اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل درپروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان
ماهيت طبقاتي جنگ فعلي در افغانستان
مقدمه :
" ازنقطه نظر تئوري كاملا اشتباه بود هرآئينه فراموش مي شد هر جنگي ادامه سياست با وسايل ديگر است" (1)
درجوامع طبقاتي ، جنگ يك امر ناگذير است هيچ جنگي نمي تواند فاقد جنبه طبقاتي باشد ، براي درك اينكه جنگ چه نوع جنگي است آيا جنگ انقلابي وآزاديبخش است يا اينكه يك جنگ ضد انقلابي واستعماري . بايد موقعيت اجتماعي جناح هاي در گيررا شناخت ، بايد ديدكه طرفين داراي چه پايه طبقاتي بوده و چه سياستي را دنبال مي كنند ، بايد اقتصاد وسياست جناح هاي درگير را درزمان قبل از جنگ بررسي نمود ، بايد به اين نكته پي برد كه كدام علل وعوامل باعث گرديده است كه آن سياست بواسطه اين جنگ راه خود را بگشايد ، خلاصه براي اثبات اينكه هر جنگي چه جنبه حقيقي اجتماعي – حقيقي طبقاتي دارد ، بايد موقعيت عيني طبقات در گير جنگ را تجزيه وتحليل نمود . براي اين امر نبايد يك مشت مثال ها واطلاعات بي ارتباط وجداگانه ، بلكه مجموعه از مدارك در ارتباط با اساس زندگي اقتصادي طرفين درگير جنگ وشرايط جهاني را بررسي نمود .
لنين گفت : " بنظر من موضوع اصلي ايكه معمولا در باره مسئله جنگ فراموش مي كنند وبه اندازه كافي بدان دقت نمي نمايند ، موضوع ايكه در مورد آن ، اين همه مباحث كه حتي من مي خواهم بگويم كه ، مباحثات پوچ و بي مورد وبدون اهداف انجام ميگيرد ، همانا فراموش كردن اين مسئله اساسي است كه جنگ داراي چه جنبه طبقاتي است ، علت افروخته شدن اين جنگ چيست ، كدام طبقات بدان دست مي زنند وكدام شرايط تاريخي اقتصادي است كه آنرا بوجود آورده است . " ( 2 )
جنگي كه به منظور تغيير سيستم اقتصادي وتحصيل آزادي سياسي و گرفتن حكومت از طرف طبقه مترقي باشد آن يك جنگ انقلابي ومترقي است ، ولي اگر به خاطر عقيم گذاشتن مبارزات طبقاتي مترقي به منظور حفظ و تحكيم موقعيت موجود ودفاع از طبقه باشد كه از نظر تكامل كيفيت ارتجاعي پيدا كرده، چنين يك جنگي فقط وفقط يك قضيه ارتجاعي مي تواند تلقي شود ولو اينكه نيروهاي عمده جنگنده جزء طبقات زحمتكش جامعه بشمار رود . بناء " ما بايد بتوانيم اين مطلب را به توده ها توضيح دهيم كه شاخص جنبه اجتماعي وسياسي جنگ " حسن نيت " افراد ودسته جات وحتي توده هاي مردم نبوده بلكه وضع طبقه ايست كه سياست مي راند . سياست اين طبقه است كه جنگ ادامه آن مي باشد . " ( 3 )
درجوامع طبقاتي جنگ نه تنها بين طبقات متضاد در يك جامعه بلكه بين جناح هاي مختلف طبقه حاكمه نيز امكان پذير است . ريشه وعلل اين گونه جنگها را قبل از هرچيزي بايست در چگونگي شرايط اقتصادي زماني ومكاني جناح هاي آن طبقه ايكه درگير جنگ شده اند ، جستجونمود و امتيازات اقتصادي و بالنتيجه سياسي آنها را مورد كاوش قرار داد . درسطح جهان مي توان اين مطلب را درجنگ بين گروه بندي هاي امپرياليستي ديد و مي توان جنگ بخاطر هرچه بيشتر استثمار وبهره كشي از يك كشور وابسته به سرمايه داري امپرياليستي را مشاهده كرد ، كه توسط جناح هاي طبقه حاكمه و مرتجعين كشوركه از مداخله و پشتيباني امپرياليست ها نيز برخوردار است .
اكنون ما شاهد چنين جنگي درافغانستان هستيم . جنگ فعلي درافغانستان به سردمداري امپرياليزم شوروي وامپرياليزم آمريكا بين دوجناح مرتجع وابسته به آنها در داخل اين كشور درجريان است ، بنابراين براي درك درست از وضع واقعي اين جنگ ناگذيريم به بررسي رقابت هاي جناح هاي متخاصم بپردازيم وبراي بدست آوردن نتيجه صحيح بهتراست كه رقابت امپرياليست ها وجناح هاي وابسته بآنان را از چند دهه قبل بررسي نمائيم .
صدور سرمايه ورقابت امپرياليستي در افغانستان بعد از ختم جنگ دوم جهاني صدور سرمايه امپرياليزم آمريكا به افغانستان ، قرضه براي ساختمان پروژه وادي هيرمند بود كه ربح آن ( 5/3 %) تعيين گرديده بود مطابق يكي از خصوصيات امپرياليزم كه همراه با صدور سرمايه شرط مي گذارد كه بخشي از سرمايه به خريد وسايل و لوازم كشور اعتبار دهنده اختصاص داده شود ، سامان ولوازم و متخصصين اين پروژه هم تماما، برحسب قرار داد بايد از ايالات متحده تهيه مي گرديد .
بدين ترتيب قرضه هاي پيهم باربح( 5/4% ) توسط بانك و تصدي هاي شخصي آمريكا براي دولت افغانستان پرداخت گرديده بود . و دولت مرتجع افغانستان براي حيف وميل خود قرضه بيشتر تقاضا كرد. مقدار بسيار ناچيز اين قرضه ها به مصرف پروژه وادي هيرمند رسيد كه نتايج بدست آمده آن بكلي ناچيز بوده و ماهيت امپرياليستي بودن پروژه مذكور را روشن مي گرداند . امپرياليزم ايالات متحده آمريكا در طول آن مدت بابت ربح قروض خويش ميليون ها دالر ازراه استثمار زحمتكشان افغانستان نصيب خود ساخت و توليدات خود را نيز بفروش رسانيد .
دراثر مبارزات توده هاي خلق و مبارزات نمايندگان در شورا ودراثر تضاد هاي دروني طبقه حاكمه دولت وقت مستعفي گرديد ودولت داود روي كارآمد ، وجهت سوء استفاده از نام " اتحاد جماهير شوروي " سوسياليستي خود را با رويزيونيست هاي خروشفي نزديك ساخته در حاليكه شوروي ديگر به طرف سرمايه داري گام نهاد ه بود وازيك كشور سوسيال امپرياليستي نمايندگي مي كرد و اين براي دولت افغانستان خوش يمن بود .
درزمان صدارت داود وهمراه با بقدرت رسيدن دارودسته رويزيونيستي خروشف در اتحاد شوروي ، سياست هاي اقتصادي افغانستان با پيروي از الگوي روسي شكل ديگر بخود گرفت . از سياست اقتصاد مبتني بربازار به سياست " اقتصاد رهبري شده " گرايش پيدا كرد و " راه رشد غير سرمايه داري " و " تقويه سكتور دولتي " كه تزهاي رويزيونيستي جهت رشد سرمايه داري دولتي وابسته به سوسيال امپرياليزم است بمورد اجرا گذاشته شد و دولت بيروكرات ها و فئودالان در اكثر امور اقتصادي و كنترل بانكها و بخش رشته صنايع وتجارت مسلط گرديد .
ديگر نه تنها امپرياليزم غرب ، بلكه سوسيال امپرياليزم روس نيز در غارت واستثمار خلق افغانستان با ديگر امپرياليست ها برقابت برخواست .
درسال ( 1334-1955) خروشف وبولگانين از كابل ديدن كردند ، سوسيال امپرياليزم شوروي كه صدور سرمايه را آغاز نموده بود براي بدست آوردن سود بيشتر تلاش مي ورزيد ، علاوه بر وام سال قبل با ربح (%3 ) دراين بازديد هم موافقت نامه اي براي يك وام جديد كه بخشي از آن براي خريد تجهيزات نظامي بود ، با دولت مرتجع افغانستان امضاء نمود ، كه به مرحله اجرا گذاشته شد . ربح آن ( 3 % ) بود و صدورسرمايه هاي اسارت بار از طرف سوسيال امپرياليزم به افغانستان نيزازدياد حاصل نمود . بدين ترتيب امپرياليزم آمريكا و سوسيال امپرياليزم شوروي واقمار شان آشكارا به استثمار خلق ما پرداخته وبراي بدست آوردن سود هرچه بيشتر تلاش مي نمودند و بصدور سرمايه و فروختن كالاي مصرفي و بنجل خود مبادرت مي ورزيدند، بطوريكه در سال هاي ( 7 – 1336 –-9- 1958 ) تجارت با بلوك شرق ( 9/33%)كل تجارت كشور را تشكيل مي داد كه واردات ( 41 % ) وصادرات به (74 % ) مي رسيد . اين ارقام خود گوياي رقابت امپرياليست هاي غرب و سوسيال امپرياليست ها بود و فروش كالاهاي كارخانه هاي كشورهاي آنان را در افغانستان نيمه مستعمره نشان مي دهد . امپرياليزم كه براي صدور سرمايه هاي خود با زارهاي مطمئن را جستجو مي نمايد ، دولت داود را تشويق به پلان گذاري هاي استعماري مي نمودند ، پلان پنجساله اول در سال ( 1335 ) آغاز شده بود وهدف آن باصطلاح توسعه اقتصادي واجتماعي و بالا بردن سطح زندگي مردم ذكر شده بود به مرحله اجرا قرار داده شد و لي درعمل جز ايجاد چند كيلومتر جاده براي تسهيل تجارت و ورود اموال كشورهاي ديگر ، پلان پروژه كاملا تطبيق نگرديد . بخش اعظم سرمايه هاي پلان گذاري توسط قرضه كشورهاي خارجي تامين مي شد ، سهم قرضه هاي شوروي دراين پلان ( 60 %) حجم تمام قرضه خارجي و سهم قرضه آمريكا ( 38 % ) حجم قرضه هاي خارجي را احتوا مي كرد . ملاحظه مي شود كه سوسيال امپرياليزم امپرياليزم شوروي واقمارش در استثمار خلق افغانستان نقش فعال تر را ايفا مي نمودند . بطوريكه تجارت بين افغانستان وشوروي در ( 1329 – 1950 ) " 10% " بود ودرسال 1341 – 1962 ) به " 60 % ) رسيد كه ارزش پاياپاي استفاده مي شد ، بدين ترتيب امپرياليستها نه تنها بصدرو سرمايه بلكه بفروش توليدات خود نيز مي پرداختند و دولت مرتجع افغانستان به تشويق امپرياليست ها به طرح پلان هاي خود ادامه مي داد .
پلان دوم ازسال( 1345 تا 1341 ) دوام يافت وبخش اعظم هزينه آن از منابع خارجي تهيه شده بود . سهم شوروي در پلان (2 / 61 % ) حجم تمام قروض خارجي را در بر مي گرفت و سهم آمريكادراين پلان ( 8 / 6 3 % ) حجم تمام قروض خارجي را احتوا مي نمود . قرضه هاي كشورآلمان غرب در قدم سوم قرار داشت .
