Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

نگاه کوتاه به بحث يک " مائويست واقعي " !

 

     اين نوشته بازتاب يک سلسله مباحثات رفيق « اختر » با ...  است. رفيق اختر کسي است که بيش از همه کس آقاي ... را مي شناسد. خصوصا از زماني که ...  مسير ديگري را در پيش گرفت و سعي کرد رفيق اختر را با خود همنوا کند. اما رفيق ما با موضع غلط و انحلال طلبي تشکيلاتي و حرکت اپورتونيستي ... رزميد و  توانست خط  سياسي- ايدئولوژيک- تشکيلاتي مائويستي را انتخاب و اختيار نمايد.

      درود بر مارکسيست -  لنينيست - مائويست هاي واقعي ! و آفرين بر شما که در چنين شرايط حساس و تا ريخي  در صدد تحليل مشخص از شرايط مشخص جهت تأسيس حزب کمونيست ما رکسيست -  لنينيست - مائويست واقعي به اصطلاح خود تان برآمده ايد!
     آري ، در واقع اين مسئوليت بزرگ بر دوش شما مارکسيست -  لنينست -  مائويست هاي واقعي است تا خلق ستم ديده ما را در اين مقطع تاريخي از شر استعمار و استثمار لجام گسيخته امپرياليزم و نيروهاي فيودالي که به مثابه سگان زنجيري آن عمل مي کنند، برهانيد! به راستي  که توده ها به نيروهاي مترقي، پيشرو و انقلابي اي مثل شما مارکسيست -  لنينست -  مائويست هاي واقعی شديداً نياز دارند.
     توده ها به شورش آگاها نه ضرورت دارند تا خويش را براي ابد از ستم طبقاتي خلاص نمايند. به اين اساس، نياز مبرم آنها به رهبري آگاهانه شما م ل م هاي واقعی  است. پس جاي خوشي است حزبي که شما در صدد ايجاد آن هستيد به زودي عرض اندام کرده و توده هاي رنج ديده سرزمين ما را از مظالم امپرياليزم و ساير نيروهاي ارتجاعي نجات خواهد داد . از اين که شما توانسته ايد اين مسئوليت بزرگ تاريخي را شجاعانه به عهده گرفته و نترس در صحنه مي برآييد، ما را توان و قدرت بيشتر مي بخشد. توده ها شما را قبلا ضرورت داشتند ولي تا جايي که از گفته هاي تان پيدا است، حتما شما عضوحزب کمونيست ( مائويست ) افغانستان بوده ايد و الزاما در اين راستا در درون حزب سخت مبارزه کرده ايد و خط درست انقلابي را براي ساير اعضاي فعال حزب روشن ساخته ايد؛ يا بهتر است گفته شود اينکه حزب به دو خط انقلابي و غير انقلابي و ريويزيونيستي تقسيم شده است که شما بخش انقلابي آن هستيد و پرولتارياي انقلابي را رهبري مي کنيد. و چون اين  مبارزه را در دورن حزب مذکور انجام داده نتوانسته ايد، بنا برآن در صدد ايجاد حزب جديد برآمده ايد. احسن!
     اما اصولي را که صدر مائو پس از آغاز مبارزه عليه لين پيائو فورموله کرده به ما مي آموزانند که" به مارکسيزم عمل کنيد نه به رويزيونيزم، متحد شويد و انشعاب نکنيد، روباز و صادق باشيد نه دسيسه جو و توطئه چين ."
     پس سوال اينجاست، آيا حرکت شما جهت تأسيس حزب م ل م به اصطلاح خود تان واقعي با فرمول وضع شده بالا خوانايي دارد؟ آيا اين حركت شما يك حركت سکتاريستي نيست؟ آيا سکتاريزم در حزب کمونيست که توسط لنين و استالين رهبري ميشد اکيدا ممنوع اعلان نشده بود؟ بد بختانه که صدر مائو زنده نيست تا واقعاً درين مورد ارزيابي  نقادانه مي کرد که آيا شما سزاوار آن هستيد تا کلمه واقعي را به دنبال م ل م خود تان يدک بکشيد. اين بيشتر به لاف زني هاي عجيب و غريب مي ماند.  باز به گفته صدر مائو " وحدت - مبارزه - وحدت" و  باز هم مبارزه - وحدت كه بصورت مارپبيچي ادامه دارد.  روي اين اساس وحدت و مبارزه در درون حزب نکته کليدي ماركسيستي - لنينيستي - مائويستي است، نه اينكه هر عنصر ناراضي از حزب، از حزب و حزبيت اعلان گسست نمايد و بعد در صدد تشكيل حزب کمونيست مارکسيست-  لنينست-  مائويست "واقعي" بر آيد.  پس اين خيلي پٌر رويي است که هم از وحدت و مبارزه مي گريزيد و هم از خود خواهي ادعاي بزرگ "واقعي " بودن را در مغز تان مي پرورانيد.
