به ادامۀ گذشته:
"استقبال"
از موضعگیریهای "جدید" سازمان رهایی افغانستان
انتشار اعلامیۀ مؤرخ اول سرطان 1395 سازمان رهایی افغانستان زیر عنوان "«سازمان رهایی افغانستان» و کاریکاتورهای «مائوئیست»"، در واقع جواب رسمی سازمان متذکره به آخرین خواست نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان از نمایندگان آن سازمان در دو جلسۀ بحثی رسمی میان نمایندگان دوطرف محسوب میگردد. خواست نمایندگان حزب آن بود که فقط در صورتی که سازمان رهایی تضاد با اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀشان را بهعنوان تضاد عمدۀ کنونی در کشور بپذیرد و بصورت کتبی و مستند درینمورد به موضعگیری بپردازد، ادامۀ جلسات بحثی و همچنان آغاز همکاریهای عملی مبارزاتی میان دو طرف امکان پذیر است. سازمان رهایی در اعلامیۀ مؤرخ اول سرطان خود از چنین موضعگیری ای انکار کرده و به این طریق نه تنها رسماً پذیرفته است که حاضر نیست از تسلیمیها و تسلیم طلبیهای تا کنونی اش در قبال دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور گسست نماید، بلکه بصورت صریح و آشکار به توجیهگری در مورد تسلیمیها و تسلیمطلبیهای متذکره پرداخته است. بنابرین لازم است که درین قسمت از ادامۀ بحث راجع به سازمان رهایی، قبل از هر موضوع دیگری روی محتویات این سند کتبی سازمان رهایی مکث کنیم و مندرجات آن را در مورد مسایل مهم ایدیولوژیک- سیاسی مورد ارزیابی قرار دهیم. بخاطری که ارزیابی ما مستند باشد، اعلامیۀ مذکور نیز ضمیمتاً منتشر میگردد.
ارزیابی
اعترافنامۀ رسمی تسلیم طلبانۀ سازمان رهایی افغانستان
اعلامیۀ مؤرخ اول سرطان سال جاری (1395) سازمان رهایی افغانستان تدویر دو جلسۀ رسمی میان نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و سازمان رهایی افغانستان را انکار کرده و آن را یک دروغ بزرگ خوانده و صرفاً اعلام کرده است که: «... فردی از یک واحد سازمان با حرکت از خواست تفننی و پسگوش انداختن کامل موضع روشن سازمان، به جای رسیدگی به امور تشکیلاتی و چند صفحه مطالعه، وقتش را با آن دو نفر [نمایندگان حزب] هدر داده است.» برعلاوه سازمان رهایی درین اعلامیه بحث روی این موضوع در شعلۀ جاوید را «رویداد آزاردهنده» خوانده و ازین بابت از «همه دوستداران سازمان عذر خواسته و حساسیت اصولی شان را...» ستوده است. اما مهمترین موضوع یا موضوع عمده درین اعلامیه اعتراف کتبی و رسمی بهتسلیمطلبی در قبال اشغالگران امپریالیست امریکایی و متحدینشان و رژیم دستنشاندۀ آنان است. این مسایل را به ترتیب اهمیت، مورد ارزیابی قرار میدهیم. مسایل دیگری نیز در اعلامیه وجود دارد که لازم است حداقل مختصراً مورد توجه قرار بگیرد. این سطور نمیتواند تمامی نکات مورد اشاره در اعلامیه را مورد توجه قرار دهد، بلکه فقط می تواند مهم ترین نکات را مورد ارزیابی قرار دهد.
اول – موضوع عمده در اعلامیه
موضوع عمده در اعلامیۀ مؤرخ اول سرطان 1395 سـازمان رهـایی افـغـانـسـتـان عـدم مـوضـعگـیـری آن در قـبال
اشـغـالگـران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ آنان به عنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور یا تسلیمطلبی آشکاری است که این اعلامیه در قبال اشغالگران امپریالیست امریکایی و متحدین شان و رژیم دستنشاندۀ آنان دارد. این عدمموضعگیری در واقع تأئید کتبی و رسمی تسلیم طلبی سازمان رهایی افغانستان در قبال اشغالگران امپریالیست و رژِیم دستنشانده محسوب میگردد. موضعگیری علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم خاین ملی دستنشاندۀ شان بهعنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور در چندین جای متن اعلامیه بصورت روشن و واضح ضروری بود، اما نویسندگان و انتشاردهندگان اعلامیه عمداً و بهصورت قصدی از اتخاذ آن طفره رفته و مواضع تسلیمطلبانۀ خود و سازمانشان را آشکار ساخته اند. این موارد را یکی یکی برمیشماریم:
1 – در صفحۀ دوم "اعلامیه" گفته میشود:
«چرا ما به اینان وقعی ننهاده و آنان را به قول احمد شاملو شایستۀ هجو هم ندانسته و هرگز حاضر نخواهیم بود در «بزم ایدیولوژیک»شان شرکت کنیم؟ زیرا غیر از آنچه که در نقل بالا تذکر رفته، ما اینان را «چپ»های لفاظ بیمایه و بیعمل میشناسیم که حتی در همان غرب از پرداختن به کاری موثر افشاگرانه ضدامپریالیستی و بخصوص ضد جنایتکاران بنیادگرا وحشت دارند و میلنگند...»
آنچه را که فعلاً درین بند از متن اعلامیه مورد توجه قرار میدهیم، همان قسمتی است که از سوی ما مورد تأکید قرار گرفته است.
کار مؤثر افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، به شمول کارمؤثر افشاگرانه علیه جنایتکاران بنیادگرا، یک ضرورت اساسی کار ایدیولوژیک- سیاسی و مشخصاً ضرورت اساسی تبلیغ و ترویج انقلابی است و نباید پای هیچ نیرویی که مدعی کمونیست بودن باشد در اجرای آن بلنگد. این کار افشاگرانه فقط در صورتی درست و اصولی و در خدمت استراتژی انقلاب دموکراتیک نوین تمام خواهد شد که مبتنی بر درک و فهم درست ماتریالیستی دیالیکتیکی یعنی درک و فهم انقلابی پرولتری یا مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی از جامعه بهطور کلی و مرحلۀ تکاملی موجود آن بهطور مشخص باشد.
یک پدیدۀ بغرنج اجتماعی مثل جامعۀ مستعمراتی- نیمه فیودالی یا نیمه فیودالی- نیمه مستعمراتی افغانستان حاوی یک تضاد اساسی، تضاد علیه امپریالیزم و فیودالیزم و بورژوازی کمپرادور، و تضادهای بزرگ و کوچک متعددی است که توسط این تضاد اساسی تعیین میشوند یا تحت تأثیر قرار میگیرند. بطور مشخص تضاد اساسی این جامعه دو تبلور بزرگ دارد: یکی تضاد با امپریالیزم و دیگری تضاد با فیودالیزم و بورژوازی کمپرادور. تضاد اساسی علیه امپریالیزم و ارتجاع در هر مرحله از پروسۀ تکامل جامعه، عمدتاً از طریق یکی از این دو تبلور بزرگ خود، که در همان مرحله، تضاد عمده محسوب میگردد، تبارز مینماید و نقش عمده در همان مرحله از پروسۀ تکامل جامعه بازی مینماید. البته تبلور بزرگ دیگر تضاد اساسی جامعه در همان مرحله کماکان به عنوان تضاد بزرگ باقی میماند، اما دارای نقش رهبری کننده نبوده و در مقایسه با تضاد عمده نقش تابع خواهند داشت و فقط پس از آنکه این مرحله بگذرد و پروسۀ تکامل جامعه وارد مرحلۀ دیگری شود، به تضاد عمدۀ مرحلۀ بعدی پروسۀ تکامل جامعه بدل خواهد شد.
مثلاً جامعۀ فعلی افغانستان از سال 1380 خورشیدی (سال 2001 میلادی) به یک جامعۀ مستعمراتی- نیمه فیودالی مبدل شده است. تضاد عمدۀ این جامعه در همین مرحلۀ فعلی پروسۀ تکاملی اش، تضاد با اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی دستنشاندۀ شان است و تا زمانی که این مرحله سپری نگردد کماکان بهعنوان تضاد عمده باقی خواهد ماند. بنابرین مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم طبق وضعیت عینی موجودِ جامعه حکم مینماید که باید تمامی فعالیتهای مبارزاتی ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، منجمله فعالیتهای مبارزاتی افشاگرانه، عمدتاً عبارت باشد از مبارزات ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده.
اما اعلامیه صرفاً از «کار مؤثر افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و بخصوص ضد جنایتکاران بنـیـادگـرا» حـرف مـیزنـد.
درینجا اولاً به روشنی دیده میشود که سازمان رهایی نه تنها در طول 15 سال گذشته حاضر نبوده است بصورت رسمی و تحریری علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم ارتجاعی دستنشانده بهعنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور موضعگیری نماید، بلکه هم اکنون نیز حاضر نیست چنین موضعگیریای داشته باشد. به عبارت روشنتر اگر سازمان رهایی چنین موضعگیریای می داشت یا حداقل در همین اعلامیه حاضر میشد چنین موضعگیریای اتخاذ نماید باید در اینجا می نوشت که:
«کار مؤثر افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، عمدتاً کار افشاگرانۀ ضد اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده»
دلیل اینکه حتی درین اعلامیه نیز سازمان رهایی حاضر نشده است در کار افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، عمده بودن کار افشاگرانه علیه اشغالگران امپریالیست و رژِیم پوشالی را بپذیرد، هیچ چیز دیگری بوده نمی تواند جز اینکه این سازمان اصلاً اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی را به عنوان دشمن عمده قبول ندارد. برعلاوه عبارت «بخصوص ضد جنایتکاران بنیادگرا» در اعلامیه نشان می دهد سازمان رهایی هنوز که هنوز است در جو مقایسه میان بنیادگرایان و غیر بنیادگرایان در رژیم پوشالی و کلیت ارتجاع قرار دارد، جو مقایسهییای که باعث شد سازمان متذکره کرزی را نسبت به بنیادگرایان درون رژیم ترجیح دهد و در انتخابات اول ریاست جمهوری رژیم به نفع این به اصطلاح غیر بنیادگرا کارزار انتخاباتی به راه بیندازد.
حتی بدتر از این، درینجا «کار افشاگرانۀ ضد جنایتکاران بنیادگرا» کلاً جای «کار افشاگرانۀ ضد ارتجاعی» بطور کلی را گرفته است. کار افشاگرانۀ ضد ارتجاعی بطور کلی، کار افشاگرانه ای است علیه کلیت نیروهای ارتجاعی در کشور، شامل رژیم دست نشانده- اعم از نیروهای بنیادگرا و غیر بنیادگرای شامل در آن ، تمامی مخالفین مسلح و غیر مسلح ارتجاعی رژیم، اعم از بنیادگرا و غیر بنیادگرا، و تمامی نهادهای به اصطلاح جامعۀ مدنی ساخته و پرداختۀ اشغالگران. «کار افشاگرانۀ ضد جنایتکاران بنیادگرا» نیروهای غیر بنیادگرای شامل در رژیم، غیر بنیادگرای شامل در مخالفین مسلح و غیر مسلح ارتجاعی رژیم و کلیت نهادهای جامعۀ مدنی ساخته و پرداختۀ اشغالگران امپریالیست را در برنمی گیرد. اینها تماماً نیروهایی است که اعلامیۀ سازمان رهایی هیچگونه وظیفه و مسئولیت افشاگرانه علیه آن ها را قبول ندارد.
همچنین است فرمولبندی «کار افشاگرانۀ ضد امپریالیستی.» درینجا نیز نه تنها عمده بودن کار «افشاگرانۀ ضد اشغالگران امپریالیست» مورد پذیرش قرار نگرفته است، بلکه حتی اشاره ای نیز به آن نشده است. به عبارت دیگر در اعلامیۀ سازمان رهایی، کار افشاگرانۀ ضد اشغالگران امپریالیست، نه تنها به عنوان وظیفۀ عمدۀ افشاگرانه مورد پذیرش قرار نگرفته است، بلکه حتی بهصورت غیر عمده نیز بطور مشخص مورد توجه قرار نگرفته و در همان چارچوب کلی «کار افشاگرانۀ ضد امپریالیستی» گنجانده شده است. تسلیم طلبی و حتی تسلیمی در قبال اشغالگران امپریالیست درینجا به وضوح نمایان است.
2 -- باز هم در صفحۀ دوم "اعلامیه" باقی میمانیم. در جای دیگری از این صفحه از "اعلامیه" گفته میشود:
«... سرزمین جهمنی شده و مردم در منگنۀ افغانستان ... که کارد امپریالیزم و سگهایش از استخوانشان تیر شده است.»
