صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران
طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک
بخش چهارم *(قسمت اول)
دموکراتیسم مترقی و انقلابی
خرده بورژوازی
دیگر نیروی محرکه انقلاب و در حقیقت عمده ترین محرک جنبش دموکراتیک کنونی )از دوم خرداد به این سو ( اقشارمختلف خرده بورژوازی است. خرده بورژوازی وسیع ترین و پرنقش و نگارترین طبقه در جامعه کنونی ایران است و خواهان تحولات دموکراتیک در نظام کنونی سیاسی کشور. تجزیه و تحلیل این طبقه و اقشار مختلف آن پیچیدگی های معینی دارد. ما در زیر تلاش میکنیم به برخی نکات و خطوط اساسی آن تشخص بخشیم.
خرده بورژوازی بطور کلی به دو بخش سنتی و مدرن تقسیم میشود که بخش سنتی آن در شهرها و روستاها هستند، اما بخش مدرن آن بطور عمده ساکن شهرهاست . اگرچه در نتیجه تحولات 40 ساله اخیر در روستاها، بویژه با رشد بخشهای آموزش و بهداشت و نیز با تامین بخشی از کارمندان کارگاه ها و کارخانه های تازه تاسیس پیرامون روستاها و شهرهای کوچک از مردمان تحصیل کرده روستا و شهرک نشین، گسترش یافته است. بخش سنتی آن پیشه وران و کسبه هستند و بخش مدرن آن کارمندان و روشنفکران.
تولید کنند گان کوچک(پیشه وران)
اقشاراصلی سنتی آن که با تولید کالایی و تکامل آن به سرمایه داری مرتبط است عبارتند از تولید کنندگان کوچک کالا(خواه تولید کننده مستقل که خود چیزی برای مصرف عرضه میکند مانند پوشاک، صنایع دستی، لوازم کوچک خانگی، مواد خام همچون گندم، برنج یا هر تولید کشاورزی خرد دیگر، و خواه تولید کننده کوچکی که قطعه معینی برای کارخانه های اصلی مثلا ماشین آلات، لوازم خانگی، یا بخشی از ماده خام یک تولید دیگررا میسازد) تولید کنندگان دهقان خرده مالک در روستا، عرضه کنندگان خدمات کوچک چون خدماتی که به تولیدات صنعتی تعلق میگیرد مانند تعمیراتی های کالاهای صنعتی همچون اسباب و لوازم خانگی، ماشین ها (از انواع مختلف) و نیز خدماتی از نوع فرهنگی و ملکی ... همچنین بخشی از کنترات کاران ساختمان، تاسیسات صنعتی وسوله ها، همچون در و پنجره سازان، نجاران و ... که هم سرمایه کوچک و دکانی دارند و هم خود کار میکنند و نیز تجارخرد یا کسبه.
اینها با سه مولفه اساسی کمی مشخص میشوند: یکم کمیت سرمایه ) ابزارو وسایل تولید و یا کالا )، دوم کمیت یا حجم کار و سوم حجم استثمار کار دیگران. بطور کلی هر چقدر که کمیت سرمایه شان بیشتر باشد و کارگران بیشتری داشته باشند، حجم استثمار دیگران افزایش میابد و کمیت کاری شخص خرده بورژوا کمتر و گاه تقریبا هیچ میشود که در این نقطه خرده بورژوا به بورژوازی کوچک تبدیل میگردد و درمقابل کارگران خود نقش یک سرمایه دار را بازی میکنند و بیشتردرتضاد با کارگران قرار میگیرد. هر چقدر که کمیت سرمایه شان کمتر باشد و کارگران کمتری داشته باشند کارشخصی بیشتر میگردد و حجم استثمار کمتر و گاه تقریبا هیچ میشود که گرچه در این نقطه لزوما شخص خرده بورژوا به طبقه کارگر نمیپیوندند،اما به آن نزدیک میگردد؛ بدینسان از حدت تضادشان با کارگران کاسته میشود و به تضادشان با سرمایه داران افزوده میشود. نقطه ای که خرده بورژوا به طبقه کارگر میپیوندند همانا ورشکستی و ناتوانی دررقابت و سقوط ارزش سرمایه یا از دست دادن آن است.
