Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل درپروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان

هنروهنرمند


مقدمه
هرروز بمناسبتي ، از قبيل تنظيم بنياد هاي دولتي ، افتتاح مجالس و بنياد هاي مكاتب ، سوگها و... خطابه ها ايراد و مقاله ها نوشته مي شود كه هيچكدام آنها داراي معني ومفهومي نبوده بلكه با كلمات زشت و معاني پست تنظيم گرديده ، كمترين دلچسپي را براي مردم نشان مي دهد
اكثريت اين كلمات چرگين و درهم وبرهم بطوردائم جان شنوندگان و خوانندگان را شكنجه مي دهد ، تماما كلمات خشك وبي رمقي است كه هيچ اثري از لطف وزيبايي را درآن نقش نبسته است
امروزدر تمام ادارات دولتي ، سبك وروش خاص بكار برده مي شود و مخصوصا در قسمت نوشتن تبليغ وترويج كه با قاعده هيچ زباني دم ساز نمي باشد ، وبيشتر در نابودي زبان وهنر به مقابله برخواسته است ، هرقدر كه مردم نياز بيشتري بخواندن ونوشتن پيدا مي كنند ، اين آثار مبتذل مانند قدح زهري برلب و دهان شان مي ريزد و هنر را در نهاد شان بنابودي مي كشاند .
امروز در تمامي مكاتب و پوهنتون ها وحتي دركانون خانواده واجتماع چيز آموزنده اي نمي يابيم ، گرچه دانش زياد مبرم جامعه بشري وبخصوص جامعه ما ) افغانستان ) است اما استعمار و ارتجاع داخلي مردم را در ظلمات بيسوادي نگهداشته و نگهميدارد وبدينسان خواسته ها ونياز هاي استعماري وارتجاعي خويش را بهتر برآورده مي سازند
استعمار و ارتجاع بخوبي دريافته اند اگر جلو دانش را بخصوص در جوامع عقب نگهداشته شده بگيرند ، رفته رفته افق ديد ووسعت انديشه را از مردم گرفته ، قوت فكر درآنها مي ميرد و زبان گفتار شان لال مي شود ، وازاين طريق است آنها آدم هاي خشن ، پرخاشجو و ماجراجوي درست مي شوند كه در نده خويي و دشمن اجتماع مي گردند ،  مثال برجسته آنرا ميتوان در دستگاه حاكمه افغانستان مشاهده نمود
طوريكه امروز مشاهده مي كنيم كه در جامعه ما عوض آنكه بمردم دانش ، زبان ، هنر... آموختانده شود وآنهارا به تفكر وادارد تا در باره منافع اجتماعي وملي خود فكر كنند ، همچو سگ ديوانه به جان مردم افتاده و تمام چيز را ازآنها گرفته ادبيات، هنر ، علم و دانش را به ابتذال كشيده اند و بطور دايم خاك و خاكستر بي منطقي را برسر وروي مردم مي پاشانند .
چون عمل ادراك و بيان اكتسابي است ، انسان همواره وبا فراگرفتن دانش مغز آن متكامل تر شده و رشد مي يابد ، با فراگرفتن علم ودانش انسان ها تمام تيرگي ها احساس هاي واپس رانده كه همچو ماري زهر ناك وگزنده برجانش پيچيده بدورمي ريزد ، وبيك مشعل فروزان مبدل گرديده كه عليه تمام مظالم اجتماعي به پا مي خيزد .
درشرايط كنوني كه ارتجاع با همكاري باداران استعماري شان زهر مهلك   بيسوادي را بروي مردم مي پاشاند ،  وبشكل وحشيانه اي بر سركوب ادبيات و هنر پرداخته اند ، در چنين شرايطي رسالت بس خطيرو عظيمي بدوش نويسندگان وهنرمندان ملي و انقلابي است كه با جدوجهد فراوان اين نكته را بمردم و بخصوص نسل جوان اين كشور خاطر نشان سازند كه : هركار وهنر شايسته ، از تفكر و كوشش تغذيه مي گردد وهيچ كار مشكلي نيست كه با كوشش آسان نگردد . همچو مشعل فروزان رهنماي كارهاي معنوي شان گرديده و تمامي مظالم وبيعدالتي جامعه را افشاء نمايد  ، ادبيات وهنر ملي انقلابي را دربين مردم ترويج وتبليغ نمايد ، وكسانيكه زالووار بجان مردم افتاده و تمامي شيره زندگي شان را مي مكند و همه روزه تمامي دستآوردهاي ملي شان را به باد فنا مي دهند مچ شان را گرفته و چهره خائنانه شان را افشاء سازد و بخصوص بايد كه در قسمت حفظ ونگهداري نشر همت گمارند زيرا كه نشر مانند نوزاديست كه بايد ابتدا با كوشش فراوان در بهداشت آن بكوشيم وبراي پيشرفت آن از هيچ انتقاد منطقي باز نه ايستيم .
