در ابتدا می خواهم بگویم که از دو ماه به این طرف ما مردم نیپال با محاصرۀ اقتصادی ستمگرانۀ تحمیلی توسط توسعه طلبی هند مواجه هستیم. حکومت فاشیستی هند می خواهد نیپال مثل بوتان، که یک کشور کوچک محاط به خشکه در جنوب شرق آسیا است، تحت کنترلش قرار داشته باشد. هند می خواهد با نیپال مثل یکی از ولایت هایش رفتار نماید. توسعه طلبی هند استعمارنوین را بکار می بندد و فراموش می کند که نیپال کشور مستقلی است که از استقلال و آزادی خود حتی در زمانی که جهان میان امپراتوری ها تقسیم شده بود پاسداری نموده بود. در نیپال قانون اساسی جدید به وجود آمده و یک حکومت جدید تحت رهبری ک. پ. اولی، صدر حزب کمونیست متحدۀ نیپال ( م ل) تشکیل گردیده است. قانون اساسی جدید نیپال یک قانون اساسی مردمی نیست و مبتنی بر مندرجات انقلابی نمی باشد. در حقیقت این قانون اساسی مبتنی بر نظام چند حزبی پارلمانی است و حکومت جدیداً تشکیل شده نیز حکومت کمونیست های انقلابی نیست. هر دو حزب [شامل در حکومت یعنی] حزب کمونیست متحدۀ نیپال ( م ل) و حزب کمونیست متحدۀ نیپال (مائوئیست) طرفدار نظام چند حزبی پارلمانی هستند. اما موضوع قابل تعجب این است که هند محاصرۀ اقتصادی را تحمیل کرده و قانون بین المللی در مورد حقوق یک کشور محاط به خشکه را نقض کرده است. به همه معلوم است که هند می خواهد قانون اساسی نیپال را تحت فرمان خود مدیریت نماید و حکومت تحت رهبری احزاب طرفدار هند مثل کنگرۀ نیپال و احزاب منطقۀ ترایی را تشکیل دهد. بهتر است روشن سازیم که نظام فیدرالی خواست مردم نیپال نبود و نیست، بلکه توسط توسعه طلبی هند از طریق احزاب ترایی طرفدار هند و انجوها به زور تحمیل گردید تا که هند منطقۀ هموار نیپال را طبق منافع خود مدیریت نماید. بدون شک و شبهه، نقشۀ هند جدا کردن منطقۀ تیرایی [از نیپال] و ادغام [این بخش از] قلمرونیپال به هند است. به همه معلوم است که بعد از اشغال سیکهیم، اندراگاندی نخست وزیر آن وقت هند قصد داشت قسمت جنوب نیپال را از طریق توطئۀ سیاسی [از نیپال] جدا نماید. باید به یاد داشت که هند در بارۀ ادعاهای فرماندۀ "راو"، پ. ک. یاداو، راجع به نقشه های هند در مورد جدا کردن منطقۀ تیرایی [از نیپال] روشنی نینداخت. یاداو، فرماندۀ "راو" در زمان تصدی اندراگاندی بحیث نخست وزیر، در کتاب خود بنام "ماموریت راو" بیان کرده است که هند نقشه کرده بود که منطقۀ ترایی را [از نیپال] جدا نماید. "سنگر مدهیسی" جبهۀ مشترک احزاب طرفدار هند در تیرایی است که برای منافع هند کار می نماید. حالا حکومت مودی از طریق این عناصر ضد ملی کار ناتمام اندرا گاندی را پیش می برد. هند به هیچ وسیلۀ نقلیه، به شمول وسایل نقلیۀ مواد سوخت و ادویه جات، اجازۀ داخل شدن به قلمرو نیپال نمی دهد. مشکلات مواد سوخت، به ویژه کمبود گاز برای پخت و پز، و همچنان کمبود ادویه جات آن مشکل اصلی مردم نیپال است که امروز با آن مواجه هستند. در حقیقت این به معنای اعلام جنگ توسط هند علیه نیپال و مردم نیپال است. محاصرۀ تحمیل شده توسط هند خشم زیادی در میان مردمنیپال به وجود آورده است. آن ها به جاده ها می برآیند و شعارهای "هند عقب بکش!" و "مودی! محاصره را پایان بخش!". نه تنها این، بلکه ما حمایت و تفاهم روشنفکران و خبرنگاران هند و [سایر] کشورهای خارجی را نیز به دست آورده ایم. این یک موضوع نگران کننده است که حکومت اولی هیچ نقشه و برنامۀ علمی برای حل این بحران ملی ندارد. مردم نیپال از مدت طولانی به این طرف مکرراً با این مشکلات مواجه می شوند. این سومین بار است که هند محاصره بالای نیپال را تحمیل می کند. حالا ما به یک سیاست، نقشه و برنامۀ طولانی مدت برای حل این گونه بحران ها نیاز داریم. گفتار صرف کافی نیست، مردم می خواهند [از این سیاست، نقشه و برنامه] در جریان عمل آگاه شوند. حالا در چنین وضعیت وخیم سوال دیگری داریم. مائوئیست های نیپال کجا هستند؟ آن ها چه باید بکنند و چه می کنند؟ در حقیقت سوال حیاتی ما این است که آیا در نیپال مائوئیست ها وجود دارند؟ این سوالی است که پاسخ داده شده است. بلی! هستند، اما تمام چیزهای درخشان طلا نیست. 2 من در بارۀ حزب کمونیست متحدۀ نیپال (مائوئیست) و پراچندا- بابورام هیچ چیز بیشتر نمی گویم. مطالب زیادی در بارۀ آن ها نوشته شده است. آن چنان که من در بالا ذکر دادم آن ها خود را رسماً طرفدار پلورالیزم، دموکراسی چند حزبی و نظام پارلمانی اعلام کرده اند. هم اکنون پراچندا و پیروانش از چوکی های بیشتر و بیشتر در حکومت اولی بهره مند می شوند. بابورام باترای، کسی که به عنوان خدمتگار وفادار توسعه طلبی هند شناخته می شود، همراهی با پراچندا را ترک کرده و می خواهد حزب دیگری بر اساس سوسیال دموکراسی تشکیل نماید. هر شهروند نیپالی و همۀ آن ها می دانند که از زمان طولانی به این طرف، وی برای منافع هند کار می نماید. او یکی از افراد کلیدی ای است که به جنبش مائوئیستی نیپال خیانت کرد و حالا به منافع ملی خیانت می کند. "سنگر مدهیسی" و بابورام باترای، آن گونه که توسط ارباب هندی شان هدایت می شوند، در جهت مشابه با هم حرکت می کنند. دو تشکیلات "مائوئیستی" وجود دارند: یکی تحت رهبری موهن بایدیا "کیرن" است و دیگری توسط نیترا بیکرام چاندا "ویپلاو" رهبری می شود. موهن بایدیا "کیرن"، کسی که به عنوان یک رهبر انقلابی شناخته می شد (من حالا ناچارم کلمات "شناخته می شد" را ذکر نمایم) نیز گیرایی خود در بین مردم تحت ستم را از دست داده است. در حقیقت او پایۀ انقلابی خود را باخته است. او پشتیبان راسخ نظام فیدرالی و سیاست های هویت شناسانه است. گروه او می خواهد با حزب تحت رهبری پراچندا- حزب کمونیست متحدۀ نیپال (مائوئیست) – مجدداً وحدت نماید و در انتخبات محلی و سراسری سهم بگیرد. اکنون دسته بندی "کیرن" با دسته بندی کوچکِ حزب کمونیست نیپال (متحده)، که تحت رهبری پاری تاپه یعنی کسی قرار دارد که همیشه مائوئیزم را انکار کرده و در جریان ده سال جنگ خلق نقش منفی بازی نمود، همدست شده است. آن ها بعد از تامین وحدت حزبی، حزب شان را حزب کمونیست نیپال (مائوئیست انقلابی) نامیده اند. گرچه آن ها حزب شان را "مائوئیست انقلابی" نامیده اند، اما از لحاظ فلسفی، ایدیولوژیکی و سیاسی از مسیر انقلابی آموزش داده شده توسط صدر مائوتسه دون یعنی مسیر جنگ خلق و انقلاب دموکراتیک نوین دست کشیده اند. آن ها بعد از وحدت حزبی در بیانیۀ مطبوعاتی شان تذکر دادند که خط سیاسی حزب شان " قیام مردمی" خواهد بود. این بدین معنا است که آن ها راه سرمشق روسی، راه سرمشق انقلاب اکتوبر، را اتخاذ کرده اند. در واقعیت جهت حرکت آن ها مشابه به راه پذیرفته شده توسط پراچندا، تحت نام شرایط تغییر یافتۀ ملی و بین المللی، است. شکی نیست که دیر یا زود "کیرن" با پراچندا همدست خواهد شد. نه تنها این، بلکه آن ها با "فوروم سوسیالیست فیدرال نیپال"، یکی از دسته های بزرگ " سنگر مدهیسی"، که برای منافع هند کار می نماید، ائتلافکرده اند. بطور شفاف واضح است که حزب تحت رهبری موهن بایدیا هیچ نقشه و برنامۀ انقلابی برای حرکت دادن انقلاب نیپال به پیش ندارد. هم اکنون ما یک حزب مائوئیستی دیگر تحت رهبری نیترا بیکرام چاندا"ویپلاو" داریم. اکثر رهبران جوان، کادرها و اعضای سابق اردوی آزادیبخش خلق به حزب کمونیست نیپال مائوئیست که تحت رهبری چاندا است پیوسته اند. همچنین اکثر رهبران تشکلات همزاد، به ویژه محصلان، اتحادیه ها و سازمان های دالیت ها به حزب کمونیست نیپال مائوئیست پیوسته اند. این، جنبۀ مثبت حزب تحت رهبری چاندا است که آن ها هیچ توهمی در مورد سیاست های هویت شناسانه و نظام فیدرالی ندارند. اما طنز قضیه درین است که خط ایدیولوژیکی و سیاسی این دسته بندی، که