Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

جنبش کمونیستی و مبارزات طبقاتی کارگران
نقد مواضع «حقیقت»
بخش چهارم
کمونیستها و واقعیات عینی

«اینها واقعیاتی است كه سالها پیش تشخیص داده شده بود و جمعبندی و سنتز آن به بخشی از دانش و درك كمونیستهای انقلابی تبدیل شده بود. اما انگار همه اینها از ذهن اكثر فعالین و جریانات چپ در جنبش ایران پاك شده است. اینها آنچنان ذهنی گرایی مفرطی از خود بروز می دهند كه اعجاب انگیز است. بسیاری در آرزوی تكرار چیزهائی هستند كه دیگر تكرار نخواهد شد. که  به همین دلیل قادر نیستند برخی واقعیتهای عینی جامعه و جهان امروز را درك كنند »( کمونیستها و جنبش کارگری ، پرسشها و پاسخ ها، حقیقت شماره 15، همه تاکیدها از ماست)
این «واقعیات» را ما بگونه ای مفصل بررسی کردیم. تنها تا کنون پی نبردیم که  کسانی که از «سالها پیش» این واقعیات را «تشخیص دادند» و آنرا«جمعبندی و سنتز» کرده و «به بخشی از دانش و درک کمونیستهای انقلابی تبدیل کردند» چه کسانی بودند؟
افزون بر این خوب بود نویسنده ما روشن میکرد که آنچیزهایی که «تکرار نمیشود» چه چیزهایی است؟ آیا در ایران ما مبارزات کارگری نخواهیم داشت ؟ آیا تشکیلات کارگری نخواهیم داشت؟ ظاهرا روند تکامل جنبش کارگری از زمان مشروطیت تا کنون در جهت رشد مبارزات کارگری از جهت کمی و کیفی، و تکامل اشکال مبارزاتی از شکلهای عقب مانده تا شکلهای پیشرفته بوده و همچنین تکامل تشکیلات کارگری را شاهدیم .هر چند روند این تکامل مستقیم نبوده و پس و پیش داشته،اما ما در هر دور تکوینی آن، با وضعیت تکامل یافته تری از مبارزات روبرو بوده ایم . به این ترتیب مبارزات کارگران صنعت نفت در سال 57 بسیار تکامل یافته تر از مبارزات کارگران نفت در دوره حزب توده میباشد. همچنین رشد و گستردگی مبارزات و تشکلات کارگری طی سالهای کوتاه 57 تا 60 از برخی جهات، بسی تکامل یافته تر از سالهای 20 تا 32 میباشد. در اکثریت باتفاق کشورهای تحت سلطه صد سال پیش طبقه کارگر بسیار ضعیف بود ولی اکنون در بیشتر این کشورها، این طبقه دارای توانایی کمی وکیفی بسیاری است.
و اگراین چیزهایی که در گذشته بود و حکایت از نوعی رابطه بین جنبش کمونیستی و طبقه کارگر داشت واز پیوند میان ایندو و نه «شکاف»، حکایت میکرد، حال که وضع بدین گونه در آمده و دیگر چیزهای گذشته تکرار نمیشود، پس، این جنبش کمونیستی ما اگر بخواهد« واقعیتهای عینی» جامعه و جهان امروز را درک کند، چه باید بکند؟ نویسنده مقاله  چنین پاسخ میدهد: باید
«  نیروها و اشكال نوین مبارزه ای كه علیه سرمایه داری جهانی براه افتاده است را دریابند.»(همانجا)
و این نیروها که دیگر طبقه کارگر که اکثریت یا بخش بسیار مهم جوامع موجود را تشکیل میدهد، میانشان نیست، چه نیروهایی هستند؟
« فی المثل برای بسیاری از آنها قابل فهم نیست كه چرا  امروزه در جهان این جوانان هستند كه در صف مقدم مبارزه علیه گلوبالیزاسیون و جنگ قرار دارند.»
