Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

مانور های سیاسی اشغالگران و رژیم پوشالی در چنبره درگیری ها و کشمکش های نیرو های متخاصم و رقیب بیرونی و درونی

شماره هجدهم                          دوره سوم                          قوس 1386 ( دسامبر 2007 )

 

اشغالگران امپریالیست و دست نشاندگان شان، ضمن ادامه و گسترش فعالیت های جنگی جنایتکارانه شان در افغانستان، طی سال جاری شمسی یکسلسله " حرکت های ابتکاری سیاسی "، برای نابودی و یا لا اقل تضعیف مقاومت در مقابل شان، را رویدست گرفته اند. مهم ترین این " حرکت های ابتکاری سیاسی " یکی راه اندازی " جرگه صلح منطقه یی " و دیگری پیشنهاد مذاکره با مقاومت اسلامی ( طالبان و حزب اسلامی ) برای صلح است. اما هیچ یک از این حیله های سیاسی " ابتکاری " تا حال نتایج مثبتی برای اشغالگران و رژیم پوشالی ببار نیاورده، وضعیت ابتر آنها را بهبود نبخشیده و سیر روز افزون خرابی حالت آنها را نه تنها متوقف بلکه حتی بطی نیز نتوانسته است.

" جرگه صلح منطقه یی "، به عنوان یک اقدام ادامه دار، دو هدف را دنبال می نماید: یکی بهبود مناسبات میان دولت پاکستان و رژیم کرزی و دیگری تقویت مجدد متنفذین قبایل پشتون در دو طرف خط دیورند و همسو با آن قرار دادن شوونیزم پشتون در مقابل پان اسلامیزم و بنیاد گرایی مقاومت جویانه. اگر این دو هدف تامین گردد مقاومت اسلامی نه تنها در میان منگنه مناسبات حسنه میان دولت پاکستان و رژیم کرزی گیر خواهد افتاد بلکه در درون قبایل پشتون از ناحیه فشار های قومی و نظامی خوانین نیز شدیدا در مضیقه قرار خواهد گرفت. مسلم است که تامین دو هدف متذکره برای کلیت مقاومت علیه اشغالگران و رژیم پوشالی نیز به شدت زیان آور و محدود کننده خواهد بود.
 حکومت مشرف در واقع تحت فشار امپریالیست های امریکایی در" جرگه صلح منطقه یی " شرکت کرد. همین فشار بود که حتی خود مشرف را مجبور کرد در مراسم پایانی اولین " جرگه " در کابل شرکت نماید. اما معضله اصلی در مناسبات میان دولت پاکستان و رژیم کرزی و همچنان رژیم های قبلی، منازعه بر سر خط دیورند است و تا زمانی که این معضله به نحوی حل و فصل نگردد، بهبود اساسی مناسبات میان دو طرف نمی تواند متصور باشد. از قرار معلوم نه تنها رژیم کرزی تمایل و توانی برای حل این معضله ندارد بلکه اشغالگران امریکایی و انگلیسی نیز دارای چنین تمایل و توانی نیستند و این مشکل را به عنوان یک عامل فشار بالای دولت پاکستان از سوی رژیم کرزی دامن می زنند. تا جائیکه به دولت پاکستان مربوط می شود این دولت از مدت تقریبا سی سال به اینطرف دیگر صرفا به حل معضله خط دیورند قانع نیست بلکه می خواهد رژیم حاکم در افغانستان را تا آن حدی تحت نفوذ داشته باشد که در منازعه میان پاکستان و هند، طرف پاکستان را بگیرد و یا حد اقل بیطرفی مثبت به نفع پاکستان داشته باشد. این حالت مصداق همان ضرب المثل معروف پشتو است که می گوید : " زه پور غوارم ته نور غواری " . بطور مشخص رژیم کرزی و