درینجا نیز از «کارد امپریالیزم و سگهایش» اجمالاً یادآوری میگردد، بدون اینکه از «کارد اشغالگران امپریالیست و سگهایشان» حتی یادی بهعمل آید، چه رسد به اینکه روی عمده بودن «کارد» آنها تأکید صورت بگیرد. این فرمولبندی اجمالی اعلامیه نیز عمدی صورت گرفته است. به عبارت دیگر این عدم موضعگیری علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀشان بهعنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور یک موضعگیری عمدیوآگاهانه است و نه ناشی از اشتباه ادبی یا هر اشتباه دیگری.
درینجا فرمولبندی درست و مکمل فقط اینگونه میتواند باشد:
کارد امپریالیزم و سگهایش، عمدتاً کارد اشغالگران امپریالیست و سگهای زنجیریشان.
3 -- در صفحۀ سوم "اعلامیه" گفته میشود:
«ملالی جویا این دلیرترین، رساترین و جهانی ترین خروش ضد امپریالیزم و مزدوران مذهبی و غیر مذهبی اش...»
ادعای اینکه «ملالی جویا دلیرترین، رساترین و جهانی ترین خروش ضد امپریالیزم و مزدوران مذهبی و غیر مذهبی اش...» باشد نه تنها یک ادعای بیپایه و نادرست است بلکه تسلیم طلبانه نیز هست.
ملالی جویا تا حال چه چیزی را فریاد کرده است؟
او در لوی جرگۀ تصویب قانون اساسی رژیم فریاد نمود که شرکت جنایتکاران جنگی درین لوی جرگه حیثیت و اعتبار آن را خدشه دار کرده است، گو اینکه اگر جنایتکاران جنگی در آن شرکت نمیداشت، حیثیت و اعتبار آن برقرار و بیخدشه بود. او در حالی پارلمان رژیم را طویلۀ حیوانات خواند که خودش در زمرۀ ساکنان آن بود. او در جریان یک کار تبلیغاتی در کانادا ادعا کرد که اگر نیروهای ناتو و آیساف از افغانستان بیرون بروند، کشور در کام طالبان سقوط خواهد کرد و لذا نباید آنها افغانستان را ترک گویند. او حتی زمانی که چندسال بعد گویا به موضعگیری علیه قوای ناتو و آیساف دست زد و خواهان خروج فوری آنها از کشور شد، علیه آنها به عنوان قوای اشغالگری که باید از افغانستان بیرون شوند، موضعگیری نکرد، بلکه بدان سبب خواهان خروج آنها از کشور گردید که قادر نیستند امنیت کشور را تأمین کنند و جلو حملات انتحاری را حتی در سرینا هوتل در مرکز کابل بگیرند.
با توجه بههمین تسلیمطلبی این چهرۀ معلوم الحال بود که ما سال ها قبل در شمارۀ بیست و سوم دورۀ سوم شعلۀ جاوید که در جوزای سال 1389 منتشر گردید، تبلیغ برای او را توسط نشریۀ "انقلاب" ارگان حزب کمونیست انقلابی امریکا محکوم کردیم و خواهان توقف آن گردیدیم. در واقع این تبلیغات نشریۀ "انقلاب" برای ملالی جویا سرآغاز تبارزات سیاسی پسا م ل م اواکیاتی در حزب کمونیست انقلابی امریکا و سرآغاز تبارز اختلافات ایدیولوژیک- سیاسی حزب ما با حزب مذکور بوده است.
درینجا نیز جملهبندی "اعلامیه" هیچگونه اشاره ای به اشغالگران امپریالیست و مزدوران مذهبی و غیر مذهبی آنها ندارد، چه رسد به اینکه علیه آنها به عنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور موضعگیری داشته باشد. به عبارت دیگر درینجا نیز سازمان رهایی آنچنان از موضعگیری علیه اشغالگران و رژیم یعنی دشمن عمده انکار ورزیده است که گویی اصلاً چنین وضعیتی در کشور وجود نداشته باشد.
4 – در صفحۀ چهارم "اعلامیه":
«... خواهرک ها و برادرک ها و مادرک ها ... که زیر چشم امریکا و متحدان و رژیمی پوشالی گرفتار تجاوز جلادان طالبی و داعشی و جهادی گردیده، سر بریده یا آواره می شوند...»
درینجا تجاوز، سربریدن و آواره سازی «خواهرک ها و برادرک ها و مادرک ها» کلاً به «جلادان طالبی و داعشی و جهادی» نسبت داده میشوند و اشغالگران امریکایی و متحدانشان همراه با رژیم پوشالی فقط به عنوان نظارهگر این جنایات معرفی میشوند، گو اینکه خودشان نه تجاوزکارند، نه کشتارگر و نه آواره کننده. اینگونه موضعگیری علیه «امریکا، متحدان و رژیم پوشالی» موضعگیری ای علیه آنها به عنوان نظارهگر جنایات دشمنِ عمده است و نه علیه خود آنها به عنوان دشمنِ عمده.
تسلیمطلبی مندرج در این بند از "اعلامیه" و بندهای نقل شدۀ قبلی یک تسلیـم طـلـبـی سـاده و عـادی نیسـت، بلکـه یک تسلیم طلبی بهشدت وطنفروشانه است. سازمانی که ماهیت ذاتی تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ نیروهای امریکایی و متحدینش را بصورت عمدی و قصدی میپوشاند، فقط میتواند یک نیروی تسلیمطلب و حتی تسلیمشدهای باشد که کمر به خدمت متجاوزین و اشغالگران امپریالیست بسته است. بهطور مشخص سازمانی که تجاوزات نیروهای امریکایی و متحدان شان بر مادران و خواهران و برادران ما را کتمان میکند و سر بریدهشدنها و آواره سازیهای آنها توسط این نیروهای متجاوز و اشغالگر را انکار میکند، فقط میتواند یک نیروی خاین و وطنفروشی باشد که کمر به خدمت این متجاوزان و اشغالگران بسته است. سازمانی که بهصورت عمدی و خاینانه تجاوزات، سربریدن ها و آوارهسازیهای خواهران و برادران و مادران توسط پوشالیان دستنشاندۀ اشغالگران را میپوشاند، فقط میتواند نیروی تسلیم شده و وطنفروشی باشد که کمر به خدمت یک رژیم دست نشانده، وطنفروش و خاین ملی بسته است.
5 – در صفحۀ پنجم "اعلامیه":
« ... سرزمین جهادی و طالبی و «سیا» زده ی سوخته...»
جهادی اول، طالبی دوم و "سیا" سوم! آیا واقعاً جهادیان دشمن درجه اول، طالبان دشمن درجه دوم و امپریالیزم امریکا در وجود حضور "سیا" در کشور، دشمن درجه سوم محسوب میگردند؟ نه! این ترتیب بندی مطلقاً حقیقت ندارد.
اولاً حضور امپریالیزم امریکا در افغانستان یک حضور تجاوزکارانه و اشغالگرانه است، حضوری که توسط نیروهای اشغالگرش بر ما تحمیل گردیده است و نه یک حضور نیمه مستعمراتی که فقط توسط نفوذ استخباراتی امپریالیستهای امریکایی در افغانستان تمثیل گردد. ثانیاً حضور اشغالگرانۀ متحدان امریکا نیز در افغانستان مطرح است و نه صرفاً حضور اشغالگرانۀ نیروهای امریکایی. ثالثاً صحبت در مورد طالبان مقدم بر امریکا، از لحاظ اهمیت، نادرست است.
ترتیببندی درست و اصولی دشمنان ملک و مردم در افغانستان مستعمراتی- نیمه فیودالی امروزی فقط به گونۀ ذیل میتواند درست باشد: در شرایط فعلی اشغالگران امریکایی، متحدانشان و رژیم پوشالی، شامل جهادیها و غیر جهادیها، دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور، و طالبان دشمن غیر عمدۀ کشور و مردمان کشور محسوب میگردند. به این ترتیب مبارزه و مقاومت علیه دشمن عمده، وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی و مبارزه علیه دشمن غیر عمده، وظیفۀ غیر عمدۀ مبارزاتی محسوب میشود.
6 – همچنان در صفحۀ پنجم اعلامیه باقی میمانیم. درینصفحه بازهم گفته میشود:
«... مبارزه ضد امپریالیزم و دلالان روشنفکر و غیر روشنفکرش...»
درینجا بازهم موضوع اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده، نهتنها بهعنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور بلکه بهطور کلی، در اعلامیه غایب است، تو گویی اصلاً چنین موضوعی در افغانستان وجود نداشته باشد. این نادیده گرفتن کامل موضوع فقط میتواند نشاندهندۀ تسلیمی کامل سازمان رهایی به اشغالگران و رژیم پوشالی باشد و نه چیز دیگری.
به این ترتیب در هرجایی از اعلامیۀ مورد بحث، که ضرورت موضعگیری علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده به عنوان دشمن عمدۀ کنونی کشور و مردمان کشور موجود بوده است، نه تنها چنین موضعگیری ای صورت نهگرفته است، بلکه حتی موضوع اشغالگران و رژیم دست نشانده بطور کلی نادیده گرفته شده است.
سازمان رهایی افغانستان در طول تقریباً پانزده سال گذشته که افغانستان مورد تجاوز و اشغالگری امپریالیستهای امریکایی و متحدینشان قرار گرفته و رژیم دستنشاندۀ آنان دارای قدرت پوشالی در کشور گردیده است، هیچگونه موضعگیری رسمی سازمانی علیه این دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور به عمل نیاورده است. انتشار اعلامیۀ مؤرخ اول سرطان 1395 این سازمان میتوانست زمینۀ مناسب و بلکه ضروری برای اینگونه موضعگیری فراهم نماید؛ بهخصوص ازین جهت که نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان پس از دو جلسۀ رسمی با نمایندگان سازمان رهایی، ادامۀ بحث ها میان دو طرف را مشروط به موضعگیری رسمی و تحریری سازمان رهایی در قبال تضاد عمدۀ کشور، یعنی تضاد ملی مردمان افغانستان با اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده، نموده بودند و پس از ماهها عدمموضعگیری سازمان رهایی درینمورد، مسایل مربوطۀ آن توسط حزب... در سطح عمومی مطرح گردید، این موضعگیری کاملاً ضروری و کاملاً لازم بوده است.
در واقع باید گفت که سازمان رهایی افغانستان در پاسخدهی منفی بههمین ضرورت، اعلامیۀ اول سرطان خود را بیرون داده و در آن اعلام کرده است که: نه تنها حاضر نیست تضاد ملی مردمان کشور با اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده را بهعنوان تضاد عمده در جامعه به رسمیت بشناسد، بلکه حتی حاضر نیست به موضوعی بهنام موضوع اشغالگران و رژیم دستنشانده در کشور اذعان نموده و به موضعگیری مبارزاتی علیه آنها اقدام نماید.
دوم – یک دروغ بزرگ
انکار "اعلامیه" از دو نشست رسمی بحثی میان نمایندگان حزب و سازمان
در صفحۀ اول اعلامیه در مورد دو نشست رسمی بحثی میان نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و سازمان رهایی افغانستان گفته شده است که:
« چند ماه قبل جمعی که... خود را «حزب» و «مائوئیست» مینامند... برای هزارو یکمین بار علیه ما دهان چاک داده اند که... این بار هیاهو همراه بزرگسازی این دروغ بزرگ است که ما با دوتن از آنان «رسماً» بحث داشته ایم. چون انتشار موضوع توسط «مائوئیست»های مجازی موجب شگفتی خشماگین تعدادی از رفقا و دوستان در داخل و خارج گردیده، توضیح گذرا و نخستین و آخرین را لازم دیدیم.
قبل از همه، متأسفانه واقعیت دارد که فردی از یک واحد سازمان با حرکت از خواست تفننی و پس گوش انداختن کامل موضع روشن سازمان، به جای رسیدگی به امور تشکیلاتی و چند صفحه مطالعه، وقتش را با آن دو نفر هدر داده است. اما میپذیریم که نه ندامت و انتقاد از خود شدید آن رفیق و نه این یادداشت نخواهد توانست چندان از آزردگی بحق رفقا بکاهد. ارتکاب اشتباه در اثر بی بضاعتی تئوریک یا کم تجربگی در مواجهه با پدیدهای ناآشنا یک مسئله است اما اینگونه اشتباه مخبط مانند از یادبردن هویت آدمها مسئلهایست که کم ناراحتکننده نمیباشد و قابل فهم است که رفقا آن را با تندترین الفاظ بکوبند...»
به این ترتیب سازمان رهایی نهتنها در "اعلامیه" به موضعگیری روشن و حتی غیرروشن در مورد تضاد عمده در کشور نهپرداخته است، بلکه حتی بحث و توافق رسمی میان نمایندگان حزب... و سازمان... درینمورد را نیز انکار کرده است و موضوع را صرفاً در حد هدر دادن وقت یک فرد از یک واحد سازمان... با دو نفر از افراد حزب... و آنهم «با حرکت از خواست تفننی و پس گوش انداختن کامل موضع روشن سازمان...» پذیرفته است.
