Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

 

آنچه در ذیل می خوانید، ترجمۀ دری مبحث ششم سند منتشر شده در "ناگزالی- 4" ارگان تیوریک حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری است. امیدواریم مباحث دیگر این سند را نیز بتوانیم هرچه زودتر به دری ترجمه کرده و در شماره های بعدی شعلۀ جاوید منتشر نماییم. قابل یادآوری است که حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری و حزب کمونیست (مائوئیست) هند در ماه می گذشته با هم وحدت کردند و در یک حزب واحد (حزب کمونیست (مائوئیست) هند) باهم ادغام شدند.

جیت
منشی حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری

وظیفه ملی در کشور های تحت سلطه


ما قبلا در بارۀ مقدم و موخر کردن مکانیکی تضاد های داخلی و خارجی توسط باب اواکیان صحبت نموده ایم. برعلاوه او نظرات مائو در بارۀ تغییر تضاد عمده را مورد  انتقاد قرار می دهد. مائو اینگونه نوشته است:
« زمانیکه امپریالیزم جنگ تجاوزکارانه ای را علیه جنین کشوری شروع می نماید، تمام طبقات گوناگون آن بجز بعضی خاینین می توانند به طور موقتی در یک جنگ ملی علیه امپریالیزم متحد شوند. در چنین زمانی تضاد بین امپریالیزم و کشور مربوطه تضاد عمده می شود، در حالیکه تمامی تضادها در میان طبقات گوناگون کشور (بشمول تضاد میان نظام فیودالی و توده های مردم، که تضاد عمده بوده است ) وضعیت ثانوی و تابع بخود میگیرد. ...
ولی در وضعیت دیگر موقعیت تضاد ها تغییر می خورد. زمانیکه امپریالیزم ستم ملایم تر را نه توسط جنگ بلکه توسط سلطۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به پیش می برد طبقات حاکمه در کشور های نیمه فئودالی به امپریالیزم تسلیم می شود و هردو برای اعمال ستم مشترک بر توده های مردم یک اتحاد تشکیل می دهند. در چنین زمانی توده ها اکثرا به جنگ های داخلی علیه اتحاد امپریالیزم و طبقۀ فیودال متوسل می شوند، در حالیکه امپریالیزم غالباً در کمک به مرتجعین کشورهای نیمه مستعمره برای اعمال ستم بر مردم، بیشتر از شیوه های غیر مستقیم نسبت به شیوه های مستقیم، کار می گیرد، و بدینگونه مخصوصاً تضادهای داخلی تیز می شود.»  (69)
از قرار معلوم، مائوتسه دون تضاد با امپریالیزم را به مثابۀ تضادی با یک نیروی خارجی ملاحظه می نماید. این چیزی است که اواکیان برآن حمله می نماید، چونکه برای وی:
1) این تضاد در جهان بطور کل یک تضاد داخلی است. 
2) این تضاد از طریق نفوذ خود به داخل ساختار اقتصادی- اجتماعی کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره، یک بخش ذاتی این ساختار شده است.
ما قبلاً پوچی استدلال اول او را دیده ایم. استدلال دوم وی با تکیه بر یک بنیاد پر هیاهو، وسیلۀ [شناخت] خصوصیات کشوری سرمایه داری بروکراتیک، این شکل اصلی نفوذ امپریالیزم، و نیمه فیودالیزم را فراهم می نماید. ولی بهر حال ازینکه امپریالیزم از طریق همین  [خصوصیات] ذاتی می شود، انتقاد اواکیان یک انتقاد ناموفق می گردد. حتی بیشتر ازین، این [استدلالات] به عنوان نسخه ای برای فرقه گرایی انتحاری ثابت می شود و در فهم [این] نظر مائوتسه دون در می ماند [که]:
« وقتی امپریالیزم یک جنگ تجاوزکارانه علیه چنان کشوری براه می اندازد، تمام طبقات گوناگون آن، به استثنای برخی از خاینین، می توانند موقتاً در یک جنگ ملی علیه امپریالیزم متحد شوند.»
این امکان واضحاً بدین خاطر به وجود می آید که با وجود مبدل شدن روابط امپریالیستی به روابط ذاتی کشور، امپریالیزم یک دشمن بیرونی و خارجی اسـت و هر گونه فکری که بیرونی بودن امپریالیـزم را انکار نماید به ناچار توانایی  حـزب کمـونیسـت را برای اتحاد با
احساسات ملی عادلانۀ مردم و بسیج اکثریت وسیع در کشور در یک جنگ آزادیبخش ملی  به تحلیل می برد.     
