Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

  مبارزات دموکراتیک  و انقلابی در ایران(2)



 
تحلیل تاریخی ترتسکیستی: توجیه و تبرئه استبدا د، استعمار و امپریالیسم!

همانطور که تصور میشد، دارودسته های ترتسکیستی در مقابل  اعتصاب سیاسی بازاریان، تجار و کسبه موضع بگیرند و طبقه کارگر را از هر گونه حمایت و پشتیبانی این حرکت باز دارند، این امر رخ داد. گروه ترتسکیستی میلیتانت دست به درج مجدد مقاله ای در باره تاریخ ایران با نام «  نقش تاریخی بازاریان و خیانت به طبقه کارگر» زد. این مقاله در سایت های مختلف قرار گرفت و حتی سایت هایی که میان مارکسیسم- لنینیسم و شبه ترتسکیسم دست و پا میزنند، آن را بی کوچکترین نظری از جانب خود، در سایت خود قرار دادند. گزارش این مقاله از وقایع  تاریخ ایران، عمدتا نادرست و آمیخته به تحریف های اساسی و تبیین و تحلیل آن، درهم و نه از موضع منافع طبقه کارگر، بلکه مغرضانه و در مجموع از موضع منافع بورژوازی کمپرادور و سلطنت طلب ایران و امپریالیستها است. بنابراین گرچه این مقاله از نظر بیان واقعیتها و حوادث تاریخی واجد کوچکترین ارزشی نیست، و ما جز مواردی به این امر نخواهیم پرداخت، اما به سبب ارائه نمونه وار نظرات و تحلیل های  ترتسکیستی مفید است.
بازاریان
اولین نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که بازاریان خواه از لحاظ موقعیت اقتصادی و اجتماعی و خواه ایدئولوژیک و سیاسی وضعیت یکسانی ندارند. از لحاظ اقتصادی، در بازارها طیف های مختلفی از تجار عمده و خرد، از لحاظ  سرمایه، تعداد کارگران و درآمد  وجود دارد.همچنین، در حالیکه در میان لایه های بالایی بازار طیف هایی یافت میشوند که به سرمایه های خارجی و امپریالیستها وابسته اند، درمیان لایه های متوسط و پایین، اقشار مختلف عموما به سرمایه داخلی وابسته اند.
از لحاظ فرهنگی، کل بازار به دو طیف سنتی و مدرن تقسیم میشود. در میان لایه های بالایی سنتی ها و مدرن ها، هر دو، هم سرمایه دارانی یافت میشود که به سرمایه خارجی و امپریالیستها وابسته اند و هم کسانی که سرمایه دار ملی هستند.
برهمین متن سنتی و مدرن، جریانهای ایدئولوژیک گوناگون در میان  طیف های مختلف بازاریان مشاهده میشود. دو گرایش اصلی در میان بازاریان عبارت است از گرایش به ایدئولوژی های سنتی بخصوص مذهب و گرایش به ایدئولوژیهای مدرن غربی.
در میان گرایش های سنتی هم میتوان نظراتی را مشاهده کرد که به ارتجاعی ترین تفاسیر از کتب مذهبی و احادیث گرایش دارند و هم  نظراتی را دید که تفاسیرشان از این کتب و احادیث باصطلاح توام با بدعت است  با زمان همراه گشته و تا حدودی  و با درجات متفاوت دارای جنبه های مترقی است.
در میان گرایش به ایدئولوژی های مدرن غربی، دو گرایش قابل تمیز از یکدیگر وجود دارد: نخست گرایش به ایدئولوژی بورژوازی امپریالیستی که مدرن بودن آن عمدتا در فساد فرهنگی و گنداب زندگی غربی خلاصه میشود، در حالیکه از لحاظ اقتصادی گرایش به تسلط انحصارهای رانت خوار بر دولت(مثلا دربار و دور بری های درجه اول آن) و از نظر  سیاسی گرایش عمیق و همه جانبه ای به ارتجاع سیاسی( استبداد و دیکتاتوری ) دارد. و دوم گرایش به ایدئولوژی لیبرالیستی قرنهای هفده وهیجدهم، رقابت آزاد سرمایه ها، دموکراسی بورژوایی و فرهنگ مترقی در فرهنگ غرب.
و اما از لحاظ سیاسی طیف های مختلف بازاری ها به احزاب گوناگون سیاسی گرایش داشته اند. بخش  مهم بالائی ترین لایه ها به نیروهای در قدرت همچون قاجاریه و پهلوی ها  و نیز در دوره جمهوری اسلامی به ولی فقیه، دولت و... بخشی از بازاریان متوسط و میانه به جریانها و احزاب ملی گرایش داشته اند. رد پا و تاثیر این گروه که بخش عمده لایه های متوسط بازار را تشکیل میدهد از زمان مشروطیت تا دوران کنونی، قابل بررسی است.  بجز گرایش به ایدئولوژی بورژوازی امپریالیستی که در میان لایه های مختلف خرده بورژوازی بازار یعنی کسبه خرد و پیشه واران تقریبا ناچیز است، بقیه گرایش ها اما در اشکالی با رادیکالیسم متفاوت از لحاظ شدت و عمق در میان  این اقشار دیده میشود.
