Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

سبک برخورد قافیه پردازان « شبه چپ »

.
« براستی از ما مارکسیست تر، انقلابی تر و تندتر و تیزتر چه کسی در دنیا یافت میشود؟ هیچکس! به گمانمان هیچکس!»
این ادعای بیشتر «شبه چپ روها» است! میگوییم «شبه چپ رو»! زیرا براستی حتی «چپ رو» یی واقعی نیستند بلکه بیشتر شبیه«چپ روها» هستند.
اما چگونه آنرا به اثبات میرسانند؟ کاری ندارد! شروع میکنند به ناسزا گفتن و دشنام دادن به هر که دم دست رسید و شلوغ کردن و هرج و مرج آفریدن!؟ و اجازه ندادن به اینکه هیچ کاری در یک مسیری پیش رود که آنها خواهان آن نیستند!
این در واقع سبک کار بسیاری از قافیه پردازان« شبه چپ» این مرز و بوم است. از حکمتیست - ترتسکیست ها گرفته تا این اواخر متاسفانه برخی طرفداران باب آواکیان.
ماهیت نظرات حکمت بر بیشتر انقلابیون کمونیست ایران پوشیده نیست. حکمت با ضدیت با استالین شروع کرد و خود را هوادار لنین نشان داد( و این شیوه موذیانه بسیاری از ترتسکیست هاست) و بعد آرام آرام ضدیت با استالین به ضدیت با لنین تبدیل شد و آنگاه به انگلس و مارکس کشیده گردید. در پایان چیز انقلابی ای در مارکسیسم وجود نداشت که حکمتی ها آن را رد نکرده باشند. از مبانی فلسفی ماتریالیستی- دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی آن گرفته که آنها را همچون چیزهایی قدیمی و کهنه فراموش کردند تا مسائل تاکتیکی و استراتژیکی که آنها خود را با « سناریوی سفید و سیاه» دنباله رو نیروهای امپریالیستی در افغانستان و عراق نمودند؛ تا قهر انقلابی که اسمش را «مبارزه در کوه» و «تحجر» گذاشتند و زمزمه کردند که :«این کومله ای ها در کوه بودند ما به شهرشان آوردیم»؛ و دیکتاتوری پرولتاریا که برای این «دموکرات» ها ی طرفدار دموکراسی بورژوایی، چیز بی معنایی بود و خلاصه سوسیالیسم و کمونیسم که آنها همه تجارب را در شوروی و چین با تمسخر آنها، به کناری نهادند، بی آنکه خود حتی سر سوزنی تجربه پشت سر داشته باشند که ما را به آن رجوع دهند.
اما از نظر عملی، داستان اینان بسی شنیدنی تر است. پیش از انقلاب در انگلستان بودند؛ در بزنگاه انقلاب به ایران جاری شدند؛ سپس «هسته هوادار آرمان» گشتند و شروع به مباحثی در رد انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران نمودند؛ و آنگاه در زمان شکست، به اعضا سازمان های خط سه همچون پیکار و رزمندگان توصیه کردند که به پاشیدن و انحلال سازمان اقدام کنند؛ و سپس نگاه «چپ مدرن» شان متوجه کومله ی «سنتی» شد که مبارزه ای «عقب مانده» یعنی مبارزه مسلحانه میکرد و این وظیفه «بزرگ» را در مقابل خود نهادند که راهی کردستان گردند و این کومله ای ها را از«عقب ماندگی» نجات دهند. در آنجا به مبارزه مسلحانه خاتمه دادند و ضمن اظهار شادمانی هر چه تمامتر از شکست مائوئیستها در آمل، بشکن زنان و رقص کنان راه کشورهای «متمدن» در پیش گرفتند تا به «انقلابیون» آن دیار بپیوندند و در آنجا مبارزه «مدرن» خویش را ادامه دهند.
