Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل در پروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان

به " پيشواز " اعلاميه پيكار


ارائه ديدگاه ما بسيا نارسا وناقص خواهد ماند ، هرآئينه اگر بانقد وافشاء وطرد ديدگاه ها آن تئوري هاي نادرست كه تشتت وآشفته فكري ودرهم انديشي ايدئولوژيك را در سطح جنبش كمونيستي دامن مي زند همراه نگردد .
ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون همواره درمبارزه با انواع واقسام تئوري هاي  انحرافي كه جنبش كمونيستي و جنبش كارگري را تهديد مي كند رشد مي يابد ،  تحكيم مي پذيرد و آبديده مي شود و درهمين مبارزه حقانيت خويش را تثبيت نموده و در توده ها نفوذ مي كند وبه نيروي تغيير دهنده واقعات موجود وسازنده واقعيات فردا تبديل مي گردد .
امروزمرز بندي دقيق ميان كمونيستها ودشمنان آنها ، طرد وافشاء انواع اپورتونيزم ورويزيونيزم از وظايف مهم م – ل هاست و تمام پراكندگي هاي امروزي در صف جنبش بين المللي كمونيستي زاده افكار رويزيونيزم واپورتونيزم مي باشد ، اگر تجارب تلخ گذشته را فراموش نمائيم وبا طرح هاي خيالي  كسانيكه مي خواهند ماركسيزم را  قلب ماهيت كنند مبارزه مي نمائيم  ، يقينا فردا خروشف ها  وسگ هاي ديگر از درون جنبش بين المللي كمونيستي سر بيرون خواهند نمود وضربات  خود را متوجه كمونيست ها خواهندكرد زيرا بقول لنين " رجال درون جنبش كارگر كه تابع جريان اپورتونيستي هستند براي دفاع از بورژوازي از خود بورژوازي بهتراند" .
امروز در افغانستان يك عده از روشنفكران آگاهانه در خدمت ارتجاع وامپرياليزم درآمده و از تئوري ارتجاعي " سه دنيا" بدفاع برخواسته اند وعده اي در ظاهر امر مخالف اين تئوري بوده وباصطلاح مدافع سرسخت  م – ل – ا خودرا قلمداد ميكنند ، اما در زير اين شعار به تجزيه وتحليل اپورتونيستي جنگ كنوني مي پردازند ومي خواهند كه جنگ ارتجاعي را كه بخاطر آمال شوم امپرياليستها  به پيش مي رود بنام جنگ " آزاديبخش جازده و يا حد اقل به آن صبغه ملي بدهند .
بايد با چنين ديدگاه ها با جديت تمام مبارزه نمود واين نظرات را از ديدگاه  انتقادي بررسي و جنبه هاي منفي اش را كاملا طرد نمود وبا طرد اپورتونيزم ورويزيونيزم است كه مي توان در راه وحدت كمونيست ها ياري رساند . وبا كسانيكه با اپورتونيزم ورويزيونيزم قطع رابطه نكرده  باشند نياز به وحدت نیست زيرا كه م – ل  ها بوحدت كساني نياز دارند كه  به ماركسيزم – لنينيزم  - انديشه مائوتسه دون  صادق بوده  وباشند نه به تحريف كنندگان ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون .
اعلاميه " سازمان پيكار براي نجات افغانستان " تحت عنوان " به  پيشواز فراخوان جنبش انقلابي انترناسيوناليستي " كه در شماره چهارم نشريه " جرقه " ارگان " اتحاد ماركسيست – لنينيستهاي افغانستان "  بخش معتقدين به انديشه مائوتسه دون به چا پ رسيده بود ، اخيرا توسط راديو ، صداي سربداران اتحاديه كمونيست هاي ايران " سربداران " پخش گرديد . اتحاديه كمونيست هاي ايران خود عضو "  جنبش انقلابي انترناسيوناليستي " است .

