استراتژي جديد امريكا در افغانستان
استراتژي خروج يا استراتژي تحكيم اشغال؟
بارك اوبا ما رئيس جمهور امريكا، استراتژي جديد امريكا در افغانستان را "استراتژي خروج " ناميده است. اما اين استراتژي در واقع نه استراتژي خروج بلكه استراتژي تحكيم اشغال افغانستان و گسترش جنگ در اطراف افغانستان است و در اساس نه استراتژي جديد بلكه تحكيم و گسترش همان استراتژي زمان بوش محسوب مي گردد.
گرچه تا حال سند مشخص جامعي از سوي دولت امريكا كه اين " استراتژي جديد " را بصورت همه جانبه و جامع توضيح دهد، منتشر نگرديده است؛ اما با توجه به بيانات بارك اوباما و سائر مقامات دولتي امريكا و همچنان اقدامات عملي اي كه تا حال اشغالگران امريكايي در افغانستان و اطراف آن انجام داده و يا رويدست گرفته اند؛ مي توان تا حد زيادي بصورت ذيل خط وخال اين استراتژي را
به تصوير كشيده و مشخص نمود.
1 – تقويت نيروهاي اشغالگر
( افزايش قوت هاي اشغالگر امريكايي، تعميق و گسترش نقش آنها و متمركز ساختن فرماندهي جنگ) :
طبق آخرين بر آوردهائيكه خود اشغالگران به عمل آورده اند، فعلا مجموع قواي نظامي امريكا در افغانستان، 56000 نفر افسر و سرباز را در بر مي گيرد و مجموع قواي نظامي متحدين امريكا در افغانستان، 33000 نفر هستند. با ورود تمامي بخش هاي قوت هاي 21000 نفري اضافي امريكايي به افغانستان، كه بارك اوباما وعده داده و تا حال تعدادي از آنها به افغانستان وارد شده اند و بقيه نيز در حال ورود به كشور هستند، تعداد مجموعي قوت هاي اشغالگر خارجي در افغانستان، در زمان انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي، بيشتر از 100000 نفر خواهد شد، يعني چهار برابر مجموع قوت هائيكه در سال 2001 افغانستان را اشغال كردند.
در واقع هر باري كه در طول هفت و نيم سال گذشته، انتخابات در افغانستان بر گذار شده است، چه انتخابات لويه جرگه ها بوده باشد و چه انتخابات رياست جمهوري و پارلماني، قوت هاي اشغالگر بيشتري به كشور وارد شده اند. اين بار نيز تامين امنيت براي انتخابات رياست جمهوري و شورا هاي ولايتي رژيم، يكي از دلايل افزايش قوت هاي اشغالگر امريكايي، نشاندهي مي گردد.
اما افزايش قوت هاي اشغالگر امريكايي بعد از انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم نيز ادامه مي يابد. قرار است از ابتداي سال 2009 تا آخر آن مجموعا 30000 نفر قواي اضافي امريكايي به افغانستان وارد شوند. به اين ترتيب 9000 نفر ديگر قواي تازه نفس امريكايي بعد از انتخابات رژيم وارد افغانستان خواهند شد و تا آخر سال 2009 مجموع قوت هاي اشغالگر به 110000 نفر خوهد رسيد.
اخيرا وزراي دفاع پيمان اتلانتيك شمالي ( ناتو ) به اين فيصله رسيده اند كه به تعداد 5000 نفر از قواي مربوط به كشور هاي اروپايي آن پيمان را از كوسوو بيرون بكشند. اين فيصله مي تواند ظرفيت افزايش قوت هاي نظامي كشور هاي متذكره به افغانستان را بالا تر ببرد و اين احتمال را قوي تر ميسازد كه حد اقل برخي از كشور هاي اروپايي عضو ناتو نيز كم و بيش قواي شان را در افغانستان افزايش دهند. در چنين صورتي مجموع قوت هاي اشغالگر كنوني از لحاظ تعداد نزديك به مجموع تعداد قوت هاي اشغالگر سوسيال امپرياليست هاي شوروي سابق در افغانستان خواهد شد. چنانچه صرفا يكي دو حركت ديگر در جهت افزايش اين قوا به عمل آيد، كه احتمال آن زياد است، مجموع قوت هاي اشغالگر امپرياليستي و ارتجاعي كنوني با قوت هاي اشغالگر سوسيال امپرياليستي سابق برابر خواهد شد.
اولين دسته ها از قواي اضافي و تازه نفس امريكايي در دو ولايت همجوار كابل يعني در غرب كابل ( ولايت وردگ ) و جنوب كابل ( ولايت لوگر ) مستقر شده اند. يكي از مناطق ديگر نزديك به كابل، كه طبق گفته هاي منابع مربوط به رژيم پوشالي، دسته هاي قواي تازه وارد امريكايي در آينده نزديك در آن مستقر خواهند شد، ولسوالي رشيدان وردگ است كه يكي ازولسوالي مربوط به ولايت غزني است.
درمناطق جنوب كشور، هم اكنون دسته هاي قوت هاي تازه وارد امريكايي در حال ورود به ولايت هلمند و بخشا ولايت فراه هستند. گفته مي شود كه در آينده نزديك دسته هاي ديگر قوت هاي تازه وارد امريكايي در ولايات قندهار، زابل و ارزگان نيز جا بجا خواهند شد.
يكي از وظايف نظامي مهمي كه قواي امريكايي مستقر در افغانستان بر عهده خواهند داشت، سهمگيري گسترده در تامين امنيت سرحدات شرقي، جنوبي و غربي افغانستان خواهد بود. اين وظيفه، سهمگيري گسترده در تامين امنيت سرحدات ولايات كنر، ننگرهار، پكتيا، خوست، پكتيكا، زابل، قندهار و هلمند، كه همه ولايات سرحدي همجوار با خط ديورند هستند و مناطق سرحدي ولايت فراه در غرب كشور و در همجواري با ايران، را در بر خواهد گرفت.
كار هاي ساختماني پايگاه هاي نظامي گران قيمتي به ارزش صد ها ميليون دالر در اين مناطق سرحدي از قبل شروع شده است. بعضي از اين پايگاه ها تكميل شده و به بهره برداري سپرده شده اند، بعضا در حال تكميل هستند و بعض ديگر شان در آينده نزديك تكميل خواهند شد.
يكي از وظايف مهم قوت هائيكه تا كنون در اين پايگاه هاي سرحدي مستقر بوده اند، رهنمايي حملات هوايي طيارات بي پيلوت امريكايي بالاي مناطق آنطرف خط ديورند و بعضا عمليات نفوذي كم دامنه زميني در آن مناطق بوده است. با افزايش تعداد قوت هاي امريكايي مستقر در سرحدات، در صورت ضرورت اين حملات هوايي و زميني مي تواند بيشتر از پيش تشديد و گسترش يابند. در واقع يكي از دلايل راه اندازي عمليات هاي نظامي وسيع عليه طالبان پاكستاني توسط اردوي دولتي پاكستان، پيشگيري از اجرا يا لا اقل پيشگيري از گسترش اينگونه فعاليت هاي نظامي امريكايي ها است.
پايگاه هاي سرحدي امريكايي در مناطق سرحدي ولايت فراه، وظيفه ترصد سرحدات ايران در پيوند با قوت هاي امريكايي مستقر در پايگاه هوايي شيندند را بر عهده خواهند داشت.
افزايش آموزگاران نظامي امريكايي براي آموزش افراد اردو، پوليس و استخبارات رژيم نيز در چوكات عمومي افزايش قوت هاي اشغالگر امريكايي در افغانستان، مد نظر قرار دارد. قرار است نيروهاي امنيتي رژيم، شامل افسر و عسكر، وسيعا افزايش يابند، به خوبي مجهز شوند و آموزش ببينند و اين كار طبعا مستلزم افزايش آموزگاران نظامي خارجي است.