اما درمقاله نامبرده، ترتسکیست مزبور تنها از کلمه «بازاریان» استفاده میکند وکوچکترین تحلیلی در مورد لایه های مختلف آن ارائه نمیدهد :
« با نگاه به جنبش بازار در ایران تا اواخر دهه 1970، از نقطه نظر ائتلاف آن ها با گروه ها، اقشار و طبقات مختلف حول یک سری از منافع طبقاتی سه مرحله قابل تمایز است: مرحله اوّل، نخستین تلاش های بازاریان برای ایجاد ائتلاف و اتحاد با روحانیون و سایر اقشار و گروه ها در مقابل دولت شاه و سرمایه خارجی طی سال های 1891 تا 1905 (انقلاب مشروطیّت) است. در این دوره، بازاری ها به مراتب مستقل تر، ولی در مواجهه با مداخله خارجی و سیاست های دولت ضعیف تر بودند. مرحله دوّم، ائتلاف ها و اتحادهایی است که در طی دوران پس از سال 1905 تا اوایل دهه 1950 صورت گرفت؛ در این دوران، بازاریان، اتحادهای جدیدی را با سایر گروه ها و طبقات اجتماعی تجربه کردند. مرحله آخر نیز دوره تلاطم از اوایل دهه 1950 تا سال 1979 (انقلاب ایران) است. در همین دوره به وضوح دیده می شود که بازاری ها به شدّت در سیاست فعّال بوده اند و اتحاد خود را با روحانیّت ادامه داده و تقویت کرده اند.»(1)
از نظر مقاله بازار یک کل به هم پیوسته است. همه بازاری ها یکسانند. از لحاظ اقتصادی- اجتماعی موقعیت یکسانی دارند، ازلحاظ ایدئولوژیک همه مثل هم فکر میکنند و از لحاظ سیاسی به جریانها و اجزاب واحدی گرایش و یا تعلق دارند. بازاریان همه سرمایه دار بزرگ، سنتی و مرتجعند.( 2)

روحانیت
البته در میان بازاریان، گرایش به پذیرش ایدئولوگ از میان روحانیت بویژه در دوره های پیش از سالهایی 20 تا 32 بسیار قوی بوده است. اما روحانیت نیز همچون بازار هرگز کل یکدست و بی اختلافی نبوده است. در قشر روحانیت، نخست اینکه لایه های مختلف و تعلقات مختلف طبقاتی دیده میشود و دوما، گرایش هایی از نظر ایدئولوژیک متضاد همچون سنتی ارتجاعی و سنتی نیمه ارتجاعی و نیز شبه مدرن ارتجاعی و مدرن مترقی و یا از نظر برنامه اقتصادی - سیاسی ( و نه چارچوب مذهبی تفکر که خواه نا خواه ارتجاعی است) مترقی یا انقلابی. گرایشهایی که برخی از آنها  از همان زمان مشروطیت نیز مشاهده میگردد. همین ویژگیها، با گرایش به قطبیت هر چه بیشتر، که  بر زمینه تکامل اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران  پدید آمده است، تا زمان کنونی مشاهده میگردد. قطبیتی که  تخالف میان آنها را به منتها درجه شدت بخشیده و به آنتاگونیسم  کشانده است. در همان زمان مشروطیت بسیاری از روحانیون رده بالا بوده اند که خود مخالف گرایشهای سنتی و مشروعیت و طرفدار مشروطه بوده اند. روحانیون رده بالا مانند میرزای شیرازی ، خراسانی، مازندرانی و نیز یکی از مهمترین ایدئولوگ ها ی مشروطیت یعنی نائینی، مخالف مشروعه خواهان و سنت پرستان متکی به بیگانه ای همچون شیخ فضل اله نوری بوده اند.
اما برای مقاله نویس ترتسکیست، روحانیت کل یک پارچه سنت خواه مرتجع است که دستش در دست بازاریان ایضا مرتجع میباشد. به نمونه  بررسی مبارزات ضد استعماری تحریم تنباکو توجه کنیم:
« با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند. از یک سو، گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمین، سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند از رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه دار غرب دفاع کردند. و از سوی دیگر، بازاری ها، علما در مقابل چنین الحاق و رفرم هایی قرار گرفتند.»
بنابراین، بر مبنای نظر نویسنده،  اگر بازاریان و علما  به مبارزه ضد استعماری دست زدند این یعنی مخالفت با رفرم ها و اصلاحاتی که دولت شاه (کدام شاه) به آن دست میزد و اربابان زمین و تجار ثروتمند و سرمایه داران صنعتی نیز از آن پشتیبانی میکردند. پس علما و تجار متوسط و کم تر ثروتمند، در این جا مخالف اصلاحات و - احتمالا یا علی القاعده - نماینده ارتجاع،  و دولت شاه و اربابان زمین که البته سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند(البته شاید منظور سرمایه داران «صنعتی» کمپرادوری باشد که هنوز در ایران پدید نیامده بودند و تجاری که بویژه علاقه به فروش کالای خارجی که سود بیشتری داشت، بودند) هم جزو آنها بودند، طرفدار رفرم ها و الحاق اقتصادی به استعمارگران؛ که اگر پیش میرفت (که رفت)، ترقی و تکامل جامعه ایران و سرمایه داری شدن آن را در بر داشت(بویژه با اصلاحات ارضی شاه). که در بر داشته است و ایرانی که با واسطه امپریالیستها و کمپرادورها تکامل یافته اینک در برابر ماست. و نیز :
« بازاریان قادر نبودند تا با کمپانی های سرمایه داری غربی به علت تولید ناکافی خود- هم به خاطر مناسبات سنتی تولید و هم به خاطر نبود سرمایه جهت سرمایه گذاری در تکنولوژی جدید- به رقابت بپردازند. علما نقش سنتی خود در جامعه و دولت را از دست دادند.»
