نقد مرامنامۀ"نهضت آیندۀ افغانستان"
هر گاه ما نتوانیم آن دیدگا های انحرافی ای را که در سطح بین المللی و داخلی تشتت، پراگندگی، درهم اندیشی سیاسی وایدئولوژیک وتسلیم طلبی را دامن می زند نقد وطرد نمائیم درآنصورت ارائۀ دیدگاه ما بسیارنارسا وناقص خواهد ماند.
مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم همواره درمبارزه باانواع واقسام تئوری های انحرافی( انواع رویزیونیزم، اکونومیزم و اپورتونیزم … ) که جنبش کمونیستی وجنبش کارگری راتهدید می نماید، رشد نموده، تحکیم یافته وآبدیده شده است ودرهمین مبارزه حقانیت خویش راتثبیت نموده، درتوده ها نفوذ کرده وبه نیروی تغییردهندۀ واقعیات موجودوسازندۀواقعیات فرداتبدیل گردیده است.
حزب ما در طول دوران حیات خویش با این دیدگاه های انحرافی در سطح بین المللی وداخلی مبارزات جدی خویش را بطور احسن پیش برده است.
در شرایط خاص افغانستان که جامعه مستعمره ونیمه فیودالی است، برداشت روشنفکرانِ بسیاری که هنوز نام شعله یی را با خود یدک می کشند از مسایل انقلاب ومارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزمکاملاً ناقص است. به همین لحاظ کار آن ها به انحرافات جدی ای کشیده شده که نه تنها باعث خرده کاری شده، بلکه به تشتت وتسلیم طلبی نیز دامن زده است.
رویزیونیست های مدرن روسی که نمایندۀ آنها در افغانستان" حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بود کاملاً به منافع پرولتاریا خیانت نموده ودر صف ضد انقلاب جای گرفته اند.
در شرایط کنونی که افغانستان مورد تجاوز واشغالگری امپریالیست ها به رهبری امپریالیزم امریکا قرار گرفته است، خلقی ـ پرچمی ها بنام های گوناگون به حزب سازی وسازمان سازی شروع نموده اند وتا حال چندین حزب و تشکیلات ساخته اند که یکی از آنها حزب متحد ملی است که برنامه اش مدتی قبل در ارگان مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان یا جریدۀ شعله جاوید نقد گردید.
امروز تعداد زیادی از خلقی ـ پرچمی هایسابقِ متشکل در احزابی مانند حزب متحد ملی وهمچنان منفردین آن ها برای کسب جاه ومقام زیر بیرق اشغالگران خزیده و در جهت منافع اشغالگران گام بر می دارند.
امروز ما در افغانستان با ناب ترین شکل خود فریبی بورژوایی و آنهم از نوع بورژواکمپرادوری و خزیدن آن ها زیر درفش اشغالگران و رژیم دست نشانده روبرو هستیم. این تشکلات بورژوازکمپرادوریا دعا دارند که "چپ دموکرات" و انقلابی اند. اما در واقع آنهاعملا ضد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم گام برداشته و با تبلیغ وترویج خویش توده ها را فریفته وبه انقیاد وتسلیم طلبی سوق داده ومی دهندو به این ترتیب در صف ضد انقلاب جای گرفته اند. تمامی تشکلات تسلیم طلب از دیدگاه مبتنی بر ضرورت مبارزۀ مسلحانه علیه اشغالگران و رژیم پوشالی انصراف کرده اند و توده ها را نیز از عواقب چنین کاری می ترسانند وسعی دارند تا از مبارزات انقلابیون مائوئیست نیز جلوگیری به عمل آورند.
تسلیم طلبان بخاطر" امتیازاتی" که اشغالگران زیر لوای دموکراسی کذایی به ایشان عطا نموده، از شعار جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی که شکل مشخص جنگ خلق در شرایط کنونی است منصرف گردیده اند، یا به عبارت دیگر از دیدگاه مبتنی بر ضرورت انقلاب قهری دست کشیده وبه مبارزات کاملاً مسالمت آمیز وپارلمانی روی آورده اند. این تشکلات بورژواکمپرادوی وظیفه خود می دانند تا توده ها را وادار به تبعیت از سیاست اشغالگران ورژیم پوشالی نمایند.ولی آیا این وضعیت برای مدت طولانی دوام خواهد کرد؟
نه، هر گز نه. توده ها همین اکنون در یافته اند که سیاست اشغالگران ورژیم پوشالی سیاستی است ارتجاعی وبر ضد منافع ملی مردمان کشور. این سیاست افغانستان را در بحران عمیقی غرق نموده وفقر وبیکاری را بطور وسیعی دامن زده است. تجربه بخوبی نشان داده که رشد وپیشروی احزاب مائوئیست منجر به سقوط احزاب وتشکلات اپورتونیست وتسلیم طلب گردیده است. ما بزودی شاهد این مدعا در افغانستان خواهیم بود.
وظیفۀ مائوئیست هاست که قبل از همه به توده های زحمتکش بطور اعم وبه روشنفکران متعلق به طبقات زحمتکش بطور اخص کمک نمایند که به این تجارب پی برده واز آن استفاده کامل نمایند وخود را برای سقوط احزاب رویزیونیست وتسلیم طلب و مقدم بر آن بیرون راندن اشغالگران امپریالیست و سرنگونی رژیم پوشالی آماده سازند.
امروز در افغانستان رژیم دست نشانده تحت حمایت مستقیم اشغالگران امپریالیست قدرت سیاسی پوشالی را در دست دارد؛ در حالیکه احزاب وسازمانهای رویزیونیست، تسلیم طلب بورژواکمپرادور به مبلغین پروپاقرص اشغالگران ورژیم پوشالی مبدل گردیده اند. سیاست این تشکلات اساساً تسلیم بودن به اشغالگران ورژیم پوشالی است. همین حالا هم اعضای این تشکلات از چوکی های وزارت و وکالت گرفته تا چوکی های ولایت، ریاست وقوماندانی های وزارت دفاع و داخلۀ رژِیم را در دست دارند و همیشه سعی می کنند بطرف بالا بدوند. این به اصطلاح دموکرات های بورژواکمپرادور سعی دارند تا در رژیم پوشالی سهم به سزایی داشته باشند و سر نگونی رژیم پوشالی و بیرون راندن اشغالگران اصلاً در مخیله شان دور نمی زند.این "دموکرات های" بورژواکمپرادورکه به اشغالگران تسلیم اند و بخش مهمی از رژیم پوشالی را تشکیل می دهند، از لحاظ طبقاتی بخش نسبتاً مهمی از نمایندگان سیاسی بورژوازی کمپرادور و بیروکرات در کشور را تشکیل می دهند و همانند بخش های دیگر آن ها در ضدیت اساسی با منافع طبقات زحمتکش کشور، مشخصاً کارگران ودهقانان قرار دارند و به منافع کشور و مردمان کشور خیانت می کنند.
اشـغـالـکـران امـپـریـالـیـسـت خلـق هـای زحمتکش افغانستان را تحت فشار قرار داده و سعی می نمایند آنها را کاملاً خرد نمایند. با آنهم
بورژواکمپرادورهای "دموکرات" سعی دارند تا با وعده های دروغین توده ها را بفریبند وهمیش به این تبلیغات کذایی پرداخته و می پردازند که مصیبت های کنونی موقتی است وآنرا با" کمک جامعه جهانی" از سر راه توده ها بر می دارند. آنها می خواهند با این تبلیغات کذایی ذهنیت توده ها را منحرف نموده و سمت وسوی تسلیم طلبانه دهند و بدین طریق توده را به انقیاد کامل اشغالگران و رژیم پوشالی در آورند. اما این وعده های دروغین هیچگاه جامه عمل نخواهد پوشید. یگانه راه بیرون رفت از این مصیبت ها، بیرون راندن قهری اشغالگران وسرنگونی رژیم دست نشانده واستقرار جامعه دموکراتیک نوین می باشد. نیرو ای که می تواند از عهده این کار بر آید فقط پرولتاریا وحزب پیشآهنگش می باشد.
در این اواخر سندی بنام "مرامنامۀ نهضت آینده افغانستان" منتشر شده است. طوریکه از متن مرامنامه بر می آید نویسندگان مرامنامه نیزاز جمله اعضای" حزب دموکراتیک خلق افغانستان"می باشند.مسایلی که در این مرامنامه به بحث گرفته شده عین مسایل بحثی است که در جریده "خلق"و "پرچم" در دهه چهل خورشیدی به نشر رسیده بود. این مرامنامه دقیقاً ادامۀ برنامۀ هر دو شاخۀ "خلق" و "پرچم" حزب دموکراتیک خلق افغانستان"می باشد.
"مرامنامه نهضت آینده افغانستان" قبل از هر چیز به تعریف وتمجید " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" پرداخته، "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" وجریان دموکراتیک نوین( شعله جاوید) را در یک ردیف قرار داده واز هر دوبعنوان انقلابیون آن دوره یاد می کند وبعد تمامی بحثش برمحور کارکرد ح.د.خ.ا دور می زند. دورۀ مبارزاتی دهۀ چهل این حزب را تمجید نموده واز آن بعنوان «نمونه های بارز کار بزرگ حزب دموکراتیک خلق افغانستان» ستایش می نماید. به این بحث " مرامنامه نهضت آینده افغانستان" توجه فرمائید.
«چهار دهه پیش، چپ بنیادی افغانستان، به ویژه جریان دموکراتیک خلق وجریان دموکراتیک نوین برای نخست مسایل بنیادی عقبمانی جامعه افغانی را از دیدگاه جامعه شناسی علمی مطرح کردند. انقلابیون آن روزگار با تکیه بر بینش ایدیا لوژِی رسمی طبقه کارگر ـ هر دو خط ( خط شوری وخط چین) ـ تضاد های اساسی زندگی اجتماعی را نشان دادند ودگرگونی جامعه را به حیث وظیفه تاریخی خود مطرح کردند. در کلیت، طرحی از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای تحقق این دگرگونی انقلابی شکل گرفت که منطبق به رهنمودهای قدیم انترناسیونال سوم و تحلیل های کنفراسهای احزاب کمونیستی وکارگری جهان در زمینه به سر رسانی انقلاب ملی دموکراتیک از طریق جبهه گسترده نیروهای انقلابی وملی وگزینش راه رشد غیر سرمایه داری بود. چنین جبهه ای در افغانستان شکل نگرفت.» ( مرامنامه نهضت آینده افغانستان ـ دیباچه صفحه اول)
« ح. د. خ . ا . از کنگره نخست( اول جنوری 1965 م) تا " هفتم ثور1357 خ." در بسا گستره های زندگی اجتماعی افغانستان به حیث یک سازمان پیش گام ودگرگون ساز تبارز کرد. نمایاندن فقر، بیعدالتی وعقبمانی وحشتناک جامعه افغانی، افشای گسترده مناسبات خانسالاری وبهره کشی بیرحمانه از دهقانان ودیگر زحمتکشان، ترویج شیوه های جدید مبارزه اندیشه یی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ومطرح کردن جایگاه شایسته زن در زندگی اجتماعی، مبارزه در راه دموکراسی واقعی و آزادی بیان، پیش کشیدن شعار برادری خلقها وملیتهای ساکن در افغانستان ومطرح کردن راه حل عادلانه مساله ملی، نمونه های بارز کار بزرگ تاریخی حزب دموکراتیک خلق افغانستان اند.» همانجا صفحه 2
از اینکه " نهضت آینده افغانستان" جریان دموکراتیک نوین و" حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را از لحاظ ایدئولوژی ـ سیاسی یکی می داند بزرگترین اشتباه است. زیرا جریان دموکراتیک نوین رهنمای اندیشه وعملش مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم( در آن زمان اندیشه مائوبسته دون) بود، اما "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" از این اندیشه بری بود. مبارزات " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" دردهه چهل خورشید بر پایه مبارزات ریفورمیستی ( مبارزات کاملا علنی، قانونی وپارلمانی) استوار بود. این حزب « دگرگونی جامعه را به حیث وظیفه تاریخی خود» از این دیدگاه قرار داده بود نه از دیدگاه انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی.