با تمام اين تفاصيل، افزايش سي هزار نفري نيروهاي اشغالگر امريكايي در افغانستان، صرفا يكي از جوانب تقويت نيروهاي اشغالگر امپرياليستي در افغانستان را ميسازد. جنبه ديگر عبارت است از تعميق و گسترش نقش نيروهاي اشغالگر امريكايي در عرصه هاي مختلف. اين جنبه را مي توان بصورت خلاصه، تعميق و گسترش نقش نيروهاي اشغالگر امريكايي در ساحات ملكي و به بيان ديگر نظامي ساختن وسيع و عميق عرصه هاي ملكي در افغانستان دانست.
يكي از اين عرصه ها، عرصه اقتصادي است. قوت هاي اشغالگر امريكايي از مدتي به اينطرف مستقيما به سرمايه گزاري در عرصه اقتصادي شروع نموده اند. اخيرا قومندان عمومي قواي امريكايي مستقر در افغانستان فاش ساخت كه اردوي امريكا تا حال در افغانستان يك ميليارد دالر سرمايه گزاري نموده است. وي بطور خاص از سرمايه گزاري در شركت هاي افغانستاني توليد آب آشاميدني بوتلي – كه در افغانستان معمولا آب معدني ناميده ميشود – و همچنان شركت هاي ساختماني نام برد. به گفته وي، سرمايه گزاري هاي اردوي امريكا در افغانستان ادامه خواهد يافت و بطور روز افزون گسترش خواهد يافت. اردوي امريكا از طريق اين سرمايه گزاري ها، مايحتاج قوت هاي نظامي امريكايي مستقر در افغانستان را در داخل اين كشور توليد خواهد كرد. قومندان عمومي قواي امريكايي مستقر در افغانستان ادعا كرد كه هم اكنون مجموع افراد تحت قومنده اش از آب آشاميدني بوتلي توليد شده در افغانستان استفاده مي كنند. وي بطور آشكار برنامه اي را فاش ساخت كه مطابق به آن، كوشش خواهد شد تا تمام مايحتاج غير جنگي قوت هاي نظامي امريكايي مستقر در افغانستان، از داخل اين كشور تهيه گردد و به اين ترتيب گويا بازار خوبي براي توليدات افغانستان – يعني توليدات مربوط به سرمايه گزاري هاي اردوي امريكا در اين كشور – به وجود بيايد.
به اين ترتيب قوت هاي اشغالگر امريكايي در افغانستان، مستقيما عرصه اقتصادي را مورد حمله قرار داده و براي اشغال بيشتر و بيشتر اين عرصه مي كوشند.
عرصه ديگر، ادامه كار براي شكلدهي رژيم دست نشانده است. پس از رويكار آمدن بارك اوباما، دولت امريكا اعزام چهار هزار نفر آموزگار براي تعليم و تربيه پرسونل ملكي براي پيشبرد امور ملكي رژيم را رويدست گرفت. اين آموزگاران هم در سطح مركز وهم درسطح ولايات در عين حاليكه تعليم و تربيه اين پرسونل ملكي را پيش خواهند برد، اجراات روز مره آنها و به عبارت ديگر اجراات امور روز مره دولت در تمامي سطوح كار هاي دولتي را تحت كنترل خواهند گرفت. اخيرا اعزام اين آموزگاران شروع گرديده است. اما دولت امريكا همزمان با اين كار اعلام كرد كه چون از بابت اعزام آموزگاران ملكي امريكايي به افغانستان دچار مشكل است، موقتا افراد بر حال ويا متقاعد اردوي امريكا را براي پيشبرد اين كار به افغانستان مي فرستد. اما گمان غالب اين است كه اين كار موقتي نخواهد بود و در آينده نيزتداوم خواهد يافت. اصلا در شرايط جنگي افغانستان براي دولت امريكا نهايت مشكل است كه آموزگاران ملكي به اين كشور اعزام نمايد.
متمركز ساختن فرماندهي كل جنگ بدست فرماندهان امريكايي و تمركز بيشتر روي نيروهاي امريكايي در جنگ، جنبه ديگري از تقويت نيروهاي اشغالگر را تشكيل مي دهد.
جنرال مك كريستال در عين حاليكه فرماندهي عمومي نيروهاي امريكايي در افغانستان را بر عهده دارد؛ فرماندهي عمومي نيروهاي ناتو را نيز بر عهده گرفته است. فرمانده عمومي عملياتي، هم براي نيروهاي امريكايي وهم براي نيروهاي ناتو، نيز يك جنرال امريكايي تعيين گرديده است.
قبلا در ولايات مهمي از مناطق جنگي جنوب افغانستان، نيروهاي ناتو مسئوليت هاي عمده جنگي را بر عهده گرفته بودند. مثلا نيروهاي انگليسي در هلمند، نيروهاي كانادايي در قندهار و يا نيروهاي هالندي در ارزگان. در شرايط جديد كه قوت هاي جديد امريكايي عمدتا در ولايات جنوبي و جنوب شرقي مستقر مي گردند، نه تنها از تعداد نقش نيروهاي ناتو درين ولايات كمرنگ تر مي گردد، بلكه از لحاظ عملياتي نيز نقش اين نيروها بيشتر حاشيه يي و جانبي خواهد شد. گرچه ممكن است تمامي كشور هاي اروپايي عضو ناتو يكجا با كشور هاي ديگري كه عضو ناتو نيستند و در افغانستان نيروهاي معدودي دارند، مجموعا قادر گردند كه حد اكثر 5000 نفر نظامي اضافي به افغانستان وارد نمايند، ولي اين مقدار افزايش قوا نيز قادر به حفظ تناسب قبلي ميان قوت هاي اشغالگر امريكايي و غير امريكايي نخواهد بود. نيروهاي اضافي امريكايي همه داراي وظايف جنگي عملياتي خواهند بود، در حاليكه نيروهاي اضافي سائر كشورها، عمدتا وظايف جنگي عملياتي نخواهند داشت و وظايف ديگري بر عهده خواهند گرفت.
مسلما فشار دولت امريكا بالاي تمامي متحدينش در جنگ افغانستان، بخصوص كشور هاي عضو ناتو، بخاطر سهمگيري بيشتر آنها درين جنگ همچنان ادامه خواهد يافت. ولي تجارب چند سال گذشته نشان داده است كه امريكايي ها مجبورند بار اصلي فرماندهي جنگ را بطور متمركز و محكمي بدست بگيرند و بار اصلي پيشبرد جنگ را نيز قويا روي شانه هاي شان حمل نمايند.
2 - منطقه يي ساختن جنگ:
منظور از منطقه يي ساختن جنگ، مد نظر قرار دادن آن به عنوان يك جنگ هم پيوند وهمزمان در افغانستان و پاكستان است. در واقع از همان ابتداي تجاوز به افغانستان واشغال اين كشور، دولت امريكا نقش مهمي براي همراهي دولت و اردوي پاكستان با اين كارزار امپرياليستي قايل بود. حتي بالا تر از آن، همراه شدن دولت و اردوي پاكستان با دولت و اردوي امريكا، نقش مهمي در شكلگيري نهايي نقشه و آغاز عملي اين كارزار بازي نمود.
در واقع دولت و اردوي امريكا بعد از حصول اطمينان در مورد اين همراهي و همگامي دولت و اردوي پاكستان بود كه تصميمش را براي حمله به افغانستان نهايي ساخت و دست به اين حمله وتهاجم زد. در طول مدتي كه عمليات قواي امريكايي براي سرنگوني رژيم طالبان در افغانستان ادامه داشت، تقريبا تمامي ميدان هاي هوايي پاكستان در اختيار اين قوا قرار گرفت و راه لوجيستيكي زميني نيز در پاكستان به روي قواي امريكايي باز گرديد. نقش اين استفاده وسيع قواي امريكايي از تاسيسات هوايي و راه هاي زميني پاكستان، نسبت به تسهيلات ابتدايي و نسبتا محدودي كه در همان موقع در كشور هاي آسياي ميانه بدست آورده بودند، خيلي بيشتر و برجسته تر بود. حتي تا هم اكنون راه هاي لوجيستيكي زميني پاكستان شريان هاي حياتي قواي ائتلاف بين المللي تحت رهبري امريكا و قواي آيساف مستقر در افغانستان را تشكيل مي دهند.