البته مخالفت بخشی از علما با غرب از موضع ترقی خواهی نبود، بلکه از موضع تحجر و سنت بود، اما این اساسا و بیشتر شامل نظریات لیبرالی و دموکراسی بورژوایی و سازماندهی دولت بر اصول و ضوابط بورژوایی بود و بیشتر علمایی از این دست مثل شیخ فضل الله نوری اتفاقا بیشتر در همان جبهه استعمار بودند تا جبهه بازاریان و علما. در حقیقت بیشتر علمایی که نقش ایدئولوگ بازاریان  و نیز سرمایه داران نوین را بازی میکردند اینقدر مخالف از بین رفتن نقش ستی خود نبودند که مخالف با سنت و تحجر و گذشته گرایی.  نمونه برجسته این علما بویژه عالمی همچون نائینی بود که در همان زمان رساله مشهور وی  مورد موافقت و ستایش روحانیونی همچون شیخ محمد کاظم خراسانی و شیخ عبداله مازندرانی قرار گرفت. (3)
« به دنبال انقلاب مشروطیّت، ائتلاف مذکور، به کسب قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران ادامه داد. در همان حال که دولت شاه سرگرم معرّفی ارزش ها و سنن غربی به دستگاه دولتی بود، ائتلاف فوق از حمایت قابل ملاحظه ای در بین مردم برخوردار می شد. کارگران اغلب به طور کامل از بحث های غرب ستیزانه بازاری ها و روحانیوین حمایت نمی کردند، چرا که هدف آن ها بهبود استاندارد زندگی خودشان بود.»(4)
به این ترتیب روحانیون چون یک کل واحد مخالف غرب  و در حقیقت مخالف پیشرفت صنعتی وانمود میشوند. اما حقیقت این است که نه روحانیون یک کل واحدند و نه همه ی آنها مخالف غرب. همانطور که اشاره کردیم روحانیونی، خواه در دوران مشروطیت و خواه در دوران پس ازآن تا کنون، بوده و هستند که مخالف جذب فرهنگ مترقی غرب و نو نوار کردن برخی درکهای سنتی نیستند. بسیاری از این روحانیون همچون طالقانی در جبهه ملی و به همراه مصدق در حالیکه علیه استعمار و امپریالیسم انگلیس مبارزه میکردند، در عین حال مخالف جذب فرهنگ مترقی غرب نبودند. در همان دوران مشروطیت، آخوندهای رادیکالی همچون شیخ محمد خیابانی ( و نیز بزرگانی همچون ملکالمتکلمین و شیخ احمد روحی) نیز بودند که تا حدود زیادی مترقی ترین جنبه های دمکراتیسم فرهنگ غرب  را جذب کرده و ازآن در مبارزه خویش بهره میگرفتند. در سال های بعد که مارکسیسم وارد ایران شد، برخی از آخوندها مارکسیسم را میخواندند و تا حدودی افکارشان با گرایش و قبول برنامه کمونیستی توام شد. نمونه برجسته آنها، شیخ عزالدین حسینی بود که سالها در خدمت یک سازمان چپ به تبلیغ و نشر افکار چپ دست زد.

سرمایه داران صنعتی
وقتی مقاله از ائتلاف بازاریان با گروه ها و اقشار و طبقات مختلف در دوران مشروطیت (وحتی پس ازآن) در آن مرحله بندی  صحبت میکند، روشن نیست که این طبقاتی که قرار بوده است بازاریان با آنها ائتلاف کنند (بجز روحانیون و کارگران که گویی این دومی در آن زمان یک طبقه پرقدرت بود) کدام طبقات بوده اند. نویسنده ترتسکیست مقاله، سپس از گروه ها و طبقات دیگر صحبت میکند که ما به این موارد توجه میکنیم :
« در نتیجه انقلاب 1917 روسیه، که تهدیدی برای مناسبات موجود اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و البته ائتلاف ها بود، بازاریان و علما به حمایت از دولت شاه و متحدین آن- مانند سرمایه داران صنعتی، ارتش و اربابان زمین- پرداختند تا قدرت جنبش کارگری در ایران را تقلیل دهند.»
اولا، در حالیکه نفس وجود انقلاب روسیه تهدیدی برای هر مناسبات موجود اقتصادی، اجتماعی سیاسی و از جمله استعمار و امپریالیسم بود، اما تهدیدی برای هر نوع ائتلافی در کشورهای تحت سلطه و در میان نیروهای خلق نبود. دوما روشن نیست که متن مذکور از کدام دوره صحبت میکند. زیرا سال 1917منطبق با سال 1296 شمسی در ایران است که حوادث شمال  و مبارزات میرزا کوچک خان ایران رخ داد. بحث درباره آن دوره نیز بسیار زیاد است. سوما در صورتی که چنین ائتلافهای میان جریان های مختلف طرفدار امپریالیسم، نیمه فئودالیسم و سرمایه داری و علیه جنبش طبقه کارگر شکل بگیرد، که برخی زمانها و بویژه زمانی که طبقه کارگر به مثابه یک نیروی مستقل وارد مبارزه شود، میگیرد، به هیچوچه نباید این برداشت یکسر نادرست را کرد که پس در هر زمانی، هر گونه ائتلافی میان طبقه کارگر با بازاریان، علما و بورژوازی صنعتی نادرست است. طبقه کارگر میتواند و باید از مبارزه این اقشار و طبقات با استبداد و امپریالیسم به هر درجه ( موقتی، نیم بند، سست، ناپیگیر و خلاصه به هر درجه اما واقعی) که باشد، حمایت و پشتیبانی نماید و وارداتحادها و ائتلاف هایی با آنها بشود بی آن که هرگز فراموش کند که این متحد و یا موتلف امروزی ممکن است خیانتکار و دشمن فردا باشد و از این رو در چنین اتحادها و ائتلافهایی همواره باید با هوشیاری و مراقبت تام عمل نماید.  
