Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

جنبش های دموکراتیک در شمال افریقا و خاورمیانه و هوچیان ترتسکیست(2)


منظورمان هوچیان ترتسکیستی است که چون سلف شان منصور حکمت و اعوان و انصارش، کمر همت به فریب خواننده کارگر یا «کارمزد» خود بسته، جز درهم کردن مسائل، سطحی نگری و ابتذال را رواج نداده، شلوغ کردن بازار را در پیش گرفته تا افکاری بی خاصیت، عرضه ی خواننده  خویش کنند. افکاری که مدت نزدیک به 30 سال است که به تفکر چپ تسلط تقریبا مطلق داشته و نه تنها نتوانسته که کوچکترین قدمی در راه بالا بردن سطح آگاهی و سازماندهی طبقه کارگر در راه کسب قدرت سیاسی ایفا کند(اینها را مقایسه کنیم با جنبشهایی که کمونیستها شوروی، چین، ویتنام و این اواخر پرو و نپال و ...رهبری میکردند) بلکه جز تیره و تار کردن مسائل، چیزی نیافریده است.  
اگر جنبش کمونیستی ایران سالیان سال است که نه تنها درجا میزند، بلکه مدام در باتلاقی عمیق تر که هیچ کس جز امپریالیستها و مرتجعین را خوش نیامده و نیاید، فرو رفته و دست و پا میزند، از برکت وجود چنین  افراد و جریانهایی است. گروهها و افرادی بی مایه  و تحریف کننده واقعیات که نه تنها نقشی مثبت در این جنبش نداشته اند بلکه نقشی کاملا تخریبی و تنها تخریبی در این جنبش بازی کرده و میکنند.
اگر طبقه کارگر ایران نتوانسته به آگاهی عمیق کمونیستی دست یافته، یگانگی و اتحاد لازم را در میان طبقه خویش ایجاد کند و نقش رهبر جنبش توده ها را در مبارزات طبقاتی را ایفا نماید، این امر از جمله از برکت وجود تاریک اندیشانی  است که در جنبش چپ ما جولان داده  و نفسی مسموم بدرون آن میدمند. 
اما بیش از این پیش نرویم!
 بینیم نظر این جریانات چیست؟
لب مطلب این است: در برخی کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه یک سری جنبش های دموکراتیک به پا شده است. میانگین برآمد این خواستها دموکراتیک است. یعنی تضادهایی که طبقه کارگر، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی این کشورها در پی حل کردن آنها هستند، از حدود خواستها و مرحله اول یعنی مرحله دموکراتیک انقلاب فراتر نرفته است.
طبقه کارگر نیز در حالیکه خواستهای اقتصادی- سیاسی  و دورنمای نظام کمونیستی خویش را دارد، عموما در خواستهای دموکراتیک خود با دیگر طبقات- با حفظ استقلال و تمامی خطوط  تمایز خود - در یک جبهه قرار میگیرد. بنابراین چنانچه طبقه کارگر این کشورها خویشتن را باز یابد و به یاری روشنفکران خدمتگزار این طبقه، حزب کمونیست خویش را سازمان دهد و به تدوین تئوری  و راه انقلاب در این کشورها دست یابد، میتواند از ضعف های ایجاد شده در سیستم امپریالیستی(یا حلقه یا حلقه های ضعیف) که همواره بوجود آمده و خواهند آمد به نحو شایسته سود جوید و انقلابات دموکراتیک نوع کهن یعنی انقلابات به رهبری های بورژوازی ملی  و یا خرده بورژوازی این کشورها که در همان چارچوب کهنه میایستد (گرچه  در دوران امپریالیسم حتی آن را نیز نمیتواند بطور کامل انجام دهد) را به انقلابات دموکراتیک نوع نوین تبدیل کند. یعنی انقلاباتی به رهبری طبقه کارگر، که بین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی پلی ایجاد میکنند و شرایط  انتقال از اولی  به دومی را فراهم میکنند.
اما این گروهها و افراد داد و فریاد راه میاندازند که این ها انقلابات سوسیالیستی یا ضد کارمزدی هستند. و حتما طبقه کارگر و همه مزد بگیران از کارگران ساده  شهر و روستا گرفته تا مهندسین و پزشکان حقوق بگیر و خلاصه همه و همه در زیر پرچم انقلاب کارگری و ضد کارمزدی علیه حکومت بورژوازی بپا خاسته و در حال برقراری شوراهای حکومت ضد کارمزدی خویشند و یا دیری نخواهد پایید که آن را بر قرار کنند!