در( 30 دسامبر1966 – 1345 ) تمام قرضه هاي خارجي افغانستان جمعا به ( 856 / 350 ) ميليون دالر رسيده بود كه قرضه شوروي بدون خريد اسلحه ( 43 / 267 ) ميليون دالر يعني ( 76 % ) وازآمريكا ( 72 / 45 ) ميليون دالر يعني(13%) وقرضه آلمان غرب ( 331/31) ميليون دالر يعني ( 9%) را احتوا ميكرد .
همچنان در پلان دوم صادرات كشور ( 8/340) ميليون دالر وواردات ( 4/768 ) ميليون دالر بود . دراثر اين سرازير شدن اموال و صدور سرمايه هاي خارجي ، صنايع فابريكات ملي كه توان مقابله با كالاي خارجي را نداشت تخريب گرديد . ودر عوض بورژوازي دلال بيشتر رشد نمود بناء تاثير اين اوضاع برزندگي اجتماعي توده هاي خلق ، بروز مخالفت هاي توده ها وروشنفكران را باعث گرديد . بطوريكه در سال آخر پلان دوم " 1344 " روشنفكران كشور در مقابل شوراي ملاكين و كمپرادورها دست به تظاهرات زدند ودولت ارتجاعي افغانستان كه در پي منافع طبقاتي خود بود به سركوب خونين تظاهرات اقدام نمود ، و به تشويق باداران خود بازهم به تطبيق پلان هاي كذائي خود ادامه داد ، و درسال " 1346 " پلان سوم را به مرحله اجرا گذاشت كه تا سال " 1350 " ادامه داشت هدف پلان در روي كاغذ ، اولويت به پروژه هاي زودرس و تقويت بخش خصوصي ذكر شده بود . در اين پلان سرمايه گذاري خارجي ( 65 % ) بود كه به مراتب كمتر ازاين ميزان بدست آمده ، رشد محصول ناخالص هم بالا رفت . در جريان اين پلان قرضه هاي آمريكا نيز قوس نزولي خودرا پيمود كه به علت ناآرامي اوضاع داخلي آن سالها كه اعتصابات وتظاهرات كارگران ، دهقانان وروشنفكران نقاط مختلف كشور را فرا گرفته بود ، امپرياليست ها جرآت نمي كردند در يك چنين اوضاع ناآرام سرمايه گذاري نمايند . وهم رقابت گسترده شوروي نقش آمريكا را تاحدودي پس زده بود . بطوريكه قبل از پلان سوم در طول مدت دوسال ( 45 – 1344 – 67 – 1965 ) واردات افغانستان از آمريكا بالغ به ( 72 – 4720) ميليون افغاني بود كه اين ازدياد واردات وابستگي مستقيم به قرضه هاي آمريكا را نشان مي داد ولي بعد از ( 1345 – 1962 ) اين واردات نيز تقليل يافت .
بخش عظيم حجم پلان سوم توسط قرضه هاي دول امپرياليستي تامين شده بود . كه سهم آمريكا درآن ( 31 / 54 ) ميليون دالر وسهم شوروي در پلان سوم ( 7 0 / 242 ) ميليون دالر بود ، بيشتر از چهار بار اضافه تر از قرضه آمريكا مي باشد ، نقش فعال استعماري شوروي در پلان گذاري هاي دولت افغانستان را نشان مي دهد . قرضه هاي آلمان غرب در قدم سوم قرار داشت . در جريان پلان سوم صادرات افغانستان ( 391 ) ميليون دالر وواردات آن ( 4/914 ) ميليون دالر بود كه يك كسر ( 4 / 423) ميليون دالري را نشان مي دهد . وارداتي كه در سال " 1344 " مبلغ ( 7/40 ) ميليون دالراموال مصرفي و ( 4 / 8 ) ميليون دالر اموال سرمايه وي بود در سال ( 1346 ) اموال مصرفي به (25) ميليون دالر افزايش يافت در صورتيكه اموال سرمايه وي به ( 9 / 4 ) ميليون دالر رسيد . بناء نه تنها بورژوازي ملي بلكه صنايع وابسته نيز به خرابي وورشكستگي رفته باعث شديد ترين تضاد ها بين گروه ها ي مختلف آن گرديد . نشريه وزارت پلان پيشرفت پلان وتحليل اوضاع اقتصادي سال (1347) مي نويسد :
" وضع صادرات اموال عمده صادراتي افغانستان در گذشته استقرار نداشت در بعضي سالها درجه عدم اين استقرار به تنزيل صد فيصد مي رسيد محصول صادرات قره قل از ( 18 ) ميليون دالر سال (1342) به (3/14) ميليون دالردر سال (1347) تنزيل نمود وضع صادرات پشم در سالهاي اخيركه تمايل منعكس را اختيار نموده است ، وضع صادرات پخته نيز خيلي در حال صعود ونزول بود ه بطوريكه از ( 6/21) ميليون دالر در سال (1342) و (9/14 ) ميليون دالر درسال (1343) به صورت ممتد پائين آمده و درسال (1347) به (3/6) ميليون دالر فرود آمد . " وضع تجارت قالين نيز خراب بوده چنانچه فروش قالين ( 7/8) ميليون دالر در سال (1343) به (2/5) ميليون دالر در (1346) به (6/4) ميليون دالر در سال (1348) به ممالك غربي صادر شد ازين متاع صادراتي از وضع بازارهاي اين ممالك وشدت رقابت زياد متاثر شده است . " در همان سال (1347) ازممالك امپرياليستي غرب وابسته به آن در برابر(50) ميليون دالر واردات اضافه تر اموال تجملي بود (5/46) ميليون دالر صادرات صورت گرفته بود . وازدولت سوسيال امپرياليستي شوروي و اقمارش در برابر(17) ميليون دالر واردات " غير از ورود اسلحه " اموال مصرفي شكر ،گوگرد، پطرول وماشين آلات مبلغ (8/27) ميليون دالر صادرات صورت گرفته بود كه غالبا مواد خام يعني پنبه وپشم " غير از گاز طبيعي " بود ، در بيلانس تاديات وتجارت خارجي افغانستان در سال (1347) واردات اموال و خدمات بورژوازي دولتي سوسيال امپرياليستي واقمارش (31) ميليون دالر " غير از اسلحه " واز ديگر كشورهاي امپرياليستي ( 9 / 11 ) ميليون دالر ثبت گرديده است ، واين خود بيانگر درجه وابستگي افغانستان به سوسيال امپرياليزم شوروي است ونشان دهنده آن است كه سهم سوسيال امپرياليزم دراينجا سه مرتبه بيشتر ازديگر كشورهاي ارتجاعي امپرياليستي بوده است . واين امر تضاد بين نمايندگان دوجناح سوسيال امپرياليزم و امپرياليزم غرب را در داخل افغانستان تشديد مي بخشد . در همان سال ( 1347) واردات اموال استهلاكي از كشورهاي امپر ياليستي غرب به (2/2) ميليون دالر و از سوسيال امپرياليزم شوروي واقمارش به رقم (7/10) ميليون دالر مي رسيد . اين وضع به زندگي زحمتكشان تاثيرناگوار به جا گذاشت و كارگران درنقاط مختلف دست به اعتصابات و تظاهرات زدند وهم دهقانان نواحي مختلف كه از ستم اربابان ودولت مرتجع بجان رسيده بودند به اعتصابات وتظاهرات رو آوردند ، تمام اين مبارزات از پشتيباني روشنفكران كشور برخوردار بود . حتي شاه موفق نگرديد نمايندگان ملاكين و كمپرادوران را در دوره چهاردهم شورا دعوت كند . بناء آنرا به بعد موكول كرد . اين وضع نابسامان اقتصادي و اجتماعي با عث ركود فعاليت بورژوازي كمپرادور نيز گرديد و وي براي مستحكم كردن قدرت و بهبود وضع خويش در تلاش بود . دولت هاي راهم كه شاه مقرر مي نمود براي حفظ قدرت ومنافع حكام مرتجع وطبق پاليسي سياست باصطلاح " عدم انسلاك " را دنبال مي كردند . ولي درعمل هريك از آنها تمايل ونزديكي به يكي از ابرقدرت ها را نشان مي دادند . ولي چوكات كلي وظاهري سياست هاي شان همان پاليسي عوام فريبانه بود ، در اين ضمن امپرياليستها هم در پي بدست آوردن منافع بيشتر از طريق صدور سرمايه بودند . چنانچه شوروي در سال (1350-72-1971) برابر با (83/49) ميليون دالر، آمريكا (2/15) ميليون دالر ، آلمان غرب (56/8) ميليون دالر وجاپان (40/2) ميليون دالر به دولت افغانستان قروض تاديه كردند تاكه دولت مزدور را از هلاكت نجات دهند . و منافع خود را تامين كنند . مجموعه قروض افغانستان با ربح قابل تاديه آن در بهار (1352- 1973) برابر با (3/1704) ميليون دالر مي رسيد كه از آن جمله (4/361) ميليون دالر از شوروي (3/431) ميليون دالر از آمريكا ، ( 310) ميليون دالر از آلمان غرب ، (28) ميليون دالر بدون ربح ازچين (2/20) ميليون دالر از بانك جهاني ، (70) ميليون دالر از موسسه ملل كمك مواد غذائي (2/5) ميليون دالر از بانك آسيائي ، (3/3) ميليون دالر از جاپان و ( 9/2) ميليون دالر از انگلستان بود . بدين ترتيب تا اوايل (1352-1973) ، قبل از كودتاي 26 سرطان ، دولت افغانستان زير قروض گور شده بود ، و بعد از كودتا مقدار قروض چند برابر شد ، يكسال قبل از كودتا در (1351-1972) صادرات به (0/92) ميليون دالر وواردات به (0/181) ميليون دالر تقليل يافت كه در همان سال خشكسالي نيز خسارات زيادي را ببار آورد ، عده زيادي از زحمتكشان به كشورهاي همسايه و كشورهاي حوزه خليج فارس در جستجوي كار رفتند ، مبارزات طبقاتي حاد تر شد وجنبش زحمتكشان گسترش ودامنه بيشتر يافت و بحران اقتصادي ناشي از وضع رقت بار داخلي مستولي گرديده بود و بحران عمومي سرمايه داري و سقوط دالر در بازار جهاني وفاقد اعتبار اعلان كردن سه نوع بانك نوت روپيه از جانب پاكستان كه باعث تسريع انفلاسيون شده و ضربه ديگري در اقتصاد افغانستان وارد نمود ، تمام اين عوامل باعث گرديد كه طبقه حاكمه وامپرياليستهاي حامي آنها براي نجات خود ومنافع شان به جستجوي راه حل برآيند و زمينه استثمار هرچه بيشتر خلق افغانستان را فراهم سازند . وبدين ترتيب كودتاي 26 سرطان 1352 راسرهم بندي كردند ودولت فاشيست داود به سركوب جنبش توده هاي زحمتكش وروشنفكران آغاز نمود . وكشور افغانستان منحيث يك كشور نيمه مستعمره – نيمه فيودالي همچنان باقي ماند ، مبارزات زحمتكشان افغانستان بعد از كودتاي 26 سرطان هم ادامه داشت ، اعتصاب كورس احتياط ، تظاهرات كارگران نساجي بگرامي در (1352-1973) ، اعتصاب كارگران شركت سرويس ، اعتصاب پسته چين ها ، جنبش دهقانان پكتيا ، باميان ، پنجشير وبدخشان كه توسط دولت فاشيست داود سركوب گرديد . علاوه بر اين دهها هزار تن از دهقانان وكارگران براي كاركردن آواره به كشور هاي ديگر شدند .