از طرف دیگر هر چه سرمایه کمتر باشد او بیشتر به بازار و بانک مقروض می شود. اغلب چک میکشد و یا وام میگیرد. چک ها در بازار او را مجبور میکند جنس را بیش از پرداخت پول نقد خریداری کند و سود و استفاده او برای اینکه در رقابت عقب نماند پایین بیاید و از سوی دیگر گاه مجبور است جنس ها را با حداقل سود و گاه بدون سود بفروشد تا چک ها عقب نیفتد. نیاز به رقابت و کمبود سرمایه او را به سوی وام گرفتن از بانک مجبور میکند. وام نیز باید پرداخت شود و نباید اقساط آن عقب بیفتد. بطور کلی این اقشار و طبقات عموما نقش کارگزاران سه سرمایه صنعتی، تجاری و بانکی را بازی میکنند و از سوی آنان استثمارو در شرایط معین بحران و رکود تحت فشار و پرس قرار میگیرند. موضع آنان این است که از یک سو سعی دارند موقعیت آنها را کسب کنند اما از سوی دیگر در مقابل آنها هستند. این در مورد تمامی دستجات، گروها و قشرهای این طبقه صدق میکند. هر کدام را که بنگریم از یکسو سعی دارد موقعیت دسته بالاتر را بدست آورد اما از سوی دیگر نگران فرو افتادن در دسته پایین تر است.(1)
تضاد خرده بورژوازی با سرمایه داری بزرگ در عدم امکان رقابت سرمایه کوچک با سرمایه بزرگ نهفته است. این طبقه در دوران امپریالیسم بوسیله انحصارات بزرگ صنعتی و بانکی و کلا سرمایه مالی تحت فشار قرار میگیرد. عامل این فشار در کشورهای تحت سلطه، بطور عمده سرمایه بزرگ بورکراتیک و انحصار طلب داخلی است که تجلی حضور امپریالیستهاست و دولت را در اختیاردارد. در شرایط عادی، امکانات پیشرفت آن بواسطه قیمت گذاری ها وکنترل های مکرر دولت درمورد تولیدات و تنظیم سود این طبقه، آنان را در چارچوب معینی محصور میکنند و مانع از تحرک آنها میشوند. در شرایط تورم و بحران بخشی از این طبقه میتواند تا حدودی بواسطه سرمایه زیاد، موقعیت خود را حفظ کند،اما طبقات میانی و پایین آن دچار ورشکستی میشوند و به سوی نابودی سوق میابند. علت اصلی تحرکات این طبقه در دوران پس از جنگ را باید روابط جدید با بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و دیکته شدن سیاستهای اقتصادی تورم زا به ایران، بحران مزمن و رکود دانست که موجب سختی شرایط کار و زندگی این اقشار گردیده و بخش های مهمی ازآنان را مداوما در حال سقوط قرار داده است.
کارمندان ادارات دولتی و خصوصی
بخش مدرن آن که عمدتا با رشد دولت و موسسات بوروکراتیک، آموزشی و بهداشتی دولتی وهمچنین خصوصی در ارتباط است عبارتند از کارمندان ادارات دولتی و خصوصی از متوسط تا کارمندان جزء، دانشیاران تازه دانشگاه، دبیران و معلمین بخش دولتی و خصوصی و نیز بخش هایی از کارکنان موسسات بهداشت و درمان. همچنین لایه هایی از پزشکان، مهندسین و نیز استادان دانشگاه را میتوان جزء این طبقه دانست.
در مورد کارمندان ادارات دولتی و خصوصی و نیز کارکنان بخش آموزش و بهداشت، در میان برخی از چپ ها این درک وجود دارد که اینان را بواسطه حقوق بگیر بودن، جزو طبقه کارگر بدانند. اما این دسته ها به سبب مشخصه هایی چون کار فکری ( کارمند، دبیر یا معلم و پرستار تخصص یا کارشان فکری است) تفرد شخصی کار، موقعیت و شرایط کاری، پایگان اجتماعی، میزان دستمزد و مزایا، سبک و شیوه زندگی و علائق و آرزوها بطور کلی از کارگران متمایزند. اگربه بخش خدمات بنگریم میان کارگران بخش خدمات و کارگران مولد صنعتی یگانگی بیشتر(یا تقریبا کاملی) میبینیم تا میان کارمندان و کارگران خدمات و تولید. اگر به بخش تولید بنگریم میان کارگران صنعتی و کارگران بخش خدمات، نزدیکی بیشتری میبینیم تا میان کارگران و مهندسین حقوق بگیردر همان بخش تولید. این مسئله درمورد دبیران نیزصادق است. ما در تمامی نکات ذکر شده در بالا میان اینان با کارمندان نزدیکی و یگانگی بیشتری میبینیم تا با کارگران. درمورد معلمین بی تردید بواسطه شرایط حقوقی و تضیقاتی که به اینها تحمیل میشود شرایط بسیار سختی دارند که گاه وضعیت آنان را از نظر شرایط زندگی بسی طاقت فرساتر از شرایط زندگی برخی از کارگران میکند. اما معلمین نیزاگر نه یک مشخصه، بلکه مشخصه های گوناگون را درنظر گیریم به طبقه خرده بورژوازی تعلق دارند نه به طبقه کارگر. درمورد کارکنان بیمارستان ها بخش بالایی آنها ( نرس ها، کمک جراحان- تکنیسین های پزشکی) را باید جزو طبقه خرده بورژوازی محاسبه کرد. اما پرستاران ساده و بهیاران را میتوان نزدیک به طبقه کارگر دانست؛ و این البته غیراز کارکنان ساده بیمارستانهاست که بسادگی میتوان آنها را جزو طبقه کارگر محسوب کرد.
