Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

از دست نشاندگی و وطنفروشی
تا دست نشاندگی و وطنفروشی


175 سال قبل (در سال 1839 میلادی) استعمارگران انگلیسی افغانستان را مورد تهاجم قرار دادند و شاه شجاع متواری را بر اریکۀ سلطنت نصب کردند و سپس تحت پوشش حمایت از سلطنت این شاه دست نشاندۀ خودشان کشور را مورد اشغال قرار دادند. اما دیری نگذشت که جنگ مقاومت علیه اشغالگران و شاه دست نشانده اوج گرفت و منجر به اخراج قهری اشغالگران استعمارگر از کشور و مجازات عبرتناک شاه وطنفروش گردید. ولی استعمارگران که از دروازه های وطن بیرون انداخته شده بودند، از راه پنجره ها دوباره برگشتند و به نحو دیگری و از طریق مزدوران شان مقدرات کشور و مردمان کشور را به دست گرفتند. قوای اشغالگر از افغانستان بیرون رانده شدند، اما در غیاب قوای اشغالگر و توسط امیران دست نشانده و جیره خوار استعمارگران، کشور حتی به استقلال نیمه مستعمراتی نرسید و حالت مستعمراتی آن همچنان ادامه یافت.
چهل سال بعد ( در سال 1879 میلادی) یکبار دیگر تلاش استعمارگران انگلیسی برای اشغال نظامی افغانستان، و باز هم به همت جنگجویان مقاومت کنندۀ غیر دولتی، به ناکامی انجامید و نیروهای اشغالگر استعمارگران قهراً از کشور بیرون رانده شدند. ولی بازهم استعمارگران که از دروازه های وطن بیرون انداخته شده بودند ، از راه پنجره ها برگشتند و به نحو دیگری و از طریق مزدوران شان مقدرات کشور و مردمان کشور را به دست گرفتند. گرچه قوت های اشغالگر استعماری از افغانستان بیرون رانده شدند، اما در غیاب قوای اشغالگر و توسط امیران دست نشانده و جیره خوار استعمارگران، کشور حتی به استقلال نیمه مستعمراتی نرسید و حالت مستعمراتی آن همچنان ادامه یافت.
بازهم چهل سال بعد (در سال 1919 میلادی) یکبار دیگر میان استقلال طلبان کشور و استعمارگران انگلیسی جنگ در گرفت. اما این بار نه تنها اوضاع منطقه و اوضاع جهانی به نفع استقلال طلبان افغانستانی تغییر یافته بود، بلکه دولت و ملت یکجا و باهم در جنگ استقلال سهم گرفتند. در نتیجه استعمارگران انگلیسی ناچار شدند استقلال سیاسی افغانستان را به رسمیت بشناسند و کشور به استقلال نسبی دست یافت. اما این استقلال نسبی یک استقلال ناقص بود. به عبارت دیگر حالت مستعمراتی عریان در کشور پایان یافت، اما به دلیل دوام وابستگی های اقتصادی و سیاسی افغانستان به قدرت های امپریالیستی، افغانستان حالت نیمه مستعمراتی بخود گرفت و نتوانست به استقلال همه جانبه و حقیقی دست یابد. دلیل آن رهبری جنگ استقلال توسط دربار سلطنتی بود که بنا به ماهیت طبقاتی ارتجاعی خود، نه می توانست و نه می خواست کشور را به سوی استقلال همه جانبه و حقیقی رهبری نماید. دربار استقلال طلب حتی در همین سطح نیز از انتقام جویی استعمارگران انگلیسی در امان نماند و یک دهه بعد توسط عوامل مزدور استعمارگران انگلیسی سرنگون گردید و حالت نیمه مستعمراتی کشور بیشتر از پیش تشدید یافت.