امپرياليستهاكه در پي بدست آوردن سود بيشتر بودند بعد از كودتاي 26سرطان بازهم منافع آزمندانه خود را دنبال كردند . سوسيال امپرياليزم شوروي و دست پرورده هايش در افغانستان يعني رويزيونيست هاي " خلق " و پرچم بخاطر تضاد عليه دولت وقت كه گرايش بيشتر به غرب داشت و هم در راستاي منافع شوروي ها ، در كودتاي 26سرطان سهم قابل ملاحظه اي داشتند به تحكيم رژيم كودتا همت گماشتند . سوسيال امپرياليزم شوروي بازهم مقداري قرضه بدولت تاديه كرد . همچنين چكسلواكيا در سال (1352) قرضه اي جهت پروژه بس هاي برقي دولت داد . در(18 حوت 1352) قرارداد سروي جيولوژي وهايدرولوژي كارتوگرافي ساحات زراعتي با آمريكا ( بين علي احمد خرم معين وزارت پلان و سفير آمريكا در كابل ) به مبلغ (165) هزار دالر " كمك بلاعوض " براي افغانستان امضاء گرديد . همچنان آمريكا در سال (1353) جهت سروي نفوس و پروژه نصاب تعليمي به دولت افغانستان مبلغ ديگري" كمك " كرد . علاوه براين بانك انكشاف آسيائي نيز در (1353) بدولت افغانستان قرضه داد .
ازآنجائيكه نقش سوسيال امپرياليزم ونوكران " خلقي " وپرچمي آن در دولت داود بيشتر بود لذا كوشيدند تا طرح هاي استعماري خود را به معرض اجراء گذارند و " تجارت رهبري شده " و استفاده از راه" بارتري " دوباره طرح شد و در اين رابطه يكي از اقدامات رژيم كودتاي 26 سرطان اين بود كه در اوايل سال (1353) خواست امور وارداتي را بين تجاران تقسيم كند وبا گرفتن جواز جديد اموال وارداتي تجار محدودبه يك يا دوقلم كالا گردد و مقدار واردات نيز محدود بيك يا دو قلم مال باشد . وهم مقدار واردات سالانه نيز معين گردد . اين اقدامات بمخالفت هاي تجار دلال ( بخصوص وابسته به غرب ) مواجه گرديد وآن ها به اخذ جواز جديد اقدام نكردند و از محصول كردن اموال وارده خود نيز دست كشيدند كه اين نپرداختن محصول ، دولت را به كسر بودجه مواجه نمود ( كه اين خود نشانه اي از وابستگي دولت به امپرياليزم است ) دولت مدت معافيت كرايه اموال گمرك را كوتاه نمود ولي موثر نيفتاد و دولتي كه با كسر بودجه مواجه گرديده بود ناگذير ( به نفع – جناح وابسته به غرب) عقب نشيني كرد و تجار مانند قبل كار خود را پيش بردند . ولي رقابت ها همچنان ادامه يافت و تضاد هاي بين جناح هاي رقيب تبارز نمود ، عده اي از طرفداران غرب بنام كودتاچي اعدام شدند ( مانند ميوند وال و خان محمد وزير دفاع ) ويا زنداني گرديدند . رقابت بين سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب وتضاد بين وابستگان شان در افغانستان افزايش يافت . در سال (1354) گروه " اخواني ها " در زمان دولت ( بوتو) به كمك پاكستان به نواحي شرقي " پنجشير " افغانستان به تحريكات و حملات عليه دولت دست زدند . تا رژيم را تحت فشار قرار دهند و اورا از سوسيال امپرياليزم شوروي ونوكران وابسته اش دور سازند . ولي اين اقدام درآن مقطع از طرف رژيم سركوب شد ، وهم يكي از طرفداران جناح غرب ( علي احمد خرم وزير پلان ) در جريان امضاء يك قرار داد با جاپان توسط جناح وابسته به سوسيال امپرياليزم ترور شد وضع اقتصادي مملكت نيز بيشتر رو بخرابي رفت . احتكار مواد غذائي كمبود اجناس وضع زندگي مردم را بيشتر به وخامت كشانيد ، تجار وابسته به غرب به مخالفت هاي خود به نحوي از انحاء ادامه دادند . قرار آمار وزارت پلان افغانستان ، مجموعه صادرات كشور در سال (1355) بالغ بر ( 297 ) ميليون دالر شد ودر مقابل مجموع واردات در همين سال به (7/347 ) ميليون دالر رسيد و يك كسر (7/50) ميليون دالري در بخش تجارت را نشان مي داد . در سال مذكور به ارزش (9/692) ميليون دالر اموال وخدمات بين افغانستان وساير كشورها وسازمان هاي بين المللي تبادله گرديده بود كه ازآن جمله (6/333) ميليون دالر كالا وخدمات عرضه شده بود ، و معادل (3/35) ميليون دالر كالا و خدمات دريافت شده بود ، كه در نتيجه يك كسر (7/25) ميليون دالري در موازنه كالا و خدمات كشور به مشاهده مي رسيد برحسب گذارش وزارت پلان ، واردات قروض و امداد پروژه ها در سال 1355 به مقايسه سال 1353 برابر (3/28%) و به مقايسه سال (1354) باندازه (10%) افزايش يافته بو د ، باز پرداخت قرضه هاي خارجي در سال (1355) به ميزان (7/20) ميليون دالر را در بر مي گرفت همين سال ازطرف بانك انكشاف جهاني براي پروژه مالداري مبلغ (15) ميليون دالر قرض داده شد وهم بانك آسيائي مبلغ (14) ميليون دالر به افغانستان پرداخته تا در تهيه تخم اصلاح شده بذري استفاده شود .
رژيم كودتاي 26سرطان براي جلب سرمايه هاي خارجي بازپلان هاي چند ساله را به ميدان آورد و اين بار ازپنج سال به هفت سال موعد آن را پيشبيني نمود و اولين پلان هفتساله جمهوري افغانستان كه از سال (1355) آغاز شد و قرار بود تا سال (1361) ادامه يابد . در اين پلان سرمايه خارجي (72%) واز مبلغ داخلي (28%) بود . پلان هفتساله در دوسال اول خود نتوانست برحسب برنامه پيشبيني شده منطبق شود . تورم افزايش يافت بيكاري زياد شد وقيمت ها به نحو سرسام آوري افزايش يافتند .
در سال هاي (6-1355) " 8-1977" درساحه تجارت يك دوم توازن ( 182) ميليون دالري وجود داشت زيرا در آن سال واردات به (497) ميليون دالر وصادرات به (315) ميليون دالر رسيده بود . درسالهاي (7 – 1356 ) " (8 – 1977) رقم (5/37%) مجموع صادرات افغانستان با شوروي بود . بدين ترتيب بحران اقتصادي آثار خويش را پديد آورد سرمايه هاي داخلي فرار كردند وسرمايه گذاري خارجي جلب شده نتوانست رقابت داخلي جناح هاي طبقه حاكمه شدت يافت ، ميزان نارضايتي مردم تاحد زيادي بالا رفت ، رژيم در پي چاره جويي برآمد وبه امپرياليستهاي غرب ونوكران آن متوسل شد وبراي تضعيف تضاد بين استثمار شوندگان و استثمار گران باتوافق رژيم شاه ايران عده كثيري از زحمتكشان به ايران رفتند وقسمتي ازآنها از طريق كشورهاي همسايه براي كار به ممالك عربي رفتند . امپرياليستهاي غربي ووابستگان بومي شان ومنطقه آنها كه از قبل تحريكات وتبليغات عليه رژيم كودتا را آغاز كرده بودند تبليغات راديو پاكستان ، برپاكردن كودتا در داخل وبرداشتن شورش محلي توسط عمال بومي امپرياليزم غرب و درمضيقه اقتصادي كشانيدن دولت بالاخره چنان وضعي را ايجاد كرد تا جناح وابسته به غرب غالب آمد ودولت به نفع آنها چرخيد ، دولت داود با غرب وارد مذاكره شده واز منافع آزمندانه وتوسعه طلبانه سوسيال امپرياليزم شوروي دور مي شد ، در چنين شرايطي كه رويزيونيست هاي " خلق " وپرچم نيز هرچه بيشتر تجريد شده بودند ، بيروكرات هاي رويزيونيست يكي از پي ديگري بدورانداخته مي شدند و جاي آنها را بيروكرات هاي طرد شده قبلي مي گيرند . و" مسئله پشتونستان " مسكوت گذاشته مي شود . تبليغات پاكستان قطع مي گردد و روابط با غرب بهبود حاصل مي كند . داود به كشورهاي عربي و وابسته به غرب مسافرت مي نمايد . مطبوعات سوسيال امپرياليستي سروصدا براه انداخته مي نويسند : " ( قرضه ) از كشورهاي سرمايه داري ايالات متحده آمريكا ، جمهوري فدرال آلمان ، فرانسه وكانادا نامبرده روشن است كه وابستگي به اغيار و سرمايه كه از اين كشورها گرفته مي شود وضع جمهوري را تاحدودي بغرنج و پيچيده تر مي كند " . " رهبران مرتجع كشورهاي خليج فارس به همراهي محافل امپرياليستي در عين ابراز واكنش شديد عليه گرايشات مثبت در زندگي اقتصادي واجتماعي افغانستان مي كوشند . گسترش همكاري جمهوري را به كشورهاي ارتجاعي كه منابع نفتي قوي در اختيار دارند تلاش براي كاستن از نفوذ شوروي يعني منفرد وجدا ساختن افغانستان از دوستان و متحدين واقعي " ، " مي توان گفت كه بتدريج خطوط اصلي مبارزه در راه تحكيم هرچه بيشتر استقلال ملي ، آزادي اقتصادي ... و به عقيده نيروهاي ميهن پرست كشور مصالح تعميق مبارزه آزاديبخش (! ) افشاي پيگرد دسايس خرابكارانه امپرياليزم وارتجاع را كه هدف آنها تضعيف علايق دوستي و همكاري مردم افغانستان با كشورهاي سوسياليستي وخلقهاي اتحاد شوروي است بطور مبرم ايجاب مي كند نه فقط افشاي اين دسائس بلكه عكس العمل درمقابل آنها و دموكراتيزه كردن زندگي اجتماعي و ايجاد شرايط براي پيشرفت مستقل كشور لازم و ضروريست . " استقلال واقعي تنها براين پايه ميتواند تامين گردد . " (4)