تاریخ اساطیر بیاد دارد که چگونه پروکروست دستها و پاها را میبرید تا اندازه تخت مشهور وی شوند. اما تاریخ واقعی بیاد ندارد که به چنین درجه ای تحلیل هایی  اجق وجق- و دور از واقعیات جاری مبارزه طبقاتی- از آن  صورت بگیرد تا به راه حل های انقلاب سوسیالیستی و یا انقلاب ضد کارمزدی یعنی مراحلی که در حال حاضر به آن تن در نمیدهد، بزور تن در دهد.
و اما اینها چون چنین امری را مشاهده نمیکنند برای اینکه قافیه را از دست ندهند و بازی را نبازند هوچی بازی در آورده و زمین و زمان، همه  و هر کس و خلاصه هر که دم دستشان بیاید را بباد ناسزا میگیرند که چرا این انقلابات را به طبقه متوسط نسبت داده است:
 بینیم برخی از این کسان چه میگویند:
«  وقتی که صدها هزار انسان عاصی تونسی طغیان کردند، همه بلندگوهای نظام سرمایه داری فریاد زدند که طبقه متوسط تونس قیام کرده است!! یک سال و نیم پیش از آن بگاه سرازیری موج وار میلیون ها انسان معترض به خیایان های تهران و سایر شهرهای ایران نیز همان بلندگوها همین عبارت را جنجال کردند. آن روزها هم تمامی محافل بین المللی بورژوازی از رئیس جمهور اوباما و نمایندگان کنگره امریکا، تا عظیم ترین تراست های خبری سرمایه مانند CNN و BBC ، تا اصلاح طلبان امروزی و حمام خون سالاران دیروزی درون دولت سرمایه داری اسلامی ایران، تا مرتضی محیط و کاتوزیان و حجره داران چپ نمای اصلاحات، تا طیف توده ای، همه و همه از رستاخیز کبیر طبقه متوسط گفتند!! شورشیان میلیونی مصر و فاتحان میدان تحریر قاهره نیز عین همین مدال افتخار را از زمامداران، سیاست پردازان، صاحب نظران و تریبون های سراسری نظام بردگی مزدی دریافت کردند!! در اینجا نیز زمین و زمان با تمثال طبقه متوسط آذین بندی شد و همه راه ها به ارگ انقلاب سالاری و میدان داری این «طبقه» منجی منتهی گردید!! خیزش توده های عاصی در لیبی نیز به نام طبقه متوسط ثبت شد!! در الجزایر هم طبقه متوسط بود که با شلیک توپ انقلاب خواب رفتگان سالیان دراز را بیدار کرد!! قیام چند میلیون یمنی ها و بحرینی ها نیز آذرخش خشم طبقه متوسط به حساب آمد!! و بالاخره در سوریه نیز همین طبقه بود که سنگ تمام گذاشت و باتلاق ثبات نیم قرنی حکومت بعثی ها را دستخوش طوفان کرد!!اصلاً شاید تاریخ را طبقه متوسط آفریده است!! و شاید همه رویدادهای سترگ تاریخی حاصل درایت، شجاعت و نبوغ فکری قهرمانان این طبقه بوده است!! در این میان البته چندتا حادثه تلخ خرابکارانه و ترورسالارانه هم رخ داده است که حتماً زیر سر طبقه کارگر بوده است. کمون پاریس، برپائی انترناسیونال اول، انقلاب اکتبر در زمره این خرابکاری ها است و دلیل واقعی بروز ناخوشایند آن ها هم شاید این بوده است که طبقه متوسط زیر فشار نقاهت بیماری از دفع خطر غافل مانده است !!!  ... و  ممکن است گفته شود که عبارات فوق برای بیان آنچه بورژوازی و نمایندگان فکری، سیاستمداران، دولتمردان و محافل راست و چپ آن در طول این سال ها، به ویژه ماههای اخیر، اندر نعت و ستایش و قدرت اعجاز طبقه متوسط گفته اند و می گویند، اغراق آمیز است. اصلاً چنین نیست. » (ناصر پایدار، مقاله بورژوازی و امامزاده طبقه متوسط ، سایت ها)
میبینیم که این نویسنده چه شلوغ بازاری کرده (به گونه ای که خود در شک و تردید است که آیا اغراق نکرده است!) و چه سطحی و مبتذل مباحث خویش را طرح کرده است!