به همین ترتیب باید یاد آور گردید که شوروی سوسیالیستی بعد از مرگ رفیق استالین به رویزیونیزم غلطید وبه یک کشور سوسیال امپریالیستی تبدیل گشت. بدین اساس در دهه چهل خورشیدی خط چین کاملاً در مقابل خط رویزیونیستی و سوسیال امپریالیستی شوروی قرار داشت. " نهضت آینده افغانستان" با این کلی گویی ودرهم برهمی می خواهد تا تاریخچه جعلی انقلابی برای حزبش و خلقی ـ پرچمی های جنایتکار بسازد.
هر گاه تبلیغات فراوانی را که دار ودسته " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" در دهه چهل خورشیدی به نفع رژیم ستم شاهی ظاهر خان براه انداخته بود بیاد بیاوریم، بطور صریح وروشن دیده می شود که اگر کسی آن دوران را بخاطر نداشته باشد ویا اینکه یک نفر غیر افغانستانی باشد وآن مداحی را بخواند ونخواهد که زحمت تحقیق به خود بدهد وتنها به نوشتجات آن زمان " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" قناعت نماید قبول می کند که رژیم ستم شاهی ظاهر خان بهترین رژیم بوده که منافع توده های زحمتکش را نمایندگی می کرده است.
در این جا ضرورت است که چند نمونه از شاه پرستی و مبارزات دهه چهل خورشیدی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " را یاد آوری نماییم تا خواننده بداند که این حزب در آن دوره چقدر شاه پرست ومبارزاتش ضد انقلابی بوده است.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در شماره های 1 و2، صفحه هفتم جریده خلق، مرامنامه اش را به نشر رسانده است که در آن شماره ها از شاه وقانون اساسی آن دورهچنین توصیف گردیده است: « ماده هفتم ویازدهم قانون اساسی کشور که جریده خلق آنرا احترام می نماید، می گوید" شاه غیر مسئول و واجب الاحترام" است... و از حقوق مردم حفاظت و حراست می نماید.»« به منظور اینکه دستگاه اداری دولت طبق منافع یکی دو طبقه و قشرهای ممتاز کوچک جامعه بکار برده نشود، مصالح عالیه طبقات عظیم خلقهای دهات وشهر های کوچک کشور ایجاب می نماید که این دستگاه اداری روی واقعیت های اجتماعی وعلمی اصلاح گردد» ، « در راه تعدیل وتعویض قوانین ومقرراتی که ضد منافع خلقها وضد دموکراتیک باشد مبارزه قانونی به عمل آید.»
« برای حل اختلافات میان کارگران و کارفرمایان ومراقبت در اجرای صحیح قانون کار محاکم بی طرف تشکیل گردد که درآن نمایندگان کارگران اشتراک داشته باشند.» ( همانجا صفحه 6)
این است « نمونه های بارز کار بزرگ تاریخی حزب دموکراتیک خلق افغانستان» دردهه چهل خورشیدی. این مطلب به خوبی بیانگر آنست که این بینش هیچگاه « ایدیالوژی رسمی طبقه کارگر» که « منطبق به رهنمودهای قدیم انترناسیونال وتحلیل کنفرانسهای کمونیستی» باشد،نبوده بلکه ایدئولوژِی ضد انقلابی بوده وهست که منطبق به رهنمودهای رسمی رویزیونیزم مدرن روسی طی طرق می نموده است.
" حزب دموکراتیک خلق افغانستان " در آن زمان کوشید جلو مبارزات آزادیبخش خلق های افغانستان را بگیردو قانون اساسی را مظهر عدالت و انصاف وانمود سازد. بدین ملحوظ جریده " خلق " در شماره ششم صفحه 3 می نویسد : « در ماده هفتم قانون اساسی : « پادشاه نگهبان قانون اساسی می باشد » و در ماده پانزدهم : « پادشاه .... از قانون اساسی حراست و حقوق مردم را حفاظت می نماید، ما هنوز بدین نصوص قانون اساسی اعتماد داریم.»
آیا ادعاهای " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" در مورد شاه وقانون اساسی اش درست وحقیقی است؟ هر انقلابی ومیهن پرست افغانستانی وغیر افغانستانی که در مورد تاریخ افغانستان چیزی بداند بصراحت دست رد به سینه دارودسته " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" می زند و می گوید که این ها همه جز چرندیات و دروغ وجعلیات چیز دیگری نیستند. تمام این دروغ وجعلیات بمنظور دگرگون جلوه دادن ماهیت ارتجاعی رژیم ستم شاهی در آن زمان بوده است.
امروز " نهضت آینده افغانستان" این بقایای خلف " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" می خواهد با دروغ های شاخدارماهیت ضد انقلابی وضد مردمی خود و اسلافش را دگرگون جلوه دهد تا نسل جوانیکه از ماهیت ضد مردمی وضد انقلابی این باند نا آگاه است فریب بخورد و در خدمت امپریالیست های اشغالگر و رژِیم پوشالی دست نشاندۀ آن ها قرار بگیرد.
بیائید ببینیم که هدف " نهضت آینده افغانستان" از " انقلاب ملی دموکراتیک " و راه رشد غیر سرمایه داری تحت رهبری " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " چیست واین حزب چه هدفی را با این شعار دنبال می نمود.شعار" انقلاب ملی دموکراتیک ویا نهضت دموکراتیک وملی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " هماناقبول رهبری هر یک از طبقات ونفی رهبری طبقه کارگر بر مبارزات ضد امپریالیستی وضد فیودالی بود. بر مبنای همین تیوری بود که هر یک از طبقات غیر پرولتری می توانستند رهبری مبارزات توده ها رابدست گیرند.
در این جا ضرورت می افتد سری به جریده "پرچم" بزنیم تا بوضوح معلوم شود که هدف از این شعار شان چه بوده است: « ما علما معتقدیم که جامعه ما از لحاظ عینی و ذهنی امکانات دارد که حرکت خود را در راه رشد نهضت دموکراتیک و ملی و ایجاد جبهه متحد و حکومت دموکراسی ملیو راه رشد غیر سرمایه داری تحت رهبری هر یک از طبقات ( تاکید ازمن است ) شروع كند » ( شماره اول ـ صفحه 1) ،« ... جامعه افغانستان امکان دارد که حرکت خود را در استقرار یک حکومت دموکراسی ملی و راه رشد غیر سرمایه داری تحت رهبری هر یک از طبقات دموکراتیک و مترقی شروع کند و حتی با توجه به شرایط امروزی جهان چنین حکومتی نیز امکان دارد در صورت گرایش روز افزون به سمت چپ ، جنبش را بسط و توسعه دهد و بسوی " هدف غائی " رود » ( شماره پنجم ـ صفحه 3)
تمام این بحث ها به معنی رسیدن به یک دموکراسی ناب وغیر طبقاتی است. این بحث ها برای بورژوازی کاملا پذیرفتنی است. بر مبنای همین استدلالات است که جریده خلق در شماره ششم صفحه چهارمش نوشت: « دموکراسی برای همه ـ نه برای یک طبقه خاص»
مارکس وانگلس در باره جنبش دموکراتیک وپیکار انقلابی کارگران صفحه 348 می نویسند: « چیزیکه برای یکی نعمت است، برای دیگری لعنت، هر رهایی جدید یک طبقه، همیشه در حکم سر کوب جدی طبقه دیگر است.» مارکس وانگلس به خوبی نشان دادند که در جامعه طبقاتی " دموکراسی برای همه" چیزی بی معنی است. بحث« دموکراسی برای همه – نه برای یک طبقه خاص » به معنی آنست که دموکراسی را از مضمون تاریخی و طبقاتی اش جدا کرده و مبارزه را در سطح سیاسی تامین حقوق بورژوازی پائین آورد. دموکراسی " ناب" بورژوائی بنا به قول لنین به شکل پاک و پاکیزه و عاری ازتعفن سلطنت نه ممکن است و نه مطلوب. بر همین مبنا بود که " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" به مبارزات کاملا علنی قانونی وپارلمانی روی آورده بود. چیزیکه امروز رهنمای عمل " نهضت آینده افغانستان" و تمامی تسلیم طلبان می باشد.
همان طوریکه " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " با شعار " دموکراسی ملی " رهبری پرولتاریا را در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد فیودالی نفی نمود و بیان نمود که " هر یک از طبقات می توانند رهبری را بدست گیرند " به همان شکلش دیکتاتوری پرولتاریا را نیز نفی نموده و خواهان "دموکراسی برای همه طبقات " شد. چیزی که مائوتسه دون همیش روی آن تاکید داشت و تاریخ و انقلابات جهان نیز آنرا ثابت ساخته است این بود که در عصر حاضر فقط و فقط پرولتاریا می تواند رهبر یک انقلاب و دگرگونی واقعی و ریشه ای در همه جوامع باشد. دیگر دوره ایکه بورژوازی رسالت رهبری انقلاب را بر عهده داشت سر آمده است. مائوتسه دون می نویسد : « این حکم تاریخ است که انقلاب دموکراتیک بورژوازی بر علیه امپریالیزم و فیودالیزم ، وظیفه ایست که باید تحت رهبری پرولتاریا ایفا گردد و نه بورژوازی » ( مائوتسه دون ـ منتخب آثار ـ جلد اول صفحه 356 )اما برای لیبرالها صحبت از " دموکراسی " بطور عام و مبارزه علیه فیودالیزم و امپریالیزم بدون رهبری طبقه کارگر امری عادی است. این تیوری در حقیقت از یک سو نفی رهبری پرولتاریا در مبارزات آزادیبخش ملی است واز سوی دیگر مبارزات قهری ومسلحانه توده های زحمتکش را نفی نموده وآنها را به سمت مبارزات مسالمت آمیز"کاملا علنی، قانونی وپارلمانی" سوق می دهد. کاری که دیروز رهنمای عمل " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بود وامروز رهنمای عمل" نهضت آینده افغانستان" وبقیه تسلیم طلبان می باشد.