اول اینکه: نشستهای بحثی میان نمایندگان حزب... و سازمان، نشستهای دو نفر از نمایندگان حزب... با فردی مربوط به یک واحد سازمان رهایی نبوده، بلکه نشستهای دو نفر از نمایندگان حزب... با دو نفر از نمایندگان سازمان رهایی بوده است. در صفحۀ اول سندی که پس از آن نشستها بنا به توافق هر دو طرف نشستها نهایی گردیده و برای پخش درونی در میان صفوف حزب ... و سازمان آماده گردید، میخوانیم که:
«اولین جلسۀ رسمی نمایندگان حزب... و سازمان... 31 حمل 1394 (2 اپریل 2015)»
«اجندا: بحث پیرامون تضاد عمده.
نمایندگان:
از طرف حزب...: ل. و ب.
از طرف سازمان...: ا. و ن.
صورتجلسهنویس از طرف حزب...: ش.
صورتجلسهنویس از طرف سازمان...: کسی نیست.»
سپس یکی از نمایندگان حزب صحبت مقدماتیاش را اینگونه آغاز مینماید:
«طرف حزب...- ل: بهعنوان صحبت مقدماتی باید بگویم که ما دو نفر چند ماه قبل بهصورت غیر مترقبه با هم آشنا شدیم و طی چندین جلسه روی موضوعات زیادی با هم صحبت کردیم و در نهایت درخواست کردیم که این جلسات را رسمی نماییم و مباحث مطرح شده در جلسات را بین صفوف هر دو طرف توزیع کنیم. البته طرف حزب ... مباحثات قبلی را هم بین صفوف خود رسانده است. در نهایت هفتۀ قبل این فیصله به عمل آمد که این جلسه رویدست گرفته شود، رسماً نشست داشته باشیم و از هر دو طرف نماینده های با صلاحیت حضور داشته باشند و روی اجندای مندرج فوق که بحث روی تضاد عمده است بحث داشته باشیم و کل بحثها، توافقات، اختلافات و نتیجهگیریهای جلسه را بهصفوف هردو طرف ارائه کنیم. اگر در جلسۀ امروز نتیجۀ نهایی به دست نیامد، جلسه را برای فردا هم ادامه می دهیم.
باید کوشش کنیم که آهستهتر صحبت کنیم تا صورت جلسه نویس بتواند تمام صحبت ها را ثبت کند و مطالبی از قید قلم نماند. هر دو طرف بحث باید یک یک نقل از صورت جلسه را در اختیار داشته باشند تا بتوانند به صفوفشان برسانند. برای پخش متن صورت جلسهها دو راه وجود دارد: یکی اینکه فقط آن را بین صفوف هردو طرف ببریم و در این حد درونی نگه داریم. دیگر اینکه درونی حفظ نکنیم بلکه از طریق نشرات بیرونی هر دو طرف بهطور وسیع پخش نماییم. ما برای پخش متن صورت جلسه ها به هر دو طریق آمادگی داریم.»
بهتعقیب آن، صحبت مقدماتی یکی از نمایندگان طرف سازمان... اینگونه آغاز میگردد:
« طرف سازمان- ا. ...: من تکرار نمیکنم و من توافق دارم که تصادفاً ما با هم معرفی شدیم و بحث را شروع کردیم. در همان بحثهای اولیه حدس زدم که طرف مقابل در بحث از کدام تشکیلات نمایندگی میکند. پیشنهاد ایشان بود که جلسات بحثی رسمی شود و من هم قبول کردم. موضوع را با سازمان مطرح کردم و سازمان ما هم از این طرح استقبال کرد. ما ترجیح میدادیم که این جلسه به ... گرفته شود. من پیشنهاد داشتم که در صورت امکان اگر جلسات به ... گرفته شود بهتر است. گرچه رفقای ما دیرتر اطلاع دادند، اما برایم گفتند به هرجا که جلسه گرفته شود برای ما مشکلی نیست، اما به ... زمینۀ بهتری داریم. فقط برای ما یک نمبر تلفون بدهند کافی است. در ابتدا ل. گفته بود که برای ما هم در... مشکلی نیست. اما وقتی با حزب تماس گرفتند گفتند که ما به ... زمینه نداریم، میشود جلسه را به ... بگیریم. چون ما در ... امکانات نداشتیم، لذا اینجا را انتخاب کردیم. به این ترتیب ما موفق شدیم طبق توافق هر دو طرف این جلسه را دایر کنیم. خوب است که هر جلسه اجندای مشخص داشته باشد. ازین طریق میتوانیم بحثها را بهتر متمرکز سازیم... .»
همچنان در صفحۀ 13 و 14 سند متذکره میخوانیم که:
« دومین جلسۀ رسمی نمایندگان حزب ... و سازمان ...
14 حمل 1394 (3 اپریل 2015)
اجندا: بحث روی مبارزات دموکراتیک.
نمایندگان:
از طرف حزب...: ل. و ب.
از طرف سازمان...: ا. و ن.
صورتجلسهنویس از طرف حزب ...: ش.
صورتجلسهنویس از طرف سازمان... کسی نیست.»
دوم اینکه: یکی از نمایندگان سازمان رهایی در دو نشست رسمی، یکی از رهبران ارشـد و سابقـه دار سازمان رهـایـی و فرد شناخته شده بود نه یک فرد مربوط به یکی از واحدهای سازمان رهایی. در واقع او در آن زمان فرد ارشد درجه دوم در سازمان رهایی و احتمالاً فرد اول سازمان در سراسر افغانستان بود، چرا که فرد اول سازمان رهایی، این رویزیونیست قسمخوردۀ ناپشیمان، علیرغم تمامی ادعاهای این سازمان مبنی بر داخل کشوری بودن، طبق اعتراف صریح نمایندۀ ارشدِ سازمان مذکور، همیشه در خارج از سرحدات بین المللی شناخته شدۀ کشور به سربرده و کماکان بسر میبرد.
البته جوانی که بهعنوان نمایندۀ دوم سازمان رهایی معرفی شده بود، طبق معیارهای تشکیلاتی حزبی در واقعیت حتی یک عضو عادی نیز نمیتوانست تلقی گردد، اما یقیناً باید یکی از مسئولین جوان واحد مربوطۀ سازمان رهایی بوده باشد. مثلاً این فرد فکر میکرد که جبهات جنگی سازمان رهایی در زمان جنگ مقاومت ضد "شوروی" بهنام سازمان رهایی فعالیت داشته اند و تحت پوشش تنظیمهای اسلامی فعالیت نداشته اند. صحبت درینمورد میان یکی از نمایندگان حزب و این نمایندۀ سازمان رهایی و دخالت نمایندۀ ارشد سازمان مذکور در آن صحبت، در جلسۀ تصحیح نهایی صورت جلسات بحثی، واقعاً جالب بوده است:
« طرف حزب... : ل: حالا قسمتی از آنرا میخوانم تا موضوع بهتر روشن شود. بعدا رفیق ل. شروع نمود به خواندن نوشته ای که اصلاح نموده بود. تقریباً دو سوم صورت جلسه روز پنجشنبه مورخ 13 حمل 1394 را به خوانش گرفت و به مخالفتی بر نخورد، فقط در یکمورد که رفیق ل. در جلسه روی اشتراک نیروی چپ در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی بحث نموده بود، گفته شده بود که « اشتراک نیروی چپ در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی صحیح بود، اما پوشش گرفتن زیر نام احزاب جهادی غلط. در این میان نمایندۀ دیگر سازمان... یعنی ن. عکس العمل نشان داد و گفت که:
این درست نیست سازمان ما هیچگاه زیر نام احزاب جهادی پوشش نگرفت.
طرف حزب... : ل. : در طول دوران جنگ مقاومت فقط ساما یکی ـ دو جبهه بنام خود داشت که در آن جبهه ها هم اسلام بازی نمود، دیگر هیچ سازمانی جبهۀ مستقل نداشت. سازمان شما اصلاً جبهۀ مستقل نداشت و در طول دوران جنگ مقاومت ضد "شوروی" زیر پوشش به اصطلاح احزاب اسلامی میانه رو [و حتی حزب اسلامی گلبدین، مثلاً در جاغوری] حرکت نمود و در ضمن شعار جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را نیز بلند نموده بود.
طرف سازمان...: ن: به طرف رفیقش ا. نگاهی نمود و گفت کاکا راست میگوید؟
طرف سازمان... : ا.: بلی درست است. چون ما هیچ پشتیبانه ای نداشتیم. امپریالیستها هر چه کمک میکردند از طریق پاکستان بود و چین را که در آن زمان ما بهعنوان یک کشور سوسیالیستی میشناختیم، او هم کمکهای نظامی را از طریق پاکستان مینمود. ما چاره ای نداشتیم جز اینکه تحت پوشش حرکت کنیم و به این طریق از کمکها استفاده کنیم.»
سوم اینکه: نمایندۀ ارشد سازمان رهایی قبل از دو جلسۀ بحثی رسمی میان نمایندگان حزب و آن سازمان، مدت چند ماه با نمایندۀ حزب تماس داشته و طی جلسات متعددی مطالب زیادی را با هم به جروبحث گذاشته بودند. در واقع در زمان تدویر آن جلسات نیز تشکلات مربوطه از ابتدا تا انتها در جریان قرار داشتند و مبتنی بر همین جلسات بود که زمینه برای تدویر جلسات بحثی رسمی میان نمایندگان دو طرف مساعد گردید. آن جلسات از 18 عقرب 1393 شروع گردید و تا 27 دلو 1393 دوام نمود. در طی این مدت، غیر از جلسۀ تصادفی 18 عقرب، مجموعاً 17 وعدۀ جلسۀ بحثی تعیین گردید که 9 وعدۀ آن از طرف نمایندۀ سازمان رهایی به بهانههای مختلف لغو گردید و صرفاً 8 وعده اجرا گردید. از طرف حزب تنها یک وعده یک روز به تعویق افتاد و فردایش اجرا گردید. پس از 27 دلو 1393 نیز تماس میان دو طرف بخاطر تدویر جلسات بحثی رسمی و تعیین زمان شروع و محل آن ادامه یافت. به این ترتیب پس از تقریباً شش ماه تماس و تدویر جلسات بحثی متعدد میان دو نمایندۀ حزب و سازمان رهایی، دو جلسۀ رسمی میان طرفین به اشتراک دو دو نماینده از هر طرف و یک صورت جلسه نویس از طرف حزب، دایر گردید.
بنابرین موضوع بر سر یکی دو نشست میان طرفین نیست، بلکه بر سر یک تماس و مراودۀ بحثی تقریباً شش ماهۀ مداوم میان شان است. یکی از موضوعاتی که در جلسات بحثی رسمی و همچنان در جلسات بحثی دو نفره مطرح بوده است، بحث بر سر موجودیت و عدم موجودیت سازمان رهایی بهعنوان یک سازمان سیاسی حقیقی میان دو طرف بوده است و طرف سازمان رهایی مدام تأکید داشته است که سازمان رهایی حقیقتاً به عنوان یک سازمان فعال سیاسی موجودیت عینی دارد. حالا سازمان رهایی ادعا دارد که پروسۀ پنج ماهه متذکره یک کار تفننی یکی از اعضایش بوده است. چنانچه سازمانی بهصورت حقیقی و فعال وجود داشته بوده است چگونه در ظرف این پنج ماه نهتوانسته از این کارتفنی عضوش اطلاع حاصل نماید و مثلاً حداکثر یک یا دوماه بعد از شروع پروسۀ تفننی جلو آن را بگیرد؟ اما این کار صورت نگرفت. حتی ده ماه بعد از ختم جلسات بحثی دوجانبه نیز سازمان رهایی درمورد "کار تفننی" نمایندۀ ارشدش اطلاع نیافت و کاری انجام نداد، تا اینکه ده ماه بعد در شمارۀ هفتم دورۀ چهارم شعلۀ جاوید، منتشرۀ ماه دلو 1394 خورشیدی، موضوع در سطح علنی مطرح گردید. اما بازهم سازمان رهایی نتوانست از "کار تفننی" نمایندۀ ارشدش اطلاع حاصل نماید. سرانجام وقتی 4 ماه بعد از انتشار شمارۀ هفتم دورۀ چهارم شعلۀ جاوید، 14 ماه بعد از تدویر جلسات بحثی مشترک رسمی میان دو طرف و 19 ماه بعد از شروع تماس ها و مباحثات میان دو طرف و تبادلۀ اسناد زیادی میان آنها، گویا سازمان رهایی از "کار تفننی" عضوش اطلاع حاصل مینماید، عجولانه و با عصبانیت عکس العمل نشان میدهد و با این عکس العملش در واقع سند محکومیت خود مبنی بر تسلیمطلبی و حتی تسلیمی در قبال اشغالگران و رژیم دست نشانده را امضا می کند. واقعیت این است که ادعای عدم اطلاع سازمان رهایی از "کارتفننی" نمایندۀ ارشدش با هیچ منطقی جور میآید و اگر هم جور بیاید، فقط می توان آن را "عذر بدتر ار گناه" محسوب نمود.