باید برای انقلاب نیپال پذیرفته شود، نیز روشن نیست. حزب چاندا متذکر شده است که مبارزۀ مسلحانه راه انقلاب نیپال خواهد بود. این یک جهتگیری مثبت است، اما [در این جهتگیری] روشن نیست که انقلاب نیپال به چگونه مبارزۀ مسلحانه نیاز دارد. صرفاً ذکر مبارزۀ مسلحانه کافی نیست. آن ها در سند شان جنگ خلق مائوئیستی یا مبارزۀ مسلحانه از نوع فوکو را تحلیل نکرده اند. به نظر می رسدکه دستۀ چاندادر موقف پیش گرفتنِ مسیر جنگ خلق مائوئیستی نیست. آن ها در سند شان نیاز و اهمیت "سه سلاح معجزه آسا" را آن گونه که توسط مائوتسه دون آموزش داده شده است، تذکر نداده اند. مقدم بر آن ها، بجای انقلاب دموکراتیک نوین از "انقلاب متحدۀ مردمی" سخن می گویند. درک این مسئله که "انقلاب متحده" چیست و آن ها چه نوع مبارزۀ مسلحانه را برای انقلاب نیپال می پذیرندمشکل است. در یک مقالۀ نوشته شده توسط چاندا در ارگان نشراتی حزب (انقلاب مردمی) وی متذکر شده است که ما نمی توانیم وظیفۀ انقلاب را صرفاً با چرخیدن در چهارچوب مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم به انجام رسانیم. این گونه نظریه فقط تفکر پسا م ل م را که مسیری به سوی انحلال طلبی است انعکاس می دهد. آن ها بجای مبارزۀ طبقاتی دهقانی روی نقش مبارزۀ شهری و "طبقۀ متوسط" تاکید می کنند. آ ن ها در حقیقت آن گونه که در سند حزبی شان متذکر شده اند، "طبقۀ متوسط" را به عنوان نیروی اساسی انقلاب نیپال پذیرفته اند. بدین معنا دستۀ چاندا نیز در بارۀ انقلاب نیپال روشن نیست. حالا من بدون هیچ تردیدی تاکید می کنم که گرچه آن ها بطور مستند م ل م را به عنوان اصل رهبری کنندۀ شان پذیرفته اند، اما در عمل هم موهن بایدیا "کیرن" و هم نیترا بیکرام چاندا "ویپلاو" از مسیر جنگ خلق و انقلاب دموکراتیک نوین منحرف شده اند. موهن بایدیا "قیام مردمی" را و چاندا "انقلاب متحده" را به عنوان خط سیاسی شان پذیرفته اند. حقیقت این است که تحت نام تغییر شرایط هر دو از مسیر انقلابی م ل م منحرف شده اند و بطرف انحلال طلبی روان هستند. بنابرین واقعیت این است که انقلابیون مائوئیست در نیپال هستند و ما " جبهۀ انقلابی روشنفکری- فرهنگی" را داریم، اما حزب انقلابی مائوئیست در نیپال وجود ندارد. اجازه دهید انتظار بکشیم و ببینیم که این دو تشکیلات "مائوئیستی" چگونه پیش می روند. به نظر من دستۀ چاندا باید روی خط سیاسی خود فکر نماید. آن گونه که می دانیم تنها انقلاب دموکراتیک نوین می تواند تضادهای جامعۀ نیپال را حل نماید و ما تنها از طریق جنک خلق می توانیم به آن نائل شویم. قاطعانه تاکید می کنم که تنها و تنها یک راه دست یابی به هدف انقلاب وجود دارد و آن جنگ خلق مائوئیستی- جنگ خلق دارای خصوصیت نیپالی- است. 3 آن گونه که در فوق تذکر دادم مردم نیپال به جاده ها برآمده اند و شعارهای "هند عقب بکش!"و "مودی به محاصره پایان بخش!" راسر می دهند. اما حکومت اولی هیچ سیاست و برنامۀ علمی برای حل بحران ملی ندارد. در چنین وضعیتی باید انقلابیون اوضاع را به دست خود بگیرند. حالا وقت آن رسیده است که به جاده ها برآییم و درفش استقلال و آزادی ملی و دموکراسی مردمی را بر افرازیم. تنها مائوئیست های حقیقی می توانند مردم را بطرف انقلاب دموکراتیک نوین رهبری نمایند. هم اکنون حزب تحت رهبری ویپلاو- حزب کمونیست نیپال مائوئیست- یک جنبش سرتاسری علیه توسعه طلبی هند اعلام کرده است. همچنان آن ها به حکومت اولی هوشدار داده اند که بحران ملی را بصورت فوری حل نماید. این یک گام مثبت است، اما حزب چاندا باید عمیقاً دریابد که صرفاً جنبش خیابانی کافی نیست و حزب مذکور به شفافیت ایدیولوژیکی و سیاسی نیاز دارد. ما باید نقشه و سیاست دراز مدتی داشته باشیم که ما را بطرف انقلاب دموکراتیک نوین رهبری نماید. پست شده توسط ریشی راج بارل - risavbaral@yahoo.com