از سوی دیگر این چنین صف بندی  در آن دوره ها وجود نداشت که یک سر آن بازاریان و علما باشند و سر دیگر آن دولت شاه  و متحدین آن یعنی سرمایه داران صنعتی و ارتش و اربابان زمین . ارتش اولا ارتش  خود دولت شاه بود و نه متحد آن. اربابان زمین اصولا همان طبقه حاکمه یعنی زمینداران بزرگ  و اشراف قاجار بودند که تنها بخش ناچیزی از آنها از دولت جدا شده و در مقابل آن قرار داشت. سرمایه داران صنعتی در ایران که علی القاعده باید سرمایه داران ملی باشد، هنوز به مثابه یک طبقه متحد و قدرتمند در ایران شکل نگرفته بودند و تقریبا و عمدتا طبقه ای  درهم، آمیزشی از زمیندار، صنعتکار و تاجر بودند. اینان نیروی زیادی نداشتند و متحد شاه نبودند، بلکه عموما  و بیشتر از بازاریان، مخالف شاه بودند. جنبش مشروطیت و پس از آن، صرفا جنبش بازاریان و علما علیه استعمار و استبداد نبود، بلکه این جنبش طبقه جدید متوسط، یعنی همان سرمایه داران صنعتی (با خصوصیات پیش گفته) بود که بازاریان و تجار نیز در آن نقش مهمی داشتند. مقاله با قرار دادن سرمایه داران صنعتی خود ساخته به عنوان متحدین دولت شاه میخواهد برای خواننده جا بیندازد که شاه طرفدار صنعتی کردن کشور و نماینده ترقی صنعتی و  بازاریان و علما نماینده سنت، مذهب و تحجر بودند!  بر مبنای این نظر میتوان این گونه برداشت کرد که انقلاب مشروطیت کوششی ضد اصلاحات شاه  برای مدرنیزه کردن و تلاشی تحجرخواهانه بوده است و علی القاعده شیخ فضل اله نوری متحد شاه، عنصری طرفدار پیشرفت اصلاحات و صنعت کردن کشور بوده است. موردی دیگر :
« با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند. از یک سو، گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمان، سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند از رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه دار غرب دفاع کردند. و از سوی دیگر، بازاری ها، علما در مقابل چنین الحاق و رفرم هایی قرار گرفتند.»  
میبینیم بار دیگر گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمان(!؟) سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمنداز رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه داری غرب (یعنی به استعمار گران وامپریالیستها) دفاع میکرده اند، آن هم زمانی که ائتلاف علما و بازاریان (یعنی تجار غیر ثروتمند) در 1905(منظور امضای فرمان مشروطیت بوسیله مظفرالدین شاه است) پیروز شد! و به این میگویند تحلیل تاریخ!؟
اگر از اربابان زمان و تجار ثروتمند بگذریم ما در اینجا سرمایه داران صنعتی را خواهیم یافت. همان نکاتی که در بالا گفتیم در مورد این بخش نیز راست در میآید. سرمایه داران صنعتی و نمایندگان سیاسی آنها  در سالهای پس از امضای مشروطیت، نه در جبهه ارتجاع و استعمار، نه طرفدار وابسته شده اقتصادی به امپریالیسم بلکه بطور عمده مقابل آن قرار داشتند. و اگر تجار ثروتمند طرفدار وابستگی به استعمار بودند، که بعضا بوده اند، اما تجار متوسط و خرد نه تنها طرفدار وابستگی نبودند، بلکه مخالف آن بودند. کل مبارزات دوران مشروطیت درست بخاطر رهایی ایران از چنگال استعمار و استبداد بود. رهبری این مبارزات بطور عمده در دست نمایندگان بورژوازی ملی ایران (سرمایه داران تجاری و صنعتی ) بود. و گرچه بدلایل بسیار ازجمله ضعف مفرط اقتصادی و سیاسی بورژوازی ایران و پیوندها و اتحادهای آن با بخش هایی از اشراف و فئودالهای دربار شکست خورد اما نه سرمایه داران صنعتی ایران خواهان الحاق اقتصادی به استعمار گران بوده اند و نه همه ی تجار.
از سوی دیگر اگر بخش از بازاریها و علما در مقابل چنین الحاقی بودند که بودند، آنان نه از موضع حفظ نظام فئودالی و یا سنت بلکه از موضع همان گرایش به استقلال و آزادی در چارچوب سرمایه داری ملی مخالف امپریالیسم و استبداد بودند.موضعی که سرمایه داران صنعتی نیز در پیوند با آن قرار داشتند.