چهارم اینکه: قبل از انتشار اعلامیۀ اول سرطان 1395 سازمان رهایی در ویب سایت آن سازمان در روز چهارم، پنجم یا ششم سرطان، یکی از نمایندگان حزب در جلسات بحثی دوجانبه، بنا به ضرورتی نمایندۀ ارشد سازمان رهایی در آن جلسات را ملاقات نموده است. گرچه او درین ملاقات شدیداً ناراحت بوده و تأکید داشته است که تدویر جلسات بحثی دوجانبه یک اشتباه جدی بوده و نباید صورت میگرفت، اما به هیچ صورت مبتلا به خلل دماغ نبوده و از سلامت جسمی و دماغی برخوردار بوده است. اینکه اعلامیۀ اول سرطان سازمان رهایی او را یک فرد بیبضاعت تیوریک، کم تجربه و حتی یک شخص اشتباهکارِ مخبط می داند، نشاندهندۀ آن است که سازمان مذکور تدویر جلسات بحثی دوجانبه و انتشار وسیع مسایل مربوط به آن را از طریق شعلۀ جاوید به شدت به زیان خود ارزیابی کرده و بخاطر اینکه زیان وارده برخود را از بین ببرد یا حداقل مقدار آن را کم نماید، حاضر شده است که حتی یکی از رهبران ارشد خود را، یا حداقل یکی از رهبران ارشد سابق خود را نه تنها یک فرد بی بضاعت تئوریک و کم تجربه بلکه بیعقل و مریضدماغی وانمود سازد.
البته درین ملاقات وضعیت فرد مذکور نشاندهندۀ این بوده است که وی در وضعیت بسیار بدی قرار داشته و تناقض
گویی میکرده است و حتی در یک مورد رفیق ما را به «برخورد لومپنانه» تهدید کرده است. رفیق ما درین ملاقات به وی گفته بوده است که از نظر ما مبارزات ایدیولوژیک علیه انحراف، ارتداد، رویزیونیزم و تسلیم طلبی نه تنها اشتباه و اشتباه جدی نیست، بلکه یک وظیفه و مسئولیت مبارزاتی تخطی ناپذیر و غیر قابل انصراف است. مسایل مطروحه درین ملاقات را نیز تنظیم کرده و به دست نشر خواهیم سپرد.
سوم- دو ادعای دروغین دیگر سازمان رهایی
در صفحۀ سوم "اعلامیه" یک ادعای دروغین بی سروتۀ دیکر به ترتیب ذیل مطرح گردیده است:
«... سالها قبل [به] حسین نام از «هستۀ انقلابی...» که خواستار دیدار با ما شد پاسخ دادیم که تنها در صورتی با او خواهیم دید که ابتدا دوسیۀ خیانتش به "ساما" را یکطرفه کند طوری که قناعت رفقای «ساما» فراهم گردد.»
درینجا دو ادعای دروغین مطرح گردیده است: یکی تقاضای حسین برای دیدار با سازمان رهایی و دیگری هم دوسیۀ به اصطلاح خیانت حسین به "ساما".
ادعای دروغین اول: این ادعا که «سالها قبل حسین نام از "هستۀ انقلابی..." خواستار دیدار با " سازمان رهایی" شد" نه تنها دروغین بلکه کاملاً بی سروته و فاقد منطق ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی و حتی امنیتی است. سازمان رهایی با طرح این ادعای دروغین و بیسروته قبل هر چیز دیگری وانمود میسازد که گویا در سطح تمامی بخشهای "چپ شعلهیی" محل رجوع «افراد بریده از» این یا آن «جمع» هست. سپس منظورش از این ادعای دروغین بیسروته این است که «حسین نام از "هستۀ انقلابی کمونیستها"» را فرد درمانده و بیچاره ای معرفی نماید که از فرط عجز و ناتوانی و حقارت میخواسته به دامن رویزیونیستی سازمان رهایی پناه ببرد، ولی سازمان رهایی این درخواست را نهپذیرفته است.
اما واقعیت کاملاً بهگونۀ دیگری بوده است:
"هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان" به تاریخ 14/1/1365 خورشیدی اعلام موجودیت کرد. تشکیل این هسته محصول وحدت رفقایی از "بخش غرجستان ساما" با رفقای دیگری بود که در مقاطع مختلف بنا به دلایل مختلف ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی از "ساما" بریده بودند. در قسمتی از "اعلامیۀ هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان" گفته شده بود:
« در روابط خارجی تمامی زمینههای ارتباط و همکاری با جنبش کمونیستی بین المللی عامدانه تخریب گردیده و برعکس روز بروز سازمان در تاروپود ارتباطات رویزیونیستی سه جهانی بیشتر از پیش گیرافتاد و بدین صورت "ساما" به تدریج به یک سازمان کاملاً وابسته به رویزیونیستهای سه جهانی چینی تبدیل گردید.»
بنابرین موضعگیری ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی "هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان" علیه رویزیونیزم سه جهانی و بهطور مشخص علیه رویزیونیستهای سه جهانی وطنی، که سازمان رهایی افغانستان به دلیل تیوریزه کردن صریح رویزیونیزم سه جهانی در شمارۀ اول نشریۀ تیوریک خود یعنی"مشعل رهایی" علمبردار اصلی آن در افغانستان محسوب میگردید و قویاً محتمل است علیرغم ظاهرسازیهای معین کماکان این علم مندرس بورژوازی در ماهیت ولی پوشیده با روکش ظاهری پرولتری را در بغل داشته باشد، روشن و واضح بوده است.
ولی حتی ماهها قبل ازین، در زمان انشعاب بخش غرجستان "ساما" از کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم رهبر، در قسمتی از اعلامیۀ بخش غرجستان ساما گفته شده بود:
« در روابط خارجی تمامی زمینههای ارتباط و همکاری با جنبش کمونیستی بین المللی عامـدانـه تخـریب مـیگـردد و
برعکس روز بروز سازمان در تاروپود ارتباطات رویزیونیستی بیشتر از پیش گیر میافتد و بدین صورت بهتدریج "ساما" بهیک سازمان کاملاً وابسته تبدیل میگردد.»
وقتی اعلامیۀ بخش غرجستان "ساما" پخش گردید، "شبه" (یکی از اعضای کمیتۀ مرکزی سازمان جوانان مترقی، بعد از ضربات سال 1347 تا نشست عمومی سوم آن سازمان در سال 1349) که بعداً در تشکیل هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان سهم گرفت، از رفیق پخش کنندۀ اعلامیه در مورد بند فوق الذکر اعلامیه توضیح خواسته بود و رفیق برایش توضیح داده بود که "ساما" با حزب رویزیونیست بر سر قدرت در چین تماس گرفته و از چینیها کمک دریافت میکند. "شبه" بهآن رفیق گفته بود که سلام مرا به رفیق حسین برسان و برایش بگو که هرچه زودتر باید این موضوع را بهصورت روشن افشا نمایید، در غیر آن ممکن است "اژدهای زرد" برای خفه ساختن صدای شما و جلوگیری از افشاگری درینمورد برنامه ای برای زدن شما رویدست بگیرد.
در هرحال بعداً بخش غرجستان "ساما" این موضوع را صریحاً بهبحث گرفت و جوانب مختلف ایدیولوژیک- سیاسی آن را در دو نوشته بهنامهای "تیوری سه جهان استراتژی بین المللی پرولتاریای افغانستان"، که دربرگیرندۀ بیانات قیوم رهبر درینمورد بود، و "تیوری سه جهان استراتژی بین المللی رویزیونیست های چینی" که موضعگیری بخش غرجستان "ساما" درینمورد را بیان میکرد، و همچنان در سایر اسنادش روشن ساخت. "شبه" بعدها در جریان فعالیت هستۀ انقلابی کمونیستها میگفت که وقتی این موضعگیری بهصورت روشن در اسناد بخش غرجستان مطرح گردید، من نتیجهگیری کردم که تا حد زیادی خطری که متوجه رفقا و مشخصاً رفیق حسین بود رفع گردیده است.
با وجود این رفیق حسین بنا به تهدیدات لفظی و عملی قیوم رهبر و رفقا و دنباله روان شان، در طول زمان چند سالۀ فعالیتهای هستۀ انقلابی کمونیستها مخفیانه زندگی کرد، آنهم در محیط مهاجرت. در چنین صورتی هیچ منطق ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی و حتی امنیتی نمیتوانست به این رفیق و کل تشکیلات هستۀ انقلابی کمونیستها اجازه دهد که حتی خیال مراجعه بهسازمان اصلی رویزیونیست سه جهانی وطنی را در سر بپروراند، چه رسد به اینکه ارتباط و تماس با آن سازمان را پیشنهاد نماید.
در واقع پراتیک مبارزاتی رفیق "حسین" نه تنها بعد از انشعاب بخش غرجستان "ساما" از کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم رهبر و سپس تشکیل هستۀ انقلابی کمونیستها، بلکه حتی قبل از آن، نه تنها در کل مبتنی بر تلاش برای پیوستن به سازمان رویزیونیستی رهایی نبوده است، بلکه مبتنی بر پیشبرد مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی اصولی و قاطع علیه آن سازمان بوده و مداوماً و باربار نتایج این مبارزات به ضرر سازمان رویزیونیست رهایی تمام شده است. به همین سبب سازمان مذکور علیه این رفیق کینۀ عمیقی دارد و پیوسته تلاش می کند که از طریق بدزبانی های مبتذل درد ناشی از ضررهای متذکره را کم و بیش تسکین دهد.
ادعای دروغین دوم: در واقع موضوعی که باعث حدت و شدت اختلافات در درون کمیتۀ مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری "ساما" در سال 1364 خورشیدی گردید، موضوع ارتباط گیری "ساما" با رویزیونیستهای برسرقدرت در چین بود. فیصلۀ کنفرانس سرتاسری "ساما" درینمورد عبارت بود از شعارِ "قاطعیت ایدیولوژیک و انعطاف سیاسی". اما پس از سفر هیئت یازده نفری "ساما" به چین، تحت سرپرستی مسئول تشکیلات آن، قیوم رهبر خواستِ تغییر آن شعار را بهصورت "انعطاف ایدیولوژیک و انعطاف سیاسی"، یعنی انعطاف ایدیولوژیک در قبال رویزیونیزم چینی، مطرح نمود، خواستی که در واقع مورد قبول رئیس هیئت اعزامی "ساما" به چین و عضو دیگر کمیتۀ مرکزی "ساما" قرار داشت. اما "حسین" روی شعار "قاطعـیـت ایـدیـولوژیک و انعطاف سیاسی"، یعنی فیصلۀ کنفرانس سرتاسری "ساما" پافشاری داشت.
البته اختلافات در کمیتۀ مرکزی "ساما" روی موضوع تسلیمطلبی ملی در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیست شوروی و رژیم دستنشاندۀشان آغاز یافت. این اختلاف از زمان تسلیم شدن نیروهای "ساما" در کوهدامن در خزان سال 1360 به رژیم دستنشاندۀ اشغالگران سوسیال امپریالیست، یعنی از زمانی که "حسین" عضو کمیتۀ مرکزی "ساما" نبود بلکه مسئول بخش غرجستان "ساما" بود، شروع شده بود و در بهار سال 1362 منجر به قطع ارتباط بخش غرجستان "ساما" با کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم "رهبر" گردیده بود.
در واقع نیاز کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم "رهبر" به وحدت مجدد با بخش غرجستان "ساما" بود که طرح تدویر کنگرۀ دوم "ساما" لغو گردید و در اواخر خزان 1362 کنفرانس سرتاسری "ساما" دایر شد تا قبل از هرچیز دیگری به موضوع "تسلیم طلبی" بپردازد. کنفرانس سرتاسری "ساما" فیصله هایی درینمورد صادر کرد و برای تصفیۀ کامل موضوع، طرح تشکیل "کمسیون تحقیق و بررسی تسلیم طلبی" را تصویب نمود. اما این طرح نیز نتوانست به دلیل تخریبات مدافعان تسلیم طلبان در کمیتۀ مرکزی "ساما" بهصورت درست و اصولی اجرایی گردد. در واقع قیوم رهبر و رفقایش راه نجات "ساما" را نه در برخورد اصولی قاطع با تسلیمطلبی در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیست و دستنشاندگانشان بلکه در تسلیم شدن به رویزیونیستهای بر سر قدرت در چین جستجو میکردند و میخواستند "ساما" را بهطرف وحدت با سازمان رویزیونیست "... رهایی..." سوق دهند.