آیا این مباحث ارزش تامل دارد؟ خیر! اصلا و ابدا هیچکدام ارزش تامل و نقد ندارد! پس آیا بهتر نیست از طرح و بررسی این گونه مباحث بگذریم و آنها را بحال خود رها کنیم؟
خیر! برخی موارد بهتر است نگذریم! زیرا اگر هیچ چیز مباحثی اینچنین شایسته تفکر و تامل نباشد، و نیرزد که در آن  وقت تلف کنیم، بی تردید اما، مشام برخی از نویسندگان این گونه مباحث، شایسته دقت و تامل است و ارزش آن را دارد که در مورد آن اندکی وقت تلف کنیم.
آری! مشام  این کسان نسبتا قوی است؛ اینها بو کشیده، احساس خطر میکنند و دست بالا را میگیرند تا پیش از آنکه دیگران یقه دارو دسته هوچیان حزب کمونیست کارگری و گروه های رنگارنگ حکمتیست و نیز جریانهایی همچون کمیته هماهنگی و مشابه آن را بگیرند فریاد «آی دزد آی دزد» سرمیدهند.
«بورژوازی جهانی از صفه نشینان قطب های عظیم قدرت تا اپوزیسون های مضمحل مغضوب و مقهور چپ نما همگی آنچه را می خواهند در وجود این موجود سحرآمیز می بینند و این طبقه است که در سیاست روز همه آن ها نقش قطب عالم وجود و واسطه بین غیب و شهود را بازی می کند. بورژوازی این گونه می بیند و می پندارد و تبلیغ می کند و نسخه می نویسد. اما ببینیم که راستی راستی این طبقه متوسط که این همه در باره اش می گویند و می نویسند و جنجال می کنند، چیست و کیست و موقعیت و مکان و واقعیت اجتماعی آن در دنیای روز و در جوامع مختلف سرمایه داری جهان از جمله ایران چگونه است؟ »(همانجا)
اینان میخواهند جنبش کنونی در میان طبقه کارگر و توده های محروم و ستمدیده عرب و نیز طبقات میانی و متوسط این کشورها را به نفع تئوری «انقلاب ضد کارمزدی» مجعول خویش مصادره کنند، پیش از آنکه لنینیستها و مائوئیستها آن را نشانه ای بدانند بر درستی برداشتهایشان و نیاز این کشورها به انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه کارگر و جمهوری های دموکراتیک مردمی. 
آیا اینان مخالف امپریالیستها هستند که  حامیان اصلی حاکمان مرتجع کشورهای عرب هستند و در سرکوب کنونی جنبش توده های استثمار شده و ستمدیده عرب در کنار این حکومتها میباشند و یا حداکثر بخاطر جلو گیری از رشد و اعتلای بیشتر جنبش دست به عقب نشینی جزیی زده، حکامی دیگر را بجای حاکمان پیشین پیشنهاد میکنند؟
خیر! این جریان ها مخالف امپریالیستها نیستند. آنها اصلا چیزی به نام امپریالیست را نمیفهمند و نمیخواهند بفهمند. اینان از این کشورها تنها با نام سرمایه داری نام میبرند. آنها گمان میکنند یا بهتر است بگوییم وانمود میکنند که امپریالیست عالی ترین درجه سرمایه داری نیست. آنها گمان میکنند یا بهتر است بگوییم وانمود میکنند که امپریالیسم اصلا سرمایه داری نیست؛ واژه  و مفهومی است ساخته ی لنین و لنینستها، مائو و مائوئیستها و نیز «هیولایی» به نام «چپ سنتی» ایران!  آنها تصور میکنند که اگر کسی از امپریالیست نام میبرد، چپی با تفکر «سنتی» است و دارد از امپراطوری هخامنشی یا روم نام میبرد! و حزب کمونیست کارگری، حکمتیست ها و کمیته هماهنگی ها، که چپ های بسیار «مدرن» ایران و حسابی «امروزی» هستند، نیازی ندارند که از چیزی به نام امپریالیسم نام برند.