" سازمان پيكار "  از اعلاميه منتشره خود  با جنگ كنوني چنين قلم فرسايي مي كند ، البته " پيكار" بدون آنكه جنگ را ريشه يابي ، تجزيه وتحليل نموده باشد  شروع به  شاهنامه خواني و رستم بازي نموده  وچنين مي نويسد : سوسيال امپرياليزم  شوروي بوسيله  كودتاي ننگين 7 ثور باند هاي رويزيونيست " خلق " وپرچم را بقدرت رسانيد و " زمانيكه اين دست نشاندگان مورد حملات خورد كننده خلق ما قرار گرفت  ومنافع سوسيال امپرياليزم  به خطر مواجه گرديد ، روسيه  سوسيال امپرياليستي در ششم جدي 1358  اقدام بتجاوز مستقيم نظامي  نمود "  اعلاميه در خصوص اينكه  " حملات" " خلق "  در چه راستايي سير مي كرد وازچه منبعي هدايت مي شد براي ماچيزي نمي گويد و اينرا كه منافع  سوسيال امپرياليزم  روس با چه خطر مواجه گرديده مسكوت مي گذارد  وچنين وانمود مي كند كه 7 ثور و 6 جدي  در اثر تضاد خلق ما صرفا با سوسيال امپرياليزم روس تولد يافته است . هرگاه ازآنها پرسيده شود كه جنگها چه هستند از حفظ خواهندگفت :  " جنگ سياست است توآم با خونريزي " و هم " سياست بيان فشرده اقتصاد است " ولي نمي توانند كودتاي ننگين 7 ثور و تجاوز نظامي سوسيال امپرياليزم روس را در شش جدي بر مبناي اين دوتعريف ماركسيستي – لنينيستي تجزيه وتحليل نمايندچرا در جنگ كنوني يكعده دچار اپورتونيزم شده اند ؟ بخاطر اينكه ماهيت طبقاتي نيروهاي در گير جنگ افغانستان را ازديدگاه مادي تاريخ مورد بررسي قرار نداده ، وبصورت عيني به جنگ برخورد نكرده اند ، بلكه  هميشه برخورد بطور ذهني صورت گرفته يا بعبارت ديگر تضاد بين  ذهن وعين حل نشده است .
" شناخت قوانين تكامل عيني وتعيين  عمل خود مان طبق قوانين  مذكور بمنظور غلبه بر دشمني كه در مقابل داريم  مارا از خطا مصئون ميدارد " درك درست از م – ل – ا  ما را از پيمودن راه هاي رويزيونيستي واپورتونيستي باز ميدارد ، هرگاه برخورد كمونيستي نسبت بجنگ كنوني در افغانستان داشته باشيم در مي يابيم تضاد هاي كه باعث شعله ور شدن آن گرديده  ريشه در زمان صدارت داود و پلانهاي پنجساله او دارد كه رقابت بين امپرياليزم غرب و سوسيال امپرياليزم روس در افغانستان از همان دوران  آغاز ميگردد وحتي اين تضاد در زمان رژيم  كودتاي 26 سرطان  حاد تر شده واز حوادث آن ايام  مي توان از جنگ پنجشير توسط باند اخوان بتحريك غرب ومسلح نمودن آنها از طرف  دولت پاكستان  وهم چنين اعدام  ميوندوال و ترور علي احمد خرم وزير پلان رژيم بتحريك  روسها ياد آور شد ودر آخر هم چرخش داود از همكاري نزديك با رويزيونيست هاي داخلي  و روسي بجانب غرب  و كمك خواستن ازآنها ودرنتيجه دست بكار شدن  روسها براي  سر هم بندي كودتاي 7 ثور كه منجر به سقوط داود وروي كارآمدن باند " خلق "  و پرچم گرديد گواه اين واقعيت است .