به این ترتیب دو موضوع محوری ای که باعث انشعاب بخش غرجستان "ساما" از کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم "رهبر" در "ساما" گردید عبارت بودند از:
1 – موضوع تصفیه ناشدۀ تسلیم طلبی ملی در قبال سوسیال امپریالیستهای اشغالگر شوروی و رژیم دستنشاندۀ شان که نمونۀ برجستۀ آن تسلیم شدن نیروهای "ساما" در کوهدامن به رژیم بود.
2 – موضوع رابطه گیری "ساما" با رویزیونیست های چینی و تبدیل ساختن شعار تصویب شده در کنفرانس سرتاسری "ساما" یعنی "قاطعیت ایدیولوژیک و انعطاف سیاسی" به شعار " انعطاف ایدیولوژیک و انعطاف سیاسی" در قبال آنها، ی به عبارت دیگر قرار دادن "ساما" در مسیر وحدت با سازمان رویزیونیست رهایی.
اما بخش غرجستان "ساما" در طی فعالیت چند ماهۀ خود یکجا با رفقای دیگری که قبلاً از "ساما" بریده بودند به این نتیجه رسیدند که با گسست قاطع از " برآمد آزادیبخشی" تیپ سامایی به "برآمد کمونیستی" تیپ هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان دست بزنند. به این ترتیب سه نکتۀ اصلی در خط ایدیولوژیک- سیاسی هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان عبارت بودند از: موضع قاطع علیه تسلیم طلبی ملی در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیست و دست نشاندگان رویزیونیست وطنی شان، موضع روشن در قبال رویزیونیزم سه جهانی چینی و رویزیونیستهای سه جهانی وطنی و برآمد اصولی و قاطع کمونیستی.
حالا سازمانی مثل سازمان رهایی که تاب پیشبرد مباحثات ایدیولوژیک- سیاسی اصولی و روشن مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی را ندارد و درین عرصه هم در مباحثات رویاروی و هم در مباحثات در سطح نشرات در مقابل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نتوانسته است- و نمی تواند- ایستادگی نماید، ناچار است به مسایل دروغین دیگری چنگ بیندازد تا برای پوشاندن عجز و ناتوانی اش در مباحثات ایدیولوژیک- سیاسی رویاروی، و همچنان در سطح نشرات، یک توجیه به اصطلاح منطقی و معقول ارائه کرده باشد.
نمایندۀ ارشد سازمان رهایی در جلسات بحثی قبل از دو نشست بحثی رسمی دوجانبه نیز گویا خواسته بود موضوع ادعای "ساما" در قبال "حسین" را به نوعی مطرح نماید و همان وقت جواب خود را گرفته بود و وضعیت حسین را قابل افتخار دانسته بود. مطلب مربوطه را درینجا نقل میکنیم:
« سازمان: ... آیا شما حسین ... را که از "ساما" انشعاب نمود و هستۀ کمونیستها را ساخت میشناسید، با شما است یا خیر؟ شناخت ما از او فقط مربوط به اعلامیۀ "ساما" و گزارش عارف است. "ساما" ادعا داشت که این شخص مسئول مالی بوده و تمام دارایی "ساما" را با خود برده و خاین است...عارف میگفت که این آدم ... پول دارد ولی روی بوریا مـینشـیند. به کسـانی که دور و برش میرونـد طـوری وانمود میکنـد که چیـزی ندارد.»
«اگر فرد و یا شخصی پیسه داشته باشد و از آن پیسه در کارهای تشکیلاتی استفاده نکند و تـوقـع داشـته باشـد کـه
تشکیلات برای بهبود کار تشکیلاتی پیسه ای به دسترسش قرار دهد درست نیست. حتی اگر تشکیلات پیسه ای به دسترس او قرار دهد و باز هم او از آن در جهت بهبود کارهای سیاسی استفاده نکند ( وسیلهای نخرد که خودش و یا رفیق دیگر فعال در تشکیلات آنرا مورد استفاده قرار دهد) بازهم درست نیست. پیسۀ تشکیلات و حتی پیسۀ شخصی رفیقی که توانمندی دارد باید در جهت بهبود کارهای تشکیلاتی بکار انداخته شود، درغیر این صورت کارها به کندی پیش میرود. چنین شیوۀ برخورد با روحیۀ انقلابی خوانایی ندارد. این عمل نه تنها درست نیست، بلکه چنین شخصی به نظر ما در راه انقلاب متزلزل و ناپایدار است.»
«گرچه در اوایل که وضعیت مالی سازمان خراب بود رفقا موتری برای پیش برد امور سازمانی برای رفیق داکتر خریدند، اما داکتر موتر را سوار نشد. او استدلال میکرد که رفقا همه در وضعیت بد مالی زندگی میکنند و من نمیتوانم موتر سوار شوم. در صورتی که وضعیت تشکیلات از لحاظ مالی خراب باشد، نباید از پول تشکیلات استفاده گردد. ولی در صورتی که تشکیلات پیسه داشته باشد و رفقای فعال وسیله ای برای کار نداشته باشند، باید وسیله برای فعالین تهیه گردد. امروز اگر وسیله ای وجود داشته باشد برای امور تشکیلاتی بهتر میتوان رسیدگی نمود.»
«حزب: اولاً بهشما بگویم شخصی را که شما نام گرفتید با حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان است. ما افتخار داریم که با ماست. زمانی که در یک تشکیل انشعاب بوجود میآید امکان زیاد دارد که بخش انشعابی را بطور دقیق و شخصی نشناسیم. قضاوت ما بر مبنای نوشتهها و موضعگیریهای هر دو طرف صورت میگیرد، نه ادعا و موضع یک طرف دعوا.»
«"ساما" از ابتدا دارای یک برنامۀ دموکراتیک بود، بعداً همان را هم رها نمود و با "اعلام مواضع" خود به اسلام بازی پرداخت. این مسئله راه را بهطرف تسلیم طلبی ملی باز نمود و سرانجام "ساما" به تسلیم طلبی ملی غلطید. این یک مسئلۀ مورد نزاع در "ساما" بود. شخصی را که شما نام گرفتید ... مسئول کمسیون تحقیق و بررسی تسلیمطلبی در "ساما" نیز بود، زیرا در کمیتۀ مرکزی همه افراد دیگر به نحوی با تسلیمطلبی سروکار داشتند. حتی حاجی قیوم بخاطر برادرش پیکار که تسلیم شده بود این مسئولیت را نپذیرفت. مسئلۀ دوم مورد نزاع در "ساما" رفتن نمایندگان "ساما" به چین و تمایل به تیوری سه جهان بود. این دو موضوع باعث انشعاب در "ساما" و سرانجام ایجاد هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان گردید. هر انشعابی که در یک تشکیل بهوجود میآید باید دید که انشعاب گامی به جلو است و یا به عقب. در صورتی که به جلو باشد قابل تائید و در غیر آن قابل نکوهش است. بیرون آمدن هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان با طرح خط کمونیستی از درون "ساما" که خواهان جمهوری اسلامی بود و بخاطر گرفتن کمک از چین تمایل به تیوری سه جهان نشان داد، قابل ستایش است و عملی است مثبت. قضاوت ما همیشه باید بر این مبنا صورت گیرد.»
«ظرف 13 یا 14 سال است که من با این رفیق از نزدیک آشنایی دارم. من از او کدام آکتی ندیدم. آدم بسیار شکسته و خوش برخورد و در عین حال خیلی استوار و سختگیر است، سختگیر در اصول کمونیستی. آدمی است که هیچگاه با اصول معامله نمیکند... اینکه تبلیغ میگردد که پیسه دار است و اکت ناداری میکند و روی بوریا مینشیند تماماً حرفهای پوچ و خصمانه ای بیش نیست. اینچنین بحث ها نه تنها نادرست است بلکه کاملاً کودکانه است. من به زندگی شخصیاش کاملا واردم و معلومات کافی دارم. به جرئت میگویم که این تبلیغات هیچ پایه و اساسی ندارد. کسانی که چنین تبلیغاتی را راه انداختند، فعلاً در کجا هستند. آنها در کشورهای امپریالیستی زندگی میکنند، اما رفیق ما در داخل کشور است و مبارزاتش را پیش میبرد. این را نیز بگویم که رفیق ما مشکل صحی پیدا نموده بود، در حالی که از یکطرف پروسه وحدت شروع بود و از سوی دیگر تا کمکی به رفیق مهیا گردید که بهمعالجه بپردازد زمان گذشت و مشکل صحی اش غیر قابل تداوی گردید.»
«سازمان رهایی: شناخت ما تا امروز از حسین همان گزارش عارف و "ساما" بود. از اینکه فعلاً او در داخل کشور است و حامی و مدافع کمونیزم است جای افتخار است. اگر در همان زمان با ما تماس گرفته میشد ما حاضر بودیم که بهرفیق کمک نماییم. همین حالا هم ما میتوانیم که در چنین حالاتی به اندازۀ قدرت خود هر زمانی که نیاز داشته باشید کمک نماییم. نه تنها در این زمینه بلکه در هر زمینه آمادۀ همکاری هستیم.»
«حزب: تشکر از حسن نیت تان»
آیا این روحیۀ "سخاوتمندانۀ" نمایندۀ ارشد سازمان رهایی بدون اطلاع از سازمانش و برمینای "کاکهگی شخصی" و امکانات خصوصی اش تبارز یافته است؟ جالب اینکه حالا همین شخص در آخرین ملاقات با یکی از نمایندگان حزب در جلسۀ بحثی دوجانبه میان حزب... و سازمان... که چندی قبل صورت گرفت، ادعا کرده است که گویا «هنوز دوسیۀ خیانت حسین به "ساما" تصفیه نشده است.» ما وقتی این حرفها را از شخص مذکور شنیدیم واقعاً تعجب کردیم. اما بعد از آنکه اعلامیۀ اول سرطان سازمان رهایی را دیدیم و خواندیم، پی بردیم که حرفهای سابق او تحتفشار سازمان مربوطه اش و دوسیهسازی مرض دماغی برای او و مخبط خواندنش و مشخصاً تحت فشار شخص اول حقیقی سازمان رهایی که اتفاقآ در بیرون از مرزهای افغانستان بسر میبرد، پس گرفته شده است.
در واقع تحت فشار همین شخص است که نمایندۀ ارشد سازمان رهایی در جلسات بحثی دو جانبه میان نمایندگان حزب... و سازمان... حالا از موجودیت شمارۀ دوم مشعل رهایی و موضعگیری داکتر فیض علیه رویزیونیزم سه جهانی در آخرین ایام حیاتش نیز انکار میورزد و به این ترتیب حکم میکند که داکتر فیض تا آخرین روزهای حیاتش به عنوان یک رویزیونیست سهجهانی قسمخورده زندگی کرد و به عنوان یک رویزیونیست تمام عیار جانباخت، تا گویا افتخار موضعگیری متزلزل و غیر قاطع کنونی سازمان رهایی علیه رویزیونیزم چینی کاملاً نصیب خود او گردد.
در واقع در زمان انشعاب بخش غرجستان از کمیتۀ مرکزی تحت رهبری قیوم رهبر، اتهامِ به اصطلاح خیانت مالی حسین به "ساما" مرتبط با اتهام به اصطلاح تلاش حسین برای فرار به کشورهای امپریالیستی مطرح گردیده بود. این دو اتهام تا زمانی که قیوم رهبر حیات داشت کموبیش از طرف ساماییها گاهگاهی و آنهم بهصورت شفاهی اینجا و آنجا مطرح میگردید. اما بعد از جانباختن قیوم رهبر در اثر سوء قصد اجرا شده، توسط یکی از خویشاوندِان خانوادگی شان که مربوط به حزب اسلامی بود، در حیات آباد پشاور، منجر به فرار تمامی اعضای کمیتۀ مرکزی و کادرهای زبدۀ "ساما" به کشورهای امپریالیستی گردید و آنهم در حالی که "حسین" نه تنها به یکی از کشورهای امپریالیستی غرب فرار نکرده بود، بلکه برای مستقر شدن به داخل کشور تلاش داشت. در نتیجه این اتهامات مطلقاً خوابید و دیگر هیچگاه حتی بهصورت شفاهی مطرح نشد. حالا به نظر میرسد که سازمان رهایی تلاش دارد تا دوسیۀ دروغین مربوطه را، که درعینحال یک دوسیۀ فراموش شده توسط مطرحکنندگان اصلی اش است، یکبار دیگر علم کند. اما به نظر نمیرسد که این دوسیهسازی دروغین سودی برای سازمان رهایی داشته باشد. قبل از همه بخاطر اینکه مدعیان اصلی در وضعیتی قرار ندارند که بتوانند این موضوع را از نو تازه کنند. برعلاوه سازمان رهایی نیز در اعلامیه اش آشکارا گفته است که حرفهای گفته شده در اعلامیۀ اول سرطانش حرف هایی است برای اولینبار و آخرینبار، یعنی توانِ ادامه و تعقیب حرفهای مطرح شده در "اعلامیه" را ندارد و بدین معنا فقط حرفی برای "جانخلاصی" یکبار مطرح کرده و دیگر دنبال نخواهد کرد.
