اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل در پروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان
دورنماي سياسي ما
افغانستان سرزميني است كه داراي تاريخ ديرينه وپرافتخار مبارزات توده اي مي باشد . سرزمين ومردمي كه مراحل زندگي اوليه وبردگي را سپري نموده و وارد جامعه فيودالي گرديده وتاريخ مبارزات طبقاتي را دارا مي باشد ، ازلحاظ اقتصادي از طريق رمه داري وبعدا زراعت پيشبرده مي شد. عقايد گوناگون ديني دراين سرزمين انتشار يافت . ملوك الطوايفي سالهاي سال زندگي مردم را در انقياد خود قرار داده بود و مانع پيشرفت جامعه مي گرديد ، تا اينكه در اثر عوامل داخلي وخارجي ملوك الطوايفي برچيده شد وكشور يكباره تحت حكومت واحد مركزي در نيمه دوم قرن نزده ايجاد گرديد . و موجوديت كشور كنوني افغانستان تثبيت گرديد . رشد سرمايه داري در كشورهاي اروپائي وموجوديت سلطه آنان در جوار افغانستان ودر خود اين كشور ، ورشد نيروهاي مولده در داخل كشور زمينه ، پيدايش سرمايه داري در افغانستان در همان نيمه دوم قرن نزده ايجاد گرديد . با وجود سير تكامل اجتماعي شرايط زندگي خلق كشور همچنان تحت استثمار و ستم قرار دارد . مبارزات طبقاتي توده ها عليه استثمارگران و جنگ هاي استقلال طلبانه عليه قدرت هاي استعماري خارجي هيچ كدام استثمار وستم را از گرده توده ها برنداشت . وتمام جانفشاني هاي آنان در خدمت منافع طبقات حاكم كشور قرار گرفت . علت آن هم اين بود كه بنابر عدم رشد نيروهاي مولده و مناسبات توليدي هنوز يك جهان بيني علمي كه مبارزه طبقاتي را سازمان دهد و توده ها ي زحمتكش كشور را ازبند ستم و استثمار طبقات حاكم رها سازد وجود نداشت ، وتوسعه روابط اجتماعي داخلي و توسعه روابط خارجي در زمينه هاي اقتصادي ، سياسي و فرهنگي ، رشد افكار انقلابي را نيز همراه داشت . و دردهه چهل ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون منحيث يك ايدئولوژي انقلابي وارد جامعه ما گرديد . روشنفكران مترقي بآن آشنا شدند ، اگرچه از آن زمان تا بحال تشكل هاي گوناگون روشنفكري انقلابي ايجاد گرديده و ايدئولوژي پرولتري در سطوح معيني انتشار يافته است ، ولي تا هنوز يك حزب سياسي پرولتري كه مبارزات طبقاتي كارگران وتوده هاي زحمتكش را رهبري نمايد وجود ندارد ، بناء ايجاد چنين حزبي ازوظايف مهم و اوليه تمامي انقلابيون كمونيست است . زيرا فقط حزب كمونيست يعني ستاد سياسي كارگران است كه مي تواند مبارزات توده ها را به پيروزي رساند ، استثمار وستم را برچيند وجامعه نوين ومترقي را ايجاد نمايد . ما كمونيست ها موظفيم ايدئولوژي پرولتري را خوب فرا گيريم و آنرا در بين كارگران برده و آنا ن را هرچه بيشتر با اين سلاح مبارزه طبقاتي شان آشنا سازيم . ازآنان بياموزيم و بآنان بياموزانيم . ماركسيزم را به شرايط جامعه افغانستان تطبيق دهيم و تئوري خاص اجتماعي افغانستان را بدست آريم . وبا پيوند دادن ايدئولوژي با جنبش كارگري پايه هاي طبقاتي حزب سياسي پرولتاريا فراهم نموده وحزب كمونيست افغانستان را ايجاد نمائيم .
تاريخ سه دهه اخير تاريخ مبارزات جنبش دموكراتيك نوين است ، سازمان جوانان مترقي در سال 1343 ايجاد گرديد و جريده " شعله جاويد " در سال 1347 بانتشار علني افكار دموكراتيك نوين آغاز كرد . دراين مرحله مبارزات طبقاتي كارگران ودهقانان اوج گرفت و مبارزات روشنفكران مترقي نيز توسعه پيدا كرده و يك دهه مبارزات دموكراتيك شكوفا گرديد كه كودتاي 26 سرطان به منظور تحكيم منافع طبقات حاكمه وباداران امپرياليستي شان سرهم بندي گرديد . مبارزات توده ها وروشنفكران سركوب گرديد و رژيم بورژوا فيودال مستقر شد دراين مرحله مبارزات توده ها فروكش كرد وباالطبع مبارزات روشنفكري نيز بنا بر نبودن پيوند هاي توده اي عميق ، دچار سردرگمي گرديد ، انشعاب در صفوف روشنفكران انقلابي ايجاد گرديد ، بجاي دستيابي بيك خط مشي سياسي متناسب با شرايط اجتماعي افغانستان بمنظور انقلاب آزاديبخش در كشور ، دچار گرايشات انحرافي وخرده بورژوائي گرديدند ، تضاد بين جناح هاي مختلف طبقات حاكمه و رقابت بين سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب در اين مرحله بيشتر متبارز بود . دراثر همين تضاد ها ورقابت ها بود كه كودتاي 7 ثور سرهم بندي گرديد و جناح رويزيونيست هاي " خلق " وپرچم و سوسيال امپرياليزم روس در مقابل جناح وابسته به غرب وامپرياليزم غرب موفق گرديد كه قدرت سياسي را به چنگ آورد وافغانستان را به مستعمره روس مبدل گرداند . جنگ فعلي نيز در اثر همين تضاد بين جناح ها درگرفته كه منافع ملي خلق كشور را در معرض معامله گذاشته اند .
عدم درك اوضاع دردهه اخير جنبش انقلابي كشور ما را به بيراهه كشانيده وبه تشتت وآشفته فكري دچارگردانيد . تشكل هاي انقلابي نتوانستند انقلاب ملي ودموكراتيك را به توده ها ارائه دهند وآنان را رهبري نمايند، بلكه خود دنباله روي پيشه كردند وبه ورطه اپورتونيزم ورويزيونيزم وانحلال طلبي در غلطيدند . موقتا ارتجاع برانقلاب چيره گرديده ولي اين موقتي است زيرا نيروهاي انقلابي جوان، مترقي وبالنده اند وپيروزي نهايي ازآن انقلابيون است .
ماكارگران كمونيست وظيفه انقلابي خود مي دانيم كه باشناخت از ماهيت و خصلت اجتماع افغانستان زيرا " شناختن خصلت هاي اجتماعي يعني درك وضعيت كشور پايه اساسي فهم مسايل انقلابي را تشكيل مي دهد . " مشي عمومي وسياست عمومي مان را در مرحله تاريخي كنوني جمع بندي نمائيم . وظايف واهداف مان را توضيح دهيم .
افغانستان دربين كشورهاي آسياي ميانه ، چين ، ايران وپاكستان موقعيت دارد ، كه كشورهاي آسياي ميانه و چين يك دوره رژيم هاي سوسياليستي را تجربه كردند ولي رويزيونيستهاي درو ن احزاب آنان كه مدافعين بورژوازي هستند در اين كشورها سرمايه داری را احياء نمودند . كشورهاي ايران و پاكستان هنوز در مرحله نيمه سرمايه داري وابسته بسر مي برند در سطح بين المللي تضاد بين كارگران و سرمايه داران، تضاد بين كشورهاي امپرياليستي وخلقهاي كشورهاي تحت سلطه و تضاد بين خود كشورهاي امپرياليستي همچنان وجود دارد كه تضاد هاي اساسي جهان كنوني را تشكيل مي دهد . بلوك سوسيال امپرياليستي در حال تجزيه شدن است كشورهاي اروپاي شرقي در حال ايجاد سيستم اقتصادي بازار است ، و شوروي سوسيال امپرياليستي در وضع بحراني شديد بسر مي برد . و تعدادي از جمهوري هاي آنان خواهان جدائي اند . بلحاظ بحران داخلي روسها خواهان حل مسئله افغانستان از طريق مسالمت آميز به نفع سوسيال امپرياليزم و امپرياليزم غرب شده اند . اوضاع در كشورهاي بلوك امپرياليزم غرب نيز ناآرام است و تورم و بيكاري افزايش يافته و بحران اقتصادي امپرياليستهاي غربي را تهديد مي كند و آنان در تلاش يافتن راه خروج از آن اند . و ازتشنج اوضاع دراروپاي شرقي و شوروي به نفع خود استفاده مي نمايند .
جنگ كنوني دركشورما اين توهم را درتوده ها بوجود آورده كه سوسيال امپرياليزم و اعمال جنايت كارانه اش را بجاي سوسياليزم وكمونيزم بگيرند وازاين لحاظ مبارزات ما براي روشن گري ذهن توده ها دشوار شده است . سطح پائين اقتصادي وفرهنگي در نتيجه سطح پائين رشد سياسي و موجوديت توده هاي وسيع دهقانان خرده بورژوازي بر اين دشواري مي افزايد .
درافغانستان مليت هاي تاجيك ، پشتون ، هزاره ، ازبك ، تركمن ، بلوچ ... زندگي مي كنند و به زبان هاي دري ، پشتو ، ازبكي ، بلوچي ، نورستاني ... صحبت مي كنند و دو زبان دري وپشتو عموميت دارند . مبارزات توده اي در كشور ما مبارزات توده هاي همين مليت هاست . زنان در كشور ما نصف جامعه مارا تشكيل مي دهند وتحت شديد ترين ستم هاي طبقاتي وجنسي قرار دارند و خواهان مبارزه براي رهايي شان مي باشند ، كه بايد از آنان حمايت و پشتيباني گردد .