براي اينكه نويسنده وهنرمند انقلابي بتواند از منافع ملي واجتماعي خويش دفاع نموده وآثاري كه شايسته نام نويسنده است بجامعه تقديم نمايد بايد كه آثار بزرگ و بي مانندي كه سرشار از مباني فكري وظريف ادبي است ، بارها مطالعه نمايد . دراين آثار هرچه بيشتر تفكر شود بيشتر راه هاي نا شناخته و جانبخش در برابر ما گشوده  مي گردد
يكي از طرق نوشتن مطالب خوب مطالعه آثار ممتاز علمي ، ادبي است و از طريق مطالعه اين آثار مي توان سود برد .
تمام نويسندگان انقلابي كه گلستان عظيمي درنهانخانه خاطرشان روئيده ، رشد نموده و بار ور گرديده ، آنها نه تنها در زمان واقعي خود زيسته اند ، بلكه گذشته حال وآينده را بهم متصل نموده ، با فراگرفتن مسايل گذشته و تجارب علمي زمان شان ، تجزيه وتحليل مسايل علمي و فلسفي عصر خويش توانسته اند كه آينده را پيشبيني نموده ورهنمود درستي هم براي حال وهم براي آينده طراحي نمايند . چنين افرادي ديگردرزمره افراد عالي نبوده ، بلكه دفتر زندگي كوتاه و موقتي را پاره كرده ، و به موجودي تبديل شده كه از ازل تا به ابد سيرنموده اند و ميدان زندگي جاويد جولانگاه آنها گرديده است
باري "  انسان به هنر زنده مي شود كليد اين باغ نغز ورنگين باغ زندگي است كه با تفكر وكوشش بدست مي آورد . "
هنر وهنرمند

در هريك از كشورهاي جهان روزنامه ها  ، هفته نامه ها و ماه نامه هاي زيادي مرتب چاپ مي شود  ودرهريك ازين روزنامه ، هفته نامه و ماهنامه ها بخشي مربوط به تياتر، موسيقي و سينما است  و يا در هرشماره بمقالات نقد آميزي در باره كتاب هاي كه تازه از چاپ برآمده ، كتبي كه مضامين هنري دارند  يا اشعار، حكايات وداستان ها به چشم مي خورد .

زمانيكه دراين كشورها نمايشي برگزار مي شود ويا قطعه موسيقي را موسيقي دان مي نوازد ويا نقاشي تصويري روي پرده مي كشد ، بيدرنگ شرح دقيقي از نمايش موسيقي ونقاشي نوشته مي شود كه فلان بازيگرمرد يا زن نقش خود را در اين نمايش چگونه اجرا نموده و چه استعدادي به خرج داده نقايص ونكات خوب آن كدام است و به همين ترتيب در باره موسيقي ونقاشي فورا در روزنامه ها موقف گيري مشخصي صورت مي گيرد و نكات مثبت ومنفي آن به خوانندگان تشريح داده مي شود .
تقريبا همه روزه داستان ها ي نو، اشعار نو، طنزهاي جديد در هفته نامه ها وروزنامه ها ظهور مي كند وهريك از هنرمندان ونويسندگان وظيفه خود مي دانند كه نظر به موقف گيري طبقاتي واجتماعي خويش توضيحاتي در رابطه هنر به خوانندگان خويش بدهند .
اين كشورهاي سالانه ميليون ها دالر به هنرستان ها ، تماشاخانه وفرهنگستان ها تقديم مي كنند . و ازاين طريق هنر و ادبيات را در انحصار طبقاتي خويش قرار داده و اكثريت هنرمندان و نويسندگان لايق و با هوش را در خدمت مي گيرند ولي دراينجا چه كارلازمي صورت مي گيرد ؟  براي چه منظوري وبخاطر چه كسي ؟
دربسياري از تياتر ها ديده مي شود كه درآنزمان عريان ونيمه عريان حركات شهوت انگيز انجام مي دهند وبا اين حركات شهواني به هم مي پيچند تمامي اين اعمال ونمايش ها خلاف اخلاق است و همه اينها بخاطر فاسد نمودن اخلاق اجتماعي صورت مي گيرد ، اين اعمال براي يك نسل مترقي رنج آور وغير قابل تحمل است اين كار ها فقط مايه خشنودي طبقه حاكمه وعناصر خرده بورژوازي است كه خود را از روح عالي جنابانه اشباع كرده است .
ليكن دراين جوامع نيروهاي رشد مي يابند كه مخالف اين غير انساني كردن هنر هستند . در شرايطي كه روحيه سوداگري افراطي و سياست ها ي ارتجاعي آمادگي دارند تاهرآنچه را كه انساني است بخاطر حفظ منافع ملي مشتي افراد پول اندوزاز بين ببرند ، طبقه توليد كننده و روشنفكران مترقي منتهاي كوشش خود را براي ابقاء ارزش هاي هنري بعمل مي آورند .