در هرحال مصارف پول موجود در نزد حسین در همان زمانش مجرا گردیده بود. از جمله فقط در یک مورد، برای معاون اول قیوم رهبر و مسئول فرهنگی آن وقت "ساما" و یکی از مدافعان "انعطاف ایدیولوژیک" در قبال رویزیونیستهای حاکم چینی، بنا به دستور شخص اول سازمان مبلغ سه هزار دالر از آن پول را ظاهراً برای انتقال خانواده اش از ایران به پشاور در اختیار گرفت. اما وقتی به پشاور برگشت معلوم شد که آن پول را برای مخارج عروسی با زن دومش به مصرف رسانده است.
در واقع مشکل آن نبود که پول "ساما" توسط "حسین" مصادره شده بود، بلکه مشکل آن بود که چنین مصادره ای نتوانست صورت بگیرد، چرا که متاسفانه اصلاً برنامه ای برای اجرای آن مطرح نشده بود و اگر چنین مصادره ای صورت میگرفت، انشعابیون از اعلام علنی ان هیچ باکی نداشتند و می توانستند از اصولیت آن دفاع کنند.
چهارم -- در مورد غرب نشینی و عدم حضور ملموس در داخل سرزمین؟
اعلامیۀ اول سرطان سازمان رهایی تقریباً تمامی مخالفین و منتقدین سازمان رهایی را خارجنشین و فراری به کشورهای امپریالیستی قلمداد نموده، آنها را به عدم "حضور ملموس" در داخل سرزمین کشور متهم ساخته و علیه آنها با بدزبانی و بددهنی مرسوم سازمان متذکره بیدادسخن سرداده است. ما درین سطور اصولاً مکلف نیستیم از تمامی آنها دفاع نماییم، بلکه تا آنجایی که موضوع به سازمان رهایی و حزب کمونیست (مائوئیست) مربوط است، لازم است نکاتی را مطرح نماییم.
در صفحۀ سوم و چهارم "اعلامیه" گفته میشود:
«بهترین راه خنثی کردن روشنفکران چپ کشورهای وابسته، نگهداری دایمی آنان در شرایطی بهرحال از جهاتی بهشتگونه (مخصوصاً برای روشنفکر خلموک ناآگاه و بی شخصیت و بیعزت و حقیر وطنی) است تا ... [نتوانند] آهنگ رفتن به داخل برای کار انقلابی را کنند.»
روشن است که دراینجا نویسندۀ اصلی "اعلامیه" فراموش کرده است که چون ادعای حضور ملموس سازمان تحت رهبری اش را در داخل کشور دارد باید خود به عنوان یک شخصیت حقوقی مستقر در داخل افغانستان حرف بزند و دیگران را تماماً در کشورهای امپریالیستی غربی در نظر بگیرد و در "اعلامیه" بنویسد که: ... تا ...آهنگ آمدن به داخل برای کار انقلابی را کنند. بهرحال استفاده از کلمۀ «رفتن» در اعلامیه به این معنا است که نویسندۀ اصلی اعلامیه خود در خارج از کشور تشریف دارد و دیگران شان که در داخل هستند نیز فراموش کرده اند که کلمات «رفتن» و "آمدن" را با هم تعویض کنند. نمایندۀ ارشد سازمان رهایی در جلسات بحثی دوجانبه میگفت که: «رفیق ... به دلیل پیری و مریضی و مخصوصاً ملاحظات امنیتی در خارج از کشور بهسر میبرد.»
موضوع دیگر درینمورد عبارت است از متهم ساختن سایرین به عدم «حضور ملموس» در داخل افغانستان. درینمورد لازم است قبل از همه وضعیت خود سازمان رهایی را بطور مشخص در نظر بگیریم. سازمان رهایی خود تا آنجایی که به عدم موضعگیریاش علیه دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور (اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی)، منجمله در اعلامیۀ مورد بحث کنونی مربوط است، حتی به صورت غیر ملموس نیز در داخل کشور و حتی در خارج از کشور حضور ندارد چه رسد به حضور ملموس در داخل کشور. حضور یک سازمان سیاسی در داخل کشور مفهوم ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی دارد و نه مفهوم صرفاً فزیکی و آنهم حضور فزیکی افراد.
مفهوم ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی حضور در داخل کشور، یا حتی مفهوم ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی موجودیت صرف یک سازمان سیاسی، به این معنا است که سازمان مذکور حداقل موجودیت تبلیغی و ترویجی مستقل خود را داشته باشد، نه اینکه سالهای سال در یک جمعیت زنانه منحل شود، به قسمی که زنان شان اعضای آن جمعیت و مردان شان هم پشتیبانان آن جمعیت وانمود شوند. بعد هم سالهای سالِ دیگر، سازمان مذکور در یک حزب راجستر شدۀ طرفدار قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان یا رژیم دستنشاندۀ اشغالگران امپریالیست منحل شود و موجودیت خود را مطلقاً زیرزمینی سازد، آنچنانکه در طول یکونیم دهه اشغال امپریالیستی کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دستنشانده حتی یک اعلامیه بهنام خود نیز منتشر نسازد. اما بعد موقعی که تحت فشارهای بحثی حزب کمونیست (مائوئیست) قرار گرفت، از سر استیصال و درماندگی "کاه کهنه به باد دهد" و اسناد کهنه نامربوطش را در فضای مجازی منتشر سازد یا اگر آنهم نشد، حداقل با پشتیهای آن اسناد فضای مجازی ویبسایتش را تزئین کند.
و سرانجام "سازمان" غیر متحرکی باشد که اشغال امپریالیستی کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشانده با تمامی جنایات و دهشتهای شان در طول 15 سال نتواند آن را وادار به انتشار یک اعلامیه به نام خودش سازد. ولی موقعی که در جروبحث های رویاروی و یا در سطح نشرات در مقابل حزب با درماندگی دچار شوک عصبی گردد، یک اعلامیۀ پر فحش و دشنام و یاوهگویی منتشر سازد و در آن نه تنها حزب بلکه تمامی گروهها و اشخاص چپی و به اصطلاح چپی غیر از خودش را به باد ناسزاگویی و بددهنی بگیرد، بلکه حتی یک عنصر زنانۀ مربوط به یک جمعیت زنانه را بهنام خودش برچسپ بزند و تمامی ملاحظات به اصطلاح مخفی کارانه در مورد او را فراموش نماید و به این ترتیب در عمل نشان دهد که عدم حضور مستقل تا کنونی آن سازمان در مبارزات جاری کشور، ربطی به مخفیکاری انقلابی نداشته و عوامل دیگری داشته است.
در مورد حضور ملموس حزب در داخل کشور باید بگوییم که حزب حضورش در داخل کشور را طبق شیوۀ مبارزاتی مخفی خود تثبیت کرده است و نه طبق شیوۀ علنیگرایانۀ یک حزب راجستر شدۀ وفادار به اشغالگران امپریالیست و قانون اساسی رژیم دستنشاندۀ اشغالگران. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان درین مبارزۀ مخفی به هیچوجه از اشغالگران امپریالیست و رژیمپوشالی برای فعالیت انقلابی اش اجازه نمیگیرد و نمیتواند اجازه بگیرد، چرا که کسب اجازه برای فعالیت قانونی را بالاتر از موضعگیری و مبارزۀ اصولی قاطع علیه اشغالگران و رژیم نمیداند و به هیچوجه حاضر نیست که مثل فلان حزب راجستر شدۀ قانونی تهدید به فعالیت مخفی انقلابی را به عنوان وسیله ای برای تسلیم شدن به دشمن عمده مورد استفاده قرار دهد.
پنجم – در مورد وابستگی سازمان رهایی به آی اس آی و سی آی ای
درینمورد فقط به چند بند از گفته های نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) و سازمان رهایی در یکی از جلسات بحثی قبل از دو جلسۀ بحثی رسمی میان نمایندگان چهارگانۀ هردو طرف اکتفا مینماییم:
«حزب: به هر صورت شما در جزوه، از خیانت خان محمد یاد نموده اید. تا جائی که مـن اطلاع دارم، خـان مـحـمـد سمیع یکی از اعضای سازمان رهایی بود. سازمان رهایی خان محمد سمیع را به عنوان رئیس جبهۀ مبارزین مجاهد از طریق جنرال موسی به بِریگِیدَر (دَگُروال) خادم حسین معرفی کرده بود. رابطۀ سازمان رهایی با جنرال موسی در زمان داود خان برقرار گردیده بود. در آن وقت جنرال موسی یک فرد مقتدر اردوی پاکستان بود و با بوتو خیلی نزدیک بود، اما عضو آی اس آی نبود. او در این زمان [یعنی سال های بعد از کودتای 7 ثور] از قدرت افتاده بود. او سازمان رهایی را به بِریگِیدر (دگروال) خادم حسین معرفی کرده بود.»
«سازمان: نمایندۀ سازمان رهایی رابطه با جنرال موسی و بریگیدر خادم حسین را میپذیرد و میگوید که این رابطه از طریق رفقای هزاره تامین گردید.»
«حزب: خان محمد سمیع بعد از برگشت مجددش به سازمان، برای اینکه ثابت سازد که به سازمان وفادار است به او وظیفه داده میشود تا از رژیم پاکستان سلاح و بخصوص سلاح ثقیله بگیرد. او در چند مورد کارهایی به نفع سازمان انجام میدهد تا مورد اعتماد داکتر قرار گیرد. تا اینکه روزی به داکتر میگوید که آی اس آی سلاح ثقیله را بهدسترس ما قرار میدهد و شرط آنها این است که به [شخص] شما میدهند. داکتر حرف او را میپذیرد و به یکی از رفقایش این موضوع را میگوید، گرچه رفیقش مخالفت میکند و میگوید که ممکن توطئه باشد. داکتر نمیپذیرد و با خان محمد روان میشود. در خانه ای که از طرف سازمان برای خان محمد گرفته شده بود میروند. همان کسی که داکتر جریان را برایش گفته بود، کمیتۀ مرکزی را خبر میکند، آنها فورا دست به عمل میشوند و از دور خانه را تحت نظر میگیرند. میبینند که موترهایی میآیند و چند دقیقه بعد میروند. آنها فکر میکنند که ملاقات تمام شده است. چند دقیقه صبر میکنند، میبینند که داکتر بیرون نیامد، آهسته آهسته دور خانه را میگیرند. باالاخره از دیوار به خانه داخل میشوند که دیر شده بود. آنها داکتر را با خود برده بودند.»
«سازمان رهایی: ... خان محمد برای جلب اعتماد رفقا اول ده نفر از رفقای ما را برای ترین برد و آنها را ترین نظامی داد. آنها آمدند و به جبهه رفتند. همزمان با توطئه علیه داکتر او چهل نفر برای ترین خواست، رفقا هشت گروپ پنج نفره، مجموعاً چهل نفر را برایش سپردند، فقط هشت نفر شان که در راس گروپ ها قرار داشتند از رفقای ما بودند و 32 نفر شان از توده ها بودند. همزمان با بردن داکتر فیض دو رفیق حدس زده بودند که کدام توطئه در کار است و از آنجا فرار نمودند، شش رفیق دیگر را بعد از دستگیری رفیق فیض شهید نمودند و افرادی را که از توده ها بودند آزاد نمودند.»
«رفیق داکتر فیض موضوع رفتن همراه خان محمد را به کمیتۀ مرکزی طرح مینماید، نه با یک نفر. کمیتۀ مرکزی مخالفت مینماید و میگوید که این کار را یک رفیق دیگر انجام دهد. رفیق داکتر قبول نمیکند و میگوید که آنها شرط سلاح دادن را ملاقات با من گذاشته اند لذا باید من بروم. مخالفت کمیتۀ مرکزی جایی را نمیگیرد، باالاخره همراه رفیق داکتر یک رفیق خوب ما بنام اشرف نیز میرود، رفیق اشرف نیز با رفیق داکتر فیض شهید میشود. یعنی ما در همان روز هشت نفر شهید دادیم. رفیق داکتر همراه رفیق اشرف و شش نفری که به ترین رفته بودند.»
همچنان باید یادآوری نمود که یک گروپ از افراد سازمان رهایی از حوزۀ غرب کشور در سالهای 1358، 1359 و 1360 از طریق گروپ منتشر کنندۀ نشریۀ "صدای هزاره جات" با "اتحادیۀ مجاهدین اسلامی افغانستان" در کویتۀ پاکستان به ریاست عبدالحسین مقصودی وکیل سابق ولسوالی ناهور غزنی در پارلمان ظاهرشاهی رابطه داشت. این گروپ بنا به درخواست عبدالحسین مقصودی نقشۀ میدان هوایی شیندند را به وی داده بود تا به مقامات پاکستانی تسلیم نماید.