مهم تر از اين اقدامات نظامي مشخص، تصميم دولت پاكستان براي ترك پشت پناهي سياسي امارت اسلامي طالبان بود كه نقش مهمي در سراسيمگي نيروهاي آن و هزيمت كتلوي آنها از سنگر هاي جنگ بازي نمود. پاكستان نزديك ترين و مستقيم ترين متحد و به بيان بهتر حامي و پشتيبان امارت اسلامي طالبان بود. تمامي حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم امريكايي، انگليسي و عربي از امارت اسلامي طالبان نيز از لحاظ عملي و مستقيم در همين ظرف مي ريختند و همه با هم نقش عظيمي در شكلدهي و گسترش و تقويت آن بازي مي كردند.
در سال هاي بعد، با تداوم اشغال افغانستان توسط قوت هاي امريكايي و متحدينش، اردوي پاكستان بخش مهمي از قوت هايش را در مناطق قبايلي هم مرز با افغانستان مستقر كرد و به وقفه ها عمليات هاي نظامي محدود ويا نسبتا گسترده را به خرچ امريكايي ها عليه طالبان و نيروهاي القاعده مستقر در اين مناطق پيش برد. اما مهم تر ازين ها، دولت پاكستان، ضربات شديد و گسترده اي بر پيكر تشكيلاتي القاعده در شهر هاي پاكستان وارد نمود و چند صد نفر از كادر رهبري و نيز فعالين آن را گرفتار كرده و به امريكايي ها تسليم نمود.
كمسيون مشترك امنيتي سه جانبه ميان نظاميان امريكايي مستقر در افغانستان، نظاميان پاكستاني و نظاميان رژيم كرزي، كه از چند سال به اينطرف ده ها بار جلساتش را برگذار نموده است، بخوبي نشاندهنده هم پيوندي جنگ در افغانستان و پاكستان است.
بر مبناي همين هم پيوندي بود كه دولت پاكستان در زمان بوش حيثيت متحد استراتژيك دولت امريكا در بيرون از ناتو را بدست آورد و سالانه ميليارد ها دالر كمك هاي نظامي و غير نظامي امريكايي را بدست آورد.
با تمام اينها، دولت امريكا در زمان بوش، مداوما خواستش را براي افزايش نقش جنگي به اصطلاح ضد تروريستي پاكستان تكرار مي كرد و دولت و اردوي دولتي پاكستان را تحت فشار قرار مي داد. در اثر اين فشار ها، دولت و اردوي پاكستان مخفيانه موافقه نمود كه " پايگاه هاي تروريستي " در مناطق قبايلي هم مرز با افغانستان، توسط طيارات امريكايي بمباران گردند. اين بمباران ها چندين ماه قبل از رويكار آمدن بارك اوباما عملا آغاز گرديده بودند.
" استراتژي جديد بارك اوباما " اين روند رو به رشد و گسترش در طي هفت و نيم سال گذشته را محكم به دست مي گيرد و در سطح جديدي اعتلا و گسترش مي بخشد.
در چوكات " استراتژي جديد بارك اوباما "، جنگ در افغانستان و پاكستان به مثابه يك جنگ واحد در نظر گرفته مي شود و تمامي مسائل مربوط به افغانستان و پاكستان در همين چار چوب واحد گنجانده مي شود. از اين ديد، جنگ ديگر جنگي صرفا در افغانستان نيست كه عمليات هاي جنگي قوت هاي اردوي پاكستان در مناطق قبايلي هم مرز با افغانستان، كمكي از بيرون به اين جنگ تلقي گردد. اكنون جنگ در سوات و در آينده نزديك در وزيرستان، محاذ هاي مربوط به جنگ واحدي تلقي مي گردد كه در افغانستان و پاكستان بصورت هم پيوند وهمزمان جريان دارد. فرقي كه ميان محاذ هاي جنگي اين جنگ واحد در دوطرف خط ديورند وجود دارد اين است كه در اينطرف خط نيروهاي اشغالگر نقش جنگي عمده را به دوش دارند و در آن طرف خط نيروهاي اردوي پاكستان. يعني يك جنگ اشغالگرانه امپرياليستي با يك جنگ ارتجاعي داخلي آنچنان با هم بصورت محكمي پيوند زده شده اند كه دومي در خدمت اولي قرار دارد و اولي محرك و تامين كننده دومي است.
درين ميان نقش رژيم دست نشانده به مثابه يك رژيم تحت رهبري شوونيست هاي پشتون، در برخورد با پشتون ها و مناطق پشتون نشين پاكستان، يك نقش مضحكه آميز، دو پهلو و جنايتكارانه است. اين رژيم از يكطرف دعواي خط ديورند را مزه مزه مي كند و از جانب ديگر طرفدار حضور و استقرار نيروهاي اردوي پاكستان در مناطق قبايلي آنطرف خط ديورند و طرفدار پيشبرد عمليات هاي نظامي توسط آنها است. اين رژيم از يك طرف در رابطه با هر بمباران هوايي قوت هاي اشغالگر كه معمولا بالاي مناطق پشتون نشين افغانستان و اهالي ملكي اين مناطق صورت مي گيرد، رياكارانه مخالفت مي نمايد و اشك تمساح مي ريزد، تا گويا پشتون هاي افغانستان را دلجويي كرده باشد؛ ولي از طرف ديگر آوارگي ميليون ها نفر از اهالي ملكي پشتون هاي پاكستاني و كشته شدن هزاران تن آنها در اثر حملات دد منشانه اردوي پاكستان را آنچنان ناديده مي گيرد كه گويي اصلا آب از آب تكان نخورده باشد.
درينجا لازم است كمي در مورد نحوه عمليات اردوي پاكستان در منطقه سوات ومناطق اطراف آن و نتايج تا كنوني اين عمليات روشني بيندازيم:
مجموع قوت هائيكه از جانب اردوي پاكستان درين عمليات سهم دارند، در حدود 25000 نفر، شامل قوت هاي پياده، توپخانه، زرهي و هوايي هستند. به ادعاي خود فرماندهان اردوي پاكستان، مجموع طالبان مسلح در اين منطقه 5000 نفر بوده اند. جنگي را كه اين قوت هاي 25000 نفري اردوي پاكستان عليه نيروي 5000 نفري مقابل شان، كه همه شامل قواي پياده و داراي تسليحات وتجهيزات سبك و كم و بيش سلاح هاي نيمه سنگين هستند، پيشبرده و كماكان پيش ميبرند يك جنگ تمام عيار است كه با استفاده كامل از پرسونل، تسليحات و تجهيزات پياده، توپخانه، زرهي وهوايي مشخص مي گردد. دقيقا مثل جنگي كه بخاطر تصرف قلمرو يك كشور خارجي پيش برده مي شود. منظور از اين جنگ، " فتح سوات " به هر قيمت بوده است؛ به قيمت كشتن هزاران تن از اهالي ملكي، آوارگي سه ميليون نفر يعني تقريبا تمامي اهالي ملكي ساكن در منطقه كه جان به سلامت برده اند و تخريب وسيع و سرتاسري منطقه.
موج دوم اينگونه عمليات قرار است در وزيرستان براه بيفتد و شايد بعد ها هم در سائر مناطق پشتون نشين پاكستان. دارو دسته " پشتون نواز " كرزي نه تنها در مقابل اين جنايت به وقوع پيوسته لب از لب نمي گشايد، بلكه براي ادامه چنين جنايتي در مناطق ديگر نيز دست دعا بلند مي نمايد.
3 – تقويت اردو و پوليس رژيم پوشالي:
طبق احصائيه هائيكه مقامات ذيربط رژيم دست نشانده مي دهند، هم اكنون مجموع نيروهاي مربوط به اردوي رژيم پوشالي به 90000 نفر رسيده اند و مجموع نيروهاي پوليس رژيم 80000 نفر هستند. طبق اخرين طرحي كه از سوي مقامات امريكايي و رژيم پوشالي اعلام گرديده است، بايد به زودي مجموع نيروهاي اردوي رژيم به 135000 نفر و مجموع نيروهاي پوليس رژيم به 85000 نفر برسد. در اين طرح، حد نهايي مجموع " نيروهاي امنيتي " رژيم يعني مجموع نيروهاي اردو، پوليس و استخبارات آن، 400000 ( چهار صد هزار ) نفر در نظر گرفته شده است.
