Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل در پروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان

بررسي جنبش چپ در حال حاضر

 

دهه پنجاه دهه افت جنبش چپ افغانستان بشمار مي آيد. دراواخر اين دهه كه كودتاي ننگين 7 ثور باند وابسته سوسيال امپرياليزم با همكاري نزديك سوسيال امپرياليزم خون آشام صورت مي گيرد و باند وابسته " خلق " وپرچم اين شاه شجاع نوين بر اريكه قدرت تكيه مي زنند  .
دراين زمان جنبش چپ كشورما در حال پراكندگي ، تشتت فكري ودرهم انديشي سياسي بسر مي برند وبشكلي از اشكال گرفتار عقايد انحرافي اپورتونيستي و رويزيونيستي بودند ، حتي عده اي علنا از افكار وعقايد مبتذل رويزيونيستي " سه دنيا " پيروي نموده ، كه تا هنوز هم يك عده دنباله رو اين تئوري منحط و پوسيده اند ،  كودتاي ننگيين هفت ثور زمينه ساز تب وتلاش فراوان چپ افغانستان  براي ايجاد تشكل هاي سازماني گرديده تا خود را از ضربات احتمالي حزب حاكم رويزيونيستي " خلق " و پرچم در امان نگهدارند  بدين لحاظ به زودترين فرصت سازمان هاي متعدد عرض اندام نمود . تمامي اين تشكل ها فقط يك خط را  تعقيب مي نمودند ، شركت در جنگ ومبارزه عليه دولت وابسته به سوسيال امپرياليزم بدون اينكه جنگ را ريشه يابي نموده وبدانند كه اين جنگ به چه منظور بوجود آمده خواست ونياز كدام طبقه را برآورده مي سازد . بين منظور جهت ديگر جنگ يعني امپرياليزم غرب ونيروهاي وابسته بآن از نظر افتاده بود و از طرف ديگر به مسئله اساسي كه عبارت از تحليل و بررسي گذشته جنبش چپ افغانستان و كشيدن خط و مرز ميان دو خط مشي ( جهان بيني علمي وافكار وعقايد انحرافي ) و بدست فراموشي سپرده بودند ، وبا طرح هاي عجولانه با وحدت هاي ميكانيكي مواضع خود را اعلام نمودند ، اين اعلام مواضع نتوانست و نمي توانست كه با توده ها پيوند حاصل نمايد زيرا كه اين اعلام مواضع شان  در جهت مقابل ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم قرار داشت و نمي توانست كه با طرح ها خام وخيالي خواسته هاي  اساسي توده ها را براي توده ها توضيح وتشريح نمايد ،وآنها را به حول و محور خواسته هاي انقلابي شان بسيج نمايد . بدين لحاظ از توده ها فاصله گرفته و دنبال روي را اختيار نمودند در يك كلام گرايشات خود بورژوازي ناسيوناليستي در تشكل ها علنا متبارز گرديد و هيچ تشكلي در آن مقطع زماني نتوانست تحليل عميق ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي از پروسه ايجاد كودتاي هفت ثور و مبارزه علني سوسيال امپرياليزم  وامپرياليزم غرب با دستياري باند هاي خائن ووابسته آنها ارائه دهند .
ضعف ايدئولوژيك و پراكندگي تشكل هاي سياسي مانع از آن بود ، كه بتواند ماهيت ضد انقلابي جنگ و جناح وابسته به امپرياليست ها را بطور علمي و دقيق افشاء نمايد و يك خط ومشي علمي  بر پايه افكار وعقايد جهان بيني علمي به توده ها ارائه كنند .
بيش از سه دهه باين سو نيروهاي اصيل وانقلابي متوجه اين نكته گرديدند كه بدون درك عميق جهان بيني علمي و بدون بررسي و ارزيابي دقيق گذشته اي جنبش چپ افغانستان وطرد رويزيونيزم امكان رسيدن به يك سازمان مستحكم و پايداري كه متشكل از افراد حرفه اي كه كار يكديگر را دنبال نمايد نيست . بدين لحاظ به مطالعه مسئله دو خط مشي در تاريخ جنبش چپ افغانستان مشغول گرديدند و در حد توان خويش ماهيت ضد انقلابي نيروهاي باصطلاح چپ را افشاء نموده گذشته جنبش چپ را مورد ارزيابي دقيق وعلمي قرار داده ، جنبه هاي منفي آنرا طرد نموده و در جهت تحكيم وحدت نيروهاي انقلاب گامهاي برداشته اند .