نویسنده ترتسکیست که به صورت شفافی به آرایشگری استعمار، امپریالیسم و استبداد میپردازد، خط مزبور خود را در تمام مقاله دنبال میکند. استعمار گران، امپریالیستها و مستبدین مرتجع قاجار و بعدها پهلوی های ایضا مرتجع همه خواهان ترقی صنعتی ایران، تبدیل آن به یک کشور سرمایه داری و مدرن کردن دستگاه دولت بودند، اما بازار و علما همه و همه طرفدار عقب نگه داشتن ایران در همان ساخت فئودالی و استبدادی! معلوم میشود که آن همه مبارزات در دوران مشروطیت و بعدها 20 تا 32 بوسیله مصدق و جبهه ملی نه برای پیشرفت ایران بلکه برای عقب نگه داشتن آن بوده است.              
  
استعمارگران وامپریالیستها
در متن های بالا از «سرمایه خارجی» و یا «مداخله خارجی» نام برده میشود. ببینیم منظور کیست:
از اوائل قرن نوزدهم ایران به محل نفوذ استعمارگران تبدیل شد. در اواخر این قرن امپریالیستهای انگلیس و روس، ایران را میان خود تقسیم کرده بودند. این امر مبارزات دامنه دار، گسترده و عمیقی را در میان مردم ایران دامن زد که یکی از نقاط اوج آن انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی مشروطیت بود. در آن زمان طبقه کارگر از نظر اقتصادی و  سیاسی ضعیف بود و رهبری مبارزات دموکراتیک و ضد امپریالیستی را عمدتا سرمایه داران تولید کننده و تجار ملی در دست داشتند. علل اصلی مخالفت تجار و سرمایه داران همانا تسلط یافتن انحصاری امپریالیستها بر اقتصاد و سیاست کشور و استبداد حاکمه بود که ناامنی فراوان برای فعالیتهای اقتصادی آنها ایجاد میکرد و مانع حرکت آزاد سرمایه ها میشد. دولت قاجارها و بخشی از روحانیت مرتجع با امپریالیستها همکاری میکرد، اما بخش مهمی از روحانیون که تفکرات قدیمی را با برخی تفکرات جدید درهم آمیخته بودند نه  به سبب تمایل به گذشته، بلکه برای رفتن به پیش، با امپریالیستها مخالف بودند. در آنزمان مکلا در کشور کم بود و ایدئولوگ های غیر روحانی در مملکت بسیار نایاب بود. از این رو ایدئولوگ های اغلب طبقات غیر طبقه کارگر، روحانیون بودند.  
اما نخست اینکه در مقاله اساسا از استعمار و امپریالیسم( بجز یکبار و باز به سبک ترتسکیستها برای رد گم کردن که در یادداشت شماره 5 به آن اشاره کرده ایم) صحبتی نمی شود و دوما، بجای استعمارگران و امپریالیستهای غربی از «کشورهای غربی» نام برده میشود که گویا بالاخره اگر اجحافی میکردند در تلاش بودند که مدرنیسم و مدرنیته را وارد ایران کنند و دولت قاجارها و بعدها پهلوی ها نیز همین تمایل را داشتند. اما بازاریان که از نظر مقاله نویس، یک طیف واحدند و همیشه هم دستشان در دست روحانیون ارتجاعی بوده نمیخواستند ایران نونوار شود.
« با این حال، اقتصاد ایران، از زمان اعمال نفوذ سرمایه داری غربی بر اقتصاد کشور، غالباً بحران های همزمان و مداوم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرده است.
. بازاری ها به طور مشروط به انتقاد از رفرم های اقتصادی شاه پرداختند، چرا که جریان سرمایه از سوی کشورهای سرمایه داری غربی می توانست سهم بازاریان از کلّ اقتصاد را کاهش دهد. به عبارت دیگر، بازاری ها به مثابه تجار ناسیونالیست اواخر قرن 19، به عنوان مدافعان "سیاست های حمایتی" در مقابل نظام اقتصادی سرمایه داری غربی به شمار می رفتند.»
« برای مثال، اعتراضات گسترده سال 1891، اعتراضاتی علیه اقدامات سرمایه داری غربی در ایران بود که بازاریان از چهره های کلیدی آن به شمار می رفتند.» (در اینجا صحبت از جنبش ضد استعماری تنباکو است که در واقع پیش درامدی بر انقلاب ضد امپریالیستی مشروطیت میباشد. )
«با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند.»( منظور انحصارات امپریالیسم غرب است).
« بازاریان قادر نبودند تا با کمپانی های سرمایه داری غربی به علت تولید ناکافی خود- هم به خاطر مناسبات سنتی تولید و هم به خاطر نبود سرمایه جهت سرمایه گذاری در تکنولوژی جدید- به رقابت بپردازند.»
« ...در همان حال که دولت شاه سرگرم معرّفی ارزش ها و سنن غربی به دستگاه دولتی بود.»(منظور فرهنگ وارداتی امپریالیستی شبه مدرن رضا شاه است)
« در اوایل دهه 1950، بازاری ها و روحانوین دولت پادشاهی وقت را به خاطر ضعف در مقابل قدرت های خارجی، از نظر کنترل سرمایه داری خارجی بر اقتصاد و نفوذ آن بر سرتاسر جامعه، به باد انتقاد گرفتند. بنابراین، زمانی که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن به برخی تعهّدات خود عمل نکردند، بازاری ها و علما تصمیم به حمایت از اعتصابات گرفتند. پیش تر، بعد از به "استعفای" شاه وقت (رضا شاه، در سال 1941) اتحاد بازار- روحانیّت- کارگران همراه با "طبقه متوسّط" دولت جدید را تشکیل داد. هرچند، طی چند سال، بازاری ها و علما دوباره با شاه تبعیدی و سرمایه داران خارجی، به توافق رسیدند و از ائتلاف خود عقب نشینی کردند و عملاً با این کار، به جنبش کارگران خیانت نمودند. به عبارت دیگر، بازاریان و علما به محض آن که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن، وعده مزایای اقتصادی و سیاسی را به آن ها دادند، از حمایت خود نسبت به کارگران دست کشیدند.»
