به مناسبت گرامیداشت از هفت قوس
روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان
در 7 قوس1397 خورشیدی
مـقـدمـه:
۷ قوس ۱۳۹۷ خورشیدی امسال، سیونهمین سالگرد روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان بود. سیونه سال قبل از این روز، در 7 قوس سال 1358 خورشیدی، رفیق زندهیاد استاد اکرم یکجا با جمعی از پیشگامان دیگر جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور که توسط عوامل مزدور رژیم کودتایی هفت ثور دستگیر گردیده و به زندان انداخته شده بودند، پس از تحمل ماهها شکنجه و اسارت، به دستان ناپاک دژخیمان رژیم جان باختند و در تاریخ طولانی دهها قرنۀ مبارزات برحق طبقاتی و ملی مردمان کشور جاودانه شدند. پس از آن که چند سال قبل، روز هفت قوس به عنوان روز جان باختن رفیق زندهیاد استاد اکرم و جمعی از پیشگامان دیگر جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور تثیبت گردید، هر سال ازین روز به عنوان روز تمامی جانباختگان دهها هزار نفری جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور به طرق مختلف گرامیداشت به عمل آمده است.
کـاروپـیـکـار مـبـارزاتـی 7 قـوس امـسـال
امسال به خاطر گرامیداشت از روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان یک پوستر تبلیغاتی تحت عنوان:
«به مناسبت گرامیداشت از هفت قوس- روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان- 7 قوس 1397خورشیدی (28 نوامبر 2018 میلادی)»
به تعداد 1000 نسخه در مناطق مختلف کشور پخش شده و یا در جاهای مناسب نصب گردیده بود.
در این پوستر تبلیغاتی سرخرنگ عکسهای رنگین پیشگامان جانباختۀ جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور هریک: زندهیادِ جانباخته داکتر عبدالرحمان محمودی، زندهیادِ جانباخته استاد اکرم، زندهیادِ جانباخته داکتر صادق، زندهیادِ جانباخته مجید کلکانی، زندهیادِ جانباخته بشیر بهمن، زندهیادِ جانباخته عبدالاله رستاخیز، زندهیادِ جانباخته شاهمحمد پردل، زندهیادِ جانباخته سلطاناحمد معلم، زندهیادِ جانباخته داود سرمد، زندهیادِ جانباخته رسول جرئت و زندهیادِ جانباخته سیدال سخندان، به عنوان بعضی از چهرههای برجستۀ جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان و در قسمت پایین پوستر آدرسهای فیسبوک، ویبسایت و ایمیلآدرس شعلۀ جاوید (ارگان نشراتی مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان) درج گردیده بود.
پوستر 7 قوس امسال دارای دو اندازۀ متفاومت خورد و بزرگ بود: پوستر خورد و پوستر بزرگ. پوستر خورد که دارای طول 7/29 سانتی متر و عرض 21 سانتی متر بود، به تعداد زیاد در جاهای مناسب نصب گردیده و یا دست بهدست توزیع شده بود. اما پوستر بزرگ که دارای طول 80 سانتی متر و عرض 60 سانتی متر بود به تعداد نسبتاً کمتر در بعضی از مناطق حساس شهری نصب گردیده بود.
مثلاً در یکی از چوکهای مهم یکی از شهرهای بزرگ کشور چهار قطعه پوستر رو به شمال، جنوب، شرق و غرب نصب گردیده بود که از فاصلۀ نسبتاً دورِ هر چهار مسیر چوک قابل رؤیت بود و چوک را از هر چهار سمت به نحو قابل توجهی مزین کرده بود. به همین سبب پوستر بزرگ، علیرغم کمی تعداد آن، نسبت به پوستر کوچک، علیرغم کثرت تعداد آن، توجۀ افراد بیشتری را به سوی خود جلب نموده و تأثیرات تبلیغاتی بهتر و بیشتری از خود به جا گذاشت.
تمامی رفقای موظف در جریان پخش و نصب پوسترها وظایف شان را با روحیۀ پر شوروشوق و عالی مبارزاتی به پیش برده و به پایان رساندند.
عکسالعملهای منفی در مقابل پوستر 7 قوس امسال از طرف بعضی از مؤسسات اداری و آموزشی مربوط به رژیم پوشالی و همچنان مؤسسات آموزشی خصوصی نسبتاً محسوس بود و تعداد توجهی از آنها در محددۀ شان، طبق شواهد بنا به دستور ادارات و آمرین این مؤسسات، به جمعآوری و یا پاره کردن پوسترهای نصب شده اقدام کردند.
برخلاف سالهای قبل عکسالعمل منفی تسلیمشدگان و تسلیمطلبان قبلاً چپ در مقابل پوستر 7 قوس امسال چندان محسوس نبود. اکثریت قریب به اتفاق این عناصر روگشتانده از مبارزات انقلابی، که بعضاً حتی از کشورهای غربی برای کسب مؤفقیت در انتخابات پارلمانی رژیم دستنشانده کسانی را بسیج کرده بودند، نتوانستند در انتخابات پارلمانی رژیم دستنشانده مؤفقیتی داشته باشند. دلیل این ناکامی وسیع آن بود که کمسیون انتخابات رژیم نخواست یا نتوانست به نفع این عناصر دست به تقلب بزند. لذا بهترینهای شان نتوانستند بیشتر از 200 یا 300 رأی بیاورند. بدین خاطر این عناصر "ناکام" و ماتمزده در گلیم غم خودشان نشسته بودند و یارای فعالیت علیه حرکت مبارزاتی 7 قوس را نداشتند.
در حرکت مبارزاتی 7 قوس امسال نیز تعدادی از عناصر و شخصیتهای ملی- دموکراتیک نوین، مثل سالهای قبل، در پهلوی رفقای منسوب به حزب به طرق مختلف سهم گرفتند و این حرکت مبارزاتی را شوروتوان و وسعت بیشتری بخشیدند.
جانباختگانی که عکسهای شان پوستر 7 قوس امسال را مزین کرده بود
اول ---
زندهیاد داکتر عبدالرحمان محمودی برجستهترین رهبر جنبش دموکراتیک دورۀ هفت و هشت شورا در اواخر دهۀ بیست خورشیدی و اوایل دهۀ سی خورشیدی بودند. گرچه ایشان پس از چندین سال تحمل رنجها و دردهای گوناگونِ زندانِ ارتجاع در اواسط سال 1340 خورشیدی ظاهراً از زندان رها گردیدند، ولی در آن موقع صرفاً یک کالبد در حال نزع بودند و دو ماه پس از رهایی از زندان، در ماه میزان سال 1340 جان دادند و حیثیت اولین پیشگام جانباختۀ جنبش کمونیستی افغانستان را حاصل کردند.
قبل از آن، اولین پیشگام زندهیادِ فقیدِ جنبش کمونیستی افغانستان، حداقل به عنوان یک چهرۀ منفرد متمایل به کمونیزم، عبدالرحمان لودین بود. ایشان حداقل یکبار با انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) در تماس شده بودند و شاید به همین علت به نام عبدالرحمان بلشویک شهرت یافته بودند. اما این چهرۀ منفرد نتوانسته بودند فعالیتهای کمونیستی شان را حتی در حد یک حلقۀ مطالعاتی کمونیستی معدودِ بیشتر از یک نفر انکشاف دهند.
ولی زندهیادِ جانباخته داکتر عبدالرحمان محمودی در عینحالی که شعارها و برآمدهای مبارزاتی آشکارشان ترکیبی از دموکراسیخواهی کهن و اتکاء به اساسات اسلام در قالب مشروطهخواهی بود، توانستند یک حلقۀ مطالعاتی تیوریک کمونیستی مخفی را، که مجموعاً هفت نفر میشدند شکل دهند که آخرین عضو در قیدِ حیات آن (استاد زعما) چند سال قبل در اطریش چشم از جهان پوشید. طبعاً افراد شامل در این حلقۀ مطالعاتی مخفی تیوریک کمونیستی، به شمول خودِ جانباختۀ زندهیاد، صرفاً میتوانستند برداشتهای مقدماتی و ابتدایی اولیهای از کمونیزم داشته باشند و به همین جهت شعارها و برآمدهای مبارزاتی آشکارشان دموکراسیخواهی کهن، اتکاء به اساسات اسلام و مشروطهخواهی بود. در آن زمان، همین جنبش دموکراتیک کهن، با الهامگیری از برداشتهای ابتدایی حلقۀ زندهیادِ جانباخته داکتر عبدالرحمان محمودی از کمونیزم، انقلابیترین حرکت مبارزاتی در جامعۀ افغانستان بود. گذشته از آن زندهیاد محمودی در زمانی که زندانی بود جزوهای در دفاع از کمونیزم، طبق برداشتهای آن زمان خودش به رشتۀ تحریر درآورد.