اين امر بايشان امكان داده است سطح سياسي خويش را بارتقاء بالاتري برسانند . درطي اين ارزيابي و بررسي ، كمونيست هاي واقعي مسايل زيادي رامطرح نموده وباين نتيجه رسيده اند كه از نقطه نظر ايدئولوژيك بايد علل اشتباهات در اوضاع واحوالي كه  در پيرامون اشتباهات وجود داشته است بطور صريح و روشن بيان شود تا به تكرار اشتباهاتي از همين نوع امكان داده نشود وديگر اينكه بايد بيش از اندازه بروي مسئوليت هاي فردي پافشاري بعمل نيايد يعني در برخورد با مسايل مربوط به تاريخ گذشته جنبش چپ افغانستان نبايد كه به  مسائل فردي ، بلكه بايد بروي تحليل و ارزيابي دقيق وعلمي اوضاع واحوال اشتباهات بروي ماهيت و ريشه هاي اجتماعي تاريخي وايدئولوژيك اشتباهات تكيه كنيم .
در نظر گرفتن اسلوب فوق مارا قادر مي سازد كه از بازگشت اشتباهات اجتناب نمائيم . و همين كار مارا موفق به متحد ساختن كمونيست هاي واقعي مي سازد . نكته قابل تذكراينست كه بايد از نتيجه گيري ها سطحي  پرهيز نموده و به تجزيه وتحليل علمي و منطقی  پرداخت هر مشكلي كه بروز مي كند ، بايد علل بروز آنهاريشه يابي گردد . تاريخ گذشته جنبش چپ مكرر مورد تحليل وارزيابي قرار گرفته و متوجه گروه بازي  و فراكسيون بازي هاي درون جنبش چپ كشور بود ، همه نيروهاي اصيل و انقلابي را متوجه اين نكته ساخت كه با روحيه فراكسيون بازي جدا مبارزه نمايند . اين زماني ميسر است كه براي ارتقاء دادن سطح دانش ايدئولوژيك سياسي بطور مدام كوشا باشيم و براين نكته پافشاري نمائيم كه بطور مدام " بايد آموز ش خود را ازنو بسازيم " اين يگانه آموزه درست وصحيح است كه رفيق مائوتسه دون به اعضاي حزب كمونيست چين توصيه نمود . اگر كمونيست ها به مسئله فوق توجه خاصي مبذول ندارند ، يقيناكه گروه هاي فراكسيوني با همان برنامه هاي سياسي وشكل هاي سازماني اشتباه آميز خود عرض اندام خواهد نمود. هنوز هم بعضي گرايشان ناسالمي از جمله گرايشات خرده بورژوازي ناسيوناليستي در بعضي گروه هاي انقلابي ديده مي شود كه بايد نيروهاي انقلابي با انتقادات سالم وبا اسناد فاكتورهاي علمي اين نقايص را ازميان بردارند .
امروز در كشور ما سرخوردگي ،  كناره گيري از مبارزه ، عدم تفاهم ، عدم احترام و عدم وحدت اصولي وانقلابي ديده  مي شود . كه اين مسئله بزرگترين خطري به جنبش چپ افغانستان محسوب مي شود ، هرگاه ريشه اجتماعي تاریخي اين نواقص را بررسي نمائيم تمامي آنها در افكار وعقايد خرده بورژوائي كه امروز نقش مسلط را پيدا نموده مي يابيم زيرا به قول انگلس " از خرده بورژوازي هيچ كاري ساخته نيست جزانهدام هرجنبشي كه به او سپرده شود " .