تعداد نيروهاي اردوي رژيم پوشالي در ابتداي تجاوز به افغانستان و اشغال اين كشور، مجموعا 70000 نفر و تعداد نيروهاي پوليس رژيم مجموعا 80000 نفر در نظر گرفته شده بود. طرح جديد براي بالا بردن مجموع ظرفيت نيروهاي امنيتي رژيم تا 400000 نفر عمدتا افزايش نيروهاي اردوي رژيم را مدنظر دارد. قرار است مجموع نفرات اردوي رژيم تا 300000 نفر افزايش يابد. مقامات نظامي رژيم پوشالي پنهان نمي كنند كه در برنامه جديد افزايش نيروهاي اردو، صرفا مسئله پيشبرد جنگ عليه مخالفان مسلح مدنظر نيست، بلكه توازن نظامي در منطقه، يعني توازن نظامي با كشور هاي همسايه افغانستان نيز مدنظر
است.
هم اكنون مجموع نفوس پاكستان 180000000 ( يكصد و هشتاد ميليون ) نفر بر آورد مي گردد، در حاليكه مجموع نفرات اردوي پاكستان 700000 ( هفتصد هزار ) نفر هستند، يعني كمتر از 4/0 % مجموع نفوس كشور. نفوس كشور همسايه غربي يعني ايران 80000000 ( هشتاد ميليون ) محاسبه مي گردد، در حاليكه مجموع نفرات اردوي ايران وسپاه پاسداران تقريبا 500000 نفر هستند، يعني كمي بيشتر از 6/0 % مجموع نفوس كشور. اما نفوس افغانستان را فعلا در حدود 32 ميليون نفر بر آورد مي كنند كه مجموع نفرات يك اردوي 300000 ( سه صد هزار ) نفري بالا تر از 9/0 % مجموع نفوس كشور يعني تقريبا 00/1 % آنرا تشكيل مي دهد، يعني از لحاظ فيصدي نفوس، بيشتر از دو برابر پاكستان و بيشتر از يك و نيم برابر ايران.
اردوهاي قليل العده همسايه هاي شمالي افغانستان را اصلا نمي توان درين محاسبه، به مقايسه گرفت و همين موضوع مي تواند بسيار حساس باشد. يك قوت عظيم بيشتر از نيم ميليون نفر، مشتمل بر نيروهاي امريكايي و متحدين آنها و مجموع نيروهاي امنيتي رژيم پوشالي، در افغانستان، عدم توازن نظامي شديدي به ضرر كشور هاي آسياي ميانه و نفوذ روسيه درين منطقه به وجود مي آورد. طرح جديد ايجاد نيروي نظامي واكنش سريع توسط چند كشور مربوط به " پيمان دفاعي دسته جمعي منطقه يي " يعني روسيه، قزاقستان، قيرغيزستان، تاجكستان و ازبكستان در منطقه آسياي ميانه و بحيره خضر، كه شامل نيروهاي پياده، توپخانه، رزهي، هوايي و بحري خواهد بود و نيروهاي روسي در آن نقش عمده خواهد داشت، جوابي است كه ظاهرا به عنوان يك اقدام پيشگيرانه "ضد تروريستي " رويدست گرفته شده است، ولي در اصل عكس العملي است در مقابل عدم توازن نظامي در حال شكلگيري از طرف افغانستان. هر موقعي كه اين نيروي واكنش سريع عملا ايجاد گردد، مناطق سرحدي كشور هاي تاجكستان و ازبكستان با افغانستان، سنگر هاي اصلي استقرار اين نيرو خواهد بود.
از جنبه ديگري نيز مي توان اين موضوع را به بررسي گرفت. خود مقامات نظامي امريكا و ناتو و همچنان رژيم پوشالي، مجموع نيروهاي در حال جنگ عليه خود شان را در افغانستان، در حدود 25000 نفر تخمين مي زنند. فرض كنيم در عكس العمل عليه افزايش قواي امريكايي در افغانستان، مجموع اين نيروها بتواند به 50000 نفرافزايش يابد. تنها در مقابل اين تعداد جنگجوي چريك، يك نيروي بيشتر از نيم ميليون نفر مجهز و مسلح با مدرن ترين تجهيزات و سلاح ها، اصلا ضرورت وجودي نمي تواند پيدا نمايد. مي توان گفت كه درين ميان گسترش ناتو از هر طرف به سوي روسيه نيز مطرح است و روسيه از هم اكنون اجراي عكس العملي را رويدست گرفته است.
تقويت " نيروهاي امنيتي " رژيم، صرفا افزايش تعداد نفرات آنها را در بر نمي گيرد، بلكه تجهيز بهتر و بيشتر با تسليحات وتجهيزات، سازماندهي و تعليمات مدرن را نيز شامل مي شود. تمامي اين اقدامات تا حال طبق استندرد هاي ناتو پيش برده شده و در آينده نيز مطابق همين استندرد ها پيش برده خواهند شد. امريكايي ها نقش تعيين كننده اي در اين تجهيز، سازماندهي و تعليمات " نيروهاي امنيتي " رژيم داشته اند و در آينده نيز خواهند داشت.
4 - جدا سازي اهالي از مخالفين مسلح:
فرمانده عمومي جديدا انتخاب شده قوت هاي امريكايي در افغانستان ( جنرال مك كريستل )، كه در عين حال فرمانده عمومي قوت هاي ناتو در افغانستان نيز هست، اعلام كرده است كه از استراتژي كلاسيك مقابله با جنگ چريكي استفاده خواهد كرد. وي كه فرماندهي عمليات هاي دستگيري صدام حسين و قتل زرقاوي در عراق را بر عهده داشته است، مي گويد كه در چوكات استفاده از استراتژي كلاسيك مقابله با جنگ چريكي، تلفات غير نظاميان در جريان عمليات هاي نظامي توسط قواي تحت فرماندهي اش را به حد اقل خواهد رساند.
مك كريستل بعد از آن به حيث فرمانده عمومي نيروهاي امريكايي مستقر در افغانستان بر گزيده شد كه طيارات امريكايي دهات ولسوالي بالا بلوك ولايت فراه را بمباران كردند و چند صد نفر از اهالي ملكي اين دهات را به خاك و خون كشيدند. حتي مقامات رژيم دست نشانده، مجموع تلفات ملكي ا را تكيه بر روساي اقوام و قبايل در محلات و مناطق مختلف كشور و به رسميت شناختن اتوريته و حيثيت آنها در اين محلات و مناطق تشكيل مي دهد. آنها بايد از لحاظ سياسي در محلات و مناطق شان بطور مشخص حيثيتي بدست آورند، در برنامه هاي باز سازي بيشتر و وسيع تر دخيل گردند و در مجموع به تكيه گاه هاي محلي قومي و قبيله يي استوار اشغالگران و رژيم دست نشانده بدل گردند. اكنون ديگر اشغالگران امريكايي بطور آشكار مي گويند كه بافت قومي و قبيله يي متنوع افغانستان اجازه نمي دهد كه بصورت يكجانبه صرفا به تقويت حكومت مركزي پرداخته شود، بلكه در عين حال لازم است كه اتوريته هاي قومي و قبيله يي محلات و مناطق اطراف نيز به رسميت شناخته شده و در حد خود شان اهميت داده شود.ت
اما موضوع مهمي را كه جنرال امريكايي به مثابه يك فرمانده عمومي نظامي به آن اشاره مي نمايد، كسب اطلاعات دقيق در مورد گروه هاي چريكي مخالف از طريق اهالي محل است تا گويا با استفاده از دسته هاي كوماندويي ويژه ضربات كاري بر آنها وارد گردد و ضرورتي به استفاده از بمباران هاي هوايي وسيع، كه در هر حال باعث وارد شدن تلفات زياد يا كم بر اهالي ملكي مي گردد، به وجود نيايد.