پشتیبانان امریکایی و انگلیسی اش می خواهند دولت پاکستان را از طریق " جرگه صلح منطقه یی " به یک متحد صمیمی و صادق در امر سرکوب مقاومت بدل نمایند، اما دولت پاکستان حتی در درون همین " جرگه " در جهت تامین خواست ها و زیادت طلبی های خود حرکت می نماید. کل این وضعیت " جرگه صلح منطقه یی " را به یک اقدام و نقشه غیر موثر و یا یک تیغ دو دم مبدل می نماید.
خرید متنفذین و خوانین قبایل پشتون در دو طرف خط دیورند از طرف اشغالگران امپریالیست، هم بصورت مستقیم و هم از طریق دلالی رژیم دست نشانده کرزی و رژیم وابسته مشرف، نه تنها با استفاده از " تجارب " کنونی اشغالگران امریکایی و انگلیسی در خرید شیوخ قبایل سنی عرب در عراق بلکه با استفاده از " تجارب " سابقه استعمارگران انگلیسی در خرید خوانین پشتون و " تجارب " سوسیال امپریالیست های شوروی و رژیم دست نشانده شان در خرید خوانین ملیت های مختلف کشور- به ویژه در زمان تطبیق " مشی مصالحه ملی رژیم نجیب – رویدست گرفته شده است. در چوکات این برنامه، ارائه کمک های پولی برای " پروژه های عمرانی " و ارائه امکانات مالی و تسلیحاتی برای دار و دسته های نظامی قبائلی؛ منظور می گردند و در اختیار متنفذین و خوانین دو طرف خط دیورند قرار می گیرند. هدف این برنامه احیای نفوذ سنتی و سلطه عنعنوی خوانین و متنفذین بر حیات قبایل مذکور است که در حال حاضر تا حد زیادی جای آنرا نفوذ و سلطه احزاب بنیاد گرای اسلامی سازمانیافته و مسلح و غیر مسلح گرفته است.
امپریالیست های امریکایی و انگلیسی و قدرت های ارتجاعی اسلامی منطقه یی وابسته به آنها در طول چند دهه گذشته مرتبا به تقویت همه جانبه احزاب بنیاد گرای اسلامی در افغانستان و منطقه و بطور مشخص در میان قبایل پشتون دو طرف خط دیورند پرداختند. حاصل جبری اجرای چنین سیاستی چیزی جز تبدیلی وسیع اتوریته های قبایلی و فئودالی خانخانی به اتوریته های اسلامی فئودالی

احزاب بنیاد گرای اسلامی نمی توانست باشد.
اینچنین سیاستی از طرف حاکمیت پاکستان و حامیان امپریالیستش صرفا در مناطق پشتون نشین آن کشور پیش برده شده است. به همین جهت است که اتوریته های فئودالی در میان ملیت های پنجابی، سندی و بلوچ عمدتا کماکان همان اتوریته های فئودالی خانخانی چوهدری ها، نواب ها و سرداران قبایل است، اما بر عکس در مناطق پشتون نشین پاکستان احزاب بنیاد گرای اسلامی به نحو چشمگیری مقتدر تر و نیرومند تر هستند. اما در افغانستان سیاست مذکور بصورت عمومی پیش برده شده است، بطوری که در میان تمامی ملیت های کشور هم اکنون این احزاب بنیاد گرای اسلامی اند که عمدتا اتوریته های فئودالی را نمایندگی می کنند. تفاوتی که درینجا وجود دارد این است که هم خوانین و هم بنیاد گرایان غیر پشتون بطور کلی در قبال اشغالگران تسلیم طلب اند، در حالیکه در مناطق پشتون نشین کشور خوانین و صرفا بخشی از بنیاد گرایان تسلیم طلب اند ولی مقاومت اسلامی نسبتا وسیع و گسترده ای در این مناطق وجود دارد.
اجرای سیاست تقویت مجدد خوانین و روسای قبایل در مقابل احزاب بنیاد گرای اسلامی در مناطق پشتون نشین کشور، با سبوتاژ نیرومندی از درون رژیم دست نشانده مواجه است. اینچنین سیاستی در صورت موفقیت در مناطق پشتون نشین، می تواند در مناطق غیر پشتون نیز مورد تطبیق قرار بگیرد. از ینجهت احزاب بنیاد گرای اسلامی دارای ترکیب عمدتا غیر پشتون در درون رژیم، اصولا از این سیاست بیمناک اند و از راه های گوناگون در راه اجرای آن موانع ایجاد میکنند. این مانع تراشی در نهایت همسو با مقاومت اسلامی عمل می نماید و اجرای سیاست تقویت مجدد خوانین و روسای قبایل را با مشکلات جدی مواجه می سازد.