ما بايد اذعان نمائيم كه وظايف انقلابي خويش را بطور دقيق وصحيح آن بكار نبسته ايم . يعني به تبليغ وترويج اصول انقلابي وآموزش انقلابي كم بها داده ايم . باجدوجهد فراون بايد كه اين نقيصه را از ميان برداريم . وظايف مهمي كه در برابر ما قرار دارد اينست كه به تمامي نواقصي كه فوقا بر شمرديم پايان داد . بي صبري را كنار گذاشته و سطح آگاهي سياسي خود را بالا ببريم . وازاين طريق به حل اختلاف نظرهاي كه بين كمونيست هاي انقلابي وجود دارد با استتار، اسناد و فاكت هاي علمي كمك هاي جدي نموده و سعي ورزيم كه با تفاهم علمي و انقلابي اين نقيصه را نيز از ميان برداريم آنوقت است كه احترام متقابل و اعتماد رفيقانه بين عناصر انقلابي بوجود آمده و تحقق ساز وحدت عظيم سراسري انقلابيون كمونيست مي باشد .
درك روشن از مسايل فوق نه تنها به موفقيت وحدت كمونيست هاي افغانستان مي انجامد، بلكه موفقيت انقلاب بورژوا دموكرات را در افغانستان نيز تامين خواهد نمود زيرا بدون حزب انقلابي نمي توان انقلاب كرد .
درشرايط كنوني به مسئوليت هاي كه در پيش رو داريم  بايد كه فداكارانه عمل نمائيم چيز هاي كه قبلا نتوانستيم بياموزيم بايد كه آنرا آموخت با بالا بردن سطح ايدئولوژيك سياسي خويش مي توانيم كه به وحدت كمونيست ها ياري رسانيم و همه شان را برمحور يك برنامه كمونيستي جمع نمائيم . امروز نيروهاي انقلابي كاملا ضعيف هستند ( علت ضعف و ناتواني شان ) در پراكندگي و نازل بودن سطح دانش سياسي شان است و فاقد كدرهاي رهبري اند ، به همين خاطر همه نمي توانند از اجراي مسئوليت هاي بزرگ برآيند ، كار ايدئولوژيك سياسي در بين روشنفكران بكلي كم است براي كار ايدئولوژيك سياسي در بين روشنفكران به منظور بالا بودن سطح ايدئولوژيك سياسي وتامين وحدت اصولي و انقلابي به وقت كافي نياز است كه نيروهاي انقلابي بايد متوجه اين نكته باشند . ما امروز به وحدت علمي واصول كمونيستها نيازمنديم ، زمانيكه موفق شويم كه اصول انقلابي را بكار بنديم ودر يك برنامه انقلابي يعني حزب كمونيست جمع شويم آنزمان است كه ازاجراء مسئوليت هاي بزرگتر يعني كار در ميان توده ها با تبليغ و ترويج انقلابي بمنظور بسيج توده ها و برپايي جنگ خلق سرافرازبيرون خواهيم آمد .
ما بايد به تمامي رفقا توصيه نمائيم كه به مغز خود فشار بياورند ، زيرا بدون فشار آوردن به مغز چيزي يا د نخواهيم گرفت . اكثريت رفقا از فشار به مغز خود امتناع مي ورزند و به همين لحاظ هم است كه درك شان د ر مسائل ايدئولوژيك سياسي نازل است .
لنين واستالين بطور مداوم توصيه مينمودند كه خوب فكر كنيد ما هم كه پيرواصول لنينيزم هستيم بايد كه اين توصيه را بنمائيم و به گفته رفيق مائوتسه دون " خصوصيت ماشين مغزعبارت است از انديشيدن . " ما بايد پيوسته مغز خود را بكار اندازيم ودرباره هرچيزي بينديشيم .