این نیز نکته ای جالب است که اکثریت باتفاق این گروه ها خود را کارگر نمیدانند و اصلا مایل نیستند که جزو طبقه کارگر دانسته شوند. آنان این امر را تحقیر نسبت بخود میدانند. اگراز یک کارگر بپرسیم کیست؟ او بسادگی پاسخ میدهد که یک کارگر است. بسیار استثنایی (آن هم عمدتا برای گریزاز تحقیر اجتماعی موجود وبسیارنادر برای اینکه بخواهد بگوید کسی است و چیزی است) پیش میآید که بگوید کارگر نیست و مثلا کارمند است. اما بسیاری کسان هستند که مایل نیستند به سبب پایگان فرو دست طبقه کارگر خود را جزو این طبقه بدانند( و این از لحاظ معنوی و نوع جهت گیری سیاسی نقش کمی ندارد) اما برخی از«چپ» های ما میخواهند آنان را بزور در طبقه کارگر جای دهند تا انقلاب سوسیالیستی شان، آن گونه که در ذهن خود میپرورند، کم و کسری نداشته باشد(2)
حال که سخن بر سر کارمندان است نکته ای نیز درمورد کارمندان ارتش بگوییم. اگر از برخی امتیازات و مزایای ویژه کارمندان ارتش (متوسط به پایین) همچون خانه های سازمانی و یا فروشگاههای خاص(که گاه دیگر ادارات نیزاز آنها بهره مندند) بگذریم، و آنان را چون کارمندانی ساده بنگریم ،آنگاه موقعیت و شرایط عینی و فکری کارمندان ارتش کمابیش مانند کارمندان ادارات دیگر است. اما ارتش ارگان و ابزارسرکوب یک طبقه بوسیله طبقه دیگر است، قوانین خاص دارد و نظام های استثماری موجود تلاش میکنند که این بخش را از بخش های دیگر جدا نگه دارند. بنابراین کارمندان رده متوسط به پایین ارتش گرچه در شرایط زیست همانند بقیه بخش های ادرات دولتی یا خصوصی هستند و از تورم و گرانی رنج میبرند،اما رژیمها اجازه نمیدهند برای افزایش حقوق، شرایط کار و روز کار و نیز علیه قوانین نظامی ارتجاعی درارتش دست به مبارزه واعتصاب بزنند. البته رژیم ها نیز نمیتوانند از کارمندان ارتش بخواهند به ارتشی بودن و لباس خود افتخار کنند و از قدرت داشتن حظ ببرند، اما آنان را مجبور سازند با آب و نان خیالی زندگی کنند. در نتیجه ارتشیان مجبورند برای بالا بردن سطح زندگی و یا جلوگیری از سقوط به شیوه های دیگر کسب درآمد همچون رشوه گیری دست زنند.
بطور کلی کارمندان ارتش را دردو نوع شرایط باید مورد توجه قرار داد: شرایط عادی و شرایط غیر عادی. در شرایط عادی عموما یا آگاهانه در جبهه مخالف مبارزات مردم می ایستند یا مجبور میشوند بایستند. (گرچه گاه در ارتش شورش نیز میشود اما این بیشتردرمیان سربازان است) اما در شرایط غیرعادی و بحرانهای مزمن سیاسی و نیزشورشها و قیام های توده ای، عموما ارتش به دو بخش تقسیم میشود. بخشی که به نظام تا مراحل آخر سقوط آن وفادارمیمانند و بخشی که به مردم میپیوندند. بخش های متوسط به پایین کارمندان ساده ارتش، بخش های ازستوان یکم به پایین بویژه کسانی که مشغول خدمتند و نیز توده ی عظیم سربازان که فرزندان کارگران، توده های زحمتکش روستا و نیز رده های پایین خرده بورژوازی هستند، جزو دسته اخیر بشمار میروند.