چنین است بن مایه ی مفهوم «متفاوت» بودن جنبش کمونیستی از مبارزه کارگران! و تغییر رابطه بین این دو!
قدرت سوسیالیستی در جهان نیست! کارگران نیرو هایی  کهنه اند! طبقه کارگر در غرب اشرافی شده و بورژوا زده گشته است! و درکشورهای تحت سلطه نمیتواند  وظیفه مبارزه مسلحانه را به پیش برد! رابطه جنبش کمونیستی با این طبقه تغییر کرده است. جای این طبقه را «نیرو های نوین» گرفته اند. این نیروهای نوین جوانان هستند. و همه ی معنی «شکاف» و «تغییر رابطه» در صد سال اخیر اینست. مسائل کارگران، مسائل جنبش کمونیستی نیست. اشکال نوین مبارزه یعنی مبارزه علیه گلوبالیزاسیون و جنگ تنها تضادهای عمده ای نیستند که پیرامونشان در دوره کنونی بر بستر تضاد اساسی  مبارزه درگرفته بلکه  اینها جای تضاد اساسی نشسته اند و هاکذا ...پس به محک زدن این «نیروهای نوین» بنشینیم:
اما پیش از آغاز هر صحبت  به این نکته اشاره کنم که مفهوم «صف مقدم »، مفهومی غلط انداز است. زیرا اگر منظور تنها در «صف مقدم» بودن«جوانان» و یا آغاز کردن جنبش بوسیله جوانان در کشورها بود، دیگر نیازی به این صغری و کبری چیدن ها در مورد طبقه کارگر نبود. و ضمنا این مسئله تازه ای نبود که کسی آن را درک نکند و یا به آن توجهی نداشته باشد. پایین تر خواهیم دید که لنین و مائو چگونه  این مسئله را بازگو کرده اند.
جوانان
منظور از جوانان یا  جوانان بطورعام است که در این صورت با توجه به نوع انقلاب( دموکراتیک یا سوسیالیستی ) و فشارهای معین در هر کشور مفروض و در هر دوره مشخص تاریخی به نسل جوان، صفوف درونی آن تغییر میکند و عموما با طبقات خلقی در هر کدام از این دو نوع انقلاب، بستگی دارد؛ و یا به گونه ای مشخص و عموما جوانانی است که مشغول تحصلیند و از اینها نیزعمدتا دانشجویان مراد میشود. جوانان مشغول کار، سوای تعلق کلی به نسل جوان ، در یک جایگاه مشخص در تولید، در یک قشر یا طبقه مشخص جای گرفته اند و تابع منافع و مبارزات طبقاتی آن قشر یا طبقه هستند. جوانان بیکار نیز تابع قواعد حرکت مخصوص بخودی هستند که با حرکت دانشجویان متفاوت است. و اما دانشجویان و جوانانی که تحصیل میکنند: ما برخورد به این قشر مشخص با بازگو کردن نظرات لنین و مائو پی میگیریم.
الف- دانشجویان : تعداد و توان
لنین : مقاله وظایف دانشجویان انقلابی
« ...دانشجویان حساسترین بخش روشنفکران میباشند، و روشنفکر درست به این علت روشنفکر خوانده میشودکه انکشاف منافع طبقاتی و گروهبندی های سیاسی کل جامعه را به آگاهانه ترین، راسخانه ترین و دقیق ترین نحوی منعکس نموده و بیان میدارد. دانشجویان قشر دیگری میبودند اگر گروه بندی های سیاسی شان با گروه بندیهای کل جامعه  تطابق نمیداشت » و در مورد مفهوم «تطابق» چنین میگوید:
« تطابق نه به مفهوم یک تناسب کامل بین گروه های دانشجویی و گروه های اجتماعی بر حسب توان و تعداد، بلکه درست به معنای وجود ضروری و ناگزیر چنین گروهایی در دانشجویان همان گونه که در جامعه موجود است.»