به اين ترتيب يكي از كار هاي مهم در اجراي " استراتژي جديد امريكا در افغانستان " از لحاظ نظامي عبارت است از: سازماندهي يك شبكه استخباراتي وسيع در ميان اهالي محلات و مناطق مختلف كشور، مستقيما از طرف خود نيروهاي اشغالگر. اين كار در طول هفت ونيم سال گذشته نيز تا حد معيني رويدست گرفته شده بوده و نتايج معيني نيز براي نيروهاي اشغالگر در بر داشته است. شواهد حاكي از آن است كه شبكه استخباراتي نظامي اشغالگران در مناطق آنطرف خط ديورند، چه در ميان اهالي محلات مختلف آن منطقه و چه از طريق نفوذ جواسيس اجير در ميان گروپ هاي مسلح مخالف، وسيع بوده و تا حال زمينه ساز وارد آمدن ضربات شديدي از سوي نيروهاي اشغالگر بر اين گروپ ها گرديده است. طبعا در چوكات " استراتژي جديد " سعي خواهد شد كه شبكه استخباراتي نسبتا ضعيف اشغالگران در داخل افغانستان بيشتر از پيش تقويت شده و گسترش يابد و بطور موثري مورد استفاده قرار گيرد.
تجارب چند سال گذشته نشان مي دهند كه منظور اصلي از راه اندازي و پيشبرد عمليات هاي كوماندويي و يا بمباران هاي نقاط تثبيت شده، بر مبناي اين اطلاعات گرد آمده استخباراتي، عمدتا از ميان بردن و يا دستگيري فرماندهان رده هاي مختلف گروه هاي چريكي است و نه كشتن و از ميان بردن هر چه بيشتر افراد صفوف گروه هاي چريكي. پيشبرد اينگونه عمليات ها در سال هاي اخير اشغال افغانستان توسط قواي سوسيال امپرياليستي نيز رويدست گرفته شده بود و دستاورد هايي را نيز براي قوت هاي اشغالگر به وجود آورده بود.
ايجاد شبكه استخباراتي وسيع در ميان اهالي محلات و مناطق مختلف كشور توسط نيروهاي اشغالگر، هم مي تواند بصورت استخدام جواسيس اجير از ميان اهالي صورت بگيرد و هم از طريق همكاري اطلاعاتي كتلوي اهالي. تطميع مالي در اجرا و پيشبرد اين كار نقش درجه اول دارد. پرداخت معاشات هنگفت براي جواسيس اجير، خريد روساي قبايل و متنفذين محلي و ايجاد حرص و طمع استفاده از سهولت هاي رفاهي، آموزشي، صحي، تعليمي و غيره كه در چوكات برنامه عمومي " باز سازي "، توسط اشغالگران وعده داده مي شوند و در مناطق تحت كنترل آنها نمونه سازي مي گردند.
اما تاريخا ثابت گرديده است كه اجراي استراتژي كلاسيك مقابله با جنگ چريكي در قسمت جداسازي اهالي از چريك ها، غالبا نتوانسته است بصورت هموار و صاف مورد تطبيق قرار بگيرد. در چنين صورتي خشن ترين و دد منشانه ترين روش هاي جنگي براي جداسازي اهالي از چريك ها عملي گرديده است. يكي از ددمنشانه ترين اين روش ها، ايجاد روستاهاي استراتژيك در زمان جنگ ويتنام، در مناطق مختلف آن كشور توسط نيروهاي اشغالگر امريكايي بود. آنها، تمامي اهالي روستاهاي يك محل را از خانه و كاشانه شان كوچ داده و در يك محيط كوچك محصور با سيم خاردار و استحكامات كانكريتي جاي مي دادند و عملا تمامي آنها را زنداني مي كردند تا چريك ها عرصه اي براي فعاليت ومانور نداشته باشند. اقدام اخير اردوي دولتي پاكستان مبني بر آواره ساختن تمامي اهالي سه ميليون نفري سوات و مناطق اطراف آن نيز نمونه ديگري از تطبيق ددمنشانه شيوه جنگي متذكره است.
اين امكان قويا وجود دارد كه جداسازي اهالي محلات و مناطق مختلف كشور از نيروهاي مسلح مخالف، توسط اشغالگران از راه ها وطرق آرام، نتايج مطلوبي براي آنها بار نياورد. در چنين صورتي بايد ددمنشانه ترين شيوه هاي سياسي و جنگي براي جدا سازي را انتظار داشت. وزير دفاع امريكا وهمچنان فرمانده جديد نيروهاي امريكايي وناتو در افغانستان پيشاپيش گفته اند كه كشته شدن غير نظاميان در جريان جنگ ها توسط قوت هاي امريكا وناتو يك شكست محسوب مي گردد. اما قوت هاي اشغالگر در صورتيكه با استفاده از طرق آرام موفق به جداسازي موثر اهالي از چريك ها نگردند، صرفا دو راه در پيش دارند: يا بايد از ميدان جنگ افغانستان پا پس بكشند و يا تجارب ويتنام و تجربه هايي مثل تجربه جنگ سوات را عملي سازند.
5 – سازماندهي مستقيم مليشه هاي قومي:
يكي ديگر ازعناصر مهم تشكيل دهنده " استراتژي جديد امريكا در افغانستان " جلب و جذب مستقيم روساي اقوام و قبايل و استفاده نظامي از نفوذ سنتي آنها است. تشكيل دسته هاي مليشه قومي و قبيله يي، مدت هاست كه در افغانستان جريان داشته و كمتر نتيجه داشته است. اما از آنجائيكه امريكايي ها در عراق از طريق جلب و جذب روساي قبايل بدوي مناطق صحرايي غرب عراق و استخدام مليشه هاي قبايلي، به دستاورد هايي در جنگ عليه نيروهاي مربوط به القاعده نائل آمده اند، كماكان روي ادامه اين كار تاكيد مي نمايند.
تشكيل دسته هاي مليشه قومي و قبيله يي
تا حال از طريق كانال هاي مربوط به رژيم، پيش برده شده است. اما بعد ازين، قرار است اين كار مستقيما توسط خود امريكايي ها نيز سازماندهي و هدايت گردد. يك نمونه اينگونه كار در ولايت وردگ رويدست گرفته شده است. درين ولايت، قواي تازه نفس جديدا مستقر شده امريكايي دست به تشكيل دسته هاي مليشه قومي محلي زده و مستقيما اين دسته ها را تحت رهبري گرفته اند. اين كار در واقع ادامه فعالانه جدا سازي اهالي محل از گروه هاي چريكي مخالف و رساندن آن تا حد ايستادگي نظامي آنها در پهلوي قوت هاي اشغالگر است.
به اين ترتيب، قوت هاي يونيفورم دار و آموزگاران نظامي بدون يونيفورم امريكايي صرفا كنترل اردو و پوليس دولتي در سطوح محلي، منطقه يي و سرتاسري حكومتي در ولسوالي ها، ولايات و مركز را بر عهده نخواهند داشت، بلكه مستقيما به سازماندهي و تجهيز وتسليح باند هاي مليشه قومي در مناطق مختلف كشور نيز خواهند پرداخت و از آنها به مثابه گوشت دم توپ در جنگ ها استفاده به عمل خواهند آورد.
ايجاد دسته هاي مليشه قومي و قبيله يي در مناطق مختلف شرق، جنوب شرق، جنوب و جنوب غرب كشور، در طول چند سال گذشته هميشه باعث بروز جار و جنجال در درون رژيم دست نشانده گرديده است. در قدم اول، وزارت دفاع و وزارت داخله رژيم، با تشكيل اين دسته ها مخالفت مي نمايند و خواهان آن هستند كه تمامي نيروهاي نظامي كشور در چوكات تشكيلاتي وزارت هاي مذكور تنظيم گردند. علاوتا نيروهاي ارتجاعي غير پشتون در داخل رژيم، با تشكيل دسته هاي مليشه قومي و قبيله يي، كه تقريبا در مجموع در مناطق پشتون نشين و در ميان پشتون ها پيش برده مي شود، از ديد مليتگرايي ارتجاعي خود شان مخالفت مي كنند. آنها اين سياست را راهي براي مسلح كردن پشتون ها توسط كرزي و اطرافيان پشتون نسبش مي انگارند و خواهان آن هستند كه سياست به اصطلاح خلع سلاح گروه هاي مسلح غير مسئول و بيرون از چوكات وزارت دفاع ووزارت داخله رژيم در ميان پشتون ها و در مناطق پشتون نشين نيز پيش برده شود، گو اينكه چنين سياستي در ميان سائر مليت ها و در مناطق غير پشتون نشين واقعا پيش برده شده است! اين مخالفت ها نسبتا نيرومند هستند و تا حال توانسته اند موانع جدي اي بر سر راه تشكيل دسته هاي مليشه قومي وقبيله يي و گسترش اين دسته ها توسط رژيم دست نشانده به وجود بياورند.
