Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران                         

طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک
بخش چهارم *(قسمت دوم)
دموکراتیسم مترقی و انقلابی

بستگی ها و روابط  متقابل مدرن و سنتی با یکدیگر
تقسیم این طبقه به مدرن و سنتی را از دو جهت میتوان انجام داد: از جهت وابستگی به شیوه های تولید و خدمات  و از جهت اندیشه، جهان بینی، شرایط و سبک زندگی و نیز آمال و آرزوها. آنچه ما در بالا انجام دادیم به تقسیم نخستین مربوط است. اما این تقسیم بخودی خود بازگو کننده تفکرات افراد این طبقه نیست . زیرا هستند کسانی که در دسته سنتی جای میگیرند، اما دارای تفکر و سبک زندگی مدرن هستند و نیز برعکس کسانی هستند که از نظر موقعیت تولیدی در دسته مدرن جای میگیرند اما از نظر تفکر و شیوه زندگی سنتی هستند. از این رو اگر بخواهیم تقسیم دوم را انجام دهیم آنگاه  تقسیم اول تا حدودی دچار بهم ریختگی میشود. آنچه ما میبینیم این است که در تقسیم دوم این بخش ها یکدستی خود را از دست میدهند و درهم نافذ و داخل می شوند . مثلا در حالیکه بسیاری از تولید کننده خرد و یا کسبه کوچک به شکل سنتی خرده بورژوازی تعلق دارد اما برخی ازطیف های آن از نظر شیوه های مدرن تر تولید و تفکر به بخش مدرن تعلق دارند. برای مثال  اگر یک تولید کننده کوچک پوشاک یا خرده فروش که در بازار تهران مغازه دارد با یک تولید کننده پوشاک و یا خرده فروش که در خیابان ولی عصر تولیدی یا مغازه دارد و سرمایه شان تقریبا برابر است در نظر گیریم، از نظر نوع تولید یا فروش ، شیوه تفکر وسبک زندگی با هم فرق بسیار دارند.
نکته دیگر این است که  بسیاری از گروه های سنتی این طبقه  که مال و منالی دارند دیگر از تحقیر خود بوسیله با سوادان خسته شده اند. در دنیای کنونی حتی اگر جمهوری اسلامی واپس گرا باشد در رفت وآمد بودن و نشست و برخاست کردن با پولداران  که بسیارشان با سواد هستنداما بیسواد بودن،اغلب مایه شرم و خجالت و حقارت است و این گروه ها مایل نیستند که بچه هاشان نیز بار این حقارت را بدوش کشند . از این رو گرچه بسیاری بچه ها شان از درس و مشق بیزارند و ترجیح میدهند که سریعا نقش مدیراصلی در کار پدر یا مادر را ایفا کنند اما آنها بعضا به زور هم که شده بچه ها را مجبور به ادامه تحصیل  می کنند و آرزو میکنند که بچه شان دکتر و مهندس و استاد دانشگاه و وکیل و خلاصه  باسواد شود.(گرچه هنوز کم نیستند افرادی بشدت سنت گرا که تحصیل را تحقیر میکنند و میگویند که ای بابا من هیچ سوادی نداشتم ولی حسابدارم لیسانس داره و این منم که  به او مزد میدهم . درس میخوای چکار بیا پهلوی من از همین کار میتوانی به همه جا بررسی) از اینرو در میان فرزندان این اقشار ما شاهد این دو گرایش هستیم. بخشی پس از دیپلم یا اندکی دانشگاه درس خواندن به کار پدر یا مادر میگروند و بخشی نیز با تشویق یا اجبار پدر و مادر و نیز گاه با تمایل خود و برای اینکه به سرنوشت پدر دچار نگردند به ادامه تحصیل روی  میاورند و دکتر و مهندس میشوند. اینان در حالیکه از نظر پایگاه مدرن هستند و گرچه این درس خواندن ها بطور کلی گرایش سنتی را تضعیف میکند،اما بخشی از اینان از نظر تفکر همان تفکرات پدری را حفظ میکنند و سنت گرا میشوند.(5)
همچنین در حالیکه بخش کارمندان ادارات بطور کلی به بخش مدرن تعلق دارند،بخشی از آنها (از هر گروه شغلی که حساب کنیم و بویژه در شهرهای سنتی ایران ) از نظر تفکر سنتی هستند و به بخش سنتی ها تعلق می گیرند.