و لنین، تقسیم بندی درونی دانشجویان به 6 دسته را در آن زمان روسیه درست میداند . این شش دسته عبارتند از: ارتجاعیون، بی تفاوت ها، اکادمیسین ها، لیبرال ها، سوسیال رولرسیونرها و سوسیال دمکراتها . لنین کمی پس آن از « تود ه های عظیمی»( طبقاتی) که با این شش گروه دانشجویی تطبیق میکنند، نام میبرد. و« البته تقسیم بندی طبقاتی شالوده اساسی گروه بندی های سیاسی است و در تحلیل نهایی این گروه بندی ها را تعیین میکند»
منظور لنین از«تطابق نه به مفهوم یک تناسب کامل بین گروه های دانشجویی و گروه های اجتماعی بر حسب توان وتعداد» اینست که نسبت دانشجویان، با نسبت گروهای اجتماعی نه از نظر تعداد و نه از نظرتوان، تطابق ندارد. درحالیکه گروه بورژوازی در جامعه از نظر تعداد  به وجه غیر قابل سنجشی از طبقه کارگر کمتر است و اقلیتی ناچیز را تشکیل میدهد، عموما در میان دانشجویان تعداد بیشتری وجود دارند که این طبقه را نمایندگی میکنند و برعکس در حالیکه طبقه کارگر از نظر تعداد بخش عظیمی از جمعیت میباشد، دانشجویان نماینده این طبقه در میان دانشجویان، عموما اقلیتی هستند.
از نظر توان نیز قدرت و نیروی دانشجویان در « توان ذهنی» ایشان نهفته است و در اینکه بواسطه حساسیت، در فهم  و طرح مسائل و آغاز یک مبارزه عملی و نخستین گام های آن، نقش پیشگامی را بازی میکنند. از نظر لنین توان دانشجویان در تحقق بخشی به  همان اهدافی که خود در طرح وبرداشتن نخستین گامهای عملی آن، پیشرو بوده اند، ناچیز است و به هیچ عنوان، قابل قیاس با طبقات اصلی اجتماعی نیست .
جوانان:علل شکست انقلاب
مائو : مقاله سمت جنبش جوانان
مائو تسه تونگ در سخنرانی خویش زیر عنوان سمت جنبش جوانان که در سال 1939برای جوانان ین ان ایراد کرد، ضمن اشاره به  علل شکست انقلاب چین چنین میگوید:
«دکتر سون یات سن در وصیتنامه خود میگوید:«چهل سال خودم را وقف امر انقلاب ملی نمودم تا برای چین آزادی و تساوی حقوق کسب نمایم. در اثر این چهل سال تجربه، ایقان راسخ یافتم که برای نیل به این هدف باید توده های مردم را بر انگیزم و در جهان با آن مللی که ما برخورد برابر دارند، در مبارزه مشترک متحد شویم.»
مائو سپس ادامه میدهد:
« اکنون بیش از ده سال از مرگ دکتر سون یات سن میگذرد، این ده سال باضافه آن چهل سالی که وی از آن سخن میراند، مجموعا بیش از پنجاه سال میشود. تجربیات و درسهای انقلاب در طول این پنجاه سال کدامند. بطور عمده عبارتند از این اصل:« باید توده های مردم را بر انگیزیم» شما وهمچنین تمام جوانان چین باید این اصل را دقیقا مطالعه کنید.. جوانان باید دریابند که تنها با بسیج توده های عظیم کارگران و دهقانان که نود درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، میتوانیم امپریالیسم و فئودالیسم را از پای در آوریم. »
مائو د رادامه همین صحبت چنین میگوید:
«جوانان چین از زمان جنبش 4مه تا کنون چه نقشی داشته اند؟ در مفهومی آنها نقش پیشاهنگ را بازی نمودند،...نقش پیشاهنگ یعنی چه ؟ یعنی پیشتازی کردن و در صفوف مقدم انقلاب قرار گرفتن . در صفوف ضد امپریالیستی – ضد فئودالی خلق چین ارتشی از جوانان روشنفکر و دانشجو موجود است. و این ارتش بسیار عظیمی است که...اکنون ... شماره آن به چندین میلیون میرسد ... ولی این ارتش به تنهایی کافی نیست، ما نمیتوانیم فقط با تکیه به این ارتش دشمن را شکست دهیم، زیرا که این ارتش نیروی عمده را تشکیل نمیدهد.»
