استعفانامهی منصور، عضو کمیتهی مرکزی "سازمان انقلابی افغانستان "
به کمیتهی مرکزی سازمان انقلابی! رفقای شرکتکننده در کنگرهی دوم سازمان میدانند که من چه نقدهایی از رویکرد کنونی سازمان انقلابی داشتم و در بسیاری موردها هم با اعضای کمیتهی مرکزی کنونی همنظر نبودم. اما از آنجا که امید داشتم مسوولان سازمان به مرور زمان سطح دانش و آگاهیشان را بلند برده، دیدگاههایشان را نسبت به وضعیت چپ در کل نو کنند و به فکر طرح و راه تازهیی برای برونرفت از بنبست کنونی در سازمان باشند، و در ضمن، فکر میکردم که ادامهی نقد و بحثهای من در کمیتهی مرکزی میتواند راهگشا باشد، سعی کردم وضعیت نابسامان سازمان را مدت زیادی تحمل کنم. حالا به این نتیجه رسیدهام که ادامهی کار با مسوولان کنونی سازمان انقلابی دشوار است، روی چند دلیل: 1- سازمان انقلابی از آغاز کار تا امروز برنامهی تیوریک و عملی جدید و کارآمد را مطرح نکرده و بر ادامهی راهی تاکید میکند که بارها رفته شده و شکست آن بر همگان روشن و آشکار است. باورهای سازمان انقلابی به گونهی ناامیدکنندهیی خیلی کهنهشده و نابکار است و به درد سیاست کمونیستی که خواستار تغییر رادیکال در جامعه است نمیخورد. به بیان دیگر، سازمان انقلابی برعکس تمام انتقادهایش از سازمان رهایی مبنی بر داشتن "حرکت موهوم" و بیبرنامگی، خود نیز به این بیماری دچار است و دقیقن نمیداند که کدام برنامهی عملی و کارآمد را دنبال کند. نه علاقمند کار دموکراتیک است و نه هم در کاری که نام سوسیالیستیرا رویش گذاشته دستاوردی داشته است. سازمان انقلابی از کنگرهی دوم بدینسو که مسوول جدید در آن انتخاب شد، هیچ جلب و جذبی نداشته و برعکس، شماری از رفقا این سازمان را ترک کرده اند. آنها یا دنبال زندگی شخصیشان رفته اند و یا هم دوباره به سازمان رهایی پیوسته اند که برای سازمان انقلابی شرمآور است. 2- برخلاف تمام ادعاهای ظاهرن انقلابی و انترناسیونالیستییی که از سوی مسوول سازمان صورت میگیرد، برتریخواهی تباری به گونهی خزنده و زیرپوستی(که من از آن به عنوان شوونیزم نرم یاد میکنم)در فکر و عمل مسوول سازمان و شماری از اعضای دفتر سیاسی وجود دارد. این شوونیزم در ظاهر با برتریخواهی قومیِ علنی و آشکار فرق دارد و تلاش میکند تعصب تباری-زبانیاش را زیر لفافههای "مارکسیستی" و "انقلابی" پنهان کند. شوونیزم نرم میخواهد از راه استدلال و منطقِ ظاهرن علمی و خیرخواهانه، هویتهای زبانی دیگر را نفی کند. مثلن آنان خیلی کودکانه روی کاربرد برخی واژههای سچهی زبان پارسی قیود وضع میکنند و بجای آنها از معادل عربی یا پشتو استفاده میکنند. شاید مسوولان سازمان انقلابی هم مثل شوونیستهای پشتون(جنرال طاقت، اسماعیل یون، شکریه بارکزی و دیگران)فکر میکنند که واژههای دبیر، دبیرستان، دانشگاه، دانشکده، دادستانی و غیره، ایرانی است و از این نظر نباید در نوشتار و گفتارِ به اصطلاح "زبان دری" از آنها کار گرفته شود!! 3- معیارهای برخورد با رفقا پولمحور است. مسوول سازمان و شماری از اعضای دفتر سیاسی فاقد اعتماد و صداقت کمونیستی اند و نسبت به رفقا ارزش انقلابی زیادی قایل نیستند. آنها