بخشی از کارکنان دولت برای اینکه سطح زندگی شان سقوط نکند مجبورند به خریدن سهام و یا رشوه گیری روی آورند. بطور کلی رشوه گیری و باجگیری های دولتی درجمهوری اسلامی که سران آن رشوه گیران بزرگ هستند، رواج فراوان یافته است و خود نظام تلاش کرده آن را رواج بیشتری نیز بدهد. یعنی در مقابل رشوه گیری چشمان خود را بسته و سکوت کرده است . در واقع رژیم جمهوری اسلامی بار را از دوش خود برداشته و بدوش خود مردم گذاشته است.(3) این نوع رشوه گیری ها نقش مهمی در تغییر جایگاه برخی افراد و دسته ها و نیز در افزایش قیمتهای برخی بخش ها همچون مسکن داشته است. اما برخی از افرادی که به آن تن میدهند ازحقارتی که رشوه در اینان ایجاد میکند مطلعند و ازآن ( و به همراه آن «راست نگفتن» که ویژگی بسیاری شغلها مثلا معاملات ماشین و بنگاه های ملکی شده است) رنج میبرند.
در مورد استادان دانشگاه، پزشکان، مهندسین و وکلا باید گفت اینان همه در یک ردیف نیستند. بسیاری از آنها سوای کار فردی، سهامدارند. مثلا بخشی از استادان دانشگاه ( و گاه دبیران با سابقه و مجرب) صاحب موسسات خصوصی آموزشی در زمینه های مختلف هستند. پزشکان فوق تخصص که درآمدهای کلان دارند و نیز بخشی از پزشکان متخصص در بیمارستانها سهام دارند. همچنین مهندسین با تخصص بالا بخشا سهامداران کارگاه های خصوصی اند یا بخاطر تخصص انحصاری و کمیاب خود در آمدهای کلان دارند(4) این مسئله در مورد وکلای مجرب نیز بگونه ای صدق میکند. بخش مهمی از سهامداران شرکت های مضاربه ای بخشی از این اشخاص و نیز برخی بازنشستگان ارتش بودند. اینها فرق میکنند با فلان دانشجو ی پزشک و یا تازه مهندس شده و ... که جدیدا مدرک تحصیلی گرفته وتازه میخواهد وارد بازار کار شود و حقوق بگیر ساده ای است. افزون بر این کسانی که تازه مدرک میگیرند چگونگی وارد شدنشان به بازار کار کاملا با پیشینه خانوادگی شان در ارتباط است. اگر خانواده بتواند سرمایه ای به ایشان بدهد اغلب خود یا سهام میگیرندو یا دست به ایجاد موسسات کوچک صنعتی،خدماتی یا کشاورزی میزنند. اما در صورتی که خانواده چیزی برای عرضه به فرزند خود نداشته باشد آنگاه اینان مجبورند مدتی در همین کارهای حقوق بگیری وقت صرف کنند تا بتدریج بتوانند موقعیت خود را بهتر کنند و خود را بالا بکشند.
تضاد بخش های مدرن خرده بورژوازی با امپریالیسم و سرمایه بزرگ انحصار طلب و بورکراتیک داخلی در سقوط مداوم سطح زندگی این طبقه و دور شدن مداوم آن ازحدود یک زندگی معمولی است. در شرایطی که تورم و بحران و رکود حاکم باشد بخشی هایی از این طبقه (متوسط به پایین) دچار بیکاری (با کم کردن کارمندان دولت و یا خصوصی سازی) و یا شدت کارو درمجموع سقوط سطح زندگی میشوند. اما بخش بالایی آن به سبب انباشت پول و زدو بند و رشوه و غیره میتواند خود را بالا بکشد و به بخش های بالاتر بپیوندد. این طبقه تنها از فشارهای اقتصادی متاثر نمیشود بلکه در مقابل فشارهای سیاسی و فرهنگی نیز حساس است. نگاهی به تاریخ مبارزات پیش و پس از انقلاب بویژه از دوم خرداد به این سو نشان میدهد که این بخش ها هم خواستهای اقتصادی داشته اند و هم خواستهای سیاسی و فرهنگی. کارمندان(بویژه دبیران و معلمین) در دو دوره ریاست جمهوری خاتمی و این دوره اخیر و نیز انتخابات مجلس ششم فعال بودند. اینان پس از روشنفکران در واقع دومین بخش حساس طبقه خرده بورژوازی هستند که نقش حلقه رابط بین روشنفکران و توده های وسیع در شهر و روستا را در جهت گیری ها این دوره بازی کرده اند.