تقریباً شصت سال بعد (در سال 1978 میلادی) سوسیال امپریالیست های شوروی، از طریق سازماندهی و رهبری کودتای نظامی در 7 ثور 1357 خورشیدی، مزدوران رویزیونیست شان را به قدرت رساندند. این کودتای ضد ملی، ضد مردمی و ضد انقلابی که به دنبال کودتای نظامی سال 1352، که آنهم مورد حمایت سوسیال امپریالیست های شوروی قرار داشت، براه افتاد افغانستان را به مرز حالت مستعمراتی رساند. یکسال و هشت ماه بعد از این کودتا، سوسیال امپریالیست های شوروی به بهانۀ درخواست کمک نظامی رژیم وابستۀ شان از آنها، به افغانستان لشکر کشی نمودند، ولی در اولین اقدام نظامی شان سردمدار برحال رژیم مزدور شان را نابود کردند و مزدور دیگر و متواری شان را به قدرت رساندند. مبارزات مسلحانه و مقاومت های جنگی ای که علیه کودتای 7 ثور 1357 و سپس علیه تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیست های شوروی کران تا کران کشور را در بر گرفت، علیرغم خصلت عمدتاً خود بخودی اولیه و نیز سهمگیری نیروهای انقلابی و ملی- دموکرات در آن، در نهایت یکبار دیگر تحت رهبری نیروهای ارتجاعی، که در یک وابستگی عمیق و وسیع به امپریالیست های غربی و ارتجاع منطقه قرار داشتند، پیش رفت. در نتیجه، موفقیت نسبی این مقاومت و بیرون رانده شدن اشغالگران سوسیال امپریالیست از کشور، نه تنها باعث استقلال حقیقی کشور و آزادی مردمان کشور نشد، بلکه جنگ های ارتجاعی داخلی ای را دامن زد که مدت تقریباً یک و نیم دهه دوام نمود و عاقبت زمینه ساز تجاوز نظامی آشکار امپریالیست های امریکایی و خیل وسیعی از شرکای امپریالیستی و ارتجاعی آنها بر افغانستان و اشغال کشور توسط آنها و در پی آن تحمیل حاکمیت پوشالی رژیم دست نشاندۀ آنها بر کشور، در خزان 1380 خورشیدی، گردید.
حالا با گذشت تقریباً سیزده سال از حالت اشغال کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشاندۀ اشغالگران، امپریالیست های امریکایی و شرکای بین المللی شان در پیمان نظامی امپریالیستی ناتو و دست نشاندگان حقیر شان، به اصطلاح موافقت نامه های امنیتی را امضا کردند تا گویا نشان دهند که بعد ازین دوام موجودیت دراز مدت پایگاه های استراتژیک نظامی امریکا و ناتو در افغانستان، طبق خواست "دولت منتخب مردم افغانستان" و در نتیجه "قانونمندانه و غیر اشغالگرانه" خواهد بود. اما این ظاهر سازی ها نه تنها در واقعیت امر و طبق منافع علیای کشـور و مردمان کشـور، بلکه حتی طبق معیارهای مـعـمـول امپریالیسـتی و ارتجاعی ظاهـراً قـابـل قـبـول خود اشغالگران و دست نشاندگان شان نیز آنچنان رسوا و مفتضح است که حتی خود آنها نیز به حقانیت آن باور ندارند.
همه می دانند که سومین "انتخابات" ریاست جمهوری رژِیم دست نشانده، در دور اول و به ویژه در دور دوم خود، رسواترین و بی آبروترین انتخابات ریاست جمهوری در کل تاریخ انتخابات کشورهای مختلف جهان بوده است، آنچنانکه پس از گذشت چندین ماه از زمان آغاز آن، به دلیل تقلبات وسیع انتخاباتی در آن، برنده و بازندۀ آن مشخص و روشن شده نتوانست. سپس اوباما و وزیر خارجه و سفیرش در افغانستان و همچنان سرمنشی سازمان به اصطلاح ملل متحد و نماینده اش در افغانستان مستقیماً دست به مداخله زدند و بازشماری صد در صدی صندوق های رای را رویدست گرفتند و صدها ناظر بین المللی را موظف به اجرای این کار کردند. این کار نیز نتوانست بحران این انتخابات را حل و فصل نماید و برای حکومت به اصطلاح وحدت ملی مورد خواست اشغالگران امپریالیست یک روکش "قانونی" فراهم سازد. عاقبت هیچ راه دیگری باقی نماند جز اینکه اشغالگران طرح کودتا توسط قوت های اشغالگر و ارتش پوشالی را رویدست گرفتند و تهدید کردند که طبق این طرح، وطنفروشی بنام عبدالستار سیرت را به قدرت می رسانند. وقتی باند های به اصطلاح رقیب انتخاباتی با تهدید کودتا مواجه شدند، به فوریت حاضر شدند طرح اربابان اشغالگر امپریالیست شان برای تشکیل یک حکومت مشترک را بپذیرند، حکومتی که از طریق امضای یک موافقتنامۀ چهارجانبه، به امضای اشرف غنی، عبدالله، سفیر امریکا در افغانستان و نمایندۀ به اصطلاح سازمان ملل متحد در کابل شکل گرفت و نام آن حکومت وحدت ملی گذاشته شد. بنابرین این حکومت پوشالی نه یک حکومت انتخابی است، نه انتقال قدرت از حکومت کرزی به آن بصورت مسالمت آمیز صورت گرفته است و نه هم حکومت وحدت ملی محسوب می گردد. این حکومت همانقدر دست نشاندۀ اشغالگران امپریالیست است که حکومت برآمده از جلسۀ خاینین ملی در بن در سیزده سال قبل و در طول دوران حاکمیت کرزی بوده است. این حکومت در واقع ادامۀ منطقی همان رژیم دست نشاندۀ کرزی است و صرفاً کرزی و معاونینش در آن بصورت رسمی شامل نیستند، ولی در عمل آنها نیز قویاً در شکلدهی و ادامۀ آن موثر هستند. این حکومت پوشالی صرفاً حکومت مشترک مشتی از وطنفروشان و خاینین ملی ای است که به زور قوت های اشغالگر امپریالیستی در چوکات یک حکومت مشترک بنام به اصطلاح حکومت وحدت ملی یکجا گردیده و یکجا نگه داشته می شود.