     زنده باد م ل م واقعي که در درون حزب مبارزه مي کند تا حزب را از تسليم طلبي هایي که اگر دچار آن باشد برهاند نه آن هايي که از بيرون بدان مي تازند وادعاي کاذب واقعي بودن را دارند. اين قبيل افراد م ل م واقعي نيستند. بايد روي شانه هاي مارکس، لنين  و مائو ايستاد.  نبايد م ل م را لگد مال، تحقير و تيشه کاري کرد.
     آن هايي که يكجا با آقاي ... "قطعنامه ي  جلسه تاريخي " صادر کرده
اند نبايد از حرف هاي من دلخور شوند، زيرا حرف های من بيشتر متوجه آقاي ... است. من خاطرات خودم را در مورد وي مختصراً  شرح مي دهم :
     من درست به خاطر دارم که روزي وي رهبر حزب کمونيست ( مائويست) افغانستان را يکي  از انديشمندان بزرگ و يك مبارز خستگي ناپذير معرفي مي کرد. اما وقتي که با وي مخالفت پيدا کرد و در کنگره حضور نيافت، ادعا کرد که از رفتن او جلو گيري به عمل آمده است، زيرا وي سزاوار رهبري حزب مذکور بوده است. 
     در يکي از گفتگو هايي که چندين سال پيش بين من و او صورت گرفت وي مدعي شد که خيلي اوقات آرزوي  اين را دارد که در يک قصر يا قلعه بزرگ زندگي کند. خوب، م ل م ها نبايد در چنين جاهايي زندگي اختيار کنند. پايگاه و تکيه گاه عمده م ل م ها توده ها اند نه قلعه هاي  خود ساخته ذهني.
     همچنان در ضمن انتقاد از خودش روزي گفت که وقتي يادش مي آيد که عضو ساما بوده، سخت رنج مي برد و پشيمان است. م ل م هاي واقعي نبايد رنج ببرند، بلکه هميشه از خودشان انتقاد کنند تا زمينه رشد بيشتر شان فراهم شود. رنج بردن کار آدم هـاي آگاه که از م ل م حرف مي زنند نيست،
چون آنها به شکل نسبي با قضايا و ستم گري هاي طبقاتي آشنايي دارند.
     وقتي که رابطه اش با حزب به هم خورد، فوري گفت که برنامه حزب با برنامه ساما هيچ گونه تفاوتي ندارد. پس اگراين طور است ساما سازمان نبوده بلکه حزب کمونيست بوده است. وي متذکر شد که در صورت پيروزي، آنها شخصي به نام زعما را رئيس جمهور آينده شان انتخاب خواهند کرد. اما واقعيت آن است که شخص مذکور چنان دچار بحران فکري است که نه تنها از م ل م دفاع نمي کند، بلکه آن را شديدا رد و تحقير مي نمايد. اما تحليل آقاي ... اين را به ما مي آموزاند که چون زعما يکي از پروفيسران و اکادميسين هاي افغانستاني است و حق تدريس در دانشگاه هاي متعبر دنيا را دارد، مي تواند رئيس جمهور دولت انقلابي آينده گردد.  در حقيقت تحليل او متكي بر سند خرد قرار دادي بورژ وايي اوست نه بر ايدئولوژي مارکسيستي. به! به!  اين هم شد حزب کمونيست واقعي که رئيس جمهور دولت تحت رهبري آن يك فرد ضد انقلابي ولي تحصيل كرده باشد . اين هم شد تحليل دياليکتيکي كمونيستي که جنبه متافزيكي آن آشکار تر است.
     روزي من از تره کي نکوهش کردم و او فوري در جواب من گفت که او با نوشتن کتاب زندگي نوين خود مقام انگلس را احراز کرده است. گفتم که اين گپ مبتني بر حقيقت نيست و او يک آدم احمق بود. فورا در جوابم گفت که براي رفيق هايش نه براي ديگران. اين  تناقض گويي ها شايسته يک مائويستي که از واقعي بودن دم ميزند نيست.
     از طرف  د يگر در برخورد با اين انتقاد که چرا پسرانش زبان فارسي را نمي دانند، ناگهان بهت زده شد و در پاسخ گفت تيوري جديدي حاکي از آن است که در آينده  زبان واحدي باقي مي ماند.  گويا وي به اين واقعيت مطلق هم اکنون رسيده است که زبان آينده جهان به احتمال قوي زبان فلان كشور اروپايي خواهد بود و او اين را از لا بلاي تيوري جديد خويش بصورت مطلق بيرون آورده است. او ما را هم تشويق ميكرد كه زبان كشور اروپايي مذكور را بياموزيم. اين سقوطي است كه بخاطر گريز از انتقاد صورت مي گيرد.  اين که  نه شد کار درست و جهان شمول م ل م از پديده هاي سياسي اقتصادي و اجتماعي.