روشنفکران
سوای کسانی که موقعیت شغلیشان تولید یا عرضه خدمت است بخشهایی موجود است که در واقع تولید کننده نیستند و یا کارشان را نمیتوان خدمت به معنای معمول کلمه گذاشت. اینها روشنفکران هستند. روشنفکران نیز به دو بخش اساسی تقسیم میشوند. بخشی مشغول تحصیلند یعنی دانشجویان و بخشی در کارشان نقش متفکر را به عهده دارند.
دانشجویان (و نیز بخش بالایی دانش آموزان) بطور کلی جزو خرده بورژوازی محاسبه میشوند و این بعلت بافت اساسی دانشجویی در ایران(هنوز که هنوز است تحصیل عالی برای فرزندان زحمتکشان شهر و روستا به آسانی میسر نیست و منشاء خانوادگی دانشجویان مشغول تحصیل در داخل و خارج عموما طبقات میانی به بالاست) و شیوه تفکر و علائق و سبک زندگی دانشجویان و نیز مواضع جنبش دانشجویی به عنوان یک کل است. اما از یک سو خود درون خود تقریبا تمامی تقسیمات طبقاتی را بازتاب میدهند: دانشجوی پولدار، میانه و فقیر . دانشجوی دانشگاه آزادی یا دولتی. دانشجوی ماشین مدل بالا دار خوش لباس خوب خور و خوب خرج کن تا دانشجوی فقیر که نه ماشینی دارد و نه لباس درست و حسابی و نه میتواند خوب بخورد و خوب خرج کند؛ افزون براینها مجبور است کار کند تا مخارج تحصیل خود را در بیاورد. از سوی دیگر تمامی طبقات جامعه نمایندگی سیاسی خود را درون آنها میابند یا تفکر و منافع خود را بازتاب میدهند.
با همه اینها تا زمانیکه دانشجویان در یک جایگاه مشخص طبقاتی جا نگرفته اند جزو طبقه خرده بورژوازی محسوب میشوند. بخشی اصلی و مهم آنها با تمام شدن تحصیلات (به هر درجه) در یک موقعیت شغلی مشخص جای میگیرند و به آن پایگاه طبقاتی تعلق میبابند. اما بخش مهم دیگر بطور کلی بدلیل فشارهای سیاسی و فرهنگی موجود، در مبارزات دانشجویی شرکت میکنند و بعضا سخنگو یا اندیشه پرداز(ایدئولوگ) طبقات میشوند. برخی از این کسان درشغلهایی هستند که هم موقعیت کاری برایشان است و هم نقش اندیشه ور را انجام میدهند. بخش دیگر که بویژه با نقش های پیشروتر مشخص میشوند، حرفه شان همان اندیشه پرداز بودن است. بخش مهمی از رهبران احزاب سیاسی از این دسته افراد تشکیل میشود.
بخش های که هم شغل مشخصی دارند و هم اندیشه گریا تا حدودی اندیشه گر هستند بطور عمده دربخش علوم انسانی شاغلند. در زمینه های فلسفه، جامعه شناسی، سیاست، اقتصاد، و نیز هنرهای گوناگون همچون شعر و داستان ، تاتر، سینما، موسیقی و نقاشی و...به عنوان مولف،مترجم و آفریننده اثر هنری . در اینجا نیز تقسیات طبقاتی با جهان بینی های مختلف مشاهده میشود.