بنابرین باید یاد، خاطره و درسهای مثبتش را از نظر دور نداشت و پاسداری کرد. از طرف دیگر درسهای منفی اش را از خود دور ساخت و در شرایط کشوری و بینالمللی کنونی نه مورد پذیرش تیوریک قرار داد و نه هم در تطبیق عملی آن کوشید. برعکس کاملاً لازم است که کل جنبش کمونیستی را به مثابۀ جنبش ارتقا یافتۀ کمونیستی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی، که در عینحال میراثدار اولین حلقۀ مطالعاتی تیوریک کمونیستی جانباختۀ زندهیاد داکتر عبدالرحمان محمودی نیز هست و همچنان کل جنبش ملی- دموکراتیک را به مثابۀ جنبش ارتقا یافتۀ ملی- دموکراتیک نوین، که در عینحال میراثدار جنبش دموکراتیک زمان زندهیاد محمودی نیز هست، در نظر گرفت و به پیش سوق داد.
2--- علیرغم جانباختن زندهیاد داکتر عبدالرحمان محمودی و در کل ضربت خوردن جنبش دورۀ هفت و هشت شورا، حلقۀ مطالعاتی تیوریک کمونیستی اولیۀ آن دوره در اواخر دهۀ 30 و اوایل دهۀ چهل به سطح حلقات متعدد پیشرفتهتر و انکشافیافتهتر ارتقا و گسترش یافت. پس از آغاز دورۀ دموکراسی کذایی ظاهرشاهی، این حلقات متعدد پیشرفتهتر و انکشافیافتهتر و سایر حلقات سیاسی در جامعه مؤقتاً فرصت یافتند که در فضای مبارزاتی نسبتاً وسیع جامعه بالوپر بگشایند و در قالب جنبشهای مبارزاتی وسیعتر، از مواضع و منافع طبقات مختلف جامعه به صورت نسبی نمایندگی کنند.
اما این گشایش مؤقتی زمانی رونما گردید که در اثر سلطۀ رویزیونیزم مدرن خروشچفی بر حزب کمونیست و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ماهیت پرولتری حزب و دولت مذکور دیگرگون گردیده و به حزب و دولت بورژوایی بروکراتیک تغییر ماهیت داده بود. پیدایش این وضعیت اسفناک ضربۀ عمیق و بزرگی بر پیکر جنبش کمونیستی بینالمللی وارد نموده و این جنبش عظیم را دچار انشعاب و تفرقه نمود و در نتیجه توان بینالمللی آن را عمیقاً و وسیعاً کاهش داد.
دولت سوسیالامپریالیستی تحت رهبری حزب رویزیونیستی مدرن خروشچفی در اوایل دورۀ صدارت داود خان (در سال 1334خورشیدی) اولین گام اقتصادی از تمهیدات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را در جهت وابستهسازی سلطنت ارتجاعی حاکم بر کشور و کل جامعۀ افغانستان به پیش برداشت و سپس آن را با گامهای بعدی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ادامه داد. بر مبنای چنین تمهیداتی بود که در دهم جدی سال 1343 خورشیدی "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بر پایۀ وابستگی عمیق و وسیع ایدیولوژیک- سیاسی به رویزیونیزم مدرن خروشچفی و سوسیالامپریالیزم شوروی پایهگذاری گردید. مخالفت با تشکیل "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بر پایۀ ضدیت با خیانتهای گذشتۀ بنیانگذاران حزب مذکور در قبال جنبش دموکراتیک دورۀ هفت و هشت شورا و تکامل سریع این مخالفت تا سطح مخالفت و مبارزه علیه رویزیونیزم مدرن شوروی بر اساس تأثیرپذیری مثبت از مواضع ضد رویزیونیستی حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون استوار بود. این تکامل که به پیشگامی رفیق زندهیاد استاد اکرم صورت گرفت پایۀ ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی نسبتاً روشنی را برای بنیادگذاری یک سازمان مستقل از "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" و اساساً مخالف با آن، به وجود آورد.
برین پایه بود که عده ای از انقلابیون مرتبط با حلقات مطالعات تیوریک کمونیستی فوقالذکر، بـه پیـشگامـی رفـیـق
زنده یاد استاد اکرم، در 13 میزان سال 1344 خورشیدی "سازمان جوانان مترقی افغانستان" را به مثابۀ اولین سازمان کمونیستی افغانستان پایهگذاری نمودند. سپس تقریباً دوونیم سال بعد، "سازمان جوانان مترقی افغانستان" همکاری دو محفل دیگر- محفل انجنیر عثمان و محفل شاهپور- را برای انتشار یک نشریۀ دموکراتیک علنی جلب نمود. به این ترتیب جریدۀ "شعلۀ جاوید" به عنوان «ناشر اندیشههای دموکراتیک نوین» منتشر گردید.
مدت زمان اندکی پس از آغاز انتشار جریدۀ "شعلۀ جاوید" اولین برآمد مبارزاتی آشکار جریان دموکراتیک نوین افغانستان به شکل تظاهرات تجلیله از روز جهانی کارگر در اول می 1968 (11 ثور 1347) صورت گرفت. این جریان سیاسی به سرعت به یک جریان سیاسی انقلابی وسیع و سرتاسری کل کشور و مرکب از فرزندان صدیق تمامی ملیتها و اقلیتهای ملی در افغانستان مبدل گردید.
جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور، علیرغم تحمل اشتباهات، انحرافات و انشعابات متعـدد در طـول حیات مبارزاتی شان، در مواجهه با سرکوبگریهای کودتاگران رویزیونیست 7 ثوری و سپس سپاهیان متجاوز و اشغالگر دولت سوسیال امپریالیستی شوروی بخشهای مهمی از مبارزات و مقاومتهای مسلحانۀ تودهیی در سطح کل کشور را سازماندهی و رهبری نمودند و با داخل شدن جانبازانه به میدان کارزار مبارزاتی مسلحانه، تلفات وسیعی را در سطح رهبران، کادرها، صفوف و تودههای رزمندۀ تحت رهبری شان متحمل گردیدند و بدین ترتیب به جنبشهای سرتاپا خون چکان مبدل شدند.
جانباختگان قهرمانی که عکسهای شان در پوستر تبلیغاتی 7 قوس امسال، مانند سالهای قبل، درج است، مثالهای برجستهای از دهها هزار جانباختۀ قهرمانِ جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور محسوب میگردند.
درین میان عکس رفیق زندهیادِ جانباخته استاد اکرم به عنوان رهبر مؤسس جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور در پوستر، بزرگتر از سایر عکسها است و در متن ستارۀ سرخ جا داده شده است تا نقش مرکزی ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی این رفیق زندهیادِ جانباخته در تأسیس سازمان جوانان مترقی و راهاندازی جنبش دموکراتیک نوین افغانستان به خوبی ترسیم گردد.
رفیق زندهیادِ جانباخته استاد اکرم با وجودی که در اثر مبتلا شدن به یک مریضی جانکاه توان کاروپیکار متشکل و منظم سیاسی را از سال 1349 خورشیدی ببعد از دست داده بودند، در تابستان سال 1357 توسط کودتاچیان هفت ثوری دستگیر شدند، ولی مدتی بعد دوباره رها گردیدند. اما بعد از آن که بار دوم در ماه حوت سال 1357 توسط رژیم مزدور اسیر
شدند دیگر روی آزادی را ندیدند و پس از تحمل چندین ماهۀ شکنجههای زندان کودتاگرانِ رویزیونیستِ و مزدور، در 7 قوس سال 1358 خورشیدی، یعنی سیوچند روز قبل از تجاوز قوای اشغالگر سوسیال امپریالیستی بر کشور به دست دژخیمانِ آدمکشِ وطنفروش جاودانه شدند.