لنین در مورد " دموکراسی خالص" کائو تسکی را به باد استهزاء گرفته و می نویسد : « کائوتسکی به ناستوده ترین طرزی مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را تحریف نموده و مارکس را به یک لیبرال متعارفی بدل کرده است یعنی خودش به مرحله لیبرالی سقوط کرده است که عبارات مبتذلی درباره " دموکراسی خالص " به هم می بافد و مضمون طبقاتی دموکراسی بورژوائی را زیب و آرایش می دهد وروي آن سایه می زند و بیش از هر چیز از اعمال قهر انقلابی طبقه ستمکش حذر دارد . هنگامیکه کائوتسکی مفهوم " دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا " را به نحوی " تفسیر کرد " که اعمال قهر انقلابی طبقه ستمکش علیه ستمگران ناپدید شد، آنوقت رکورد جهانی تحریف لیبرالی در گقته های مارکس شکسته شد. برنشتین مرتد در مقایسه با کائوتسکی مرتد حکم توله سگی را پیدا کرده است... اگر فکر سلیم تاریخ را مورد تمسخر قرار ندهیم آنگاه روشن است تازمانیکه طبقات گوناگون وجود دارند، نمی توان از" دموکراسی خالص" سخن به میان آورد، بلکه فقط می توان از دموکراسی طبقاتی سخن گفت . ( ضمنا بطور حاشیه باید بگویم که "دموکراسی خالص" نه تنها عبارت ابلهانه ایست که عدم درک مطلب را خواه در مورد مبارزه طبقاتی و خواه در مورد ماهیت دولت آشکار می سازد، بلکه عبارتیست سه كرت پوچ و میان تهی، زیرا در شرایط جامعه کمونیستی دموکراسی، ضمن تغییر ماهیت، جزء عادت گردیده زوال خواهد یافت، ولی هرگز دموکراسی خالص نخواهد بود."دموکراسی خالص" عبارت کاذبانه فردلیبرال است که کارگران را تحمیق می نماید. آنچه در تاریخ سابقه دارد دموکراسی بورژوائی است که جایگزین فیودالیزم می گردد و دموکراسی پرولتری است که جایگزین بورژوازی می گردد ... کائوتسکی از مارکسیسم آن چیزی را می گزیند که برای لیبرال ها، برای بورژوازی پذیرفتنی است،انتقاد از قرون وسطی، نقش مترقی سرمایه داری بطور اعم و دموکراسی سرمایه داری بطور اخص ) ولی آنچه را که برای بورژوازی ناپذیرفتنی است ( یعنی اعمال قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی برای نابودی آن ) بدورمي اندازد، مسکوت می گذارد و روی آن سایه می زند. به این جهت است که کائوتسکی ناگزیر و به حکم وضع عینی خود، اعم از اینکه دارای هر نوع اعتقاد سوبژکتیف هم باشد، چاکر بورژوازی از آب در می آید.
«دموکراسی بورژوائی در عین اینکه نسبت به نظامات قرون وسطائی پیشرفت تاریخی عظیمی بشمار می رود، همواراه دموکراسی محدود، سرو دم بریده، جعلی و سالوسانه باقی می ماند ( و در شرایط سرمایه داری نمی تواند باقی نماند ) که برای توانگران در حکم فردوس برین و برای استثمار شوندگان و تهیدستان در حکم دام فریب است. » ( لنین ـ کلیات در یک جلد- انقلاب پرولتری وکائوتسکی مرتد ـ 633) ، ( همه جا تاکیدات از لنین است )
"حزب دموکراتیک خلق افغانستان" در آن شرایط از دموکراسی چیزی را بر گزیده بود که برای رژیم ستم شاهی وامپریالیزم پذیرفتنی بود: دفاع از قانون اساسی رژیم شاهی و مافوق طبقات قرار دادن شاه واو را« غیر مسئول وواجب الاحترام» دانستن به معنی چاکر منشی به در گاه ار تجاع بود و هست.
" حزب دموکراتیک خلق افغانستان" آنقدر به قانون اساسی شاه احترام داشت که هر کس این قانون را برسمیت نمی شناخت او را خاین خطاب می نمود. تاریخ به خوبی ثابت ساخته که در جامعه طبقاتی قانونی که بدست مرتجعین وضع شود، قانون ظالمانه و کمر شکن ودر خدمت طبقات ارتجاعی قرار داشته و بر مردم ستمدیده تحمیل خواهد شد . مرتجعین همیشه از مردم توقع دارند که چنین قوانینی را مقدس بشمرند و از آن اطاعت کنند. " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " بر حسب احترامی که به قانون اساسی و رژیم شاهی داشت، چنین توقعی از توده های زحمتکش داشت. بر مبنای همین توقع بود که در جریده خلق ارگان نشراتیش نوشت:« هر کس و هر قدرتیکه دست به تشدد و توطئه خلاف قانون اساسی بزند »ضد منافع ملی بوده وصریحا حکم نموده بود که « بطور قطع عمال ارتجاع »محسوب می گردند. این است « نمونه های بارز کار بزرگ تاریخی حزب دموکراتیک خلق افغانستان»!؟
آنچه که برای امپریالیست هامهم بوده وهست تربیه یک نیروی تسلیم طلب و درعین حال فوق العاده میهن فروش، بی اراده ومزدور منش وجاه طلب است. این نیروعموما از میان قشر روشنفکرو تحصیل کرده سربلند میکند. این نیرو، نیرویی است کاملاارتجاعی وخادم امپریالیزم که به اشکال وافکار گوناگون قد برافراشته است.یک بخش از این نیرو، رویزیونیست ها است که زیر لوای مارکسیزم لم داده، واندیشه های زهرآگین شانرا بنام اندیشه های علمیومترقی به جامعهارائه مینمایند واز این طریق،توده ها و نسل جوان را به سازش و انقیاد ملی میکشانند. امروز در افغانستان ما شاهد چنین نیروهایی هستیم.
" نهضت آینده افغانستان" در مرامنامه اش تلاش می ورزد تا " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را " چپ انقلابی" جلوه دهد وتمام جنایات وخیانت هایش را به پای دیگران ختم نماید. به این متن مرامنامه توجه نمائید: «امپریالیزم وقدرت های محافظه کار منطقه ـ که از یک دهه بیشتر جدا ناظر حوادث بودند ـ رویداد ثور را تکان دهنده ترین حادثه در برچیده شدن منافع استراتیژیک شان در منطقه پنداشتند وخواستند تا قدرت اطرافی را به یک اپوزیسیون سازمانیافته نظامی ـ سیاسی ـ مذهبی در برابر قدرت جدید مرکزی ـ که دیگر محمل منافع ونفوذ اتحاد شوروی تلقی می گردید ـ مبدل سازند. بدین گونه مقاومت مسلحانه ارتجاعی ضد ثور بنام جهاد زیر شعار عوامفریبانۀ دفاع از دین، وطن وعنعنه های افغانی عرض وجود کرد. جهاد سازمانداده شده از بیرون، محمل تجمع اکثریت قاطع نیروهای ارتجاعی افغانی وبرخی از گروهای وابسته به دموکراسی نوین وبه حیث میانجی مداخله های مستقیم ارتجاع منطقه، ارتجاع عرب وامپریالیزم جهانی تبارز کرد.
با ورود قوای شوروی به افغانستان، تضاد های داخلی ابعاد عظیم جهانی کسب کردند. جنگ تحمیلی ویرانگر ومداخله های ابر قدرت ها در امور کشور، انحرافها واشتباهات جبران ناپذیر رهبران حزب ـ دولت، زمینه های تحقق برنامه های مترقی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را برچیدند. حزب ـ دولتدموکراتیک با توافق اکثریت رهبران آن به عامل سیاست های شوروی مبدل شد وهویت ملی ومستقل دولت افغانستان زایل گردید.»
بعد از مرگ رفیق استالین وبقدرت رسیدن خروشچف کشور سوسیالیستی اتحاد شوروی به یک کشور رویزیونیستی و سوسیال امپریالیستی تبدیل گردید. از این به بعد رقابت بین امپریالیزم وسوسیال امپریالیزم بر سر تقسیم جهان به شدت بالا گرفت. افغانستان نمی توانست از این معرکه مستثنی باشد.کودتای 26 سرطان 1352 به حمایت سوسیال امپریالیزم شوروی بر حسب منافعش طراحی گردید. اما مسافرت و گرایش داود در سال های 55 و56 به کشورهای وابسته به امپریالیزم غرب، خشم سوسیال امپریالیزم را مشتعل نمود. روسها برای تامین منافع خود در افغانستان جز کودتای ننگین 7 ثور چاره ای دیگری نداشتند. کودتای ننگین 7 ثور افغانستان را از لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی وفرهنگی کاملاً وابسته به شوروی رویزیونیستی و سوسیال امپریالیستی ساخت. چنانچه در ظرف 45 روز مزدوران "شوروی" که تازه بقدرت رسیده بودند 13 قرارداد با بادار شان بستند.از همه بدتر توافقنامه عدم مداخله در امور داخلی افغانستان که در سال 1921 بین لنین رهبر انقلاب شوروی سوسیالیستی وامیر امان الله خان منعقد گردیده بود تغییر داده شد و به روسها اجازه مداخله در امور داخلی افغانستان داده شد. بر حسب این توافق بود که روسها در شش جدی 1358 به افغانستان تجاوز نظامی نموده وافغانستان را به مستعمره خود تبدیل نمودند.
کودتای ننگین 7 ثور نه تنها برای امپریالیست ها « تکاندهنده ترین حادثه » بود، بلکه برای خلق زحمتکش افغانستان نیز جنایت بارترین حادثه به شمار می رفت زیرا زمینه ساز به انقیاد در آمدن خلق افغانستان بود و لشکر کشی اشغالگرانۀ سوسیال امپریالیست ها به افغانستان را در پی داشت.
"حزب دموکراتیک خلق افغانستان" از همان ابتدای قدرتگیری اش دست به قلع وقمع نیروهای انقلابی، ملی و دموکرات زد و از کشته ها پشته ها ساخت. گورهای دستجمعی ولیست 12 هزار نفری ای که بعد از سرنگونی رژیم امین به دروازه پل چرخی زده شد گوشه ای از این حقیقت و گویای این حقیقت است.
زمانی که دارودسته " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" نیروهای انقلابی وشخصیت های ملی دموکرات افغانستان رابه منظور تامین منافع آزمندانه سوسیال امپریالیزم شوروی به گلوله می بست و در گورهای دستجمعی دفن می نمود، کادرهای کنونی " نهضت آینده افغانستان" در آنزمان اعضای این باند را تشکیل می دادند ودر این جنایت شریک بودند و به تبلیغات زهر آگین علیه نیروهای انقلابی مائوئیست و عناصر و شخصیت های ملی ـ دموکراتمصروف بودند واز هیچگونه توهین ونا سزا گویی در باره شان اباء نمی ورزیدند.