و مائو میپرسد :
«چه کسانی نیروی اساسی هستند و ستون فقرات انقلاب را میسازند؟ همانا کارگران و دهقانان که نود درصد جمعیت کل کشور را تشکیل میدهند. »  و باز
«پس نیروی عمده کدامست ؟ این توده های عظیم کارگران و دهقانان است . جوانان روشنفکر و دانشجوی چین باید میان تود ه های کارگران ودهقانان  که نود درصد کل کشور را تشکیل میدهند، بروند و آنان را بسیج ومتشکل سازند. بدون این نیروی عمده - کارگران و دهقانان- و تنها با اتکا به ارتش جوانان روشنفکر و دانشجو نمیتوان در پیکارعلیه امپریالیسم و فئودالیسم پیروز گشت.»(سمت جنبش جوانان، تمامی تاکیدها از ماست)
برای اینکه در این زمینه بحث به نقطه نهایی خود برسد، بهتر است که معیار ومحک مائو برای انقلابی یا غیر انقلابی بودن و یا ضد انقلابی بودن را که بازگو کنیم .
جوانان: معیار و محک انقلابی بودن:
مائو:  مقاله جنبش 4 مه
«در جنبش انقلاب دموکراتیک چین، این روشنفکران بودند که زودتر از دیگران آگاهی یافتند... ولی اگر روشنفکران به توده های کارگر یا دهقان نپیوندند،هیچ کاری از دستشان ساخته نمیشود. در تحلیل نهایی[  مارکسیسم و خط سیاسی- ایدئولوژیک ماقبل این تحلیل نهایی است] خط فاصل بین روشنفکران انقلابی، یا غیر انقلابی و یا ضد انقلابی اینست که آیا آنها مایلند با توده های کارگران ودهقانان در آمیزند و آیا بدان عمل میکنندیا نه. در تحلیل نهایی خط فاصل بین آنها فقط در همین است،نه در سخن پردازی بر سر سه اصل خلق و یا مارکسیسم.انقلابیون واقعی حتما مایلند با توده های  کارگر و دهقان در آمیزند و نیز بدان عمل میکنند.»( مائو، جنبش 4مه، منتخب جلد 2، ص353)
مائو در سخنرانی به مناسبت بیستمین سالگرد جنبش 4مه  به این بحث خویش اشاره میکند:
« در اینجا من معیاری را مطرح کرده ام که گمان میکنم یگانه معیار معتبر باشد. چگونه باید سنجید که یک جوان انقلابی است؟ با کدام معیار باید آنرا اندازه گرفت؟ تنها یک معیار میتواند وجود داشته باشد و آن اینست که آیا این جوان مایل است با توده های وسیع کارگران و دهقانان در آمیزد و آیا بدان عمل میکند یا نه. .. بنابراین وقتیکه میخواهیم درباره شخصی قضاوت کنیم که طرفدار واقعی یا کاذب سه اصل خلق است، که مارکسیستی واقعی یا کاذب است، کافی است معلوم نماییم که مناسبات وی با توده های وسیع کارگران و دهقانان چگونه است... این یگانه معیار است . معیار دیگری وجود ندارد»
شرح ما از نظرات لنین و مائو در دو کشوری که جزو پر جمعیت ترین  کشورها میباشند و جمعیت جوانشان (بخصوص مورد چین ) نیرویی در خور است، نشان میدهد که نه تنها از صد سال پیش، این نیروهای« نوین»  شناخته شده بودند و در محاسبات منظور میشدند، بلکه «حضور هر از گاهشان در«صف مقدم»، «پیشتازی کردن» و حد و حدود و نقش و تاثیرشان در خطوط کلی و جزیی در جنبش این کشورها مشخص شده بود.  پس این گونه نبوده  است که رهبران مارکسیسم این «نیروها» را در نیافته باشند و از آنها سخن نگفته باشند.