3--- رفیق زندهیادِ جانباخته داکتر صادق یکی از رهبران بنیانگذار "سازمان جوانان مترقی افغانستان" و برجستهترین رهبر بنیانگذار "سازمان رهاییبخش خلقهای افغانستان (سرخا)" بود. خط "سازمان رهاییبخش خلقهای افغانستان (سرخا)" ادامه و تکامل خط رفیق زندهیادِ جانباخته استاد اکرم نبود. آن خط از زمان تشکیل "سازمان جوانان مترقی افغانستان" تا اواخر سال 1349، یعنی زمان مبتلا شدن رفیق اکرم به مریضی، خطِ حاکم بر آن سازمان بود. مریضی رفیق اکرم باعث کنارهگیری اجباری اش از فعالیتهای مبارزاتی سازمانی گردید. در نتیجه جناح تحت رهبری رفیق صادق از لحاظ ایدیولوژیک- سیاسی بر کمیتۀ مرکزی "سازمان جوانان مترقی" مسلط گردید.
البته قبل از آن نیز جناح تحت رهبری رفیق صادق در کمیتۀ مرکزی پنج نفرۀ "سازمان" از لحاظ تعـداد مسـلط بود. اما تا زمانی که رفیق اکرم توان پیشبرد فعالیتهای مبارزاتی سازمانی را داشت، جناح تحت رهبری رفیق صادق علیرغم اکثریت عددی در کمیتۀ مرکزی "سازمان"، به دلیل پیروزی تقریباً دایمی رفیق اکرم در مباحثات کمیتۀ مرکزی "سازمان"، نتوانست از لحاظ ایدیولوژیک- سیاسی بر کمیتۀ مرکزی"سازمان" و ازین طریق بر کل سازمان مسلط گردد. اما پس از آن که رفیق اکرم مریض شد، جناح تحت رهبری رفیق صادق بر کمیتۀ مرکزی "سازمان" مسلط شد و خود او به رهبر بلامنازع "سازمان" مبدل گردید.
اکثریت عددی جناح تحت رهبری رفیق صادق در کمیتۀ مرکزی "سازمان" حاصل ترکیب نشست عمومی سوم "سازمان" در سال 1359 خورشیدی بود. در آن نشست عمومی، جناح تحت رهبری رفیق اکرم 9 نفر، جناح تحت رهبری رفیق صادق 7 نفر و جناح "سنتریست" 5 نفر بودند. هریک از "سنتریست"ها به درجات مختلف میان دو خط رفیق اکرم و خط رفیق صادق در نوسان قرار داشتند. جناح سنتریست شامل افرادی از قبیل نادرعلی دهاتی (پویا)، محمد اعظم (دادفر)، حیدرعلی لهیب و دو تن دیگر بودند. آنها در مباحثات مطرح شده در نشست اکثراً جانب رفیق اکرم را گرفتند، ولی در انتخابات برای کمیتۀ مرکزی "سازمان" به نفع دو کاندید از جناح رفیق اکرم (خود رفیق و واصف باختری) و سه کاندید از جناح رفیق صادق (خود رفیق، خداداد خروش و ... ) رأی دادند. در عینِحال هیچ فردی از جناح "سنتریست" عضویت کمیتۀ مرکزی "سازمان" را حاصل نکرد.
خط رفیق صادق، که از جهات متعدد ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی- به خصوص در عرصههای کار تودهیی و کار تشکیلاتی و رابطۀ آنها با یکدیگر- یک خط "غیرفعال" بود، برای اولین بار در فعالیتهای مبارزاتی بعد از نشست عمومی اول "سازمان" تا نشست عمومی دوم "سازمان" خود را نشان داد. رفیق صادق در نشست عمومی اول "سازمان" به عنوان یکی از اعضای کمیتۀ مرکزی "سازمان" انتخاب گردید. با وجود این وی در فعالیتهای مبارزاتی بعد از نشست عمومی اول تا نشست عمومی دوم "سازمان" ضعفهای جدی مبارزاتی از خود نشان داد. تمایل به خارج نشینی، نپرداختن منظم و معیاری حقالعضویت و باقیداری تقریباً دایمی مالی از "سازمان"، انکار از ادامۀ شرکت در پخش شبنامههای "سازمان"، انتقادات جدی ای بود که در نشست عمومی دوم سازمان علیه وی مطرح بود. و درین نشست عمومی سازمانی از عضویت در کمیتۀ مرکزی دوم "سازمان" محروم گردید.
با ضربت خوردن تظاهراتِ تحتِ رهبری سازمان جوانان مترقی و جریان دموکراتیک نوین افغانستان در سال 1347 چند تن از رهبران "سازمان" و "جریان" زندانی شدند. از آن زمان تا نشست عمومی سوم سازمان جوانان مترقی در سال 1349، یک کمیتۀ مرکزی 4 نفره "سازمان" را رهبری مینمود که در آن از جناح تحت رهبری رفیق صادق فقط خداداد خروش عضویت داشت و سه رفیق دیگر عضو کمیتۀ مرکزی- رفیق اکرم، رفیق واصف باختری و رفیق صیاد- به جناح تحت رهبری رفیق اکرم تعلق اشتند.
رفیق اکرم و کمیتۀ مرکزی "سازمان" ضربۀ سال 1347 را ناشی از راستروی ارزیابی کرد، در حالی که رفیق صادق این ضربه را ناشی از "چپروی" دانست. بحث در مورد این مسئله باعث تنظیم دو سند "سازمانی" به نامهای "تحلیل بهاری" و "تحلیل خزانی" از سوی کمیتۀ مرکزی تحت رهبری رفیق اکرم گردید.
در این اسناد ضربۀ سال 1347 ناشی از راستروی سازمان و مشخصاً ناشی از تعطیل جلسات کمیتۀ مرکزی، بنا به پیشنهاد یکی از اعضای ارشد کمیتۀ مرکزی "سازمان"، ارزیابی گردید که زمینه را برای "چپروی" انجنیر عثمان در جریان تظاهرات مساعد ساخت. پیشنهاد مطرح شده در این اسناد آن بود که در جریان حرکتهای مبارزاتی تودهیی، کمیتۀ مرکزی "سازمان" به جای این که جلسات خود را تعطیل نماید باید بیشتر از پیش جلسات خود را فعالانه برگذار نماید و حرکتهای مبارزاتی تودهیی را فعالانه تحت رهبری بگیرد. برعکس رفیق صادق روی عدم اصرار دایمی در رهبری فعالانۀ مبارزات تودهیی و توجۀ اساسی به تنظیم حلقات آموزشی و تشکیلاتی اصرار مینمود و این اصرارش را تا زمان تدویر نشست عمومی سوم "سازمان" ادامه داد. کمیتۀ مرکزی "سازمان" با توجۀ اساسی به تنظیم حلقات آموزشی و تشکیلاتی موافق بود اما به شرط این که این حلقات نه به عنوان حلقات فرور رفته در خود و منزوی بلکه به عنوان حلقاتی برای دامن زدنِ فعالانه به مبارزات تودهیی، قویاً مرتبط با مبارزات تودهیی و برای رهبری اصولی و قاطع آن مبارزات مدنظر قرار بگیرد.
در هر حال رفیق صادق واضحاً طرفدار این بود که از میزان درگیـریهای مـبـارزاتـی "سـازمـان" در فـعـالـیـتهـای
مبارزاتی تودهیی و رهبری آن مبارزات کاسـتـه شـود و در عـوض روی حلقات آموزشی و تشکیلاتی مخفی روشنفکرانه تأکید اساسی صورت بگیرد. وی نظرات خود درین مورد را تا نشست عمومی سوم سازمان حفظ کرد.
در نشست عمومی سوم "سازمان" یکبار دیگر مباحثات حول مطالب فوق الذکر مطرح شد و پس از مباحثات و مجادلات جدی یک بار دیگر نظریات رفیق اکرم در این نشست عمومی مورد پذیرش قرار گرفته و به اکثریت آراء یعنی 14 رأی (9 رأی جناح تحت رهبری رفیق اکرم + 5 رأی جناح سنتریستها) در مقابل 7 رأی جناح تحت رهبری رفیق صادق، یه تصویب رسید.
تا زمانی که بعد از نشست عمومی سوم "سازمان" رفیق اکرم فعال باقی مانده بود، کماکان مثل سابق کمیتۀ مرکزی را، طبق فیصلههای نشست عمومی سوم "سازمان"، تحت رهبری داشت. اما پس از آن که وی مریض و غیر فعال گردید و کمیتۀ مرکزی "سازمان" تحت رهبری رفیق صادق قرار گرفت، وی و به تبعیت از وی کمیتۀ مرکزی "سازمان" به جای تطبیق فیصلههای نشست عمومی سوم "سازمان" در خط دیگری قرار گرفت و تا حد زیادی از میزان توجۀ کمیتۀ مرکزی "سازمان" نسبت به فعالیتهای جریان دموکراتیک نوین کاسته شد.
