گلبدین حکمتیار "امیر مفلوک" حزب اسلامی در مسیر تلاش برای تسلیمشدن کامل به اشغالگران و رژیم دستنشانده
"امیر مقتدر" سابق حزب اسلامی افغانستان که در زمان جنگ مقاومت ضد "شوروی" در کشور به تنهایی 60% کل کمکهای تسلیحاتی و مالی امپریالیست های غربی، چین رویزیونیست و دولتها و محافل ارتجاعی عربی را بهدست میآورد، به "امیر" بیمصرف و مفلوکی تبدیل شده است. این "امیر" بیمصرف و مفلوک از چند سال به اینطرف در مسیر تلاش دوامدار برای تسلیمشدن کامل به اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده قرار گرفته و به شدت میکوشد درین "تخت پرخون" جایگاهی برای خود بیابد؛ اما هنوز درین مسیر تسلیمی و خیانتملی "توفیقکامل" نیافته است. سرنوشت کنونی او نمونۀ کامل یک "شخصیت" پوقانه یی بادداده شده توسط قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی خارجی است. اینچنین "شخصیت"های پوقانهیی، به محض اینکه اربابانش باد دمیده شده در او را خالی کنند یا سیر تحولات اوضاع سیاسی بادش را خالی نماید، تمامی "ابهت" و "شانوشوکت" خود را از دست میدهند و به موجود حقیر و بیمقداری مبدل میگردند. گلبدین شهرت اولیهاش را مرهون حمایتهای سیاسی و مالی قدرتها و محافل ارتجاعی عربی و داخلی از "سازمان جوانان مسلمان"، که در کشور به "اخوان المسلمین افغانستان" معروف گردید، بود. او در اواخر دهۀ چهل شمسی، پس از درگذشت عبدالرحیم نیازی، که در واقع فرد اول آن سازمان بود، در موقعیت جانشینی او قرار گرفت. تحت رهبری او بود که در سال 1351 شمسی "سازمان جوانان مسلمان" طی یک درگیری با منسوبین جریان شعلۀ جاوید در پوهنتون کابل "سیدال سخندان" را به قتل رساند. این رفیق جانباختۀ شعلهیی شاعر و سخنران انقلابیای بود که شعرهای انقلابیاش به زبان پشتو هنوز خاطرهانگیز و شوروشوقبرانگیز است و تا آیندههایدوری نیز چنین خواهد بود. گلبدین همراه با سایر اخوانیهای افغانستانی، مثل ربانی و مسعود، در سال 1354 شمسی، در جریان کشمکش میان رژیم تحت رهبری ذوالفقارعلیبوتو و رژیم تحت رهبری داودخان در پاکستان و افغانستان، مورد استفادۀ رژیم حاکم بر پاکستان قرار گرفتند و درگیریهایی را در نقاط مختلف شرق افغانستان براه انداختند که تمامیشان ناکام گردید. برعلاوه اخوانیها برای سازماندهی کودتاهایی علیه رژیم داودخان کوشیدند که هیچکدام شان به موفقیت نینجامید. اما این حرکتها در متن زیادهخواهیهای روزافزون سوسیالامپریالیستهای شوروی و مزدوران رویزیونیست خلقی-پرچمیِشان از رژیم داودخان از یکطرف و تطمیعات امپریالیستهای غربی و وابستگان منطقهییشان، مشخصاً رژیم شاهنشاهی ایران، از طرف دیگر در کشاندن رژیم داودخان بطرف غرب نقش بازی کرد و بدین ترتیب مؤثریت خود را به نفع امپریالیستهای غربی ثابت ساخت. اما در نتیجۀ شکست حرکتها و کودتاهای نظامی ضد رژیم داودخان، تعدادی از سرشناسان اخوانی افغانستانی از کشور رانده شده و در پاکستان آواره گشتند. از جمله گلبدین حکمتیار از آن زمان تا زمان بعد از کودتای هفت ثور 1357 برای مدت یکی دو سال در شهر کویتۀ پاکستان فاقد آرگاه و بارگاه بود و در گوشهای از آن شهر سرایداری میکرد. با پیروزی کودتای هفت ثور 1358 و شروع تلاشهای امپریالیستهای غربی برای سازماندهی عکسالعملهایشان