در همه جوامع ، جوانان هستند. در همه جوامع، دانشجویان هستند. درصد این ها مدام بالا میرود ولی این بالا رفتن درصد جمعیت جوان، عموما با رشد جمعیت این کشورها صورت میگیرد. حتی اگر گاه  عدم تناسبی موجود باشد، این عدم تناسب در کشوری به عکس خود در کشوری دیگر تبدیل میشود. در جایی جمعیت جوان به پیر میچربد و در جایی دیگر برعکس جمعیت پیر بر جوان میچربد.
جمعیت کشور ما به نسبت جمعیت، جوان بسیار دارد. اما این به این معنی نیست که جوانان نیروی اصلی انقلاب در ایران هستند. جوانان در جامعه زندگی میکنند و جامعه طبقاتی است و جوانان نیز به طبقات مختلفی تعلق دارند. یا شاغلند و بدین ترتیب یک موقعیت طبقاتی مشخص دارند مثلا کارگر، دهقان، معلم، کارمند، تولید کننده کوچک و یا بورژوا هستند و یا اینکه شغل معینی ندارند و درس میخوانند که در این صورت باز هم  از نظر طبقاتی متعلق به خانواده های طبقات معینی چون کارگر، دهقان و طبقات خرده بورژوا و بورژوا  هستند. و آنگاه که سخن از افکار و عقایدشان به میان آید ، علیرغم برخی جابجایی های جایگاه طبقاتی، بازتاب کننده منافع این طبقات میباشند . جوان بودن آنها را در مقابل نسل قبلی طبقه خویش یا آن طبقه که نمایندگی سیاسی اش را دارند، قرار میدهد نه در مقابل طبقات یا طبقه کارگر.
جوانان نیروهای اجتماعی«نوین» نیستند . زیرا نیروهای  اجتماعی«نوین» بر مبنای سن مشخص نمیشوند. بلکه بر مبنای جایگاه مشخص در تولید اجتماعی و نوع آگاهی اجتماعی مشخص میشود. در میان جوانان هستند کسانی که به جبهه ارتجاع تعلق دارند. هستند میان آنها، کسانی که به طبقات بورژوازی و خرده بورژوازی تعلق دارند. هستند میان جوانان بی تفاوتها و باری به هر جهت ها... پس نمیتوان نیروهای نوین اجتماعی را از طریق سن مشخص کرد. تنها زمانی ما میتوانینم از «نوین» بودن جوانان صحبت کنیم که جوانان متعلق به طبقه مشخصی را در مقابل میانسالان و سالخوردگان آن طبقه مشخص قرار دهیم.  در آن صورت جوانان آن طبقه نسبت به میان سالان و سالخوردگان، بطور کلی، معرف نو جویی، نو اندیشی و شور و هیجان انقلابی هستند؛ تازه به این شرط که خود آن طبقه، نماینده نیروهای نوین انقلابی باشد.
به این ترتیب میبینیم که در بحث فوق، جنبش کمونیستی از یک جنبش طبقاتی خارج و به نماینده سیاسی جوانان و( همچنین زنان که خود به طبقات تقسیم میشوند) تبدیل میشود.