در نتیجۀ این بیتوجهی راستروانۀ سازمان نسبت به فعالیتهای جریان دموکراتیک نوین افغانستان در سالهای 1350 و 1351، از یک طرف فعالیتهای مبارزاتی "جریان"، در چند مورد مهم دچار به "چپروی" گردید و از طرف دیگر کل جریان به دو بخش جداگانۀ مدافعین و انتقادیون تقسیم گردیده و در مقابل همدیگر قرار گرفتند. این وضعیت مجموع جریان را از لحاظ پیشبرد فعالیتهای عملی مبارزاتی تا حد زیادی از رمق انداخت. در نتیجه، نشست عمومی سوم سازمان در سال 1351 به جای این که باعث رفع مشکلات "سازمان" و "جریان" گردد، به آخرین نشست عمومی سازمانی مبدل گردید و "سازمان" را به طرف پراگندگی و فروپاشی سوق داد.
در شرایطی که در سال 1352 موضعگیری مستند علیه "سازمان" و "جریان" از طرف "گروه انقلابی خلقهای افغانستان" تحت عنوان "با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم" صورت گرفت، جریان در مسیر عدم فعالیت، فروپاشی و چند پارچگی افتاده بود و "سازمان" نیز در مسیر انحلال پیش میرفت و نتوانست علیه اکونومیزم "گروه انقلابی..." فعالانه به موضعگیری اصولی سریع و قاطع بپردازد. در شرایطی که استبداد داود خانی بعد از کودتای 26 سرطان سال 1352 بر کشور مسلط گردیده بود، موضعگیری اصولی مستند علیه اکونومیزم "گروه انقلابی..." و همچنان علیه اوانتوریزمِ "پس منظر تاریخی" خیلی با تأخیر و در سال 1352 توسط بقایای "سازمان جوانان مترقی" صورت گرفت. تا آن موقع از یک طرف اکثریت منسوبین "جریان" غیر فعال شده بودند و "جریان" عملاً فروپاشیده بود و از طرف دیگر اکثریت منسوبین بر حال "جریان" به "انتقادیون" پیوسته بودند.
سند "انقلاب سرخ است یا اکونومیزم بورژوایی؟" که توسط بقایای "سازمان جوانان مترقی افغانستان" در سال 1354 خورشیدی تدوین و منتشر گردید، فقط توانست توجۀ بخش کوچکی از منسوبین سابق "سازمان جوانان مترقی افغانستان" را، که برحال باقیمانده بودند، و همچنان توجۀ بخش کوچکی از منسوبین سابق برحال "جریان دموکراتیک نوین افغانستان" را به سوی خود جلب نماید. برین اساس بود که "سازمان رهاییبخش خلقهای افغانستان" توسط بخش کوچکی از منسوبین سابق "سازمان جوانان مترقی افغانستان" در اواخر سال 1354 خورشیدی تشکیل گردید و توانست بخش کوچکی از منسوبین سابق "جریان دموکراتیک نوین افغانستان" را به سوی خود جلب نماید.
اما خط این سازمان ادامۀ خط "سازمان جوانان مترقی افغانستان" تحت رهبری رفیقِ زنده یاد اکرم نبود، بلکه ادامۀ خط غیر مسلط جناح تحت رهبری زندهیاد صادق در "سازمان جوانان مترقی افغانستان" تحت رهبری رفیق اکرم و ادامۀ خط مسلط بر "سازمان" بعد از مریضی رفیق اکرم بود.
مهمترین مشخصات منفی خط "سرخا" اینها بود:
1-- جبههگرایی به جای توجه به تشکیل حزب کمونیست به عنوان مهمترین سلاح مورد نیاز انقلاب.
2-- کودتاگرایی به جای توجه به استراتژی مبارزاتی جنگ طولانی مدت خلق.
3-- تشکیلات سست و غیر منطبق با شرایط شدیداً سرکوبگرانه و جنگی مسلط بر کشور بعد از کودتای هفت ثور 1357.
4-- بیتوجهی عمومی به کاروپیکار مبارزاتی تودهیی در مسیر تلاش برای احیای جریان دموکراتیک نوین افغنستان.
5-- جهتگیری حمایتگرانه از بنیادگرایی شیعی ایرانی تحت نام "اسلام مبارز".
6-- عدم موضعگیری روشن علیه رویزیونیزم مدرن سهجهانی چینی (رویزیونیزم تینهسیائوپینگی) و دگما رویزیونیزم مدرن البانیایی (رویزیونیزم خوجهیی).
اما "سازمان رهاییبخش خلقهای افغانستان (سرخا)" اولین سازمان مارکسیست- لنینیست- مائوتسهدون اندیشه در میان منسوبین سابق "سازمان جوانان مترقی" و "جریان دموکراتیک نوین افغانستان" بود که علیه "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" و رژیم برخاسته از کودتای هفت ثور (جمهوری دموکراتیک افغانستان) از طریق پخش شبنامهها به موضعگیری رسمی پرداخت و همچنان علیه به اصطلاح تاکتیک سراسر نادرست تماسگیری بعضی از چهرههای معروف "شعلهیی" با سران رژیم کودتایی به طور مستند موضعگیری نمود. به همین جهت مقدم بر هر سازمان دیگر چپ "شعلهیی" توسط رژیم کودتایی مورد ضربت قرار گرفت و به خاطر این که دارای تشکیلات سست و بیحال و غیر منطبق با شرایط جنگی سال 1358 بود در همان سال در مواجهۀ ناکام علیه سرکوبگریهای رژیم مزدور سریعاً فروپاشید.
رفیق زندهیادِ جانباخته داکتر صادق که توسط رژیم کودتا دستگیر شده بود، نیز در 7 قوس سال 1358 خورشیدی توسط جلادان قاتل رژیم کودتایی جاودانه شد و نام او، علیرغم موجودیت کمبودها و انحرافات جدی در مبارزات سازمانِ تحت رهبری اش، به عنوان یکی از جانباختگان برجستۀ جنبش مائوئیستی افغانستان در تاریخ مبارزات انقلابی مردمان کشور ثبت گردید.
4--- رفیق زندهیادِ جانباخته مجید کلکانی یکی از چهرههای برجستۀ رهبری کننده در محفلِ تحت رهبری انجنیر عثمان بود. این محفل در انتشار جریدۀ شعلۀ جاوید در پهلوی "سازمان جوانان مترقی" و محفل شاهپور سهم گرفت. دوتن از رهبران اصلی این محفل یعنی انجنیر عثمان و مضطرب باختری جزء نویسندگان اصلی جریدۀ شعلۀ جاوید و جزء گردانندگان اصلی تظاهرات و مبارزات اعتراضی جریان دموکراتیک نوین بودند. بنابرین قبل از بروز اولین انشعاب در جریان دموکراتیک نوین کشور، در اثر جداشدن محفل تحت رهبری انجنیر عثمان از جریان سیاسی تحت رهبری سازمان جوانان مترقی و انتشار جزوۀ "پس منظر تاریخی" توسط انشعابیون، تمامی افراد شامل در محفل مذکور، علیرغم مبتلا بودن کموبیش به تمایلات چهگواریستی، به شمول رفیق زندهیادِ جانباخته مجید کلکانی جزء منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان بودند. چنانچه در همان زمان به عنوان نشانهای از تعهد به "جریان" و کاروپیکار آن، بنا به دستور آن رفیق زندهیاد، پنجاه پنجاه نسخه از تمامی شمارههای منتشر شدۀ جریدۀ شعلۀ جاوید منظماً از شهر کابل به کلکان انتقال مییافت و در اختیار روابط روشنفکری و تودهیی ایشان در آن جا قرار میگرفت.
پس از کنارهگیری انجنیر عثمان و مضطرب باختری یعنی دو تن از رهبران اصلی محفل "پس منظر تاریخی" از فعالیتهای سیاسی در سال 1352 و منشعب شدن بقایای محفل مذکور در دو گروپ جدا ازهم، زندهیاد مجید کلکانی و یاران نزدیکش مدتی به مبارزات گروپیک مستقل از سایر بخشهای باقیمانده از جریان دموکراتیک نوین افغانستان ادامه دادند و در طی همین مدت دریافتند که تیوری چهگواریستی تقدم کانون چریکی نسبت به تشکیلات انقلابی و جنگ انقلابی تودهیی، در افغانستان کارکرد ندارد و بدین ترتیب از لحاظ تیوریک و عملی از گرایشات چهگواریستی فاصله گرفتند. در هر حال به همین جهت بود که گروه تحت رهبری زندهیاد مجید در اواخر سال 1354 و اوایل سال 1355 خورشیدی، به تصور این که "گروه انقلابی خلقهای افغانستان" یک گروه مارکسیست- لنینیست- مائوتسه دون اندیشه است، در نزدیکی با آن گروه قرار گرفت و این نزدیکی مدت سه سال دوام نمود و سپس بنا به علل و عوامل مختلفی پایان یافت.