افزون بر این ما در میان استادان دانشگاه، مهندسین، پزشکان و وکلای دادگستری یعنی تحصیل کرده ترین اقشار و طبقات نیز تفکرات سنتی غلیظ مشاهده میکنیم. این اقشاررا اگر از نظر بافت کلی طبقاتی یعنی موقعیت و پایگان اجتماعی نگاه کنیم عموما به بورژوازی ملی تعلق دارند و چنانچه دسته بندی کنیم و بر مبنای  درجات مختلف حقوق و مزایا، داشتن سهام شرکت یا  بیمارستان و... حساب کنیم، شاهد برخی از قشر بندی ها درون آنها خواهیم بود یعنی بخش های بالایی آن به بورژوازی ملی و بخشهای پایین آن به خرده بورژوازی تعلق دارند.  اما اگر از نظر نوع تفکر و جهان بینی مورد ملاحظه قرار دهیم، آن گاه گروهی به بخش سنتی و بخش مدرن تعلق میگیرند و در صورتی که بخشی از آنها را به عنوان اندیشمند یا ایدئولوگ مورد بررسی قرار دهیم آنگاه در میان آنها هم  بخش اندکی را طرفدار آمریکا و امپریالیسم یعنی سخنگوی بورژوازی انحصار طلب گذشته، بخش هایی را طرفدار انحصار طلبان کنونی و بخش هایی را طرفدار بورژوازی ملی  خواهیم دید. (6) همچنین به عنوان ایدئولوگ در میان اقشار این طبقه نمایندگان خرده بورژوازی و طبقه کارگر را نیز خواهیم یافت. اگر با اندکی فاصله بیشتر به این اقشار و طبقات بنگریم آنگاه سه تمایل برجسته تر است: تمایل سنتی و تمایل مدرن که به دو تمایل طرفدار غرب و ناسیونالیسم بورژوازی ملی تقسیم میشود.اما اگر بطور کلی سخن بگوییم و میانگین همه این نکات در این طبقه را محاسبه کنیم یا  به برآمد نهایی آن بنگریم بی تردید این اقشار و طبقات به بورژوازی ملی تعلق دارند و به بخش مدرن متعلقند و بیشترین ایدئولوگ های بورژوازی ملی را در خود پرورش میدهند.
در دبیران و معلمین نیز چنین چیزی را میبینیم. یعنی اگر از تاثیرات کنونی سی ساله جمهوری اسلامی و نیز مد شدن برخی آداب و سنن برای پیشرفت کار و باصطلاح رواج«تقییه» بگذریم (7)  این اقشارعلیرغم وجود تفکرات سنتی عموما به بخش مدرن خرده بورژوازی متعلقند. البته پیش از انقلاب نیز تفکرات سنتی درمیان این گروه افراد وجود داشته است. بویژه در شهرهای سنتی همچون قم، مشهد، اصفهان، کرمان و یزد این مسئله بیشتردیده میشود تا مثلا درشهرهایی چون تهران (بجز برخی بخش های آن) تبریز، شیراز، برخی از شهرهای خوزستان و اراک. در شهرهای سنتی  بواسطه عللی همچون سابقه قدیمی تاریخی آنها، نبود یا کم بودن صنایع پیشرفته و کلیدی، موقعیت ممتاز تولید و تجارت خرد و تسلط آن بر دیگر موقعیت های تولیدی از لحاظ فرهنگی و گرایش مسلط میان مردم به این گونه مشاغل حتی در برخی شهرها که صنعت رشد زیادی داشته است، قدرتمند بودن نهاد روحانیت یا شخصیت های روحانی، و نیز وجود مدارس مذهبی، وجود شهرهای کوچک غیر صنعتی پیرامون آنها، گرایش سنتی در میان اقشار این طبقه هنوز بسی قوی تر از وجود این گرایش در شهرهای تازه تاسیس یا تقریبا تازه تاسیس گشته است.
نکته مهم همانا مواج بودن اقشار تشکیل دهنده این طبقه است که عموما ثبات ندارد و جابجایی مداوم افقی و عمودی میان اقشار و گروه های آن صورت میگیرد.  کارمند و دبیر به ایجاد تولیدی یا موسسه خدماتی یا مغازه خرده فروشی دست میزند و فرزند تولید کننده خرد و کاسب،  مهندس،دکتر و یا کارمند ادارت میشود. بالا به بالاتر یا پایین و پایین به پایین تریا بالا در حرکت است. در شرایط خاص جمهوری اسلامی بواسطه بلبشویی که همواره در عرصه اقتصاد حاکم بوده، ما اغلب شاهد نوسان های شدید میان اقشار و دستجات این طبقه بوده ایم. اگر در زمان شاه این طبقه در دوران معینی  تا حدودی ثبات نسبی داشت و ثروتمند شدن یک شبه افراد این طبقه تقریبا استثنایی بود، در دوران جمهوری اسلامی، بی ثباتی تقریبا مطلقی براین طبقه حاکم بوده است.احتکارها در دوران جنگ، توزیع کالاهای کوپنی، استفاده از امکانات تعاونی ها و اتحادیه های تولیدی، نوسان های قیمتها و تورم هر ساله و نیز رواج برخی ظاهرسازی ها و چاپلوسی ها در ادرات دولتی اغلب به برخی از افراد و باندها اجازه میداد که یک شبه  ره صد ساله پیمایند و بسرعت ثروتمند شوند یا موقعیت های ویژه  کسب کنند. اما در عین حال همین نوسانات برخی از بخش های  این طبقه را مجبور میکرد به کارهای مدام بپردازند و برای فرار از سقوط سطح زندگی روز و شب کار کنند و اغلب چند  کاره یا چند شغله گردند. اگر درروزگار قدیم یک نفر کار میکرد و 4 نفر میخوردند این دور و زمانه عموما باید 4 نفر کار کنند تا 4 نفر بخورند.