قدر مسلم است که از لحاظ  فئودالی و شوونیستی نه تنها تفاوت اساسی ای میان خط فکری – سیاسی جمهوری اسلامی افغانستان و امارت اسلامی و طالبان کنونی وجود ندارد، بلکه فئودالیزم و شوونیزم طالبان نسبت به فئودالیزم و شوونیزم رژیم دست نشانده غلیظ تر و خشن تر است.
در واقع مسئله بر سر این است که یکطرف بقا و تحکیم امیال فئودالی و شوونیستی را در زیر سایه امپریالیست های متجاوز و قوای اشغالگر جستجو می نماید و طرف دیگر در پیوند با پان اسلامیزم معارضه جو و مقاومت جویی اسلامی علیه اشغالگران. در واقع یکی از جنبه های اصلی سیاست رژیم دست نشانده اینست که روی پیوند با اشغالگران امپریالیست تکیه نماید و گسستن این پیوند را به مثابه یکی از عومل اصلی مرگ ارتجاع نشان دهد.
مشخصا جناح شوونیست در رژیم دست نشانده همیشه روی این موضوع انگشت می گذارد که ایستادن مقاومت اسلامی در مقابل " جامعه جهانی "، آنهم در پیوند با پان اسلامیزم معارضه جو، به شدت برای جامعه پشتون، هم در افغانستان و هم در پاکستان، مضر و خطرناک است و فقط و فقط باعث وارد آمدن ضربات و صدمات جبران ناپذیر بر پشتون ها میگردد. همسو با این موضعگیری، تاکید بر معضله خط دیورند و حل آن به نفع وحدت عمومی  پشتون ها در هماهنگی با نقشه هایی که از سوی جناح های معینی در حاکمیت ایالات متحده امریکا برای کل منطقه مطرح گردیده اند، قرار دارد و " پاکستان ستیزی شوونیستی " را در مقابل " پاکستان نوازی ضد پشتونی " مقاومت اسلامی قرار می دهد.
این جنبه از سیاست متذکره از یکجانب در ضدیت با تلاش برای بهبود مناسبات با حاکمیت پاکستان قرار دارد و از جانب دیگر مورد پسند جناحهای ارتجاعی غیر پشتون رژیم دست نشانده نیز نیست  و از دو جهت مورد فشار قرار می گیرد.
در هر حال، برگزاری اولین دور از " جرگه صلح منطقه یی " تا حد معینی تبلیغات متقابل رژیم های مشرف و کرزی علیه همدیگر را تخفیف داده و با وجودی که نتایج کوتاه مدتی ازین تلاش ها متوقع نیست، کوشش آنها برای برگذاری دومین دور از جرگه مذکور ادامه دارد.  
پیشنهاد مذاکره با مقاومت اسلامی در اصل با هدف جلب هر چه بیشتر صفوف و رده های پائین و متوسط مقاومت اسلامی و توده های مرتبط به آنها به سوی رژیم مطرح گردیده و پیش برده می شود. این موضوع در ظرف سه سال گذشته بار بار از سوی مقامات عالیرتبه رژیم و شخص کرزی مطرح گردیده است. اما امسال حامد کرزی خود درین راستا یک گام مهم به پیش گذاشت و از"  ملا  صاحب محمد عمر " و " انجنیر صاحب گلبدین " شخصا برای مذاکره دعوت به عمل آورد و حتی اعلام کرد که خود حاضر است نزد آنها برود.
این پییشنهاد، موضوع مذاکره میان دو طرف را به عنوان یک موضوع جدی مطرح کرد و چند چهره معروف طالبان زمان امارت اسلامی یعنی " ملا متوکل "، " ملا مجاهد " و " ملا ضعیف "، که در زمان امارت اسلامی طالبان، وزیر خارجه، نماینده در سازمان ملل متحد و ایالات متحده امریکا و سفیر در پاکستان بودند، بطور آشکار و جدی درین راستا فعال شدند.
موضوع چنان داغ شد که برای مدت کوتاهی ظاهرا به نظر می رسید که به زودی مذاکرات رسمی میان دو طرف شروع خواهد شد. البته طوریکه شواهد نشان می داد و بعضی از مقامات رژیم نیز بطور غیر رسمی تائید می کردند، در واقع مذاکرات میان دو طرف شروع شده بود، اما بطور غیر رسمی و غیرمستقیم. طوریکه گفته می شد، افراد فوق الذکر و یکی دو چهره دیگر از طالبان سابق ظاهرا تسلیم شده، فعالانه میان مراکز تصمیم گیری دو طرف در رفت و آمد بودند.