در« اشكال نوین» مبارزه ای كه علیه سرمایه داری جهانی براه افتاده است نیز تنها جوانان شرکت ندارند. بلکه عموم طبقات مردمی شرکت دارند و ضمنا این اشکال نوین، اشکال مبارزات اقتصادی، سیاسی و قهر آمیز زحمتکشان را از بین نمیبرد. همه طبقات زحمتکش، تا زمانی که سرمایه داری، امپریالیسم و فئودالیسم در جهان موجود است ( و حتی در شرایط جامعه سوسیالیستی) مبارزات معین اقتصادی، سیاسی خود را خواهند داشت. مبارزه علیه  جهانی شدن، نیز جزیی از مبارزات علیه امپریالیسم است که در سطح جهانی براه افتاده است. و همه اقشار و طبقات مردمی در آن شرکت دارند. در «صف مقدم بودن» جوانان دراین مبارزه، نه دلیلی برای نشان دادن «تغییر رابطه» جنبش کمونیستی با طبقه کارگر است و رنه میتواند به عنوان دلیلی برای این تغییر رابطه در آینده گردد.
     اشاره ای کوتاه به برخی تناقض ها
در ادامه همین مباحث چنین آمده است:
«به نظر بسیاری از آنها این قبیل مبارزات ربطی به طبقه كارگر ندارد و حتی بنوعی مزاحم مبارزه طبقاتی (در واقع مبارزه اقتصادی كارگران) است. در صحنه داخلی ایران هم اینها قادر نیستند ارتباط مبارزه كارگران با مبارزات زنان و جوانان را درك كنند؛ و یا اهمیت لازم را به شورشهای قهر آمیز محلات كارگری، كه یك شكل مهم مبارزات كارگری است نمی دهند و آن را نادیده می گیرند.»
آیا چون گروه های اکونومیستی، به مبارزات جوانان، دانشجویان، زنان و شورشهای کارگری در محلات اهمیت نمیدهند و یا این مبارزات را بنادرست مزاحم مبارزه طبقه کارگر میدانند، پس لازم است که ما به آنها بگوییم که اصلا رابطه حزب کمونیستی با مبارزات کارگران تغییر کرده و شکاف بین این احزاب و مبارزات کارگران افتاده است؟
آیا باید بگوییم از این پس، حزب کمونیست با مبارزات جوانان و زنان پیوند یافته و این نیروها را نماینده نیروهای نوین میداند؟ پس چه بکنیم با این نتیجه، که دیگر نمی توانیم بگوییم که ایراد اکونومیستها این است که تغییر رابطه حزب کمونیستی و طبقه کارگر را در ک نمیکنند، بلکه اینک باید بگوییم اشکال آنها از نظر ما اینست که رابطه مبارزه کارگران با مبارزات زنان و جوانان را درک نمیکنند؟
آیا وقتی از شورشهای قهرآمیز کارگری در محلات نام برده میشود ، و از ما خواسته میشود که به آن اهمیت بدهیم، این خود بخود به این معنا نیست که که «رابطه» جنبش کمونیستی با جنبش کارگری «تغییر» نکرده است؟ آیا به این معنا نیست که اگر «شکافی» هم بوده یا باید باشد، بین این جنبش و مبارزات اقتصادی کارگران است! و بین جنبش کمونیستی و مبارزات سیاسی طبقه کارگر نبوده است و نباید باشد؟
به این ترتیب مسئله این نیست که جنبش کمونیستی باید به طبقه کارگر و مبارزات طبقاتی کارگران توجه کند . مسئله اینست که چپ کنونی، تنها مبارزات اقتصادی را مبارزه طبقاتی  میداند. و اینست که به جنبش« زنان» و «جوانان» توجه ندارد!
بطور کلی مجموع این مصاحبه، در بر دارنده تضادهای بسیاری است که جا دارد به همراه مقالات دیگری که  طی چند سال اخیر، در باره رابطه و وظایف کمونیستها در برابر جنبش کارگری نوشته شده، یکجا مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد.

                                                                                   م- دامون