روابط دوستانه ديرين يعني داود با رويزيونيست هاي روبوخامت مي گرايد سوسيال امپرياليزم كه درراه حل گرفتن قدرت سياسي موفق نشده بود از خود " عكس العمل " نشان ميدهد . وراه حل ديگري يعني انتقال قدرت سياسي از طريق كودتا را به اجرا گذاشت . سوسيال امپرياليزم شوروي و مزدورانش وضع خود را تشخيص داده فورا دست به اقدام زدند وبا كودتاي ننگين( 7 ثور 1357 ) قدرت را از چنگال داود وجناح وابسته به غرب بدرآورده دستگاه دولتي را بدون درهم شكستن ماشين دولتي كهنه از طريق نوكران بومي خود ( خلق و پرچم ) در اختيارگرفت ، بدون آنكه درمناسبات اجتماعي كدام تحول اساسي ايجاد شده باشد ، وتمام عوامل اقتصادي ، سياسي ، نظامي وفرهنگي درخدمت منافع سوسيال امپرياليزم قرار گرفت . وقرار دادهاي زيادي درهمان اوايل كودتا با شوروي بامضاء رسيد. وافغانستان بيك كشور كاملا وابسته به شوروي مبدل گرديد . اختلاف باند رويزيونيستي " خلق " و پرچم با باند داود در به خطر افتادن منافع سوسيال امپرياليزم شوروي ووابستگانش بود . باند هاي خائن " خلق " و پرچم كه در پنجسال همكاري با داود جلاد از اوستايش كرده بودند اينك اورا معدوم گردانيده و خودبراريكه قدرت تكيه زدند ودرخدمت سوسيال امپرياليزم شوروي قرار گرفتند . علل اختلافات وكودتاي 7ثور را از زبان خود سردمداران كودتا مي توان شنيد . تركي مي گويد : " باند خائن سلطنتي محمد نادر در داخل وخارج كشور به همدستي دشمنان خارجي وداخلي خلق افغانستان به دسايس خائنانه به سلطنت خود ادامه دادند. قدرت سياسي طبقات ستمگر واستثمار گر از طرف رژيم كماكان اعمال مي گرديد ودرنتيجه قدرت دولتي درافغانستان به طبقات واقشار دموكراتيك و ملي انتقال نكرد. " ، " داود پس از يك زمان كوتاه با طرد عناصر ملي و مترقي از مقام هاي دولتي ، عملا وارد اتحاد با عناصر راستگرا ، مرتجع ، سلطنت طلب وعمال ارتجاع داخلي وخارجي گرديد وطرفداران وهواداران دستگاه سلطنتي و خائنين به وطن را به مقام هاي حساس انتصاب " كرد رژيم محمد داود بجاي آن منابع داخلي مطمئن را براي تمويل پروژه اي انكشافي جستجو نمايد حاضر شد كه منابع ملي وطن وخلق افغانستان را در قمار هاي خائنانه سياسي خود قربان كند ودربرابر وعده باصطلاح اعطاي قرضه هاي اسارت بار با قيد وشرط سياسي واقتصادي با تحميلات استعماري خائنانه تن دردهد . " ، " سياست خارجي رژيم داود هر روز بيش از پيش شكل معامله گرانه ، سازشكارانه و تسليم طلبانه تري را در برابر ارتجاع امپرياليستي وابسته بآن بخود مي گرفت . " (5) وازاين دلخور بود كه " در اواخر حكومت ضد انقلابي داود ، اكثر قراردادهاي كه با حكومت دوست شوروي سوسياليستي بامضاء رسيده بود همه فقط روي كاغذ ماند و بآن هيچ رسيدگي بعمل نيامد . " (6) لازم به ياد آوري است كه دراثر همين قرارداد هاي خارجي اسارت بار وخائنانه ، قبل از سال (1979) بدهي هاي خارجي دولت به (1973) ميليون دالر رسيده بود كه (81%) آن نتيجه قراردادهاي دوجانبه با كشورهاي مختلف و بخصوص شوروي بود . اين رقم كه معادل بيش از (52%) از توليد ناخالص ملي بود ، افغانستان را د رميان مقروض ترين كشورهاي جهان قرار ميداد . لنين گفت :
" سرمايه مالي وسياست بين المللي مربوط بآن كه شامل مبارزه دول معظم درراه تقسيم اقتصادي وسياسي جهان است يك سلسله شكل هاي انتقالي وابستگي دولتي بوجود مي آورد صف مشخصه اين دوران تنها وجود دو گروه اصلي ا ز كشورها يعني گروه كشورهاي مستعمره دار وگروه مستعمرات نيست ، بلكه وجود شكل هاي گوناگون از كشورهاي وابسته نيزاست كه در صورت ظاهر استقلال سياسي دارند ولي عملا در دام وابستگي مالي وديپلماتيك گرفتار اند . " (7)
قبل از كودتاي 7 ثور افغانستان كشوري بود كه ازآن نه تنها يك امپرياليست بلكه همه امپرياليست ها به تفاوت ها مختلف نفع مي برند . طوري كه با در نظرداشت بخش سكتور دولتي اقتصاد وتجارت بارتري با شوروي با اينكه امپرياليست هاي غربي ووابستگان بومي آنها نيز سرمايه گذاري در سكتور اقتصادي دولت داشتند ولي بيشتر در سيستم اقتصاد بازار بورژوازي كمپرادور تجاري به وضاحت ديده مي شد كه بازار افغانستان بيشتر در دست آنها قرار داشت ومملو از كالاهاي توليد جهان غرب ، هندوستان، پاكستان ، ايران و جاپان بود ، بورژوازي كمپرادور وبوروكرات وابسته به سوسيال امپرياليزم با استفاده از قدرت سياسي خويش تجارت را زير عنوان " تجارت رهبري شده " به نفع خود و اربابش به انحصار كشانيده و بورژوازي كمپرادور وابسته به امپرياليزم غرب در برابر اين حركت انحصار گرانه از خود واكنش نشان داد ، كه اين امر نمي تواند درامور سياسي و حتي نظامي انعكاس نيابد .
سوسيال امپرياليزم شوروي براي رسيدن به بحرهند و گسترش ساحه نفوذش در درياي عمان و خليج فارس تلاش مي ورزد ودولت فاشيستي كودتا را آلت دست خود قرار داده امپرياليزم غرب به خاطر جلوگيري از گسترش نفوذ و توسعه طلبي رقيب توسط دولت هاي مرتجع همسايه به دستياري باندهاي خائن ومرتجع وابسته به خود با استفاده از نقاط ضعف و خيانت هاي دولت كودتاي 7 ثور دست به تحريكات زده و مناطق سرحد كشور را به صحنه جنگ وكشتار توده محروم افغانستان مبدل گردانيد ه و دولت فاشيستي نيز دست به قلع وقمع گسترده آن زده ومي زند .
رژيم كودتاي 7 ثور به خيال خام خود براي پيدا كردن پايگاه توده اي و هم براي تطبيق مقاصد استعماري سوسيال امپرياليزم ، يك سلسله فرمان هاي بي بنياد را بيرون داد تا توده هاي زحمتكش را اغفال نمايد و تضاد هاي طبقاتي را تضعيف كند و هم خود را يك رژيم مترقي انقلابي ! جا بزند ، و زمينه مساعد براي سرمايه هاي سوسيال امپرياليزم وسرمايه هاي وابسته بآن بوجود آورد ، زندگي توده هاي زحمتكش و محروم كشور عزيز با چنين فرمان هاي ضد انقلابي وبيروكراتيك و اصلاحات سركاري و بي بنياد كه حافظ منافع امپرياليست ها و بورژوازي كمپرادور وملاكين باشد بهبود نمي يابد ، بلكه توده هاي زحمتكش ودهقانان فقير افغانستان فقط تحت رهبري حزب طبقه كارگر مي توانند عدالت اجتماعي راستين را به پيش برند ، رژيم مزدور براي ايجاد اختلال در وحدت و صف انقلاب وايجاد پايگاه براي خود در بين مردم و تامين حد اكثر سود براي سوسيال امپرياليزم ، به صدور فرامين اقدام كرد و براي آن سروصداي زيادي براه انداخت ، كه هيچ كدام كاملا تطبيق نگرديد ، بلكه خود رژيم با ماهيت ارتجاعي كه دارد در عمل از مواضع ادعاي خود عقب نشيني كرد .
سوسيال امپرياليست ها وامپرياليست هاي غربي براي نيل به حد اكثر سود دست به هر عوام فريبي و جنگ افروزي مي زنند و براي دست يابي به منابع مواد خام و بازار فروش و مناطق نفوذ ، واستفاده از نيروي كار ارزان كشورهاي عقب نگهداشته شده مستعمره ونيمه مستعمره بانواع نيرنگ ها متوسل مي شوند ، تطبيق يك تعداد رفرم ها با حفظ اساسات استعمار فيودالي ، مناسبات عقب مانده و سنتي فيودالي را كه قادر به برآوردن همه جانبه نيازمندي هاي امپرياليزم نيست تا حدودي كه منافع امپرياليست ها اقتضاء كند شكلا تغيير مي دهند و ازرشد مستقل اقتصادي جلوگرفته و رشد يك محصولي را انكشاف مي دهند كه جز وابستگي ثمري ندارد . سرمايه داران مي كوشند محصولات مورد احتياج خود را در مستعمرات خود رواج دهند . " روسها هم در مستعمره خود تركستان همين عمل را انجام مي دهند زيرا بدينطريق با سهولت بيشتري مي توانند رقباي خارجي خود را بكوبند و منابع مواد خام را انحصار نمايند و تراست بافندگي كم هزينه تر وپرسودتري تشكيل دهند كه توليد آن " مركب " وتمام مراحل توليد وتهيه محصولات پنبه را دريك دست متمركز سازند . " (8) سوسيال امپرياليست هاي شوروي اين تزار هاي نوين مي خواهند كه در افغانستان شيوه يك محصولي را براساس سياست هاي اقتصادي كماكان رواج دهند .
ازان جاي كه موقعيت اقتصادي تعيين كننده موضع سياسي است در كشورهاي تحت سلطه وابسته ، بورژوازي – بورژوا فيودال ها نمي توانند عليه امپرياليزم وبقاياي فيوداليزم مبارزه كنند ، چونكه خود از لحاظ اقتصادي وابسته به آنها هستند بناء از نظر سياسي نيز ازآنها تبيعت مي كنند . هدف رژيم از اصلاحات ارضي ماست مالي كردن تضاد هاي طبقاتي در جامعه و جلوگيري از انقلاب ملي دموكراتيك تحت رهبري حزب طبقه كارگر مي باشد كه نيروي عمده آن را دهقانان تشكيل مي دهند . و مضمون اصلي آن انقلاب ارضي است .
سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب كه سالها از افغانستان بهره برداري نموده اند ، ناگذير اند براي اهداف استعماري و استثمار گرانه خود جناح بندي هاي را درداخل طبقات حاكمه كشور بميان آوردند كه از منافع استعماري هريك از اين قدرت ها مدافعه و حمايت نمايند . تضاد هاي بين كشورهاي سوسيال امپرياليستي وامپرياليزم غرب در افغانستان بواسطه همين جناح هاي وابسته بومي نمايان مي گردد كه منافع هرجناح با منافع يكي از ابرقدرت ها گره خورده است ، و هريك به شيوه اي سعي وتلاش مي نمايند تا رقيب را ازسر راه خود بدور نگهدارند و خود به منافع ملي كشور دست اندازي نمايند و براريكه قدرت تكيه زنند . اين رقابت وكشمكش در افغانستان مناسب با تضاد هاي سوسيال امپرياليست ها و امپرياليستهاي غربي و هم پيمانانش درسطح جهاني به تدريج از محيط اقتصادي وسياسي سرانجام به برخوردهاي آشكار نظامي كشانيده شده كه جنگ فعلي در افغانستان نتيجه منطقي آن مي باشد .