ممکن است اعتراض گردد که اواکیان و آر سی پی پیرامون ستم امپریالیستی واقعاً زیاد نوشته اند و هیچگاه مولفۀ ملی انقلاب دموکراتیک نوین را انکار نکرده اند. بسیار خوب، این نوشته ها مانند نوشته های آنها در بارۀ مائوتسه دون است. با وجود کلمات خوب در طرحات اوکیانیستی، وظیفه ملی، حتی در یک کشور تحت ستم، در اساس به مثابۀ یک بار سنگین ناخوشایندِ تحمیل شده بر  پرولتاریای "ایده آل" آن، تلقی می گردد. این مسئله [در ابتدا] پذیرفته می شود و سپس منحل می  گردد. انکار ضرورت برافراشتن درفش ملی توسط حزب پرولتری در این کشورها، انحراف نیروهای انترناسیونالیست است. (70) [در این انحراف] موقف مائو درینمورد که: « در جنگ های آزادیبخش ملی میهن پرستی بکار بستن انترناسیونالیزم است» به مثابۀ ناسیونالیزم مردود دانسته می شود. (71)
مائوتسه دون این طرح را که «گذشته را در خدمت حال و چیزهای خارجی را در خدمت چین قرار دهید» ارائه کرده بود. (72)  مطلب اول دانش گذشته و سنن را علیه تحقیر مدرنیستی کمپرادور پاسداری می کند. همچنان با پرستش بدون انتقاد از گذشته، که ارزش های  فیودالی با ماسک فرهنگ ملی حمل می گردد، گسست می گردد. مطلب دومی هوشدارباشی است علیه تقلید کمپرادوری میمون وار از چیزهای خارجی یا رد دربست بیگانه ستیزانۀ آنها. اواکیان علیه این دید دیالتیکی حمله می کند. او کلمات « در خدمت چین » را مورد عیبجویی قرار می دهد  و آن را به عنوان مثال پر زرق و برق دیگری از گرایشات ناسیونالیستی مائوتسه دون [نمایش می دهد]. (73) این یک مثال ویژۀ تکان دهنده است که چگونه انترناسیونالیزم انحرافی اواکیان او را بطرف حذف وظایف انقلابی، نادیده گرفتن ویژگی های شرایط مستعمراتی، نیمه مستعمراتی، به شمول نادیده گرفتن حمایت انتقادگرانۀ میراث ملی، سوق می دهد. (74)  این یک تبارز بزرگ اکونومیزم امپریالیستی است که از دیر باز علامتی از دید آر سی پی امریکا بوده است. (75)
مثال های دیگری از اکونومیزم امپریالیستی آر سی پی ارائه می کنیم. در سال های 1980 گذشته، آر سی پی تقریباً روی تمامی مبارزات مقاومتجویانه در میان ملل تحت ستم، به مثابۀ اضافات محض منازعات بین الامپریالیستی خط بطلان می کشید. در ایام اخیر، با طبقه بندی مقاومت در عراق و افغانستان علیه تجاوز امپریالیستی تحت رهبری امریکا، عین همان برخورد گذشته را تکرار می نماید. این استدلال مرسوم، که ایدیولوژی هر دو طرف متخاصم ارتجاعی بوده یکی امپریالیستی و دیگری بنیادگرایی است و بنابرین این یک قضیۀ مقابله میان مرتجعین است، بیشتر از پیش غیر برنده است. بهرحال اردوگاه امریکا باید « تهدید بزرگتری برای بشریت و مجرم عمده » دانسته شود. آیا این تجزیه و تحلیل به موضعی که ظاهراً به جانبداری از ستمدیدگان می گیرد، حقیقتاً وفادار است؟
[درینجا] بررسی تضادهایی که مقاومت را به پیش سوق می دهد، حذف گردیده است. وظیفۀ اتحاد با احساسات عادلانۀ مقاومت علیه ستم ملی، حتی موقعی که علیه بنیادگرایان اسلامی مرتجع و ایدیولوژی های احیاگرانۀ مذهبی مبارزه می شود و مسایل تاکتیکی ای که به میان می آید، [در تجزیه و تحلیل] راه نیافته است. بدینگونه مائوئیست ها به طرف سکتاریزم سوق داده می شوند و مقاومت ملی ضعیف می شود. بالاتر از همه، نقش عینی ای که این مقاومت ها در تولید فشار سنگین بالای نقشه های امپریالیزم امریکا بازی کرده اند و هنوز بازی می نمایند، مشوق احساسات ضد امپریالیستی هستند و اجازه می دهند که درگیری های امپریالیستی تیز تر شوند، به سادگی نادیده گرفته می شوند. (76) 
با وجودی که اوکیان ادعا می نماید که لنینیزم را به عنوان حلقۀ کلیدی تائید می نماید، ولی در حقیقیت در تصورات او از  انترناسیونالیزم، در حقیقت لنینیزم علیه لنینیزم در میدان مبارزه قرار می گیرد. این مسئله به صورت روشن در ادعای او مبنی بر نجات مفهوم انترناسیونالیزم لنینی از تحریف استالین و مائوتسه دون به نظر می رسد. در کلمات مندرج در نامۀ آر سی پی امریکا، « اواکیان فرق بین نظرات انترناسیونالیستی لنین و جان کنولی انقلابی ایرلندی را بیان می نماید. کنولی استدلال می نماید که انترناسیونالیزم پشتیبانی یا کمکی است که یک انقلاب به انقلاب دیگر می رساند، بر عکس درک علمی بیشتر لنین به زبان خودش این است که: انقلاب در  هر کشور باید به عنوان « سهم من در تدارک، در ترویج و در شتاب بخشیدن به انقلاب جهانی دیده شود.» (77)  ولی در موقعیت دیگری لنین نوشته است: « یک نوع و فقط یک نوع انترناسیونالیزم واقعی وجود دارد. باید از صمیم قلب برای پیشرفت جنبش انقلابی و مبارزۀ انقلابی در کشور خودی و حمایت از این مبارزه از طریق ترویج، هواداری و کمک مادی، کار نمود. این و فقط این خط در هر کشور، [باید] بدون استثناء [اجرا شود]. (78) ما این موضوع را چگونه درک می کنیم؟ آیا ما منطق اواکیانیستی را که نقل قول دوم را مثالی از دور شدن لنین از لنینیزم می داند، بپذیریم؟ به عبارت دیگر آیا قضیه اینست که آر سی پی به درستی برای به تصویر کشیدن «پیشرفت مبارزۀ انقلابی در کشور خودی» به مثابۀ «سهم من در انقلاب جهانی» استدلال می نماید؟  اما اگر این، درست می بود، حملۀ خود او بر مائو را نفی می نمود. اواکیان موضع مائو در مورد انترناسیونالیزم را بصورت ذیل ارائه کرده است: «... ما باید ملت چین را بطرف سوسیالیزم و بطرف کمونیزم پیش ببریم و ما باید در عین حال همه [تلاش ها] برای پیشرفت انقلاب جهانی را به خرچ دهیم تا مردمان سراسر جهان و همۀ ملل نیز بطرف کمونیزم پیش بروند. من فکر می کنم که این نظر واقعی مائو است ولی نظر یک نظر کاملاً درست نیست. (79)
چیزی که واقعاً مائو گفته است چنین است: « لننیزم می آموزاند که انقلاب جهانی فقط در صورتی می تواند به پیروزی برسد که پرولتاریای کشورهای سرمایه داری مبارزات آزادیخواهانۀ کشورهای مستعمره و نیمه مستعره را تقویه نماید و پرولتاریای کشورهای مستعمره و نیمه مستعره، پرولتاریای کشور های سرمایه داری را پشتبانی نماید... این است یگانه راه سرنگونی امپریالیزم و آزادی ملت و مردم ما و آزادی سایر ملل و مردمان جهان. این انترناسیونالیزم ما است، انترناسیونالیزمی که با آن هم با ناسیونالیزم تنگ نظرانه و هم با میهن پرستی تنگ نظرانه در مصاف قرار می گیریم. (80)  بعدها با تصحیح نظر نادرست استالین در مورد پیروزی نهایی کمونیزم، مائو واضح ساخت که یا همه به کمونیزم می رسیم یا هیچ کس به آن نخواهد رسید.
ما می توانیم به صورت مستقیم مطابقت نظرات مائو را با نظرات لنین در هر دو نقل قولش مشاهده نماییم. ولی منطق اوکیان آنها را متضاد با هم مشاهده می نماید. این نظر از مسیر چنگ زدن و درک انقلاب سوسیالیستی جهان به بیراهه می رود. از لحاظ شکلی منطق مذکور دو جزء انقلاب سوسیالیستی جهان- انقلابات سوسیالیستی در کشورهای امپریالیستی و انقلابات دموکراتیک نوین در کشوررهای تحت ستم- را می پذیرد. ولی در این منطق از لحاظ دیدگاه ایده آلیستی وارونۀ آن، این دو جزء بیرون از انقلاب سوسیالیستی جهان پنداشته می شود. بدینگونه این ساخت متافزیکی پروسۀ تاریخی واقعی را با آن چیزی که جزء اخیر را ترکیب غیر منظره از دو جزء می داند، تعویض می نماید. مفکورۀ تقلیل گرایانۀ کارکرد پویایی (دینامیزم) تضاد اساسی دوران بورژوازی از طریق انقلابات در دو نوع از کشورها(که واضحاً تضادهای مختلف را حل می نماید) بناچار در چنین مسیری سوق می یابد. 

چه چیزی متضمن افکار متافزیکی اواکیان در مورد انقلاب جهانی است؟  این مسئله باید در رابطه با فرایند تشکیل دهندۀ آن، مشخصاً  در بازخوانی عقبگرد در چین و پاسخدهی به آن و عکس العملش در آر سی پی، مورد آزمایش قرار گیرد. هم اکنون ما کشش نیرومند  خرده بورژوازی ای را که احاطه اش کرده است، می نگریم. بطور مثال، حملۀ اواکیان بالای نظر مائو در مورد انترناسیونالیزم توسط مباحثه ای در مورد به اصطلاح "کشیده شدن پیشرفت کشور به کشور، ابتدا به سوسیالیزم و سپس به کمونیزم" مقدمه چیینی شده است. او «... یک گرایش معین [راجع شده به] مائو [را که] از پالیسی استفاده از تضادها در میان دشمنان و شکست دادن یکایک آنها یک اصل ساختن است» را مورد انتقاد قرار می دهد. او به تندی و بی ملاحظه می پرسد که اگر تمام دشمنان پرولتاریا می تواند به صورت یکبارگی شکست داده شوند پس چرا این کار را انجام ندهیم؟ این "استنباط منطقی" ادامه می دهد: «در متن یک جنگ جهانی،   با در نظر داشت جهان به مثابۀ یک کل، در حقیقت درست خواهد بود که به جهت های مختلف ضربت زده شود، امپریالیست ها عموماً مورد مخالفت قرار بگیرند و کوشش گردد که در هر جایی در هر دو اردوگاه که ممکن است سرنگون شوند، یقیناً با توجه به وضعیت ویژۀ هر کشور.» (81)  امریه های مشابۀ خیالپردازانۀ مضحک بیشتری، که بطور مساویانه هراسناک و انتحاری است، وجود دارد.  