در مورد هنرمندان بویژه گروه هنرمندان سینمایی و نیز تا حدودی موسیقی که بخش مشهورتر هنرمندان را تشکیل میدهند ( از نظر توده مردم بویژه جوانان که با سینما و تلویزیون و نیز موسیقی بیشتر آشنا هستند تا تاتر و داستان و شعر و نقاشی، و در مجموع با آنان آشنایی بیشتری وجود دارد تا با شاعران و رمان نویسان و مولفین کتب اقتصاد یا جامعه شناسی و سیاست) باید گفت که در دو موقعیت کلیدی دوم خرداد 76 و 23 خرداد 88 نقش بسیار مهمی (خواه با گرایش و رفتار آنان موافق باشیم و خواه مخالف) بازی کردند. آنان درخرداد 88 مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کردند و نیز نقش مهمی در جهت دادن مردم به سوی رای دادن به موسوی و کروبی بازی کردند.( برخی از هنرمندان جوان در ستادهای این اشخاص و نیز در دوره گذشته در ستادهای خاتمی فعال بودند) البته گرایش اصلی این هنرمندان که برخلاف کانون نویسندگان، به دلایل پیش گفته از برد بیشتری برخوردارند همان لیبرالیسم و دموکراسی بورژوایی است. اما ما شاهد برخی گرایش های دموکراتیسم مترقی و رفتارهای مردمی از جانب برخی از این هنرمندان هستیم. مانند شرکت در تظاهراتهای پس از تقلب انتخاباتی و یا برای جانباختگان در خاکستان تهران. بی تردید این نوع رفتارها از سوی این گروه هنرمندان باید مورد پشتیبانی و تشویق قرار گیرد. اگردر دوره کنونی جهان بینی طبقه کارگر در میان هنرمندان رشته های مختلف هنری بدلایل مختلف ازجمله شکست ها ی تلخ وسخت درعرصه جهانی و داخلی، ضعیف شدن نقش تفکرمارکسیستی و نگاه کردن به آن به مانند چیزی کهنه و قدیمی که نمیتواند پاسخگوی تحولات نوین باشد( براستی روشن نیست که چیز نویی که جای مارکسیسم را گرفته چیست؟ تفکرات سنتی، لیبرالیسم یا پسا مدرنیسم؟ تمامی این تفکرات طی سی سال اخیر آزمایش شده اند و ناتوانی مطلق خود را در تحلیل اوضاع و پیشبرد مبارزه نشان داده اند) و نیز کمی تجربه کمونیست ها در مبارزات طبقاتی داخلی، هواخواه ندارد، نفوذ آن ناچیز است و به چشم نمیآید(مثلا بر خلاف سالهای پیش از انقلاب که جهان بینی مارکسیستی اهمیت نسبتا بالایی داشت و بخشی از هنرمندان یا به این تفکر باور داشتند و یا تحت نفوذ آن بودند. ) اما گرایش دموکراتیسم وجود دارد و گرچه به اندازه گسترش و توان لیبرالیسم نیست،اما پشتیبانی و تشویق آن میتواند به رشد آن کمک کند.
روشنفکران درحالیکه به عنوان یک کل جزو اقشار مبارز خرده بورژوازی هستند اما در اجزاء، با موقعیت شغلی یا بی موقعیت شغلی باز گو کننده منافع طبقات درگیر هستند. اقلیتی نماینده و سخنگوی بورژوازی سلطنت طلب یا جمهوری خواه وابسته به امپریالیسم هستند. بخش مهمی بیانگر منافع بورژوازی ملی و بخش باز هم مهمتری نیز بیانگر منافع اقشار مختلف خرده بورژوازی . بخش کوچکی از روشنفکران نیز بیانگر منافع طبقه کارگر میشوند.
گرچه بین موقعیت شغلی و اندیشه پردازی یک رابطه متناسب یا نسبی وجود دارد اما این دو موقعیت گاه صد و هشتاد درجه با یکدیگر متضادند. یعنی روشنفکری با موقعیت طبقات بالا اندیشه پرداز طبقات پایین میشود و روشنفکری با موقعیت طبقات پایین اندیشه پرداز طبقات بالا. البته تضاد بین «موقعیت طبقاتی» و « اندیشه» نمیتواند تداوم یابد و باید یکی به نفع دیگری تغییر کند.در گذر زمان روشنفکر با موقعیت بالا برای وفاداری به اندیشه های طبقه پایین موقعیت طبقاتی خود را تغییر میدهد و به صفوف پایین میپیوندد؛ در مبارزات آنان شرکت میکند و تلاش میکند مواضع و احساسات آنان را کسب کند. و برعکس روشنفکر پایین به صفوف طبقات بالا ملحق میگردد و موقعیت آنها را کسب میکند. درمورد روشنفکر طبقات بالا که جهان بینی طبقات پایین را میپذیرد، پیوستن به پایینی ها، موانع خارجی( خانوادگی یا اجتماعی یا امنیتی) اغلب خیلی جدی ندارد اما موانع درونی آن کم نیست و بسیار جدی است و رفع آن نیازمند زمان و تلاش و کوشش بسیار است. اما پیوستن روشنفکری از طبقات پایین که منافع طبقات بالا را بیان میکند به طبقات بالا، شاید موانع درونی چندانی نداشته باشد، زیرا بطور کلی جذب جهان بینی بورژوایی کار سختی نیست اما اغلب موانع خارجی دارد که باید بر آنها فائق شد. این نوع درهم آمیختگی ها در روند های بازگویی منافع طبقات همواره در زندگی اجتماعی رخ میدهد. اما تردیدی نیست که رابطه معینی و متناسبی میان موقعیت طبقاتی و اندیشه ور طبقات بودن وجود دارد که این نوع آمیختگی ها نمیتواند آن را بطور اساسی مخدوش سازد.