بنابرقدامت تاريخي اين كشور از فرهنگ غني خلق بر خوردار است وبنابر رشد مناسبات اجتماعي فرهنگ نوين نيز در افغانستان توسعه مي يابد . افغانستان كشوريست داراي زمين هاي حاصلخيز زراعتي ، آب ها خروشان واقليم مناسب برا ي زراعت متنوع مي باشد ، و زندگي مردم عمدتا از راه زراعت تامين مي شود . مالداري نيز نقش قابل ملاحظه اي دارد ، توسعه صنعت نسبت به زراعت عقب مانده تر مي باشد . بناء يك كشور عمدتا زراعتي مي باشد . اگر چه اقتصاد طبيعي و خود كفايي دهقاني تاحدود زيادي كاهش يافته و بهره مالكانه كه مالكان ارضي دريافت مي كردند وبه مصرف مي رساندند و مبادله نمي كردند واگر هم بعضا مبادله مي شد در رشد سرمايوي كشور تاثير چنداني نداشت ، مالكان ارضي زمينهاي زيادي را دراختيار دارند و به مالكان بزرگ ، متوسط و كوچك تقسيم مي شوند . ودهقانان يا اصلا زمين ندارند ويا كمتر دارند وبه دهقانان بي زمين ، كم زمين ، ميانه حال و مرفه تقسيم مي شوند . علاوه بر استثمار مالكان ارضي حكومت نيز كه از بهره مالكانه تغذيه مي كند بر دهقانان فشار وارد مي آورد . دهقانان از حقوق مادي ومعنوي برخوردار نيستند ، اكثريت دهقانان با زمين كم و اقليت مالكان با زمين هاي زياد مسئله اصلي جامعه ما است ، كه مبارزات دهقاني براين پايه استوار مي گردد . بناء رژيم اجتماعي واقتصادي كشور پيشرفتي نكرده ، و تضاد بين نيروهاي مولده و مناسبات توليدي يعني تضاد بين دهقانان وطبقه ملاكين ارضي تضاد اصلي جامعه افغانستان را تشكيل مي دهد . اما در شرايط كنوني تضاد ميان خلق افغانستان واشغالگران روس تضاد عمده را تشكيل مي دهد . سرمايه داري كه از نيمه دوم قرن نزده در كشور ظاهر گرديد و با رشد اقتصاد سرمايه داري ماهيت اجتماع دگرگون شده واجتماع افغانستان از فيودالي به نيمه فيودالي تحول حاصل نموده ، ولي ورود سرمايه خارجي و سلطه امپرياليستي مانع رشد سرمايه داري ملي گرديده و سرمايه داري وابسته را ايجاد نموده است . ولي شيوه توليد غالب را شيوه توليد فيودالي تشكيل مي دهد . كارگران كشور كه همپايه بورژوازي رشدنموده اند نيروهاي بالنده و انقلابي جامعه ماست ، امپرياليست ها با صدور سرمايه سلطه خود را بر كشور ما تحميل كرده اند ، تجاوز سوسيال امپرياليزم شوروي و مداخله امپرياليزم غرب بيانگر سلطه و مداخله آنان در تمام شئون حيات اجتماعي خلق ما مي باشد . و فيوداليزم را در داخل كشور پايه سلطه خود قرار داده و بورژوازي كمپرادور وابسته به خود را در اختيار دارند.
با شناخت از اين ماهيت و خصلت اجتماع مي توان گفت كه افغانستان يك كشور نيمه فيودالي است ، سلطه سوسيال امپرياليزم شوروي كشور را به مستعمره مبدل گردانيد وبحران و تشنج اوضاع درداخل شوروي و بحران درون رژيم كودتاي 7 ثور ، ومداخلات امپرياليزم آمريكا و فشار نظامي نيروهاي وابسته به آن افغانستان را بطرف يك كشور نيمه فیودالی سوق داده بناء حل تضاد بين نيروهاي مولده و مناسبات توليد و تضاد بين خلق و امپرياليزم در دستور كار انقلاب قرار دارد . بايد كه هدف هاي انقلاب و ظايف آن ، نيروهاي آن ، و خطوط مشخصه و آينده انقلاب را روشن ساخت .
دشمنان اصلي انقلاب امپرياليزم ، فيوداليزم وبورژوازي كمپرادور است واين دشمنان انقلاب داراي نيروهاي مقتدر و ماشين نظامي ، قدرت سياسي واقتصادي مي باشد و بصورت مسالمت آميز كنار نخواهند رفت . واز طرف ديگر نيروهاي انقلابي ضعيف و پراكنده اند ، بناء انقلاب پروسه طولاني را خواهد پيمود و از طريق قهر انقلابي به سلطه و ستم و استثمار دشمنان اصلي انقلاب و خلق كشور خاتمه خواهد داد . يعني از طريق مبارزه مسلحانه انقلابي توده اي و طولاني ، با ايجاد پايگاه هاي درمناطق دهات و توسعه آن و محاصره شهرها از طريق دهات انقلاب به پيروزي خواهد رسيد . درجريان انقلاب كه استراتيژي مبارزه مسلحانه شكل عمده مبارزه مارا تشكيل مي دهد از ساير اشكال مبارزه در شهر ودهات نيز استفاده خواهد شد .
ازآنجاي كه مهمترين وظايف انقلاب را شكست امپرياليزم وفيوداليزم تشکیل مي دهد ، يعني وظيفه انقلاب ملي در برابر امپرياليزم و انقلاب دموكراتيك عليه فيوداليزم مي باشد ، نيروهاي درگير ازاين انقلاب درجبهه ضد انقلابي ودشمنان خلق مالكان ارضي و بورژوازي كمپرادور مي باشد . ودرجبهه انقلاب ودوستان خلق نيروها وطبقه كارگر ، رهبر انقلاب ، دهقانان نيروي عمده انقلاب وخرده بورژوازي ، بورژوازي ملي وساير عناصر ملي ودموكرات قرار دارند در برخورد طبقاتي با نيروها بايد موقعيت جناح هاي چپ وراست وبخش هاي پائيني ، ميانه وبالايي وهم وابستگي ضد انقلاب به امپرياليستها را مد نظر قرار داد وبه آن توجه وبرخورد علمي وانقلابي ومناسب نمود وتصميم گرفت .
با توجه به استدلالات فوق ماهيت انقلاب مارا در مرحله كنوني انقلاب دموكراتيك نوين تشكيل مي دهد . كه استراتيژي وبرنامه حد اقل ما مي باشد. انقلاب دموكراتيك نوين جزئي ازانقلاب سوسياليستي پرولتاريايي است وانقلاب سوسياليستي ورسيدن به جامعه كمونيستي استراتيزي وبرنامه حد اكثر ما مي باشد .
چون درمرحله كنوني انقلاب ما عليه امپرياليزم ، فيوداليزم وبورژوازي كمپرادور بيروكرات است وبوسيله كارگر ، دهقانان ، خرده بورژوازي و بورژوازي ملي وساير عناصر ملي و دموكرات به پيش برده مي شود ، مضمون اساسي انقلاب حل مسئله زمين مي باشد ، و مشي عمومي ما در اصلاحات زمين تكيه بر دهقانان بي زمين وكم زمين و اتحاد با دهقانان ميانه حال مي باشد " تا ستم واستثمار فيودالي بطور منظم وبا شيوه هاي گوناگون برافتد ، و توليدات زراعتي بسط يابد " درطي اصلاحات زمين آماج ما فقط ستم و استثمار فيوداليست كه از طرف طبقه مالكان ارضي اداره مي شود ( در صورتيكه كمپرادوري نباشد وزندگي خلق را تهديد نكند ) لطمه زده نخواهد شد .
بناء مشي عمومي وسياست عمومي ما در مرحله تاريخي كنوني ، انقلاب توده هاي خلق تحت رهبري پرولتاريا ، انقلاب ضد امپرياليستي ، ضد فيودالي وضد بورژوازي كمپرادور وبيروكرات يعني انقلاب دموكراتيك نوين است ، كه از طريق برقراري ديكتاتوري دموكراتيك خلق به پيش برده مي شود . انقلاب دراين مرحله دوره تحولي است بين اجتماع نومستعمره ونيمه فيودالي واستقرار جامعه سوسياليستي ، در جامعه نومستعمره نيمه فيودال انقلاب دو مرحله دارد ، تبديل جامعه از حالت نومستعمره ونيمه فيودال به جامعه دموكراتيك و مستقل د رمرحله دوم گذار بسوي انقلاب سوسياليستي پس انقلاب دموكراتيك نوين جزئي از انقلاب جهاني سوسياليستي است .
چون هدف انقلاب دموكراتيك لغو امتيازات مخصوص امپرياليزم و از بين بردن استثمار وستم مالكان زمين وبورژوازي كمپرادور ، و دگرگون گردانيدن روابط توليد نوع بورژوا – فيودال است ، بناء ضد امپرياليستي است وامپرياليزم بآن مخالفت مي كند وازآنجاي كه موانع سرمايه را بر طرف مي كند ، بناء سرمايه داري تاحدي رشد مي كند وآزادكردن كليه نيروهاي مولده ميسر مي گردد بناء عوامل سوسياليستي نيز رشد مي كند . پرولتارياي كشور افزايش مي يابد تحولات اقتصادي ، سياسي وفرهنگي را در زندگي توده ها نيز بهمراه دارد . حزب سياسي پرولتاريا در زندگي سياسي توده ها اهميت بسيار روزافزوني خواهديافت و ازطرف توده هاي دهقانان و خرده بورژوازي مورد پذيرش بيشتر قرار خواهد گرفت .
حزب كمونيست وظايف دوگانه انقلاب را به پيش خواهد برد . وظيفه انقلاب دموكراتيك ووظيفه سوسياليستي ، مسئوليت اجراي اين وظايف دوگانه انقلابي برعهد ه حزب سياسي پرولتاريا يعني حزب كمونيست قرار دارد . بدون موجوديت حزب كمونيست كه داراي پايه هاي طبقاتي پرولتاريا باشد وازطرف توده ها پشتيباني شود وازايدئولوژي ، برنامه سياسي و سازمان كاملا مستحكم برخوردار باشد، امكان انجام اين وظايف ممكن نيست ، از اينرو هر فرد كمونيست وظيفه دارد كه براي ايجاد چنين حزب كمونيستي صادقانه و جدي مبارزه نمايد .
حزب كمونيست يگانه سلاح پرقدرت است در دست پرولتاريا براي ايجاد جامعه نوين . هدف فعاليت ما ايجاد دولت نوين وبناي جامعه نوين است ، جامعه داراي سياست دموكراسي نوين ، اقتصاد دموكراسي نوين و فرهنگ دموكراسي نوين .
سياست دولت كنوني سياست ارتجاعي ودرخدمت ومدافع منافع طبقات ضد انقلاب ودشمنان خلق است ، اقتصاد كنوني كشور اقتصاد نيمه فيودالي – نيمه سرمايه داري است كه تمام شريان هاي اقتصادي در دست مالكان بزرگ ارضي ، بورژوازي كمپرادور وابسته به سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب و در يك كلام اقتصادي در خدمت طبقات حاكمه وباداران امپرياليزم آنان است ، بنابراين فرهنگ حاكم در جامعه كه انعكاس اقتصاد وسياست حاكم است نيز در خدمت طبقات حاكمه مرتجع و امپرياليزم است ، و فرهنگ مبتذل ، ارتجاعي ، خرافاتي و براي توده ها تبليغ مي كنند تا با تحميق ذهنيت خلق براي تطبيق اهداف شوم اقتصادي وسياسي خود را برآورده سازند پس با جرئت گفته مي توانيم كه سياست ، اقتصاد وفرهنگ كنوني در خدمت ضد انقلاب و دشمنان خلق افغانستان مي باشد . اما سياست دموكراسي نوين در خدمت منافع توده هاي خلق مي باشد . واز منافع آنان در سطح ملي وبين المللي دفاع مي كند. اقتصاد دموكراسي نوين در خدمت رفاه اقتصادي توده هاي خلق مي باشد و عوامل اقتصادي آنان را رشد مي دهد ، و سلسله ضد انقلاب و دشمنان خلق را از زندگي اقتصادي آنان بر طرف مي نمايد . فرهنگ دموكراسي نوين كه انعكاس چنين سياست واقتصادي است نيز ازآن توده هاي خلق بوده آگاهي سياسي آنان را ارتقاء داده علوم را در خدمت آنان قرار مي دهد ، عليه خرافات و عادات ناپسند مبارزه مي شود. پس با جرئت گفته مي توانيم كه سياست دموكراسي نوين ، اقتصاد دموكراسي نوين وفرهنگ دموكراسي نوين در خدمت انقلاب و دوستان خلق مي باشد . فقط درك اين مشخصات نوين تاريخي انقلاب كنوني يعني سياست دموكراسي نوين ، اقتصاد دموكراسي نوين است كه مي تواند مارا به پيروزي نايل گرداند .