اما با وجودیکه درین جریان، یکی دو مقام ولایت به عنوان ابراز " حسن نیت " از سوی رژیم به افراد منسوب به طالبان و حزب اسلامی حکمتیار سپرده شد، ناگهان ورق برگشت و تک و دو ها در مذاکرات غیر رسمی و مخفی فرو کش کرد. فرماندهی قوای ناتو و ائتلاف بین المللی پوستر های چهارده ( 14 ) تن از سران طالبان و حزب اسلامی را به عنوان تروریست های تحت تعقیب انتشار داد و برای ارائه معلومات در مورد آنها جوایزی تا دوصد هزار ( 200000 ) دالر تعیین کرد. البته این جوایز غیر از جوایز پنجاه میلیونی ای بود که برای تحویل دهی مرده و یا زنده ملا عمر تعیین شده است. از جانب دیگر سلسله عملیات نظامی بخصوص عملیات انتحاری در شهر کابل تشدید گردید و به این ترتیب برای چندمین بار تلاش برای سازش میان رژیم کرزی و مقاومت اسلامی به ناکامی انجامید.
قدر مسلم است که قوتهای امپریالیستی اشغالگر در افغانستان که کنترل واقعی امور  در افغانستان را در دست دارند، با سازش میان رژیم کرزی و مقاومت اسلامی مشکلی ندارند، اما در صورتیکه حضور آنها در افغانستان مورد سوال قرار نگیرد. از جانب دیگر مقاومت اسلامی نیز در سازش با رژیم کرزی و یا به عبارت دیگر "جمهوری اسلامی افغانستان " مشکلی نخواهند داشت، به شرط اینکه قوای اشغالگر ساقط کننده امارت اسلامی و ایجاد کننده رژیم کرزی و ضامن اصلی بقا و دوام این رژیم از افغانستان بیرون روند. ازینجا است که تلاش ها برای سازش مداوما به ناکامی می انجامند و در فرجام هر دور از این تلاش ها تضاد ها بیشتر از پیش حدت و شدت می یابند.
مرتجعین غیر پشتون در درون رژیم دست نشانده که ادعای نمایندگی از غیر پشتون ها در رژیم را دارند معمولا با تلاش های متذگره از یک دید ملیتی ارتجاعی مخالفت نشان می دهند. این مخالفت که مورد حمایت قدرت های امپریالیستی و ارتجاعی خارجی معینی قرار دارد، به نوبه خود، تلاش های متذکره را با مشکلات و موانع مواجه می سازد.
به این ترتیب به نظر نمی رسد که سازش میان رژیم کرزی و مقاومت اسلامی و حتی شروع مذاکرات رسمی میان آنها به زودی یک امر قابل حصول باشد ولی تلاش برای دستیابی به آنها، که عملا یک کار آغاز شده است، به مثابه یک مانور سیاسی از سوی رژیم دست نشانده ادامه خواهد یافت و درین راستا مذاکرات مخفی و غیر رسمی میان دو طرف ارتجاعی و داد و گرفت های سیاسی معین میان آنها کماکان ادامه می یابد.

درین میان آنچه وظیفه اساسی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان و تمامی نیروها و شخصیت های انقلابی و ملی و دموکرات افغانستانی را تشکیل می دهد این است که برای برپایی و پیشبرد موفقانه جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده با تمام قوت و توان بکوشند و در قدم اول انحصار مقاومت مسلحانه از سوی مقاومت اسلامی را از میان ببرند. در غیر آن چنانچه میدان جنگ در انحصار امپریالیست ها و مرتجعین رنگارنگ باشد، خطر سازش میان آنها نمیتواند مطلقا منتفی باشد، کمااینکه            مقاومت ارتجاعی نیز فرجامی بهتر از مقاومت ضد شوروی نخواهد داشت.

بازگشت به صفحۀ اول