افکار حکمت، تخم و ترکه داد؛ ده ها گروه و سازمان یک نفره و چند نفره از آن برخاست؛ و اینان هر کدام بر سر میراث بزرگ خانواده، دست به مبارزه ای «مدرن» در قلب کشورهای «متمدن» و مدرن غربی زدند؛ اینک نیز فرزندان خود را به دسته ها و گروه های متعدد تقسیم کرده و نیز باز هم تقسیم میکنند. گویی این مبارزه تا اتمیزه شدن یعنی یکنفره شدن کامل همه سازمانهای ترتسکیست پیش خواهد رفت!؟
اما بشنویم از کلام «چپ» شان:
این حکمت و حکمتیستها هرگز فراموش نکردند که یک مو از سر طبقه کارگر و کمونیسم و سوسیالیسم کارگری، که شنیدنش آب از دهان انسان راه میاندازد، کوتاه بیایند. داد و هوار کشیدند که امپریالیسم مرد؛ فقط سرمایه داری وجود دارد؛ غربی آن «متمدن» است و شرقی آن ارتجاعی است؛( پس درود به سرمایه داری کشورهای متمدن غربی در مقابل کشورهای نامتمدن شرقی)؛ انقلاب دموکراتیک نیست و سوسیالیستی است و بورژوازی ایران یک پارچه است و وابسته به سرمایه داری غرب است. اولش اینجور گفتند و بعد گفتند که نه این «وابسته بودن» هم مهم نیست! مهم این است که سرمایه داری ایران، سرمایه داری است. اما سرمایه داری ایران «نامتمدن» است و اگر متمدن یعنی مثل غرب شود یا مثل زمان شاه، بیشتر مشکلات حل میشود. طبقه متوسط هم اصلا و ابدا وجود ندارد. همه یا کارگرند یا بورژوا. این چپ ایران «سنتی» است و باید به خارج از کشور برود و در کشورهای متمدن غربی مدتی زندگی کند تا از حالت سنتی بودن خارج شده و مدرن گردد.
و سپس «عقلای» این حزب برای رفع درمان «سنتی» بودن چنین نسخه پیچیدند: « دو دارو برای این چپ «سنتی» ضروری است تا از شر«امپریالیسمش» نجات یابد؛ یکی داروی سکس است و دیگری داروی مبارزه با مذهب. و چاشنی این دو، برهنه شدن است و برهنه شدن!؟ »
تاسف بار است! اما چنین است عمق و معنای واقعی داستان حکمت و ترتسکیسم منحط او که توانست بنا به دلایل متعدد که بحثش از حوصله ی این مقال خارج است، بخشی از چپ شکست خورده و یا واداده را مسحور این نظرات و لودگی های خود کرده و به چنین انحراف و انفعال وحشتناکی دچار کند.(1)
راستش انسان وقتی این برخوردهای مبتذل را از جانب ترتسکیست های حکمتی میبیند که چنین به کسانی که از دموکراتیک و ضد امپریالیستی بودن انقلاب ایران و وجود طبقات مختلف مردمی بغیر از طبقه کارگر در آن دفاع میکنند و تدوین تاکتیک هایی را که در عین پایبندی محکم به اصول مارکسیستی، مبارزه ای توام با نرمش را با این طبقات به پیش برند، در شرایط معین، ضروری میبینند، بد و بیراه میگویند و آنان را مثلا پیرو بورژوازی ملی و یا اصلاح طلبان و چیزهایی از این قبیل و کلا ضد مارکسیسم خطاب میکنند، یاد آن دزد میافتد که در حال فرار و دویدن، فریاد «بگیریدش» سر داده بود.
آخر ای همه چیزداران! ذره ای انصاف هم خوب چیزیست! شما سنگ روی سنگ مارکسیسم باقی گذاشته اید که اینک ما را متهم به نفی آن و مثلا دنباله روی از بورژوازی میکنید؟ آیا تا کنون شما جز بدنبال سلطنت طلبان و امپریالیستها رفتن چیزی از خود نشان داده اید! براستی شما چه چیز از مارکسیسم ادعایی خود را قبول دارید که با ما بر سر رعایت آن در رفتار مثلا با خرده بورژوازی و یا بورژوازی ملی و لیبرال بحث
میکنید؟ و آیا اگر این داد و فریادهای قلابی، «ننه من غریبم های» مداوم و هوچی بازی ها را از شما بگیرند چیزی در دستانتان باقی میماند که بگویید« چپ» هستید؟! بیایید اول یگانگی خود را ثابت کنید تا ما بر سر ارث و میراث با شما بحث کنیم!