سياست دموكراسي نوين :
رژيم سياسي كه بر حسب مضمون ومحتوي اجتماعي اش د ركشور نومستعمره ونيمه فيودال بر پا مي شود جمهوري ديكتاتوري دموكراتيك خلق است . رهبري سياسي عليه امپرياليزم ، فيوداليزم ، بورژوازي كمپرادور توسط پرولتاريا كه انقلابي ترين طبقه اجتماعي كشور مي باشد صورت مي گيرد . اين سياست دموكراسي نوين از طريق جبهه متحد كارگران ، رهبر انقلاب ، دهقانان نيروي عمده انقلاب وخرده بورژوازي و بورژوازي ملي به پيش برده مي شود . وهمين نيروها بايد دولت و قدرت سياسي جمهوري دموكراتيك بوده وديكتاتوري دموكراتيك خلق توسط همين عناصر ضد امپرياليزم – ضد فيوداليزم وبورژوازي كمپرادوراعمال مي گردد .
تركيب دولت نوين : ديكتاتوري دموكراتيك خلق يعني ديكتاتوري اتحاد كليه طبقاتي انقلابي است كه دراين دولت نوين حاكميت ملي بسود خلق مي باشد . زيرا قدرت دولتي دموكراسي نوين قدرت دولتي ضد امپرياليستي و ضد فيودالي توده هاي خلق است كه طبقه كارگر آنرا رهبري مي كند .
سيستم حكومت : " عبارت از شكل وارگان هاي آن قدرت سياسي كه يك طبقه معين اجتماعي براي مقاومت در برابر دشمن و براي حفظ قدرت سياسي خود اختيار مي كند . " " اين ارگان ها در چوكات و بناي مناسب معرف دولت است . " بايد روابط سياسي داخلي را بنا كرد و سيستم شوراها سيستم مجلس هاي انتخابي داير گردد . بايد سيستم انتخاباتي حقيقتا همگاني مساوي و براي همه بدون تمايز جنس ، مليت ، زبان ، مذهب ، ثروت و تحصيل اجرا شود . اين سيستم مطابق دموكراسي نوين است وبا وضع طبقات انقلابي در دولت منطبق خواهد بود . اين سيستم ، وسيستم سانتراليزم دموكراتيك است كه خواست توده هاي انقلابي را كاملا بسط مي دهد و قدرت لازم براي انهدام ضد انقلاب مي باشد . اين تنها خط مشي واقعي امر بناي ملي است ، امري كه در برابر ما قرار دارد .
( ما بايد جبهه متحد با كليه طبقات ، اقشار ، احزاب و گروه هاي سياسي ونيز با كليه اشخاصي كه اساسا ضد امپرياليزم وضد دشمنان خلق باشد جدا بكار بنديم و حفظ كنيم . بشرطي كه درصدد طرد حزب كمونيست بر نيايند وجبهه متحد را به شكست نكشانند ) ، زيرا آنچه خصلت انقلاب را معين مي كند ازيكسو عبارت است از دشمنان عمده آن و از سوي ديگر عبارت است از نيروهاي عمده انقلابي امروز دشمنان عمده ما امپرياليزم ، فيوداليزم و سرمايه داري كمپرادور وبوركرات هستند و نيروهاي عمده ما در مبارزه بر ضد اين دشمنان عبارتند از كليه زحمتكشان يدي و فكري – ازاين جاست كه انقلاب ما در مرحله كنوني خصلت انقلابي دموكراتيك نوين توده اي دارد . سياست دموكراسي نوين درحقيقت خواهان بخشيدن حاكميت به دهقانان است . چونكه مسئله ما در حقيقت مسئله ارضي است . پس انقلاب ما يك انقلاب ارضي است ودر شرايطي كه امپرياليزم بر كشورما تجاوز ومداخله مي نمايد وظيفه ما بر پايي جنگ مقاومت و تقليل بهره مالكانه مي باشد بنا ء سياست انقلاب ، سياست ارضي و كارگري است و بيداري توده ها وظيفه ما مي باشد .
بدين ترتيب ما خواهان بر پايي يك جمهوري دموكراتيك خلق متشكل از اتحاد خلق كشور مي باشيم كه درآن قوانين نوين مبتني بر منافع خلق زحمتكش ايجاد گردد .
- تمام اراضي دولتي كنوني و معادن به مالكيت دولت نوين در آيد .
- تمام اراضي مالكان بزرگ بين دهقانان بي زمين و كم زمين تقسيم گردد . بر روي اين اراضي به مقياس وسيع وبا جديد ترين و سايل وبه ستود تمام جامعه زراعت مي باشد .
- تمام عوارض ، بيكاري ، عشر ها وساير مطالبات فيودالي كه بر دهقانان تحميل شده است بدون هيچگونه غرامت لغو مي شود .
- سازماندهي طبقه كارگر به عنوان يك طبقه از طريق اتحاديه هاي كارگر ي تحت رهبري حزب كمونيست .
- تعيين واحد براي روز كار ( 8 ساعت در روز) ، ( تعيين ساعت كار گروه هاي مختلف خلق ) .
- وادار ساختن صاحبان كارخانه ها ، تازمانيكه هنوز وجود دارد به پرداخت دستمزدي معادل دستمزدي كه دولت مي پردازد .
- منع كار كودكان تا سن ( 15) سالگي .
- به اجرا گذاشتن قوانين بهداشتي و ايمني كارخانه ها ، زيرا اگر قوانين دقيقي درباره محدوديت ساعات كار گروه هاي مختلف سني همراه با اقدامات ايمني ديگر وجود داشته باشد . تركيب كار توليدي با آموزش مي تواند بيكي از كار آمد ترين ابزار جامعه مبدل گردد .
- تعيين ضوابطي براي كار زنان از قبيل تعيين ساعات كار واستراحت آنها ، لغو فعاليت زنان درشاخه هاي توليد كه از لحاظ جسمي يا اخلاقي براي آنان متناسب تلقي نمي گردد . بهبود بخشيدن شرايط زندگي زنان در تمام عرصه هاي حيات اجتماعي .
- تنظيم قانون روابط بين كارگران و كارفرمايان و تشكيل بازرسي مناسبي نمايندگان كارگران برآن حاضر باشند .
- سازمان دادن كاريا اشتغال پرولتاريا در مزارع ، كارخانه ها و كارگاه ها به نحوي كه رقابت به ميان كارگران از بين برود .
- تضمين معيشت كارگران .
- ازدياد كارخانه هاي ملي كارگاه ها ، راه و ترانسپورت ، قابل كشت ساختن كليه اراضي زير كشت به نسبتي كه سرمايه ها و كارگران كشور افزايش يابد .
- تمركز سيستم اعتبارات و تجارت " پول " در دست دولت ، از راه ملي شدن بانكها و ايجاد يك بانك دولتي كه اوراقش داراي نرخ قانوني هستند ، جاي همه بانك هاي مختلط را مي گيرد . اين تدابير نظام اعتباراتي را به نحوي كه موافق منافع تمام خلق باشد ، ممكن مي سازد وبدين طريق حكومت صاحبان بزرگ پول را مدفون مي نمايد اين اقدام بالاخره براي پيوند دادن علاقه بورژوازي ملي به انقلاب نيز لازم است .
- ملي شدن تجارت خارجي براساس برابر ، و سود متقابل ، و كنترل وكمك به تجارت داخلي .
- تمام وسايل حمل ونقل عمومي كه در مالكيت خصوصي قرار دارد تحت نظارت دولت قرار خواهد گرفت تازندگي توده ها را تحت فشار قرار ندهد .
- ضبط اموال مرتجعين ضد خلق و ضد انقلاب .
- ايجاد نظام ماليات تصاعدي بسود اكثريت توده هاي زحمتكش و براي منافع ملي .
- لغو ماليات براجناس مصرفي احتياجات اوليه .
- ايجاد تعاوني هاي توليدي بوسيله خودكارگران ودهقانان كه در همه رشته هاي ممكن كشاورزي و معادن تشكيل شده باشد .
- تساوي كليه افراد جامعه در مقابل اجبار بكار تازمان حذف كامل مالكيت خصوصي ايجاد ارتش هاي صنعتي به ويژه براي كشاورزي .
- حقوق همه كارمندان و كاركنان دولت مطابق كار شان داده خواهد شد .
- دولت معاش كساني را كه قادر بكار كردن نيستند تامين مي نمايد .
- هرشخص از سن ( 18) سالگي به بعد داراي حق انتخاب كردن وانتخاب شدن می باشد مشروط براينكه محكوميت جنايي نداشته و مرتكب اعمال خلاف منافع خلق وانقلاب توده ها نشده باشد ( حق انتخاب شدن براي مقامات بالاي دولت از سن ( 30 ) سالگي به بعد مي باشد .
- تسليح عمومي وهمگاني خلق بجاي ارتشهاي دايمي ، ارتش هاي در آينده در عين حال سپاه هاي كارگري هستند ، بنحوي كه ارتش ديگر تنها مصرف كننده نيست بلكه حتي بيشتر از ميزان هزينه نگهداريش توليد مي كند . اين خود علاوه بر همه چيز وسيله اي براي تشكيلات كار مي باشد .
- حق آموزش مدني همگاني ، رايگان واجباري خلق ، مدارس حرفه اي ( بادوره هاي نظري وعملي ) دركنار مدارس مقدماتي تشكيل گردد . آموزش وپرورش كليه كودكان در موسسات ملي آموزش وپرورش رايگان بايد باشد .
- رايگان ساختن كمك هاي صحي .
- مصئونيت افراد ومحل سكونت آن ، آزادي تردد وآزادي تامين اشتغال .
- آزادي عقيده ، بيان ، قلم واجتماعات سياسي براساس منافع ملي خلق .
- به نمايندگان خلق امكان داده ميشود ، براي اينكه بتوانند در مجلس راه بيابند .
- تمام مامورين ملكي ونظامي در مقابل محاكم مسئول مي باشند .
- تساوي حق وراثت براي فرزندان دختر وپسر،تحديد شدن حق وراثت: حذف حق وراثت ، خويشاوندي ، حق وراثت برادران ، برادرزادگان وغيره .