در مورد گرایش به سمت ایدئولوژی مذهبی و سکولار و رهبری روحانی یا مکلا تفاوتهای بارزی میان دو بخش سنتی و مدرن به پشم میخورد. بخش سنتی آن بویژه در شهرهای سنتی  عموما به سوی پذیرش ایدئولوژی های مذهبی و رهبران روحانی گرایش دارد و بخش های بالایی آن رهبری بورژوازی تجاری را میپذیرند و در شرایط فقدان نیروی سیاسی پرولتاریا، بخشی از گروهای های میانی و پایین سنتی را بدنبال خود میکشد. برخی ازبخش های  میانی و بویژه پایینِی آن به سوی سازمانهای مذهبی رادیکال همچون سازمان مجاهدین که بیشتر تجلی خودشان است تا طبقات دیگر، کشش دارد و در واقع  تامین کننده اصلی نیروهای این سازمان بوده است. در مجموع در این دو بخش گرایش مشترکی به رهبری ایدئولوگ های روحانی نیز وجود دارد. 
اما بخش مدرن آن عموما تفکرات لائیک و سکولار را گرامی میدارد. بخش بالایی آن بطرف بورژوازی صنعتی  داخلی گرایش دارد و بخش پایینی آن تفکرات دموکراتیسم و چپ را میپذیرد. اگر سازمان مجاهدین خلق بیا نگر منافع اقشار سنتی رده میانه به پایین  این طبقه است، جبهه دموکراتیک تلاشی برای بیانگری منافع اقشار مدرن این طبقه بود. بطور کلی طیف های مختلف این طبقه همواره به سوی پذیرش اشکال تفکر سنتی و مدرن  و ایدئولوژی های لیبرالیسم، دموکراتیسم و چپ  گرایش دارد. اما تحت شرایط مشخص نبود سازمانهای دموکراتیک و چپ و یا نیروهای اپوزیسیون قدرتمند، این طبقه میتواند دنباله رو نیروهای ارتجاعی و استبدادی نیز بشود. در انتخاباتهای پس از دوم خرداد بخش هایی از گرایش های مدرن و سنتی بویژه در شهرهای سنتی و روستاهای تابع آنها به ناطق نوری ،احمد توکلی، رفسنجانی و بویژه در دو دوره اخیرانتخابات ریاست جمهوری به احمدی نژاد رای دادند.
نکته کلیدی در مورد یگانگی این دو دسته یعنی سنتی و مدرن همانا شرایط زندگی، نوع تفکر و مواضع مشخصی است که در مقابل دشمنان انقلاب و نیز انقلاب میگیرند. علیرغم تفاوتهای بارز اغلب یکسانی های اساسی میان این اقشار و طبقات ملاحظه میشود.
انگیزه های محرک اقشار مختلف خرده بورژوازی
آرزوی اساسی این اقشار و طبقات نظامی اجتماعی است مستقل ازامپریالیسم و نیز دارای خطوط اساسی دموکراسی بورژوایی با وجه دموکراتیسم متمایز از لیبرالیسم بورژوایی ضمن آنکه شکاف و فاصله طبقات به میزان کنونی نباشد یعنی طبقات به هم نزدیکتر شوند و «عدالت اجتماعی» بر قرار گردد. (بورژواها پایین تر و کارگران بالاتر بیاییند) اما مرکز ثقل اصلی ان خود این طبقه است که تقریبا میان دو طبقه اخیر ایستاده است.
این طبقه نیروی محرکه مبارزات دموکراتیک در دوران پس از دوم خرداد است. در مورد انگیزه های و علل برخاستن آنها میان اقشار و گروه های مختلف آن وجوه اشتراک و تفاوت هایی به چشم میخورد.
انگیزه و نیروی محرک پیشه وران و کسبه عمدتا اقتصادی است و لبه تیز مبارزاتشان علیه سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی است. بی چشم انداز بودن آینده، ورشکستگی و سقوط بخش اصلی بویژه میانه به پایین را تهدید کرده است. تورم و پایین آمدن مداوم قدرت خرید مردم، رکود و بسته شدن کارخانه ها و کارگاه ها صنعتی شرایط زندگی این طبقه را در معرض فروپاشی قرار میدهد. به این ترتیب نقطه عزیمت مبارزه این طبقه عموما خواستهای اقتصادی بوده است.