خواست ضربه زدن به تمام جهت ها شاید به مثابۀ یک مشی مصممانه، استوار و انقلابی در رویاهای روزمرۀ کسی پدیدار گردد. اما دنیای واقعی به مثابۀ یک اصلاحیۀ زمخت [در مقابل این رویاها] باقی می ماند. خواسته های اواکیان دور از تمام مشخصات واقعی قرار دارد. برای مثال، آیا فرصت ها و چالش ها برای جنبش کمونیستی بین المللی در دوران جنگ جهانی زمانی که هیچ کشور سوسیالیستی وجود نداشته باشد یکسان است با زمانی که در دنیا یک و یا چندین کشور سوسیالیستی وجود داشته باشد؟ در سال 1981 زمانی که اواکیان این مسئله را می نوشت هیچ کشور سوسیالیتسی [در دنیا] وجود نداشت. غیر از آنانی که طرف کمپ رویزنیزم چینی رفتند، تمامی احزاب مائوئیست، هر دو بلوک امپریالیستی تحت رهبری امریکا و شوروی سابق را به عنوان دشمنان شان می نگریستند. [بنابرین] بخوبی قابل فهم بود که آموزش مائو در بارۀ تقسیم دشمن در جایی که ممکن باشد و اتحاد با تعداد زیاد بخاطر شکست دادن تعداد اندک، مستقیماً در آن وضعیت مناسب نبود. مائوئیست ها جهتگیری « یا انقلاب جلو جنگ را می گیرد، یا جنگ به انقلاب منجر می گردد»، یا به عبارت دیگر جهتگیری برپایی انقلاب یا تدارک برای برپایی آن را دنبال می کردند. در این موقع، سیاست فوری مناسب مائو در جایی که مبارزۀ انقلابی پیش می رفت و همین گونه در کارکرد استراتژی و تاکتیک ها به عنوان بخشی از تدارک، توسط آنانی که بر واقعیت اتکا داشتند محکم به چنگ گرفته شد. آموزش های دراز مدت مربوط به سیاست مائو نیز پس از آن تا یک مدت طولانی آینده و حتی بعد از تولد دولت های سوسیالیستی و اینکه آنها توسط امپریالیزم در محاصره خواهند بود، قابل قدردانی است. نقشه های خیالی اواکیان مبنی بر پیدایش تند و تیز[پیروزی های انقلابی]، خواهان نادیده گرفتن اینگونه موضوعات واقعی است.
این [دید] منجر به آن می شود که بصورت خیالی دو مرحلۀ انقلاب، مراحل دموکراتیک نوین و سوسیالیستی انقلاب در میان ملل تحت ستم، به یک مرحله تبدیل گردد. نقشۀ خیالی منطق خودش را دارد: «رویهمرفته این مسئله [منظور وی تعداد مراحل است] بیشتر توسط آنچه در جهان بطور کل رخ می دهد نسبت به آنچه که در یک کشور رخ می دهد، تعیین می گردد.»(82) ما در سطور قبلی خاطر نشان کرده بودیم که چگونه در نقشۀ آرسی وظیفۀ ملی در انقلاب یک کشور تحت ستم پذیرفته میشود و سپس منحل می گردد. این وظیفه به عنوان یک بار ناخوشایند تلقی و مشاهده می شود. اکنون ما می بینیم که درستی وظیفۀ ملی انقلاب برابر با وظیفۀ دموکراتیک انقلاب است. استدلال توسعه یافته توسط اواکیان روشن کنندۀ این مسئله است. او می پرسد که اگر انقلاب جرمنی مقدم بر انقلاب روسیه رخ می داد، آیا آنها نمی توانستند با مسئلۀ دهقانان طور دیگری رفتار نمایند؟ (83) بگذار این گمانه زنی را قبول نماییم. اما چگونه مثال روسیۀ واقعاً عقبمانده اما اساساً یک قدرت امپریالیستی، می تواند با کشورهای تحت ستم قابل مقایسه باشد؟ در روسیه وظیفۀ دموکراتیک توسط پرولتاریا بصورت یک امر زودگذر پیش برده می شد.(84) در کشورهای  تحت ستم وظیفۀ دموکراتیک یک وظیفۀ حیاتی انقلاب است و همراه با وظیفۀ ملی شالوده ای است برای پیشرفت به سوی سوسیالیزم و کمونیزم. به همین دلیل انقلاب دو مرحله دارد: مرحلۀ دموکراتیک نوین و مرحلۀ سوسیالیزم. چه اتقاق خواهد افتاد اگر این دو مرحله انکار گردد و هر دو به عنوان یک مرحله در نظر گرفته شود؟ انقلاب دموکراتیک نوین که متوجۀ وظایف دوگانۀ آزادیبخش ملی و انقلاب دموکراتیک ضد فیودالی است، در منازعۀ یک گذار سریع تر به سوسیالیزم، حذف خواهد شد. اگرچه اواکیان بعد تر در مقاله اش سعی می نماید که  رد پایش را از طریق تکرار تبعیتش از "انقلاب دو مرحله یی" گم نماید، اما ماهیت استدلالات او به صورت قاچاقی به تروتسکیزم می رسد.