- جدايي كامل دين ازدولت و آزاد ي عقايد مذهبي، هزينه هاي امور مذهبي رافقط پيروان مذهبي داوطلبانه مي پردازند .
- تساوي حقوق برابر وكامل همه افراد جامعه بدون در نظر داشتن تعلق جنسي ، مليت ، زبان ومذهب .
- افراديكه بيش ازيك خانه دارند ، فقط يك منزل مسكوني براي شان تعلق مي گيرد و ديگر مالكيت هاي آن لغو مي شود . علاوه برآن ساختمان هاي متناسب محل هاي مناسب جهت سكونت دستجمعي گروههاي كه هم در صنايع و هم در كشاورزي بكار اشتغال دارند ايجاد مي گردد . بطوريكه هم مزاياي زندگي شهري وهم مزاياي زندگي دهات را در خود داشته درعين حال از معايب هردو زندگي بركنار باشد .
- تمام اين اقدامات با رشد هر چه بيشتر نيروهاي مولده بيشتر قابل اجرا مي گردد وبا تمركز توليد ومبادله در دست دولت و خلق ، توليد افزايش مي يابد .
درداخل كشور بايد توده هاي خلق را بيدار كرده اين بآن معني است كه بايد طبقه كارگر ، دهقانان ، خرده بورژوازي و بورژوازي ملي را به منظور تشكيل جبهه واحد داخلي به رهبري طبقه كارگر متحد ساخت وبراين اساس دولت ديكتاتوري دموكراتيك توده اي را به رهبري طبقه كارگر بر پايه اتحاد كارگران ودهقانان بنياد نهاد .
درخارج كشور بايد بآن ملت هاي جهان كه با ما بمساوات رفتار مي كنند بر اساس احترام به حاكميت وتماميت ارضي يكديگر ، با كليه كشورها ي خارجي روابط ديپلوماتيك بر قرار سازيم . با پرولتاريا وتوده هاي وسيع كليه كشورهاي ديگر بمنظور تشكيل جبهه واحد بين المللي متحد گرديم زيرا در دوران موجوديت امپرياليزم ممكن نيست انقلاب توده اي حقيقي در هر كشور كه باشد بدون كمك هاي گوناگون جنبش كمونيستي بين المللي وساير نيروهاي انقلابي به پيروزي برسد . وحتي اگر پيروزي بدست آيد ممكن نيست تحكيم شود .
بدين ترتيب در جمهوري دموكراتيك نوين عليه دشمنان خلق( فيودال ها ، كمپرادور) دوره هاي ديكتاتوري اعمال مي شود ودر درون خلق دموكراسي اعمال مي گردد .
اقتصاد دموكراسي نوين :
" اصل رهنماي اقتصاد دموكراسي نوين بايد عبارت باشد از رسيدن بهدف عمومي رشد توليد ،رونق اقتصاد ، منافع درعين حال عمومي وخصوصي ، سودهاي هم براي كارگران وهم براي سرمايه دار " .
برنامه ما كه اصل تقسيم سرانه ويكسان زمين را پيشبيني مي كند ، بر اساس لغو سيستم مالكيت ارضي استثمار فيودالي و نيمه فيودالي و استقرار سيستم ارضي " زمين ازآن كساني است كه آنرا كشت مي كنند " استوار است . سياست اقتصادي انقلاب " دموكراتيك نوين از طريق ازبين بردن مناسبات فيودالي در ده وضبط زمين هاي مالكان بزرگ زمين و تقسيم آن بين دهقانان بي زمين و كم زمين يعني محو ستم فيودالي و برانداختن مالكان ارضي به مثابه طبقه ونه به مثابه افراد – مالكان بايد مانند دهقانان كار وزندگي نمايند .
سياست ارضي در زما ن جنگ آزاديبخش ضبط زمين هاي مالكان ارضي و تقسيم آنها بين دهقانان است . و سياست ارضي ما در زمان جنگ ملي و جبهه متحد سياست كاهش بهره مالكانه و بهره هاي ارضي است از آنجاي كه در كشور ما به مثابه يك كشور نيمه فيودالي دردهات تعداد مالكان كم و زمين هاي بسيار را در مالكيت خود دارند . ولي دهقاناني كه اكثريت اهالي دهات را تشكيل مي دهند زمين هاي بسيار كمي در دست دارند . بدين لحاظ كسانيكه هدف اصلاحات ارضي قرار مي گيرند كم اند و كسانيكه در اصلاحات ارضي شركت مي كنند اكثريت اهالي دهات را تشكيل مي دهند .
بدست آوردن زمين بايد توسط خود دهقانان باشد ، يعني بايد نتيجه مبارزه توده ها باشد نه امتيازي از طرف قدرت سياسي ، شكست يا پيروزي اين امر وابسته به اين نكته است ، ما بايد درجريان مبارزات ما به اكثريت عظيم دهقانان عمدتا بي زمين و كم زمين وميانه حال ياري دهيم كه در اتحاديه هاي دهقاني متشكل گردند . براي اينكه اصلاحات ارضي كاملا و مصممانه انجام بگيرد بايد نه تنها در دهات اتحاديه هاي دهقاني تشكيل داد كه وسيع ترين توده هاي ممكنه را با كميته منتخب شان كه شامل زحمتكشان كشاورزي ، دهقانان بي زمين ، كم زمين و ميانه حال باشد ، در بر گيرد . بلكه همچنين در درجه اول بايد جمعيت هاي دهقانان بي زمين يا كميته هاي منتخب شان كه شامل توده زحمتكشان كشاورزي ، دهقانان تهيدست وكارگران كشاورزي باشد بوجود آورد چونكه آنان دستگاه هاي قانوني اجراي اصلاحات ارضي خواهد بود و جمعيت هاي دهقانان بي زمين بايد استخوان بندي رهبري دهقانان را در تمام مبارزات تشكيل دهد . سياست ما اينست كه روي دهقانان بي زمين حساب كنيم و اتحاد پايداري با دهقانان ميانه حال ببنديم تا سيستم استثمار فيودالي ونيمه فيودالي مالكان ارضي را منهدم كنيم.
دراصلاحات ارضي زمين دهقانان ميانه حال بخش پائين اضافه مي شود ، و از بخش متوسط دست نخورده باقي مي ما ند ولي بخش بالايي آن بخاطر فشار ماليات اكثرا خود آنها تسليم مي كنند ، بايد عناصر فعال دهقانان ميانه حال در كميته هاي اتحاديه هاي دهقاني و كار در هيئت مديره جذب شود و اما زمين و اموال دهقانان مرفه كه ازاندازه بسيار اضافه باشد گرفته خواهد شد تا آنان با استفاده از وسعت و مرغوبيت زمين به استثمار وبهره كشي نپردازند و زندگي توده ها را مورد تهديد قرار ندهند. با اين هم بايد بين دهقانان مرفه ومالكان ارضي تفاوت گذاشت . سهمي كه از زمين و ديگر اموال به هريك از مالكان ارضي يا دهقانان مرفه مي رسد نبايد از سهمي كه هردهقان ميانه حال دريافت مي نمايد تجاوز كند . در اجراي اين خواست از انحراف به چپ يا راست بايد خودداري كرد . ( درعمل اين سهم در بعضي موارد محدود بيشتر خواهد شد . )
بطور كلي در مورد حل مسئله ارضي دواصل عمده بايد رعايت شود : اول بايد خواسته هاي دهقانان تهيدست و كارگران كشاورزي برآورده شود واين وظيفه اساسي اصلاحات ارضي است . دوم ، بايد وحدت با دهقانان ميانه حال محكم حفظ شود و به منافع آنان زياني وارد نيايد .
علاوه بر اين سياست اقتصادي انقلاب دموكراتيك نوين ، ضبط آن سرمايه هاي انحصاري افراد و تبديل آن به مالكيت دولت است ، اقتصاد دموكراسي نوين ملي شدن با نك ها ، موسسات بزرگ صنعتي و تجاري ، هرموسسه داخلي يا خارجي كه جنبه انحصاري داشته باشد و از حدود ظرفيت بهره برداري خواهد شد . تا سرمايه خصوصي نتواند زندگي خلق را تحت فشار قرار دهد ولي در عين حال ساير مالكيت هاي خصوصي سرمايه داري را ضبط نخواهد كرد وتاوقتيكه توليد خصوصي زندگي اقتصادي ملي را تحت سلطه و نظارت در نياورد از رشد توليد سرمايه داري جلوگيري نخواهد شد ، زيرا اقتصاد ما هنوز عقب مانده است . پس از صنعت و تجارت ملي بايد حمايت گردد . از طرف ديگر سرمايه داري انحصاري به سرمايه هاي بورژوازي كوچك و متوسط نيز زيان مي رساند و بورژوازي كوچك و متوسط از طرف اينان ستم مي بيند هرچند كه آنها هم از طبقات بورژوا اند معهذا در انقلاب شركت مي كنند ويا به اين طرف مي مانند ، و با امپرياليزم پيوند ندارند يا پيوند ضعيف دارند . آنان بورژوازي ملي حقيقي را تشكيل مي دهند . ولي چون متزلزل اند ، بخشي كه تمايلات ارتجاعي دارند بايد افشاء شوند يعني بايد آنان را از لحاظ سياسي ضربه بزنيم . ولي از انهدام اقتصادي آنان خودداري مي شود . زيرا هدف ما دراين مرحله ازبين بردن سرمايه داري بطور كلي نيست ، و مالكيت در صنايع و تجارت كوچك و متوسط ومعاملات قانوني دراين شاخه مجاز مي باشد .
براي تقسيم بار ماليات درتمام بخش هاي اقتصادي ،اصول عادلانه اختيار خواهد شد سياست نظارت بر تجارت خارجي بخاطر احياء و تكامل اقتصاد ملي اجرا خواهد شد . بدين ترتيب سياست توسعه توليد ، شكوفان شدن اقتصاد ، ملاحظه دوگانه منافع عمومي وخصوصي و ملاحظه دوگانه منافع كار وسرمايه پيش برده خواهد شد ، حكومت ديكتاتوري دموكراتيك خلق بايد كشاورزي را گسترش دهد و مسايل صنعتي كردن را منظما حل كند . اقتصاد بايد جبرا تهديد سرمايه و برابري حقوق ارضي را عملي نمايد . زيرا در اقتصاد دموكراتيك نوين از سرمايه داري به سبك غربي خود داري مي شود و به جامعه نيمه فيودالي نيز بازگشت نخواهد شد ، وهمه نيروهاي كه در انقلاب و عليه دشمن مبارزه مي كنند حق دارند وبايد از زندگي مادي ومعنوي برخوردار باشند و داراي خوراك كافي ، پوشاك مناسب و مسكن آسوده ، كار مفيد و ازآموزش مدني برخوردار باشند . بدين ترتيب اقتصاد دموكراسي نوين داراي سه بخش است : اول ، اقتصاد دولتي كه عامل رهبري كننده است ، دوم ، اقتصاد كشاورزي كه رفته رفته از صورت اقتصاد انفرادي به صورت اقتصاد دسته جمعي تحول پيدا مي كند و سوم ، اقتصاد صاحبان صنايع وتجارت كوچك مستقل و سرمايه داران منفرد كوچك و متوسط – چنين است اقتصاد دموكراسي نوين .