     روزي در جريان گفتگويي ياد آور شدم که لنين ماخ را فيزيک دان زيرک وفيلسوف  نادان خواند، چون ماخ ادعا کرده بود که ماده محومي شود. لنين خاطر نشان ساخت که ماده محو نمي شود بلکه شناخت ما نسبت به ماده گسترش مي يابد. اين گسترش محدويت شناخت ما را نسبت به ماده بيشتر مي کند.  آقاي ...  گفت که لنين اشتباه کرده است و در جايي ادعا کرده که دنيا از گاز ايتر ساخته شده است. گفتم کجا؟ گفت در ماترياليزم و امپريوکريتيسيزم . اين کتاب را از خودش گرفتم و مطالعه کردم، اما بعد در يافتم که اين تيوري را لنين از قول پوانکارا تيوريسن فرانسوي داخل گيومه آورده است. او مي گفت که سطح تحصيلات عالي لنين پائين بوده و اين ناشي از آن است. او مي گفت كه امروز تيوري جديد ديگري به نام antimatter  وجود دارد که مدعي آن است که ماده به انرژي و انرژي به ماده تداخل نمي کند بلکه ماده به صورت مطلق محو مي شود. خوب ! آشکاراست که لنين توانسته بود ديپلمش را در رشته حقوق  بگيرد.  ولي در مورد مائو چطور بايد قضاوت کرد که او هيچ ديپلمي نداشت. آيا معيار م ل م،  داشتن سند خرد قرار دادي بورژوايي است يا داشتن ايدئولوژي انقلابي پرولتري؟ از قرار گفته آقاي ... وظيفه ما م ل م  ها اين است تا انجنيرصاحبان و داکتر صاحبان و ساير القاب فرمايشي داران ولي بيگانه با ايديولوژي طبقاتي پرولتري را در راس رهبري حزبي و توده يي خود قرار دهيم و نه آناني را که روي شانه هاي مارکس، لنين و مائو ايستاده اند؟
     از آقاي... خواهش کردم که در صورت امــکان نشريهء شــعله جاويد و حقيقت را برايم ارسال کند، در جوابم گفت  از مدت ها پيش با آنها قطع رابطه کرده و حالا به جاي مبارزه طبقاتي در صدد دفاع از ساينس برآمده است و اسم او در ويب سايت www.defencesceince.com  به عنوان اکادميسين  درج گرديده است و مرا نيز ترغيب کرد تا از اين ويب سايت گاه و بيگاه ديدن نمايم. در حالي که در نزد يك انقلابي بايد سياست انقلابي مقدم بر همه چيز ها باشد.
     آيا درست است كه در صورتي که آدم حالش خوب باشد  از مبارزه طبقاتي دم بزند و اگر فشار زندگي حالش را ديگرگون کند و يا از قضا مقامي در رهبري حزب برايش ميسر نگردد، فوري در صدد دفاع از ساينس بر آمده و آن را مقدم تر و عمده تر از سياست و مبارزه طبقاتي بنماياند.
     باري يکي از دوستانم نامه اي از آقاي ... دريافت کرده بود که وي  تا کيد نموده بود تا سياست را با احساسات قاتي نکند. زيرا شخص مذکور از وي دلخوري دا شت. آقاي ... حقايق را وارونه جلوه داده و بر مقتضاي زمان و مد روز سخن مي راند.
      اين حرف ها و تحليل ها در واقع، بيانگر تزلزل در انديشه اوست كه مدعي است ماركسيزم- لنينيزم- مائويزم واقعي است. اين بسا خنده دار و مضحک است. بايد به اين گونه تحليل هاي واقعي گرايانه آفرين خواند.  بد يهي است که م ل م ها بايد ظاهر و باطن شا ن يکي باشد، تضاد  ميان گفتار و کردار م ل م هاي   "واقعي"، که ادعاهاي بزرگ منشانه دارند، چه چيزي را مي رساند.
     وقتي که شخص مذکور از مسئوليت بخش اروپايي حزب کنار رفت، فوري براي ما نامه فرستاد که کس ديگري مسئوليت را به عهده گرفته تا گويا با وي قطع رابطه نماييم. اين در واقع به دسيسه چيني و توطئه گرايي مي ماند تا انسجام در مبارزه طبقاتي. وقتي پيش او رفتيم شبي جلسه پنج ضلعي تشکيل داد و يک تيم مائـويست هـاي جـديد را اساس گذاشت وحق العضويت تعيين نمود و در رابطه با حزب و رهبري اش تا جايي که توانست دسيسه چيني عجيب وغريب نمود كه فعلا در اينجا جاي ذکر آن ها نيست.