يقينا اشغالگران امريكايي نيز، در رابطه با تشكيل مستقيم دسته هاي مليشه قومي وقبيله يي توسط خود شان، موجوديت چنين مخالفت هاي نيرومندي را در درون رژيم در نظر خواهند گرفت و درين راستا با احتياط عمل خواهند كرد. ولي گمان نمي رود كه كاملا از پيشبرد اين سياست صرفنظر نمايند. در واقع تا هم اكنون نيز مخالفت هاي روشني ازدرون رژيم با مليشه سازي امريكايي ها صورت گرفته است، ولي آنها اين سياست را كاملا كنار نگذاشته اند.
در واقع اشغالگران امريكايي و همينطور اشغالگران انگليسي، شبكه هاي استخباراتي مستقل شان را نيز در ميان افغانستاني ها در كشور دارند. اين شبكه ها جدا از فعاليت هاي " رياست عمومي امنيت ملي " رژيم سازماندهي شده اند و فعاليت هاي شان را مستقيما در رابطه با امريكايي ها و انگليسي ها پيش مي برند. تا حال تعداد زيادي از اعضاي افغانستاني اين شبكه ها توسط طالبان سر بريده شده اند و مقامات رژيم نيز هر بار اين سر بريدن ها را محكوم كرده اند، اما تا حال حتي يكبار كسي از مقامات رژيم با سازماندهي مستقيم استخباراتي افغانستاني ها توسط امريكايي ها و انگليسي ها ابراز مخالفت نكرده است.
6 – دخيل ساختن بيشتر قدرت هاي منطقه يي در مسايل افغانستان:
منظور از قدرت هاي منطقه يي در قدم اول، علاوه از پاكستان، ايران و عربستان سعودي و در قدم دوم روسيه، چين و هندوستان است.
در مورد پاكستان در سطور قبلي صحبت كرديم. استراتژي جديد امريكا، جنگ در پاكستان و جنگ در افغانستان را در پيوند با هم
مدنظر قرار مي دهد و " جنگ ضد تروريزم " را به مثابه يك جنگ منطقه يي، كه هم افغانستان را در بر مي گيرد و هم پاكستان را، در نظر دارد. از اين ديد پاكستان خود ميدان جنگ محسوب مي گردد و نه قدرتي كه بيشتر از پيش در مسائل افغانستان دخيل گردد.
اما وضعيت جمهوري اسلامي ايران همسايه ديگر افغانستان طور ديگري است. جمهوري اسلامي ايران با كارزار تجاوزكارانه و اشغالگرانه امپرياليست هاي امريكايي و متحدين شان در افغانستان همراهي كرده، از سرنگوني رژيم طالبان منفعت برده، پروسه آغاز شده از جلسه بن يعني شكلدهي رژيم دست نشانده در افغانستان را حمايت كرده و از ابتداي تشكيل رژيم پوشالي تا حال مناسبات نزديكي با اين رژيم دارد.
اما در عين حال با حضور دراز مدت قواي امريكايي و ناتو در افغانستان مخالفت كرده و خواهان تعيين تقسيم اوقات براي خروج اين نيروها از افغانستان بوده و هست. علاوتا اكنون ديگر ثابت شده است كه محافلي در درون سپاه پاسداران جمهوري اسلامي ايران، حلقات و شخصيت هاي معيني را كه در زمره مشمولين تحريك طالبان محسوب مي گردند، به درجات مختلف مورد حمايت هاي سياسي، مالي و نظامي قرار مي دهند. مي توان گفت كه اين حمايت ها حركت هاي فشاري اي محسوب مي گردند كه بخاطر امتياز گيري در كشمكش ها ميان جمهوري اسلامي ايران و دولت امريكا وارد مي گردند. باالمقابل، جمهوري اسلامي ايران مدعي است كه گروه بلوچي " جندالله " نيز از طرف محافلي در پاكستان و عربستان سعودي و گويا بصورت غير مستقيم از طرف امريكا و اسرائيل تمويل و تسليح مي شود.
با رويكار آمدن بارك اوباما در امريكا، تشنج شديد در مناسبات ميان دولت امريكا و جمهوري اسلامي ايران تا حد زيادي فروكش نموده است. مي توان گفت كه فعلا خطر حمله امريكا بالاي ايران در چشمرس قرار ندارد. بارك اوباما علنا از برگزاري مذاكرات بدون قيد و شرط ميان دولت امريكا و جمهوري اسلامي ايران صحبت كرده و حق ايران براي استفاده غير نظامي از انرژي اتومي را به رسميت شناخته است.
يقينا برخورد دولت امريكا در رابطه با نقش منطقه يي جمهوري اسلامي ايران، مبتني بر توجه به نقشش در مسائل افغانستان وپاكستان و همچنان مسائل فلسطين و مسائل مرتبط به آن در شرق ميانه عربي است.
دست پروردگان و نيروهاي اصلي وفادار به جمهوري اسلامي ايران در افغانستان ( احزاب بنياد گراي شيعه ) بخش مهمي از رژيم دست نشانده در اين كشور را تشكيل مي دهند. موقعيت خليلي به عنوان معاون دوم كرزي، كه در ليست انتخاباتي 29 اسد سال جاري نيز تمديد گرديده است، به صورت سمبوليك، موقعيت درجه سوم اين نيروها در درون جمهوري اسلامي افغانستان – بعد از رئيس جمهور و معاون اول آن، را نشان مي دهد.
در پاكستان، ملاهاي بنياد گراي شيعه و وفادار به جمهوري اسلامي ايران، لشكر قبيله يي بزرگي از ميان اهالي شيعه قبايل سرحدي پشتون آنطرف خط ديورند سازماندهي كرده و جنگ هاي شديدي را عليه لشكر قبيله يي سني ها و مورد حمايت طالبان پاكستاني، در مناطق پاره چنار و اطراف آن پيش برده اند كه در اثر آنها تا حال بالاتر از يك هزار نفر تلفات بالاي هر دو طرف وارد گرديده و ويراني هاي وسيعي بار آمده است.
با توجه به تمامي اين مسائل، دولت امريكا قصد دارد در چوكات عمومي بهبود مناسبات با جمهوري اسلامي ايران، هماهنگي بيشتري بين دو طرف در مسائل مربوط به افغانستان و پاكستان ايجاد نمايد و به عبارت ديگر جمهوري اسلامي ايران را بيشتر از پيش در مسائل مربوط به افغانستان و پاكستان به دنبال خود بكشاند. به اين ترتيب دخيل ساختن بيشتر جمهوري اسلامي ايران مهملي خواهد بود براي برقراري مناسبات و نزديكي بيشتر ميان دولت امريكا و جمهوري اسلامي ايران. از جانب ديگر تلاش جديد دولت امريكا در مورد ايران به قصد تاثير گذاري روي تحولات دروني جمهوري اسلامي ايران به نفع امريكا صورت مي گيرد و اين خود ممكن است براي جناح " محافظه كار " رژيم حاكم در ايران حساسيت بر انگيز گردد. بنابرين هنوز بطور قطع نمي توان گفت كه به زودي ميان دولت امريكا و جمهوري اسلامي ايران در رابطه با مسائل افغانستان هماهنگي بيشتري به وجود خواهد آمد.