در مورد بخش هایی چون کارمندان ادرات  و دبیران و معلمین  و دیگر گروهای این طبقه باید تقریبا هر دو مولفه اقتصادی و سیاسی را محاسبه کرد. اساسی ترین انگیزه محرک کارمندان همانا سقوط مداوم سطح زندگی بواسطه تورم، بحران و رکود است. سطح زندگی  که مدام در معرض سقوط باشد کارمند مجبور است برای فرار از سقوط هر چه بیشتر کار کند. اضافه کاری، از وقت استراحت خود زدن و دو کاره و سه کاره شدن. به این ترتیب این اقشار اغلب برای این نمیکوشند که وضع خود را بهتر کنند بلکه برای این میکوشند که وضع عمومی زندگی  و دخل و خرجشان بدتر نشود.اما کارمندان  و دبیران و نیز همچون آنان پزشکان و مهندسین تازه کار و ...  بواسطه سطح سواد و فرهنگ در زمینه های سیاسی نیز فعالند و خواستهای مبارزاتشان گاه عمدتا خواستهای سیاسی است. آماج اصلی مبارزات دوران اخیر استبداد و حکومت مستبد و عقب مانده جمهوری اسلامی است. در اینجا پیوند معینی میان حرکت این اقشار با دانشجویان ملاحظه میکنیم. این دو گروه به همراه روشنفکران نقش اصلی را در کشاندن توده های وسیع تولید کنندگان کوچک و کسبه و خلاصه گروه های دیگر خرده بورژوازی در شهر و روستا به مبارزات ضد استبدادی و دموکراتیک اخیر داشته اند.  
دانشجویان نیز در مبارزات 12 ساله اخیر نقش پیشرو و ممتازی داشته اند. مبارزات دانشجویان نیز هم با خواستهای اقتصادی صورت گرفته و هم با خواستهای سیاسی. خواستهای صنفی و اقتصادی دانشجویان در جمهوری اسلامی بیشتر از زمان شاه است. در زمان شاه خواستهای اقتصادی دانشجویان عموما بهانه ای برای خواستهای سیاسی بود اما در جمهوری اسلامی خواستهای اقتصادی دانشجویان و مسائل صنفی آنان اهمیت یافته است و بخشی از مبارزات دانشجویی بگرد این گونه خواستها شروع شده و جریان یافته است. البته دانشجویان تنها نسبت به خواستهای صنفی خود به عنوان دانشجو انگیزه مند نیستند. شرایط عمومی اقتصادی جامعه نیز برای دانشجو که باید تحصیلات خود را تمام کند و فردا وارد بازار کار شود نیز اهمیت دارد. چشم انداز عمومی کنونی بیکاری و سرگردانی و بی سروسامانی است و این محرک قدرتمندی در حرکت دانشجویان است .
اما خصلت ویژه حرکتهای دانشجویی و روشنفکران  و کارهای روشنفکری  بر خلاف تولید کننده خرد و کسبه، نه بر مبنای خواستها وانگیزهای اقتصادی بلکه عمدتا بوسیله انگیزه ها و خواستهای سیاسی مشخص میشود. هم چنانکه گفتیم دانشجویان به عنوان بخش  جوان ،آگاه و پیشرو جامعه از یک سو تا حدود زیادی خواستهای سیاسی مستقل خود را دارد و از سوی دیگر نقش پیشرو را در ترجمان خواستهای پیشرو ملت بعهده دارد. همچنین باید در نظر داشت که جنبش دانشجویی تجلی گاه مبارزه درون صفوف خلق و نیز خلق و ضد خلق نیز هست.
اگر به مبارزات دانشجویی بطور کلی بنگریم همواره دو مولفه اصلی داشته است. ضد امپریالیسم و ضد استبداد. در دوره اخیر بویژه از دوم خرداد به این سو که جنبش دانشجویی فرصت نفس کشیدن یافت، خصوصیت ضد استبدادی آن عمده شده است؛ زیرا حکومت استبدادی جمهوری اسلامی در حال حاضرعمده ترین مانع در تغییر، تحول و تکامل در جامعه ایران است. خصوصیت ضدامپریالیستی آن نیز کمابیش محفوظ مانده است اما بواسطه تضادهای جمهوری اسلامی با غرب و گرایش به سمت روسیه و پشتیبانی این کشور و نیز چین، شعارها، خلاف تمایل جمهوری اسلامی که علیه امپریالیسم آمریکا شعار میدهد، بر علیه روسیه و چین جهت یافته است. از این نکته نباید اینگونه برداشت کرد که جنبش دانشجویی خصوصیت ضد امپریالیسم غرب را از دست داده است. البته بیشتر رهبران اصلاح طلبان حکومتی از گذشته خویش( مبارزه نیم بند،بی مایه و تا حدود زیادی از یک موضع عقب مانده با امپریالیسم)احساس شرم  میکنند در مقابل امپریالیستها ژست آدم های نادم و پشیمان را بخود میگیرند، طلب عفو و بخشش میکنند و مداوما آنها را اطمینان میدهند که به موازین بین المللی پایبندند و ... و نیز این گونه تفکرات مسموم را در جنبش دانشجویی و روشنفکری پراکنده میسازند؛ اما بی تردید خصلت اصلی تضادهای جامعه را نمیتوان پنهان کرد. تضاد ساختاری اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران نه با روسیه و چین، بلکه بطورعمده با امپریالیسم غرب و آمریکا است. آمریکا وغرب که میخواهند میان دو قطب مردم و جمهوری اسلامی راه بروند و مانور بدهند دیر یا زود و در نتیجه رشد تضاد ها، مجبور به جهت گیری نهایی خواهند شد.(8)
سیاست
اقشار،دستجات و گروه هایی که برشمردیم اغلب و علیرغم تفاوتها، در مواضع سیاسی خود کمابیش مشترکند. بافت اصلی مردمی که محرک بقیه اقشار و طبقات در دوم خرداد در شهر و گسترش آن به روستا ها شد از میان همین اقشار و طبقات است. اینها اساسا و درمنافع اساسی خود مخالف امپریالیستها و نیز انحصار طلبان جمهوری اسلامی هستند و از سوی دیگر مخالف اشکال سنتی حکومت و زندگی.