مثال دیگری از افراطگرایی های اواکیان در انحراف از انترناسیونالیزم، دید وی در مورد دیالیکتیک پیشرفت انقلاب جهانی و حفاظت از دولت سوسیالیستی است. رویهمرفته، نکتۀ آغازین وی، انتقاد درست از حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) تحت رهبری استالین بخاطر تابع ساختن منافع انقلاب جهانی از منافع اتحاد شوروی، است. این موضعگیری ای است که عموماً توسط مائوئیست ها پذیرفته شده است. از این مسئله مائوئیست ها آموختند که تضاد بین این دو مفادات را تشخیص دهند و بالای نیاز به کشور سوسیالیستی به مثابه پایگاه انقلاب جهانی تاکید نمایند، پایگاهی که منافع آن تابع منافع انقلاب جهانی باشد.  پروازهای اواکیان در خیالات او را جای دیگری می برد. او اظهار می نماید: «...درینکه چگونه شما می توانید در متحول ساختن زیر بنا و روبنای یک کشور سوسیالیستی بدون پیشروی ها و پیروزی های بیشتر در فتح و متحول ساختن بیشتر جهان، پیشرفت داشته باشید، حد معینی وجود دارد... همچنان حقیقت این است که عصر حاضر عصر پروسۀ یک جهان واحد دارای بنیاد مادی است و این صرفاً یک خیال نیست. آنچه در روابط تولیدی و استفاده از  نیروی کار و منابع در درون یک کشور واحد منطقی باشد ولی بیشتر از یک حد معین [به عنوان یک امر درونی] در نظر گرفته شود، در حالیکه برای کشور مذکور منطقی به نظر می آید، اگر دقیقاً در یک سطح جهانی آن را در نظر بگیرید، [درونی بودن آن] غیر منطقی خواهد بود. این دید بالای آن کشور واکنش منفی دارد و یک سیاست نادرست به وجود می آورد، بهترین راه استفاده از دارایی ها حتی در درون آن کشور نخواهد بود، و نه تنها علیه انکشاف نیروهای مولده بلکه مرتبط به آن بصورت دیالیکتیکی علیه تحول بیشتر مناسبات تولیدی (یا زیربنای اقتصادی) و روبنا کار خواهد کرد.» (85) پیشنهاد مطرح شده این است که کشور سوسیالیستی باید مسـتقیمـاً پیشبرد و گسـترش انقلاب در سـایر کشـورها را به مثابۀ شـرطی برای ادامۀ پیشـرویش برعهده بگیرد. (86)  این موفقیت های خودبینانه و سپس نشاندهی کردن وظایف تولیدی آن طبق"ملیت به مقیاس جهانی" چه نتایجی خواهد داشت؟
وقتی ما در بارۀ ابن عبارات فکر کنیم، معانی خطرناک مفکورۀ اواکیانی "پروسۀ جهان واحد و بنیاد مادی آن" قویاً آشکار می گردد.  آیا "عقلانیت" وظایف تولیدی برای پرولتاریای در هر دو نوع از کشورها یکسان خواهد بود؟ آیا این تفاوت ها می تواند بواسطۀ استناد     به منافع سرتاسری پرولتاریای بین المللی به "مقیاس جهان" نگرفته شود؟ پرولتاریا باید چگونه "عقلانیت" استفاده از منابع و انکشاف را در هنگام اعمار سوسیالیزمتشخیص دهد؟ آیا پرولتاریا در اصل این وظیفه را از زاویۀ اقتصادی و تشخیص مسایل بر مبنای "مقیاس اقتصادیات" انجام دهد؟ آیا پرولتاریا باید فرامین اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوازی در هر کشور را، مبنی بر انجام کارها برای کشور و داد و ستد با سایرین بخاطر نیازهای باقیماندۀ آن به بهترین صورت تعقیب نماید؟ یا باید این کار از نقطۀ نظر سیاسی ای که نیازمندی چیره شدن بر وابستگی و ازهم گسیختگی طاقت فرسا و رهایی از سلطۀ امپریالیستی را نشاندهی نماید، انجام یابد؟ در خدمت به انقلاب جهانی به عنوان پایگاه آن، پرولتاریای پیروزمند در هر کشور نمی توند و نباید بهترین ها در "مقیاس جهانی" را برای خود معیار بسازد. زیرا بدون توجه به چگونگی وضعیت سیاسی، مضمون این معیار سازی حتماً عقلانیت اقتصادی تنگ نظرانه خواهد بود. برای هر کشوری آزادی خودش از چنگال امپریالیزم اهمیت قاطع دارد. همچنان برای یک کشور سوسیالیستی تازه متولد شده در یک کشور امپریالیستی سابق مهم است که قیدوبندهای پرازیتی اقتصادی را اختتام بخشد. برای یک مدت طولانی پرولتاریا باید وظایف تولیدی به "مقیاس ملی" را مقدمتاً نشاندهی نماید. باید برای اتکاء بخود کشور بطور کل و مناطق آن، به عنوان یک موضوع اصولی، تلاش صورت گیرد. این، در تشخیص تنگ نظرانۀ اقتصادی بورژوازی "غیر عقلانی" و اتلاف منابع خواهد بود. به نظر اواکیان، حتی استفادۀ عقلانی از منابع در درون یک کشور، طبق نظر او از اقتصاد جهانی (مقیاس جهانی اواکیان) می تواند غیر ضروری و غیر عقلانی باشد. از نظر انقلاب جهانی پرولتاریایی بصورت دراز مدت، سازماندهی پیروزی بر اعوجاج و خاتمه بخشیدن به آن در جهان بخاطر برابر شدن همه و بدینگونه مساعد شدن زمینه برای پیشروی بسوی کمونیزم، آشکارا منطقی خواهد بود.