جنگ فعلي در افغانستان ادامه سياست ابرقدرت هاست:
تابدين جا رقابت هاي اقتصادي ونيرنگ هاي سياسي سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب وهم از نوكران بومي شان بطور فشرده بيان گرديد و همين تضاد ورقابت ها با عث بروز كودتاي 7 ثور و بالاخره منجر به جنگ فعلي گرديد . روشن ساختن ماهيت جنگ فعلي به انقلابيون اين امكان را مي دهد تا درقبال آن موضع گيري نموده و نحوه برخورد خود را به جنگ فعلي تنظيم نمايند .
كودتاي 7 ثور كه بدست باند هاي خائن رويزيونيستي خلق و پرچم سرهم بندي شد نتيجه تضاد ورقابت دو جناح امپرياليزم غرب و سوسيال امپرياليزم شوروي وجناح هاي وابسته به آنها بود . در اين امر دولت سوسيال امپرياليزم شوروي از همتاي غربي خود گام فراتر نهاده و افغانستان را بيك كشور مستعمره خود تبديل نموده است . بعد از كودتاي 7 ثور تمام امور اقتصادي ، نظامي وفرهنگي تحت اختيارو كنترل سوسيال امپرياليزم شوروي قرار گرفت و جز اين هم نمي توانست بشود ، رژيم با روي دست گرفتن يك سلسله رفرم هاي بي بنياد و اصلاحات از بالا رشد دادن سكتور دولتي و پيمودن " راه رشد غير سرمايه داري " با مسلط ساختن قدرت خود از طريق انحصار سرمايه دولتي به استثمار و ستم زحمتكشان پرداخته و مي پردازد ، باند خائن خلق و پرچم به اشاره سوسيال امپرياليزم شوروي كه ديگر نمي توانست با شكل هاي موجود مالكيت ارضي سازگار باشد ناگذير شدند دست به انهدام آن بزنند ، زيرا آنها دريافته بودند كه بدون تضعيف تضاد هاي اساسي جامعه كه همانا حل مسئله زمين وحل آن از طريق انقلاب ارضي است راه خروج از مشكلات را بدست آورده مي توانند كه هم توده هاي دهقاني را بفريبند و هم زمينه رشد سرمايه دولتي وابسته را مهيا سازند و دهقانان را بدولت وابسته نمايند كه دفاع از دولت مزدور براي آنان حكم آب ونان را داشته باشد . و سيستم يك محصولي را توسعه دهد تا براي سوسيال امپرياليزم شوروي موادخام تهيه نمايند ولي امپرياليزم غرب و نيروهاي وابسته بآن مانع عملي شدن اين رفرم ها گرديد . گرچه در حال حاضر خود امپرياليست هاي غربي نيز در تعدادي از كشورهاي تحت سلطه خود دست به چنين رفرم ها زده اند . رقابت بين امپرياليست ها و هم بين وابستگان بومي شان ( باند هاي رويزيونيستي " خلق " و پرچم وديگر عوامل مخفي وآشكار آن از يكطرف باند هاي ارتجاعي مذهبي و ديگر عوامل مخفي وآشكار آن در ديگر طرف ) آتش جنگ را در افغانستان شعله ور نموده كه مدت ده سال است خلق افغانستان درآن مي سوزند . چون وضع اقتصادي علت تعيين كننده موقعيت هاي سياسي هستند ، وهم در عصر امپرياليزم بورژوازي وفيوداليزم مبارزه انتاگونيستي ندارند بلكه فيودال ها بسوي مناسبات سرمايه داري جلب مي شوند و در كشورهاي تحت سلطه نيروي بورژا-فيودال بوجود مي آيند . پس مي توان گفت كه جنگ فعلي درافغانستان بين بورژوازي وفيوداليزم نيست . همان طوري كه قبلا بيان گرديد ، امپرياليستها وجناح هاي وابسته شان از همان آوان كودتا موضع گيري خود را آشكار گردانيدند ودست به فعاليت هاي ديپلماتيك زدند و در خفابه تدارك نظامي نيز توجه نمودند ودر داخل افغانستان و هم در كشورهاي همسايه و ديگر كشورهاي منطقه شروع به فعالیت نمودند و از طريق ديپلماتيك و مطبوعات مخالفت هاي خود را عليه گسترش طلبي شوروي و پيروي افغانستان از سياست هاي شوروي اظهار داشتند كه همانا حساسيت نشان دادن در حفظ منافع امپرياليستهاي غربي درمنطقه و رقابت با سوسيال امپرياليزم شوروي است كه باعث حاد شدن تضادهادراين منطقه شده و هركدام از طرفين مي خواهند حكومت مورد دلخواه خود را در افغانستان براريكه قدرت نشانند و باصطلاح امنيت و ثبات را برقرار نمايند ، و دراين راه از پشتيباني كشورهاي هم پيمان در منطقه و جهان برخورداراند . وازنظر سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب ثبات وامنيت در منطقه يعني همان حضور گسترده خود آنها براي حفظ وحراست ازمنافع شان درمنطقه مي باشد . استعمار براي جلوه دادن حضور خود در مناطق موردنظر شان عامل بي ثباتي را كه جز خود آنان و وابستگانش كسي ديگري نيست بهانه قرار داده و براي تحكيم منافع خود در منطقه دست به تجاوز و مداخله در كشورها مي زنند . سوسيال امپرياليزم و امپرياليزم غرب كه در رقابت با يكديگر براي ايجاد زمينه مساعد جهت سرمايه گذاري ها و كسب حد اكثر سود تلاش مي ورزند ازهمان ابتداي كودتاي 7 ثور كه " ثبات " و " امنيت" به نفع سوسيال امپرياليزم شوروي تغيير مي يافت واكنش هاي امپرياليزم غرب ووابستگان بومي آن نيز ظاهر گرديد . بعد از كودتاي 7 ثور قسمتي از ملاكين و بورژوازي كمپرادور همگام با روياروي سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب براي حفظ منافع شان در افغانستان به جنگ وستيز عليه جناح رقيب برخواسته اند دستيار استعمار گرديده اند . وبه تشكيل باند هاي ارتجاعي مذهبي پرداخته واز ايدئولوژي حاكم بر جامعه استفاده كرده به مخالفت عليه دولت مزدور اقدام نموده و قسمتي هم به اقتضاء منافع شان بعدا در " جبهه پدروطن " و جرگه هاي ارتجاعي وابسته به دولت تجمع نمودند . سوسيال امپرياليزم شوروي به دستياري باند هاي خائن " خلق " و پرچم به قلع وقمع رقباي خود آغاز كردند . امپرياليست هاي غربي و وابستگان بومي آن نيز با استفاده از شرايط داخلي وخارجي با استفاده از جنايات رژيم كودتا و عدم رضائيت توده ها ، و با استفاده از شرايط مساعد و پشتيباني كشورهاي همسايه به تحريكات و مخالفت ها دامن زدند ، ودولت مزدور نيز براي بقاي عمر نكبت بار خود به سركوب آنها اقدام نمود. و عده زيادي از زحمتكشان وروشنفكران كشور را نيز حبس واعدام كرد ، امپرياليزم غرب ووابستگانش به تبليغ وتحريك عليه جناح حاكمه اقدام كرده و بالاخره در نتيجه حدت تضاد ها قيام ها و جنگ توسعه يافت ، حركت هاي نظامي درمناطق سرحدي و بعضي نقاط ديگر افزايش يافت و تشكيلات سازمان دهنده آن در كشورهاي همسايه علنا اظهار وجود كردند . امپرياليست هاي غربي كه پشتيباني جناح اپوزيسيون رژيم كودتا بود مخفيانه به فعاليت و كمك هاي خود ادامه مي داد . سوسيال امپرياليزم ودولت مزدور افغانستان براي خنثي ساختن حركات امپرياليزم غرب در افغانستان سفير آمريكا در كابل را ترور مي كند ولي آمريكا به فعاليت هاي خود ادامه مي دهد و از كشورهاي همسايه بحيث عقب جبهه هاي نظامي استفاده نموده و كوشيد تا فعاليت هاي سياسي نظامي را از طريق دو دولت همسايه بهتر تحت كنترل درآورد واز ثمرات آن بهره مند گردد عده اي از مردم كه در اثر درگيري بين نيروهاي دولتي و مخالفين در مناطق سرحدي شرقي ، جنوبي و غربي افغانستان به آنطرف سرحدات آواره شدند، امپرياليست هاي غربي از اين شرايط استفاده نموده و بنام " كمك هاي بشر دوستانه " به فعاليت هاي خود ادامه دادند . به ايجاد عدم ثبات در داخل كشورتلاش مي ورزيدند تا از طريق حضور نيروهاي وابسته بخود از پيروزي سوسيال امپرياليزم شوروي جلوگيري نمايد . در ضمن به تحريكات و احساسات ديني بعنوان يك سلاح ايدئولوژيك درمقابل " كفار" فعاليت جدي مي نمايد و به سازماندهي گروه هاي مذهبي اقدام مي كنند ، تا ازيكطرف با استفاده از اين احساسات عليه رقيب به مقابله ادامه دهند و از سوي ديگر ذهنيت توده هاي زحمتكش را در مقابل انديشه هاي مترقي و انقلابي مغشوش سازند . امپرياليزم غرب وارتجاع وابسته به آن از جنايات و ناآزمودگي هاي خود رژيم استفاده كرده توده ها را بدنبال خود كشانيدند وازهمان ابتداي حركت ، آنها را انگيزه مذهبي دادند . ( درحاليكه اصلاحات رژيم – اصلاحات ارضي ، ممنوع كردن رباخواري ، كاهش بيسوادي ، كم كردن شير بها ، چنان با مخالفت مواجه نشد و فقط عده اي كه مستقيما از اصلاحات ارضي ضربه مي ديدند به مخالفت برخواستند . ) ولي تحريكات نيروهاي مذهبي طرفدار غرب و باند هاي مرتجع مذهبي دامن زده مي شود . امپرياليزم غرب كه موقع را مساعد ديد به دستياري باند هاي مرتجع وابسته به خود دست به تحريكات زده و شورش ها را تحت لواي مذهب دامن زدند . تا ازيكطرف عليه كمونيزم بجنگند واز سوي ديگر منافع خود ونوكران بومي اش را در افغانستان تثبيت نمايد . وبه توده ها چنين تفهيم مي گردد كه دولت افغانستان " خدا نشناسان كمونيست " هستند ، درحاليكه اعمال دولت مزدور مغاير بامنافع پرولتاريا و اصول كمونيزم است ، هركس كه به الفباي اين علم مترقي آشنا باشد مي داند كه جنايت كاران رويزيونيست را با سوسياليزم علمي و كمونيزم كاري نيست ، هرانقلابي مي داند كه اين امپرياليست هاي غربي اند كه براي دفاع از مالكيت خصوصي سرمايه داري وبدنام كردن سوسيال علمي هرجنايت سوسيال امپرياليزم را انگ كمونيستي مي زند تا ذهنيت را در برابر آن مغشوش سازد . سوسيال امپرياليزم نيز جنايات خود را به حساب كمونيزم مي گذارد ، تا چهره كمونيزم را مسخ نمايد ، امپرياليزم غرب وكشورهاي وابسته بآن با استفاده از باند هاي سياه " اخوان المسلمين " وروحانيون مرتجع به مجادله عليه رژيم كودتا مبادرت مي ورزند و مردم نواحي سرحدي را تحريك نموده جنگ را به نقاط مختلف كشور گسترش مي دهد ضمنا كشورهاي همسايه را به سهم گيري دراين مقابله تشويق ورهنمون مي گردند .