براي اينكه از عمل كوركورانه خلاص شويم بايد كه تمام رفقارا به شيوه آموختن ، تجزيه وتحليل علمي پديده ها تشويق نمائيم ، زيرا بدون فراگرفتن جهان بيني علمي نمي توان خودرا از چنگال جهاني بيني كهنه نجات داد و نه مي توان مبارزه را در مسير درست و اصولي آن ادامه داد . براي پيشبرد مبارزه جدي و بي امان عليه ستم و بردگي ، عليه اشكال و انواع اپورتونيزم و رويزيونيزم به فراگرفتن تئوري پيشرو انقلابي نيازمنديم ، زيرا " بدون تئوري انقلابي جنبش انقلابي نيز نمي تواند وجود داشته باشد . " (لنين – چه بايد كرد ). همچنين لنين در مقاله بهتراگرچه كمتر مي نويسد  " ما بايد به هر قيمتي كه شده در اين راه گام برداريم ، نخست بياموزيم، سپس بياموزيم وبازهم بياموزيم وآنگاه آنقدر پيش برويم كه اطمينان حاصل كنيم كه آموختن بايد واژه مرده نباشد ، بلكه قسمتي از خود وجود ما و كاملا جزئي از اجزاء متشكله زندگي اجتماعي ما باشد . "نه تنها لنين به نقش تئوري پيشرو تاكيد مي ورزيد ، بلكه انگلس هم مبارزه تئوريك را در رديف مبارزه سياسي واقتصادي قرار داده چنين مي نويسد :
" ازآنموقع كه نهضت كارگري وجود دارد اين اولين بار است كه مبارزه بطور منظم در هرسه مسير متوافق و مرتبط خود جريان دارد . در مسير تئوري ، در مسير سياسي ودر مسير اقتصادي علمي ( مقاومت در مقابل سرمايه داران ) . قدرت وشكست ناپذيري نهضت آلمان درهمين باصطلاح هجوم متمركز نهفته است. ... وظيفه پيشوايان  بويژه عبارت ازآن خواهد بود ، كه در تمام مسايل تئوريك بيش از پيش ذهن خود را روشن سازند ، بيش ازپیش از زير بار نفوذ عبارات سنتي متعلق به جهان بيني  كهنه آزاد گردند وهميشه در نظر داشته باشند، كه سوسياليزم ازآن موقع كه به علم تبديل شده است ايجاب مي كند كه بآن چون علم رفتار كنند ، يعني  آنرا مورد مطالعه قرار دهند .اين خود آگاهي را كه به اين طريق حاصل شده است وبطور روزافزوني در حال ضياء وروشني است بايد دربين توده هاي كارگر با جديتي هر چه تمامتر پراكنده نمود و سازمان حزب و سازمان اتحاديه ها را هرچه بيشتر فشرده و محكم ساخت . " 
یکی از انتقادات رفيق مائوتسه دون به رفيق استالين عبارت از آن بود كه مي گفت : استالين نقش روبنا يعني مبارزه تئوريك را كاملا فراموش نموده و توجه كامل به زير بنا نمود ه است . در اينجا متوجه مي شويم كه بنيان گذاران فلسفه علمي چقدر بر نقش تئوري پيشرو در جهت تغيير بنيان جهان بيني كهنه و همچنين رهنمايي عمل انقلابي تاكيد مي ورزند .
ما زماني مي توانيم كه از زير بار نفوذ سنن كهنه وفرسوده رهايي يابيم كه با جديت تمام درپي آموزش جهان بيني علمي برآييم وآنرا بطور درست ودقيق يادگرفته و درعمل انقلابي خويش پياده نمائيم ، زيرا تئوري وعمل  انقلابي لازم و ملزوم يكديگر اند .
آنزمان ما موفق خواهيم شد كه خط فاصل بين انقلابيون اصيل ورهروان سرمايه داري كه به انواع واشكال گوناگون عرض اندام مي نمايند بكشيم وبه يك وحدت اصولي دست يابيم .
درشرايط كنوني ، كشور ما بيش از هم نيازمند تئوري پيشرو مي باشد وزماني مي توانيم كه درهر جنبش نقش پيشرو را داشته باشيم كه به تئوري پيشرو تسلط كامل داشته باشيم  وانرا بطور درست بكار بنديم . درغير اين صورت بازهم اشتباهات گذشته را تكرار خواهيم نمود.
براي پيشبرد اين وظيفه خطير ، ما نياز به رهبران و پيشوايان سياسي داريم ، رهبراني كه داراي قريحه تشكيلاتي باشند ، امروز دامنه كار انقلابي ما خيلي ها كم است اين هم بخاطر نداشتن كدرها و پيشوايان سياسي كه قادر به  استفاده از حركت توده ها عليه ستم واستبداد باشند مي باشد . لذا در شرايط كنوني ، كشور ما ، سازمان مستحكمي از انقلابيون كارآزموده  حرفه اي لازم است كه كار يكديگر را دنبال كنند . مبناي كار اين سازمان بايد به پايه پنهانكاري كامل و جدي استوار باشد .