حتی در وضعیتی که کشورهای سوسیالیستی در بیشتر کشورهای امپریالیستی پدیدار شده باشد، اردوگاه سوسیالیستی هنوز بصورت سنگینی مناسبات نابرابر امپریالیستی را با خود حمل می نماید. اواکیان پاراگراف هایی در مورد اعوجاج امپریالیستی در جهان دارد. ولی جهتگیری وی آن را یک گفتگوی میان تهی می سازد. این جهتگیری به سادگی موضوعات مطروحه توسط مناسبات غیر برابر و ازهم گسیخته را نادیده می گیرد. بواسطۀ کلیه انتقادات وی از استالین، اکونومیزم امپریالیستی او را بسوی تکرار خطاهای مرتکب شده در اتحادشوروی سوق می دهد. تحت تسلط دولت سوسیالیستی، تقسیم وظایف اقتصادی میان جمهوری های اروپایی پیشرفته و جمهوری های آسیایی عقب مانده توسط یک استدلال مشابهِ مبتنی بر استفادۀ عقلانی منابع هدایت می گردید. در نتیجه، اعوجاج و وابستگی های امپراتوری حمل می گردید. با گسست از این وضعیت، مائوتسه دون در "انتقاد از اقتصادیات شوروی" نوشت: « من متعجبم که چرا کتاب متذکره در دفاع از اینکه هر کشور منتهای کوشش خود را برای خودش ترجیحاً نسبت به تولید نکردن کالاهای قابل تولید توسط سایر کشورها به عمل آورد، ناکام است؟ روش درست این است که هر یک از کشور ها منتهای کوشش خود را برای خود به عنوان هدفی به طرف اتکاء بخود برای پیشرفت تازه، فعالیت مستقلانه تا حد عظیم ترین وسعت ممکنه، ایجاد اصل عدم اتکاء به دیگران و انجام ندادن چیزی فقط زمانی که واقعاً و به راستی قابل انجام دادن نباشد. مافوق همه، فعالیت های زراعتی باید حتی الامکان بسیار بخوبی انجام یابد. اتکاء به کشورهای یا ولایات دیگر برای غذا بسیار خطرناک است.» (87) منطق اواکیان بطور فرضی به معنای توان پرولتاریا به پیشروی در جهت گذاشتن گام جهشی ای به عقب و متضاد با رفعت کسب شده توسط مائوئیزم است.

ادامه دارد

*********************************************   


(67) --  استثنا در صنایع کوچک و متوسطِ تحت تملک سرمایه ملی است.
(68) – در ایامی که مارکس و انگلس زندگی می کردند، اینگونه پیچیدگی ها بطور چاره ناپذیر خارج از حوزۀ تجزیه و تحلیل انجام یافته توسط آنها در مورد پرولتاریا به عنوان یک طبقۀ واحد بوده است. گذشته از این، روشی که در آن بورژوازی "تمثال خود" در کشورهای تحت سلطه را عملاً ایجاد کرد، به عوض تکرار بیشتر یا کمتر کاپیتالیزم مورد انتظار آنها، به عنوان یک ازهم گسیختگی سنگین برگشت نمود. این امر راه ناپدید شدن سریع و شفاف "تفاوت های ملی و خصومت میان مردمان" را، که آنها خوشبیانه انتظار داشتند، مسدود کرد.   
(69) – "در بارۀ تضاد" – تاکید توسط اجیت صورت گرفته است.
(70) --  در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم و فیودالیزم حزب سیاسی پرولتاریا باید درفش ملی را برافرازد و باید یک پروگرام وحدت ملی داشته باشد که توسط آن با تمامی نیروهای قابل متحد شدن، به استثنای سگ های زنجیری امپریالیزم، متحد گردد." – (بعضی از تجارب تاریخ حزب ما – منتخبات مائو جلد 5.
(71) --  "نقش حزب کمونیست چین در جنگ ملی" --  منتخبات مائو – جلد 2.
اواکیانیست ها استدلال می کنند که: این فرمولبندی دو سوال متفاوت پریشان کننده به میان می آورد: مرحلۀ انقلاب در چین که نیازمند پیشبرد انقلاب دموکراتیک نوین است و ایدیولوژی و جهتگیری کمونیست ها که نمی تواند "میهن پرستی" باشد.» ( نامۀ آر سی پی). در واقع آنها از بیان حقیقت "انقلاب دموکراتیک نوین" به عنوان حذف کنندۀ انحلال طلبی آنها در مورد وظیفۀ ملی پریشان هستند. علاوه برین در مورد موضوع ایدیولوژیکی مطرح شده توسط مائوتسه دون یعنی میهن پرست بودن بر اساس ایدیولوژی انترناسیونالیستی طفره روی صورت گرفته است. موضع مائو مستقیماً مبتنی بر استدلال لنین ترسیم شده است: «در یک جنگ ملی حقیقی، کلمات "دفاع از پدر وطن"فریبکارانه نیست و ما در مخالفت با آن قرار نداریم.» ( کاریکاتوری از مارکسیزم و اکونومیزم امپریالیستی – تاکید از لنین) "دفاع از پدر وطن" واضحاً یک شعار میهن پرستانه است. اما اواکیانیست ها با احتیاط از رساندن انتقاد شان درینمورد تا لنین اجتناب می نمایند.
(71) --  مائوتسه دون – "نامه به دانشجویان هنرستان مرکزی موسیقی"- فبروری 1964. یک توضیح روشن این جهتگیری در "گفتگوی صدرمائوبا کارگران موسیقی، منتخب آثار مائوجلد 7" می تواند دیده شود.
(73) – "مدیسن، جفرسون و استالین... و کمونیزم به عنوان یک علم"، ملاحظاتی در مورد هنر، فرهنگ، علم و فلسفه، باب اواکیان، مطبعۀ انسایت، شیکاگو، سپتامبر 2005، صفحۀ 65، ازین پس "ملاحظات..."