زندهیاد مجید و جناح تحت رهبری او در اواخر سال 1357 و اوایل سال 1358 در مبارزات برای تأسیس "سازمان آزادیبخش مردم افغانستان" (ساما) سهم نمایان گرفت. او "ساما" را از زمان تأسیس آن سازمان در ماه سرطان 1358 تا زمان دستگیری خودش در اواخر سال 1358، طی مدت چندین ماه رهبری نمود و بدین ترتیب رهبر سازمانی گردید که اکثریت قاطعی از منسوبین سابق جریان دموکراتیک نوین افغانستان در آن تنظیم شده بودند و کاروپیکار مبارزاتی شان را در چهارچوب آن سازمان پیش میبردند.
او در اواخر سال 1358 خورشیدی توسط جواسیس رژیم مزدور کودتاگران هفت ثوری دستگیر گردید و در ماه جوزای سال بعدی توسط جلادان رژیم به خیل جاویدانگان پیوست. بدین ترتیب زنده یاد مجید کلکانی، علیرغم تمامی فرازونشیبهای مبارزاتی اش، یکی از پیشگامان جنبش دموکراتیک نوین افغانستان، یکی از مؤسسین برجستۀ "سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)"، یکی از رهبران درجه اول آن سازمان، یکی از جانباختگان فداکار جنبش دموکراتیک نوین و یکی از نامآوران بزرگ جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی کشور محسوب میگردد.
5--- رفیق زندهیادِ جانباخته بشیر بهمن یکی از فعالین جریان دموکراتیک نوین افغانستان و مرتبط به محفل تحت رهبری داکتر هادی محمودی فقید بود. این محفل علیرغم نااستواری بنیادینش در پذیرش اندیشۀ مائوتسه دون، در تأسیس سازمان جوانان مترقی افغانستان و رهبری آن سازمان و در راه اندازی جریان دموکراتیک نوین افغانستان و رهبری آن و همچنان در تأسیس و رهبری "ساما" سهم گرفت. بشیر بهمن یکی از اعضای کنفرانس مؤسس "ساما"، یکی از اعضای برجستۀ کنگرۀ مؤسس سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی (ساوو) و یک عضو برجستۀ کمیتۀ مرکزی "ساوو" بود. وی حین ضربت خوردن مقر کمیتۀ مرکزی "ساوو" در سال 1359 یکجا با سایر همرزمانش توسط پولیس رژیم مزدور دستگیر گردید و پس از تحمل چندین ماه شکنجه و اسارت توسط دژخیمان رژیم مزدور به جاودانگی پیوست و نامش به عنوان یکی از چهرههای برجستۀ جنبش دموکراتیک نوین کشور و یکی از نامآوران جانباختۀ مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی در افغانستان در اوراق تاریخ مبارزات انقلابی کشور ثبت گردید.
6--- رفیق زندهیادِ جانباخته عبدالاله رستاخیز یکی از چهرههای برجستۀ جنبش دموکراتیک نوین افغانستان در سمت غرب کشور و یکی از رهبران و مبلغین برجستۀ آن جنبش در پوهنتون کابل در نیمۀ دوم دهۀ چهل خورشیدی بود. نام او به عنوان یکی از شعرای برجستۀ انقلابی کشور در تاریخ ادبیات دری افغانستان ثبت است.
قصیده های کوتاه از رستاخیز:
از اینجا از دل تاریک این زندان دردانگیز
شکستم این سکوت تلخ
تا بار دگر خوانم
که مرگ ما پر قو نیست
کوه است و گرانسنگ است .
رستاخیز به عنوان یکی از رهبران برجستۀ "انتقادیون" در سمت غرب کشور، علیرغم تحمل انحرافات، اشتباهات و کمبودات تیوریک و عملی در طول بیشترین سالهای دهۀ پنجاه خورشیدی، پس از کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی علیه رژیم کودتا ایستاد و علیه آن به مبارزه پرداخت و توسط قلادهبندان رژیم دستگیر و زندانی گردید و پس از تحمل شکنجهها و اسارت طولانی در زندان توسط دژخیمان مزدور رژیم به جاودانگی پیوست. رستاخیز یکی از جانباختگان برجستۀ جنبش دموکراتیک نوین افغانستان محسوب میگردد و اشعار انقلابی پرشور این شاعر شوریدهحال هنوز و تا سالهای متمادی در آینده، الهامبخش رزمندگان انقلابی در کشور خواهد بود.
7--- رفیق زندهیادِ جانباخته شاهمحمد پردل در "ساما" معروف به "اندیوال پردل" و در میان تودههـای مـردم در
کابل و شمالی معروف به "لالا شاه محمد" بود. او یکی از یاران سابقه دار زندهیاد مجید ککانی، یکی از اعضای کنفرانس مؤسس "ساما"، برجستهترین چهرۀ جناح طرفدار برنامۀ "ساما" در کنگرۀ اول آن سازمان، یکی از فرماندهان برجستۀ جنگ مقاومت ضد سوسیالامپریالیزم شوروی، فرمانده عمومی نظامی "ساما"، فرمانده نظامی "ساما" در کوهدامن و فاتح غند حسین کوتِ اردوی پوشالی رژیم مزدور در کوهدامن بود. اگر توطئۀ اخوانیان خاین یا توطئۀ "اندیوالان" دوروی، منافق و عاقبت نیندیش در درون "ساما" در منطقۀ کوهدامنِ، در اواسط سال 1359 خورشیدی، فرصت ادامۀ کاروپیکار انقلابی از وی را نمیگرفت این امکان قویاً وجود داشت که در همکاری با سایر زرمندگان قهرمان بتواند نام خود را به عنوان فاتح لوای جبلسراج اردوی پوشالی رژیم مزدور نیز در تاریخ جنگ مقاومت ضد سوسیالامپریالیزم شوروی ثبت نماید.
جانباختن این فرمانده دلاور در اواسط سال 1359 خورشیدی، در قدم اول از یک جهت زمینهساز شکست جنگ دفاعی جاری رزمندگان سامایی در مقابل تهاجمات نیروهای اخوانی تحت رهبری مسعود در پروان گردید. برعلاوه زمینهساز ایجاد تفرقۀ فوری در میان جنگجویان سامایی در منطقۀ کوهدامن شد. همچنان از یک جهت زمینۀ مساعدی برای شکست نیروهای سامایی در سال 1360 در جنگ با نیروهای مربوط به حزب اسلامی گلبدین در کوهدامن و عاقبت تسلیم شدن هر دو طرف این جنگ به رژیم مزدور فراهم آورد. در اثر این تسلیمی یک غند دولتی 760 نفره از نیروهای تسلیم شدۀ سامایی در کوهدامن سربرآورد و رژیم مزدور انتقام از دست دادن غند حسین کوت را گرفت.
8--- رفیقِ زنده یادِ جانباخته سلطان احمد معلم یکی از کادرهای رهبری "سازمان پیکار برای نجات افغانستان" بود. وی در سال ... در کابل توسط عوامل رژیم مزدور اسیر گردید و مدتی را در زندان به سر برد. پس از رهایی از زندان از کشور خارج شد و در یکی از شهرهای پشت خط دیورند سکنا گزین گردید. وی هنوز مدت زمان زیادی را در آن شهر بهسر نهبرده بود که به نحو مشکوکی مفقود گردید و جستوجوی طولانی رفقای سازمانیاش برای بازیابی او بینتیجه ماند و قاتلیناش نیز به طور مستند شناخته نشدند. در آن زمان حزب اسلامی گلبدین در مناطق مختلف پشت خط دیورند دستههای تروریست فعالی داشت که در موارد مشخصی به قتل و کشتار عناصر ملی، دموکرات و انقلابی کشور دست میزدند. بعضی از روابط خانوادگی این رفیقِ زندهیاد گفته اند که وی توسط همین دهشتافگنان مزدور مورد سوء قصد قرار گرفته و جانباخته است.