این بخش با این همه وسعت و گوناگونی صاحب یک سازمان سیاسی مشخص در عرصه سیاسی مبارزه طبقاتی در ایران نیست. سازمانهای عمده بخش سنتی آن سازمان مجاهدین خلق بود که بیشترین افراد خود را از میان قشرها و گرو های این طبقه میگرفت. این سازمان برای  تقریبا دو دهه نماینده عمده این اقشار بشمار میرفت. اما سیر حرکت سیاسی این سازمان ،آن را  وارد بازی های نیروهای امپریالیستی و نیروهای ارتجاعی در منطقه کرد و در نتیجه از نمایندگی طبقه خویش دور کرد. اکنون در حالیکه برخی از گرایشات درون این طبقه به نفع این سازمان وجود دارد اما محبوبیت و درجه نفوذ و تاثیر گذاری ان بر پایه های طبقاتی که از آنها برخاسته است، تقریبا ناچیزشده است.
طبقه هم ثبات دارد و هم متغیر است. سازمان سیاسی و اندیشه وران  نیز هم ثبات دارند و هم متغیرند. اگرچه ثبات و حرکت ها و تغییر هر سازمان سیاسی را باید عمدتا با ثبات و تغییرات درون طبقه و یا اقشار آن توضیح داد اما گاه این حرکتها و تغییرات کاملا برهم منطبق نیست. گاه سازمان سیاسی مسیری کیفیتا جدای از طبقه میپیمایند، طبقه خود را رها میکند،بدنبال حوادث و بازیها براه میافتد و عموما به هرز میرود یا اضمحلال میابد.این در مورد نیروهای سیاسی طبقه کارگر نیز صادق است که گاه نمایندگاه آن به هرز رفته و یا به نمایندگان طبقات دیگر تبدیل شده اند.
بجز سازمان مجاهدین، اندیشه گرانی چون شریعتی تا حدودی گرایش طبقاتی این طبقات را نمایندگی میکردند . او در فاصله میان مدرن و سنتی ایستاد. از سنتی ها فاصله گرفت اما به مدرن ها نرسید. در وابستگی  به شریعتی سازمانهایی همچون «آرمان مستضعفین» و نیز «فرقان» پدید آمدند اما نتوانستند در مبارزه طبقاتی جاری جا پایی برای خود محکم کنند. در حال حاضراندیشه های شریعتی اینجا و آنجا در میان جریانهای دوم خردادی بویژه در میان دانشجویان نافذ است اما جریان و یا سازمان مستقلی که ادامه دهنده افکار او باشد، وجود ندارد.
در میان روحانیت نیز افرادی وجود دارد که این طبقه بویژه بخش سنتی آن را نمایندگی میکنند. مثلا آیت اله منتظری که علیرغم تمامی انتقادهایی که سوای مسائل ایدئولوژیک، میتوان در مورد او داشت(مثلا نقش او در طرح حکومت ولایت فقیه ) اما باید به وی و مبارزات او با  انحصار طلبان جمهوری اسلامی ونیز رنجهایی که کشید، عمیقا احترام گذاشت. منتظری همواره و در بیشتر فراز های مهم زندگیش کوشید تا سخنگو و پشتیبان اقشار خرده مالک روستا، پیشه وران و تولید کنندگان کوچک و کارمندان رده متوسط به پایین ادرات شود. محبوبیت اصلی وی نیزعمدتا در میان این اقشار و طبقات است.
در مورد چرخش اصلاح طلبان دوم خردادی ها بطرف آیت اله منتظری همه این گرایش ها را نمیتوان خالص دانست. برخی از آنها از کرده گذشته خود پشیمان شدند و تا آنجا که منتظری در روحانیت صاحب درجه و پایگاه است او را بعنوان مقتدا دانستند. اما آنجا که منتظری تا حدودی بیانگر منافع اقشار مختلف خرده بورژوازی میشود از او جدا میشوند. بخش دیگر آنان نیزفرصت طلبانه و برای پر کردن خلا یک رهبر فقهی و علم کردن آن در مقابل خامنه ای  و منفرد کردن او، منتظری را مطرح کردند و پشت او صف کشیدند و گرنه هیچ چیز منتظری را قبول ندارند. بواسطه پیچیدگی مسئله اندیشه پردازان روحانی، یعنی وابستگی و تقابل نمایندگی سیاسی یک طبقه مشخص  ودر عین حال صاحب موقعیت ویژه روحانی در نهاد روحانیت و مرجع تقلید بودن، من در اینجا به همین نکات بسنده میکنم  و در مقاله مستقل دیگری به آن توجه میکنم.