فرهنگ دموكراسي نوين :
" يك فرهنگ معين ( اگر از نقطه نظر شكل دريافت ودرك آن مورد توجه قرار گرفته شود ) انعكاس اقتصاد سياسي جامعه معين است وبنوبه خود تاثير بزرگي دراين اقتصاد كه سياست به معني خاص خود تظاهر فشرده آنست ، مي نمايد اين است نقطه نظر اساسي ما در مسئله روابط ميان فرهنگ واقتصاد سياسي از يكطرف و ميان سياست و اقتصاد از طرف ديگر . " بنابراين هرنوع اقتصادي تامين كننده اصلي يك نوع فرهنگ است كه بنوبه خود بروي اين اقتصاد سياسي تاثير مي كند . ودرخدمت آن است . فرهنگ امپرياليستي كه انعكاس آن در جامعه ما در زمينه سياسي موجوديت كشور تحت سلطه اي است و از طريق موسسات فرهنگي ، نظريات اسارت آميز فرهنگ امپرياليستي وارتجاعي را بطور مستقيم و غير مستقيم پخش مي كند ، وفرهنگ نيمه فيودالي كه انعكاس سياست و اقتصاد نيمه فيودالي است كه شامل قبول واعاشه ايده آليزم وخرافات پخش افكار كهنه ، مخالفت با افكار نووفرهنگ نو ملي می باشد ، اين فرهنگ درخدمت امپرياليزم و فيوداليزم است وباهم اتحاد ارتجاعي دارند ، بايد عليه آن مبارزه شود و فرهنگ نوين را بوجود آورد ه جايگزين فرهنگ كهنه نمود . تفكر علمي نمي تواند با ايده آليزم ارتجاعي ايجاد جبهه مشتركي بنمايد ، كمونيست ها مي توانند با بعضي از ايده آليست ها و روحانيون جبهه مشترك ضد امپرياليستي تشكيل دهند ولي هرگز با ايده آليزم آنان نمي توانند هم آواز شوند زيرا كه فرهنگ دموكراسي نوين فرهنگ توده هاي ضد امپرياليستي و ضد فيودالي است ، اين فرهنگ با ايدئولوژي پرولتاريا رهبري مي شود نه ايدئولوژي طبقه ديگري . ارتقاء فرهنگ توده ها درحقيقت واساسا غير از بالا بردن فرهنگ دهقانان چيز ديگري بيش نيست .
هرچند كه اقتصاد فيودالي تحقق دارد ولي اقتصاد سرمايه داري نسبت به آن اقتصاد نويني محسوب مي شود . نيروهاي جديد سياسي كه در عين حال با اين اقتصاد نوين سرمايه داري رشد و توسعه يافته اند بورژوازي ، خرده بورژوازي و پرولتارياي كشور ما مي باشد . و تشكيلات سياسي انقلابي مختلف در كشورمظهر بيداري اينان از لحاظ سياسي بشمار مي رود . اين تشكيلات انعكاس ايدئولوژيكي نيروهاي سياسي و اقتصادي نوين هستند . فرهنگ نوين درخدمت آنان است اينان يك سياست ، اقتصاد وفرهنگ پيشين درمبارزه اند كه شامل سياست واقتصاد و فرهنگ نيمه فيودالي و امپرياليستي مي باشد . مراحل تاريخي اين مبارزات فرهنگي را مي توان در مبارزه ميان فرهنگ فيودالي و بورژوازي در دوره مشروطه خواهان اول و بعدا مشروطه خواهان دوم و مبارزه خرده بورژوزاي در دوره هفتم شورا جستجو كرد . ما بايد باين نوع فرهنگ ارج گذاريم و از ديدگاه انتقادي بايد فرهنگ باستاني و فرهنگ ملي را مطالعه نموده وجوهر دموكراتيك آنرا احياء وتكامل دهيم . مبارزه فرهنگ پرولتري عليه فرهنگ نيمه فيودالي و فرهنگ امپرياليستي بعداز سوم عقرب سال 1344 برجسته مي باشد گرچه فرهنگ ماركسيستي در قلمرو دانش هاي طبيعي ، دانش هاي اجتماعي " فلسفه ، اقتصاد ، سياست " ، علم استراتيژي وتاكتيك نظامي تاريخ ، ادبيات وهنر (تئاتر ، سينما ، موسيقي ، حجاري و نقاشي ) تكامل فراوان نموده است ودستآوردهاي فراوان درسطج جهاني به ارمغان آورده است ، اما سهم فعاليت جنبش كمونيستي افغانستان دراين ميان هنوز ناچيز مي باشد وبايد كمونيست ها در اين راه مساعي بيشتر بكار برند زيرا كه فرهنگ دموكراسي نوين عبارت از فرهنگ ضد امپرياليستي و ضد فيودالي توده هاي است كه از طرف پرولتاريا رهبري مي شود . " اين فرهنگ سوسياليستي نخواهد بود وليكن اشاعه عقايد كمونيزم و انتشار ايدئولوژي پرولتري را بايد دامنه دار كرد . وحقيقت كلي ماركسيزم را با جامعه منطبق گردانيد . فرهنگ دموكراسي نوين فرهنگ ملي ، علمي و توده اي است . فرهنگ ملي است زيرا كه عليه امپرياليزم بخاطر استقلال كشور مي رزمد ، و با فرهنگ امپرياليستي و ارتجاعي مخالف است، فرهنگ دموكراسي نوين با فرهنگ سوسياليستي و دموكراتيك كشورهاي ديگر متفق است وبا فرهنگ پيشرو كشورهاي ديگر را جذب مي كند . در جذب فرهنگ سوسياليستي و دموكراتيك و هم فرهنگ علم ودانش برخورد علمي و آگاهانه نموده مفيد آنرا اخذ كرده و مضر آنرا رد مي نمايد.
بايد گفت كه انقلاب فرهنگي انعكاس ايدئولوژيكي انقلاب هاي سياسي و اقتصادي ودرخدمت اين دوانقلاب است چنين است فرهنگ دموكراسي نوين .
چنين است مشخصات نوين انقلاب كنوني ما يعني سياست دموكراسي نوين ، اقتصاد دموكراسي نوين و فرهنگ دموكراسي نوين .
مواضع ايدئولوژيكي ، سياسي و تشكيلاتي برجسته گردد.
ايدئولوژي :
ايدئولوژي ما جهان بيني ماركسيستي است . ماركسيزم يك ايدئولوژي كامل و موزون است كه شكل كلي دارد . وجهان بيني جامعي است كه براساس ماترياليزم ديالكتيك و ماترياليزم تاريخي قرار دارد . همانطور كه شرايط اقتصادي شيوه توليد زير بناي جامعه را مي سازد سازمان هاي سياسي و سازمان ايدئولوژيك روبناي جامعه را مي سازد وبراساس آن زيربنا قرار دارد روبناي هر جامعه انعكاس زير بناي همان جامعه است . اين مسئله را بايد درست درك كرد روابط زير بنا و روبنايك جانبه نبوده بلكه هردو برهمديگر تاثير متقابل دارند . شيوه توليد و محيط اجتماعي كه ايدئولوژي وافكار انسان هارا مي سازد . اين ايدئولوژي با روان شناسي انسان ها درهم آميخته مي شود ودر عامل ايدئولوژيك وبشكل ايدئولوژيك تبارز مي نمايدودرتمام زمينه هاي حيات اجتماعي انسان نفوذ و تبارز مي نمايد . ايدئولوژي ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون در تمام زمينه هاي طبيعت واجتماع داراي نظريات علمي مي باشد . اين ايدئولوژي ، جهان بيني پرولتاريايي است كه درمبارزه طبقاتي پرولتاريا نقش تعيين كننده وقاطع دارد وسلاح كاملا مطمئن در دست اين طبقه است .
مبارزه ايدئولوژيك براي مقابله عليه دشمنان ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوودشمنان طبقه كارگر جزئي از مبارزه طبقاتي كارگران است . مبارزه ايدئولوژيك با مبارزه سياسي و مبارزه اقتصادي در پيوند است . براي دست يابي به اسلحه ايدئولوژيك بايد كليه اصول ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو را آموخت ، آموزش تئوري توآم با پراتيك .
ما دردفاع از ايدئولوژي پرولتري و مبارزه عليه ايدئولوژي هاي غير پرولتري خود را موظف مي دانيم اين آموزش در سه جزء ماركسيزم ، فلسفه ، علم اقتصاد سياسي و سوسياليزم علمي بيان مي شود .
فلسفه :
ماترياليزم ديالكتيك پايه واساس وبنيان ماركسيزم محسوب مي گردد . ماترياليزم ديالكتيك يگانه اسلوب " متود " تجزيه وتحليل ، استدلال و استنتاج صحيح مي باشد . فلسفه ماترياليزم ديالكتيك با علم رابطه دارد و مانند علم تكامل مي يابد . فلسفه ماركسيستي بررسي كلي ترين مسايل بمنظور توضيح علمي جهان وجامعه است ، زيرا استنباط كلي در باره جهان و تحولات اجتماع بمنظور شناخت وتغيير جهان وجامعه است ، فلسفه ماترياليزم ديالكتيك يعني فلسفه ماركسيستي با فلسفه ايده آليزم مخالف ودرتضاد با آن قرار دارد فقط دوفلسفه وجود دارد ، فلسفه ماترياليزم ديالكتيك و مكاتب گوناگون فلسفه ايده آليزم . ماترياليزم و ايده آليزم در سرتاسر تاريخ با هم د رمبارزه بوده اند . د رمورد مسئله اساسي فلسفه يعني اينكه ماده مقدم است يا روح ، دوجواب متقابل و متضاد از طرف فلسفه ماترياليزم به فلسفه ايده آليزم داده شده است . ماترياليزم پاسخ علمي مي دهد و ماده را مقدم بر روح وخارج از ذهن مي داند وعوامل روحي ( شعور ، فكر ، ريفلكس ها ... ) ناشي از موجوديت عيني ماده مي داند . جهان و جامعه را توضيح علمي مي دهد ، ايده آليزم جواب غير علمي داده روح را مقدم بر ماده و خالق ماده مي داند . وتمامي اشياء و پديده ها را از طريق روح توضيح مي دهد ، فلسفه ماترياليزم معتقد است كه ماده واقعي است خارج و مستقل ازذهن و يك حقيقت عيني مي باشد وبراي بقاي خود محتاج به تصور ما نيست وشعور انعكاسي از ماده است . " تصورماده جزآن حقيقت عيني كه با احساس ما رسيده باشد چيز ديگري نيست . " " رو ح خود چيزي جز محصول عالي ماده نيست . " شعور وفكر ما محصول يك عنصرعالي مادي يعني مغز است پس " ايده آليزم جز صورت شسته ورفته دين چيز ديگري نيست " .