9--- رفیقِ زندهیادِ جانباخته داود سرمد یکی از فعالین جریان دموکراتیک نوین افغانستان و یکی از نامآوران جریان در کل منطقۀ شمالی بود و از سابقۀ چندین سالۀ رفاقت و همسنگری با زندهیاد مجید برخوردار بود. او فعالانه در پروسۀ تشکل "ساما" سهم گرفت و پس از برگذاری کنفرانس مؤسس و اعلام موجودیت آن سازمان در سرطان 1358 خورشیدی، مسئولیت کمیتۀ تشکیلات مرکزی "ساما" را بر عهده گرفت. اما مدت زمان اندکی پس از آغاز کار کمیتۀ تشکیلات مرکزی "ساما"، مقر این "کمیته" در اوایل خزان سال 1358 خورشیدی توسط اوباشانِ مربوط به شبکۀ استخبارتی رژیم کودتا ("خاد") مورد حمله قرار گرفت و تمامی اعضای "کمیته" دستگیر گردیدند. رفیق زندهیاد داود سرمد شکنجههای طولانی شکنجهگران "خاد" را قهرمانانه تحمل کرد و تا آخر علیه رفقایش لب به سخن نگشود. به این ترتیب او مستنطقان و شکنجهگران خود را در میدان مقاومت علیه شکنجه و تعذیب ضد انقلابی و ضد انسانی با شکست شرمسارانه مواجه ساخت و آنها کین توزانه او را خیلی سریع به جلادانی تسلیم کردند که در همان شب یا روز 7 قوس 1358 خونش را ریختند و شاعر گرانمایۀ انقلابی را به سرانجام سرخی که مدتها قبل به زبان شعر تمنا کرده بود رساندند:
زخون خویش خطی میکشم به سوی شفق چه خوب عاشق این سرخییی سرانجامم
تویی که پشت تو میلـزرد از تصـور مـرگ مـنـم کـه زندگـییِـی دیگـر اسـت اعـدامـم
10--- رفیقِ زنده یاد جانباخته رسول جرئت یکی از فعالین جریان دموکراتیک نوین افغانستان بود. او در فاریاب زاده شد ولی در قندهار بود که به یکی از فعالین و نامآوران جریان دموکراتیک نوین افغانستان مبدل گردید. سپس در سالهای بعد با زندهیاد داود سرمد و از طریق او با زندهیاد مجید کلکانی عیارانه نرد رفاقت زد، در پروسۀ تشکل "ساما" فعالانه نقش بازی کرد، در کنفرانس مؤسس "ساما" سهم گرفت، عضو کمیتۀ تشکیلات مرکزی "ساما" گردید و یکجا با سایر اعضای این کمیته در اوایل خزان 1358 توسط اوباشان خادیست رژیم کودتای هفت ثور دستگیر گردید. در زندان در مقابل شکنجهگران خادیست قهرمانانه مقاومت کرد و حسرت شنیدن حتی یک کلمه از زبانش علیه رفقا و راه مبارزاتی اش را چون سرب مذاب به گوشهای ناشنوای آنها ریخت و دلهای مکدرشان را مکدرتر ساخت. رژیم مزدور او را نیز چون سایر یارانش پیشاپیش در استقبال از ارتشیان مهاجم و اشغالگر ارباب سوسیال امپریالیستیاش سر برید.
11--- رفیق زندهیادِ جانباخته سیدال سخندان در جریان تصادمِ افرادِ "سازمان جوانان مسلمان" و پشتیبانان آنها از فاکولتۀ شرعیات پوهنتون کابل، مدرسۀ دارالعلوم عربی کابل، طلاب مدرسۀ دینی مربوط به قلعۀ جواد (قلعۀ حضرت مجددی) و طلاب مربوط به مدرسۀ تحت مسئولیت مولوی محمد نبی محمدی در لوگر و غیره با منسوبین جریان دموکراتیک نوین در سال 1351 خورشیدی در پوهنتون کابل، مسلحانه مورد سوء قصد قرار گرفت و جان باخت. متهم اصلی این قتل جنایتکارانه شخص گلبدین حکمتیار شناخته شد و در همان زمان مدتی از عمر جنایتکارانه اش را در زندان حکومت وقت سپری نمود. جالب است که او دهها سال بعد، پس از تسلیم شدن آشکار به رژیم دستنشاندۀ اشغالگران امپریالیست و از این طریق تسلیم شدن به خود اشغالگران امریکایی و متحدین انگلیسی و غیرانگلیسی شان، در یک مصاحبۀ تلویزیونی، سوء قصد علیه سیدال سخندان را انکار نموده است. در حالی که هم جانباختن "سخندان" در جریان تصادم مذکور و هم رهبری نیروهای مربوط به سازمان جوانان مسلمان و پشتیبانان شان توسط گلبدین حکمتیار در آن تصادم، امور مسلم، روشن و غیر قابل انکاری بوده است که او حتی اکنون نیز نمیتواند مورد انکار قرار داهد.
رفیق زندهیاد سیدال سخندان با وجودی که زادۀ یک خانوادۀ زحمتکش پشتون در لوگر بود توانست فقط در ظرف چند ماه تعداد زیادی از فرزندان زحمتکشان ولایت بامیان از ملیت هزاره را وسیعاً به صفوف جریان دموکرتیک نوین افغانستان جلب نماید و محبوبترین چهرۀ سیاسی در میان دهقانان آن ولایت گردد.
زندهیاد سیدال سخندان شاعر شوریده حالی بود که اشعار انقلابی اش به زبان پشتو زینت بخش چند شماره از جریدۀ شعلۀ جاوید در دورۀ اول نشراتیاش شد. برعلاوه اشعار او در تمامی مظاهرات تحت رهبری جریان دموکراتیک نوین افغانستان دکلمه میگردید.
ستره ملاکه نور ستا ژغ په غاړه وړلی نشم ستا دپښو لاندی خپلی ژوند کولی نشم
چه په څپیړه دی وهلم ما به خړخړ کتـــــــل کله نــاست وم نو لجن کله پلارته ژړل
درسهای مجدداً فراگرفته شده
در
بزرگداشت از روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین
1-- بزرگداشت از روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین افغانستان، بزرگداشت از جانبازی تمامی جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور است که تعداد تقریبی مجموعی آنها رویهمرفته به بیست هزار (20000) نفر میرسد.
اکثریت قریب به اتفاق این جانباختگان در زمان مبارزه و جنگ علیه رژیم کودتایی هفت ثور و متعاقب آن جنگ مقاومت ضد سوسیالامپریالیزم شوروی، اکثراً توسط عوامل و نیروهای رژیم مزدور و اشغالگران سوسیالامپریالیست و تا حدی توسط سرسختان ضد کمونیست در درون جنگ مقاومت ضد شوروی، به جاودانگی پیوسته اند. این جانباختگان نه تنها در برگیرندۀ رهبران، کادرها و صفوف سازمانی تشکلات منشاء گرفته از "سازمان جوانان مترقی افغانستان" و "جریان دموکراتیک نوین افغانستان" هستند، بلکه تعداد زیادی از آن منسوبین سابق "سازمان" و "جریان" را نیز در بر میگیرند که بعد از فروپاشی آنها عضو هیچ سازمـان و تشکل "چپِ" منشاء گرفته از "سازمان جوانان مترقی" و "جریان دموکراتیک نوین" نبودهاند.
تمام این جانباختگان، علیرغم تمامی فرازونشیبهای مبارزاتی شان، حداقل جانباختگان مبارزه و مقاومت ملی علیه سوسیالامپریالیزم شوروی و رژیم مزدورش و در سطوح بالاتر جانباختگان جنبش دموکراتیک نوین و جنبش مائوئیستی افغانستان محسوب میگردند. باید هر یک ازین جانباختگان در حد خودش بزرگداشت گردد و مورد احترام و تکریم قرار داشته باشد.