اما برخی از افراد آواکیانیست، که نگارنده دو کتاب در رد نظرات وی و عدول وی از تمامی مباحث و اصول مارکسیسم نگاشته ام، نیز متاسفانه کمابیش شبیه این گروه شده اند. اینان از بحث کردن، تنها ناسزا گفتن و دشنام دادن را یاد گرفته اند و متاسفانه توش و توان یک بحث منطقی، متین، سالم و محترمانه را از خود نشان نمیدهند. مارکسیسم را مطلقا قبول ندارند، ولی چنان خویشتن را مدافع آن جا میزنند که انسان انگشت به دهان وا میماند!
برخی از این افراد نیز پشت مبارزان جانباخته در آمل سنگر گرفته اند. انگار که اینان وارثان آنانند. سالهای زیادی است که هیج چیز آن مبارزه را نیز قبول ندارند، اما از اعلام آشکار آن طفره میروند. همچنان که مدتها است که ساختار نیمه فئودالیسم ایران را رد میکنند بی آنکه شجاعانه به نقد آشکار و منطقی آن بنشینند(گرچه عموما نظریه نوینی را هم فرموله نکرده اند) و نشان دهند که کدام تغییرات در نظام اقتصادی ایران رخ داده که دیگر ما نمیتوانیم آن را نظامی اقتصادی شبیه چین هشتاد سال پیش بدانیم.
خلاصه نه مارکسیسم، نه لنینسم و نه مائوئیسم هیچیک را قبول ندارند و تمامی اصول اساسی این اندیشه (تاکید میکنم تمامی اصول اساسی این اندیشه که بوسیله این سه رهبر مارکسیسم بیان شده است) را منکرند و نفی میکنند. برنامه اینان «جاده های جدید تکامل» است که روشن نیست که چیستند و قرار است سر از کجا در آورند!
اما هم اینان چنان قافیه بافی شبه «چپ» میکنند که بیا و ببین! مشتی چپ و راست به هم میبافند و بجای پاسخ های مسئولانه، مشخص و روشن به انتقاداتی که در مورد نظرات اینان مثلا در مقاله ای مشخص، صادقانه و از سر دلسوزی، وارد گشته، به بحث در مورد هویت افراد و ناسزا دادن برمیخیزند و آنگاه بجای پاسخ به آن نقد در مورد محتوی آن مقاله مشخص، «فرار به جلو» را آغاز کرده، باصطلاح توپ را در زمین حریف میاندازند و شروع به زیر گرفتن میکنند:
« بفرمایید ببینیم که نظرتان درباره ی خاتمی چیست؟ بفرمایید ببینیم نظرتان در باره موسوی و کروبی چیست؟» «بفرمایید ببینم نظرتان درباره خمینی چیست؟»
و آنگاه گویی با این شیوه، پاسخ تمامی نقدها را داده اند، با خود فریبی حیرت انگیزی، نفسی از سر پیروزی چاق میکنند: «بفرمایید حالا این شما و این گوی و این میدان!»
این گونه رفتارها و سبک برخوردها که عموما ترتسکیستها مروجین اصلی آن بوده و هستند، از بدترین نوع رفتارها و سبک کاری است که در محیط های بی پرنسیپ روشنفکری، بویژه در خارج از کشور شیوع دارد و متاسفانه خلاصی از دست آن، امری است بسیار سخت و دشوار و محتاج کوششی فراوان!
خلاصه اینان گمان میکنند «چشم اسفندیار» یافته اند! و اگر چنین گفتند، کسانی که نمیخواهند روی مارکسیسم « لم بدهند» بلکه میخواهند بروی آن بایستند، جا خالی میکنند و خلاصه اینان چنین مبارزه ای را مفت خواهند برد!
نخیر! از این خبرها نیست!