اما در افغانستان چه ميگذرد ؟ علاوه بر اينكه از هنر تحسين وتمجيد نمي شود وهيچيك از روزنامه هاي علني درباره هنرچيزي نمي گويند و کاملا مهر سكوت را برلب گذاشته اند طبقه حاكمه با تمام قواي در زيررداي مذهبي خويش بشكل وحشيانه اي به سركوب هنر پرداخته اند . چنانچه روز دوشنبه 09 / 7 /1378 گروهي از موسيقي دان ها با سرهاي تراشيده و آلات موسيقي در گردن روي موترهاي طالبان در بين شهر هرات توسط طالبان در معرض نمايش گذاشته شده بودند و با جبر و فشاري كه توسط طالبان برآنها وارد مي شد لحظه به لحظه مي گفتند كه "  واي برحال كسي كه شب ها موسيقي بنوازد يا پاي آن بنشيند " اين اعمال اولين بار نبوده بلكه چندين مرتبه تكرار شده و آبروي موسيقي دان ها توسط اين گروه جاهل زير پا شده است . با اين حال عده زيادي از هنرمندان نه جرئت نوشتن و نقاشي را دارند و نه جرئت نواختن موسيقي و ثبت نوارهاي انقلابي را . با تغييرات محيط و مردم مختلف هنر نيز دستخوش تغييرات مي باشد . چنانچه در افغانستان امروز مردمي  داريم كه هنر و زيبائي را از ياد برده اند . نه فقط مدت مديدي است كه ماهيچ چيز و هيچ اثري كه زيبائي بزرگ وعالي داشته باشد ،  بوجود نياورده ايم ، بلكه اغلب لذت بردن از زيبائي و درك زيبائي را هم فراموش كرده ايم . علت اين همه محدوديت ها اينست كه چون كشور ما آزاد نيست نه تنها آزاد نيست ، بلكه مورد تاخت وتازاجانب وبردگان سخت متعصب شان قرار گرفته است در چنين كشوري هنر به مشكل مي تواند رونق پيدا كند ، زيرا كه تيرگي تابعيت ومحدوديت هاي علمي ، فرهنگي و هنري بيش ازحد وجود دارد . در تيرگي اين محدوديت ها هنر وزيبائي از ميان مي رود . تا زمانيكه اين تنگ نظري مذهبي وجود داشته باشد نه تنها كيفيت هنري در سطح جامعه به سقوط مواجه مي شود بلكه فجيع ترين اعمال در زير رداي مذهبي صورت خواهد گرفت چنانچه ما در تاريخ شاهد فشارها ، اجبارها وجنگ ها ي مذهبي هستيم . طبقه حاكمه هميشه مخالفين خويش را در حاليكه ازهم قطاران شان مي باشند بنام " محارب با خدا " از بين برده اند كه نمونه بارز آنرا در حال حاضر در افغانستان وايران مشاهده مي كنيم . در حاليكه داراي يك خط مشي هستنديكديگر را متهم به پابند نبودن به اصول مذهبي مي كنند و حتي در افغانستان بطور علني اعلان جهاد عليه يكديگر را داده اند .
براي حكومتهاي ارتجاعي ، مذهب بسيار لازم است وحتي ممكن است كه طبقه ارتجاعي از مذهبي هواداري حمايت نمايد ، كه خودش بآن اعتقاد نداشته وبه دروغ وبيهوده بودن آن پي برده باشد صحت وسقم  اين موضوع را نه در زمان هاي بسيار دور بلكه در دودهه اخير با اعمال وحشيانه اي امپرياليستها و استثمار گران ونوكران داخلي شان در افغانستان كاملا بخوبي مشاهده نموده ايم .

امروز در كشور ما مردمان تنگ نظرومتعصب كوچك فكري قدرت را بدست دارند كه نسبت به عقايد يكديگر هيچگونه تحمل وبردباري ندارند . سياست آنها اينست كه مردم را نادان و خرافاتي بار بياورند ، زيرا زمانيكه مردم نادان وخرافاتي باشند خيلي ساده وآسان مي توان برآنها مسلط شد و بهمين خاطرهم به مردم اجازه نمي دهند به مسايل فكري وفلسفي بپردازند . بدين ملحوظ به شكل وحشيانه اي به سركوب هنر پرداخته اند . و كوشيده اند كه ديواري بين زنان و مردان بكشند و اغلب بنام باصطلاح پاكي مصئونيت وامنيت زنان را خانه نشين نمودند تمامي اين اعمال كه زير اين نام ها صورت مي گيردبه قيمت از دست دادن آزادي حفظ مي گردد ، هولناكترين ديوارها آنهاءی هستند كه در فكر وذهن ما بوجود مي آيند و سبب مي شوند كه حتي يك سنت خطرناك وبيهوده باستاني فقط بخاطر اينكه قديمي وباستاني است حفظ شود وهرچيز تازه فقط بخاطر آنكه تازه وجديد است مردود گردد .