دولت شاهي بنياد گراي عربستان سعودي يكي از حاميان اصلي امارت اسلامي طالبان و بالاتر از آن يكي از دولت هاي دست اندر كار مستقيم تشكيل وسازماندهي اوليه تحريك طالبان در پهلوي دولت پاكستان، بنا به دستور و حمايت امريكا و انگليس، بود. عربستان سعودي در پهلوي پاكستان و امارات متحده عربي، يكي از سه دولتي بود كه امارت اسلامي طالبان را به رسميت شناخت و مناسبات رسمي ديپلوماتيك با آن برقرار نمود. اما بعد از حمله امريكا بر افغانستان و اشغال اين كشور توسط نيروهاي امريكايي و متحدين شان، طبعا عربستان سعودي نمي توانست از اين حمايت دست بردار نگردد. علاوتا در طي چند سال گذشته، نيروهاي امنيتي دولتي عربستان سعودي جنگ موثري را عليه نيروهاي القاعده در خود آن كشور پيش برده و مدعي است كه شبكه تشكيلاتي و نظامي القاعده را در سراسر كشور بطور قاطعي فروپاشانده است.
گرچه پس از تجاوز امپرياليست هاي امريكايي و متحدين شان بر افغانستان و اشغال اين كشور، به نظر نمي رسد كه دولت عربستان سعودي رسما و بطور مستقيم به طالبان در افغانستان و پاكستان كمك برساند. ولي سعودي ها كماكان يكي از تمويل كنندگان اصلي مدارس ديني در پاكستان كه رويهمرفته در حدود پنج ميليون طلاب علوم ديني را در پاكستان تحت تعليم و تربيه دارند و به مثابه مراكز آموزشي و سازماندهي طالبان پاكستاني و افغانستاني باقي مانده اند، به شمار مي روند. از جانب ديگر، بيرون از چوكات رسمي دولتي سعودي و دولت هاي عربي ديگر خليج، افراد و حلقات زيادي از شيوخ عرب، كمك هاي مالي نسبتا هنگفتي به طالبان، بخصوص طالبان افغانستاني، به عمل مي اورند و حتي بعضا كمپاين هاي جمع آوري كمك هاي مالي براي آنها سازمان مي دهند. دولت سعودي و شيوخ بر سر اقتدار سائر كشور هاي عربي خليج، تا حال براي مسدود كردن اين كانال هاي كمك رساني به طالبان اقدام موثري به عمل نياورده اند. علاوتا دربار سعودي تا حال از نفوذ مذهبي و مالي نسبتا قابل توجهش عليه طالبان استفاده جدي ننموده است.
با توجه به تمامي اين مطالب، دولت سعودي كماكان نفوذ معيني بالاي طالبان افغانستاني و يا حد اقل شخصيت ها وحلقات معين آنها دارد و از دو سال به اينطرف با استفاده از همين نفوذ در صدد بوده است كه طالبان را به پاي ميز مذاكرات با رژيم كرزي بكشاند. از طرف ديگر، سعودي ها يكي از حاميان اصلي رژيم كرزي در ميان كشورهاي اسلامي و يكي از تمويل كنندگان اصلي اين رژيم هستند و تا حال به برنامه " بازسازي " در افغانستان، صد ها ميليون دالر كمك رسانده اند. كرزي شخصا از شاه سعودي تقاضا كرده است كه براي برگذاري مذاكرات ميان رژيم و طالبان ميانجيگري نمايد. گرچه سخنگويان رسمي طالبان مداوما برگذاري مذاكرات ميان نمايندگان رسمي دوطرف را انكار كرده اند، اما اكنون ديگر اين موضوع قطعي گرديده است كه حد اقل جلساتي در رابطه با اين موضوع به ابتكار دولت سعودي و امراي كشور هاي عربي خليج جريان داشته است. اخيرا قرار بود چنين جلسه اي در امارات متحده عربي برگذار گردد، اما وزير دفاع امريكا برگذاري آنرا منع قرار داد و تدويرش به تعويق افتاد.
به اين ترتيب، نقش اصلي اي را كه امپرياليست هاي امريكايي براي سعودي ها در چوكات استراتژي جديد امريكا در افغانستان مدنظر گرفته اند، ميانجيگري براي ايجاد و پيشبرد مذاكرات ميان طالبان از يكطرف و رژيم دست نشانده از طرف ديگر است، كه به يقين مقدمه اي خواهد بود براي تدوير مذاكراتي كه خود اشغالگران نيز در آن شموليت داشته باشند و نقش تعيين كننده بازي نمايند.
روسيه و چين در رابطه با حضور طولاني مدت و افزايش پيهم قوت هاي نظامي امريكا و ناتو در افغانستان حساس هستند و در عين حال با توجه به خطرات جنبش هاي تجزيه طلبانه در چچين و سيكيانگ، جنگ امريكا و ناتو عليه القاعده و طالبان را به نفع شان مي بينند. به همين خاطر سياست دو رويانه اي را در رابطه با افغانستان در پيش گرفته اند كه هم شامل پشتيباني از " جنگ ضد تروريزم " توسط امريكا ومتحدينش است و هم شامل ابراز تشويش از استقرار دايمي نيروهاي امريكا وناتو در افغانستان و حتي ايجاد مزاحمت هاي محدود غير مستقيم براي اين نيروها.
طرح دخيل ساختن بيشتر قدرت هاي منطقه يي بزرگ يا نسبتا بزرگ يعني چين، روسيه و تا حدي هند در مسائل افغانستان در چوكات استراتژي جديد امريكا در افغانستان، قبل از همه نشاندهنده پذيرش وضعيت عيني به وجود آمده و عملا موجود است. واقعيت اين است كه توان و تاثير گذاري اقتصادي و سياسي اين قدرت ها در مسائل افغانستان، نسبت به زمان ورود قواي امريكا و متحدينش به افغانستان، فرق كرده و بيشتر شده است. اين تفاوت محصول رشد اقتصادي بيشتر اين قدرت ها در طي هفت و نيم سال گذشته و همچنان نزول موقعيت اقتصادي و سياسي امريكا در سطح جهان و منطقه در طي اين مدت است.
اما در سطح ديگري امريكا مي خواهد با طرح دخيل ساختن بيشتر اين قدرت ها ، بخصوص چين و روسيه، در مسائل افغانستان، جلو بروز عكس العمل هاي شديد چين و روسيه در مقابل تقويت قواي نظامي امريكا در افغانستان و تقويت نيروهاي نظامي رژيم پوشالي را بگيرد. در اين سطح، روس ها و چيني ها نيز در گفتار، زبان ديپلماتيك بكار مي برند. مثلا اخيرا رئيس جمهور روسيه گفته است كه: ‹‹ از پاليسي هاي آشكار امريكا ›› حمايت مي كند، يعني از " نيات پشت پرده امريكا " حمايت نمي نمايد.
تلاش روس ها براي تشكيل نيروي نظامي عكس العمل سريع توسط روسيه، قزاقستان، ازبكستان، تاجكستان و قيرغيزستان در چوكات " پيمان امنيت دسته جمعي منطقه يي " در واقع عكس العملي عليه " نيات پشت پرده امريكا " است. همچنان تعهد روسيه به فراهم كردن دو ميليارد دالر قرضه براي قيرغيزستان كه تقريبا بلافاصله خواست قيرغيز ها براي مسدود كردن پايگاه هوايي لوجيستيكي كرايي امريكا در قلمرو قيرغيزستان را در پي داشت، نيز مي تواند عكس العمل ديگري در مقابل " نيات پشت پرده امريكا " شمرده شود.
تقويت نيروهاي نظامي امريكا در افغانستان و تقويت نيروهاي نظامي رژيم پوشالي را از يك زاويه ديگر نيز مي توان مورد توجه قرار داد. ضرورت تقويت اين نيروها صرفا در رابطه با گسترش دامنه جنگ در افغانستان و پاكستان توضيح شده نمي تواند. تقويت اين نيروها را در عين حال بايد تلاشي براي برگرداندن، توقف يا لا اقل بطي ساختن تاثيرات سير منفي موازنه عمومي اقتصادي و سياسي در منطقه به ضرر امريكا بالاي وضعيت نظامي، به حساب آورد. اين تلاش خواهي نخواهي از سوي چين و به ويژه روسيه به مفهوم تلاش براي ايجاد عدم توازن در سطح منطقه تلقي مي گردد و تلاش هاي متقابل در سطوح مختلف را باعث مي گردد.