« در اوایل دهه 1960، دولت وقت شاه، به "انقلاب سفید" دست زد. هدف از "انقلاب سفید"، از یک سو ایجاد رفرم های اقتصادی و سیاسی لازم برای ایجاد یک طبقه متوسّط جدید وابسته بود که بتوان برای حمایت از دولت و حاکمیّت بر روی آن حساب کرد، و از سوی دیگر از بین بردن مناسبات فئودالی و قبیله ای و تغییر اقتصاد سنتی به یک سرمایه داری غربی.» (5)
بدین ترتیب شاه مترقی، و همه ی جریانها و طبقاتی که مخالف رفرم ارضی به شکل  امپریالیستی آن بودند ارتجاعی. رفرم ارضی امپریالیستی نیز یعنی حل مسئله دهقانی نه از موضع رشد سرمایه داری داخلی و یا منافع واقعی دهقانان که تنها به رهبری طبقه کارگر محقق میشد، بلکه از موضع نیازهای سرمایه های امپریالیستی و کمپرادورها.

مبارزات ضد استعماری و ضد  استبدادی
از نظر نویسنده مقاله، بازاریان موافق نظام سنتی کهن و مخالف رفرم و توسعه صنعتی درایران بوده اند. به این قطعه کج و معوج توجه کنیم:
« با این حال، اقتصاد ایران، از زمان اعمال نفوذ سرمایه داری غربی بر اقتصاد کشور، غالباً بحران های همزمان و مداوم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرده است. به عنوان نمونه، از اواسط قرن 19 به بعد، دولت ایران تلاش کرد تا هم شکل خود، به عنوان یک دولت سنتی مشابه سایر دول خاورمیانه، و هم نظام اقتصادی، مذهبی و سیاسی سنتی جامعه خود را به یک سیستم حکومتی غربی تغییر دهد. در آن مقطع، بازاری ها به نوعی مخالفت خود را با دولت شاه نشان دادند، چرا که نظام دولتی جدید، می توانست تأثیر و نفوذ آن ها بر بازار را، یعنی جایی که مستقلاً و به مدّت چند قرن قدرت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست داشته اند، محدود کند. بازاری ها به طور مشروط به انتقاد از رفرم های اقتصادی شاه پرداختند، چرا که جریان سرمایه از سوی کشورهای سرمایه داری غربی می توانست سهم بازاریان از کلّ اقتصاد را کاهش دهد. به عبارت دیگر، بازاری ها به مثابه تجار ناسیونالیست اواخر قرن 19، به عنوان مدافعان "سیاست های حمایتی" در مقابل نظام اقتصادی سرمایه داری غربی به شمار می رفتند.»
در اینجا مخالفت بازاریان با استعمار و استبداد که مسبب بحران های پیاپی در اقتصاد ایران و تبدیل ایران به ملک طلق استعمارگران  بوده اند، تبدیل به مخالفت آنها با مدرن کردن دولت بوسیله شاه(ناصرالدین شاه!؟) و تبدیل سیستم حکومتی به «سیستم غربی» شده است. در این قطعه از یک سو اعمال نفوذ سرمایه داری غربی (استعمار و امپریالیسم) بر اقتصاد کشور مسبب (گرچه با کلماتی نه چندان روشن مانند «تجربه میکرده است». که جا برای این درک باز میگذارد که اعمال نفوذ سرمایه داری غربی مسبب این امر نبوده، بلکه همزمان با آن بوده است!) بحران های همزمان و مداوم اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی قلمداد گردیده است و بازاریها تجار ناسیونالیستی معرفی شده اند که مدافع سیاست حمایتی و مخالف آزادی نظام اقتصادی سرمایه داری غرب( استعمار) در صدور افسار گسیخته کالا به ایران بوده اند. از سوی دیگر به گونه ای وانمود شده که  هنگامی که دولت ایران در صدد تجدد در ارکان اقتصادی، مذهبی و سیاسی بوده است( که منظور باید برخی اصلاحات حکومتی فراهانی و امیر کبیرباشد و در متن مذکوردولت مملکت بر باد ده ناصرالدین شاه جای این اشخاص را گرفته است) گویا تجار ملی مخالف اصلاحات  و نوگرایی در اقتصاد و سیاست ایران بوده اند. در اینجا مبارزه ضد استعماری تجار ملی که طبیعتا بازار داخلی را برای خود میخواهد و استعمار را مانع میبیند، بجای آنکه بدرستی تفسیر شده و تجار ملی را مترقی و مدافع رشد سرمایه داری ملی ارزیابی کند مینویسد:« نظام دولتی جدید، می توانست تأثیر و نفوذ آن ها بر بازار را، یعنی جایی که مستقلاً و به مدّت چند قرن قدرت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست داشته اند، محدود کند.» این امر یعنی رشد سرمایه داری ملی در ایران ربطی به تسلط  تجار در قرون پیش ندارد. از اواسط قرن نوزدهم سرمایه داری داخلی شروع به رشد و توسعه کرد و تجار ملی در شرایط زایش بورژوازی صنعتی ایران بودند. اخلال استعمار و مبارزه ضد استعماری تجار، نباید اینگونه تفسیر شود که گویا تجار استعمار گران را که در متن مذکور تبدیل به سرمایه داری غربی شده اند، مانع تسلط  طولانی خویش بر بازار، یعنی به نوعی تجارت در نظام فئودالی، میدانستند و از این رو نه از موضع یک سرمایه داری ملی در مقابل استعمار و امپریالیسم، بلکه از موضع یک نظام فئودالی در مقابل سرمایه داری غرب ایستاده بودند.(6)

 جنبش تنباکو
« این جنبش اعتراضی شاید بتواند نقطه شروع توسعه و بسط دکترین مذهبی- سیاسی بازاریان ایران در قرن بیستم باشد. برای مثال، اعتراضات گسترده سال 1891، اعتراضاتی علیه اقدامات سرمایه داری غربی در ایران بود که بازاریان از چهره های کلیدی آن به شمار می رفتند. در قیام تنباکو طی سال های 1891-1892 (با فتوای میرزا محمّد حسن شیرازی علیه قرارداد ناصرالدین شاه برای اعطای امتیاز انحصاری 50 ساله تنباکو به تالبوت) بازاری ها با "علما" و جنبش کارگری که هنوز خام بود، علیه کمپانی های سرمایه دارغربی ائتلاف کردند. این کمپانی ها از یک سو، منبع درآمدی عمده برای دولت شاه و از سوی دیگر قویاً مدافع "غربی کردن" بسیاری از فعّالیّت های اجتماعی بودند که همین موضوع می توانست به بسیاری از نقش های اجتماعی "روحانیّت" خاتمه دهد.»