" نهضت آینده افغانستان" جنایات " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را انحراف و اشتباه می خواند. به این موضوع توجه نمائید:«جنگ تحمیلی ویرانگر ومداخله های ابر قدرت ها در امور کشور، انحرافها واشتباهات جبران ناپذیر رهبران حزب ـ دولت، زمینه های تحقق برنامه های مترقی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را برچیدند.»
" نهضت آینده افغانستان" تا دیروز در خدمت سوسیال امپریالیزم شوروی قرار داشت وحسب منافعش قلم فرسایی می نمود، امروز مانند دیگر برادران تنی اش در خدمت اشغالگران امپریالیست امریکایی و متحدینش درآمده وبر حسب منافع آزمندانه اشغالگران کنونی قلمفرسایی می کند."
نهضت آینده افغانستان جای اینکه گذشتۀ ننگین خود و"حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را نقد نماید، به تحسین و تمجید از این گذشته برآمده ومی خواهد تا جنایتکاران دیروزی را تبرئه نماید.
" نهضت آِینده افغانستان" سعی می ورزد تا از یک سو ماهیت مقاومت ملی شعله یی ها وتوده های زحمتکش علیه سوسیال امپریالیزم را زیر سوال ببرد واز سوی دیگر می خواهد تا آب تطهیر بر جنایات بی شمار رژیم دست نشانده روس ها بریزد و آنها را " دموکرات و انقلابی" معرفی نماید. این دار ودسته ( نهضت آینده افغانستان) که دست شان همراه برادران تنی شان به خون هزاران هزار شعله یی وعناصر ملی ـ دموکرات وتوده های زحمتکش آلوده است طوری از رژیم دست نشانده روسها تعریف وتمجید می نمایدکه اگر کسی به اوضاع افغانستان ( سالهای 1357 ـ 1371) آشنائی نداشته باشد یقین می کند که کودتای سال 1357 خورشیدی انقلاب بوده ورژیم دست نشاندۀ روسها یک رژیم انقلابی!
" نهضت آبنده افغانستان" آگاهانه به جعلتاریخ می پردازد تا ذهنیت نسل جوان کشور را، که بتاریخ گذشته آشنایی ندارند و از سوابق "حزب دموکراتیک افغانستان" بی خبر اند، به گمراهی سوق دهند.
شرکت شعله ای ها در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی درست وعادلانه بود، اما پذیرفتنن رهبری احزاب ارتجاعی جهادی نادرست وغیر اصولی بود. این حرکت باید مستقلانه به پیش می رفت که نرفت. حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان در شمارۀ چهارم شعله جاوید دور چهارم نکات مثبت ومنفی این حرکت را دقیقاً بررسی نموده است. برای معلومات بیشتر به این شمارۀ شعله جاوید مراجعه شود.
" نهضت آینده افغانستان" تجاوز واشغالگری سوسیال امپریالیزم را در افغانستان جنگ تحمیلی و ویرانگر نمیداند، بر عکس مقاومت توده ها را « جنگ تحمیلی وویرانگر» می خواند. همانطوریکه امروز نیروهای ارتجاعی میهن فروش وتسلیم طلب مسبب عمدۀ ویرانگری ها، خانه خرابی ها وناامنی های کنونی را نیروهای اشغالگر نمی دانند و کاسه و کوزه را به سر مقاومت ارتجاع علیه آن ها می شکنانند. از یک نیروی ارتجاعی، تسلیم طلب ومیهن فروش بیش از این توقعی نمی رود. اگر میهن فروشی، زنده به گور کردن نیروهای انقلابی وتوده های زحمتکش... اشتباه وانحراف است، پس جنایت وخیانت چیست؟
همکاری وتسلیمی با اشغالگرانیاپیکار علیه آنها:
کسانیکه نقاب " چپ دموکرات" را به رخ کشیده وزیر این لفافه به تبلیغ وترویج تسلیم طلبی می پردازند بزرگترین دشمن خلق ها و طبقه پرولتاریا هستند. خطر چنین کسانی کمتر از خطر بورژوازی امپریالیستی ویا بعبارت دیگر خطر اشغالگران نیست.
وظیفه هرنیروی انقلابی ومیهن پرست است تاعلیه کسانیکه نقاب " چپ دموکرات" را به رخ کشیده ودر حقیقت خادم اشغالگران امپریالیست اند به مبارزه جدی وپیگیربه پردازند. از طریق جنین مبارزاتی است که می توان چهره های شان را افشاء نمود و آنها را از صف خلق تجرید وطرد نمود. هرگونه کم بها دادن به امر چنین مبارزه ای ویا هر گونه همکاری وائتلاف با آنها و پرده پوشی ماهیت ضد انقلابی شان در آخرین امر ضرر رساندن به مقاومت ملی مردمی وانقلابی علیه اشغالگران امپریالیست ورژیم پوشالی است. گذشت در مقابل خادمین امپریالیزم اشغالگر، گذشت وهمکاری با اشغالگران است.
تنهامبارزه علیه تسلیم طلبان و حامیان اشغالگران وکسانیکه نقاب " چپ دموکرات" را به رخ کشیده و از جملۀ مبلغین آزمندانه اشغالگران اند، صرفاً وظیفه انقلابیون متعهد به منافع طبقه کارگر نیست، بلکه وظیفۀ تمامی گروه ها وعناصر ملی ـ دموکرات پیگیر ضد اشغالگران امپریالیست است که باید بطور قطع با آنها مبارزه قاطع نموده وآنها را از صفوف خود و توده های زحمتکش تجرید وطرد نمایند.
جنبش"چپ" ودموکراتی که " نهضت آینده افغانستان " مطرح می نماید از نوع جنبش " چپ دموکرات " لیبرالیزم میان پوسیده است که خواستها و نظرات شان ناگزیر بیش از خواستها ونظرات بورژوا ـ دموکرات کهن نمی باشد، زیرا " چپ دموکراتی" که مورد نظر" نهضت آینده افغانستان" است یک چپ ریفورمیستوتسلیم طلب است.
زمانیکه جنبش های آزادیبخش خلقهای آسیا، افریقا وامریکای لاتیندر برابر امپریالیزم صف آرایی می نمودند، نقاب داران بورژوازی زیر نام " چپ انقلابی " که به تجدید نظر در اصول م ـ ل ـ م پرداخته بودند با حیله ونیرنگ تعداد زیادی از کارگران را فریب داده واز راه درست واصولی منحرف ساختند وبه این ترتیب ضربات سنگینی به جنبش های آزادیبخش وارد ساختند که تا کنون این جنبشها آن ضربات را در پیکر خود حس می کنند.
این دارودسته برای ممانعت از انقلاب به تبلیغ وترویج" راه پارلمانی" وگذار مسالمت آمیز پرداختند وبه حمایت از "دولت عموم خلقی" و " حزب عموم خلقی" برخاستند، به این ترتیب صف انقلاب وضد انقلاب را مخدوش ساختند.
این دارودستۀ حامی منافع بورژوازی به تبلیغ و ترویج این ایده پرداختند که دیگر ضرور نیست به جنگ وزور علیه طبقه حاکمه متوسل شد، بلکه میتوان قدرت را از طریق احراز اکثریت در پارلمان بدست آورد وطبقه حاکمه را از قدرت به زیر کشید وجامعه ایده آل را بوجود آورد!
تا دیروز " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" به تبلیغ وترویج این ایده پرداخته بود ونیروهای انقلابی را که معتقد یه قهر انقلابی بودند " ماجراجو" می خواند. امروزاعضا وکادرهای سابق این باند زیر نام " نهضت آینده افغانستان"چنین نغمه های را سر می دهد.
امروز " نهضت آینده افغانستان" جهت جلوگیری از استقلال اقتصادی، سیاسی وفرهنگی کشور از زیر سلطه اشغالگران امپریالیست به تبلیغ " مبارزه مسالمت آمیز"، " تقویه سکتور دولتی " و" راه پارلمانی" می پردازد واز طرحات وپلان های اقتصادی، سیاسی ونظامی اشغالگران ورژیم دست نشانده حمایت می نماید وهر گونه مبارزات قهری وانقلابی علیه اشغالگران ورژیم پوشالی را " انقلابیگری ماجراجویانه" می خواند. به این موضوع توجه نمائید:
«نهضت آینده افغانستان از رفورمهای حمایت می کند که در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وفرهنگی زمینه های وسیع بهشد زندگی مردم واعتلای جنبش چپ دموکراتیک را فراهم می کنند وفاصله گذار به یک نظام عالیتر اجتماعی ـ اقتصادی را کوتاه تر می سازند. نهضت آِینده افغانستان با " انقلابیگری ما جراجویانه" وسوبژکتویزم بیگانه است.»
" نهضت آینده افغانستان" تجارب مبارزات خلقهای جهان را که از طریق انقلاب بدست آمده نفی می نماید. با تبلیغ مبارزات مسالمت آمیز " کاملا علنی، قانونی وپارلمانی" توده های زحمتکش را از جنگهای انقلابی ترسانده وبدین ترتیب آنها را از راه درست واصولی انقلاب منحرف می نمایند.
سیاستی که همین اکنون " نهضت آینده افغانستان" در پیش گرفته ادامه سیاست " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" در دهه چهل خورشیدی است که مبتنی بر سیاست رویزیونستی خروشچف و برژنف بود، منتها با یک تفاوت و آن اینکه " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" زمانیکه جریده "خلق" را بیرون نمود وراه مبارزات کاملا علنی، قانونی وپارلمانی را ارائه داد، کشور نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی بود . اما اینک این طرح از طرف " نهضت آینده افغانستان" در شرایطی مطرح می شود که کشوراشغال شده وپیمان ننگین امنیتی با اشغالگران امریکایی به امضا رسیده است. تمام تلاش " نهضت آینده افغانستان" و همۀ تبلیغ وترویجشبه جز کوششی در راه طولانی ساختن عمر رژیم دست نشانده واشغال کشور چیز دیگری نمی تواند باشد. ولی این تلاش ها به جایی نمیرسد،همانطوریکه دیروز " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" به تحسین وتمجید رژیم داود خان پرداخته بود ورژیمش را در حال حرکت به سوی سوسیالیزم می خواند وسعی می نمود تا واقعیات را دیگرگون جلوه دهد، امروز با دیگرگون نشان دادن واقعیات، " نهضت آینده افغانستان"می خواهد به اشغال کشور مشروعیت بخشیده وبا برادران تنی خویش توده های زحمتکش را در انقیاد کامل اشغالگران نگهدارند وآنها را به بردگان بدون میهن تبدیل نمایند.بدین ملحوظ به مبارزات کاملاً علنی، قانونی ومسالمت آمیز روی آورده واز توده های زحمتکش نیز می طلبد که این شیوه مبارزه را بر گزینند. از این دیدگاه این دار ودسته مبارزات اصولی وانقلابی( مبارزات مخفی وقهر آمیز) را « انقلابیگری ماجراجویانه و سوبژکتویزم» می خوانند. این موضع ضد انقلابی بدان حد روشن است که ضرورت به تفسیر ندارد. مداحی، جعل تاریخ ودگرگون نشاندادن واقعیات وظیفه نیروهای ارتجاعی ومیهن فروش بوده وهست.