اما بخش مدرن آن بجز در دوره ای که «جبهه دموکراتیک خلق» پا کنژاد و پاکدامن و ... پدید آمد و دیر زمانی هم نگذاشتند بپایید هرگز بطور مشخص نماینده سیاسی نداشت. اما نداشتن نماینده بطور «مشخص»، بیانگر نبود نماینده سیاسی بطور«نامشخص» نیست. در حقیقت بخش مهمی از چپ ایران بویژه سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان های مبارز شبه چپ، اغلب نمایندگان سیاسی اقشار مدرن این طبقه هستند و نظرات ان را تئوریزه میکنند.
بطور کلی خرده بورژوازی بویژه بخش های میانه و پایین آن میتواند متحد مطمئنی برای طبقه کارگر درانقلاب دموکراتیک (و زحمتکش ترین بخش آن متحد مطمئن طبقه کارگردر انقلاب سوسیالیستی) باشد و رهبری طبقه کارگر را بپذیرد؛ بشرط آنکه طبقه کارگر آگاه، متحد و متشکل باشد، بوسیله حزب انقلابی خود رهبری شود و در پراتیک مبارزه طبقاتی نقش پیشرو و قدرتمند خود را ایفا کند. اما در صورتی که طبقه کارگر شرایط رهبری این طبقه ( نبود حزب پیشتاز، سازمانهای صنفی نظیر سندیکاها و اتحادیه های و سازمان یافتگی لازم اقتصادی و سیاسی ) را نداشته باشد و این طبقه در طبقه کارگر قدرت لازم را برای رهبری نبیند، همواره امکان این هست که بدنبال بورژوازی ملی، شاخه های سنتی وعقب مانده بورژوازی تجاری و گاه جناحهای امپریالیستی براه بیفتد و رهبری آنان را بپذیرد.
در دوران کنونی، این طبقه بدلیل عدم امکان فعالیت نمایندگان سیاسیش و ضعیف بودن آنها، بجای اینکه به وسیله این نمایندگان حرکت خود را سازمان دهد، و دموکراتیسم و رادیکالیسم خود را آشکار سازد، عمدتا بطور عمومی و «بی چهره» دنباله رو جبهه مشارکت و موسوی و کروبی و سیاستهای  التقاطی لیبرالی و مذهبی، شکلهای مبارزه و شعارهای درهم مدرن و سنتی- مذهبی عقب مانده گردیده است و گرچه نه بطور کامل( زیرا بسیاری شعارها، حرکتها و شکلهای مبارزه از سوی مردم بطور خودبخودی انجام میشود و رهبری بدنبال مردم است) اما در مجموع از سیاستهای آنان پیروی میکند.(9) اگر با دقت به گروه هایی همچون حزب توده، سازمان فدائیان اکثریت و گروه های نزدیک به آنان بنگریم اینان نیز در واقع دنباله روی از این افراد و احزاب را تئوریزه میکنند.
آیا باید این قبیل جریانات را نماینده سیاسی موجود این طبقات دانست ؟ در مورد این مسئله نمیتوان بسادگی «جبهه دموکراتیک» حکم داد. من در بخش های بعدی تلاش میکنم برخی خطوط را درسیاستهای این جریانها، مشخص تر ترسیم کنم.
مهر و آبان 88- هرمز دامان یادداشتها
5- بده بستان خانوادگی میان اقشار سنتی و مدرن در جمهوری اسلامی کم نبوده است. اگر در زمان شاه کارمند، دبیر و... دارای موقعیت، نفوذ یا «پرستیز» اجتماعی خوبی بود در دوره کنونی همه «والامرتبگی» به بازاریها تعلق گرفته است. بدینسان کم نبوده اند از کارمندان متجدد که با کسبه سنت گرا بده بستان خانوادگی کرده اند و دختر داده اند و پسر گرفته اند. امری که اغلب با تسلیم به سنتهای عقب مانده بویژه بوسیله دخترانی که در خانوانده متجدد بزرگ شده اند، توام گردیده است.
6- بواسطه مهاجرت های آزادانه و اجباری دوران 30 ساله اخیر و رشد تعداد تحصیل کردگان خارج از کشور، یک قشر نسبتا قابل توجه ازاکادمیسن ها در خارج از کشور شکل گرفته که یا استاد دانشگاههای خارج از کشور گردیده اند و یا در کارهای تحقیقی موسسات بیرون از دانشگاهها فعالیت دارند. برخی از اینان طرفدار امپریالیسم غربی هستند و تعداد قابل توجهی نیز ایدئولوگ های بورژوازی ملی، اما در میان آنها ایدئولوگ های خرده بورژوازی بسیار کم است.اغلب کسانی کهاز سوی رادیوها و تلویزیون های خارجی و نیز مطبوعات بعنوان مشاور یا تحلیل گر انتخاب میشوند،از میان اینها هستند.