بناء  ازهمان آغاز كودتاي  هفت ثور وحتي قبل ازآن امپرياليزم و سوسيال امپرياليزم  باهم روياروي بودند وافغانستان را به عرصه كارزار خود بدل گردانيدند ووابستگان داخلي شان هم بيكار ننشستند دست باقدام زدند . ازآنجمله شورشهاي ولايات سرحدي و ترور دابز سفير آمريكا در كابل ،  در همان سال 1357 بيانگر همين رويارويي است و شش جدي هم پاد زهري بود از طرف متجاوزين روسي عليه امپرياليزم غرب ووابستگانش ، ليكن اعلاميه چيز ديگري را بما تلقين ميكند و مي نويسد : " اين تجاوز بهانه و زمينه اي شد براي امپرياليستهاي غرب وساير دول ونيروهاي ارتجاعي منطقه وجهان به سردمداري امپرياليزم آمريكا تا بگونه مستقيم وغير مستقيم بكشور مامداخله  نمايند " تو گويي قبل از شش جدي 1358 امپرياليزم غرب وارتجاع داخلي و منطقه هيچگونه مداخله در امورافغانستان نداشتند وجنگ از خصلت  ملي دموكراتيك برخوردا ر بوده  ، چنين تحليل ها را چه مي توان ناميد جز پروكروسيستي كردن مسايل اجتماعي .
اين نظريه كه " تجاوز روسيه  زمينه وبهانه اي شد براي امپرياليستهاي غربي " به بيان تئوري رويزيونيستي " سه دنيا " پرداخته ومي خواهد اين نكته  را اذعان كند كه سوسیال امپرياليستها خصلت تجاوزكارانه را دارا است و امپرياليزم غرب حالت تدافعي دارد وبا اين گفته خود مي خواهند پرده ساتري بروي تضاد هاي طبقاتي كشيده وبالاخره آشتي طبقات را موعظه نمايند . نويسندگان " اعلاميه "مي خواهند با طرح همچو مسايلي از اهميت تئوري سوسياليستي بكاهند وهرگاه اگر كسي از اهميت تئوري سوسياليستي بكاهد چه بخواهد ويا نخواهد تئوري بورژوايي را تقويت نموده و كارگران  و زحمتكشان  را زير بال وپر بورژوازي خواهد كشانيد .
" اعلاميه "  براي ما خاطرنشان مي سازدكه " امپرياليستهاي غربي توانستند با استفاده از اين فرصت     ( تجاوز نظامي روسيه در شش جدي 1358 ) گروهها واحزاب ارتجاعي را سازمان داده  وآنها را بر جنبش مقاومت خود جوش خلق ما تحميل نمايند  " ولي خرده بورژوا ها نمي توانند حوادث را قلب ماهيت كنند ، اگر نويسندگان " اعلاميه " اقلا بعداز هفت ثور 1357 مسايل جاري افغانستان را مورد مداقه قرار مي دادند حضور گروهها واحزاب ارتجاعي راكه امپرياليستهاي غربي سازمان داده وقبل از  شش جدي 1358  وارد عرصه كار زار گردانيده بود  مي ديدند چنين اباطيل را سرهم بندي نمي كردند وآنچه را كه " جنبش مقاومت خود جوش خلق ما " مي نامند در اثر تجربيات  ومداخلات  مستقيم همين  نيروهاي ارتجاعي وابسته وخود سوسيال امپرياليزم روس وامپرياليزم غرب بوجود آمده ولي اعلاميه مي خواهد چنين وانمود كند كه اين " جنبش مقاومت  خود جوش خلق " فقط وفقط در اثر فشار دولت  مزدور سوسيال امپرياليزم بوجود آمده  وامپرياليزم غرب هيچگونه  دخالتي نداشته است ، بلكه تجاوز امپرياليزم غرب وباند هاي خائن وابسته اش يك شبه در شش جدي پا به عرصه وجود گذاشته ووارد معركه كار زار شده اند .
نويسندگان " اعلاميه " بخاطر اينكه توده ها در جنگ شركت دارند شيفته جنگ گرديده اند و رهبري آن از نظردور مدارند اما براي ما ركسيستها – لنينيستها مهم اينست كه چه طبقه اي در راس رهبري قرار دارد ، كمونيستها وظيفه دارند كه كارگران وزحمتكشان را آگاهي داده ودرحركت حق طلبانه و آزاديخواهانه خلق عليه امپرياليزم بآنها ياري رسانده كمونيستها از هر جنبش توده اي كه جنبه انقلابي و دموكراتيك داشته باشد پشتيباني مي كنند . ولي ماداميكه اين جنبش جنبه ارتجاعي وضد پرولتارياي بخود بگيرد عليه آن مبارزه مي نمايند ، ولي نمي توانند به حقايق  سرپوش گذارند  و به فريب خلق بپردازند، اين فرصت طلبان  خرده بورژوا هستند كه براي رسيدن به خواسته هاي آزمندانه شان به ادعا ها و گفتن جملات  پر زرق وبرق به فريب خلق ها مي كوشند .