به این ترتیب کمپانی های استعماری گرچه «منبع درآمدی عمده برای شاه بودند»، اما  میخواستند ایران را از آن وضع عقب مانده نجات دهند و بسیاری فعالیتهای اجتماعی را غربی، یا منطبق با استانداردهای  سرمایه داری غربی کنند.  مخالفت بازاریان و نیز روحانیت علیه استعمار تنها برای این بود که این عمل کمپانی ها میتوانست به بسیاری نقش های اجتماعی آنها خاتمه دهد.
نتیجه : جنبش تنباکو اگر رخ نمیداد بهتر بود، زیرا روحانیت و همچنین تجاربازار، از یک موضع ارتجاعی و برای حفظ نقش اجتماعی خود  و نگهداری تسلط دیرینه بر بازار، مخالف استعمار و کمپانی هایی استعماری بودند که در صدد بودند سرمایه داری به ایران بیاورند!؟ (6)
در بخش بعدی این نوشته بیشتر درباره خط ترتسکیستی نویسنده  و خیر خواهی ریاکارانه وی برای طبقه کارگر و نیز استنتاجات سیاسی نادرست از مسئله« خیانت بازاریان به طبقه کارگر» که دربرخی مراحل و دوره ها پیش می آید، صحبت میکنیم.   

ادامه دارد

 

                                                                                 هرمز دامان
                                                                                 مهر 1390

یادداشتها

  1. این مرحله بندی بسیار بی محتوی است. هیچ چیز برای وحدت میان این سالها جز فعالیتهای بازاریان برای  ائتلاف و اتحاد با با روحانیون و سایر اقشار و گروه ها در مقابل شاه و سرمایه خارجی مشاهده نمیشود. تمایز دوره اول (دوره مبارزات تحریم تنباکو) با دو دوره بعدی این است که بازاری ها در این دوره  به مراتب مستقل تر(منظور مستقل تر از چه جریانی است: استعمارگران یا روحانیون؟) اما در مواجهه با مداخله خارجی و سیاست های دولت ضعیف تر بودند( آیا این به این معنی است که مثلا در دوره های بعدی وابسته تر، مثلا به استعمارگران و یا  روحانیون، و از این رو قوی تر بودند) و ضمنا در حال تلاش برای ائتلاف با دیگر طبقات و گروه ها بوده اند. تمایزمهمی برای تفاوت دوره دوم(دوران مشروطیت) از دو دوره پیش و پس از آن وجود ندارد جز اینکه در این دوره دست به ائتلاف و اتحادهایی زده اند. وجه تمایز دوره سوم (دوران پس از 1332) از دوره اول و دوم این است که بازاری ها در این دوره به شدت در سیاست فعال بوده اند(تو گویی دردو دوره قبلی نبوده اند ) و یا اتحاد خود را با روحانیت ادامه داده و تقویت کرده اند(ایدئولوگ بازاری ها و نه تنها بازاری ها، بلکه بیشتر طبقات، تا پیش از مشروطیت و نیز تا حدودی سالهای پیش از 32، عموما روحانیون بوده اند. پس از دوران مشروطیت است که به مرور مکلاها، به مثابه ایدئولوگ جای روحانیون را میگیرند و جهان بینی طبقات بورژوازی ملی و خرده بورژوازی به سوی یک جهان بینی که چارچوب کلی آن غیر مذهبی است  مثلا لیبرالیسم و یا دمکراتیسم گام بر میدارند.)