(74) --  در یک زمان سابق تر، که اواکیان هنوز قاطعانه روی "لنینیزم به عنوان حلقۀ کلیدی" تاب می خورد، قدردانی بهتری نسبت به این موضوعات داشت. مثلاً در یک مقالۀ منتشر شده در 1980، "در بارۀ مسئلۀ به اصطلاح پوچیزم ملی"، او نقل قول آورده می گوید: « من باور ندارم که به یک مفهوم اساسی برای یک کمونیست چیزی مانند غرور ملی وجود داشته باشد. مائوتسه دون سوال می کند که: «آیا یک کمونیست، که یک انترناسیونالیست است، در عین زمان می تواند یک میهن پرست باشد؟ مائو به درستی و بصورت روشن می گوید که در کشورهای مستعمراتی «نه تنها می تواند بلکه باید باشد.» من فکر می کنم که این یک موضوع مربوط به موقعیت سیاسی عملی است. این درست است... در کشورهای مستعمراتی برای مردم درست است که روی مبارزه علیه احساس حقارت ملی تاکید کنند و غرور ملی ای برای مردم بدین معنا ایجاد کنند که آنها یک ملت حقیر نیستند. اما این باید همیشه بر پایه ناسیونالیزم نه بلکه برپایه انترناسیونالیسم مورد عمل قرار بگیرد این یک نکته اساسی است و

با وجود آنکه "فتح جهان..."وی این موضع را رد می نماید، هنوز مراجعات به این مقاله بدون هیچگونه تبصرۀ انتقادی صورت می گیرد. حتی بیشتر ازین در مورد این موضوع پیشکش های انتخاب شده وجود دارد. در نکته ای حتی مقالۀ "فتح جهان..." انتقاداتش را برانحرافات ناسیونالیستی و صحه گذاردن بر سیاست "دفاع از پدروطن" در یک ملت تحت ستم، برکنار نگه داشته است.   
(75) --  "اکونومیزم امپریالیستی" گرایشی بود که توسط لنین مورد انتقاد قرار گرفت. طرفداران آن بصورت تشریفاتی تمایز میان امپریالیزم و مستعمرات را قبول کردند. اما سپس آنها معانی آنرا بوسیلۀ رد کردن حق خود ارادیت به شمول حق جدایی ملل تحت ستم، با این استدلال که تحت تسلط امپریالیزم از لحاظ اقتصادی غیر عملی است، از سیاستهای شان حذف کردند. "کاریکاتوری از مارکسیزم و اکونومیزم امپریالیستی" را ببینید. بزرگ سازی های یک انترناسیونالیزم نوع بیشتر بدلی توسط آر سی پی مسایل سیاسی فرهنگی مطرح شده توسط ستم ملی را   نادیده می گیرد. تمایز قایل شدن میان امپریالیزم و ملل تحت ستم، از طریق لکه دار کردنِ پیشبرد وظایف ملی در کشورهای تحت سلطه، رسماً به عنوان انحراف ناسیونالیستی ارائه گردیده است. در نتیجه سیاست های انقلاب دموکراتیک نوین مورد تردید قرار گفته است.
(76) – این گرایش صرفاً به کمپی اواکیانیستی محدود نمی گردد. بطور مثال کسانی که در "پروژۀ کساما" جمع شده اند نیز با جا دادن مقاومت مسلحانه در عراق و افغانستان در داخل تضاد امپریالیزم/ ملت تحت ستم مخالفت می ورزند. چنانکه ما در جریان سهمگیری در سیمینار بین المللی 2006 اشاره کردیم، اینگونه گرایشات، روی این مبارزات منحصراً نظر به وضعیت طبقاتی و ایدیولوژی رهبری اصرار می ورزند و نقش عینی ای را که اینگونه مبارزات در یک وضعیت واقعی بازی می کنند، نادیده می گیرند. مقاومت تحت رهبری یک طبقۀ ارتجاعی در یک کشور تحت سلطه، روی روحیۀ ضد امپریالیستی نیرومند مردم ترسیم می گردد و می تواند نقش مثبتی در جهان بازی نماید. با وجودی که طبقۀ رهبری کننده احتمالاً به این یا آن قدرت امپریالیستی تسلیم خواهد شد، این جاها بصورت عینی در داخل تضاد امپریالیزم/ ملت تحت ستم ( تضاد عمدۀ کنونی) قرار دارند. رسیدگی مفصل تر این موضوع می تواند در "مقاومت اسلامی، تضاد عمده و جنگ علیه تروریزم" – بعد ازین "اسلامی"- صورت بگیرد.