همه مي دانيم كه دشمن علم وهنرونيروهاي انقلابي افغانستان دشمن ساده اي نيست هزاران سال تسلط فيوداليزم با دستياري امپرياليزم در وجود ديكتاتورهاي ارتجاعي طبقه حاكم در جامعه افغانستان جلوه مشترك داشته است .
يكي از وظايف نويسندگان وهنرمندان اينست كه حقيقت را به مردم بيان كنند وبفهمانند . بايد كه خط فاصل بين  دوست ودشمن بكشند ، جنايات امپرياليستها ومرتجعين منطقه وغلامان حلقه بگوش شان كه بر سرنوشت ملت ستمكش افغانستان حاكم شده وبازي مي كنند افشاء نمايند . تهديد ، تحريك و اغواگري آنها را آشكار نمايند .
اين زماني ميسر است كه ازاديبان ، نويسندگان از " برج ها ي عاج " خود بيرون آمده و نظريه " هنر براي هنر " را بدور افگنده وبه حقيقت " هنر براي زندگي " اذعان نمايند .
هنرمند ونويسنده بايد كه با زندگي مردم از كارگران ودهقانان گرفته تا ساير اقشار آشنايي داشته باشد . زيرا وقتيكه صحبت از كارگر يا قشر خرده بورژوا بميان مي آيد بايد كه فشار وستمي كه بورژوازي برآنها ميكند افشاء شود . يا اينكه در باره دهقانان و ملاكان چيزي مي نويسيم بايد كه خشونت ملاكين را مجسم نمائيم  وبخصوص در شرايط كنوني جنگ ، كه همه جا صحبت از جنگ است بايد كه معني حقيقي جنگ را بفهميم وبدانيم جنگي كه از دودهه اخير شروع شده وتاكنون ادامه دارد به چه منظور بوجود آمده و ادامه دارد و چه سياستي از طريق اين جنگ دنبال مي شود . از اين طريق است كه ما مي توانيم بدانيم كه براي چه چيز اهميت قايل هستيم . درغير اين صورت به زحمت مي توانيم كه در آثار خود عصر حاضرخلاقان آن يعني مردم زحمتكش را منعكس كنيم و هنروادبيات را تعميم داده و سطح فرهنگي مردم را بالا ببريم .
هنرمند ونويسنده براي اينكه مبارزه ومبداء نبوغ مردم را  منعكس سازند ، بايد كه به حقايق توجه عميق نمايند وبراي بررسي زندگي مردم كه سرچشمه لايزال نوشته هاي خلاقه است مساعي بيشتري بكار بندند. بايد قبل از اينكه در باره مردم چيزي بنويسيم آنها را دقيقا بشناسيم وبا زندگي آنها آشنايي كامل داشته باشيم . بنابراين بايد در قبال خوانندگان و تماشاچيان احساس مسئوليت شديد تري بكنيم . براي اين كارلازم است كه برجدوجهد خود در مطالعه تئوري انقلابي حيات اصول ادبيات پيشرو بيفزائيم ، فقط از اين راه است كه مي توانيم صحيحا وعميقا حقيقت را درك كنيم و كيفيت ايدئولوژيك آثار خلاقه خود را به سطح بالاتري ارتقاء دهيم .
با ارتقاء دادن سطح ايدئولوژيكي تسخير سنگري كه هنوز در تصرف ادبيات ارتجاعيست امكان پذير است هدف اصلي هنرمند ونويسنده بايد آن باشد كه هنر وادبيات را با مردم ، بريك اساس عام پيوند دهند وآنرا تا آخرين حد ممكن بخدمت مردم بگمارند .
امروز محدوديت هاي طبقه حاكمه ارتجاعي وباداران شان علت اساسي  نقايص ادبي و هنري ما مي باشد. وظيفه ماست كه كوشش بيشتري نمائيم تا ادبيات وهنري را كه شايسته ملت كبير ما مي باشد ايجاد نمائيم . امروز كه تفتيش عقايد بر جامعه ما حكمفرماست و هرگونه ادبيات و هنر مترقي مورد تحقير قرار گرفته و از آن به شديد ترين وجه جلوگيري مي شود وظيفه خطيري بعهده ماست  كه عليه تفتيش عقايد و  پخش افكار و عقايد هنروادبيات ارتجاعي كه مردم را تحت فشار قرار مي دهد ، وبا جميع وسايل مي كوشند كه نويسندگان وهنرمندان مترقي را طرد كنند ، به مبارزه برخاسته وآنرا بطور خستگي ناپذير دنبال كنيم .