7- در مورد تاثیر سی ساله، باید اعتراف کرد که جمهوری اسلامی با قدرت هر چه تمامتر بوسیله  سیستم آموزش، کتاب و مطبوعات، سینما، برنامه ها و فیلم های خبری، سریال ها و فیلم های تلویزیون و برخی برنامه های اجرایی تحمیلی همچون نمازهای جماعت و... توانست افکار و جهان بینی بخشهایی از این اقشار را دچار تغییرات واقعی  وجدی و تا حدودی«ذاتی» کند. بخشی ازاقشار این طبقه که درپیش از انقلاب نه نماز میخواندند و نه روزه میگرفتند و یا با جمع کردن مبلغی پول قصد گردش و سفر به اروپا و امریکا را میکردند، در دوره جمهوری اسلامی  به نماز خواندن و روزه گرفتن روی آوردند و سفرهای مهم زندگیشان مکه و مدینه و سوریه شد و اینها لزوما  تظاهر برای پیشرفت در کار نبود بلکه تا حدود زیادی چرخشی در نوع تفکر و علائق این اقشار بود. اگر چه تظاهر و«تقیه» همواره نقش بزرگی در روی آوردن برخی ازاقشار این طبقه و نیز طبقات دیگر بطرف این نوع  برنامه ها داشت.
8-  موضع گیری جنبش جاری در مقابل  امپریالیسم غرب و آمریکا که میل به جذب  دولت آمریکا و اتحاد آن با جنبش را دارد، تا آنجا که معنای جهت گیری خلاف حرکت جمهوری اسلامی و تقابل مطلق با آن را داشته باشد( به این معنا که هرچیزی جمهوری اسلامی بگوید مردم به خلاف آن گرایش یابند) تا آنجا که تقابلی با جمهوری اسلامی است که مبارزه اش با غرب صوری  و برای پیشبرد سیاستهای خود و فریب مردم است و تا آنجا که تقابلی با جمهوری اسلامی است که از یک موضع عقب مانده و ارتجاعی (و نه از یک موضع مترقی و انقلابی) با غرب مخالفت میکند، ممکن است برای مدتی به عنوان یک حرکت تاکتیکی که نقش مثبت دوگانه معینی ایفا میکند، مفید باشد. یعنی نقش معین در جدایی صفوف مردم از حکومت و نیز  نقش جلوگیری از( و مختل کردن) وحدت امپریالیسم آمریکا و غرب با حکومت اسلامی یعنی باند خامنه ای . اما این تاکتیک وجوه منفی جدی دارد و درمورد آن هرگزنباید دچارخوش بینی شد و خود را فریفت. از یک سو جنبش طبقات مردمی ایران میتواند و باید بر محوراساسی استقلال و اتکا به نیرو و توان  قدرتمند خود استوار باشد و بر  بستر چنین اتکایی، چشم به یاری دیگر خلقهای جهان بدوزد و نه اینکه یاری  دولت های امپریالیستی بویژه آمریکا را بطلبد. از سوی دیگر آمریکا و غرب نه طرفدار دموکراسی در ایران است و نه از آن خوشش میآید و نه حاضر است کمکی به پیشرفت آن بکند. آمریکا و غرب بدنبال منافع اساسی خود در ایران و منطقه است. برای غرب و امریکا بهترین حکومت در ایران حکومتی است که بتواند منافع امپریالیسم آمریکا و غرب را درایران پیش ببرد و نیز بتواند در داخل با ثبات باشد و از طرف مردم تا حدودی پذیرفته شود. جمهوری اسلامی در اینکه منافع غرب را به پیش ببرد، مشکلی ندارد اما نمیتواند در داخل ثبات مورد نظر امپریالیستها را بر قرار کند و خود از سوی مردم مقبول شود. بنابراین غرب ترجیح میدهد که به جای جمهوری اسلامی یک حکومت مانند شاه یا چیزی شبیه  به آن درایران برقرار باشد. اما این تا جایی است که آمریکا و غرب بتواند این حکومت را به حکومت مورد علاقه خود تبدیل کند. در صورتی که نتواند- که در شرایط کنونی نمیتواند-  بناچار با همین ها اگر بتوانند تا حدودی در داخل ثبات یابند، کنار میآید. اما امریکا و غرب با جنبش مردم تا آنجا کنار میاید که یا این جنبش از حدود مورد علاقه آمریکا تجاوز نکند؛ یعنی به طرف  گسترش و توده ای شدن هر چه بیشتر و نیز به طرف اشکال رادیکاتر مبارزه و قهر گرایش نیابد و یا دررهبری جنبش این امکان را مشاهده کند که اینان به سوی غرب و آمریکا گرایش یابند و نقش کارگزاران آن را ایفا کنند؛ و یا اینکه در صورت رشد و تکامل جنبش به مراحل بالاتر و ناتوانی امپریالیستها در پیشگیری یا منحرف کردن آن، اساسا چاره ای  جز کنار آمدن- آن هم موقتی-  با آن را نداشته باشد. بطور کلی آمریکا از هرچه جنبش و شورش مردمی است بیزار است؛ بویژه اگر این جنبش در کشوری با شرایط وموقعیت فوق العاده حساس چون ایران و در منطقه ای چون خاورمیانه باشد. غرب و آمریکا ترجیح میدهد که ایران به یک مرکز بحران ومبارزه تبدیل نشود. رهبری موج سبز ظاهرا میخواهد حکومت اسلامی را در عرصه بین المللی دچار انفراد سازد و خود را مقبول نماید، اما خیره سرانه افکار مسمومی درباره امپریالیستها  درون جنبش مردم رواج میدهد. مردم ایران بی تردید با هیچ ملتی در دنیا سر جنگ ندارد و طرفدار صلح، دوستی و آرامش است. اما صلحدوستی مردم ایران هرگز موجب آن نمیشود و نخواهد شد که امپریالیستها نیز صلح جو باشند و از منافع خود در ایران دست بردارند. 