امپرياليزم غرب احتمال ورود مستقيم ارتش شوروي در افغانستان را از نظر دورنداشته بود . لذا ايالات متحده آمريكا براي ايفاي نقش فعالتر در افغانستان ، براي يافتن رهبري مناسب در بين نيروهاي وابسته بخود تلاش مي نمايد كه رقباي دولت را سازماندهي نمايد تا مقاومت را ادامه دهند ، و شوروي ونوكران بومي اش را مجبور به پذيرش منافع رقباي خود نمايد . بناء امپرياليزم آمريكا يك عده از جواسيس خود را وارد صحنه مي نمايد تا نقشه هاي پنهاني وطرح شده " سيا " را به مورد اجرا گذارد ، وبدين ترتيب افراد متعدد را در كشورهاي همسايه پاكستان وايران و به كمك آنان دست فعاليت ها مي زنند و بحمايت و پشتيباني آنان نقشه هاي مورد نظر را به مرحله اجرا مي گذارند . كمپ هاي مهاجرين ايجاد مي شود ، ايستگاه راديو در مناطق مرزي فعال مي گردد و كلينيك طبي داير مي شود تمام اين نقشه وبرنامه ها تحت عنوان " بشردوستانه " دفاع از حقوق بشر " و حفظ امنيت وثبات " مطرح و پياده مي شود كه جانبداري از منافع امپرياليزم غرب و مقاصد استعمارگرانه ضد انساني امپرياليزم آمريكا است . اين منافع امپرياليزم آمريكا همان استثمار وتسلط است كه منافع ايالات متحده را نه تنها در افغانستان بلكه درمنطقه نيز ازگزند سوسيال امپرياليزم حفظ نمايد ، ايالات متحده براي رسيدن به اين منافع به تلاش افتيده ورقباي رژيم را بيشتر مسلح مي سازد و با گروه ها و اشخاص وابسته بخود و ازآن رديف با بوروكرات ها ونظاميان رژيم هاي قبلي تماس هاي وسيع گرفته طرح هاي قبلا تهيه شده " سيا " را توسط آنها پياده مي كند . در ضمن امپرياليزم غرب و سوسيال امپرياليزم از فعاليت هاي سازشكارانه نيز غافل نمانده و كوشيده اند تا در صورت لزوم هريك براي حفظ بقاي خود استثمار توده هاي زحمتكش كشور سهمي هم به رقبا واگذار كنند .
پول و اسلحه كه از غرب وكشورهاي غربي براي نيروهاي اپوزيسيون ارسال مي شود ، بخش اعظم آن بين خود سران گروه ها وهم دولت پاكستان حيف وميل مي شود . امپرياليزم آمريكا از استفاده از طرف سازمان ملل نيز غافل نماند ، از طريق كميسيون حمايت از آوارگان سازمان ملل در ژنو استفاده بعمل مي آورد كه سهم قابل ملاحظه اي در پرداخت هزينه هاي آن دارند .
ايالات متحده آمريكا براي اينكه اذهان را مغشوش ساخته واغفال نمايد در سال (1979) قسمتي از كمك هاي آمريكا را كه قبلا جهت توسعه پروژه هاي انكشاف دهات قرار داده شده بود به كابل بازپرداخت كرد ولي درپهلوي آن نيروهاي وابسته بآن در سرحدات به انجام وظايف محوله مشغول بودند وبه گروه هاي اپوزيسيون نيز مساعدت مي كردند . ظاهرا وانمود مي كردند كه درجنگ دخالت ندارند ولي درعمل عامل يك جناح جنگ را تشكيل مي دهند . امپرياليزم آمريكا دست به سازمان دهي و ايجاد تشكيلات هاي مختلف زد تا از طريق آن عليه شوروي و به منافع خود عمل نمايد . وبراي رسيدن به اهداف استعماري اش در منطقه از همراهي كشورهاي امپرياليستي غرب و عده كشورهاي مرتجع عرب و كشورهاي منطقه و همسايه نيز برخوردار است يكي از اهداف كشورهاي عرب حوزه خليج در پشتيباني از مجاهدين بدين لحاظ است كه عرب ها به اين امر آگاه اند بدست گرفتن قدرت در افغانستان از طرف (خلق)وپرچم جزئي از استراتيژي شوروي است كه يكي از اهداف آن محاصره شبه جزيره عربستان و براندازي رژيم كشورهاي نفت خيز حوزه خليج و ايجاد رژيم هاي طرفدار مسكو مي باشد . دولت هاي كشورهاي همسايه نيز دراين ميان مجري تلاش هاي امپرياليزم غرب وكشورهاي وابسته بآن شده و در حفظ منافع طبقات حاكمه كشورخود مي كوشيدند كمك هاي همه جانبه براي مخالفين رژيم و هم اختلاف هاي درون گروه بندي هاي ( خلق ) و پرچم دولت مزدور را تضعيف نموده بود كه سوسيال امپرياليزم شوروي بخاطر ازدست دادن منافع خود درافغانستان ومنطقه علنا وارد عمل شد و نيروهاي نظامي خود را علنا وارد خاك افغانستان كرد و به تاريخ 6 جدي (1358) افغانستان را به اشغال نظامي خود درآورد وبراي استثمار شديد ترتوده هاي زحمتكش افغانستان و تحكيم مواضع استراتيژيك خود به كشتار وحشيانه خلق افغانستان اقدام نمود ، تا مگر امپرياليزم غرب را مجبور به عقب نشيني گرداند ولي امپرياليزم غرب در ارتباط با باند ها ي مرتجع افغاني به مقاومت خود ادامه دادند وبدين ترتيب دو طرف براي رسيدن به اهداف استعماري خود توده هاي محرو م افغانستان را به گوشت دم توپ مبدل نمودند .
امپرياليست هاي غربي وابستگان شان از همان آوان ، تجاوز نظامي شوروي سوسيال امپرياليستي را مورد بررسي قرارداده و كمك به نيروهاي اپوزيسيون را بطور همه جانبه ادامه دادند و به ارسال پول و سلاح هاي مختلف اقدام نمودند . تمام اين كمك هاي كشورهاي بلوك امپرياليستي غرب و وابستگان شان به موافقت وهمكاري دول همسايه به نيروهاي مخالف رژيم كابل و پايگاه هاي مستقرآن در سرحدات مي رسد . مخصوصا سرحدات شرقي وجنوب شرقي كه به دهها پايگاه مي رسيد كه درآنها مجاهدين تحت نظر خارجي ها تعليمات نظامي را مي آموزند بسياري از كمك ها وسلاح ها بدست دولت پاكستان مي افتد و بخشي به فروش مي رسيد وسلاح هاي كهنه از سلاح خانه هاي پاكستان به مجاهدين داده مي شود و هم بودجه كه براي پناهندگان اختصاص داده شده قسمتي در اختيار سازمان ملل و قسمت ديگري در اختيار رژيم پاكستان قرار دارد ، امپرياليست هاي غربي وكشورهاي وابسته بآن دراردوگاه هاي پناهندگان نيز به فعاليت پرداخته وبرنامه تعليم وتربيه را براي به خدمت گرفتن آنها در آينده براي اهداف استعماري شان در دست اجرا گذاشتند . در داخل افغانستان عده زيادي از افراد بنام پزشك و پر ستار از طرف موسسه هاي مختلف بطريق پنهاني وارد كشور شدند تا ماموريت هاي را در افغانستان انجام دهند كه بدون شك تعدادي ازآنها براي تهيه گزارش به اين كشور آمده اند . عده اي هم بدون ظاهر سازي به جمع آوري اطلاعات نظامي سياسي مبادرت مي ورزيدند . مراكز اطلاعاتي " سيا " نيز درنقاط مختلف افغانستان فعال اند . تمام اين اقدامات با همكاري باند هاي ارتجاعي وابسته به امپرياليزم غرب صورت مي گيرد . اين باند ها از كشورهاي غربي و عربي كمك هاي نقدي وجنسي دريافت مي دارند وسران آن به اندوختن پول مبادرت مي نمايند و به زندگي مجلل خودمي افزايند . امپرياليزم غرب همراه با تمام كمك هاي همه جانبه خود اين ايده را در بين توده هاي محروم افغانستان تبليغ و ترويج مي كنند كه " روسيه كتاب ندارد ، پيامبر وخداهم ندارد و آمريكا اين ها را دارد و بنا براين نزديك تر به ماست " وبدين ترتيب راه را براي ورود آينده استعماري غرب از نظر فكري هموار مي سازند .
سوسيال امپرياليزم شوروي هم كه براي حفظ موقعيت خود لجوجانه به جنگ وكشتار و استثمار توده هاي زحمتكش افغانستان ادامه مي دهد و با بستن پيمان هاي اسارت بار ، پايه هاي استثمار خلق افغانستان را مستحكم تر مي سازد چنانچه تا اوايل (1367) حدود چهار صد پيمان بين افغانستان وشوروي بسته شده كه اكثريت آن مربوط به قرارداد هاي نظامي و كشت وخريد پنبه مي باشد .
ازاين بررسي مختصر معلوم مي گردد كه جنگ فعلي درافغانستان ، جنگي است كه بين دوگروه بندي امپرياليستي با دستياري وابستگان بومي آنها ، ادامه سياست فعلي سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب با وسايل ديگر است .
كودتاي 7 ثور كه بيان تشديد تضاد هاي امپرياليستها و نيز نيروهاي وابسته بآنها وجهت گيري هاي دوجناح بيروكرات ها وكمپرادورهاي بورژوا – فيودال افغانستان را آشكار ساخت ، جناح وابسته به سوسيال امپرياليزم در دولت مزدور جمع شده به غارت واستثمار توده هاي محروم كشور مبادرت مي ورزند وجناح وابسته به غرب كه جاي براي خود نمي ديدند بعضا به خارج از كشور رفته و ازسرمايه هاي خود سود مي برند و هم در احزاب اپوزيسيون دولت مزدورجادارند ، وبراي گرفتن قدرت سياسي بخاطر تحكيم هرچه بيشتر منافع خود و باداران شان بغارت منابع طبيعي واستثمار توده هاي محروم كشور به ستيز برخواسته اند در صورتيكه منافع آنها وباداران شان ايجاب نمايد با دولت مزدورائتلاف وگرگ آشتي خواهند نمود .
سوسيال امپرياليزم شوروي كه با تجاوز آشكار خود علنا رهبري يك جناح را دردست گرفته و درابعاد اقتصادي ، نظامي وسياسي فعاليت هاي گسترده را براه انداخته و براي حفظ منافع اقتصادي و تحكيم مواضع سياسي خود به اقدامات نظامي دست يازيده ودراين راه از خدمت گذاري بي دريغ باند هاي خائن وضد انقلابي " خلق " و پرچم كه حامي منافع بورژوا – فيودالها وكمپرادورهاي وابسته به سوسيال امپرياليزم ودرخدمت شوروي است نيز برخوردار بوده وحتي ديگر گروه هاي رويزيونيست ( ستم ملي ، و گروه كار) را درخدمت خود دارد . كه طبقه كارگر وتوده زحمتكش را تحميق مي كند واطمينان مي دهند كه در راه وطن ، در راه آزادي وفرهنگ ، در راه برقراري رژيم ملي ودموكراتيك ، فارغ از استثمار فرد از فرد وبرضد ارتجاع وامپرياليزم غرب مي جنگند ولي در عمل خود اينان درخدمت سوسيال امپرياليزم قرار دارند و سوسيال امپرياليست ها از نظر نظامي ، اقتصادي وسياسي كشور مارا بيك مستعمره مبدل نموده اند .