تازمانيكه ما يك سازمان پايدار از افراد حرفه اي كه كار يكديگر را دنبال كنند و ازحيث قواي فعال كمبودي نداشته باشند ، نداشته باشيم ، نمي توانيم كه تاكتيك صحيح وانقلابي را بكار بريم .          " سازمان انقلابي محكم بدون چون وچرا براي همه لازم است كه به جنبش جنبه پايداري بدهد وآنرا از احتمال حملات ناسنجيده برحذر دارد  .
"  لنين – چه بايد كرد . صفحه 134
بخاطر نبودن چنين سازماني از سال 1357 بدين طرف خط ومشي هاي افراطي  كه حسب المعمول يكسان بودند كه به تئوري كم بها مي دادند و كار عملي براي شان هم چيز بود با طرح شعارها و موعظه هاي بي بندوبار جمهوري اسلامي نه تنها كاري را ازپيش نبردند ، بلكه ضربات سنگيني را متوجه جنبش چپ افغانستان نمودند كه علت اين همه سرخوردگي  آشفته فكر وعدم اعتماد در بين روشنفكران همان طرح هاي خام وخيالي همان تشكل هاي انحرافي است كه با طرح هاي ناسنجيده و عجولانه تداركات سياسي وتشكيلاتي  لازم را جهت پيشبرد جنگ خلق كاملا بدست فراموشي سپرده و با دستهاي در بغل بدنبال جنگ دويده و دنباله رو احزاب مرتد اسلامي گرديدند ، اين نكته را درك نكردند كه جنگ درافغانستان بيش از هر چيز محصول تضاد هاي عميق سيستم امپرياليستي بوده و نمي توان آنرا بدون حزب كمونيست به جنگ انقلابي خلق تبديل نمود . به همين خاطر هم نتوانستند كه مهر انقلابي به جنگ بزنند و بالاخره حكومتي كه با قرباني صد ها هزار تن افراد ستمديده كه در سال 1371 بدست باند اخوان و به تعقيب آن باند طالبان رسيد حكومتي بود كه باند روحانيون اشراف مرتجع و عقب گرا با افكار وعقايد جامعه كهن  فيودالي بود برآن مسلط شد ، اين باند واضع قوانين بود ، كه امور اداري دولت را در كف داشت ، واز طريق وقايع و يا جرايد راديو وبا زور شلاق واسلحه خود را برافكار عمومي مسلط ساخت ، با تمام شئونات حيثيت همه اي افراد جامعه تاخت وتاز نمو د و همين حالت تاكنون ادامه دارد ، همان حالت  دغل بازي ، همان حالت فحشاء همان حالت حرص به ثروت اندوزي نه از راه توليد بلكه از طريق قاچاق ، چپاول ، دزدي در هر محيطي ازمقام رهبري گرفته تا فرد پاييني حتي يك طالبك كودن و بي مقدار در حال تكرار مداوم است . در شرايط كنوني نه تنها تمايلات به دزدي ، قاچاق قتل بخاطر پول ، آزار واذيت بخاطر گرفتن رشوت تفتيش شديد عقايد ، بلكه تمايلاتي كه درآن لذت به شهوت راني مي گرايد ، روز بروز شديد تر ميشود ، تمايلاتي كه درآن پول ، لجن و خون بهم مي آميزد .
روحانيون اشراف فاسد هم در نحوه كسب بدست آوردن پول وهم در تفريحات خويش چيز ديگري جز تولد باند خائن عقب گرا ، قاچاقچي ، فحاش نيست .