اعتقاد ما بر اينست كه باسعي وكوشش مواضعانه و ازراه كار ومطالعه سخت نويسندگان وهنرمندان مي توانند كه رسالت تاريخي خويش را به نحو احسن انجام داده وبه مردم آثار ي تقديم نمايند كه شايسته نام نويسندگان آنها باشد .
ما " بايد بكوشيم  ادبياتي خلق كنيم  كه از لحاظ محتوي ايدئولوژيكي غني واز نظر كيفيت اخلاقي عالي باشد و در غالبي ريخته شود كه در نظرمردم آشنا باشد و انرا دوست بدارند تا بتوانيم وظيفه آموزشي ادبيات را به نحو كامل قوام بخشيم ، بايد به امر رشد فعاليت هاي ادبي در كارخانه ها ، دهات ودرميان سربازان و ارتقاء نيروهاي نوين ادبي در توده توجه مخصوصي مبذول داريم " .
اما برعكس عده زيادي از نويسندگان ما اعمال شان را با لباس جديد ادبي مي پوشانند وخود را خالق      " ادبيات خالص " مي نامند .
ادبيات وسياست را در آثار خود از هم جدا مي كنند اين آثار كاملا روحيه منحط ارتجاعي را پذيرفته و احساسات منحط گروهي از روشنفكران  عقب افتاده استعمار طلب را منعكس مي كند وبرویه لذت طلبي طبقه متوسط منطبق است . اينها نه تنها عده اي از خوانندگان را اغفال مي كنند ، بلكه در موارد مختلف موفق شده اند كه در دنياي ادبيات مترقي هم نفوذ نمايند . ازاين پس وظيفه همه اي نويسندگان مترقي و انقلابي است كه براي خردوخميركردن عناصر ناسالم در دنياي ادبيات مترقي انقلابي آموزش انقلابي خوانندگان كمر همت را بسته بايد مواظب اينگونه ادبيات نقاب دار ارتجاعي كه در درجه اول تحت نفوذ ادبيات استعماري اند باشند .
دردودهه گذشته  تئوري هاي ادبي جلوه گاه بسي ابهامات وآشفتگي ها بوده چون نقش رهنماي انديشه علمي ، ادبي از قلم افتاده ونظريات  خرده بورژوازي به تاخت وتاز پرداخته بود . از جنگ ضد روسي آنقدر بشدت  استقبال شده كه اهميت جهان بيني طبقاتي را تحت شعاع خود قرار داد وبنام " دفاع از ميهن" و " جنگ عادلانه "  در حفظ بينش  تنگ نظرانه خرده بورژوازي اصرار مي ورزيدند و هنوز هم عده اي از آن دفاع  مي كنند .
آنچه كه اين افراد از آن دفاع مي كردند و مي كنند شكل هم نبوده ، بلكه محتوياتي بود كه در درون شكل مخفي شده بود ، طوريكه هم قبلا بيان  نموديم  كه در جنگ فقط يكطرف جنگ ديده شده وطرف ديگر در گير جنگ ( امپرياليزم غرب و عناصر وابسته آن ) از نظر دوربوده است  بدين جهت مبارزه  طبقاتي  تحت شعاع قرار گرفته  وبطور كلي فراموش شد . در حاليكه درجنگ ضد ژاپني در چين كه يكطرف را نيروهاي انقلابي رهبري مي كرد . ( درجبهه متحد ملي) ودرجهت ديگر نيروهاي ژاپني ووابستگان شان بودند در اين صورت مبارزه طبقاتي  از نظر دورنبوده است  . چرازن سپيد موي واشكهاي خونين انتقام ركود نمايشنامه هاي جديدي را شكسته اند . چرا اينقدر مطبوعند وچرا چنين تاثير عميقي دارند ؟ علت عمده آنست كه " در جريان نبرد تود ه اي با ژاپني ها اين آثار تم مبارزه طبقاتي را باحدت به پيش راندند وبه اين تم يك رنگ قوي ورمانتيك زدند  " .
اما اكثر نويسندگان ما مبارزه طبقاتي را در جريان جنگ فراموش نمودند وحتي ادبيات  را " غير طبقاتي" اعلان نمودند وآنرا از سياست جدا كردند ، در حاليكه  ادبيات بايد به حربه موثري براي آموزش توده ها  وكادرهاي سياسي مبدل شود . هدف ادبيات خدمت به سياست است كار ادبي وهنري بهر صورتي كه باشد  اگر با مبارزه جاري سياسي ارتباط نداشته باشد ، يك موضوع پوچ و بي معني است و نتيجه كه دارد اينست كه كيفيت سياسي هنر را انكار نموده وشعار "  هنر براي هنر " را  به شكل ديگري تائيد مي نمايد . ادبياتي كه خود را از وظايف سياسي حاضر وازاحتياجات توده ها جدا كند توده اي نبوده ومورد قبول عامه نخواهد بود ورشد نخواهد كرد .