     آفرين بر اين مائويست واقعي که عکس هاي بزرگ صدر مائو و زنده ياد ياري را در خانه اش نگهداري مي کند و در عمل بر خلاف ايديولوژي آنها حرکت مي کند. اين كار او  در واقع بيشتر جنبه نمايشي دارد.
     او برنامه و اساسنامهء حزب را به باد انتقاد گرفت و آن را ناقص خواند. گويا اثر مطلقا درست بيرون آوردن کار م ل م ها  است. در حالي  که  م ل م  به حقايق پايان نداده و آن ها را نسبي و سلسله شناخت از واقعيت ها را پايان نا پذير مي داند. اين تحليل ضد دياليکتيکي آقاي ... بيشتر به تحليل محمد پيغمبر اسلام در قرآن مي ماند كه آنرا كتاب كامل و مطلق دا نسته است.
     ما بشر هستيم و از يگديگر مي آ موزيم و اثر نسبتاً درست به همکاري يكديگر به وجود مي آ وريم.  بنا به گفته صدر مائو فکر درست از مبارزه توليدي، مبارزه طبقاتي و آزمون هاي علمي سر چشمه مي گيرد؛ از آسمان نازل نمي شود. شما که از همه بهتر هستيد و درصدد کشف واقعيت مطلق نظير آقاي دورينگ برآمده ايد باز هم طبق فورمول سه نه وسه آري صدر مائو عمل کنيد و اگر چيز بهتري کشف کرده ايد طبق مثل معروف ) اگر چيزي هست بگذاريد که همه بخورند.) در اختيار همه قرار دهيد.
     مبارزه درست شما در درون حزب مي توانست تعيين کننده خط درست انقلابي شما باشد. قرار نيست هر عضو ناراضي بنا به هر دليل درست و نا درست اعلام گسست از حزب کند و بعد در صدد تأسيس حزب  کمونيست واقعي برآيد و شعار زنده باد مارکسيزم - لنينيزم - مائويزم واقعي را سر
 دهد. اين بيشتر به سكتاريزم بيمار گونه مي ماند تا  م ل م  واقعي.
     خوب بخاطر دارم  که آقاي ...  با يکي از رفقاي اينجا مشکل سياسي پيدا کرد. او حتی به نحوي مي کوشيد که زمينهء بر گشت وي را از بهشت بورژوايي به جهنم فيودالي فراهم کند و عقده خود را از ا ين جهت تا حدودي فروکش کرده و حريف سياسي اش را از صحنه بيرون براند. من هم تا جايي " گستاخي " کرده و بر داشت هايم را که طي چند سال اخير از کار کرد هاي ايشان آموخته ام من باب مثال يادآورشده ام و سخت منتظر آنم که کي حکم بيرون راندن مرا از بهشت بورژوايي صادر نمايد. چون مي دانم كه اگر کسي از او و اعضاي خانواده اش انتقاد کند، آشکار است که سخت ناراحت شده و فوري به کانون مقدس خانوادگي مانند مرتجعين ميچسپد و در ضمن ادعا مي کند که به او به مثابه رئيس خانواده و اعضاي آن توهين شده است.
     بلي!!! اين تحليل، درست عکس آن است که فرد را به حيث عضو يک طبقه بدانيم. به اين هم مي شود گفت مارکسيزم و ماترياليزم دياليکتيکي؟  کسي که از مبارزه طبقاتي داد مي زند نا گزير در هر حالت از ايديولوژي مترقي و انقلابي دفاع مي کند، نه اينکه اگر فشار زندگي وي را اذيت کند در صدد دفاع از ساينس برآيد و بعداً که وضع روحي اش بهتر شد شعار تأسيس حزب مارکسيسيت- لنينسيت- مائويست واقعي را سر دهد. اين تنا قض گويي ها مناسب حال کسي که  خودش را مارکسيست- لنينسيت - مائويست واقعي مي پندارد، نيست. اگر تئوري به پراتيک بدل نشود و يا ظاهر با باطن يکي نباشد مي شود روي شانه هاي مارکس، لنين و مائو ايستاد و ايدئولوژي رهايي بخش پرولتري را در ميان كارگران و سائر زحمتكشان برد و ستم واستثمار طبقاتي را از بيخ و بن بر چيد؟

  به آرزوي هدايت شما مارکسيست - لنينيست – مائويست هاي "واقعي "!

" اختر "
جولای 2008