مسایل مطرح شدۀ فوق را در آن زمان سازمان رهایی مخفی نمینمود و آشکارا به روابط مذکور اذعان داشت. اما حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در مورد وابستگی کنونی سازمان رهایی به آی ایس آی دقیقاً چیزی نمیداند و چیزی هم نگفته است. در مورد وابستگی سازمان رهایی به سی آی ای نیز حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان بطور مشخص تا حال چیزی نگفته است.
البته سند منتشر شده توسط "سازمان کارگران افغانستان"، که از لحاظ مضمون و نه شکل بیان خود مورد تائید ما است، در مورد روابط عمیق فعالین حزب همبستگی افغانستان با مقامات عالیرتبۀ انگلیسی و امریکایی بحثهای مستندی دارد. علاقمندان میتوانند به آن سند مراجعه نمایند.
ششم -- اداهای پهلوان پنبه یی ضد بنیادگرایی سازمان رهایی
تمامی منسوبین جنبش چپ افغانستان بخوبی میدانند که سازمان رهایی افغانستان در شمارۀ اول نشریۀ تیوریک- سیاسیاش یعنی مشعل رهایی، نه تنها از خواست برقراری جمهوری اسلامی در افغانستان دم زده است، بلکه انقلاب اسلامی در افغانستان را نیز تیوریزه کرده است. قابل ذکر است که در همین شماره از مشعل رهایی، سازمان رهایی اعلام موجودیت کرده بود. در سازمان رهایی ادعاهایی وجود داشته است و ممکن است تا هنوز نیز وجود داشته باشد که داکتر فیض شمارۀ دو مشعل رهایی را در نقد از شمارۀ اول مشعل رهایی تحریر و تدوین کرده بود و برای انتشار آماده ساخته بود. اما فرصت نیافت که قبل از اجرایی شدن توطئۀ قتلش توسط خان محمد سمیع آن را منتشر سازد و تا کنون منتشر ناشده باقی مانده است. اما نمایندۀ ارشد سازمان رهایی در جلسات بحثی رسمی دوجانبه میان حزب و سازمان، برخلاف گفته های قبلی اش در مورد شمارۀ دوم مشعل رهایی، در آخرین دیدار با یکی از نمایندگان حزب، تدوین شمارۀ دوم مشعل رهایی توسط داکتر فیض را انکار کرده و گفته است که چنین چیزی وجود نداشته است.
ازینقرار باید گفت که سازمان رهایی هنوز که هنوز است موضوع "جمهوری اسلامی" و "انقلاب اسلامی" مندرج در شمارۀ اول مشعل رهایی را که در واقع انعکاس سیاسی رویزیونیزم سه جهانی چینی در شرایط آن روز افغانستان بود، نه تنها حل و فصل نکرده است، بلکه با شمولیت در رژیم دست نشاندۀ اشغالگران امپریالیست امریکایی و متحدینش در تحقق اهداف سیاسی "مشعل رهایی" شماره اول یعنی "جمهوری اسلامی" و "انقلاب اسلامی" موفقیت بهدست آورده و در خوان یغمای آن، از ولسی جرگه گرفته تا مشرانو جرگه، از شوراهای ولایتی گرفته تا لوی جرگهها، از ادارات ولایات گرفته تا ادارات وزارتخانهها و غیره به اندازۀ جثهاش حصهدار گردیده است.
در واقع سازمان رهایی از یکطرف بخشی از "جمهوری اسلامی افغانستان" را تشکیل میدهد و یکجا با بنیادگرایانی مثل سیاف در این رژیم شریک است و یکجا با او و امثال او از دسترخوان این رژیم میخورد و از طرف دیگر در صف افراد و نیروهایی مثل حامدکرزی و نهادهای به اصطلاح جامعۀ مدنی ساخت اشغالگران، که مثل خودش زیر بیرق رژیم "جمهوری اسلامی" خزیده اند، علیه بنیادگرایان درون رژیم به اصطلاح مبارزۀ "قانونی" می نماید.
در حقیقت سازمان رهایی، در زمان اشغال افغانستان توسط سوسیالامپریالیستهای شوروی از لحاظ خواست انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در صف واحدی با بنیادگرایان قرار داشت و در زمان کنونی اشغال افغانستان توسط امپریالیستهای امریکایی و متحدینشان، نیز از لحاظ استراتژیک در صف واحدی با بنیادگرایان درون رژیم دستنشاندۀ اشغالگران قرار دارد، ولی از لحاظ تاکتیکی علیه آنها سروصدا و هیاهو راه میاندازد. نقش عملی این سروصدای میان تهی این است که افرادِ دارای روحیات و گرایشات ضد بنیادگرایی را، حداقل تا حد معینی، در درون رژیم "جمهوری اسلامی افغانستان" نگه میدارد و از قرار گرفتن آنها در ضدیت با کلیت این رژیم جلوگیری مینماید.
هفتم --- در مورد وقاحت مزمن خواندن "مائوئیزم" و "حزبیت مائوئیستی"
در صفحۀ اول "اعلامیه" گفته شده است:
«... جمعی که با وقاحتی مزمن و خستگیناپذیر خود را «حزب» و «مائوئیست» مینامند بنابر ابتلا به خارش حاد و لاعلاج ضد سازمان رهایی...»
درینجا از مکث روی لومپن مآبی زبانی و بی عفتی کلامی مرسوم و سنتی سازمان رهایی میپرهیزیم و در جایش به آن میپردازیم.
درین شکی وجود ندارد که مائوئیزم و حزب مائوئیستی در ضدیت حاد و قاطع ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی علیه سازمان رهایی قرار دارد و نمیتواند قرار نداشته باشد. دلیل آن روشن و واضح است. رویزیونیزم مسلط بر سازمان رهایی چیزی نیست که مائوئیزم و حزب مائوئیستی در ضدیت بنیادی و ماهوی با آن قرار نداشته باشد. تسلیم طلبی ملی سازمان رهایی در قبال اشغالگران امپریالیست، تسلیم طلبی طبقاتی آن در قبال رژیم دستنشاندۀ اشغالگران (جمهوری اسلامی افغانستان) و تسلیم طلبی ایدیولوژیک- سیاسی آن در قبال این دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور، نه تنها باید بهحق مورد نفرت مائوئیستها و حزب مائوئیستی قرار داشته باشد، بلکه باید هر عنصر نسبتاً آگاه ملی- دموکرات و هر عنصر زحمتکش نسبتاً آگاه کشور نیز در قبال این تسلیم طلبی ملی و طبقاتی ننگین، وطنفروشانه و ضد انقلابی انزجار عمیق داشته باشد.
از جانب دیگر، سازمان رهایی نیز «وقاحت مزمن و خستگی ناپذیر» ما را درین نمیبیند که ما حزب نیستیم ولی خود را حزب مینامیم؛ یا "مائوئیست" نیستیم ولی خود را مائوئیست مینامیم. این سازمان بهمثابۀ یک سازمان رویزیونیست و تسلیم طلب ملی و طبقاتی، نمیتواند ماهیت ضد مائوئیستی و ضد حزبیت مائوئیستی خود را پنهان نگه دارد، بلکه هرقدر بکوشد بازهم این ماهیت ضد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی، ضد انقلابی و ضد ملی خود را تبارز میدهد. در واقع به همین دلیل است که این سازمان نخواست- و نتوانست- در طول زمان بیشتر از یکونیم دهه اشغال کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دستنشاندۀ اشغالگران، حتی یک اعلامیۀ مختصر علیه این دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور انتشار دهد؛ ولی خواست- و توانست- یک اعلامیۀ 5 صفحه ای پر از فحش و دشنام و رکیک گوییهای لومپنانه در ضدیت با حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان منتشر سازد. آیا این حرکت بدین معنا نیست که خصومت مندرج در اعلامیۀ این سازمان علیه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در مقایسه با خصومتش علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ اشغالگران صد چندان است.
بالاتر از آن باید تأکید کرد که سازمان رهایی علیه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و سایر مائوئیستها به شدت خصومت میورزد، ولی علیه اشغالگران و رژیم "خصومت مصومتی" ندارد، چرا که در دسترخوان خون آلود آنان شریک است؛ در غیر آن هیچ دلیلی ندارد که با اشغالگران امپریالیست حاضر در کشور و رژیمِ دارای قدرت پوشالی در کشور سالهایسال از در دوستی و رفاقت در آید، ولی علیه کسانی که آنها را تماماً «چپهای متظاهر و بیعمل» و فراری به "غرب" و بدین معنا بیخطر وانمود میسازد، عکس العملی نشان دهد که اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ اشغالگران را عملاً لایق آن نمیداند.
زبـان بـددهـن خـامـوش بهـتـر
زبان خوشسخن پرجوش بهتر
کلام بی عفت و زبان لومپنانۀ سازمان رهایی، نه تنها در اعلامیۀ اول سرطان 1395 اش، بلکه تقریباً در تمامی نوشته هایش، مایۀ ننگ و باعث شرم ادبیات دری در کل و ادبیات سیاسی افغانستان بهطور خاص، و به ویژه ادبیات سیاسی چپ افغانستان، است. در واقع کلام و زبان بی ادبانه و رکیک و پر از فحش و دشنام و لومپنانۀ این سازمان انعکاس ادبی رویزیونیزم و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی مسلط بر آن است و باید به همین معنا آماج مبارزۀ انقلابی پرولتری مارکسیستی- لنیننیستی- مائوئیستی قرار بگیرد.
جالب است که "اعلامیه" متن خود را «توضیحی گذرا و نخستین آخرین» میخواند و اعلام مینماید که: «بحث محثی با چپهای متظاهر و بیعمل... نخواهد داشت.»
باشد!
زبان بددهن خاموش بهتر!
اما پیششرط گذاریهای "اعلامیه" برای ادامۀ بحث جالبتر است: « مگر اینکه ... اینان تمام چرک و چتلی و تهمت و فحاشی بر ما را از سرو روی خود سترده، هیروئین اقامت در غرب را ترک گفته ... و با ارادۀ راستین به سرزمین ... خود برگردند تا در جریان مبارزۀ ضد امپریالیزم و دلالان اش، مبارزۀ شان علیه "سازمان رهایی" ارج و احترامی کمایی نماید.»
مباحثات حزب علیه سازمان رهایی چه در بحثهای دو جانبۀ رویاروی و چه در بحثهای مندرج در صفحات "شعلۀ جاوید" هیچ تهمت و فحاشی ای را در بر ندارد، بلکه مباحثات اصولی ای است که صراحت و رک و راستی خصلت اجتناب ناپذیر آن است. مثلاً تیوری رویزیونیستی سه جهان در شمارۀ اول مشعل رهایی به صراحت تیوریزه شده است و به همین جهت حزب، داکتر فیض را که در زمان انتشار آن، شخص اول سازمان رهایی بوده است یک رویزیونیست سه جهانی میداند و این موضوع را صریحاً اعلام مینماید. اما نه تنها سازمان رهایی بلکه حتی کسی مثل نمایندۀ ارشد این سازمان در بحث های دوجانبه با حزب، که خود صریحاً اعلام میکند که به نظر او تیوری سه جهان یک تیوری رویزیونیستی است، وقتی میشنود که حزب، داکتر فیض را رویزیونیست میخواند برآشفته میشود، موضع حزب را «تهمت و فحاشی» میخواند و بدتر اینکه رفیق ما، و در واقع کل حزب، را تهدید به «برخورد لومپنانه» میکند. آیا بحث روی رویزیونیزم میتواند چیزی باشد که بخاطر حسن نیت نشاندادن به طرف مقابل، در مباحثات کنار گذاشته شود و رویش سرپوش گذاشته شود؟ نه هرگز!
مباحثات رویاروی حزب علیه سازمان رهایی در داخل کشور صورت گرفته و مباحثات مطروحۀ حزب در "شعلۀ جاوید" نیز از طریق پخش وسیع آن در داخل کشور در واقع مباحثاتی در داخل کشور است. به همین جهت این مبارزه علیه سازمان رهایی، هم از لحاظ مضمون ایدیولوژیک- سیاسی خود و هم از لحاظ میدان جغرافیایی اصلی اش، از «ارج و احترام» لازمه و وسعت مورد لزوم برای خود برخوردار است و هیچ نیازی به راجستر کردن آن در دیوان رویزیونیستی و تسلیم طلبانۀ سازمان رهایی وجود ندارد!
ازین جهت با وجودی که سازمان رهایی به علت عدم موضعگیری روشن در قبال تضاد عمده، دشمن عمده و مبارزۀ عمده در کشور، در واقع از میدان مباحثات رویاروی با حزب و محک زدن همدیگر در میدانهای مبارزاتی عملی فرار کرد، حزب مباحثات تیوریک علیه آن سازمان را در صفحات "شعلۀ جاوید" پیش برد. حالا هم اگر این سازمان فقط به انتشار دشنامنامۀ اول سرطان 1395 خود در قبال حزب اکتا کند و بعد از آن نخواهد و نتواند مبارزات تیوریک علیه حزب را پیش ببرد، ما دامن این مبارزات را رها نمیکنیم و آن را تا گوشهگوشۀ کل جنبش چپ کشور و خود سازمان رهایی و تودههای مبارز پیشرو در داخل کشور و همچنان در خارج از کشور خواهیم رساند.