بخش مهم روشنفکران از فشارهایی که به آنها وارد میشود دررنج هستند. این فشارها که از سوی سرمایه انحصارطلب داخلی و امپریالیستها وارد میشود در عرصه اقتصادی و صنفی بطور کلی درهمسطح نبودن امکانات رفاهی دانشجو و دانشگاه هم پای تورم و پیشرفتهای اجتماعی، درعرصه سیاسی فشارهای سیاسی به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی دانشجویی میباشد. دانشجویان به عنوان یک بخش از خرده بورژوازی نه تنها از فشارهای وارده به خود در رنجند بلکه چون بخش حساس جامعه هستند در عین حال تمامی فشارهای وارده به طبقات را از لحاظ فکری منعکس می سازند یا بیان میکنند و بطور کلی در تحولات سی ساله اخیر نقش چشمگیری داشته اند. آنان در واقع تحلیل گران اوضاع ، تنظیم کننده جهت گیری ها و مروج این جهت گیری ها بوده اند. اما چنانچه روشنفکران را به عنوان یک کل بنگریم عموما با ثبات و پایدار نیستند و توان ادامه مبارزه سفت و سخت و تا به آخر را ندارند. از میان آنان که تفکر طبقه کارگر را می پذیرند بخشی در نیمه راه میمانند و بخشی که به یگانگی عمیق با طبقه کارگر و توده ها دست میابند میتوانند به انقلابیونی استوارتبدیل گردند.
مهر و آبان 88- هرمز دامان
* توضیح : این مقاله در ماه تیر با هدف بررسی و تحلیل مبارزات جاری و تاکتیک کمونیستها نوشته شد و در نیمه نخست مرداد شکل نهایی پیدا کرد. اما با توجه به اینکه میتوانست بخش به بخش در وبلاگ «جافک» قرارگیرد این فرصت پیدا شد که تقسیمات مقاله تغییر یابد، بخش به بخش اصلاح شود وتا حدودی حوادث جاری را در بر گیرد. همچنین برخی بخش های تازه را که در شکل نخستین مقاله و با توجه به اهداف فوری مقاله وجود نداشت، به آن افزوده گردد. بخش جاری از جمله بخش هایی است که در اواخر ماه مهر و نیمه اول آبان نگاشته شده است.
یادداشتها
1- البته برخی اقشار خرده بورژوازی هستند که سرمایه شان کم نیست اما کارگر زیادی ندارند. ورود برخی ماشین آلات موجب چنین روندی گردیده است. مثلا برخی کارگاه های کوچک که ماشین آلات تولید پاکت های پلاستیکی را دارند گاه با یکی دو کارگر( گاه بعلت شبانه روزی بودن ترجیح داده میشود از کارگران افغانی استفاده شود) اداره میشود. اما برخی اقشار آن سرمایه کمی دارند اما کارگران زیادی را در استخدام دارند. مانند برخی کارهای خدماتی که نیاز به سرمایه زیادی ندارد اما کاربرند. در این موارد گاه کافی است مغازه ای کوچک داشت و دستی در «ارتباط» با دست اندرکاران کارهای صنعتی یا ساختمانی تا توانست کار را بدست آورد. گاه به آن مغازه هم احتیاج نیست وتنها « روابط لازمه» موجب بدست آوردن کار میشود و شخص میتواند با بدست آوردن کار و با داشتن اندکی ابزار آلات گروهی کارگر استخدام کند که کار را انجام دهد. بدینسان «روابط» و «اعتبار» نقش سرمایه را بازی میکند.