مدام سعی میکنند نشان دهند که خیلی در غم دارایی سازمان هستند، اما این فکر بجای آنکه از صداقت انقلابی آنها ناشی شود، از بیاعتمادیشان نسبت به رفقایی میآید که در مقطع خاصی نیاز به همکاری مالی دارند. مسوول سازمان حتا در میان رفقا تبعیض قایل میشود و بیشتر به کسانی وام میپردازد که از نظرش مناسب باشد. بنابر دلایلی که در بالا آمد، من از عضویتام در کمیتهی مرکزی سازمان انقلابی استعفا میدهم و هیچ مسوولیتی هم در قبال موضعگیریها و عملکردهای سازمان در آینده ندارم. اما همانگونه که تمام رفقای راستین من میدانند، تعهدم به مارکسیزم بیشتر از پیش پابرجا است و قویتر از گذشته در این زمینه فعال خواهم ماند. از تمام رفقایی که در کنگرهی دوم سازمان به من رای دادند، سپاسگزارم. رابطهی من با آنها مثل گذشته باقی خواهد ماند و هیچ خللی هم در پیوند سیاسی من و آنها وارد نخواهد شد. منصور
9 دسامبرِ 2015 میلادی
ملاحظات مختصری پیرامون استعفانامۀ منصور از کمیتۀ مرکزی سازمان انقلابی افغانستان 1-- از میان دلایل سهگانۀ ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی ای که به عنوان دلایل این استعفا مطرح گردیده است، عامل شماره اول را باید مهمترین دلیل یا دلیل عمده به حساب آورد. دلایل شماره دوم و سوم مطرح شده در استعفانامه، دلایل فرعی درجه دوم و سوم محسوب میگردد. اما همین دلیل عمده به صراحت و روشنی مطرح نگردیده، بلکه بصورت گنگ و به دو شکل متناقض از هم مطرح گردیده است. در ابتدای استعفانامه گفته میشود که: «رفقای شرکتکننده در کنگرهی دوم سازمان میدانند که من چه نقدهایی از رویکرد کنونی سازمان انقلابی داشتم و در بسیاری موردها هم با اعضای کمیتهی مرکزی کنونی همنظر نبودم. اما از آنجا که امید داشتم مسوولان سازمان به مرور زمان سطح دانش و آگاهیشان را بلند برده، دیدگاههایشان را نسبت به وضعیت چپ در کل نو کنند و به فکر طرح و راه تازهیی برای برونرفت از بنبست کنونی در سازمان باشند، و در ضمن، فکر میکردم که ادامهی نقد و بحثهای من در کمیتهی مرکزی میتواند راهگشا باشد، سعی کردم وضعیت نابسامان سازمان را مدت زیادی تحمل کنم. حالا به این نتیجه رسیدهام که ادامهی کار با مسوولان کنونی سازمان انقلابی دشوار است، روی چند دلیل:» درینجا موضوع قابل انتقاد «رویکرد کنونی سازمان انقلابی» و «بن بست کنونی»سازمان است و مرجع مورد انتقاد هم «اعضای کمیتۀ مرکزی کنونی» سازمان. اما وقتی دلایل دشواری، و البته نه ناممکن بودن، کار با مسوولان کنونی سازمان انقلابی بیان میگردد، ناکارآمد بودن برنامۀ تیوریک و عملی سازمان از آغاز کار تا امروز مورد نقد قرار میگیرد و گفته میشود: «1-- سازمان انقلابی از آغاز کار تا امروز برنامهی تیوریک و عملی جدید و کارآمد را مطرح نکرده و بر ادامهی راهی تاکید میکند که بارها رفته شده و شکست آن بر همگان روشن و آشکار است. باورهای سازمان انقلابی به گونهی ناامیدکنندهیی خیلی کهنهشده و نابکار است و به درد سیاست کمونیستی که خواستار تغییر رادیکال در جامعه است نمیخورد. به بیان دیگر، سازمان انقلابی برعکس تمام انتقادهایش از سازمان رهایی مبنی بر