ماترياليزم دیالکتیک جهان را ماده متحرك مي داند ، حركت زمان ومكان اشكال وجودي ماده است ماده بدون حركت و زمان ومكان ويا يكي از اين اشكال بدون ماده قابل درك نيست ، ماترياليزم ديالكتيك تمام اشياء و پديده ها را در حركت ، در تضاد ، در زمان و مكان مطالعه مي كند ، فلسفه ماترياليزم ديالكتيك معتقد است كه دنيا از طريق درك حقايق عيني قابل شناخت است و مي توان جهان و جامعه را تغيير داد . ماترياليزم در مبارزه عليه ايده آليزم و همپاي علوم رشد يافته و ماترياليزم ديالكتيك بيان عالي اين مبارزه مي باشد . " ديالكتيك بمثابه عالي ترين شكل تفكر " و " علم كلي ترين تحول قوانين" است .
قوانين ديالكتيكي ماترياليستي جهان شمول است . طبق قوانين واسلوب ديالكتيكي ماركسيستي ،
الف – تمام اشياء و پديده ها حاوي تضاد داخلي كه تكامل و تغييرات كمي به كيفي رانشان مي دهد است و تبديل عوامل به ضد خود را بيان مي دارد . و اثبات ، نفي ، نفي در نفي و نيز وحدت اضداد بر طبق آن بيان مي گردد .
ب - تمام اشياء و پديده ها را در حال حركت ، تحول ، تكامل و تجديد مداوم ودرحال شدن و ازبين رفتن مي داند همه چيز درحال حركت است هيچ چيز قطعي و مطلق نيست همه چيز درحال پيشرفت و تكامل است تمام اين تغيير وتحول ديالكتيكي ، ديناميكي است واين حركت ديالكتيكي اوتوديناميزم مي باشد ، نه مكانيكي .
ج – اشياء و پديده ها را در مجموع واحد ودرارتباط با يكديگر و مشروط يكديگر مي داند . تاثير متقابل يافعل وانفعال وهمبستگي پيشرفت ها وتكامل آنها را در نظر ميگيرد .
د – جريان تكامل و تبديل از كميت به كيفيت را طبق قانون جهش مطالعه مي كند .
ماترياليزم تاريخي ، بررسي تاريخ وجامعه بر طبق اصول ماترياليزم ديالكتيك است ماترياليزم تاريخي نيروي اصلي تحولات اجتماعي را بر طريق تحصيل و سايل معيشت يعني طريقه توليد نعمات مادي مي داند . ودر تاريخ پنج نوع شيوه توليدي معلوم است . در حقيقت تاريخ نيز همين تغييرات وتحولاتي است كه درجامعه بروز كرده است . زندگي اشتراكي اوليه ، برده داري ، فيودالي ، سرمايه داري و سوسياليزم . كاربرد ديالكتيك در مطالعه اجتماع و در مبارزه طبقاتي حايز اهميت فراوان است . فلسفه ماركسيستي معتقد به تلفيق تئوري با عمل است و كمونيست ها درمحيط فكر و عمل مادي اند . واقعيت خارجي را بعنوان اساسي ترين و مهمترين عوامل مي دانند و عقل( خرد ) را به منزله عامل بعدي كه ازواقعيت عيني متاثر مي شود و متقابلا بالاي واقعيت اثر مي گذارد . شناخت از پراتيك حاصل مي شود و كاربرد آن در پراتيك شناخت را از حسي وذهني به شناخت تعقلي ارتقاء مي دهد . اين يگانه اسلوب درست شناخت است . اسلوب ماترياليزم ديالكتيك ، يگانه اسلوب صحيح در مبارزه طبقاتي پرولتاريا مي باشد .
علم اقتصاد سياسي :
" اقتصاد سياسي به معناي وسيع كلمه ، علم بقوانيني است كه بر مبادله و معيشت زندگي مادي در جامعه انساني حاكم است " هريك از اين عملكرد هاي اجتماعي يعني توليد ومبادله داراي قوانين خاص و ويژه خود مي باشد ودرعين حال لازم وملزوم يكديگر اند . موضوع علم اقتصاد سياسي ماركسيستي را روابط توليدي تشكيل مي دهد ، واين روابط توليدي هستند كه اقتصاد سياسي را مي سازند . اقتصاد سياسي روابط بين انسان ها را مطالعه مي كند ، تقسيم كار ، تقسيم جامعه به طبقات را بدنبال داشت ، طبقات اجتماعي محصول شرايط اقتصادي اجتماع يعني شيوه توليد است . " بنابراين استنباط مادي تاريخ ، عامل قطعي درتاريخ ، توليد ، وتجديد زندگي مادي است . " ساير عوامل نيز موثر ودرمواردي بصورت عامل قطعي تبارز مي نمايد . " اقتصاد سياسي در همه كشورها و درهمه دوران هاي تاريخي يكسان نيست . " اقتصاد سياسي ماهيتا علمي تاريخي است . " وبه بررسي قوانين مخصوص هريك از مراحل تكامل توليد و مبادله مي پردازد و قوانين " كاملا عمومي " راكه براي توليد و مبادله بطور كلي معتبراند وضع مي كند . قوانيني كه براي دوره هاي تاريخي شيوه توليد و اشكال مبادله مشترك است صادق مي باشد . شيوه توليد و مبادله در يك جامعه تاريخي معين باپيش شرايط هاي تاريخي آن ، شيوه توزيع محصولات معلوم مي شود .
" وظيفه علم اقتصاد بيشتر اينست كه ناهنجاريهاي اجتماعي را كه جديدا به منصه ظهور مي رسد بمثابه نتايج شيوه توليد موجود و در عين حال همچو ن علائم انحلال قريب الوقوع آن با ثبات رساند وازدرون شكل اقتصادي درحال انحلال عناصر و سازمان جديد توليد و مبادله راكه ناهنجاري هاي مذكوررا از بين خواهد بردكشف نمايد " بدين اساس علم اقتصاد بقاياي توليد و مبادله فيودالي را مورد انتقاد قرار داده و ضرورت شيوه توليد سرمايه داري را اثبات مي كند .
علم اقتصاد ماركسيستي عمدتا به پيدايي وتكامل شيوه توليد سرمايه داري و جنبه مثبتي كه اهداف عمومي اجتماعي را تكامل مي بخشد و نيز علل ناممكن شدن و خاتمه آن يا جنبه منفي آن يعني اينكه تكامل سرمايه داري در نقطه اي به مانع مبدل شده خودش را ناممكن مي كند وبكارش خاتمه مي دهد رانشان مي دهد . يعني اين علم جنبه هاي مثبت ومنفي سرمايه داري را بررسي مي كند . اشكال توليد مبادله سرمايه داري مشكل بر سرراه توليد مي شود تقسيم توسط توليد ومبادله وضع طبقاتي را بوجود مي آورد كه درتضاد بين سرمايه دار وكارگر بيان مي يابد " تضاد ميان كارانفرادي وكاراجتماعي تضاد اساسي توليد كالايي است " ، " ايجاد ارزش اضافي ، اينست قانون مطابق اين شيوه توليد . " ،" ارزش اضافي فقط مي تواند محصول استثمار كارگر به وسيله سرمايه داردرطي روند توليد باشد . " تئوري " ارزش كار " ماركس ، اساس تئوري " ارزش اضافي " مي باشد كه هردو توسط ماركس بيان شده است .
نيروهاي مولده وسيستم توزيع ثروت درتضاد با شيوه توليد سرمايه داري قرار گرفته كه ضرورت يك دگرگوني را ايجاب مي نمايد . نيروي مولده اين شيوه توليد خواهان تصاحب وسايل توليد توسط جامعه است، تا توليد بر طبق برنامه سازمان داده شود . تاشرايط ووسايل زندگي را هرچه بيشتر تضمين كند . دگرگوني در شيوه توليد و توزيع كليه تعارضات طبقاتي را از بين مي برد ، طبقه كارگربه حاكميت مي رسد وسوسياليزم پيروز مي شود .
علم اقتصاد در كنار انتقاد از اشكال سرمايه داري ، اشكال ماقبل سرمايه داري و ديگر اشكالي كه دركنار آن دركشورهاي كمترتوسعه يافته نومستعمره ، نيمه فيودال وجود دارد . در خطوط اساسي شان مورد بررسي ومقايسه قرار داده است .
اقتصاد سياسي با منافع طبقات اجتماعي سروكار دارد ، وبه مبرم ترين مسايل مبارزه طبقاتي مي پردازد ودر خدمت سياست پرولتاريايي قرار دارد . در مطالعه اقتصاد بايد كه تئوري را با پراتيك توآم سازيم . مبارزه اقتصادي بخشي از مبارزه طبقاتي پرولتاريا و از مبارزه ايدئولوژيكي وسياسي جدا يي ناپذير است .
سوسياليزم علمي :
ماترياليزم تاريخي دوره هاي حيات اجتماعي انسان را به پنج دوره تقسيم مي كند ، جامعه اشتراكي اوليه ، برده داري ، فيودالي ، سرمايه داري ، سوسياليزم و كمونيزم . هريك از اين دوران ها در اثر تضاد هاي داخلي خود نفي شده و دوره عالي تري جانشين آن گرديده چنانچه شيوه توليد فيودالي در اثر مبارزه طبقاتي كه بين دهقانان وفيودالان بوجود آمده بود به شيوه توليد سرمايه داري تحول يافته در شيوه توليد سرمايه داري و سايل توليد از پراكندگي و ابتدائي بودن بيرون مي آيد ودرشهرها بيشتر متمركز مي شود ، با تمركز ، توسعه وتكامل وسايل توليد ، نيروهاي مولده نيز تكامل يافت ، توليد انفرادي به توليد اجتماعي تبديل گرديد بدون آنكه وسايل توليد انفرادي بوسايل توليد جمعي اجتماعي تبديل گردد . بناء كارگران مزدور وسرمايه داران صاحب وسايل توليد كه توزيع محصول را نيز دراختيار دارند ظهور كردند . تضاد بين توليد ، اجتماعي وتوزيع مخصوص ( تصاحب سرمايه داري ) بصورت تضاد بين كارگر وسرمايه دار بروز كرد .