امضای موافقتنامه های امنیتی با اشغالگران امپریالیست امریکایی و ناتو، قبل از آنکه ضرورت اشغالگران و این رژِیم دست نشانده برای پیشبرد جنگ علیه مخالفین مسلح شان باشد، ضرورت آنها برای حفظ اتحاد باندهای مختلف رژیم در چارچوب یک رژیم حکومتی است. بدون این چتر حمایتی اشغالگرانۀ امپریالیستی، باندهای مختلف این رژیم ارتجاعی پوشالی همانند سیزده سال قبل، قادر نیستند حتی برای مدت کوتاهی اتحاد شان را حفظ نمایند و رژیم پوشالی را سرپا نگه دارند. به همین جهت بود که حکومت مشترک اشرف غنی و عبدالله با عجله و تحت فشار اربابان اشغالگرش در اولین روز کاری خود موافقتنامه های امنیتی با اشغالگران را امضا کرد تا گویا ادامۀ عمر نکبت بارش را به اصطلاح تضمین کرده باشد. طبق این موافقتنامه های امنیتی، پایگاه های استراتژیک نظامی امپریالیست های اشغالگر امریکایی و ناتو در 9 نقطۀ استراتژیک افغانستان، در بگرام، قندهار، هلمند، شورآبک، شیندند، هرات، مزار، جلال آباد و خوست باقی خواهند ماند و ظاهراً تعداد مجموعی نیروهای نظامی مستقر در این پایگاه ها 15000 نفر خواهد بود. اما مهم ترین جنبۀ این موافقتنامه ها، تثبیت امتیاز دراز مدت امپریالیست های امریکایی و ناتو برای وارد کردن نیروهای نظامی شان به کشور، تحت هر بهانه ای و بهر پیمانه ای که بخواهند، در این موافقتنامه ها است. برای اجرای عملی این امتیاز امپریالیستی اشغالگرانه و داخل کردن نیروهای اشغالگر تازه نفس و اضافی آنها به کشور، فضای تمامی میدان های هوایی و دروازه های تمامی بنادر زمینی مهم کشور به روی شان باز خواهد بود و می توانند از میدان های هوایی بگرام، قندهار، هلمند، شورآبک، شیندند، مزار، جلال آباد و خوست و بنادر زمینی تورخم، سپین بولدک، تورغندی، حیرتان و شیرخان استفاده نمایند.
بدین ترتیب ستم اشغالگرانۀ امپریالیستی و عمر نکبت بار رژیم پوشالی، همچنان ادامه خواهد یافت و در مقابل، مقاومت علیه اشغالگران و دست نشاندگان شان به اشکال مختلف مسلحانه و غیر مسلحانه نیز ادامه می یابد و تا زمان کسب موفقیت نهایی باید ادامه یابد. در واقع با امضای موافقتنامه های امنیتی توسط اشغالگران و دست نشاندگان شان، درد و رنج بیکران جنگ تحمیلی و مقاومت همه جانبه بر مردمان کشور بصورت دراز مدت و در طی سالیان متمادی آینده نیز تحمیل گردیده است. مهم این است که از تاریخ 175 سالۀ گذشتۀ کشور و آموزش های آن درس بگیریم و برای برپایی و پیشبرد موفقانۀ یک مقاومت همۀ جانبۀ ملی مردمی و انقلابی دراز مدت، بر محور جنگ انقلابی خلق و تحت رهبری پیشآهنگ انقلابی آمادگی بگیریم. در غیر آن، چه حالت اشغال کشور ادامه یابد و چه سلطۀ امپریالیستی به حالت نیمه مستعمراتی درآید، مشکلات اساسی کشور و مردمان کشور راه حل اساسی نخواهد یافت.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با تمام توش و توان و با عزم استوار در این مسیر مبارزاتی گام بر می دارد و قویاً انتظار دارد که در همگامی و همنوایی با تمامی نیروها و شخصیت های انقلابی، ملی، دموکرات و میهن پرست  در این راه پر افتخار به پیش رود.
به پیش در راه برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی!


حـزب کـمـونـیـسـت (مـائـوئـیـسـت) افغانستان
دهم میزان 1393 ( اول اکتوبر 2014)