جنگهای جهانی، مسابقات تسلیحاتی وناگزیر بودن جنگ از خصایص عمده امپریالیزم می باشد. امپریالیست ها جنگ را بخاطر توسعه مستعمرات براه می اندازند. این جنگ ها بخاطر بدست آوردن بازار جدید و غارت وچپاول منابع خام کشورهای تحت سلطه صورت می گیرد. جنگ برای امپریالیست ها آخرین پناهگاه از قید بحرانها، مشکلات اقتصادی ومبارزات آزادیبخش خلقها است.
تاریخ یک مساله را بخوبی ثابت ساخته که جنگها، تجاوز واشغالگری و اشغالگری امپریالیستی شان به هیچوجه مشکل امپریالیست ها را حل نکرده ونخواهد کرد، بلکه وی را به سوی نابودی سوق می دهد.
امپریالیزم یعنی جنگ. این مطلب را لنین بدرستی در کتاب امپریالیزم به مثابه بالاتری مرحله سرمایه داری تشریح نموده است. او در چنین شرایطی جنگهای امپریالیستی را ناگزیر می داند:« انتقال سرمایه داری به مرحله سرمایه داری انحصاری وسرمایه مالی با تشدید مبارزه بر سر تقسیم جهان مربوط است» ، « هر اندازه تکامل سرمایه داری عالی تر باشد، هر اندازه کمبود مواد خام شدید تر احساس شود، هر اندازه رقابت وتلاش برای دست یابی به منابع مواد خام تمام جهان حاد تر باشد، به همان اندازه نیز مبارزه در راه بدست آوردن مستعمرات شدید تر است.»، « جنگ های امپریالیستی مادامیکه بر یک چنین بنیاد اقتصادی استوار باشد یعنی مادامیکه مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وجود دارد، مطلقاً نا گزیر است.»
امپریالیست ها مجبور اند برای حفظ بازار ومستعمرات وانحصار مواد خام وفروش کالاهای شان به مستعمرات دست به تسلیحات نظامی بزنند ودیوانه وار تولید اسلحه را افزایش دهندوسپس به جنگ علیه یکدیگر( مانند جنگهای اول ودوم جهانی ) ویا اینکه به تجاوز واشغالگری برای توسعه مستعمرات به کشور های تحت سلطه( مانند افغانستان وعراق...) به پردازند. جنگ بدین سبب ناگزیر است.
از آنجائیکه هیچ اشغالگری به رضا ورغبت حاضر نیست که مستعمرات خود را از دست دهد و سبعانه از آن ها دفاع می نماید، لذا جنگ به توده های زحمتکش ونیروی های انقلابی تحمیل می شود، به همین ترتیب هیچ رژیم ارتجاعی حاضر نیست که به رضا ورغبت جایش را به توده های زحمتکش وطبقه کارگر خالی نماید. لذا برای از بین بردن ستم وسر نگونی رژیم های ارتجاعی باز هم جنگ امر نا گزیر است. ابلهی می خواهد که در چنین شرایطی از مبارزات کاملاً علنی، قانونی و مسالمت آمیز صحبت گردد و مبارزات انقلابی و قهری « انقلابیکری ماجراجویانه و سوبژکتوییزم» خوانده شود. خلاصه « میلیتاریزم مدون محصول سرمایه داری است.»، و«"جنگ مدون" از ماهیت امپریالیزم سر چشمه می گیرد.»
بلی طور دیگری ممکن نیست.بدون جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی، اخراج قهری اشغالگران وسرنگونی رژیم دست نشانده وایجاد جامعه دموکراتیک نوین که به تمامی ستم های امپریالیستی، فیودالی و بورژوازی بروکرات خاتمه دهد غیر ممکن است. کم بها دادن به چنین مقاومت ومبارزه ای در حقیقت امر سلطه اشغالگران ورژیم پوشالی را دیر پا گردانیده وخدمت به اشغالگران ورژیم پوشالی است.
« از خصایص عمده سرمایه داری بیکاری وبوجود آمدن ارتش بیکاران است» امروز در افغانستان این امر بوضوح دیده می شود که یک ارتش بزرگی از بیکاران بوجود آمده است. فقر وبد بختی، بلند رفتن مواد استهلاکی، بروز اختلاس، دزدی، قتل وفساد از خصایص جامعه سرمایه داری است که امروز بطور وسیع دامنگیر جوامع امپریالیستی گردیده است.این خصایص بطور دقیق ومتمرکز توسط اشغالگران در افغانستان بوجود آمده است. حل این معضل را بدون مقابله با اشغالگران ورژیم پوشالی از طریق جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی غیر ممکن است.
هر گاه در جامعه هدف تولید از سود حد اکثر باشد، و معاش بر اساس مقدار کار سنجیده نشود بلکه براساس سود عاید شده تادیه گردد، واضحست که در چنین جامعه ای هدف تولید نه رفع احتیاجات نعم مادی جامعه بلکه به کف آوردن حد اکثر سود است. در چنین جامعه ای سخن از عدالت اجتماعی سخن پوچ وبی محتوا است. در چنین حالتی جنگ وبخصوص جنگ های انقلابی اجتناب نا پذیر است. کسانی که در چنین شرایطی از جنگ های انقلابی وآزادیبخش علیه اشغالگران ورژیم پوشالی منکر می شوند وآنرا « انقلابیگری ماجراجویانه» می خوانند جز چاکری به درگاه اشغالگران ورژیم پوشالی کار دیگری ندارند.
آنچیزیکه در شرایط کنونی مشخص است، آنست که " نهضت آینده افغانستان" حتی زمانیکه می خواهد به موضوعات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افغانستان بپردازدخیلی زیرکانه مباحث ارتجاعی تسلیم طلبانه را همچو مباحث زیررا به میان می کشد.
« عدم وجود یک الترناتیف دموکراتیک وموجودیت انبوه سلاح های کشنده در دست نیروهای عقب گرا و بر خورداری آنها از حمایت بیرونی وامکان های مالی سرشار، بخصوص عواید ناشی از مواد مخدر وغیره موجب گردیده تا وضع سیاسی در بست در اختیار ارتجاع داخلی قرار داشته باشد.» صفحه 8 مرامنامه.«تحقق یک الترناتیف دموکراتیک یگانه راه بیرون رفت از وضعیت فاجعه بار کنونی کشور است. ولی اشغال وضعیت سیاسی توسط ارتجاع قرون وسطایی وارتجاع نوین ( در حاکمیت ودر اپوزیسیون) روند پیروزی این الترناتیف را کند ساخته است.» صفحه 5 مرامنامه.
این کلمات شامل ارتجاعی ترین و تسلیم طلبانه ترین دروغ ها، توهمات و جعلیات در مورد مهمترین مسئله تضاد عمده( تضاد ملی) در شرایط کنونی است. این بحث کاملا تسلیم طلبانه وبه انقیاد در آوردن توده های زحمتکش افغانستان و چاکری به در گاه امپریالیستهای اشغالگر می باشد.
آیا واقعا در افغانستان« وضعیت سیاسی توسط ارتجاع قرون وسطایی وارتجاع نوین( در حاکمیت واپوزیسیون) اشغال » شده است؟ از این بحث این نتیجه بدست می آید که وضعیت اقتصادی و نظامی نیز در «اشغال نیروهای قرون وسطایی وارتجاع نوین» است و امپریالیست نه اشغالگر بلکه برای دفع اشغال کشور آمده اند!؟ چه چاکری ظریفی به در گاه اشغالگران امپریالیست.
تسلیم طلبی بورژواکمپرادوری ای که امروز " نهضت آینده افغانستان" دامن می زند، در حقیقت امرادامه همان فعالیت هایبورژواکمپرادورانۀ " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" در دهه چهل خورشیدی است. دامن زدن به چنین طرحات و فعالیت ها مصیبت بزرگی در راه بیرون راندن نیروهای اشغالگر از افغانستان است. زیرا آنها خیلی زیرکانه ذهنیت توده ها وبخصوص نسل جوان را در این مورد مغشوش می سازند.
" نهضت آینده افغانستان" از « موجودیت انبوه سلاح های کشنده » در دست اشغالگران چشم پوشی می نماید، موجودیت این سلاح ها را فقط « در دست نیروهای عقب گرا» یعنی طالبان و مرتجعین مربوط به رژیم می داند. در حالی که آن ها یک صدم سلاح های که در دست اشغالگران ورژیم دست نشانده قرار دارد در اختیار ندارند. به همین ترتیب بالاترین« عواید ناشی از مواد مخدر» به جیب اشغالگران می رود، زیرا ساحات عمده کشت مواد مخدر زیر چتر اشغالگران قرار دارد و عموما در ساحاتی که پایگاه های شان مستقر است کشت می گردد. اما " نهضت آینده افغانستان" با سرهمبندی این جعلیات می خواهد که اشغالگران را از قاچاق مواد مخدر وجنایاتی که در حق توده ها می نمایند برائت دهد.این نهضت«یگانه راه بیرون رفت از وضعیت فاجعه بار کنونی کشور» را در « تحقق یک الترناتیف دموکراتیک» می داند و تحقق این الترناتیف را از نیروهای انقلابی وطبقه زحمتکش جامعه نمی خواهد، بلکه خواهان پیاده کردن آن از طرف اشغالگران است. آنها معتقد اند که اشغالگران خواهان پیاده نمودن این الترناتیف می باشند، اما« اشغال وضعیت سیاسی توسط قرون وسطایی وارتجاع نوین( در حاکمیت ودر اپوزیسیون) روند پیروزی این الترناتیف را کند ساخته است» در این جا بوضوح مشخص میشود که چه نیات شومی در پشت این جملات نهفته است. جای اینکه از وضعیت اشغال توسط اشغالگران امپریالیست صحبت به میان آید معکوسا صحبت متوجه بنیاد گرایان( طالبان معارض و نیروهای بنیاد گرادردرون رژیم وتسلیم شدگان) می باشد. در حقیقت از صحبت های شان این نتیجه به دست می آید که ایشان از اشغالگران می خواهند که اگر خواهان پیروزی الترناتیف شان هستند، با پیش گرفتن سیاست روشن، بنیادگرایان را کنا ر گذاشته وجای شان را به ایشان و هم کیشان خلقی ـ پرچمی شان بدهند. به این موضوع توجه نمائید: «کشور را بحران مزمن وهمه جانبه فرا گرفته است.وضع سیاسی امنیتی کشور روز تا روز بدتر می شود، جنگ ونا امنی در بسیاری از مناطق کشور بخصوص در شرق وجنوب ابعاد گسترده تری کسب می کند. نیروهای طالبی در اثر مداخله های دوامدار از خارج ـ بخصوص پاکستان ـ نا کارآیی اداره دولتو نبود سیاست روشن و شفاف نیروهای خارجی مستقر در کشور، از توانمندی جنگی ـ تبلیغاتی بهتری بهره مند می شوند.» صفحه 6 مرامنامه
« علی الرغم هزینه های فراوان، اردو ـپلیس به صورتی که جوابگوی نیازهای امنیتی ـ نظامی کشور باشند شکل نگرفته وجا نیفتاده اند. در صفوف نیروهای انتظامی ونظامی کشور عمدتا آن افراد تنظیم های جهادی سابق شامل می باشند که بیش از مصالح امنیتی ـ نظامی کشور به تعلقات تنظیمی وپیوند های تباری خویش وفادار اند. در بسیاری موارد آن ها پیش از این که حافظ وتامین کننده نظم باشند خود باعث بی امنیتی وبرهم زدن نظم می گردند. علیرغم کمک های صد ها ملیونی، اردو وپلیس کشور در سطح نازل تجهیزات نظامی، کارایی، مورال جنگی وکمبود پرسونل مسلکی قرار دارند. در تقرر و جا بجایی کادر های مسلکی از تعصب کار گرفته می شود. همین اکنون هزاران تن از افسران با تجربه ومسلکی وطن پرست اردوی سابق در حالت بی سرنوشتی قرار داده شده اند.»(صفحه 7و8 مرامنامه)
بحث بالا مملو از تسلیم طلبی های بورژواکمپرادوری است. وقتیکه به مجموعه این توهمات می اندیشید، مشخص می شود که این مسئله ابدا اتفاقی نیست. " نهضت آینده افغانستان" واجد "شرایط" برای کابینه وپارلمان رژیم دست نشانده است. این ها می خواهند که در کنار برادران تنی خود همچو حنیف اتمر، علومی و... قرار بگیرند وبه اشغالگران خدمت نمایند.