اگر نويسنده  به حقيقت زندگي توجه نكند ، هر طريقه اي را كه انتخاب كند  خواه خالق تصورات بديع باشد ، خواه تجسم نمونه هاي عالي يا غناء زبان  به راه بيخردانه فرماليزم كشيده مي شود .
اكثر نويسندگان در شرايط كنوني افغانستان مي كوشند كه در حيطه فرمانروائي ارتجاعي همان جهان بيني سابق خويش را كه تحت نفوذمناسبات اجتماعي قديم  بوجود آمده  حفظ نمايند . چنين نويسنده اي از نظر جامعه وحتي زمان محكوم است . تا زمانيكه نويسنده نقطه نظر هاي خرده بورژوائي را هم از نظر افكار وهم از نظر زندگي ترك نكند و نتواند كه نقطه نظرهاي علمي سياسي را تحصيل نمايد ،  براي مساله كيفيت هنر وكيفيت  سياسي راه حل كاملي نخواهد يافت .
تمام نويسندگان  مترقي بايد  در سطح  ايدئولوژيك زمان خود قرار گيرند ، فقط بدين طريق مي توانيم تمام اشكال و پديده هاي زندگي را ملاحظه ، تحليل و تركيب كنيم و هنر جامعي بوجود آوريم .
فقط بدين طريق قادر خواهيم بود كه زندگي را با تمام وجوهش به ترتيب نافذ منعكس كنيم و با صراحت كامل سياست را اشاعه دهيم ، و هر دورا باهم در آميزيم . نويسندگان براي اينكه  آثار واجد اهميتي كه مملو از ماهيت ايدئولوژيك غني باشد بوجود آورند .  بايد كه نخست سياستهاي جهان بيني علمي  وطبقاتي را دقيقا مطالعه نموده وبآن دسترسي كامل پيدا كنند نويسندگان نمي توانند زندگي ومبارزه مردم را دقيقا توصيف كنند "  مگر آنكه سياست ها را درك كنند . سياست چيزي است كه روش طبقات را طبق اوضاع مختلف شان ، طي يك دوره مشخص تاريخي تعيين مي كند ، و خود را با نيازمندي هاي مردم تطبيق مي دهد  و فعاليت هاي مردم را توجيه مي نمايد ، كيفيت هر فردي را وضع طبقه اي كه فرد بآن وابسته است و سياست اساسي مربوط به روش آن طبقه تعيين مي كند .كيفيت هر فردي تحت تاثير چگونگي اجراي سياست واينكه هر سياستي في نفسه تا چه اندازه مستحسن است ، قرار دارد "  اگر اين استنباط سياسي را كنار بگذاريم ، نخواهيم توانست كه اصول اساسي علمي را بفهميم و نخواهيم توانست كه مناسبات ميان افراد ، فعاليت هاي ايدئولوژيك و سرنوشت شان ،  مناسبات ومبارزات طبقاتي اجتماعي درعين حال زندگي " عادات ، فعاليت هاي ايدئولوژيك وسرنوشت هر طبقه را كاملا منعكس كنيم . چه وقت يك اثر ازكيفيت عالي ايدئولوژيك برخوردار است ؟ زمانيكه بتواند تصوير نافذي از مبارزات و مناسبات متقابل طبقات مختلف  اجتماعي را نشان دهند .
هرگاه نويسندگان در ك درستي از سياست داشته باشند ، مي توانند كه از انحرافات و انتخاب قطعاتي كه داراي ماهيت اتفاقي ، احساساتي و عاطفه اي  وانفرادي است اجتناب كنند .
يك نويسنده انقلابي هميشه در آثار خود  هر چيز مثبت را از يك نظرگاه اخلاقي ، اجتماعي و سياسي پرارج وسترگ مي نماياند ودرعين حال هر آنچه را كه منفي است از نظرگاه يك آرمان اجتماعي غير قابل قبول جلوه گر مي سازد .
محصول هنر وادبيات ، فقط آنست كه احساسات نو را ، آنچنان احساساتي كه تا كنون انسان ها تجزيه اش نكرده اند انتقال دهد ،  نه تنها به تكرار دائمي آن چيزي كه شناخته شده است بپردازد .
انسان موجود اجتماعي است لذا " هنر وسيله ارتباط انسانها است براي حيات بشر وبراي سير بسوي سعادت فرد وجامعه انساني موضوعي ضرور ولازم است ، زيرا افراد بشر را با احساساتي يكسان به يكديگر پيوند مي دهد " .