«آه ای لنینیستها و مائوئیستهای «موذی»! ما هرگز به شما اجازه نخواهیم داد که پشت امپریالیسم پنهان شوید! فکر میکنید ما نمیدانیم پشت امپریالیسم شما ، ناسیونالیسم ملتهای تحت سلطه،  انقلاب دموکراتیک نوین و جمهوری دموکراتیک نوین پنهان است» آری مشام اینان نسبتا قوی است!
آیا مشکل اینان نظام سرمایه داری است و میخواهند نظام کارمزدی را در همه جهان از بین ببرند؟ آیا مسئله اشان گرفتن قدرت بوسیله طبقه کارگر و شوراهای این طبقه است؟
خیر! این نیز مسئله این جریانها نیست! این جریانها کوچکترین اقدامی در راه آگاهی بخشیدن به طبقه کارگر، سازمان دادن آن، یاری کردن به این طبقه و راه نشان دادن به او در گرفتن قدرت سیاسی و خود پیشگام آن شدن، نمی کنند!
«طبقه کارگرهنگامی که  خودش شوراهای کارگری اش را تشکیل داد، قدرت سیاسی را میگیرد و حکومت شوراهای کارگری خود را تشکیل میدهد!» و « طبقه کارگر نیازی به روشنفکران ندارد» این است لب آنچه اینان میگویند.
پس نقش این کسان در این میان چیست؟  طبقه کارگر چه نیازی به اینان دارد؟ اینانی که کوچکترین نقشی در رشد آگاهی سیاسی طبقه کارگر ندارند و هرگز حاضر نیستند به طبقه کارگر در ایجاد سازمانی رزمنده  بر علیه این نظام، یاری رسانند؟ بواقع نقش این کنار گود نشستگان که علی الظاهر و بر طبق تحلیل های طبقاتی شان روشنفکر نیستند و از زمره حقوق بگیران مهندس، دکتر، نویسنده، مترجم و معلم و همه کارگرانی تمام عیارند چیست؟(1)
نقش برخی از آنها این است که تماشاچی و توصیف کننده آنچه وجود دارد، باشند! نقش برخی دیگر این است که طبقه کارگر را در مبارزات سوسیالیستی اش یعنی همان مبارزات اقتصادی اش رهبری کنند. نقش همه اینان بلاستثنا این است  که مانع شوند لنینیستها و مائوئیستها طبقه کارگر را به «انحراف» بکشانند!
لنینیستها و مائوئیستها با تشکیل حزب طبقه کارگر و تصرف قدرت سیاسی در شوروی و یا چین و یا کشورهای دیگر، در عرض بیست یا سی سال، قدرت سیاسی را بدست آوردند و نظام اجتماعی سوسیالیستی نوینی(علی رغم برخی اشکالات) بر پا کرده، جهان را به گونه ای رعد آسا در مسیر سوسیالیسم به پیش بردند؛ اما اینان  که سی سال است مشغول ناسزا گفتن به کمونیستهای شوروی و چین، «چپ سنتی» و ضد امپریالیستها هستند که چرا بجای طبقه کارگر خود حکومت کردند، دریغ که از جایشان تکان خورده باشند و حتی توانسته باشند دو تا متینگ یا تظاهرات کارگری به راه  بیندازند! و این البته در مورد کل جریان ترتسکیسم راست است که طی تقریبا 60 سال پس از جنگ جهانی دوم نتوانسته (یا در حقیقت نخواسته و نمیخواهد) در هیچ کشوری قدرت سیاسی را از آن  طبقه کارگر کند و بر عکس عموما و بویژه در کشورهای تحت سلطه- خواسته و نا خواسته-  نقش همدست امپریالیستها را بازی کرده است.
آیا اینان مخالف این هستند که امپریالیستها جنبش کنونی در کشورهای عرب را به طبقه ی متوسط نسبت دهند؟ آیا اگر کشورهای امپریالیستی غرب  تمامی مبارزات کنونی را به طبقه متوسط نسبت دهند، چیزی درون ایران تغییر میکند؟
خیر!  در واقع اینان به هیچوجه مخالف آن نیستند! آنچه اینان از آن ناراحتند این است که مبادا چنین نسبت دادنی موقعیت تحلیل های اینان را در داخل کشور تضعیف کند! افزون بر این آنها میخواهند بین نظریات انقلابیون کمونیست  با  امپریالیستها، بورژوازی و خرده بورژوازی گونه ای توازی ترسیم کنند. «ای لنینستها و مائوئیستها، تحلیل های شما با بورژوازی کشورهای سرمایه داری غرب در مورد نقش طبقات میانی یکی است!»