2- صرف نداشتن وسایل تولید و مزدبگیر بودن شخص را جزو طبقه کارگر نمیکند. موقعیت ویژه در روند کار وتولید و پایگان اجتماعی و نیز میزان حقوق و مزایا نقش مهمی در تعلق افراد به طبقات گوناگون دارند. یک جراح ساده ممکن است تنها با دستمزد تخصص خویش زندگی کند (این شاید استثنا باشد زیرا پزشکان مطب میزنند و درآمدشان که از حد معین گذشت میل به بکار انداختن آن در آنها زیاد میشود)اما برای یک عمل جراحی چندین میلیون تومان دستمزد میگیرد و اگر در ماه چندین عمل داشته باشد درآمد او در ماه سر به رقمهای 30 یا 40 میلیون می رسد. اما یک کارگرمتخصص حداکثر درآمدش در سال به یک سوم این میزان نمیرسد. کارجسمی نیز که دارای نقش مهمی در تعیین جایگاه افراد در پروسه کار و تولید هست، نقش مهمی درتعلق طبقاتی در جهان بویژه در کشورهای تحت سلطه دارد؛ اما کار جسمی نیز بخودی خود تعیین کننده طبقه نیست. اکثریت باتفاق کارگران در ایران با سنگینی کار جسمی نسبت به کار فکری روبرو هستند اما برخی مهندسین متخصص حقوق بگیر هستند که برخی اوقات آستین بالا میزنند و کارجسمی( فنی ) میکنند؛ اما نمیتوان آنها را بواسطه کار جسمیشان جزو طبقه کارگر دانست. موقعیت آنها در روند کار و تولید و درآمد آنها با کارگران متخصص بکلی فرق دارد. همچنین گاه کارگری بیسواد یا کم سواد، تخصص بالا و تجربه زیادی دارد؛ اما او با کارگر باسوادی نیز که همین میزان تخصص و تجربه را دارد، فرقی ندارد. اما یک کارگر با تخصص بالا با یک مهندس که همان میزان تخصص را دارد نیز از نظر موقعیت در کار و تولید و میزان دستمزد ومزایا نیز متفاوت است و به طبقات مختلفی تعلق دارند. من در بخش «طبقه کارگر» به عقاید انحرافی«کمیته هماهنگی» در باره طبقه کارگر و نسبت دادن نظرات نادرست به برخی مارکسیستها، بطورمشخص تری توجه خواهم کرد.
3- رشوه و باجگیری را تا آنجا که نه بوسیله «کله گنده ها»، بلکه بوسیله بدنه دستگاههای دولتی گرفته میشود، شاید بتوان تا حدودی مالیات پنهان وغیرمستقیم دولت از مردم با واسطه رشوه گیران نام نهاد. مالیات درآمد دولت است و باید صرف مخارج شود. بخشی از مخارج دولت حقوق کارکنان دولت است. اگر حقوقی که دولت به کارکنان خود میدهد بخشا ازمحل مالیات رسمی تامین میشود، رشوه نیز بخشی دیگر از حقوق کارکنان(نه همه آنها؛ زیرا بسیاری کارمندان زحمتکش شریف هستند که حاضرند اضافه کاری کنند و یا چندین کارانجام دهند اما تن به این شیوه های کسب درآمد ندهند) است که ازطریق فشار بر مردم تامین میشود. بدینسان افزایش حقوق بخش های دولتی که دولت باید انجام دهد از طریق رشوه گیری از طبقات مختلف مردم جبران میشود. اگر برای مالیات رسمی قانون وجود دارد، برای رشوه قانونی وجود ندارد. حقوق به تناسب شغلها داده میشود. رشوه نیز بسته به موقعیت ها میتواند گرفته شود. این نوع رشوه گیری ها که که بویژه درشهرهای بزرگ و درمیان بیشتر بخش های ادارات رواج یافته، در برخی ادرات همچون شهرداری ها و دارایی و نیز بخش های از ارتش( مثلا بخش خدمات سربازی) و یا راهنمایی و رانندگی بیشتر شده است.
4- در میان طبقه کارگر نیز این اقشار ملاحظه میشود. مثلا در ایران تعداد کارگران جوشکار لوله گاز که برخی جوشکاری های ویژه انجام میدهند، بسیار کم است. به این دلیل کارگران متخصص در این رشته ها، مزدهای نسبتا بالا میگیرند، علائق بورژوایی دارند، شیفته تیپ سازی های غربی هستند واز لحظ سبک زندگیشان عموما به سبک و سیاق بورژوازی زندگی میکنند