طبقه حاكمه بخاطر پيش برد اهداف شوم خويش گاردهاي متحرك نظامي بوجود آورده ، بسياري ازاين افراد نظامي به سن 15 – 35 ساله اند . اين گاردهاي جماعتي كاملا متفاوت برپايه  روابط قومي ، منطقوي ، مذهبي ... تشكيل گرديده است . اين جماعت ها فقط ميدان مشق وتمرين همه نوع دزدي ، جنايت ، فحشاء وتبهكاري است . اينها آدم هاي اند بدون حرفه وشغل معين ، ولگردان بي سروته وعقب مانده ترين افراد در ابعاد فرهنگي . اينها را كه طبقه حاكمه در بدل مقداري پول خريده قادر به فداكاري براي اين باند خائن است ودرضمن نيز قادر به پست ترين اعمال جنايي وكثيف ترين خود فروشي ها هستند . فرمانده هاي اين گارد ها داراي صلاحيت هاي بيحد بوده وهيچگونه مسئوليتي در مقابل جامعه ندارند ،  به همين لحاظ است كه انارشيزم و تفتيش عقايد به بدترين شكلش حكم فرما گرديده وجنايات وفحشاء روز بروز بيشتر وبيشتر مي گردد . با سپري شدن هرچه بيشتردوره اين باند خائن فقر ، بيكاري ، دردورنج ، شيوع يافتن امراض گوناگون كه همانا ناشي از سوء تغذيه مي باشد و بخصوص دزدي وفحشاء به اوج خود ميرسد . چنانچه هريك از افراد بلند پايه طبقه حاكمه با چندين فاحشه خانه در ارتباط است وهمچنان بسياري ازفاحشه ها باتفنگچه مسلح اند كه هم ازآنان بعنوان جاسوس استفاده مي كنند وهم به ارضاء جنسي بي شرمانه خود مي پردازند.
هرروز تنفروانزجار توده ستمكش وحتي اقشار وطبقات ديگر جامعه نسبت به اين باند خائن بيشتر گرديده و خواهان سرنگوني اين باند خائن اند ، بدون اينكه بدانند بعدا چه كسي بر سرنوشت شان مسلط خواهد شد وفقط خواهان تغييرات فوري در دستگاه حاكمه اند . آفت خشكسالي سال 1378 و ترقي قيمت ها كه روز بروز افزايش مي يابد ، اين تنفر وانزجار را ده برابر نموده و چيزي كه دراين مورد توده كمبود دارد تا اين عقده ها را به عقيده تبديل نمايند ، عبارت است از يك گردان رهبري سياسي  ، رهبرانيكه بتوانند خواسته هاي نامنظم  وپراكنده توده ها رابشكل منظم ومرتب آن درآورده وبر ايشان بمنظور ارتقاء آگاهي سياسي  وبسيج توده ها در حول ومحور خواسته برحقشان و ايجاد پايگاه هاي چريكي بمنظور براه انداختن جنگ توده اي طولاني يعني براه انداختن جنگ خلق بدهد .
در شرايط كنوني  نياز مبرم ما بيش ازهمه به يك سازمان مستحكم انقلابي و تربيه كادرهاي درست وحرفه اي است براي به انجام رساندن اين كار لازم است كه با فراكسيون بازي جدا مبارزه بي امان نمود. "  رفقا اگرحرف هايم را مفيد مي يابيد آنرا بكار بنديد ، ما بايد به انقلابيون پيروانديشه مائوتسه دون تبديل شويم ، نه اعضاي اين گروه یا آن فراكسيون ، تفكر فراكسيوني يك خصيصه خرده بورژوائي است اين به معني گروه پرستي ، محلي گرايي ودرجدي ترين شكلش انارشيزم است "  چيان چين – جهاني براي فتح . 19 – 1372
هدف اصلي درمسئله وحدت وايجاد يك سازمان مستحكم انقلابي عبارت است از حل مسئله جهان بيني علمي و ريشه كن نمودن افكار وعقايد رويزيونيزم واپورتونيزم است براي اين كار بايد كه هميشه بطور مدام ديدگاه ايدئولوژيك خود را دگرگون ساخت .  مبارزه سياسي ايدئولوژيك را به جلو سوق داد مائو خاطر نشان ساخت كه " پيش شرط ايجاد اتحاد بزرگ عبارتست از :  نابود كردن منافع شخصي ودرمقابل خود را وقف توده ها كردن همواره با پيش برد مبارزه سالم "         ( جهاني براي فتح 19 – 1372 )  نبرد با منافع شخصي كار مشكلي است ، اين كار را فقط كمونيست هاي اصيل وانقلابي يعني كسانيكه مائوئيزم را سومين وعاليترين مرحله تكامل ماركسيزم ولنينيزم مي دانند به بهترين وجه مي توانند بكار بندند .