نقل قول فوق بیانگر این مدعا است که مسبب اصلی جنگ ونا امنی در کشور نیروهای طالبان اند و این نا امنی ناشی از « مداخله های دوامدار از خارج ـ بخصوص پاکستان ـ، ناکارآیی دولت ونبود سیاست روشن نیروهای خارجی مستقر در کشور» می باشد.ایشان نه امپریالیست ها را اشغالگر می دانند ونه مسبب اصلی این همه نا امنی وجنگ!! به همین علت است که از اشغالگران می خواهند که « یک الترناتیف دموکراتیک و سیاست روشن» را در پیش گیرند و« هزاران تن از افسران با تجربه ومسلکی وطنپرست ( بخوان میهن فروش) اردوی سابق» که « در حالت بی سرنوشتی قرار داده شده اند» در خدمت خویش بکار گیرند.
به نظر " نهضت آینده افغانستان" یگانه راه بیرون رفت از این معضل گماشتن افسران با تجربه ومسلکی اردوی سابق به جای جهادی ها می باشد. از نظر این "نهضت" این راه بهترین الترناتیف برای جمع وجور نمودن وضعیت درهم وبرهم افغانستان می باشد. یا بعبارت دیگر هر گاه جای افسران جهادی را افسران با تجربه اردوی سابق بگیرد، کمک های کشورهای اشغالگر امپریالیستی حیف ومیل نمی شود، فعالیت های موثری صورت می گیرد، می تواند « صنایع جوان ونو بنیاد را از ورشکستگی» نجات دهد. به همین ترتیب« سیاست متوازن وهمه جانبه» به نفع توده ها ایجاد نماید واز « فرار سرمایه ها» به خارج جلو گیری نموده و« روند انباشت سرمایه» را تسریع نماید. خلاصه فقر وبیکاری را از میان بردارد وعدالت اجتماعی را جایگزین آن نماید!؟با تشکیل دولت اشرف غنی دیده می شود که این « تعصب» بر داشته شده و نه تنها اشغالگران، بلکه اشرف غنی و « ارتجاع نوین(در حاکمیت واپوزیسیون) » با در پیش گرفتن « سیاست روشن وشفاف» به ندای " نهضت آینده افغانستان" لبیک گفته اند.از طرف اشرف غنی پست های بلند دولتی از معاون اول رژِیم پوشالی گرفته تا مشاور امنیت ملی ووزارت خانه ها، و از طرف « ارتجاع نوین در حاکمیت » وزارت داخله به یک تعداد از « افسران با تجربه ومسلکی وطنپرست(!؟) اردوی سابق» سپرده شده است. که توسط ایشان « هزاران تن » از هم کیشان شان به پست های امنیتی اردو و پولیس وبخش های جنایی و "امنیت ملی" گمارده شده اند. بنا به ادعای" نهضت آینده افغانستان" حالا باید که تمام « بحران های مزمن، نا امنی وجنگ» از کشور رخت بر بندد. حال که این « الترناتیف » تحقق پذیرفته و«هزاران تن از افسران با تجربه ومسلکی » خلقی - پرچمی ها بر قدرت تکیه زده اند، این دولت بیش از همه در خدمت منافع اشغالگران در آمده است. توسط حنیف اتمر این « افسر با تجربه ومسلکی » توافقنامه ننگین امنیتی به امضا رسید وافغانستان به مدت طولانی به امپریالیزم امریکا فروخته شد. دولت چیزی نیست جز حامی منافع یک طبقه وآله ای برای سر کوب طبقه دیگر. رژیم پوشالی کنونی حامی منافع اشغالگران، بورژوازی بیروکرات وفیودالان بوده ودر خدمت مستقیم اشغالگران قرار دارد و مرتباً توده های ستمدیده را سرکوب می نماید.
مگر " نهضت آینده افغانستان" نمیداند که منافع شوم وآزمندانه امپریالیزم جهانی، باعث بی ثباتی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی ونظامی در جهان و بخصوص کشورهای تحت سلطه می گردد؟
بیش از سه دهه یعنی از زمان کودتای ننگین هفت ثور واشغال افغانستان توسط اشغالگران سوسیال امپریالیست و هم چنین از یکنیم دهه به این سو بیشتر از همه ائتلاف بین المللی تحت رهبری امپریالیزم امریکا ثبات نسبی کشورهای تحت سلطه را بر اثراشغالگری و تجاوزات بی شرمانۀ شان برهم زده است. در کشورهای اشغال شده مانند افغانستان وعراق رژیم های دست نشانده را بر چوکی دست نشاندگی نشاندند و بسیاری از کشورها را زیر فشار قرار داده ومی دهند تا مطیع و گوش بفرمان باشند ودر صورت نا فرمانی از طرف امپریالیست ها مورد تنبیه قرار می گیرند ودر صورت لزوم جنگ را بر آنها تحمیل می کنند.
بحث های " نهضت آینده افغانستان" نمونه ای است از هزاران هزار مباحث مشابه تجدید نظر طلبانه ایکه از زمان برنشتین به این سو پایه گذاری گرد یده است.
در این مرامنامه تاریخ احزاب جهان وتجارب گرانبهای انقلابات در جهان نادیده گرفته شده است. نویسندگان مرامنامه به راحتی تاریخ احزاب و تجارب انقلابات در جهان را از ارزیابی خود خارج ساخته اند. آنها جای مشی انقلابی مشی تسلیم طلبانه را موعظه می کنند. همانطوریکه" حزب دموکراتیک خلق افغانستان" از بدو تا سیس در سراشیب تجدید نظر طلبی غلطید ومشی آشتی طبقات را موعظه نمود، به همان میزان " نهضت آینده افغانستان" در شرایط اشغال کشوراین سراشیبی را در پیش گرفته و به قهقرا سوق یافته است. یا بعبارت دیگر مرامنامه " نهضت آینده افغانستان" عامدانه مشی تسلیم طلبی ملی را موعظه می نماید.
ریشه مصیبت در این جا است که دیدگاه بورژواکمپرادوری آن هاوادار شان می سازد که مبارزات مسالمت آمیز وپارلمانی را راه رسیدن به علادت اجتماعی قلمداد کنند و ادعا نمایند که از طریق این مبارزات،می توان بورژوازی امپریالیستی اشغالگر سر عقل آمده را وادار به عقب نشینی نمود.
" نهضت آینده افغانستان" در مرامنامه خویش مرتبا از " چپ دموکراتیک" صحبت می نماید. منظور آن ها از " چپ دموکراتیک" نیروهای خلقی ـ پرچمی ها وبقیه "چپ" تسلیم طلب وتسلیم شده می باشد . این "چپ دموکراتیک" نه چپ انقلابی بلکه چپ ترسو وتسلیم طلبی هست که به هر پستی تن می دهد وچاکری وبندگی به درگاه اشغالگران امپریالیست را رنگ وروغن " چپ دموکراتیک" می زند.
انقلابیون واقعی بطریقی که شایسته تاریخ شناسانانقلابی است به قضایا نگاه می کنند. آنها دقیقا درک نموده اند، وتاریخ هم این را بارها تثبیت نموده، که به سرنگونی قدرت ارتجاعی، برقراری قدرت انقلابی وتامین عدالت اجتماعی به هیچوجه از طریق مبارزات مسالمت آمیز قانونی، علنی وپارلمانی امکان پذیر نیست، بلکه برعکس توسط انقلاب اجتماعی ( در شرایط کنونی افغانستان از طریق جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی) می توان جامعه دموکراتیک نوین را ایجاد نمود وبه سوی محو کامل ستم به پیش رفت. یا بعبارت دیگر هیچ امکان ندارد چرخش تعیین کننده که توده ها را از بد بختی نجات دهد بدون یک انقلاب صورت پذیر باشد.
موجودیت سیاسی ورفتار" نهضت آینده افغانستان" در شرایط کنونی تصادفی نیست. این محصولی از موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی بورژواکمپرادوری وابسته به سوسیال امپریالیزم شوروی، و اکنون وابسته به امپریالیزم روسیه و همچنان سایر امپریالیست ها، است که از زمان دموکراسی تاجدار ستم شاهی ایجاد گردیده ودر هفت ثور1357 بصورت کاملا علنی ودر چهره میهن فروشان حقیقی عرض اندام نمود وتا کنون به اشکال متنوع زیر همان لوا به حرکات خویش ادامه می دهد.