آگاهي هنري ، از آن جا كه با نيازها و آرمان هاي طبقات وگروه هاي اجتماعي ويژه پيوند دارد  ، فعال است . انسان هر قدر بازندگي واقعي ونيروهاي مترقي تاريخي رابطه نزديك داشته باشد ، بهمان اندازه از آگاهي هنري غني تري برخوردار خواهد بود .
اگربه جريان اصلي ، نهضت ادبي وهنري در افغانستان توجه كنيم مي بينيم كه بطور كلي نويسندگان و هنرمندان تحت فشار سه جانبه يعني فشار اقتصادي ، سياسي وفرهنگي قرار دارند . با آنهم هنرمندان مترقي شديدابا امپرياليست ها و مرتجعين طبقه حاكمه افغانستان مبارزه كرده اند . اما اين مبارزه با رعايت وانتظاراتي كه مردم از ادبيات وهنر داشتند  ، اجرائيات آن هنوز غيركافي است ، نه تنها اين مبارزه غير كافي است ، بلكه ادبيات وهنرمترقي در جامعه ما نتوانسته  كه پيوند با توده ها بيابد ،  تا زمانيكه توده ها به ادبيات و هنر مترقي پيوند نخورند به مشكل بتوان كه ادبيات وهنر ارتجاعي را از مغز شان زدود .  از سالهاي 1343 باين طرف ادبيات وهنر در افغانستان داراي فراز ونشيب ها بوده و مي توان آنرا به چهار دوره تقسيم نمود .
دوره اول سالهاي 1343 – 1352 دوره شكوفائي هنر وادبيات مترقي است دراين دوره اكثرا اديبان و هنرمندان به هيجان آمده و دسته هاي تبليغاتي ترتيب داده و به شدت  در بين روشنفكران ، كارگران و افسران مشغول كار شدند . اما نتوانستند كه هنر وادبيات نو را به دهقانان كه اكثريت جامعه را تشكيل مي دهند ، بياموزانند وبهمين خاطر هم نتوانستند جاي در ميان دهقانان داشته باشند .
آنها اسناد ، جرايد ، نمايشنامه ها نوشتند ، اما عملكرد وآثار شان خالي از نواقص نبود ولي هيچكس نمي تواند كه ارزش تبليغاتي ونتايج مثبت آنها را در دوره مذكور انكار كند .
دوره دوم سالهاي 1352 – 1357  اين دوره ، دوره  افت جنبش ادبي و نيروي مترقي است ، در آن دوره اگر كاري هم صورت گرفته كم اهميت بوده وحتي در سطح چند نفر روشنفكر مي چرخيد ، در اين دوره  ركود جانشين هيجان و شورانقلابي گرديد  .
دوره سوم سالهاي 1357 – 1371 اين دوره دوره تجاوز وحشيانه روس با دستياري نوكرانش وامپرياليزم غرب و كشورهاي ارتجاعي منطقه در زير رداي مذهبي باند اخوان در جامعه است ، اين دوره فشار واختناق كامل به تمامي نيروها واقشار جامعه بطور اعم و نويسندگان وهنرمندان انقلابي ومترقي بطور اخص مي باشد . در اين دوره به هيچكس اجازه داده نشد كه حقايق را بنويسد ويا بگويد اما دراين دوره هم نويسندگا ن وهنرمندان مترقي را دوباره هيجان  فرا گرفت و دست به قلم برده با اشعار، مقالات ، نمايشنامه ها ، سياست دولت وابسته به روس را افشاء نموده وبه شدت عليه متجاوزين روسي و نوكران آن به مبارزه برخواستند .  اين آثار هم في نفسه خالي از نقص هاي مهم نبوده  ، زيرا از يك طرف جنگ بطور درست و اصولي آن ارزيابي نگرديد و سياست هاي مطروحه جنگي دقيقا تجزيه وتحليل نشد و طرف ديگر جنگ يعني امپرياليزم غرب ونوكرانش كاملا از نظر دور قرار گرفت و از سوي ديگر اكثر نويسندگان وهنرمندان در زير لواي سازمان هاي ارتجاعي اسلامي متبارزگرديده واز آثار هنري شان  بيشتر نيروهاي ارتجاعي بهره گرفتند ، گرچه  تماس هاي وسيع با مردم داشتند ، چون به حقايق زندگي مردم  توجه نداشتند و نتوانستند كه سياستها را درك كنند بهمين علت هم بود كه نتوانستند بروسعت چشم انداز خود بيفزايند وماده تحريري خود را غنا بخشند ، بلكه بيشتر تحت تاثير افكار وعقايد انحرافي قرار گرفتند. و همين تاثير پذيري است كه دوره چهارم  را بوجود آورد . كه اين دوره باعث سرخوردگي وبي مسئوليتي بسياري از نويسندگان وهنرمندان گرديد وحتي ميتوان اين دوره را بنام دوره كتاب سوزي وتحجر فكري نيز ياد نمود . دراين دوره ادبيات وهنر لحظه به لحظه در معرض تهديد ومحدوديت هاي شديد تري قرار گرفت .