ادامه دهيم :  " با وجود شركت كمونيستها در جنگ برعليه سوسيال امپرياليزم روس ورژيم مزدورش    ( ونه امپرياليزم غرب وارتجاع وابسته بآن ) موجب گرديد كه احزاب ارتجاعي اسلامي تسلط خود را بر جنگ مقاومت خلق ما تحميل نمايند "  . " اعلاميه " وانمودمي كندكه جنگ دراول از يك جهت انقلابي واز جهت ديگر ارتجاعي وتجاوزكارانه بوده است .  نويسندگان " اعلاميه "  بنا به اقتضاء منافع خود ودرهمسوئي با تبليغات امپرياليزم  غرب و جناح ديگر در گير جنگ همانا امپرياليزم غرب وارتجاع وابسته بآن است مسكوت گذاشته اند كه اين خود فداكردن منافع آتي جنبش بخاطر منافع لحظه اي خود در جنگ  كنوني افغانستان است اما همانطوريكه بيان داشتيم جنگ از اول داراي ماهيت ارتجاعي بوده  ودر هر دو طرف نيروهاي ارتجاعي رهبري را بدست داشتندكه اين روند ادامه دارد .
حال چطور چنين جنگي  راكه رهبري آن بدست ارتجاع وامپرياليستها است مي توان " جنگ مقاومت خلق " ناميد و بآن صبغه ملي  ودموكراتيك بخشيد آيا صرفا بخاطر شركت توده هاي مردم ،  و با اينكه به كشور تجاوز شده است ؟ ولي در كدام  جنگ فقط فرزندان  فيودالان وبورژوازي شركت داشته اند . تاريخ نشان مي دهد كه بار تمام جنگها اعم از ارتجاعي وانقلابي بدوش توده ها بوده است . لنين مي گويد : " ما بايد بتوانيم اين مطلب را به توده ها توضيح دهيم كه شاخص جنبه اجتماعي وسياسي جنگ " حسن نيت  " افراد ودستجات و حتي تود ه هاي  مردم نبوده  ، بلكه وضع طبقه ايست كه سياست مي راند ، سياست اين طبقه است كه جنگ ادامه آن مي باشد "
( لنين مجموع آثار ومقالات  - وظايف پرولتاريا درانقلاب صفحه 461 ) براي نويسندگان " اعلاميه  " وضعيت طبقات ، رهبري وسياست حاكم بر جنگ مطرح نبوده ، بلكه شركت توده ها در جنگ وتجاوز سوسيال امپرياليزم مطرح است . آيا دراينجا مطلب بر سرتمايلات شخصي است  ويا اينكه مطلب بر سر مناسبات وشرايط توده اي ، طبقاتي و سياسي  وارتباط جنگ با منافع سرمايه  وشبكه بين المللي بانكها وغيره است ؟ براي نويسندگان " اعلاميه " اولي مهم است ، اما كمونيست ها به دومي اهميت درجه اول قايل اند وبر خوردشان در رابطه با جنگ  از     اين موضوع در كشور من جنگ است وبا آرزوي اينكه چه كسي حمله كرده است ويا نيروها بكجا رسيده و كجا را اشغال كرده اند نبوده ، بلكه ازاين موضوع كه سياست ويا سياست ها باعث ايجاد جنگ گرديده وبوسيله  آن ادامه داده مي شود و كدام طبقات جنگ را  هدايت ورهبري مي كنند . جنگ داراي چه جنبه طبقاتي است  وعلت افروخته شدن جنگ چه مي باشد وهمانطوريكه بيان داشتيم علت افروخته شدن جنگ تضاد بين امپرياليستها وهم نيروهاي وابسته آنها در داخل افغانستان جهت تسلط سياسي ، اقتصادي ونظامي براين كشور است و تاكنون توسط اين دو جناح رهبري مي شود .