"نهضتآینده افغانستان" بجای توضیح شرایط عمده تاریخی و تعیین تضاد عمده می خواهد با مزخرفات مشابه کوته فکرانه وجاهلانه کاملا جنایتکارانه و الفاظ فریبکارانه ای همچو اهداف مرامی ارتجاعی خویش،توده را به خواب غفلت فرو برد. "نهضت" در اهداف مرامی خود این چرندیات را سرهمبندی نموده است، توجه نمائید:
« دستگاه کنونی دولت عمدتا در اختیار نیروهای ارتجاعی جهادی، بیروکراتهای وابسته به خارج وعناصر نا مرئی مافیای مواد مخدر است، توان حل مسایل سر نوشت ساز کشور را ندارد.»؛ « نهضت آبنده افغانستان با درک بیعدالتیها، نا بسامانیها ومصایب بیشماری که بر کشور تحمیل می گردد، به منظور تکوین نظامی متکی بر اراده واقعی مردم، ایجاد جامعه مبتنی برعدالت اجتماعی، در راه تصویب یک قانوناساسی واقعا دموکراتیک که ضامن آزادیهای دموکراتیک، استقلال وتمامیت ارضی کشور، حاکمیت ملی وبرابری افراد در برابر قانون باشد... مبارزه می کند» صفحه 17
« نهضت آینده افغانستان در حالی که از همکاریهای جامعه جهانی به خاطر ختم بحران افغانستان پشتیبا نی می کند، خواهان توظیف اختصاصی قوای خارجی در جهت تامین صلح پایدار، ریشه کن کردن تروریزم و برچیدن کانونهای بنیاد گرای است تا باشد چنان شرایطی در افغانستان ومنطقه بوجود آید که ضرورت حضور نیروهای نظامی خارجی در کشور را مرفوع سازد» صفحه 20
«نهضت آینده افغانستان در جهت فراهم آوری شرایط مناسب برای راه اندازی انتخابات آزاد ودموکراتیک مبارزه نموده، با در نظر داشت منافع جنبش، در مبارزات انتخاباتی شرکت می نماید تا خواسته ها ومطالبات زحمتکشان را مطرح نماید و نهادهای حاکمیت را از اختیار انحصاری ارتجاع بیرون کشیده ودر خدمت تحقق خواستهای زحمتکشان ا فغانستان قرار دهد.» صفحه 18
« نهضت آینده افغانستان ایجاد، تجهیز، اکمال و ارتقای کارایی ومهارت جنگی اردوی ملی را از وظایف تاخیر ناپذیر دولت شمرده، از چنان اردوی ملی حمایت می نماید که دارای ماهیت تدافعی بوده و ضامن استقلال، تمامیت ارضی ومنافع مردم افغانستان باشد.» صفحه 18
سیاست بورژواگمپرادوری که هم اکنون " نهضت آینده افغانستان" پیگیری می کند، یعنی سیاست دامن زدن به ایده های دروغین وکاذب " اصلاح سیستم دولتی جمهوری اسلامی افغانستان" با " اقدامات اصلاحی" مضحکه ای بیش نبوده وروز بروز چهره کاذب چنین فریبکارانی افشاتر می شود.
با توجه به مطالب فوق صراحتا می گوئیم: هر تغییری در ترکیب دولت دست نشانده بوجود آید ماهیتش همان رژیم گوش بفرمان امپریالیست ها و میهن فروش است و تغیر در ترکیب دولت به اثر رقابت دار ودسته های خائن ومیهن فروش درون سیستم هم مطابق میل امپریالیزم امریکا و متحدینش بوجود می آید.
اقتضای بورژوازی کمپرادور این است که از هر نوع صحبت در باره تضاد عمده و جنگ مقاومت ملی علیه اشغالگران اجتناب نماید و از تجزیه وتحلیل ومبنا قرار دادن تضاد عمده و جنگ مقاومت ملی برای تعیین خط و مشی سیاسیبپرهیزد. اقتضای بورژوازی کمپرادور اینست که نغمه های تسلیم طلبانه مبارزات مسالمت آمیز" قانونی وپارلمانی" وشعار "اتحاد" بینستمگر وستمکش را سر داده وبه انقیاد طلبی در برابر اشغالگران دامن بزند.مثلی معروفی است: از کوزه همان تراود که در اوست.
" نهضت آینده افغانستان" تمام نظرات مربوط به تضاد عمده وجنگ مقاومت ملی را بدور افکنده است. این تشکیل هیچ اشاره ای به اشغال کشور و رژیم دست نشانده ندارد و فقط می خواهد زیر بیرق اشغالگران، دولت دست نشانده را به اصطلاح اصلاح نماید.
نظر سیاسی " نهضت آینده افغانستان" این است که هر کوششی در مورد جنگ مقاومت ملی علیه اشغالگران ورژیم پوشالی کوشش نومیدانه است و طبق این دیدگاه می خواهد« در مبارزاتانتخاباتی » شرکت نموده واز این طریق « خواسته ها ومطالبات زحمتکشان را مطرح نموده و نهادهای حاکمیت را از اختیار انحصاری ارتجاع بیرون کشیده ودر خدمت تحقق زحمتکشان قرار دهد.»( !؟) این تشکیل از لحاظ طبقاتی هیچ تفاوتی میان طبقات ستمگر وستمکش قایل نیست واگر احیانا حرفی از تفاوت طبقاتی بمیان آید می کوشد تا مسیر اصولی مبارزاتی طبقات زحمتکش را به انحراف سوق داده وبه سازش بکشاند.
" نهضت آینده افغانستان" حتی حاضر نیست که یک کلمه در مورد طرد واخراج قهری اشغالگران بر زبان بیاورد، همانطوریکه حاضر نیست بگوید رژیم پوشالی افغانستان یک رژیم دست نشانده است.
از فحوای کلام "نهضت آینده افغانستان " بر می آید که این گروه طرفدار قدرت متمرکز رژیم دست نشانده می باشد. به همین دلیل از « ایجاد، تجهیز، اکمال وارتقای کارایی و مهارت جنگی اردوی ملی را از وظایف تاخیر ناپذیر دولت دانسته»و حمایتش را از آن اعلام می دارد واز اشغالگران می خواهد تا رژیم را از لحاظ تسلیحاتی بی نیاز ساخته وکمک نماید تا « قدرت متمرکز» رادر دست گرفته وبه اصطلاح امنیت را در جامعه بر قرار سازد. به این طریق " نهضت آینده افغانستان" طرفدار روشهای کنترولی دیگری است. یا بعبارت دیگر "سیاستمداران" این تشکیل خواهان آنند که اگراشغالگران می خواهند که امنیت در افغانستان بوجود آید باید نیروهای ارتجاعی جهادی را از صفوف دولت، اردو و پولیس کشیده وجای شانرا به ایشان وبرادران تنی شان که همان صاحب منصبان اردوی سابق اند واگذار نماید. به نظر ایشان با این روش می تواند «دولت متمرکز» را ایجاد نموده واز طریق این دولت امنیت وعدالت اجتماعی را در جامعه بر قرار سازند!! آنها معتقد اند که اشغالگران بخاطر« ریشه کن کردن تروریزم وبر چیدن کانون های بنیاد گرایی» به این سر زمین آمده است. ایشان به این ملحوظ « از همکاری های جامعه جهانی بخاطر ختم بحران افغانستان پشتیبانی می نماید وخواهان توظیف اختصاصی قوای خارجی در جهت تامین صلح پایدار، ریشه کن کردن تروریزم وبرچیدن کانون های بنیاد گرایی است.»
این در خواست کاملا جاهلانه است، زیرا بزرگترین تروریستان در جهان اشغالگران امپریالیست اند و تمام تروریستان تربیه شده و پرورش یافته دست ایشان اند. برچیدن تروریزم وبنیاد گرایی به معنی مرگ امپریالیزم بوده و هست. در چنین جوامعی عموما امپریالیست ها بر نیروهای فیودال وبنیاد گرا متکی است. چیزی که " نهضت آینده افغانستا ن یا آنرا درک نمی کند ویا اینکه عمدا از آن چشم پوشی می نماید. به نظرم دومی در مورد" نهضت آینده افغانستان" صادق است، زیراایشان نظرات مربوط به مبارزه طبقاتی وجنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی را کاملا بدور افکنده وبه مخالفت با جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی علیه اشغالگران ورژیم پوشالی بر خاسته و با تبلیغات لجام گسیخته آنرا« انقلابیگری ما جراجویانه» می خواند.در تمام متن مرامنامه " نهضت آینده افغانستان" یک کلمه در باره تضاد عمده، جنگ مقاومت ملی وبیرون راندن اشغالگرانوجود ندارد. تنها چیزیکه در آن به بحث گرفته شده کار دموکراتیک مشترک آنهم به تیپ کهن است که مورد قبول اشغالگران، رژیم دست نشانده وتمامی تسلیم طلبانقرار دارد؛ یعنی با تظاهر به " چپ دموکرات" بودن تامین کننده منافع اشغالگران ورژیم پوشالی است.
مشکل اساسی " نهضت آینده افغانستان" این است که تضاد عمده را درک نمی کند ویا اینکه آگاهانه نمی خواهد پیرامون آن بحثی داشته باشد و به این ترتیب خواهان همکاری با اشغالگران است. این "نهضت" عامل عمدۀ بدبختی کنونی کشور و مردمان کشور را در اشغال کشور نمی بیند، بلکه در شرکت بنیاد گرایان جهادی در دستگاه دولتی می بیند. به همین ملحوظ از اشغالگران عاجزانه می خواهد تا آنها را از دم ودستگاه دولتی کنار زنند وجای شان را به ایشان وبرادران تنی شان واگذار نمایند. به این اساس " نهضت آینده افغانستان" نظر به موقعیت طبقاتی ـ سیاسی اش نا گزیر با اشغالگران وارد معامله سیاسی می شود. چنانچه همین اکنون بسیاری از کادرهای سر شناسسابق "حزب دموکراتیک خلق افغانستان"،که ممکن است تعداد زیادی از آن ها فعلا عضویت " نهضت آینده افغانستان" را دارا باشند، توسط اشغالگران و رژیم پوشالی به دم و دستگاه رژیم دست نشانده شریک ساخته ساخته شده اند.
منظور " نهضت آینده افغانستان" از "چپ دموکرات" همان بورژواکمپرادور منشان تسلیم طلبی است که زیر بیرق اشغالگران خزیده اند وبر توده های کشور ستم روا میدارند وتوده ها را از عواقب جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی می ترسانند.
آن ها همانطوریکه دیروز در خدمت سوسیال امپریالیزم در آمده بودند ومنافع ملی را فدای منافع سوسیال امپریالیزم نمودند وهزاران هزار نفر از نیروهای انقلابی وتوده های زحمتکش افغانستان را بگورهای دستجمعی سپردند، امروز می خواهند که باز هم چنین جنایتی را به خاطر منافع امپریالیست های اشغالگر کنونی و سایر امپریالیست ها مرتکب شوند. بدین ملحوظ تضاد ملی علیه اشغالگران را قبول ندارند وآنرا بدست فراموشی سپرده اند.