آیا اینان مخالف این هستند که مفسران بورژوازی ملی یا خرده بورژوازی جنبش کنونی در کشورهای عرب را به طبقه ی متوسط نسبت دهند؟
خیر! اینان مخالف واقعی این نیز نیستند!
زمانی که اینان تمامی مردم حقوق بگیر را که به طبقات گوناگون تعلق دارند، یک کاسه کرده و در طبقه کارگر میریزند، آیا رادیکالیسم انقلابی طبقه کارگر را به لیبرالیسم طبقات میانی یا متوسط ، به لیبرالیسم بورژوازی ملی یا خرده بورژوازی تبدیل نمیکنند؟ آیا اینها در واقع خود سخنگوی این جریانهای طبقاتی به شمار نمیروند؟ آیا در واقع و در بهترین حالت، اینان سخنگوی بخشهای مرفه خرده بورژوازی یعنی بخش بالایی طبقات میانی نیستند که گاه - در برخی موارد- تفکر ایدئولوژیک این بخشها را با گرایشهای لمپنیسم خاص بی طبقه های لمپن پرولتاریا مخلوط میکنند؟
آیا اینان از این نگران هستند که توده ای - اکثریتی ها این جنبشها را جنبش طبقه متوسط خطاب میکنند. و بنابراین دعوایشان با اینهاست؟
خیر! دعوای اینها با توده ای - اکثریتی ها هم نیست!
زیرا اینها در اساسیترین بخش مخالفتهای خویش با  لنینیستها و مائوئیستها یعنی اصول اساسی مارکسیسم که هر مارکسیستی باید همواره و قاطعانه از آنها دفاع کند، درست همانند توده ای ها- اکثریتی ها و اصلا در جبهه آنها هستند.
پس چه چیز چنان موجب ترسشان شده که آنها را مجبور کرده که پیش بدوند و هوچی گری راه بیندازد و بگویند همه عالم دست بدست هم داده اند و میگویند در این کشورها طبقه کارگر وزن اصلی را ندارد و این طبقه متوسط است که شورشها را به راه میاندازد؟ آیا واقعا بحث بر سر طبقه ی متوسط است؟  
اگر چه مسئله طبقه متوسط ( منظور عموما طیف های مختلف خرده بورژوازی است) مهم است؛ اما خیر! بحث بر سر طبقه متوسط نیست.
 آیا اگر ما بگوییم که طبقه کارگر نقش بسیار مهمی در مبارزات و شورشهای اخیر  کشور تونس و مصر و لیبی دارد، این جریانها اقناع میشوند؟  خیر! اقناع نمیشوند!
آیا اگر ما بگوییم که در کشورهای بحرین، یمن و سوریه  طبقه کارگر قیام کرده و در شورشهای بزرگ کنونی این کشورهای نقش اصلی را دارد، اینان اقناع میشوند؟ خیر! اقناع نمیشوند!
پس چه باید بگوییم تا اینان  اقناع میشوند؟
بجای همه ی اینها بگویید در این کشورها تمامی اجتماع  به دو طبقه بورژوازی و کارگر تقسیم شده است و طبقه کارگر در کشورهای تونس، مصر، لیبی، بحرین، یمن، سوریه و اردن دست به مبارزه  در راه «الغای کار مزدی» زده و چیزی شبیه «انقلاب سوسیالیستی» یا «انقلاب ضد کارمزدی» هم اکنون در این کشورها در جریان است. البته کمی هم  جریانهای بورژوایی وجود دارد که بزودی در بستر «تضاد کار و سرمایه» و «لغو کار مزدی» آن هم بر طرف خواهد شد!
آری! این درست چیزی است که این جریانها میخواهند بشنود. اینها البته خود نیز به این باور ندارند! اینان را این باور نیست که بخواهند شجاعانه  این شورشها و انقلابات را ضد کارمزدی بنامد!