ما كمونيستهاي افغانستان اعتقاد داريم كه جنگ خلق در افغانستان نه عليه يكي از ابرقدرتها بلكه عليه هردو ابرقدرت و وابستگان شان خواهد بودزيرا مبارزه عليه امپرياليزم وسوسيال امپرياليزم از يكديگر جدانيست در عصر سلطه امپرياليزم فقط كمونيست ها و حزب پرولتري مي تواند جنگ خلق را رهبري نمايد و به پيروزي رساند" اعلاميه " هوشدار مي دهد كه سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم آمريكا وساير مرتجعين دست اندركار توطئه شده ومي خواهند باهم سازش نمايند و " دستآوردهاي مبارزات دهساله خلق ما را ( تاكيد از ماست ) از كف آنها ربوده وسرنوشت سياسي آنها را مورد معامله قرار دهند . " نويسندگان " اعلاميه " با دست ها در بغل بدنبال جنگ مي روند و به نظرايشان جنگ همه چيزشده اما هدف نهايي هيچ چيز. ممكن صداي اعتراض آقايان  بلند شود كه ما دركجا جنگ را تقديس نموده ايم . اين " اتهامي " بيش نيست در جواب مي گوئيم كه آقايان بدون ريشه يابي جنگ كنوني كه چه طبقه اي در راس رهبري آن قرار دارند و سياست كدام طبقه است كه جنگ ادامه آنست ، آنرا بعنوان جنگ خود بخودي تفهيم نمودن وبا اينكه با شور وشوق فراوان شيفته " دستآوردهاي مبارزات دهساله خلق " شدند به چه معني خواهد بود مگر اينها تقديس نمودن اين جنگ خائنانه نيست . "  دستآوردهاي دهساله خلق " چيست ؟ آيا جز تشديد رقابت امپرياليست ها بخاطر غارت منافع و محكم نمودن زنجير استثمار جديد بر دست وپاي زحمتكشان ومبارزه عليه كمونيزم حامل ايده ديگري مي باشد . اگر هست در كجا وكدام منطقه  افغانستان . درحاليكه اين " جنبش مقاومت خود جوش خلق " از همان آوان بخاطر منافع امپرياليستها و مرتجعين وابسته شان وعليه كمونيزم در حركت بوده و روز بروز بشدت وحدت آن افزوده شده است خلق افغانستان در مدت دهسال جنگ دست آوردي نداشتند كه امپرياليستها از كف شان بيرون كنند ،  زيرا كه اين جنگ نمي تواند به ستم ملي پايان دهد چرا كه در راس رهبري جنگ نيروهاي ارتجاعي وابسته به امپرياليستها قرار دارند.
جنگ زماني دستآورد براي خلق دارد كه در راس رهبري آن نيروهاي انقلابي قرار داشته و منافع امپرياليزم و فيوداليزم را ضربه زده و زنجير اسارت  وستم را از دست وپاي توده ها بگشايد . در غير اين صورت تكرار چنان الفاظي كلام پوچ وعوام فريبي است .
بنظر ما جنگ كنوني درافغانستان  اززمان شروع آن بنابه خواست و نياز سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم جريان داشته ودارد . بنا ء جنگ كنوني  افغانستان فقط اميال شوم سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم  وابستگان شان را برآورده ساخته و مي سازد ،و هرگونه معامله گري سوسيال امپرياليزم وامپرياليست ها فقط بخاطر حفظ منافع شان مي باشد .
وظيفه كمونيست ها است كه با آموزش تئوري م – ل – ا  ماهيت هر جنگ را بطور اعم و جنگ كنوني در افغانستان را بطور اخص از ريشه ارزيابي نموده  وافشاء سازند وباطرح استراتيژي وتاكتيك انقلابي كه بر اساس اصول ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون استوار باشد وارد مسايل جاري افغانستان شوند آنگاه است كه " تحليل مشخص از اوضاع مشخص " معني و مفهومي پيدا خواهد نمود ،در غير اين صورت به منجلاب رويزيونيزم واپورتونيزم خواهد غلطيد .



به پيش بسوي  وحدت كمونيست هاي سراسر جهان در زير درفش انترناسيوناليزم پرولتري .


آتوري – ن لهيب

15 حمل 1369