رویزیونیست های خروشچفی برای اغفال توده ها وکشاندن شان به دنبال بورژوازی شعار" جلوگیری ازجنگ" را سر دادند. آنها بدین باور اند که هر نوع جنگی امنیت وآرامش توده ها را به هم می زند. به همین مناسبت برای"جلو گیری از جنگ" شعارهای همزیستی مسالمت آمیزبا بورژوازی را مطرح نمودند. در واقع منظور شان ازچنین تبلیغاتی عبارت است از خلع سلاح توده های ستمدیده وعبارت است از حفظ صلح و آرامش جهت تامین منافع امپریالیست ها وایجاد زمینه مساعد برای استثمار خلق ها. به این موضوع توجه نمائید: « نهضت آینده افغانستان خواهان خلع سلاح بدون قید وشرط تمام گروهها وافراد مسلح وملیشای ملکی، جمع آوری سلاح ومهمات جنگی وپاکسازی کشور از کشتزار های ماین می باشد.» صفحه 20
« نهضت آبنده افغانستان طرفدار جدی صلح جهانی و منطقه یی ومخالف جنگ وخشونت بوده، از مساعی که بخاطر تامین صلح وامنیت به عمل می آید پشتیبانی و حمایت نموده، همبسته گی خویش را با جنبشهای ضد جنگ ابراز داشته ودر آن ها فعالانه شرکت می ورزد.»؛ « نهضت آینده افغانستان بر آن است که خشونت اجتماعی ـ سیاسی یکی از اشکال افاده خشونت اقتصادیست! قیامهای مردمی ومقاومتهای مسلحانه توده ها ونیروهای تحول طلب، در طول تاریخ عکس العملهای مقطعی وگذرا در برابر خشونت دایمی فرادستان مستبد بوده اند. "نهضت آینده افغانستان" پیوسته ترجیح می دهد تا مطالبات زحمتکشان افغانستان از راههای مسالمت آمیز، با تکیه بر نیروی کتله های وسیع انسانی به سر رسند.» صفحه 35 ( تاکیدات ازمن است)
نقل قول های فوق بطور رک وصریح بیان کننده آنست که" نهضت آینده افغانستان" سیاست مبتنی بر تسلیمی وتسلیم طلبی در قبال اشغالگران ورژیم پوشالی را در فعالیت های قانونی وعلنی از طریق پذیرش قانون اساسی رژیم، سهم گیری در ساختار رژیم دست نشانده و پیشبرد سیاست های پارلمانتاریستی در پیش گرفته است.
در این جا بوضوح دیده می شود که "نهضت آینده افغانستان" حتی با جنگ های انقلابی هم مخالفت خود را اعلام می دارد و با ابراز چنین مخالفتی از اشغالگران ورژیم پوشالی خواها ن خلع سلاح همگانی است و توده ها را نیز از عواقب سلاح وجنگ با ستمگران واشغالگران می ترساند. به همین ترتیب می خواهد این ایده را به توده ها تلقین نماید که در طول تاریخ تمام قیام های مسلحانه توده ها منجر به شکست شده وهیچ نتایجی برای توده ها به ارمغان نیا ورده است. آفتاب را نمی توان با دو انگشت پنهان نمود. مگر انقلاب 1917 اکتوبر شوروی وانقلاب 1949 چین توده ها را از زیر بار ستم نرهانید؟ این ها با طرح اینگونه مسایل می خواهند توده ها را به فریبند وآنها را از قیام مسلحانه علیه کسانیکه بر آنها ستم روا می دارند باز دارند واز اشغالگران ورژیم پوشالی می خواهند که « بدون قید وشرط» به خلع سلاح همگانی به پردازند.
این وعده دهندگان "صلح وامنیت" قادر به اجرای وعده های خود نخواهند بود. این وعده ها در حقیقت امر چیزی جز فریب مردم و چاکری به درگاه اشغالگران چیز دیگری نیست. اشغالگران هیچگاه قادر به ختم بحران افغانستان نیستند. « صلح پایدار» و «ریشه کن کردن تروریزم» از توان اشغالگران بیرون است، زیرا خود شان زاده ناامنی وتروریزم اند. بحران آنقدر دامنگیراشغالگران ورژیم پوشالی گردیده که همگان به شمول دم ودستگاه رژِیم پوشالی وحتی " نهضت آینده افغانستان" اقرار می کنند که کشور به سرعت به سوی فاجعه می رود. با این وصف تمامی آنها علت این فاجعه را پنهان می کنند وبحث در مورد حیاتی ترین مساله یعنی جنگ مقاومت ملی را مسکوت می گذارند.از بین بردن تروریزم وتامین صلح پایداروظیفه ورسالت طبقه کارگر تحت رهبری مائوئیست ها است، که با دست زدن به اقدامات انقلابی علیه اشغالگران ورژیم پوشالی می توانند توده هارا در جنگ مقاومت ملی مردمی وانقلابی که شکل مشخص جنگ خلق در افغانستان می باشد رهبری نموده وبا بیرون راندن قهری اشغالگران وسر نگونی رژیم دست نشانده کشور را از این بحران نجات دهند." نهضت آینده افغانستان" محصول اجتناب نا پذیر خصلت ضد انقلابی نیروهای ارتجاعی در افغنستان است و در ضمن محصول اجتناب ناپذیر بی ثباتی، هراس، تزلزل وتسلیم طلبی کادرهای سابق " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" می باشد. " نهضت آینده افغانستان" با چپ نمائی تلاش دارد تا توده ها را به فریبد وبی چون وچرا ایشان را به انقیاد وتسلیم طلبی وادارد. معنی حقیقی همکاری با رژیم پوشالی همین است. رژیم دست نشاندۀ " ع و غ"به شکل بدتر ومضحکتر آن ادامه رژیم دست نشانده حامد کرزی می باشد. امضاء توافقنامه های امنیتی با اشغالگران به معنی تسلیم نمودن افغانستان به اشغالگران برای مدت طولانی است.
عبارات میان خالی " نهضت آینده افغانستان" کماکان عبارات میان خالی هستند وعملا در خدمت آرایش نیروهای اشغالگر ورژیم پوشالی قرار دارند. این عبارات مانند زوزه های از سر شوق همه ضد انقلابیون،که بدنبال اشغالگران ورژیم پوشالی براه افتاده اند،می باشد.
همانطوریکه در گذشته نقاب خائنانه " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" پاره شد و هویت وماهیت ارتجاعی وضد انقلابی اش بر ملا گردید،بزودی چهره ارتجاعی وضد انقلابی خلف شان( نهضت آینده افغانستان)به توده ها فاش گردیده ونقاب شان پاره می شود.
" دموکراسی" وپارلمان بازیطبقات مرتج حاکم ونیروهای سیاسی ضد انقلاب که نقاب " چپ دموکرات" به رخ کشیده اند در واقع چیز دیگری نیست جز مشاطه گری وکوشش مذ بوحانه برای فریب توده های زحمتکش. این راهی است که بارها از طرف اپورتونیست ها علم گردیده، اما توده ها به خوبی ماهیت ارتجاعی پارلمان را درک نموده اند. توده ها امروز آگاه اند که وکلای پارلمان رژیم، کاری جز تامین منافع اشغالگران انجام نداده و نمی دهند.
اشغالگران امپریالیست ورژیم پوشالی هر چند سال یک بار اجازه می دهند تا مردم به پای صندوق های رای بروند و از طریق تلویزیون ها هیاهو برای کمپاین های انتخاباتی جهت فریب توده ها براه می اندازند. در دهه چهل خورشیدی مبلغ و مروج این ایده ضد انقلابی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بود، امروز بازماندگان خلف شان( نهضت آینده افغانستان) این راه را می پیماید واز این طریق می خواهد توده ها وبخصوص نسل جوان را بفریبد وعمر نکبت بار رژیم پوشالی و انقیاد کشور را طولانی تر سازد.
دردهه چهل خورشیدی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان" ظاهر شاه را « مترقی ترین شاه آسیا» نامید، ضبط احوالات اورا مترقی وحامی منافع ملی جا زد ودیوانه وار جهت احراز کرسی ها در پارلمان دست بکار شد.
" نهضت آینده افغانستان" که از بازماندگان حزب دموکراتیک خلق افغانستان می باشد، امروز توظیف گردیده تا امورات ذیل را برای فریب توده ها در فعالیت های سیاسی اش پیاده نماید:
1 ـ اشغالگری امپریالیست ها وغارتگری شان را برای توده ها مفید وسود مند توجیه کند.
2 ـ پارلمان را مظهر اراده توده ها جا بزند.
3 ـ رژیم پوشالی را یک رژیم مشروع وقانونی جلوه دهد.
4 ـ در صف توده ها سر درگمی ایجاد نموده ومبارزات قهری شان را بی ثمر جلوه گر سازد وسدی در مقابل مبارزات انقلابی ایجاد نماید.
تصویری که امروز "نهضت آینده افغانستان" از مبارزه بدست می دهد در حقیقت مبتنی بر این است که نیروهای انقلابی قبل از هر چیز در فکر ایجاد سازمان وحزبی باشند که عاری از رهبری مبارزات آزادیبخش پرولتاریا باشد."مرامنامه" فقط فقر، بیکاریو مظالم اجتماعی را بصورت ناقص توضیح داده اما در باره علل وقوع آن ها و راه بیرون رفت از آن ها یک کلمه ننوشته است. این مرامنامه می خواهد "عدالت اجتماعی" را زیر بیرق اشغالگران ورژیم پوشالی مستقر نماید. نوشتن چنین مرامنامه ها به معنی نداشتن خط انقلابی و عدم هیچگونه درکی از وظایف حقیقی انقلابیون کمونیست است. در این مرامنامه کوشش شده است تا یک رشته دائمی از قواعد یکدست، مضحک و نا چیز بوسیله سیستم انتخابات در زیر بیرق اشغالگران به یکدیگر متصل گردد. بدین ترتیب ماهیت بورژواکمپرادوری "نهضت" در آرمانهای غیر واقعی اش متجلی شده وبورژوازی کمپرادور در مخیله خود آنچنان نظامی را می پروراند که با واقعیت عینی جامعه بیگانه است.
بورژوازی کمپرادور در چهارچوب ایدیولوژیک رویزیونیزم، جنبه شدیداً طبقاتی کمونیزم علمی را نادیده گرفته، بجای مبارزه طبقاتی به عنوان نیروی محرکه چرخ تاریخ از آشتی طبقات، دولت عموم خلقی و دموکراسی تمام خلقی دم می زند و به این ترتیب کمویزم علمی را از روحومحتوای انقلابیش تهی می سازد. اینچنین کمونیزم علنی و قانونی( مانند حزب کمونیست انقلابی امریکا به رهبری آواکیان) برای بورژوازی نیز قابل پذیرش است، زیرا در جهت تامین منافعش در حرکت است.دموکراتیزم طبقه کارگرازقاطعیتوپیگیری مبارزه علیه بورژوازی، امپریالیزم وفیودالیزم برخوردار است، اما دموکراتیزم بورژواکمپرادوری کاملاً فاقد این قاطعیت است، زیراهدفش حفظ مناسبات بورژوایی و مالکیت خصوصی است.
مرامنامه " نهضت آینده افغانستان" با وضعیت بورژکمپرادوری آن بیان کننده این مدعا است که این به اصطلاح نهضت هیچگاه خواستار شور انقلابی در میان توده ها نیست ویا به عبارت دیگر اصلا توانایی ایجاد شور انقلابی در میان توده ها را ندارد، زیرا وعده و اقداماتش در همکاری با اشغالگران ورژیم پوشالی است. اقدام به همکاری با اشغالگران نمی تواند آفریننده شور انقلابی درمیان توده ها باشد، فقط به وسیله اقدامات مبتنی بر سیاست مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی همه روز در هرجا علیهاشغالگران ورژیم پوشالی می توان شور انقلابی را برانگیخت. این سیاستی است که بهبودی بنیادی در سطح زندگی توده های زحمتکش ایجاد خواهد کرد. سیاست "نهضت آیندۀ افغانستان" کاملاً فاقد این خصلت و دورنما روشن است.