اين فشار شديد سياسي توآم با مشكلات اقتصادي عده اي از نويسندگان را براه انحطاط سوق داده است . البته كه شرايط ذهني نويسندگان هم دراين امردخيل است  اين مسئله نبايد از قلم انداخته شود . دراين دوره وضع نويسندگان  بوخامت گرائيده و آثار ادبي با انواع محدوديت ها روبرو شده است . اين محدوديت ها وسانسور شديد نويسنده را وادار نموده تا قلم ها را بر زمين گذاشته هيچ توجه به فعاليتهاي خلاقه نداشته باشد و  يا مانند عده اي به تملق وچاپلوسي بپردازند ، چون دراين دوره تشكيلات سياسي نيرومندي هم وجود نداشت، لذا تبادل نظر نويسندگان با يكديگر متشكل گرديده ناچار به آغوش تاريكي هاي خزيدند وراهنماي ايدئولوژيك صحيحي نداشتند بعلت اين اشكالات وعلاوه برآن نقائص ايدئولوژيك وتكنيك خودمخالفين آثار ادبي افغانستان الزاما مغشوش وبي مغز است اين بدان معني نيست كه ادبيات دراين دوره كاملا مرده وازبين رفته است ، همانطوريكه قبلا بيان نموديم در اين دوره هم  شعر ، مقالات وداستان ها وظيفه مبارزه جويانه خودرا انجام داده است ، اما اين كار خيلي ناچيز بوده و نتوانسته كه روحيه ابتكار و خلاقيت توده ها را بيدار كند تا زمانيكه نويسنده وهنرمند از حيطه تنگ سليقه ها وعادات ورسوم روشنفكران خرده بورژوا بيرون نرود ، اشاعه آثار آنها در ميان مردم غير ممكن است .
امروز روزنامه ها ، مجلات ، هفته نامه هاي چاپ مي شود و خوانندگاني هم دارد ولي وقتيكه خواننده مقاله يا كتاب را به پايان مي برد وسعي مي كند كه محتويات آنرا تنظيم كند ، احساس مي كند هيچ چيز دستگير آن نشده جز مايه شرمساري نويسنده چيز ديگري در بر ندارد مقصود از تمام حرف ها اين است كه آثار ادبي در جامعه ما نتوانسته كه تضاد هاي اجتماعي مهم عصر خود را ترسيم كند ، واين نقص اساسي آنست زيرا كه نويسندگان واقعيت عيني را آزادانه طبق ذوق وعلاقه ذهني خود تفسير وتعريف مي كند و غرق خيال بافي شده اندظاهرا اينگونه آثار فقط براي مشغوليت نوشته مي شود ، هدف آن  ارضاي خرده بورژوازي و نتيجتا روي گرداندن از هدف اساسي تزريق روحيه انقلابي به توده ها است.

زمانيكه نويسنده به حقيقت و به مردم وفاداري كامل نداشته باشد آثار وي حتما مبتذل و فاسد از آب در مي آيد .
وقتيكه انسان مي بيند نويسنده اي با استعداد در اثر مشكلات زمان از پاي در آمده ( ولوموقتي) ودر چنين تله هاي كشنده افتاده است واقعا متاسف مي شود .
دراين دودهه اي كه گذشت قسمت اعظم كار نويسندگان بر جهان بيني خرده بورژوازي متكي بود واز نقايص اين جهان بيني غالبا دفاع شده است  براثر همين جهان بيني خرده بورژوازي بود كه دردودهه گذشته هرموقع كه اوضاع وخيم مي شد نويسندگان در آثار خود نسبت به مبارزه ضعف بيشتر نشان داده اند  تا شوق .
از سال 1357 به اين طرف فرمانروايان مرتجع از يكطرف كوشيدند تا ادبيات مترقي را مختنق سازند و از طرف ديگر ادبيات را وسيله براي اغفال مردم سازند واز اين طريق روحيه منحط خويش را از راه ترويج مزورانه وشهوت جنسي  از روي عمد اشاعه دهند  كه اين كار شان هم بي خريدار نبوده علت آنست كه اكثريت خوانندگان  وروشنفكران خرده بورژوا اند .
بدين جهت بر اثر بي اعتقادي  طبقات دولتمند به مذهب  ، مذهبي كه بهترين وسيله سركوب توده ها و نيروي انقلابي در دسترس شان قرار گرفته ومحدوديت ها وانحصار زندگي آنان ، هنر اين طبقات ازنظر مضمون كاملا فقير شده است و مقام خود را ازهر لحاظ  تا به پايه بيان احساسات ، غرور و افسردگي وبدتر از همه ، بيان شهوت جنسي تنزل داده است .


پايان
لهيب
25 عقرب 1378