(77) --  نامۀ آر سی پی. نقل قول لنین از کتاب " انترناسیونالیزم پ
پرولتری و کائوتسکی مرتد". تقلبکاری اواکیانیست های "راستکار" یک بار دیگر در چگونگی ارائۀ نقل قول های لنین توسط آنها خود را نشان می دهد. در پاورقی شماره 26 نامۀ آنها، نقل قول های بیشتری از لنین به ترتیب ذیل آورده می شود:
«سوسیالیست، انقلابی پرولتری، انترناسیونالیست به نحو متفاوتی استدلال می کند. او می گوید": «من باید استدلال کنم، نه از نقطۀ نظر کشور "من" (برای اینکه این استدلال، استدلال یک ناسیونالیست بدبخت و نفهم خرده بورژوا است که نمی فهمد او صرفاً بازیچه ای در دستان بورژوازی امپریالیستی است.)، بلکه ار نقطۀ نظر سهم من در تدارک، در تبلیغات و در تسریع انقلاب پرولتری جهانی. اینست معنا و مفهوم انترناسیونالیزم و این است وظیفۀ انترناسیونالیست، کارگر انقلابی و سوسیالیست حقیقی.» اواکیانیست ها مقدار زیادی از گفته های لنین در میان جملۀ اول و دوم را به سادگی حذف کرده اند. این گفته ها واقعاً بصورت ذیل خوانده می شود: « سوسیالیست، انقلابی پرولتری و انترناسیونالیست طور دیگری استدلال می کند. او می گوید: « خصلت جنگ (خواه ارتجاعی یا انقلابی) وابسته به این نیست که حمله کننده کیست یا "دشمن" در کشور چه کسی جا گرفته است. خصلت جنگ وابسته به این است که کدام طبقه جنگ را براه انداخته و این جنگ ادامۀ کدام سیاست است. اگر جنگ یک جنگ ارتجاعی، جنگ امپریالیستی باشد، آن وقت هر بورژوازی (حتی بورژوازی کوچک ترین کشور) شرکت کتتده ای در غارت می شود و وظیفۀ من به عنوان یک نمایندۀ پرولتاریای انقلابی تدارک برای انقلاب جهانی پرولتری به عنوان یگانه بیرون رفت از دهشت های یک کشتار فجیع جهانی است. من باید استدلال کنم، نه از نقطۀ نظر "کشور من" (برای اینکه این استدلال، استدلال یک ناسیونالیست خرده بورژوای بدبخت و نفهمی است که درک نمی کند او صرفاً بازیچه ای در دستان بورژوازی امپریالیستی است)، بلکه از نقطۀ نظر سهم من در تدارک، در تبلیغات و در تسریع انقلاب پرولتری جهانی.» وقتی گفته های لنین بطور کامل نقل شود، فوراً آشکار می شود که " نقطۀ نظر" مورد حملۀ لنین، در بارۀ نظر متفاوتی در بارۀ انقلاب جهانی پرولتری یا انترناسیونالیزم، آنگونه که توسط اواکیانیست ها به ان اشاره می شود، نیست. او با شوونیزم بورژوازی مخالفت می ورزد و میان آن و انترناسیونالیزم پرولتری فرق قایل می گردد.
(78) --  وظایف پرولتاریا در انقلاب ما- کلیات لنین- جلد 24.
(79) --  فتح جهان...
(80) --  به یادبود نورمن بیسیون- دسامبر 1993-  منتخبات مائوتسه دون- جلد دوم- صفحۀ 337       
(81) --  "فتح جهان...". یکبار دیگر بوسیلۀ شغل نامطبوع "کار گذاری کردن درست مدرک" باج می دهیم. با تذکر ملاحظات مائوتسه دون در بارۀ "زون میانه" در گفتگو با انا لویس استرانگ، واکیان توضیح می دهد که او کشورهایی را که مستقیماً در معرض تجاوز امپریالیزم امریکا قرار داشته با سایر کشورهای امپریالیستی رویهم جمع می کند. همین است که بعداً پایه برای مخالفت های مبتنی بر اندکی خوجه ایزم و اتهام زنی می گردد. «این وضع صراحتاً ابتلا به فکر غیر طبقاتی از تجاوز را نشان می دهد و بصورت طعنه آمیز خطایی است در جهت لکه دار کردن تمایز قایل شدن میان کشورهای امپریالیستی و مستعمراتی.»  آنچه مائوتسه دون واقعاً گفته است ازین قرار است: « ایالات متحده و اتحاد شوروی به واسطۀ مناطق وسیعی که شامل کشورهای امپریالیستی، مستعمراتی و نیمه مستعمراتی در اروپا، آسیا و افریقا می شود، از هم جدا شده اند. قبل از آنکه مرتجعین امریکایی این کشورها را تحت انقیاد در آورند، حمله بالای اتحادشوروی غیر قابل پرسش است. ( گفتگو با خبرنگار امریکایی انا لویس استرانگ- منتخابات مائوتسه دون- جلد 4- صفحۀ 99 )
(82) --   فتح جهان... 
(83) همان منبع
(84) – این موضوع در کتاب "دو تاکتیک سوسیال دموکراسی" لنین بخوبی شرح داده شده است.     
(85) – فتح جهان – بخش دوم.
(86) --  اواکیان استدلال می کند که لنین خواست صدور انقلاب را داشت اما این خواست توسط کسانی که بعداً آمدند نادیده گرفته شد. او سوق یافتن ارتش سرخ بالای وارسا را به عنوان ثبوت ذکر می نماید. نتیج منفی آن حرکت، عدم موفقیت کوشش کمینترن برای آغاز و هدایت مستقیم انقلاب در جرمنی، موانع ایجاد شده توسط مشاوران کمینترن در چین، ناکامی دولت های جدبد شکل یافته در اروپای شرقی در انکشاف به عنوان جوامع سوسیالیستی وسیعاً ناشی از اتکای عمدۀ بنیاد و موجودیت آنها بالای ارتش شوروی بوده است. اواکیان برای اموختن از این درس های واقعی تاریخ، وقت ندارد. ولی این درس ها جنبش کمونیستی را آموزش می دهد که انقلاب نمی تواند صادر گردد. گرچه انقلابات را می توان و باید از همه راه های ممکن کمک رساند. مثال اینگونه حمایت بین المللی، شرکت بریگاد بین المللی در جنگ داخلی هسپانیه (توام با اشتباهات در سیاست و نه در موضعگیری) و نقش مستقیم چین انقلابی در جنگ کوریا بوده است.      
(87) --  مائوتسه دون- انتقاد از سیاست اقتصادی شوروی- منتخبات مائوتسه دون  8