بطور کلی تخفیف مبارزه طبقات میانی با امپریالیسم آمریکا سوای نقش سیاسی ویژه رهبری جنبش، به علل اجتماعی گوناگون صورت گرفته است که باید جداگانه به آن پرداخته شود: عللی همچون  گرایش به سوی حکومتی چون حکومت شاه پیشین که از نظر اقتصادی، فرهنگی و تا حدی سیاسی، وضع مردم به وخامت وضعشان درجمهوری اسلامی نبود، علاقه جوانان به فرهنگ غرب در مقابل رواج فرهنگ عقب مانده از سوی جمهوری اسلامی، مهاجرت به کشورهای غربی برای رهایی از شرایط  نابسامان داخلی و تاثیر آن بر داخل و ...
9-  بی مناسبت نیست که دراینجا اشاره ای به تداخل حرکتهای مبارزاتی مردم با تظاهرات وراهپیمایی های  حکومتی (روز قدس یا 13 آبان) بکنیم. دراینجا بر خلاف نظرات و حرکتهای مردم که عموما شکل تقابل مطلق با جمهوری اسلامی را پیدا کرده است، ما می بینیم که حرکت مردم نه از لحاظ نظرات و شعارها بلکه در شکل حرکت، در پیوند ویگانگی با حرکت حکومت بروز میکند. مردم در راهپیمایی های حکومتی وارد شده ، آن را از گستره ومحتوای درونی خود تهی کرده و مهرحرکت خود را بر آن میزنند. بی تردید علت مستقیم و اصلی این امر، مانع شدن حکومت برای تظاهرات مستقل مردم و سرکوب آن و نیز میل و نیروی قدرتمند و مهارنشدنی جنبش به حفظ خود و بروز و تداوم دارد. همچنین درجه کنونی گسترش جنبش و درجه ی توانایی مقاومت آن ، ویژگی طبقات واقشار اصلی شرکت کننده و نیز رهبری مبارزه در بروزاین شکلها موثر میباشد. این نوع تداخل ها برای دوره و شرایطی ممکن است بتواند ادامه یابد؛ازافت جنبش جلوگیری کند و به تداوم و گسترش آن یاری رساند. اما این ادغام و تداخل تا حدودی اجباری و خودبخودی درهمین دو تظاهرات اخیرنیز میل به جدایی داشته است. یعنی اولا جنبش مردم بطور خودبخودی وعملا از حرکتهای حکومتی تفکیک شده است؛ دوما خود حکومت به اجبار مردم را به سوی جدایی از حرکت خود میراند؛ و سوما مبارزات مردم چاره ای ندارد جز اینکه در تکامل خود این تفکیک را به سرحد نهایی خود برساند. مثلا در روز 13 آبان  حکومت با اجرای برخی تمهید ها نگذاشت مردم داخل حرکت حکومتی شوند وآن را به تبعیت خود درآورند. مردم نیزعملا حرکت مستقل خود را گذاشتند که ازسوی حکومت غیر قانونی خوانده شد. بطور کلی با درجاتی از تداوم، گسترش و عمق مبارزه، جنبش طبقات مردمی نیازی به این تداخل ندارد و میتواند توجهی به اینکه از سوی حکومت بی مجوز و غیر قانونی خوانده شود و یا سرکوب ها نداشته باشد؛ خود برای خویشتن «مجوز» صادر کند، حرکتهای خود را به مثابه«قانون» بنمایاند و حرکت حکومتی را «غیرقانونی» کند؛ در مقابل سرکوب حکومت به مقاومت دست زند و مبارزه خود را به شکلهای نوین و تکامل یافته تری تبدیل کند. در این مورد، درآینده بیشتر سخن خواهیم گفت.