7 – مذاكرات با طالبان و حزب اسلامي گلبدين:
مذاكرات با طالبان و حزب اسلامي گلبدين از مدت تقريبا سه سال به اينطرف، بار بار از طرف مقامات مختلف رژيم پوشالي مطرح گرديده است. حتي شخص كرزي باري خواهان مذاكرات مستقيم ميان خود و ملا عمر و گلبدين گرديد و اعلام آمادگي نمود كه حاضر است به ملاقات آنها برود. گرچه در زمان بوش نيز امريكايي ها با اين طرح مخالفت صريح ننموده و به نحوي با خوشبيني و يا لا اقل اغماض به آن مي ديدند، اما صريحا و بطور آشكار و آنهم به مثابه بخشي از استراتژي امريكا در افغانستان، از آن حمايت نكرده بودند. اما اكنون اين موضوع رسما به مثابه بخشي از استراتژي امريكا در افغانستان اعلام گرديده است.
طرح كنوني حكومت اوباما مبني بر مذاكرات با مخالفين اسلامي مسلح در افغانستان، بخشي از طرح كلي كنوني امپرياليست هاي امريكايي در مورد " جهان اسلام " بطور عموم است. خطوط اصلي اين طرح كلي در سخنراني معروف چندي قبل اوباما در دانشگاه قاهره به روز 14 جوزاي امسال روشن گرديد. مقامات دولتي امريكا و رسانه هاي خبري امريكايي، اين سخنراني بارك اوباما را يك " بيانيه تاريخي در مورد جهان اسلام " اعلام كرده اند.
بطور كلي سخنراني بارك اوباما مبتني بر " همكاري " ميان امريكا و " جهان اسلام " است. در چوكات اين " همكاري " گويا " تشويق " براي ايجاد " تحولات دموكراتيك " در كشور هاي اسلامي ادامه مي يابد، اما تلاش براي تحميل اين " تحولات " از راه زور كنار گذاشته مي شود. به عبارت ديگر تاكيد روي " همكاري " است و نه اشغال اين كشور ها و شكلدهي دلخواه به رژيم هاي حاكم برين كشور ها. بي جهت نبود كه اولين سفر بارك اوباما به كشور هاي اسلامي، سفر به عربستان سعودي و ملاقات با شاه سعودي بود. اين، يك حركت سمبوليك و حاوي پيام ويژه بود.
درين چارچوب كلي، استراتژي جديد امريكا در افغانستان، امكان داد و گرفت با نيروهايي مثل طالبان و حزب اسلامي گلبدين را نيز رسما پذيرفته است. شرط اساسي تحقق عملي اين امكان، اطمينان امريكا از بي ضرر شدن اين نيروها براي امريكا و ترك دشمني با امريكا است. سائر مسائل تماما داراي اهميت ثانوي و فرعي هستند.
بارك اوباما در مورد شرط خروج نيروهاي امريكايي از افغانستان گفته است: ‹‹ اطمینان حاصل شود که دیگر یک افراط گرا در آنجا نیست که هدفش کشتار تعداد زیاد امریکایی ها می باشد. ››
شواهد نشان مي دهند كه در " استراتژي جديد " كماكان سركوب و زور نقش اصلي را در برخورد امريكا با " افراطگرايان اسلامي " مخالف بازي مي نمايد. اما اين سركوب و زور نه به قصد نابودي كامل اين نيروها از لحاظ ايدئولوژيك - سياسي، سازماندهي اجتماعي و نظامي، بلكه به منظور تحميل يك سازش دوجانبه دلخواه براي امريكا و طبعا توام با در نظر داشت جنبه هاي مهمي از منافع اين نيروها، به عمل مي آيد. از اين نظر اوباما همان رويه سنتي دولت امريكا مبني بر سازش و همكاري با تمام نيروهاي ارتجاعي اسلامي را دنبال مي كند. اوباما به همه اين نيروها، اعم از آنكه بر سر قدرت باشند يا نباشند، پيام همراهي و همگامي بر مبناي " منافع مشترك دو جانبه " را صادر كرده و برين مبنا موضوع " مذاكره " با اسلاميست هاي مسلح مخالف در افغانستان را رسما پذيرفته است.
اينكه اينچنين مذاكراتي چه زماني و چگونه رسما و علنا آغاز خواهد شد، نمي توان دقيقا چيزي گفت. اين موضوع اهميت اساسي ندارد. آنچه اهميت اساسي دارد، طرح اوباما براي سازش و تباني با تمامي اسلاميست ها است. اين موضوع، حتي در ميان محافل حاكمه امريكا يك موضوع داغ روز است. با توجه به همين موضوع است كه " جمهوريخواهان " مخالف اوباما، گاهي وي را به " كرنش " در مقابل اسلاميست هاي مخالف متهم مي كنند و گاهي به ناديده گرفتن " حقوق بشر ".
از طرف ديگر، حكومت هاي خارجي حامي مستقيم امارت اسلامي طالبان ( پاكستان، سعودي و امارات متحده عربي ) همه طرفدار مذاكره و سازش هستند. اين طرفداري حتي در سطح افراد برجسته حامي طالبان مشهود است. مفهوم بلند شدن صداي كرنيل امام پاكستاني، كه يكي از شخصيت هاي برجسته كنوني حامي طالبان نيز هست، مبني بر اينكه: ‹‹ امريكا نمي تواند طالبان را از لحاظ سياسي شكست دهد. بنابرين بهتر است مذاكرات ميان دوطرف آغاز گردد. ››، در واقع تائيد همان طرح اوباما براي مذاكرات است. حوادث هفته ها و ماه هاي آينده نشان خواهد داد كه تا چه حدي جنگيدن براي امتياز گرفتن در ميز مذاكرات، از هر دو طرف، برجستگي روز افزون پيدا خواهد كرد. ولي آنچه كه هم اكنون مسلم و مشخص است تشديد و گسترش جنگ ها و به همان پيمانه افزايش رنج ها و مرارت هاي توده هاي افغانستاني است.
نتيجه گيري نهايي:
استراتژي جديد دولت امريكا در افغانستان عملا " استراتژي خروج از افغانستان " نيست، بلكه استراتژي تحكيم اشغال افغانستان است. اوباما و دارو دسته اش، از يكطرف علنا به تقويت چشمگير قواي اشغالگر در افغانستان و تحكيم و گسترش كنترل بر عرصه هاي ملكي درين كشور ادامه مي دهند و از طرف ديگر دم از ضرورت خروج از افغانستان مي زنند. در واقع آنها مي گويند كه تحكيم اشغال افغانستان را براي خروج از اين كشور رويدست گرفته اند. اما خروج از افغانستان به آينده نامعلومي كه معين و مشخص نيست و به زودي نيز فرا نمي رسد، محول مي گردد. در واقع از همان روز اولي كه تجاوز بر افغانستان و اشغال اين كشور آغاز گرديد تا هم اكنون، امپرياليست هاي امريكايي ادعا كرده اند كه سر انجام قوت هاي نظامي شان را از افغانستان بيرون خواهند برد. اما روندي كه عملا توسط حكومت بوش پيشبرده شد تقويت روز افزون اين قوا در افغانستان بود. اكنون حكومت اوباما روند مذكور را چند برابر تقويت كرده است و به همان پيمانه نيز روي موضوع خروج قوا از افغانستان تاكيد مي نمايد. حكومت اوباما با اينچنين تاكيدي، صرفا توازن تناقض موجود قبلي ميان گفتار و كردار امپرياليست هاي امريكايي را بر قرار نگه داشته است.
عناصر تشكيل دهنده " استراتژي جديد امريكا در افغانستان " مجموعا و همچنان يكايك آنها ازين پتانسيل برخوردار اند كه بحران افغانستان را بيشتر از پيش تشديد و گسترش بخشند و يا بطرف فروكش به نفع امپرياليست هاي امريكايي پيش ببرند. علي العجاله روند تشديد وگسترش بيشتر اين بحران در جهت درگير شدن بيشتر امپرياليست هاي امريكايي با آن، روند غالب است. آنها تلاش دارند كه با تكيه به زور غلبه اين روند را از ميان ببرند. ولي محاسبات آن ها در اين تلاش صرفا مبتني بر سركوب و سازش با نيروهاي ارتجاعي اسلامي مسلح مخالف است. خواست هاي اساسي توده هاي مردم در محاسبات آنها جاي ندارند.