2-- حزب کمونیست (حزب سیاسی پرولتاریا و پیشآهنگ پرولتاریا) مهمترین سلاح از میان سه سلاح مورد نیاز برای انقلاب دموکراتیک نوین، گذار به انقلاب سوسیالیستی و حرکت مداوم انقلابی به سوی کمونیزم جهانی از طریق انقلابات متعدد فرهنگی است. موجودیت این سلاح شرط ضروری ایجاد و پرورش دو سلاح دیگر انقلاب است. حزب سیاسی پرولتاریا و پیشآهنگ پرولتاریا نه تنها تمامی سازمانهای مبارزاتی دیگر پرولتاریا و تودهها را رهبری مینماید و تداوم مبارزاتی آنها را تأمین میکند، بلکه از منافع عمومی امروزی و آتی پرولتاریا نمایندگی مینماید. در واقع بدون تعلق داشتن به یک حزب کمونیست حقیقی، تعلق داشتن حقیقی به جنبش کمونیستی و تعهد حقیقی ایدیولوژیک- سیاسی به کمونیزم معنا و مفهوم حقیقی نخواهد داشت. به عبارت دیگر کمونیست بودن یک امر ایدیولوژیک- سیاسی - تشکیلاتی است و نه صرفاً یک امر ایدیولوژیک- سیاسی منهای تعهد تشکیلاتی.
3-- اما تحزب کمونیستی مائوئیستی صرفاً یک امر ضروری برای تأمین استقلالیت پرولتری کمونیستی مائوئیستی از نمایندگان سیاسی سایر طبقات و اقشار جامعه نیست، بلکه در عینحال برای تأمین رهبری پرولتری کمونیستی مائوئیستی بر سایر طبقات و اقشار مردمی و نمایندگان سیاسی آنها نیز هست. به عبارت دیگر حزب کمونیست با وجودی که مهمترین سلاح انقلاب است، یگانه سلاح مورد نیاز برای انقلاب نیست و اگر یگانه سلاح انقلاب باقی بماند در واقع قادر به هیچ پیشرفت مهمی در مسیر انقلاب نخواهیم شد. دو سلاح دیگر مورد نیاز انقلاب یکی "ارتش انقلابی خلق" است و دیگری "جبهۀ متحد انقلابی".
«ارتش خلق دومين سلاح مورد نياز انقلاب بعد از حزب كمونيست (مائوئيست) است و مهم ترين تشكيلات توده يي محسوب مي گردد. تشكيل ارتش خلق و تقويت روز افزون آَن خود يك پروسۀ طولاني است. ضرورت گسترش توده يي هرچه بيشتر جنگ خلق ايجاب مي نمايد كه در پهلوي ارتش خلق، دسته هاي چريك توده يي و گروه هاي مسلح دفاع از خود توده يي نيز سازماندهي گرديده و دوش به دوش رزمندگان ارتش خلق در جنگ سهم بگيرند.» (اساسنامۀ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان)
«حزب كمونيسـت (مائوئيسـت) افغانسـتان براي پيشـبرد جنگ خلق و پيشبرد مبارزات انقلابي در مجموع، جبهۀ متحد تحت رهبري خود را به مثابۀ سومين سلاح مورد نياز انقلاب دموکراتیک نوین ايجاد مي نمايد. پايۀ اصلي جبهۀ متحد، بصورت استراتژيك، اتحاد كارگران و دهقانان است كه از طريق بسيج و سازماندهي توده هاي دهقاني توسط حزب كمونيست (مائوئيست) در مناطق پايگاهي انقلابي روستايي به وجود مي آيد.
حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان با در نظر داشت ضرورت هاي مبارزاتي، در شرایط قبل از برپایی جنگ خلق نیز می تواند به ائتلاف هاي طبقاتي و سیاسی گوناگون مبادرت ورزد، اما در هر حالتي با پيگيري و استواري براي حفظ استقلال ايديولوژيك ــ سياسي تشكيلاتي و نظامي خود و تقويت مواضع انقلابي و تاُمين منافع پرولتاريا، مبارزه مي نمايد. فقط به اين صورت، مبادرت به ائتلاف هاي طبقاتي و سیاسی گوناگون ميتواند در خدمت استراتژي مبارزاتي حزب قرار بگيرد.» (اساسنامۀ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان)
بنابرین موجودیت حزب انقلابی پرولتری و رهبری آن پیش شرط تشکیل ارتش تودهیی و جبهۀ متحد انقـلابی اسـت.
اما این سلاحهای ضروری برای انقلاب خودبهخود به وجود نمیآیند و باید برای تشکیل آنها، همانند تشکیل حزب کمونیست، به سختی کوشید. حزب انقلابی پرولتری باید برای ایجاد ارتش تودهیی انقلابی و جبهۀ متحد انقلابی به عنوان دو سلاح دیگر مورد نیاز انقلاب بکوشد و در پرورش بیشتر و بیشتر آن سلاحها سعی نماید. ناگفته روشن است که شمولیت در ارتش تودهیی انقلابی و جبهۀ متحد انقلابی، در عین مرتبط بودن با موجودیت حزب انقلابی پرولتری و رهبری آن، هریک معیارهای مستقل خود را دارد که نسبت به معیارهای شمولیت در حزب انقلابی پرولتری از لحاظ ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی فرق مینماید.
این قاعده نه تنها باید در مورد افراد موجود باالقوه و باالفعل هر یک ازین سطوح مبارزاتی متفاوت بلکه در مورد جانباختگان باالقوه وباالفعل هر یک ازین سطوح مبارزاتی نیز دقیقاً رعایت گردد و یک کاسه ساختن مطلق سطوح متفاوت آن نادرست و غیر اصولی است.
علیرغم این مسایل و در هر حال، مبارزه برای تشکیل ارتش انقلابی و کل نیروهای مسلح انقلابی و جبهۀ متحد انقلابی در شرایط فعلی حزب ما، عرصههای مبارزاتی مهمی در مسیر کاروپیکار برای استحکام و گسترش حزب محسوب میگردد. به عبارت دیگر منظور از مبارزه برای استحکام و گسترش حزب در سطح وسیع صرفاً استحکام و گسترش تشکیلات حزب نیست و نمیتواند باشد، بلکه استحکام و گسترش فعالیتهای مبارزاتی حزب، منجمله در عرصههای مبارزه برای تشکیل ارتش انقلابی و جبهۀ متحد انقلابی و در حال حاضر عرصههای مبارزه برای ایجاد نیروهای مسلح انقلابی و ایجاد ائتلافهای طبقاتی و سیاسی گوناگون با شخصیتها و نیروهای دیگر، نیز هست. عکس این قضیه نیز درست است. حزب بدون دستیابی به سطح معینی از استحکام و گسترش ایدیولوژیک- سیاسی، تشکیلاتی و فعالیتهای مبارزاتی عملی، منجمله در عرصههای مبارزه برای تشکیل نیروهای مسلح انقلابی، در مسیر تشکیل ارتش انقلابی خلق، و ایجاد ائتلافهای سیاسی گوناگون طبقاتی و سیاسی، در مسیر تشکیل جبهۀ متحد انقلابی، قادر نیست از مرحلۀ تدارک جنگ خلق به مرحلۀ آغاز و پیشبرد جنگ خلق گذر نماید.
3— مشی تودهیی:
«مشي توده يي يكي از جوانب مهم استراتژي مبارزاتي حزب است. توده ها سازندگان تاريخ اند. پيروزي جنگ خلق و پيروزي انقلاب در كل، بدون بسيج، سازماندهي و رهبري آنان ممكن نيست. اين مسئوليتي است كه بر عهده حزب انقلابي پرولتاريا قرار دارد. انجام اين مسئوليت بدون پيوند با توده ها و اجراي وظايف توده يي مبارزاتي، ممكن و ميسر نمي گردد.
بردن آگاهي انقلابي در ميان توده ها يكي از وظايف توده يي مهم حزب است زيرا كه آگاهي انقلابي پرولتري خود بخود در ميان توده ها به وجود نمي آيد. اجراي اين وظيفه شكل مهمي از پيوند حزب با توده ها است.
آموختن از توده ها وظيفۀ توده يي مهم ديگر حزب است. اين آموزش با تكيه بر علم انقلاب پرولتري صورت مي گيرد. حزب نظرات پراگندۀ توده ها را گرد مي آورد، با استفاده از علم انقلاب پرولتري آنها را تجزيه و تحليل كرده و فشـرده مي سـازد و به ميان توده هـا مي برد تا تـوده هـا اين ايـده هاي فشرده شده از لحاظ علمي را از خود دانسته و خوب جذب نمايند.
پذيرش نظارت توده ها بر حزب، يكي از موارد مهم آموختن حزب از توده ها محسوب مي گردد. حزب مكلف است به نظرات توده ها در مورد خود به دقت گوش داده و اين گفته ها را مطابق معيارهاي ماركسيستي ــ لنينيستي ــ مائوئيسـتي تجـزيه و تحليل نمايد و نتيجه گيري هاي علمي آنرا به كار ببندد. اجراي اين وظيفه، شكل مهم ديگري از پيوند حزب با توده ها است.