اما براستی چرا این کسان پیش دویده و داد و فریاد راه انداخته اند؟
چرا شروع کرده اند به بحث کردن با سرمایه داران غربی که  گویا متوجه نیستند و یا نمیخواهند قبول کنند  که در تونس، مصر و لیبی، سوریه و بحرین... مبارازت علیه کار مزدی در جریان است و توطئه گرانه به نادرست آن را به طبقه متوسط نسبت میدهند؟
زیرا این جریانها میبیند که مبارزات کنونی در این کشورها بسیار بسیار بیش از آنکه بشود نام مبارزات ضد کارمزدی یا انقلابات ضد کارمزدی (یا سوسیالیستی) بر آن نهاد، برازنده نام مبارزات دموکراتیک و انقلابات دموکراتیک است.
اما اگرانقلابات کنونی نه برای لغو کار مزدی، نه سوسیالیستی، بلکه برای حل مسائل دموکراتیک پیش پای این جنبش ها صورت میگیرد، آنگاه تکلیف تئوری «سرمایه داری جهانی» این جریانها چه میشود؟
این جریانها بدجوری عصبانی شده و پاک کنترل خود را از دست داده اند  و برای اینکه این فرصت را از آنان که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند و میتوانند بفهمند که این جنبش جنبشی است دموکراتیک و در راستای انقلاب دموکراتیک در این کشورهاست، بگیرند، خود به پیش دویده و باصطلاح خواسته علاج واقعه را قبل از وقوع بکنند!
اما چنین جریانهایی بدجوری در اشتباهند. لنینیستها و مائوئیستها این جنبشها را به اینان نخواهند داد. اینجا درست یکی از نقاطی است که باید جایگاه هوچیان  حکمتیست- ترتسکیست، این هوادارن قلابی طبقه کارگر روشن کرد.
در واقع آنچه این جریانها از آن میترسند و وحشت دارند،همانا مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم است ! بینیم یکی از اینان چگونه این ترس خود را بدون آوردن نام مارکسیست- لنینیست- مائوئیستها بروز میدهد:
« ...اما بررسی بسیار مختصر اسرار کار و رمز و راز این همه تئوری بافی و باژگونه سازی ها نیز مهم است. متولیان امروزی امامزاده طبقه متوسط، در روزگاران پیش، دلمشغولی خود را به گونه ای دیگر، با فرمولبندی هائی دیگر و با آفرینش صف بندی های دیگر دنبال می کردند. در آن زمان سر دادن چکامه های حماسی جنگ آمیز بر بلندای خاکریز جنبش دهقانان، مولدین خرد، پیشه وران و کسبه جزء، مناسب ترین ساز و کار آنان برای هموارسازی راه عبور لشکر پیکار ضد امپریالیسم ناسیونالیستی و قربانی کردن توده های وسیع کارگر در میدان این نبرد بود.(حتما طی سی سال اخیر حضرات لشکر پیکار ضد سرمایه داری انترناسیونالیستی راه انداخته اند و حتما توده های دکتر و مهندس و ...را برای این مبارزه بسیج کرده اند)  چنانچه در آن روزها هر صدای دفاع از صف آرائی جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر با چماق بی حرمتی به نقش دهقانان تکفیر می شد. همه راه ها به دهقانان و خرده بورژوازی ختم می گردید تا صف بندی انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیسم خلقی و پیکار برای استقرار « سرمایه داری مستقل ملی»! و کفن و دفن مبارزه ضد کار مزدی طبقه کارگر تکمیل شود. کمونیسم اردوگاهی و جنبش های خلقی در طول سالیان دراز چنین کردند و از این طریق کل کمونیسم طبقه کارگر و جنبش کارگری جهانی را وثیقه پاسداری از قلاع قدرت و تحقق اهداف خود ساختند. این کار امروز باید به شکل دیگری انجام گیرد. زیرا دیری است که جنبش دهقانی وجود ندارد، خرده بورژوازی هم برای آن ها لفظ مطلوبی نیست، زیرا اولاً واژه مورد استفاده چپ است و از این لحاظ تابو و کاربردش مکروه است، ثانیاً و از آن مهم تر، اصطلاح مناسبی برای وصله و پینه کردن دو طبقه اساسی