با رشد روز افزون سرمايه داري وتوسعه توليد ، انارشيزم در توليد ، شرايط زندگي كارگر اين را بطرف ويراني مي كشانيد . راه حل هاي راكه سوسياليست هاي تخيلي براي خروج ازاين وضعيت را پيشنهاد مي كردند ، ولي راه بجاي نمي برد زيرا در توليد عقب مانده موقعيت طبقات بمثابه يك وضعيت تاريخي بر سوسياليست ها نيز حاكم بود وبه ناگذير تئوري هاي آنان نيز ازآن اوضاع وشرايط متاثر بود وتئوري هاي آنان نيز عقب ماندگي وتخيل را بهمراه داشت و سوسياليزم آنان تخيلي بود . زيرا توليد سرمايه داري هنوز تكامل زياد نيافته بود . با آنهم شيوه توليد سرمايه داري نيروهاي مولده را تحت فشار قرار مي داد واين با عث مي شد كه نيروهاي مولده براي از بين بردن آن ورهائي خود عليه سرمايه داري مبارزه مي كرد . " ولي تازه صنعت بزرگ تصادماتي را تكامل مي بخشد كه دگرگوني شيوه توليد، نابودي خصلت سرمايه داري آنرا ضرورتي اجتناب ناپذير مي سازد ، تصادماتي كه نه تنها ميان طبقات مولد صنعت بزرگ بلكه ميان نيروهاي مولده و اشكال مبادله كه آنهم زائده صنعت بزرگ است وجوددارد ، و از سوي ديگر بوسيله همين نيروهاي عظيم مولده وسايل حل اين تصادمات را نيز ايجاد مي كند . " راه حل اين مبارزه ، اجتماعي شدن وسايل توليد است ، نه آنطوري كه دردست دولت هاي بورژوازي قرار دارد يعني سرمايه داري دولتي بلكه وسايل توليد دردست اجتماع است وتوليد طبق برنامه اجرا مي شود .با رشد توليد ، طبقه بورژوازي ديگر زايد است واز قبل اجتماع تغذيه مي كند .
با تكامل سرمايه داري وتكامل علوم ، و تعارض نيروهاي مولده و مناسبات توليد سوسياليزم علمي ظهور كرد كه راه حل اين مبارزات را اجتماعي شدن وسايل توليد معرفي مي كند تا ديگر ايجاد ارزش اضافي كه از راه استثمار كارگرا ن بدست صاحبا ن وسايل توليد مي رسد واورا سرمايه دار مي سازد قطع گردد . " تاريخ سوسياليزم علمي با حل اين مسئله ( ارزش اضافي ) آغاز مي گردد و به گرد آن فراهم مي آيد . " ، ما اين دوكشف : درك ماترياليستي تاريخ و افشاي راز توليد سرمايه داري توسط ارزش اضافي را مديون ماركس هستيم با اين دوكشف ، سوسياليزم به علم تبديل گرديد . "
سرمايه داري گوركنان خود را بوجود مي آورد ، رسالت انجام انقلاب سوسياليستي وظيفه پرولتارياي مدرن است پرولتاريا قدرت دولتي را دردست مي گيرد و سايل توليد در مالكيت دولتي در مي آيدو درجامعه سوسياليستي به حل تضاد هاي اجتماعي اقدام ميگردد ، با فراهم شدن شرايط مادي تصاحب وسايل توليد بصورت يك ضرورت تاريخي تحقق مي يابد . تصاحب اجتماعي وسايل توليد موانع را بر مي دارد و به هرج ومرج خاتمه مي دهد . تشكيلات آگاهانه وتوليد برنامه ريزي مي شود و محصولات دراختيار عموم قرار مي گيرد . " امكان اينكه يك كمك توليد اجتماعي معيشت همه اعضاء اجتماع تضمين گردد كه نه تنها از نظر مادي كافي باشد وهرروز بيشتر گردد ، بلكه تعليم و بكار انداختن آزاد وتكامل استعداد هاي جسمي وفكري آنها را ضمانت نمايد . " دراين مرحله سوسياليزم اصل ، از هركس به اندازه توانش به هركس باندازه كارش عملي مي گردد . دراين مرحله هنوز تقسيم كار وطبقات وجود دارد . توليد كالايي در مراحل پيشرفت سوسياليزم از بين مي رود ، وانسان بر محيطي كه شرايط زندگي اورا احاطه كرده چيره مي شود . در جامعه ايكه توليد كالايي وجود دارد ، وسايل توليد بر مولدين حاكم است و آنان را تحت سلطه دارد درسوسياليزم فتيشيزم كالا از بين مي رود استفاده درست از وسايل توليد ومحصولات و بهبود شرايط كار فراهم مي شود . وشرايط رابراي ازبين بردن تقسيم كار، جدايي شهر وده ، تضاد كار فكري وكار يدي فراهم مي سازد . درآخر مرحله سوسياليزم طبقات وتضاد
طبقاتي وجود نخواهد داشت و به تدريج نقش قدرت دولت در امور اجتماعي ظاهر شده و دولت رو به زوال مي رود . وبدين ترتيب انسان تمامي استعداد هاي جسماني و معنوي خود را بروز خواهد داد و فعاليت و بارآوري خواهد داشت . درآن مرحله است كه اصل ازهركس به اندازه توانش به هركس بقدر نيازش تطبيق مي گردد . اين مرحله كمونيزم علمي است .
دركشورهاي كه در شرايط نو مستعمره نيمه فيودالي – نيمه سرمايه داري بسر مي برند . وهنوز سطح تكامل توليد براي پيش شرط هاي انقلاب سوسياليستي فراهم نيامده از طريق انقلاب دموكراتيك نوين بطرف انقلاب سوسياليستي مي رود . زيرا سوسياليزم " محصول ضروري تكامل تاريخي " يعني محصول شرايط اقتصادي عصر سرمايه داري است . " اجراي عمل آزاد كردن جهان ، رسالت تاريخي پرولتارياي مدرن است . پي بردن به شرايط تاريخي و بدين ترتيب شناخت ماهيت عمل مذبور وآگاه نمودن طبقه اي كه امروز تحت ستم بوده و رسالت عمل را دارد ، نسبت به شرايط و طبيعت عملش ، وظيفه بيان تئوريك جنبش پرولتري يعني وظيفه سوسياليزم علمي است . "
مشي سياسي :
وظيفه ما بدست آوردن حاكميت سياسي توسط پرولتاريا است . در جامعه ما كه يك كشور نومستعمره نيمه فيودال مي باشد و شرايط لازم عيني وذهني براي برقراري سوسياليزم هنوز مهيا نگرديده است بناء در شرايط كنوني وظيفه عمده و نزديك ما برقراري جمهوري دموكراتيك خلق تحت رهبري پرولتاريا و حزب پيشآهنگ آن يعني حزب كمونيست ، از طريق جنگ توده اي طولاني ، ايجاد ارتش توده اي وجبهه متحد و متشكل از كارگران منحيث نيروي رهبري كننده ، دهقانان نيروي عمده و خرده بورژوازي ، بورژوازي ملي وسايرعناصر ملي ، دموكراتيك است . بناء وظيفه داريم مبارزه طبقه كارگررا با مبارزات خلق بسط و توسعه دهيم تا راه رسيدن به جامعه دموكراتيك نوين هموار گردد . وبه هدف نهايي ما كه برقراري سوسياليزم وكمونيزم است دست يابيم . براي رسيدن باين اهداف داشتن خط مشي سياسي صحيح كه بر طبق تحليل مشخص از شرايط مشخص جامعه ما تدوين شده نخستين و مهمترين كار ووظيفه ماست . ما با داشتن خط مشي سياسي مي توانيم وظايف وفعاليت هاي مان را هم در تئوري وهم درپراتيك به پيش بريم . ما بادرك صحيح از اصول ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو با تمام اشكال تئوري هاي رويزيونيستي ، اپورتونيستي و ديگر نظريات ضد ماركسيستي و ضد پرولتاريايي به مبارزه بر مي خيزيم . دستآورده هاي ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو را بكار مي بنديم و از آن دفاع مي كنيم . براي مبارزه با انحرافات راست و (چپ ) ما بايد سياست خود را مطابق اوضاع واحوال مشخص ، تعيين نموده وجدا با اين انحرافات مبارزه كنيم . فعاليت عملي مان را براي رهبري مبارزه طبقاتي پرولتاريا هم در صورت سوسياليستي آن يعني برضد طبقه سرمايه دار و مالكيت خصوصي وهم در صورت مبارزه دموكراتيك يعني بر ضد رژيم مرتجع و براي آزادي سياسي متشكل مي سازيم . با تلفيق سوسياليزم با جنبش كارگري ورسانيدن آگاهي طبقاتي به كارگران زمينه ايجاد حزب كمونيست افغانستان را مهيا سازيم . واز اين طريق مبارزات كارگري و رهبري آنان را باهم متحد سازيم . براي رسيدن به اين اهداف بايد در راه رفع پراكندگي جنبش دموكراتيك نوين و ارتقاي ايدئولوژيك وپيوند با طبقه كارگر مبارزه مي نمائيم . و درراه آگاه نمودن كارگران ومتحد ساختن آنان وتوسعه جنبش كارگري و تلفيق ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو با جنبش كارگري ورهبري مبارزات شان فعاليت جدي نمائيم . براي تبليغ وترويج ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو و مبارزه عليه هرنوع ايدئولوژي ضد پرولتري بايد فعاليت سياسي سوسياليستي دقيق را بكار بنديم . در زمينه ترويجي فعاليت ما برطبق اصول ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو مي باشد . وبايد رژيم موجود را از لحاظ سياسي ، اقتصادي وديگر عوامل اجتماعي آن معرفي نمائيم از طبقات مختلف جامعه ،رابطه شان و نقش شان در اجتماع و در مبارزه كنوني تحليل نمائيم . نقش طبقه كارگر و موضوع آن نسبت به طبقات ديگر را در مبارزه كنوني واضح سازيم . شرايط گذشته وحال را بررسي و تحليل نموده نسبت به دورنماي آينده ذهن آنان را روشن گردانيم . در زمينه تبليغي بايد در سازمان دهي كارگران براي دست يافتن به خواسته هاي صنعتي شان بآنان كمك نموده و در اعتصابات و تظاهرات آنان شركت نموده به آنان كمك نمائيم . وبدين ترتيب فعاليت خود مان را با مسايل عملي آنان در هم آميزيم . براي بالابردن فهم كارگران به اينكه تمام كارگران افغانستان از هر مليت وزبان ، مذهب ، جنس ، ... به مثابه طبقه واحد كارگر افغانستان و قسمتي از ارتش جهاني پرولتارياي بين المللي است . به آنان در تشكل صنفي و محافل كارگري كمك نمائيم واز طريق اين تشكيلات بآنان ارتباط برقرار سازيم . براي پيشبردن كار سياسي بايد به كارگران شهري در كارخانه هاي صنعتي و كارگاه ها بيشتر توجه نمائيم ودر بين ساير كارگران وتوده هاي دهات كارگران زراعتي ودهقانان بي زمين نيز فعاليت نمائيم . در هر صورت بايد كار وفعاليت ما برحسب توانايي و نيروي ما باشد و ازاتلاف انرژي خود داري نمائيم تا كار و فعاليت ما مثمر ثمر واقع گردد .
واما فعاليت دموكراتيك ما با فعاليت سوسياليستي ما ارتباط لاينفك دارد و در خدمت آن است . فعاليت براي بدست آوردن خواسته هاي دموكراتيك از پشتيباني تمام توده هاي خلق كشور بر خوردار است . ما بايد براي ترويج ايده هاي دموكراتيك فعاليت نمائيم . رژيم ارتجاعي كنوني را با تمام اشكال فعاليت آن افشاء سازيم ، و ماهيت آنرا آشكار گردانيم و لزوم سرنگوني آنرا بيان نمائيم عليه جنگ ارتجاعي كنوني دست به افشاء گري بزنيم تا جنگ ارتجاعي كنوني را به جنگ آزاديبخش ملي سوق داده بتوانيم .