بسيج و سازماندهي توده ها و رهبري مبارزات آنها، وظيفۀ توده يي مهم ديگر حزب محسوب مي گردد. حزب با بسيج توده ها و سازماندهي و رهبري مبارزات آنان، اين مبارزات را منظم و آگاهانه مي سازد و به سوي فتح و پيروزي سوق مي دهد. بدون رهبري حزب انقلابي مجهز به علم انقلاب پرولتري و قادر به درك فراز و نشيب هاي مسـير مبارزات انقلابي و عبور از آنها، توده ها شـكسـت مي خورند. اجـراي اين وظيفه نيز يكي از اشـكـال مهم پيوند حزب با توده ها است.
وظايف و پيوند هاي توده يي حزب، مرتبط و همبسته با هم هستند و متقابلاً بالاي همديگر تاُثير مي گزارند. بدون اجرا و ايجاد آنها، يا حزب به فرقه اي فرو رفته در خود مبدل مي گردد و يا به دنباله روي از توده ها مي پردازد. فقط با اجرا و ايجاد اين وظايف و پيوند ها، ساختمان، تحكيم و گسترش حزب در ميان توده ها موفقانه و به طور مستمر پيش مي رود.
مشي توده يي به مفهوم برخورد يكسان با تمامي بخش هاي توده ها نيست. توده ها بطور كلي از سه قسمت تشكيل مي شوند: بخش پيشرو، بخش ميانه و بخش عقب مانده. حزب، بخش پيشرو را تحت رهبري خود متحد مي سازد، با تكيه بر اين بخش، سطح آگاهي بخش ميانه را بالا مي برد و به سوي خود جلب مي نمايد و سعي مي كند كه بخش عقبمانده را به دنبال خود بكشاند و يا لا اقل خنثي سازد.
« رهبران بايد با مهارت عناصر قليل فعال را بگرد رهبري متحد گردانند و با تكيه به آنها سطح آگاهي سياسي عناصر ميانه را بالا برند و عناصر عقبمانده را بسوي خود جلب نمايند.»
حزب کمو نیست (مائوئیست) افغانستان، جنگ خلق را شکل عمدۀ مبارزۀ توده یی و ارتش انقلابی را شکل عمدۀ تشکیلات توده یی در کشور می داند و سایر اشکال مبارزات توده یی و تشکلات توده یی را در خدمت به تدارک و پیشبرد این مبارزه و ایجاد و تکامل این تشکل دامن می زند. مبارزۀ انقلابی در کل و شکل مشخص کنونی آن یعنی مقاومت ملی مردمی و انقلابی بطور خاص، مبارزه و مقاومت همه جانبه ای است که بر محوریت تدارک، برپایی و پیشـبرد جنگ خلق، که شـکل مشـخص کنونی آن جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی است، پیش برده می شود.
بنابرین مبارزه برای پیشبرد و تکامل اشکال غیر عمده ولی مهم مبارزات توده یی و مبارزه برای ایجاد و تکامل تشکلات غیر عمده ولی مهم توده یی، نیز بخشی از مشی توده یی حزب است. بی توجهی و کم توجهی به این مبارزات، کل مشی توده یی حزب را خدشه دار می سازد.» (اساسامۀ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان)
بنابرین استحکام و گسترش کاروپیکار تودهیی حزب عرصۀ مهمی از استحکام و گسترش فعالیتهای عملی مبارزاتی حزب را تشکیل میدهد که بدون توجه به آن و پیشرفت در آن، حزب به یک فرقۀ منزوی و جدا از تودهها مبدل میگردد. اگر انزواگرایی فرقهیی به طور اساسی ریشه کن نکردد، حتی یک فعالیت مبارزاتی اساساً تودهیی، مثل بزرگداشت از روز جانباختگان جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور، به یک فعالیت روشنفکرانۀ جدا از تودهها مبدل میگردد و در پنجههای خودخواهانۀ خرده بورژوایی روشنفکران جدا از تودهها گرفتار میآید.
کاروپیکار مبارزاتی تودهیی به مفهوم تحریم کاروپیکار مبارزاتی در میان روشنفکران نیست، اما به مفهوم نفی نخبهگرایی افراطی روشنفکرانه هست. به عبارت دیگر نخبهگرایی روشنفکرانه به ذات خود در تضاد انتاگونیستی با کاروپیکار مبارزاتی تودهیی قرار ندارد، بلکه میتواند در تضاد غیر انتاگونیستی با مشی تودهیی قرار بگیرد و از جهات معینی مکمل و پرورش دهندۀ آن مشی باشد. ولی اگر حالت افراطی به خود بگیرد در تضاد انتاگونیستی با مشی تودهیی قرار میگیرد و در نهایت باعث سستی، رخوت و افول مشی تودهیی خواهد شد.
نخبهگرایی روشنفکرانۀ افراطی بستر مناسبی برای پرورش کیش شخصیت فراهم میسازد و کیش شخصیت قهرمانبازی و قهرمانپرروری را، به جای تکیه روی تودهها و مبارزات آنها، دامن میزند و مبارزت تودهیی را در مسیر افول سوق میدهد.
انزواگرایی روشنفکرانه و بیاهمیت تلقی کردن پیوند با تودهها و مبارزات تودهیی اولین گام سکتاریزم فرقهگرایانه است و از لحاظ ایدیولوژیک در تضاد انتاگونیستی با اصل "تودهها تاریخساز اند" قرار دارد و نهایتاً در بهترین حالت به هیچ چیز دیگری جز یأس و سرخوردگی روشنفکرانه منجر نخواهد شد و در حالات معینی خود نتیجۀ یأس و سرخوردگی روشنفکرانۀ ناشی از شکستها و فروپاشی توهمات بیپایه و یا خودخواهیهای بیپایۀ افراطی
خواهد بود.
5-- توجۀ جدی به جنبش وسیع دموکراتیک نوین در گذشته، حال و آینده یکی از ضرورتهای جدی مبارزاتی در کشور است. این توجۀ جدی به مفهوم توجۀ عمیق و گسترده به آن جنبشی است که نه تنها در گذشته بلکه هم اکنون و در آینده به صورت باالفعل و باالقوه دارای ظرفیت تودهیی وسیع برای عمیق شدن و گسترش یافتن مبارزات مائوئیستی و مبارزات ملی- دموکراتیک نوین در میان روشنفکران و تودهها در سطح کل کشور است.
در مناطقی که منسوبین این جنبش در دهۀ چهل خورشیدی و سپس در دوران مبارزه و مقاومت علیه رژیم کودتایی هفت ثور و قوای اشغالگر سوسیالامپریالیستی، فعالیتهای مبارزاتی سیاسی و نظامی چشمگیری داشته است، پایههای اجتماعی مناسبی برای جبهۀ متحد انقلابی و نیروهای مسلح انقلابی و گسترش پایههای اجتماعی تحزب انقلابی پرولتری و در نهایت ایجاد مناطق پایگاهی انقلابی موجود است.
اما این توجۀ جدی مستلزم آن است که زمینههای مساعد باالقوه و بالفعل متذکره، در سطوح مختلف تحزب کمونیستی مائوئیستی، ایجاد جبهۀ متحدِ انقلابی، سازماندهی نیروهای مسلح تودهیی، تعمیق و گسترش جنبش دموکراتیک نوین و در کل جنبش مبارزاتی تودهیی و ایجاد مناطق پایگاهی انقلابی در مناطق مختلف کشور به صورت همه جانبه مدنظر قرار بگیرد و نه صرفاً در سطح تحزب کمونیستی مائوئیستی، یعنی عاملی که نقش رهبری کنندۀ آن همیشه باید مورد توجه قرار داشته باشد.
دو انحراف خطیر راست و "چپ" درین مسیر مبارزاتی یکی دنبالهروی کورکورانه از جنبشهای تودهیی به جای تلاش برای رهبری و سمتدهی اصولی آن جنبشها و دیگری انقلابیگری سکتاریستی خرده بورژوایی به جای اتخاذ مشی تودهیی است. میتوان گفت که انحراف راست دنبالهروی کورکورانه از جنبشهای تودهیی به طور عموم انحراف عمده محسوب میگردد، اما نقش انحراف "چپ" انقلابیگری سکتاریستی خرده بورژوایی نیز یک نقش جداً منفی و گمراهکننده است و نباید کم اهمیت تلقی گردد.