امپرياليزم ايالات متحده آمريكا تلاش و پشتيباني همه جانبه گروه هاي ارتجاعي مذهبي وابسته به سردمداري جناح هاي ديگرجنگ را بعهده گرفته و براي بدست آوردن منافع اقتصادي و تثبيت سياست هاي امپرياليستي خود از باند ها ي خائن وارتجاعي مذهبي حامي منافع فيودالها و بورژوازي كمپرادور وابسته بغرب حمايت مي كنند . چنانچه ايالات متحده وكشورهاي همسايه وبعضي ديگركشورهاي وابسته بامپرياليزم غرب علنا به نمايندگي از جناح اپوزيسيون رژيم كابل براي تقسيم منافع و غارت و استثمار توده هاي زحمتكش كشور با سوسيال امپرياليزم شوروي به چك و چانه زدن پرداخته اند ، اينها توده هاي رنجبر وزحمتكش را تحميق نموده و اطمينان مي دهند كه بخاطر دفاع از وطن و بخاطر آزادي و دين وفرهنگ مردم وبخاطر رهايي ملت از ظلم واستثمار " كمونيستها " مي جنگند ، ولي همين ها در عمل خود درپي شديد ترين نوع ظلم واستثمار توده ها هستند و دشمن جنبش انقلابي كارگران و دهقانان بوده اند .
درسطح جهاني نيز جناح هاي درگير جنگ از پشتيباني دو بلوك سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب برخوردار است . اين جنگ از لحاظ پول و تسليحات از طرف استعمار تقويت مي شود درخدمت منافع استعمار قرار داشته وبراي تحكيم قدرت استعماري و حفظ منافع هريك ازجناح هاي امپرياليستي و وابستگان بومي آنهاست و مي خواهند مناسبات فرسوده موجود در كشور را بر سر پا نگهدارند و دراين راستا از كهنه ترين واستعماري ترين فرهنگ وايدئولوژي استفاده مي كنند تا ذهنيت توده هاي زحمتكش افغانستان را تحميق نمايند و زحمتكشان را از فهم ودرك ايدئولوژي مترقي و انقلابي دور نگهدارند تا جنگ كنوني كه توسط سوسيال امپرياليزم شوروي وامپرياليزم غرب آمريكا با دستياري جناح هاي وابسته بآنها كمپرادورها ، بيروكراتها وفيودالها كه در باند هاي خائن و ارتجاعي گرد آمده اند ، هدايت ورهبري مي گردد به پيش رود .
توده هاي محروم كه تفنگ گرفته به نفع سوسيال امپرياليزم و امپرياليزم غرب وارتجاع مي جنگند وبخاطر اميال شوم استعماري وخائنانه آنها همديگر را قرباني مي كنند هيچ منافع طبقاتي و ملي در اين جنگ ندارند . ولي مرتجعين وجنايتكاران از عقب ماندگي اقتصادي و باالنتيجه فرهنگي وسياسي توده ها استفاده نموده تضاد بين جناح هاي امپرياليستي و بين وابستگان بومي شان را پرده پوشي نموده يكي بنام دفاع از " انقلاب " وديگري بنام دفاع از دين و وطن توده ها را اغفال مي كنند و براي رسيدن به اين مقاصد از منافع شان ازاين رنجبران به مثابه گوشت دم توپ استفاده مي كنند . با شعارهاي كاذب وعوام فريبانه واعمال رهبري خود در جنگ فعلي مي خواهند تضاد بين خود را كه همانا تضاد بين امپرياليست ها وتضاد بين جناح هاي وابسته شان است ، تحت عنوان تضاد خلق با امپرياليزم جابزنند وبنام " دفاع از ميهن " و بنام " كفر واسلام " بنمايانند . ودرواقع تضاد عمده را كه همانا تضاد بين خلق افغانستان يعني كارگران ، دهقانان ، خرده بورژوازي وبورژوازي ملي با امپرياليستهاي متجاوز و مداخله گر است بدست فراموشي بسپارند و بدين ترتيب توده ها را اغفال نمايند .
ده سال جنگ فعلي كه جز بويراني و فقر وفاقه كشانيدن توده هاي زحمتكش كشور چيز ديگري حاصل نداشت و هيچ نويدي براي فرداي دهقانان و ديگر زحمتكشان افغانستان ندارد ، با عث ويراني و آوارگي تعداد زيادي از مردم گرديد .
اين دوگروه هيچ يك از لحاظ غارتگري ودرنده خوئي و قساوت بي پايان خود ازديگري در جنگ دست كمي نداشتند ولي براي اغفال وفريب توده ها و منحرف نمودن توجه آنان را يگانه جنگ واقعا ملي وآزاديخش يعني جنگ انقلابي خلق كه هم بر ضد امپرياليستها و هم بر ضد فيوداليزم و بورژوازي كمپرادور باشد ، بعبارت پردازي هاي كاذبانه اي در باره وطن پرستي ودفاع از دين مي كوشند جنگ ارتجاعي بين خود را انقلابي و مقدس جلوه گر نمايند وهرجناح زحمتكشان را مطمئن مي سازندكه هدف مساعي آن پيروزي برحريف بخاطر غارت وتصرف قدرت براي طبقه خاصي نبوده بلكه رهايي ملت افغانستان از چنگال اهريمن مي باشد . اعم از اينكه عاقبت جنگ هرچه باشد اينان درعمل تمام مساعي خود را دراين كشور صرف پشتيباني از برقراري يك رژيم ارتجاعي عليه انقلاب مي نمايند ، جنگ فعلي ماهيتا عبارت است از مبارزه بين سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب براي تقسيم وغارت كشورهاي تحت سلطه و نيزعبارت از تلاش طبقات حاكم كشور براي تقسيم قدرت در ارتباط با يكي از ابرقدرت ها " آنها دو قطب مخالف يك پديده واحد هستند " پديده فيودال – بورژواهاي وابسته .
بادرنظر داشت مسايل متذكره هيچ تغيير اساسي در زير بناي مملكت و روابط توليد آن صورت نگرفته و شيوه توليد فيودالي كماكان منحيث شيوه توليد مسلط در جامعه باقي است و شيوه توليد سرمايه داري هنوز شيوه توليد غير مسلط را تشكيل مي دهد . لذا در تركيب زمينداري و قشربندي اجتماعي دهات تغييرات اساسي صورت نگرفته است و دهقانان همچنان با مشكلات و مسايل ارضي مواجه مي باشند و تضاد بين دهقانان و ملاكين تضاد اساسي جامعه ما را تشكيل مي دهد . كه درراه حل آن با انقلاب ارضي و بدست آوردن زمين توسط خود دهقانان است و اين امر وابسته به شرايطي كه مشخص كشورما مي باشد . ما معتقديم كه دهقانان هرگز مخالف گرفتن زمين نيستند بلكه هرآن خواهان داشتن قطعه زميني هستند ولي تحولات اجتماعي و تغييرات شيوه هاي مالكيت بافرامين ودستورات انجام نمي پذيرد بلكه از بطن حركت جامعه ، از تكامل نيروهاي مولده نتيجه مي شود . انقلابيون در رسانيدن ايده هاي انقلابي به توده ها وهموار ساختن راه دشوار انقلاب نقش به سزايي دارند انقلابيون بايد اين مطلب را با پشتكار وسخت كوشي به توده هاي دهقاني كه سلاح گرفته اند توضيح دهند كه جنگ فعلي آنان درراه رهايي خود شان نبوده و اين جنگ بين دوجناح امپرياليستي ونوكران داخلي شان است كه ربطي به منافع دهقانان وديگر زحمتكشان ندارد . توده هاي زحمتكش فقط وقتي به منافع طبقاتي خود دست مي يابند كه تفنگ را بدوش گرفته و لوله آنرا به طرف سوسيال امپرياليزم و امپرياليزم غرب و جنايت كاران وابسته به آنها كه جنگ فعلي را بخاطر منافع طبقاتي خود هدايت مي كنند برگردانند ودرراه آرمان ملي و انقلابي شان برزمند ودر تحت رهبري حزب انقلابي پرولتري از طريق جنگ ملي و آزاديبخش بتوانند انقلاب ملي ودمكراتيك را به سرانجام رسانند .
اين وظيفه انقلابيون و كمونيستها است كه با درك واقعيت جنگ به افشاي ماهيت طبقاتي آن ودسايس و جنايت هاي امپرياليست ها وارتجاع كه عليه خلق افغانستان براه انداخته اند مبادرت ورزند ، وراه انقلابي و رهايي بخش را در بين توده ه تبليغ و ترويج نموده و اشاعه دهند تا جنگ فعلي به جنگ ملي و انقلابي خلق عليه امپرياليزم در جهت رهايي توده ها هدايت ورهبري گردد .
اين وظيفه انقلابيون است كه عليه هردوجناح امپرياليستي ونوكران بومي شان جبهه گيري نمايند و آنها را يكايك منفرد ساخته راه رهايي خود شان را كه همانا انقلاب ملي دموكراتيك است هموار سازند اوضاع بغرنج كشور وعدم درك تضاد هاي موجود در شرايط كنوني يكعده از روشنفكران را به نتايج نادرست از جنگ فعلي رسانيده است . آنها بدون درك ماهيت جنگ فعلي آنرا بجاي جنگ ملي وآزاديبخش و دفاع ازميهن گرفته اند درحاليكه اين جنگ نه ملي است نه هم آزادی بخش ، زيرا در دوطرف رهبري جنگ امپرياليستها ومرتجعين وابسته به آنان قرار دارند وهيچ نويدي براي كارگران ودهقانان ندارد ، بلكه براي اسثتمار بيشتر زحمتكشان درگرفته است ودهقانان را كه اكثريت جامعه افغانستان را تشكيل مي دهند بدنبال شعار هاي ارتجاعي وضد انقلابي مي كشانند جنگ هيچ مهر ونشان خلقي را درخود ندارد . جنگ ازهيچگونه خصلت ضد امپرياليستي وضد استعماري برخوردار نيست زيرا حركت عليه امپرياليزم روس هيچ خواست ملي وانقلابي براي شان ندارد وصرفا تحت انگيزه هاي مذهبي و درخدمت امپرياليزم غرب است . قيام و جنگ فعلي تحت رهبري اشراف فيودال و نمايندگان سياسي بورژواي كمپرادور وابسته به غرب و بيروكرات هاي وابسته به روس در جريان است .
دهقانان برجنگ مهر طبقاتي خود را نزده اند ، بجاي دست يابي به خواسته هاي ملي و طبقاتي شان به ريسماني چنگ زده اند كه يك سرآن بدست ارتجاع وسر ديگر بدست امپرياليزم است . وبرهمان حد اكتفا نموده اند . ولي درحقيقت شعار مذهبي براي رهبران جنگ روپوشي بود براي دفاع از منافع اقتصادي ارتجاع و امپرياليزم .