زبان خوشسخن پرجوش بهتر!
بدین وسیله تمامی واحدهای حزبی و تمامی فعالین حزب فرا خوانده میشوند تا فعالانه درین مبارزات سهم بگیرند. شمارۀ ویژه ای از "شعلۀ جاوید" به نوشتهها و مباحثاتِ واحدها و فعالین حزب علیه سازمان رهایی و به ویژه علیه اعلامیۀ اول سرطان آن سازمان اختصاص مییابد. امیدواریم این شمارۀ ویژۀ "شعلۀ جاوید" هرچه زودتر منتشر گردد. بنابرین واحدها و فعالین حزب باید هرچه زودتر اسناد مربوطۀ شان درینمورد را در اختیار "شعلۀ جاوید" قرار دهند.
ضمیمه
«سازمان رهایی افغانستان» و کاریکاتورهای «مائوئیست»
چند ماه قبل جمعی که با وقاحتی مزمن و خستگ ناپذیر خود را «حزب» و «مائوئیست» می نامند بنابر ابتلا به خارش حاد و لاعلاج ضد «سازمان رهایی» برای هزارویکمین بار علیه ما دهان چاک داده اند که کماکان آن را باید نادیده می گرفتیم. منتها این بار هیاهو همراه بزرگسازی این دروغ است که ما با دو تن از آنان «رسماً» بحث داشته ایم. چون انتشار موضوع توسط «مائوئیست» های مجازی موجب شگفتی خشماگین تعدادی از رفقا و دوستان در داخل و خارج گردیده، توضیحی گذرا و نخستین و آخرین را لازم دیدیم.
قبل از همه، متاسفانه واقعیت دارد که فردی از یک واحد سازمان با حرکت از خواست تفننی و پس گوش انداختن کامل موضع روشن سازمان، به جای رسیدگی به امور تشکیلاتی و چند صفحه مطالعه، وقتش را با آن دو نفر هدر داده است. اما میپذیریم که نه ندامت و انتقاد از خود شدید آن رفیق و نه این یادداشت نخواهد توانست چندان از آزردگی بحق رفقا بکاهد. ارتکاب اشتباه در اثر بی بضاعتی تئوریک یا کم تجربگی در مواجهه با پدیده ای ناآشنا یک مسئله است اما اینگونه اشتباه مخبط مانند از یاد بردن هویت آدمها مسئله ایست که کم ناراحت کننده نمیباشد و قابل فهم است که رفقا آن را با تندترین الفاظ بکوبند. معالوصف، نکته اساسی اینست که موضع «سازمان رهایی» در برابر «چپ» نماهایی که در جلوه فروشی «سرخ» و کینه ورزی به «سازمان رهایی» با یکدیگر در مسابقه اند چه از جنس «مائوئیست» های مسخ شده، چه از جنس «عمدتا مائوئیست» و چه آنانی که خود را «هوادار» سازمان رهایی می نمایانند ولی دهان به لجن پاشی به عظمت رفیق اکرم یاری می آلایند یا آنانی که برای خود «شبنامه» می نویسند و بعد با بیشرمی کم مانندی ضمن روده درازی باورنکردنی در رد آن، خوانندگان را از «قدرت» لچکی و اسهال قلمی اش می ترساند، و ... همان است که بود.
چنانکه در نشریهی داخلی «کرنش از چپ مقابل بنیادگرایان» (1371) آمده:
« اینان اگر ازین خصمانه تری وخاینانه تر به ما بتازند، سازمان ما به آنان جواب نخواهد گفت. اولا به این دلیل که در امر مبارزه ناصادق و غیر جدی اند و ثانیا به این دلیل که ما نیرو و آتش مبارزه خود را پراکنده نمی سازیم. و نیز معتقدیم که نباید مگس را به توپ بست.»
مکرراً، چرا ما به اینان وقعی ننهاده و آنان را به قول احمد شاملو شایسته هجو هم ندانسته و هرگز حاضر نخواهیم بود در «بزم ایدئولوژیک» شان شرکت کنیم؟ زیرا غیر از آنچه که در نقل بالا تذکر رفته، ما اینان را «چپ» های لفاظ بیمایه و بی عمل می شناسیم که حتی در همان غرب از پرداختن به کاری موثر افشاگرانه ضد امپریالیستی و بخصوص ضد جنایتکاران بنیادگرا وحشت دارند و میلنگند؛ اینان اسباب شرمساری انقلابیون افغانستان و لکه هایی بر شناسنامهی پرافتخار «شعله جاوید» اند. دوباره می گوییم اینان فقط و فقط زمانی جدی گرفته خواهند شد که از سوسیال سرگردان بودن و چسباندن فرصت طلبانه خود به این و آن سازمان ایرانی یا غربی بلاتکلیف، یکبار و برای همیشه استعفا دهند و حضوری نسبتا ملموس در داخل سرزمین جهنمی شده و مردم در منگنهی افغانستان بیابند که کارد امپریالیزم و سگ هایش از استخوان شان تیر شده است. در عینحال اینان باید از دشنام های پست خادی و روسپی وار خود علیه رهبران جانباختهی ماعذر بخواهند، عذر بخواهند از اینکه گفتند داکترفیض به علت اختلافات درونی سازمان آنهم بر سرپول، زیر ساطور گلبدین رفت؛ سازمان وابسته به «آی.اس.آی» و «سی.آی.ای» است؛ و ...
باید یادآور شد که ما همواره خودمحور بینی و سازمان پرستی را انحرافی ضد انقلابی انگاشته ایم. سالها قبل حسین نام از «هسته انقلابی ...» که خواستار دیدار با ما شد پاسخ دادیم که تنها در صورتی با او خواهیم دید که ابتدا دوسیه خیانتش به «ساما» را یکطرفه کند طوری که قناعت رفقای «ساما» فراهم گردد. برای ما کم اتفاق نیفتاده که افرادی بریده از یک جمع به پیوستن به سازمان ابراز تمایل کرده اند اما فوری مورد «استقبال» قرار نگرفته و راهنمایی لازم شده اند تا به آگاهی و تجربه خود افزوده و حتی الامکان سهمی در تقویت گروه خود بگیرند. یک فرد یا جمع با حداقل شرافتمندی و احساس مسئولیت مارکسیستی از خالی کردن چنته اتهام و هتاکی های خاینانه علیه «سازمان رهایی» که حتی مرتدان و خودفروختگانی نظیر اعظم دادفر، نجیب روشن و رنگین سپنتا هم آنها را بر زبان نرانده اند، باید عذاب وجداان کشیده و برخود بلرزند. ولی دیریست تجربه ثابت نموده که آنانی که جرئت پیکار انقلابی در افغانستان را به خود ندهند، به این آگاهی هم نخواهند رسید که با آلودن دهان با دشنام و اتهام زدن به «سازمان رهایی» افتخار و فایده ای نداشته بلکه تنها سوراخی دیگر از دنائت، حقارت و منش خادی و واواکی را بر جبین شان خواهد افزود.
همین جا باید تاکید نمود که نه در گذشته و نه حال غرض هیچگاه «گلگی» از «چپ» نماها نبوده است که آنان را معذور می پنداریم. چگونه از کسانی می توان شکوه کرد که مثلا وقتی عناصری مشکوک و راسترو از سازمان طرد شدند و ضمن مردارخوری های خادی بر ضد سازمان، بر شخصیتی مثل ملالی جویا این دلیرترین، رساترین و جهانی ترین خروش ضدامپریالیزم و مزدوران مذهبی و غیر مذهبیاش از تندور افغانستان، نیز با «ران خلیلزاد» تاختند، بیماران گوناگون ضد «سازمان رهایی» بدون هیچ تحقیق و تأملی گویی بخت همواره شوریدهی شان ناگهان شکفته، دیوانه وار به رقص درآمده مستان و با تمام توش و توان به مشاطه گری طردشدگان مذکور شتافته ومژده می دادند که با شنیدن خبر انحلال «سازمان رهایی»، خینه مالی نهایی خود را انجام دهند. انتقاد مسئولانه از ملالی جویا خوبست اما انتقاد با ران خلیلزاد در دست ودر حلق، حد اعلای بیشرافتی وفرومایگی و برخوردی خاینانه است که آن را حتا دموکرات های مبارز ننگ تلقی می کنند چه رسد به آنانی که خود را «مائوئیست» و «عمدتاً مائوئیست» و ... رکلام می نمایند.
چرا چنین است؟ چرا «مائوئیست» های بدخوی هشت آتشه از شروع تا امروز در قعر این خفت ها دست و پا می زنند؟ چرا به جای تمرکز بر شناخت افغانستان و سازماندهی و تبلیغ وترویج و افشاگری - « تدارک جنگ خلق» پیشکش شان، به چند رانده شدهی متعفن چوبک زده نام شان را کشمش مانده و از تصور پایان کار « سازمان رهایی» شادی مرگک می شوند؟ زیرا اینان وظیفه و مشغله ای انقلابی برای خود نمی شناسند؛ زیرا فکر می کنند همینکه پاچه ها را برزده و با کلاهی مائوئیستی بر سر، در کنار برج ایفل و آبشار نیاگارا بر ضد «سازمان رهایی» قوله بکشند و صفحات انترنتیای هم با پیروی از هدایات واصف باختری، کاظم کاظمی، سمیع حامد و سایر صیغه های ادبی «ولایت فقیه»۱ مملو از اصلاحات رسانه های رژیم ایران راه بیندازند، برای این و آن سازمان چپ از دنیا بی خبر و دولتهای غربی «مطرح» شده و از همه مهمتر به کسب پناهندگی و امتیازهایی در یک کشور غربی نایل می آیند. بلی حتما نایل می شوند چون دولت های امپریالیستی می دانند که بهترین راه خنثی کردن روشنفکران چپ کشورهای وابسته، نگهداری دایمی آنان در شرایطی بهرحال از جهاتی بهشت گونه (مخصوصا برای روشنفکر خلموک ناآگاه و بی شخصیت و بی عزت و حقیر وطنی ) است تا هیچگاه به یاد خواهرک ها و برادرک ها و مادرک های شان نیفتند که زیر چشم امریکا و متحدان و رژیمی پوشالی گرفتار تجاوز جلادان طالبی و داعشی و جهادی گردیده، سربریده یا آوارده می شوند، تکان خورده و آهنگ رفتن به داخل برای کار انقلابی را کنند.
نه رفقا، مطمین باشید تا زمانی که پیمان سازمان شما به مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون، انتقام شهیدان و خون تبسم ها، اباسین ها، رخشانه ها، صایمه ها، الیاس ها، شکیلاها و .... برجاست، بحث محثی با «چپ» های متظاهر و بی عمل و به قول منوچهر هزارخانی «مفعولان تاریخ» نخواهد داشت مگر اینکه به احتمالی بسیار بعید اینان تمام چرک و چتلی تهمت و فحاشی برما را از سر و روی خود سترده، هیرویین اقامت در غرب را ترک گفته – که می دانیم دل کندن شان از غرب سخت تر از دور شدن فرزندی شیرخوار از مادر خواهد بود- و با اراده ای راستین به سرزمین جهادی و طالبی و «سیا» زدهی سوختهی خود برگردند تا در جریان مبارزه ضد امپریالیزم و دلالان روشنفکر و غیر روشنفکرش، مبارزه شان علیه «سازمان رهایی» ارج و احترامی کمایی نماید.
مجدداً از این رویداد آزاردهنده از همه دوستداران سازمان عذر خواسته و دقت و حساسیت اصولی شان را می ستاییم.
سازمان رهایی افغانستان
۱ سرطان ۱۳۹۵ (۲۲ جون ۲۰۱۶)
۱- چندقاته «مائوئیست» ها در حالی که ازداشتن ارتباط با برخی سازمان های خارج نشین ایرانی فخر می فروشند همانطوری که اکرم عثمان، سیاهسنگ، و غیره اعضای «انجمن ادبی» در کمال رذالت از تقبیح فتوای ترور خمینی علیه سلمان رشدی ابا ورزیدند، «مائوئیست» های قهار هم درهیچ جایی و هیچ فرصتی از سازمان های چپ ایرانی نخواستند که اسماعیل خویی، پرویز خایفی، علی صالحی، و چند شاعر دیگر را به جرم ننگ آلود شعرسرایی برای احمدشاه مسعود و لطیف پدرام شکنجه گر، رسوا و محکوم کنند. البته این توقع از گریزی هایی که معلوم نیست اصلا شعور و کلهی درک اهمیت این مسایل را داشته باشند، بسیار اضافیست. لاشخور و شکار؟