متخاصم جامعه موجود نمی باشد و ظرفی نیست که بتوان در آن بخش های وسیعی از کارگران و سرمایه داران را یکدست و یک کاسه نمود. به همه این دلائل باید در جستجوی پیامبر جدیدی شد و کتاب آسمانی تازه ای نازل کرد. برای این کار بهترین گزینه « طبقه متوسط » است. این امامزاده است که « زور رستم، کف حاتم، دم عیسی، همه را با هم یکجا دارد». بسیار قابل توجه است که نظریه پردازان عظمت وجود و قدرت اعجاز طبقه متوسط در شرائط روز عموماً کسانی هستند که با چنگ و دندان اساس حاکمیت سرمایه و استیلای جامع الاطراف شیوه تولید سرمایه داری در ایران را نفی می کنند!! همه جا شیون راه می اندازند که معضل اساسی توده های کارگر نه وجود و تسلط نظام بردگی مزدی، بلکه کمبود رشد صنعت و توسعه ناکافی سرمایه داری است!!! بر این باورند که اینجا نظام سرمایه داری رشد نکرده است!!! « صنعت مستقل ملی» مستقر نگردیده است. طبقات به وجود نیامده اند و پروسه بلوغ خود را اصلاً طی نکرده اند.» (همانجا، همه ی تاکیدها از من است)
تمامی نیروها و کسانی که در بخش اول از آنها به عنوان « متولیان امروزی امامزاده طبقه متوسط»  نام برده شده بود دود شد و به هوا رفت؛ به جای آن، مارکسیست- لنینیست- مائوئیست ها جایگزین شدند. و آنگاه  بی داشتن شجاعت در آوردن نامشان برای روشن کردن ذهن خوانندگان کارمزد خویش! به تاریخ رجوع میکنند تا نشان دهد که« متولیان امروزی امامزاده طبقه متوسط در روزگاران پیش» چه نظراتی داشتند. آنچه  در شرح مشخصات نظرات و کردار اینان برشمرده میشود،همانا منطبق بر نظریه و پراتیک مائوئیستها است.
 چنین است آنچه این جریانها از آن میترسند و وحشت دارند!
آیا این چنین مباحثی که عمدتا در نقد مائوئیستها است، حقیقت دارد؟
خیر!  حقیقت ندارد!
 آیا اینان از شیوه ی درستی در نقد مخالفین خود استفاده میکنند؟ خیر!
اینان وحشت زده جز مشتی دروغ  که ناشیانه سرهم شده اند چیزی به خوانندگان کارمزد خویش نمیگویند و صاف و ساده  خوانندگان نوشته خود را درمورد نظرات مخالف فریب میدهند.  
هدف اصلی اینان همانا درهم کردن خطوط اصلی نظریات مخالفین خود و همه چیز را در یک کاسه ریختن است. اینان  بجای تمایز و روشنی بخشیدن این نظریات و تفکیک دقیق آنها، همه چیز را تیره و تار میکند.
چرا اینان از شرح روشن و ساده نظریات مخالفین خود بیم دارد؟ چرا از ترسیم دقیق خطوط  و مرزها طفره میروند و همه چیز را درهم میکنند؟ درست به این دلیل که بازگو کردن دقیق مواضع دیگران در هر مورد بخصوص، آنها را مجبور میکند که موضع خود را روشن کنند!
ادامه دارد
هرمز دامان- تیر 90
1 - بخشی از این جریانات همچون  کمیته هماهنگی، لنینستها و مائوئیستها را زیر نام روشنفکرانی که میخواهند نقش ناجی را برای طبقه کارگر بازی کنند مورد نقد قرار میدهند اما خودشان را که به طیف روشنفکر تعلق دارند، چندان شامل این نقد نمیدانند. میتوان فکر کرد که با توجه به تحلیل اینان از طبقات، باید به قشر حقوق بگیر(دکتر، مهندس، نویسنده،مترجم) و بدین ترتیب  از نظر خودشان به طبقه کارگر تعلق داشته باشند. آنچه غریب است این است که چگونه آنچه را شامل خود ندانسته اند شامل دیگران میدانند. در واقع اگر تحلیل اینان را در مورد تعلقشان به طبقه کارگر حقوق بگیر درست پنداریم و آن را بسط داده و به لنینستها و مائوئیستها بسط دهیم آنگاه باید بپرسیم که چرا روشنفکران لنینست و مائوئیست که کارگرند حق ندارند به طبقه خود کمک کنند که حزب طبقه شان را تشکیل دهند و قدرت سیاسی را بدست آورند!