خود بخودي بودن طغيان در بعضي نقاط كشور وبرانگيخته شدن احساسات ملي عليه تجاوز ازهمان آوان خود با جنگ درهم آميخته شده و مسايل ايجاد مي كند كه هيچ نسبتي به انقلاب ندارد ، زيرا اين جنگ بيانگر منافع ملي ، استقلال وآزادي نيست ، مظهر ملي دراين جنگ داراي اهميت فرعي است و خصلت عمومي امپرياليستي وارتجاعي جنگ را تغيير نمي دهد " يك جنبش ملي آن جنبشي است كه ضرورت هاي عيني تمام كشور را بيان كند و سنگين ترين ضربات خود را برنيروهاي مركزي دشمن مخالف توسعه كشور ، نشانه رود ، يك جنبش ملي جنبشي است كه پشتيباني اكثريت وسيعي از مردم را داشته باشد . " جنبش خود بخودي در نهايت بخدمت استثمار گران درمي آيد . در عصر منافع دهقانان ديگر بامنافع سرمايه همآهنگي ندارد بلكه با آن در تناقض است ، باين جهت دهقانان متحد طبيعي و پيشواي خود را در پرولتارياي شهري مي يابند كه رسالت برانداختن نظامي سرمايه داري را بعهده دارد .
متاسفانه بايد گفت كه گروه ها وسازمان هاي دموكراتيك نوين ، تاكنون جنگ را از اين ديدگاه كه يگانه ديد علمي است بررسي نكرده اند بلكه از ديدگاه ناسيوناليستي خرده بورژوازي با آن برخورد نموده اند وبدين طريق به دنباله رو جنبش مبدل گرديده اند . مامخالف چنين جنگي و دنباله روي ازآن مي باشيم ما موظفيم وبايد ماهيت جنگ فعلي را افشاء سازيم شعار ما اين اصل ماركسيستي است : تبديل جنگ ارتجاعي فعلي به جنگ ملي و آزاديبخش . اين يگانه شعار صحيح و يگانه راه انقلابي براي رهائي زحمتكشان است . وحتي اگر ما توان چنين كاري را نداشته باشيم بازهم نبايدبه دنبال ارتجاع وامپرياليزم راه بيفتيم و ظيفه ما با داشتن خط مشي اصولي رفتن بين توده ها و آگاهي رساندن است و كار تداركاتي منظم و مصرانه در اين زمينه مي باشد . لنين گفت : " ما بايد با تمام وسايل ازقيام دهقانان وحتي ازضبط اراضي پشتيباني نمائيم ، ولي بهيچوجه به معني پشتيباني از هر گونه طرح هاي خيالي خرده بورژوا مآبانه نيست مادامي كه جنبش دهقانان جنبه انقلابي دموكراتيك دارد ما ازآن پشتيباني مي كنيم ولي وقتيكه اين جنبش جبهه ارتجاعي و ضد پرولتاريائي بخود بگيرد براي مبارزه بر ضد آن آماده مي شويم ( فورا و بي درنگ آماده مي شويم ) تمام جان كلام ماركسيزم در اين قضيه دوجانبه است و فقط اشخاص مي توانند آنرا ساده كرده يا بصورت يك قضيه واحد وبسيط درآورند كه ماركسيزم را درك نمي كنند . " ( 9) ولي اين عده از روشنفكران را با اين گفته ها كاري نيست آنها حاضر اند هرنظريه اپورتونيستي و رويزيونيستي را سرهم بندي كنند ، تا بتوانند ديدگاه هاي ناسيوناليستي خرده بورژوائي خود را ابراز نمايند " تمام خرده بورژواها و تمام موژيك ها كودن و نادان درست همانطور استدلال مي كنند كه مرتدين از قبيل كائوتسكيست ها ، طرفداران لونگه ، توراتي و شركاء استدلال مي نمايند وآن چنين است : در كشور من دشمن است ، ديگر مرابا هيچ چيز كاري نيست . سوسياليست ، پرولتر انقلابي وانترناسيوناليست طور ديگر استدلال مي كند : خصلت جنگ ( كه آيا اين جنگ ارتجاعي است ويا انقلابي ) منوط بدان نيست كه چه كسي هجوم كرده است و " دشمن " دركشور چه كسي قرار دارد ، بلكه منوط بدان است كه چه طبقه اي اداره امور جنگ را بدست دارد و چه سياستي بوسيله اين جنگ ادامه داده مي شود . اگر اين جنگ يك جنگ ارتجاعي امپرياليستي است يعني بدست دو گروه بندي جهان بورژوازي مرتجع امپرياليست جبار وغارتگر اداره مي شود ، آنگاه هر بورژوازي ( حتي بورژوازي كشور كوچك ) به شريك غارتگرتبديل مي شود . و وظيفه من وظيفه نماينده پرولتارياي انقلابي عبارت است از آماده نمودن انقلاب جهاني پرولتري براي نجات منحصر به فرديست از دهشتهاي كشتار جهاني .استدلال من نبايد از نقطه نظر كشور " خود " باشد ( زيرا اين استدلال يك كودن بي مقدار و خرده بورژوازي ناسيوناليستي است كه نمي فهمد عروسكي است در دست بورژوازي امپرياليست ) ، بلكه بايد از نظر شركت من در تدارك ، درتبليغات و در نزديك ساختن انقلاب جهاني پرولتري باشد .
اين است معناي انترناسيوناليست واين است وظيفه انترناسيوناليست كارگر انقلابي ، سوسياليست واقعي ، همين الفبا است كه كائوتسكي مرتد " فراموش " كرده است . " ( 10 )
بلي اين وظيفه ماست ، وظيفه انقلابيون نماينده پرولتارياست كه با شناخت از خصلت جنگ فعلي ماهيت آنرا به توده ها افشاء نموده براي هدايت ورهبري در راه جنگ ملي و آزاديبخش گام بردارند . در عصر امپرياليزم فقط پرولتاريا و حزب پيشآهنگ آنست كه مي تواند تا به آخر مصمم وانقلابي باقي بماند ، دهقانان و بطوركلي روستائيان به تنهايي نمي توانند در مقابل امپرياليزم پايداري نموده وانقلاب را به پيش برند ، زيرا پراكندگي سازماني واختلاف طبقاتي روسايشان درشكست اينها موثربوده است ، هميشه تمام شكست هاي نهضت هاي دهات نشانه هاي بارزي است كه از فقدان برنامه و وحدت تاكتيكي و از فقدان اشتراك منافع و ارتباط طبقاتي و فقدان روابط محكم افراد دهات ناشي شده است . انقلاب قرن نوزدهم و قرن بيستم اثبات نموده كه دهقانان فقط هنگامي مي توانند در جنگ هاي داخلي موفق شوند كه بعنوان كمك و متحد طبقه مترقي يعني كارگران داخل عمليات شده و تحت رهبري همين طبقه قرار گيرند. همچنان جنگ هاي انقلابي كه در اين قرن به پيروزي رسيد يكبار ديگر اين گفته هاي علمي ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون را باثبات رسانيد كه دهقانان فقط به رهبري طبقه مترقي يعني پرولتارياي انقلابي مي توانند منافع طبقاتي خود را تامين وتحصيل نمايند اين اتحاد طبقاتي يكي از شرايط داخلي اصلي پيروزي نهايي كارگران و دهقانان مي باشد و تحكيم اين اتحاد عامل مهمي است كه در آزادي نهايي توده هاي زحمتكش از چنگال طبقات استثمار كننده نقش اساسي را دارا مي باشد . تحت رهبري حزب انقلابي پرولتري طبقه انقلابي در مرحله نهايي مبارزه به ايجاد نيروي موفق خواهد شد كه از هر حيث برتري كامل بر نيروي حريف را دارا مي باشد ، وهراندازه كه از عمر جنگ بگذرد بهمان نسبت برايدئولوژي طرفين درگير تغييرات عميق تر حاصل شده و افراد و گروه هاي بيشتري بسوي انقلابيون متمايل و متقبل مي شوند . در جنگهاي آزاديبخش ملي كه توده ها عليه ستمگران شروع مي نمايند هرروز گروه هاي انبوه بيشتري از طبقات زحمتكش بطور داوطلب به نفع انقلابيون وارد صحنه مبارزه و نبرد مي شوند . در حاليكه طبقات ضد انقلابي هر روزسنگر هاي ايدئولوژيكي را از دست داده ومجبور مي شوند احتياجات مادي و معنوي خود را به اعمال زور و جبر تآ مين كنند وبالاخره از نظر سياسي واجتماعي نيز ابتكار وبرتري با طبقات مترقي است زيرا ، ترقي نيروهاي مولده وعدم تطابق آن با روابط توليدي كه در دوره هاي قبل از انقلاب ملي دموكراتيك وجود خارجي پيدا مي كند نه تنها عامليست كه جبرا ريشه هاي اجتماعي و سياسي فرمانراويي طبقه حاكمه همان دوره را از داخل فاسد وسست مي نمايد بلكه پايه هاي رشد نيروهاي مولده نيروي بيشتري به طبقه انقلابي داده و آنرا براي پيشبرد مبارزه طبقاتي ورهايي ملي تربيت ومتشكل ونيرومند مي گرداند . وبدين ترتيب جنگ ملي و آزاديبخش با پيروزي طبقه مترقي خاتمه و بالنتيجه باعث برقراري سيستم جديد اقتصادي وسازمان نوين اجتماعي مي شود . اين چيزيست كه اگر جنگ ملي آزاديبخش شرايط لازمه را در خود مستقر داشته باشد بدون شك موفق به تحصيل آن خواهد شد . " نبايد فراموش كرد كه دراين موردسخن بر سردشوار بودن قضيه نيست ، بلكه بر سراينست كه از چه راهي بايد به جستجو ونيل براه حل پرداخت ، سخن بر سراين نيست كه آيا نيرومند نمودن وشكست ناپذير كردن وسعت ودامنه انقلاب آسان ويا دشوار است بلكه بر سراينست كه براي وسعت دادن به اين دامنه چگونه بايد اقدام نمود .
اختلاف همانا بر سرجنبه اساسي فعاليت و جهت حركت آن است يكي مسئله سمت حركت يا بعبارت ديگر انتخاب يكي از دوراه مختلف ، وديگر مسئله مربوط به سهولت رسيدن به هدف ويا نزديكي اجراي آن در راه انتخاب شده . " " ولي دشواري معني اش عدم امكان نيست ، آنچه مهم است اطمينان در انتخاب صحيح راهست واين اطمينان است كه انرژي و شورانقلابي قادر به معجزه را صد بار افزايش مي دهد. " (11)
آتوري ولهيب
سرطان ( 1367 )
----------------------------------------------------------------------------------------------------
يادداشت :
1 – لنين - برنامه جنگي انقلاب پرولتاريائي . مجموع آثار منتخب – صفحه (242)
2 - لنين – جنگ و انقلاب كليات آثار جلد (24)
3- لنين – وظايف پرولتاريا درانقلاب مجموعه آثار منتخب صفحه (261)
4 - مجله صلح وسوسياليزم
5 – خطوط اساسي واهداف " انقلاب " 7 ثور
6 - تره كي درانيس شماره (98 سال 1357 )
7 – لنين – امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله سرمايه داري – مجموعه آثار منتخب صفحه (423)
8 - لنين - امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله سرمايه داري – مجموعه آثار منتخب صفحه (423)
9 - لنين – روش سوسيال دموكراسي نسبت به جنبش دهقانان – مجموعه آثار صفحه (291)
10 - لنين – انقلاب پرولتري وكائوتسكي مرتد مجموعه آثار – صفحه ( 650 – 651 )
11 – لنين – دو تاكتيك سوسيال دموكراسي درانقلاب دموكراتيك – مجموعه آثار منتخب صفحات ( 274 – 275 )