  2. برای بررسی نقش بازاریان و تجار ملی در اقتصاد ایران نگاه کنید به احمد اشرف، موانع تاریخی  رشد سرمایه داری در ایران- دوره قاجاریه، انتشارات پیام، تهران 1359. لب نظر احمد اشرف که تقریبا اکثریت باتفاق محققین و جامعه شناسان  کمابیش با آن توافق دارند، چنین است:« فرضیه اساسی این تحقیق آنست که تجار بزرگ کشور ما دراین دوران حساس تاریخی( منظور اواخر قرن گذشته  و اوایل قرن کنونی هجری است) کوششهایی به عمل آوردند تا رسالت تاریخی طبقاتی خود را در سیر تحولات اجتماعی تحقق بخشند و جامعه فئودالی و شبه آسیایی به دوران سرمایه داری و«شهری - صنعتی » جدید سوق دهند. با آنکه آنان در راه تحقق رسالت تاریخی خود کوششهای بسیار نمودند و به موفقیتهایی نیز نائل شدند- که دست آوردهای آن از نظر اقتصادی  و رشد مبادلات بازرگانی خارجی و از نظر سیاسی کوشش در راه ایجاد مشروطیت بود- لکن از دوجهت اساسی که یکی پیدایش سرمایه صنعتی و دیگری استقرار مردمسالاری(دموکراسی بورژوایی)است با ناکامی روبرو شدند. چرا که استبداد داخلی همراه با ویژگی های شیوه های تولید دراجتماعات ایلی، شهری و روستایی از یکسو و استعمار خارجی از دیگر سو مانع رشد سرمایه داری جدید صنعتی و تحقق رسالت تاریخی سرمایه داری ملی در کشور ما گردید.» (همانجا، ص 8 ) خواننده میتواند تحلیل بی مایه این ترتسکیستها را با نظرات این جامعه شناس مقایسه کند.  
  3.  در مورد نظرات  نائینی و کتاب مشهورش تنبیه الامه و تنزیه المله، نگاه کنید به باقر پرهام، یکتا نگری و با هم نگری، انتشارات آگاه، 1379، مقاله  نگاهی به نظریات نائینی در باب حکومت و بنیاد مشروعیت سیاسی، ص 270- 233. پرهام در ادامه مطلبی از فریدون آدمیت و در تایید ان مینویسد:« مطلب روشن است: مشروطیت، و حاکمیت مردم  بر اساس نظام قانونگذاری منتخب مردم ، از مفاهیم فلسفه سیاسی غربی است که با بنیاد شریعت تعارض دارد. اما در جریان جنبش مشروطیت، که به ابتکار «روشنفکران و معتقدان مسلک ترقی» پا گرفت، عنصر روشن بین و مترقی روحانیت به یاری جنبش برخاست و کوشید با توجیه مبانی فکری نهضت جدید، تعارض ها را بپوشاند و از نفوذ کلمه خود در بین مردم به سود نهضت استفاده کند.»(همانجا،ص241)
  4. معلوم نیست که منظور وی از کارگران که علی القاعده باید نمایندگان سیاسی کارگران باشد، در کدام دوره  و با کدام متفکران است. بی تردید نمایندگان سیاسی طبقه کارگر با هر گرایش ضد غربی موافق نیستند. آنها با استعمار و امپریالیسم و استبداد که آنها همیشه در کشورهای تحت سلطه از آن حمایت کرده اند و نیز فساد و تباهی فرهنگی سرمایه داری که اینک جنبه عمده  فرهنگ سرمایه داری را تشکیل میدهد، مخالفند. ولی غرب ستیزی آخوندها نه تماما از موضع ارتجاعی بوده است و نه کارگران و نمایندگان سیاسی آنها همواره در مقابل هر نوع غرب ستیزی قرار گرفته اند. آن غرب ستیزی که استعمار و امپریالیسم ستیزی  و از موضع مترقی باشد، همواره مورد حمایت نمایندگان سیاسی کارگران بوده است.
  5. « این را هم باید اضافه کنم که اصولاً در روند تکامل تاریخی، بورژوازی صناعت پیشه از بطن بورژوازی بازرگان متولد می شود، امّا در ایران فشار نیروهای استعماری و تحمیل قراردادهای یک طرفه بازرگانی از طرف آن ها و تبدیل اقتصاد ایران به زائده ای از اقتصاد امپریالیست ها، بورژوازی صنعتی را به جنین محتضر و نحیفی تبدیل کرد که یک پایش در گهواره و پای دیگرش در لب گور بود.»  در اینجا همه ی مفاهیم غایب و در پستو مانده یکجا در یک بند قرار گرفته : استعمار، امپریالیسم، تحمیل قراردادهای یک طرفه، تبدیل اقتصاد ایران به زائده ی اقتصاد امپریالیست ها، بورژوازی  صنعتی که از دل بورژوازی تجاری بیرون میآید و ناتوانی بورژوازی تجاری و صنعتی ایران در برقراری روابط سرمایه داری و دممکراسی بورژوایی ... باز هم بگویید ترتسکیست ها نمیدانند دعوا بر سر چیست!؟ این متن در پرانتز قرار گرفته و ممکن است  یا بوسیله نویسنده  که بعدا وقتی دیده  که اگر یک باری هم اسم امپریالیسم و استعمار را نیاورد، خیلی «سوتی» داده است وارد شده و یا بوسیله کسی دیگر به وی توصیه شده است.
  6. درباره مبارزات بازاریان و تجار  و نیز جنبش تنباکو غیر از کتاب مذکور احمد اشرف در بیشتر کتاب های درباره تاریخ مشروطیت صحبت شده است. از کتب قدیمی تر انقلاب مشروطه کسروی و از کتب جدیدتر کتاب انقلاب مشروطه ایران است.مشخصات کتاب: ژانت آفاری، ترجمه رضا رضائی. نشر بیستون ،1379