براي خواسته هاي فوري سياسي دموكراتيك تبليغ و ازآن حمايت مي كنيم . همچنان از خواسته هاي فوري اقتصادي كارگران و ديگر توده ها ي خلق پشتيباني نمائيم و بر ضد اختناق پليد، پست ارتجاعي رژيم تبليغ و مبارزه مي نمائيم . بر ضد محدوديت هاي كه براي كارگران و توده هاي خلق ايجاد مي نمايند تبليغ و مبارزه مي نمائيم . ذهن كارگران وديگر توده هاي زحمتكش را روشن وآنان را در جريان مبارزه متشكل نمائيم . تا به آرمان دموكراسي نوين دست يابيم . وظيفه ماست كه دهقانان را براي مبارزه در راه بدست آوردن زمين و حل مسئله ارضي جلب نمائيم .
براي پيشبرد وظايف دموكراتيك بر طبق تحليل طبقات اجتماعي كشور بايد درك درست و شناخت علمي از دوستان خلق و دشمنان خلق بعمل آورده دوستان خلق را مصممانه عليه دشمنان مشترك خلق به مبارزه بكشانيم . از بدست آوردن مبارزات مادي و معنوي آنان حمايت كنيم . و به منافع آنان ضرر نرسانيم ، و توده هاي خلق را بطرف سياست جلب نمائيم . و ظيفه ماست تاازهرگونه جنبش اپوزيسيون انقلابي كه بر ضد سوسيال امپرياليزم ، امپرياليزم غرب ، فيوداليزم ، بورژوازي كمپرادور و بيروكرات ، رژيم ارتجاعي كنوني و احزاب ارتجاعي وابسته " خلق " و پرچم و ديگر رويزيونيستهاي وابسته به سوسيال امپرياليزم واحزاب ارتجاعي اسلامي وابسته به امپرياليزم غرب و ارتجاع منطقه مبارزه مي كند دفاع و پشتيباني نمائيم . وجنگ ارتجاعي كنوني را به طرف جنگ آزاديبخش ملي بكشانيم . مبارزه عليه هرگونه ستم ملي ، لساني ، مذهبي و جنسي وديگر اجحافات عليه خلق كشور از وظايف ما مي باشد . ما در عين اينكه به حق ملل در تعيين سرنوشت خود معتقد هستيم اتحاد توده هاي خلق از تمامي مليت هاي ساكن كشور عليه دشمنان مشترك شان را خواهانيم . زنان كه حدود نصف اعضاي جامعه ما را تشكيل مي دهند و در تحت ستم واستثمار دوگانه طبقاتي و جنسي قرار دارند از اين وضع رنج مي برند . خواهان رهايي خود مي باشند ما بايد كارگران زن ، زنان كارگران ، وزنان دهقانان وحتي زناني كه بديگر طبقات واقشار مربوط اند در مبارزه براي بدست آوردن حقوق اجتماعي شان بطرف مبارزه جلب نمائيم وبه سازمان دهي آنان اقدام نمائيم . زيرا مبارزات انقلابي كارگران و توده هاي زحمتكش بدون همبستگي وهمراهي مبارزات انقلابي زنان به پيروزي نخواهد رسيد .
وظيفه خود مي دانيم از مبارزه طبقاتي پرولتارياي كليه كشورها حمايت و پشتيباني نمائيم . وازمبارزات ملي وآزاديبخش خلقهاي مستعمرات نو ونيمه مستعمرات عليه امپرياليزم ، فيوداليزم ، بورژوازي كمپرادور دفاع و پشتيباني مي كنيم .
ما همبستگي مان را با احزاب وسازمان هاي كه از ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائو دفاع مي كنند و آنرا رهنماي عمل خود قرار داده اند ، اعلام مي داريم ، وايجاد انترناسيوناليزم پرولتري از وظايف تاريخي جنبش كمونيستي بين المللي است . وما خود را جزئي از اين جنبش مي دانيم .
كار تشكيلاتي :
كارتشكيلاتي ما با مقتضيات مشي سياسي ما مطابقت دارد . تشكيلات ما يك واحد متشكل و با انضباط ورهبري از مركزواحد صورت مي گيرد . تشكيلات بر اساس اصول مبارزه مخفي سازمان دهي گرديده ودر شرايط مقتضي از امكانات علني و قانوني نيز استفاده خواهد شد .
تشكيلات بصورت تجمع محدود ، باانضباط ومخفي كاري مي باشد . و با وجود افرادحرفه اي استوار مي گردد و فعاليت مستمر را ادامه مي دهد . وبه روشنفكران انقلابي كه از طبقه خود بريده اند و به امر رهايي طبقه كارگر پيوسته اند وبر روي پيشروان طبقه كارگر استوار است . تمام اعضاء موظف اند ضوابط تشكيلاتي مندرج در اساسنامه را دقيقا رعايت نمايند . انتقاد وانتقادازخود به مثابه يك اصل انقلابي تشكيلاتي بكار برده مي شود انتقاد درون تشكيلاتي به نيرومندي و رزمندگي تشكيلات ما كمك مي نمايد . وعليه گرايشات ليبراليزم و ديگر گرايشات ناسالم مبارزه مي شود . با اجراي انتقاد وانتقاد از خود شكست ها و اشتباهات را شناخته و كمك مي كند تا روابط خود را با توده ها حفظ وگسترش دهيم حفظ تماس نزديك با توده ها ما را قادر به رهبري مبارزات طبقه كارگر و مبارزات توده خلق وجنگ انقلابي مي گرداند . كار برد اصل از تود ه ها آموختن و به توده ها آموختاندن مارا در اجراي وظايف مان كمك نموده از اشتباهات جلوگيري مي نمايد .
تشكيلات داراي يك انضباط براي همه از بالا تا پائين است. اصل دموكراتيك براي تمام اعضاء را تحت رهبري مركزيت دقيقا اجرا مي كند براي اينكه رهبري صحيح وبا پايه هاي عيني وجود داشته باشد ، ارتباط ارگان هاي بالا با ارگان هاي پائين و توده ها لازم وضروري است ، بين رهبري و صفوف ارتباط منظم وجود داشته باشد . براي اتخاذ مشي صحيح توسط ارگان هاي رهبري ودريافت راه حل درست مسائل ، تصميمات ارگان هاي بالاترحتما وفورا به اطلاع ارگان هاي پائين تر وكليه اعضاء درجلسات برسد . ارگان هاي پائين واعضاء بايد دستورات ارگان هاي بالاتر را دقيقا مورد بررسي قرار دهند تا مضمون دستورات را كاملا درك كنند وبتوانند شيوه اجراي آنها را تعيين نمايند . تصميم هاي رهبري وشعار هاي سياسي بايد دقيق باشد و بعد از تصميم گيري بطور قطع بموقع اجرا گذاشته شود بمنظور اجراي موفقانه رهبري بايد گزارش دهي از طرف اعضاي رهبري انجام گيرد . فقط براين اساس است كه اصل رهبري جمعي و مسئوليت فردي مي تواند اجرا گردد .
" در كار تشكيلات موضوع عمده انتخاب اشخاص و نظارت در اجراي كار است . " نظارت در اجراي كار ودرمورد حل اختلافات توسط كميسيون تفتيش مركزي و هيئت تفتيش با اختيارات تمام صورت مي گيرد .
سطح دانش تئوريك ودانش سياسي كارها بايد بالا باشد . كادرها و اعضاء بايد فعال و جدي باشند . كادرهاي انقلابي و فعالين ، مبلغين ومروجين بايد تربيت شوند . به كيفيت وكميت تشكيلات بايد توجه گردد ، موقعيت اعضاء به درستي تعيين مي گردد وظايف مطابق موقعيت و صلاحيت اعضاء تقسيم مي شود .
دربخش هاي كارگري ، بايد كارشود ، تشكيلات را در بين كارگران ، دهقانان ، روشنفكران وديگر زحمتكشان گسترش دهيم . و به تشكل صنفي كارگران كمك نمائيم . كارگران انقلابي را در تشكيلات جذب نمائيم . زيرا تركيب تئوري با عمل ما را موفق به استفاده موثر و خلاقه از حقيقت جهاني ماركسيزم – لننينيزم – انديشه مائو در غلبه بر انحرافات ويافتن راه درست مي گرداند و ازاين طريق تلفيق سوسياليزم با جنبش كارگري ميسر مي گردد و مبارزه درراه ايجاد حزب سياسي پرولتاريا به پيش برده مي شود .
تشكيلات ما به اتحاد بين المللي كارگران معتقد بوده و خود را جزئي از جنبش بين المللي كمونيستي مي دانيم .
" يگانه اصل جدي سازماني براي كاركنان جنبش ما بايد عبارت باشد از : پنهان كاري بسيار شديد ، گزين كردن بسيار دقيق اعضاء و آماده نمودن انقلابيون حرفه اي ، هرگاه اين صفات موجود باشد ، چيز ديگري هم تامين خواهد بود كه از " دموكراتيزم " بالا تر است و آن : اعتماد كامل رفيقانه ، در بين انقلابيون است . واين موضوع براي ما ضرورت قطعي دارد . "
جنگ توده اي طولاني ، ارتش توده اي وجبهه متحد
افغانستان كشور نو مستعمره نيمه فيودال است كه امپرياليزم ، فيوداليزم ، بورژوازي كمپرادور و بيروكرات خلق كشور مارا تحت استثمار و سلطه خود دارند ، و از قدرت سياسي و نيرومندي اقتصادي و نظامي برخوردار اند وازجانب ديگر نيروهاي انقلابي ضعيف و پراكنده اند . براي مبارزه با چنين دشمنان استراتيژي نظامي ما جنگ توده اي طولاني و محاصره شهرها از طريق دهات مي باشد . و نيروهاي كه عليه اين دشمنان مي جنگند توده هاي كثيرالعده خلق كشور مااست كه از طريق كميته هاي كارگران ، دهقانان وسربازان پايه هاي اساسي ارتش توده اي را تشكيل مي دهد و توده هاي كثيرالعده خلق افغانستان مي باشد .
جبهه متحد خلق سلاح ديگري است كه همراه با ارتش توده اي عليه دشمنان خلق مبارزه مي نمايد . كه كارگران از طريق حزب كمونيست رهبري جبهه متحد را به عهده دارند و دهقانان نيروي عمده آنرا تشكيل مي دهند . وهم از خرده بورژوازي ، بورژوازي ملي و ديگر عناصر واحزاب ملي و دموكرات متشكل مي باشد .
بنابراين براي به پيروزي رسيدن جنگ انقلابي آزاديبخش ملي موجوديت حزب كمونيست ، ارتش توده اي و جبهه متحد خلق سه سلاح مبارزاتي اصلي ما است .
اتحاد انقلابي كارگران افغانستان
11 ثور 1369