داشتن "حرکت موهوم" و بیبرنامگی، خود نیز به این بیماری دچار است و دقیقن نمیداند که کدام برنامهی عملی و کارآمد را دنبال کند. نه علاقمند کار دموکراتیک است و نه هم در کاری که نام سوسیالیستیرا رویش گذاشته دستاوردی داشته است....» درینجا بخوبی روشن است که علیه سازمان انقلابی از «آغاز کار تا امروز» موضعگیری گردیده است. بنابرین رویکرد مسوولان امروز سازمان متذکره ادامۀ همان رویکرد زمان "پاغر" است و نه یک رویکرد جدید. در مورد رویکرد مسوولان کنونی سازمان انقلابی و به بیان بهتر نتایج کنونی رویکرد سازمان، به ادامۀ جملات فوق گفته شده است: «سازمان انقلابی از کنگرهی دوم بدینسو که مسوول جدید در آن انتخاب شد، هیچ جلب و جذبی نداشته و برعکس، شماری از رفقا این سازمان را ترک کرده اند. آنها یا دنبال زندگی شخصیشان رفته اند و یا هم دوباره به سازمان رهایی پیوسته اند که برای سازمان انقلابی شرمآور است.» درینجا برخلاف موارد دیگرِ مطرح شده در استعفانامه، انتقاد متوجۀ مسوول جدید و عده ای از اعضای دفتر سیاسی سازمان نیست، بلکه منحصراً روی مسئول جدید متمرکز گردیده و وی مسئول فروپاشی کنونی سازمان دانسته شده است. ازینقرار استعفانامه در واقع کل رویکرد کنونی سازمان انقلابی یا حداقل نتایج عملی این رویکرد را در مورد فروپاشی سازمان منحصراً متوجۀ مسئول جدید انتخاب شده در کنگرۀ دوم ساخته است و نه حتی متوجۀ مسئول و عده ای از اعضای دفتر سیاسی سازمان، چه رسد به اینکه آن را به رویکرد سازمان از ابتدا تا حال مرتبط سازد. واقعیت این است که سازمان انقلابی نه در زمان "پاغر" و نه در زمان بعد از کنگرۀ دوم خود توانسته است گسست ناقص خود از سازمان رهایی را به یک گسست بنیادی و قاطع ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی علیه آن سازمان تکامل دهد. برعکس حتی از همان مواضع گسست ناقض و اولیۀ خود نیز به تدریج عقب نشینی کرد و تلاش نمود که در میراثداریاز داکتر فیض با سازمان رهایی رقابت نماید. واضح است که رقابت بر سر میراثداری از داکتر فیض به نفع سازمان رهایی تمام شده و عده ای از اعضای سازمان انقلابی مجدداً به سازمان رهایی پیوسته اند؛ بخصوص ازینجهت که اگر قرار است پول محوری بر کسی تحمیل گردد، چرا پول محوری سازمان رهایی با انجوهایش، بجای پول محوری سازمان انقلابی، که حد اعلای "سخاوتش" وامدهی به افراد مورد نظر مسئول کنونی آن است، برگزیده نشودتا هم "سخاوتمندانه" مخارج زندگی تأمین گردد و هم با بزرگان خانوادههامشکلات رفع گردد. به این ترتیب مشکل اصلی ایدیولوژیک- سیاسی "منصور"، حتی گسست ناقص از سازمان انقلابی نیست، بلکه عدم گسست از سازمان مذکور است، یعنی حتی بصورت ناقص از آن سازمان گسست نکرده است. به همین جهت است که ادامۀ کار با سایر اعضای کمیتۀ مرکزی کنونی سازمان انقلابی را "مشکل" میداند و نه ناممکن. 2-- عدم گسست منصور از سازمان انقلابی در استعفای وی از کمیتۀ مرکزی سازمان مذکور، و نه در خروج وی از سازمان مذکور، بخوبی روشن و واضح است. اگر سازمان انقلابی از ابتدا تا حال از لحاظ تیوریک و عملی خط حرکی درست و اصولی نداشته است، چرا باید علیه کلیت این سازمان موضعگیری صورت نگیرد و فقط به استعفا از کمیتۀ مرکزی آن اکتفا شود؟ خود استعفانامه میگوید که "مشکل" بروز کرده است و موضوع هنوز تا سطح "ناممکن" نرسیده است. 3-- اما چنانچه وضعیت چنین باشد چرا باید "مشکل" بصورت درون سازمانی حل و فصل نگردد؟ چه نیازی به بیرون دادن استعفانامۀ منصور از کمیتۀ مرکزی سازمان انقلابی وجود داشته است؟ آیا نمی شد این "مشکل" در مباحثات درون سازمانی مورد حل و فصل قرار می گرفت؟ از لحاظ اصول تشکیلاتی کلاً نادرست است که مسایل درون تشکیلاتی، مثل استعفای یک فرد از این یا آن موقعیت تشکیلاتی، به بیرون از تشکیلات بیفتد و حول آن سروصداهای فیسبوکی براه انداخته شود. خوب! معلوم اسـت که "مشکـل" متـذکـره نتوانسـته اسـت بصورت درون سـازمانی حل وفصل گـردد و خواسـته یا ناخواسته به یک موضوع بیرون سازمانی مبدل گردیده است. بدین صورت عملاً بر سر ادامۀ کار مشترک صرفاً "مشکل" بروز نکرده است، بلکه ناممکن گردیده و به بیرون از سازمان افتاده است. ولی چنانچه منصور به این نتیجه رسیده است که ادامۀ کار با مسئولین کنونی سازمان انقلابی دیگر ناممکن است باید صریحاً و بطور کلی از آن سازمان خارج شود، یا به عبارت دیگر بطور کلی از آن سازمان انشعاب نماید و نه اینکه صرفاً از عضویت کمیتۀ مرکزی آن استفعا دهد. 4-- از قرار معلوم، یعنی طبق مندرجات استعفانامۀ منصور، کنگرۀ دوم سازمان انقلابی یک کنگرۀ دو فرکسیونی بوده است و نه یک کنگرۀ سازمانی واحد. درین کنگره منصور فرکسیون خودش را داشته و مسئول منتخب آن کنگره نیز فرکسیون خودش را. منصور در استعفانامه اش اصرار دارد که کماکان بعد از استعفا از کمیتۀ مرکزی سازمان نیز رابطۀ خود با افراد فرکسیون مذکور را حفظ خواهد کرد و هیچ خللی در پیوند سیاسی وی با آنهاوارد نخواهد شد. اگر طبق "روایات" فیسبوکی قضاوت نماییم، میتوانیم بگوییم که شاید چند فرد از فرکسیون مذکور شامل همان افرادی باشند که از سازمان انقلابی بریده و مجدداً به سازمان رهایی پیوسته اند و حتی یکی از آنها به شاخۀ لغمان حزب همبستگی تعلق دارد. عاقبت این نوع حرکت نوسانی و متزلزل که "هم به نعل میزند و هم به میخ" پیشاپیش روشن است. وضعیت سازمان انقلابی خود یک مثال زنده است. اگر منصور واقعاً قصد دارد که طبق بیان خودش، یکسلسه فعالیتهای دموکراتیک و سوسیالیستی اصولی و مؤثر داشته باشد، باید عمیقتر و وسیعتر از دایرۀ خبیثۀ دید و بینش و روابط سازمان رهایی، به شمول روابط برحال سازمان انقلابی- چنانچه خود سازمان برحال باشد- و روابط خارج شده از آن، گسست نماید. 5-- مسئولیت موضعگیریها و عملکردهای یک سازمان صرفاً متوجۀ اعضای کمیتۀ مرکزی آن سازمان نیست. یکایک اعضای یک سازمان، چه اعضای کمیتۀ مرکزی باشند و چه نباشند، مسئولیت دفاع از موضعگیریهاو عملکردهای سازمان و مقدم بر آن مسئولیت اجرا و تعقیب آن را بر عهده دارند. وای برحال سازمانی که فقط اعضای کمیتۀ مرکزی آن در قبال موضعگیریهاو عملکردهای آن احساس مسئولیت داشته باشند و نه یکایک اعضای آن. آیا منصور میخواهد موضعگیریو عملکرد کنونی خودش سرمشق سایر روابطش باشد؟ اگر او بخود حق میدهد که با استعفا از کمیتۀ مرکزی سازمان انقلابی دیگر هیچگونه مسئولیتی در قبال موضعگیریها و عملکردهای آن سازمان نداشته باشد، قاعدتاً باید برای روابطش نیز حق بدهد که آنها نیز در قبال موضعگیریها و عملکردهای یک نفره اش، یعنی موضعگیریها و عملکردهایی در نبود مطلق یک کمیتۀ مرکزی، هیچگونه مسئولیتی را بر عهده نگیرند. در چنین حالتی عاقبت این کارش به کجا خواهد کشید؟ آهنگری که هم به نعل بزند و هم به میخ، عاقبت چکش به دست خودش خواهد خورد. 6-- منصور شکایت دارد که سازمان انقلابی کار دموکراتیک نمی کند. درینجا منظور از کار دموکراتیک چه نوع کار دموکراتیکی است؟ کار دموکراتیک طراز کهن یا کار دموکراتیک طراز نوین؟ در استعفانامه این موضوع روشن نیست و این نشان میدهدکه برای وی تکیه روی کاردموکراتیک طراز نوین از اهمیتی برخوردار نمی باشد. اما مقدم برین موضوع، در شرایطی که کشور تحت اشغال امپریالیستی قرار دارد و یک رژیم دست نشانده با تکیه بر اشغالگران امپریالیست قدرت پوشالی خود را بر کشور و مردمان کشور اعمال می نماید، وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی کار ملی یا مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده است و کار دموکراتیک وظیفۀ درجه دوم و تابع است. به عبارت دیگر ما باید در شرایط افغانستان از کار ملی- دموکراتیک طراز نوین و کار کمونیستی صحبت نماییم و نه از کار دموکراتیک و کار سوسیالیستی. وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی یعنی مبارزه و مقاومت ملی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده، که بیان کاملاً روشن و شفاف آن "مبارزه و مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده" است، در استعفانامه کلاً نادیده گرفته شده است. این نشان می دهد که استعفانامه نویس اصلاً به این موضوع توجه ندارد و حتی در حد دعوا بر سر "پوهنتون" و "دانشگاه" یا "وام دادن یا وام ندادن به این و آن از پول سازمان" نیز برای آن اهمیت قایل نشده است؟ این بی توجهی و بی اهمیت انگاشتن کامل وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی کنونی را چه میتوانترجمه و تفسیر نمود غیر از تسلیم طلبی ملی در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده و بیگانگی کامل از شرایط حاکم بر کشور و مردمان کشور؟ 7-- استعفانامه نویس، صرفاً از پابرجایی تعهدش به مارکسیزم حرف می زند، در حالی که در افغانستان حتی یک جنایتکار برحال و تواب ناشدۀ "خلقی" یا "پرچمی" از تعهدش نسبت به مارکسیزم- لنینیزم صحبت می کند و منسوبین جنبش مائوئیستی افغانستان به خاطر اینکه بخوبی از آنها تفکیک شوند هیچگاه فراموش نمی کنند که از تعهدشان به مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم یا حداقل مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه دون حرف بزنند. واضح است که "خلقیها" و "پرچمیها" عبارت مارکسیزم- لنینیزم را صرفاً به عنوان روپوش رویزیونیزم شان مورد سوء استفاده قرار می دهند. برعلاوهرویزیونیست های دیگری نیز در افغانستان بوده اند و هستند که عبارت مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه دون را نیز به عنوان روپوش رویزیونیزم شان مورد سوء استفاده قرار می داده اند و هنوز قرار می دهند. اما به تازگیها تیپ های رویزیونیست چند نفرۀ دیگری نیز در افغانستان پیدا شده اند که خود را "کمونیستهای کارگری"، "سوسیالیستهای کارگری"، "چپ رادیکال" یا مثلاً "مارکسیست" می دانند و نه تنها "مائوئیزم" یا "اندیشۀ مائوتسه دون" بلکه "لنینیزم" را نیز قبول ندارند. اینها مقلدان رسمی و غیر رسمی یک رویزیونیست متوفای ایرانی بنام "منصور حکمت" هستند. در آینده واضح خواهد شد که "مارکسیزم" صرفِ عنوان شده در استعفانامۀ "منصورِ" ما از همان نوع است یا خیر؟ اگر جواب مثبت باشد، نام مستعار "منصور" را نیز باید شکرانۀ همین جواب مثبت دانست. در غیر آن نام مستعار مذکور دلیل دیگری خواهد داشت و "مارکسیزم" صرف مندرج در استعفانامه نیز مربوط به عادت زشت خلاصه گویی غیر اصولی ای خواهد بود که بعضیهابه آن مبتلا هستند. 8-- موجودیت عکس "چه گوارا" در قسمت زمینۀ ویبلاگ "آهن" که استعفانامه در آن درج گردیده است، نشانه ای از خط ضد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی استعفانامه نویس یا ویبلاگ نویس یا هردوی شان یا حداقل نشانه ای از خط غیر مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی یکی از آنها یا هردوی شان است. البته این نیز ممکن است که ویبلاگ نویس خود همان استعفانامه نویس باشد. درهرحال، این موضوع نمیتواند چندان غیرمرتبط به "مارکسیزم" صرف استعفانامه باشد. 9-- خیلی جالب است که عضو کمیتۀ مرکزی یک سازمان مدعی انقلابی بودن و مارکسیست- لنینیست- مائوتسه دون اندیشه بودن، در استعفانامه اش، شوونیزم جهانخوارانۀ یک ابرقدرت امپریالیستی مهاجم، اشغالگر و کشتارگر را کلاً به فراموشی بسپارد و دیدگاه وغیرت ضد شوونیستی اش را منحصراً روی دعواهای "پوهنتون و دانشگاه"، "معلم و دبیر" و غیره متمرکز سازد. مگر می توان جنرال طاقت، اسماعیل یون و شکریه بارکزی را صرفاً به عنوان شوونیستهای پشتون مشخص ساخت؟ شکی نیست که اینها شوونیست هستند، اما مقدم بر همه یا عمدتاً، آنها خاینین ملی ای هستند که یکجا با خاینین ملی غیر شوونیست و غیر پشتونی مثل محمد محقق، سرور دانش و باقی سمندر در خدمت اشغالگران امپریالیست در رژیم دست نشانده و نهادهای به اصطلاح جامعۀ مدنی ساخته و پرداختۀ امپریالیست ها قرار دارند. در واقع همین پشتونها و غیر پشتونهای شوونیست و غیر پشتون های غیر شوونیست هستند که دعواها بر سر "پوهنتون و دانشگاه"، "معلم و دبیر"، "دری و فارسی" یا به قول استعفانامه نویس "دری و پارسی" و غیره را می سازند و دامن می زنند تا در انطباق با منافع اشغالگران امپریالیست دعوا بر سر اینکه افغانستان به افغانستانیها تعلق دارد یا به امپریالیستهای اشغالگر، به فراموشی سپرده شود و افغانستانیها در خانه ای که دزدان بین المللی کنترل آن را به دست گرفته اند، بر سر اینکه غلۀ دزدیده شده را "گندم" بگوییم یا "غنم"، با هم دعوا و جنگ کنند و سرودست همدیگر را بشکنانند. بدین ترتیب باید صریحاً بیان داشت که این بند از استعفانامه بطور واضح و آشکار دارای روحیۀ تسلیمطلبانۀ ملی در قبال اشغالگران و رژیم دست نشانده است. 10-- آیا سازمان انقلابی یک انجمن تعاونی قومی یا طایفه یی است و مسئول عمومی آن سازمان هم خزانهدار یا صندوقدار آن انجمن که وظیفه اش نگاهداری دارایی انجمن و در صورت لزوم وام دادن به افراد "مستحق" مربوط به طایفه یا قوم باشد؟ در واقع باید پرسش اولیه از مسئول عمومی این سازمان آن باشد که غیر از مدرک حق العضویتها و کمکهای مالی اعضای سازمان، آیا کدام منابع دیگر مالی را در اختیار دارد که بتواند بعد از تأمین مصارف ضروری سازمانی، پول اضافی در نزدش داشته باشد و از آن برای وام دادن به افراد دلخواهش استفاده نماید؟ طبق ادعای خود سازمان انقلابی حتی در زمان حیات "پاغر" کسی از رهبران آن سازمان زندگی حرفهیی مبارزاتی نداشت و "پاغر"شخصاً بطور منظم حق العضویت می پرداخت. بنابرین یقینی است که بعد از "پاغر" نیز کسی در آن سازمان زندگی حرفهیی مبارزاتی را در پیش نگرفته است. آیا لازم نیست که در یک سازمان دارای پول اضافی، کسی یا کسانی از رهبران آن سازمان زندگی حرفهیی مبارزاتی را در پیش بگیرند و مخارجش از طریق پول سازمان تأمین گردد تا هم کار آن سازمان بخوبی پیش برود و هم دعوایی برسر وام گرفتن یا نگرفتن از خزانۀ سازمان به وجود نیاید؟ در هرحال طرح این موضوع در استعفانامه،هم وزنۀ استعفانامه و هم وزنۀ استعفانامه نویسرا شدیداً کاهش داده است. کسانی از منسوبین چپ که قلم بدست می گیرند و راجع به مسایل مهم، مثلاً راجع به دلایل استعفایشان از این یا آن سازمان یا راجع به موضعگیری علیه این فرد و آن فرد یا این تشکیلات و آن تشکیلات، مطلب می نویسند باید به حرمتِ قلمِ خودشان توجه داشته باشند و مقدم بر آن حیثیت خود و کل جنبش چپ را قویاً در نظر بگیرند و چیزی ننویسند که افراد بیرون از جنبش با خواندن آن از کل جنبش متنفر گردند. فرض کنیم مسئول عمومی سازمان انقلابی واقعاً فرد یا افرادی را که دلخواهش نبوده/ نبوده اند، از پول سازمان وام نداده است. آیا این موضوع می تواند یکی از دلایل اصولی برای استعفای یکی از رهبران آن سازمان از کمیتۀ مرکزی سازمان مذکور باشد؟ خوب، روشن است که "منصور" توانسته است. اما چرا و چگونه؟ او در واقع برای استعفانامهاش مطالب اساسی و بنیادی کم آورده و مجبور گردیده است که به ذکر مطالب و مسایل غیر اساسی در استعفانامه اش بپردازد. "پول محوری" میتوانداشکال مختلف داشته باشد. یکی از اشکال آن همین "شکل منصوری" آن است. در هرحال باید جداً توجه داشته باشیم که "پول محوری" گرایشات تسلیم طلبانه در قبال منابع پولی امپریالیستی را به شدت دامن می زند و عاقبت حاملین خود را به مغاک تسلیم طلبی ملی می اندازد. خلاصۀ نتیجهگیری نهایی: استعفانامۀ منصور از چندین جهت یک استعفانامۀ تسلیم طلبانه است و نمی تواند بصورت اصولی ره بجایی ببرد. چنانچه این استعفانامه بتواند مقدمه ای برای یک تجمع سیاسی جدید "چپ"، حداقل در سطح یک تجمع چند نفره باشد، آن تجمع نیز کاپی دیگری از سازمان رهایی و سازمان انقلابی خواهد بود و نه یک تجمع کیفیتاً بهتر از آنها.