نابود كردن منافع شخصي ، فداكاري كامل ، تماس نزديك با توده ها ، توانايي درك انجام كارها بطور مستقل و رعايت انضباط معيار سنجش يك گروه رهبري است.
امروز درجامعه ما ستم طبقاتي ، نژادي ، مليتي ، مذهبي ، جنسي ، قومي و منطقه اي به شدت هرچه تمامتربيداد مي كند وهريك ازباند هاي  وابسته ارتجاعي بخاطر منافع گروهي و اربابان خويش هرچه بيشتر بشدت وحدت اين تضاد ها بخصوص تضاد هاي مليتي و مذهبي مي افزايد و جنگي كه بخاطر منافع اربابانش در جريان است بنام جنگ مليتي و مذهبي به خورد توده ها مي دهند  وازاين طريق به تحميق توده ها  پرداخته اند وتضاد اساسي جامعه را كه همان تضاد خلق با امپرياليزم ، فئوداليزم و بورژواري بيروكرات كمپرادور مي باشد  ماست مالي مي كنند .
وظيفه نيروهاي انقلابي است  كه ماهيت ارتجاعي جنگ و چهره خائنانه باند ها ي درگير جنگ را افشاء و به توده ها توضيح دهند  كه اين باند ها وابسته  به امپرياليزم  و كشورهاي بيگانه اند و يگانه كاري كه از اينها ساخته است عبارت است از پايمال نمودن منافع ملي كشور ، از دياد ستم و فشار روي اقشار ميانه وتهيدست جامعه ، برقراري تفتيش عقايد ، رواج دادن  هر چه بيشتر فحشا ودامن زدن به تضادهاي مليتي   ، جنسي ،  مذهبي ... واين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه با انواع واشكال ستم  مبارزه نمود و از احساسات ملي  ، مذهبي توده ها بمنظور بسيج نمودن و براه انداختن جنگ خلق براي حل تضاد هاي اساسي جامعه مورد استفاده تاكتيكي قرار داد ونبايد كه اشتباهات گذشته تكرار شود كه ارتقاء اقدامات تاكتيكي را به سطح استراتيژيك رساند كه اين بزرگترين اشتباه و جبران ناپذير خواهد بود .
در شرايط كنوني  كشور ما تمامي تضاد ها يعني  تضاد هاي قومي ، لساني ، مذهبي و بخصوص تضاد مليتي و جنسي به مرحله  حاد آن رسيده  گرچه تضاد مليتي و جنسي منشاء طبقاتي دارد وبا سيستم امپرياليستي گره خورده  است ، با حل تضاد اساسي جامعه مي توان ديگرتضادها وبخصوص تضاد مليتي و جنسي را به شكل درست آن در جمهوري ديكتاتوري دموكراتيك خلق وبا محو ونابودي ستم طبقاتي  آنها را نيز حل نمود .
اين كارزماني ميسر است كه گروه رهبري با معيار هايي كه بر شمرديم متبارز گردد آنزمان است كه افشاگري سياسي و بسيج توده ها بمنظور ايجاد هسته هاي چريكي  وبرپايي جنگ خلق بصورت درست ومنظم آن به پيش خواهد رفت و آنزمان است كه در باره هريك ازمظاهر مشخص اين ستمگري ها بطوردقيق بتوده ها توضيح داده خواهد شد .
پس بايد كه ما با تمام نيروي خويش بمنظور ايجاد چنين هسته انقلابي رهبري با معيارهاي كه برشمرديم  بمنظور ايجاد پايگاه هاي انقلابي وايجاد جنگ خلق بكار اندازيم .

زنده باد اتحاد انقلابي كمونيست هاي افغانستان
مرگ بر ارتجاع وامپرياليزم
پيروز باد جنگ خلق در سراسر جهان

لهيب
قوس 1379 مطابق به دسمبر2000