اگر شما ناتوان و شرمسار از کوچکترین انتقادی از نظرات تئوریک پیشین خودتان هستید، اگر شما مباحث اساسی تان را تغییر داده اید، اما حاضر نیستید نظرات جدید خود را نه لابلای عبارات ثقیل پیچاندن و یا در نوشته هایی که بیشتر به هذیان گویی شبیه است عرضه کردن، بلکه بطور بی پرده، ساده و شفاف بگویید، اما وبلاگ ما و کسانی که با آن همفکری و همکاری میکنند، هرگز ناتوان و شرمسار از بزبان آوردن مواضع خود در مورد خاتمی و یا اصلاح طلبان نبوده و نیستند.
کافی است که اولا بیاد آورید که هنگامی که نگارنده پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388، مقالاتی با نام طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک در بررسی طبقات مختلف نگاشتم، نخستین بخش های آن را به اصلاح طلبان و بورژوازی ملی و لیبرال اختصاص دادم و بطور مفصل در مورد آنها بحث کردم و نوع تاکتیک طبقه کارگر در برخورد به این طبقات را با صراحت و بگونه ای روشن تدوین کردم. و این جستجوگران «چشم اسفندیار»هم اکنون میتوانند این مقالات را در وبلاگ ما بیابند و مورد بررسی قرار دهند.
ضمنا بد نیست بیاد آورند و یا اگر نمی دانند بدانند که چندین قسمت این مقالات، نخست در وبلاگ «جمعی از فعالین کارگری» گذاشته شد و این پیروان باب، بالا و پایین مقاله یکی دو مقاله مخالف هم میگذاشتند. و در این مقالات مشتی ناسزا و انگ نیز نثار نویسنده کرده و ضمنا زود هم مقاله را از صفحه اصلی وبلاگ بیرون میکردند .
و دوم نیز چنان این نویسندگان خرده گیر به خود زحمت دهند و آن مباحث ما را در نقد آراء آواکیان بخوانند که به نقادی های «شبه چپ» و خرده بورژوایی وی به تاکتیکهای لنینی مندرج در کتاب «چپ روی، بیماری کودکانه در کمونیسم» و نیز تاکتیکهای انقلابی مائو مندرج در مقاله ارزشمند«درباره سیاست» اختصاص یافته است، آنگاه خواهند دید که ما هرگز از بیان رک، آشکار و شفاف مواضع خود باکی نداشته، بلکه برعکس مصرانه در پی بیان آنها در پیشگاه عموم بوده ایم.
و سوم نیز اگر به مقاله نگارنده با نام «برخی وقت ها نبش قبر چیز بدی نیست!» که تا کنون تنها دو قسمت آن انتشار یافته و مابقی آن نیز بزودی منتشر خواهد شد، رجوع کنند، آنگاه در آنجا نیز کمابیش دفاع از این مباحث را خواهند یافت.
صفت مشخصه ی این تاکتیکها، کشیدن خط و مرز از یکسو با تاکتیک های توده ای -اکثریتی ها و نظرات راست اینان در مجیز گویی و دنباله روی از طبقات دیگر است و از سوی دیگر با تاکتیک های ترتسکیستی نوع حکمت و دارو دسته های حکمتی است که جنبش چپ ایران را دچار بدترین نوع «شبه چپ» کلامی و راست روی واقعی کرده، ناتوان از کوچکترین تحرک انقلابی در قبال دیگر طبقات نموده اند.
«شبه چپ» در تاکتیک، بی اعتقادی کامل به مارکسیسم! چنین است صفت بارز این «دوستان» طبقه کارگر ایران.



هرمز دامان- بهمن 90

یادداشت:
1- ما، کسانی را که برخی از نظراتشان شبیه به برخی از همین نظرات درمورد خصلت انقلاب و تضاد عمده جامعه ما است، اما جدا از حکمتیست ها و نیز در تقابل با آنها و شیوه و سبک کار آنها هستند، به هیچوجه عنوان با ترتسکیست های حکمتی مخلوط نمیکنیم. از نظر ما بحث با این دوستان، جدا از بحث با دارودسته های حکمتی است.