علیه این کودتا از یکطرف و بروز عکسالعملهای مسلحانۀ خودجوش توده یی علیه کودتاگران از سوی دیگر، مادهگاو اخوانیهای آوارۀ افغانستانی در پاکستان دوگانگی زایید و آنها مجدداً از طرف رژیم حاکم بر پاکستان، که یک رژیم نظامی کودتاگر علیه رژیم ذوالفقار علی بوتو و دارای گرایشات "اخوانی" بود، و همچنان رژیم شاهانشاهی ایران، مورد نوازش قرار گرفتند. شکلگیری اولین تنظیم اسلامی افغانستانی در پاکستان با حمایت حاکم نظامی پاکستان (جنرال ضیاء الحق)، سایر شخصیتهای اخوانی اردوی پاکستان مثل جنرال حمیدگل مومند، جنرال اختر عبدالرحمان و نیروهای اخوانی پاکستانی مثل جماعت اسلامی پاکستان و پا در میانی جنرال نصیر سفیر رژیم شاهانشاهی ایران در پاکستان آغاز گردید. این تنظیم اسلامی افغانستانی بنام حرکت انقلاب اسلامی و تحت رهبری مولوی محمد نبی محمدی و معاونیت برهان الدین ربانی و گلبدین حکمتیار در خزان سال 1357 شمسی تشکیل گردید. اما گلبدین و ربانی خیلی به سرعت از زیر بار رهبری مولوی محمد نبی محمدی بیرون رفتند و تنظیمهای اسلامی تحت رهبری خودشان را به وجود آوردند. در واقع بنا به حمایتهای نیرومند جنرالان اخوانی پشتون نسب اردوی پاکستان و رهبری پشتون نسب جماعت اسلامی پاکستان، در رأس قاضی حسین احمد که بعدها گلبدین را به دامادی پذیرفت (*)، حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در طول دوران جنگ مقاومت ضد "شوروی"، بزرگترین بخش کمکهای تسلیحاتی و مالی را دریافت میکرد؛ در حالیکه این حزب نه بزرگترین تنظیم اسلامی افغانستانی بود و نه دارای بیشترین و مؤثرنیروی جنگی ضد "شوروی" در افغانستان. از لحاظ بزرگی تشکیلاتی و نیرومندی نظامی، حزب اسلامی گلبدین، پس از حرکت انقلاب اسلامی تحت رهبری مولوی محمد نبی محمدی و جمعیت اسلامی تحت رهبری برهان الدین ربانی، سومین تنظیم اسلامی افغانستانی ساخته و پرداختۀ حامیان امپریالیستی و ارتجاعی خارجی این تنظیمها بود. حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، در طول دوران جنگ مقاومت ضدشوروی، یکی از تنظیمهای جنگ افروز داخلی بود. نیروهای مربوط به این تنظیم اسلامی جنگهای داخلی زیادی را علیه نیروهای چپ و به اصطلاح چپ در درون جنگ مقاومت ضد "شوروی" براه انداخت و در مواردی تا حد تسلیم شدن به اشغالگران "شوروی" و رژیم دست نشاندۀ آنها این جنگ ها را پیش برد. یک مثال برجستۀ اینگونه جنگهای داخلی، جنگی بود که در سال 1360 شمسی میان نیروهای مربوط به حزب اسلامی گلبدین و "ساما" در کوهدامن درگرفت و به سرعت منجر به تسلیم شدن نیروهای "ساما" در آن منطقه به جناح پرچمیهای رژیم دستنشاندۀ اشغالگران سوسیالامپریالیست "شوروی" و تسلیم شدن نیروهای حزب اسلامی در آن منطقه به جناح "خلقی" های آن رژیم گردید. برعلاوه نیروهای مربوط به حزب اسلامی گلبدین در جریان جنگ مقاومت ضد "شوروی" جنگ های داخلی زیادی را علیه نیروهای مربوط به سایر تنظیمهای اسلامی نیز پیش بردند که مهمترین آنها جنگهای داخلی ای بود که علیه نیروهای مربوط به جمعیت اسلامی و شورای نظار پیشبرده شد. در آن زمان گلبدین شخصاً به نیروهای مربوط به حزب اسلامی دستور داده بود که بخاطر زدن نیروهای رقیب شان و تصفیۀ مناطق از وجود آنها میتوانند به نیروهای اشغالگر "شوروی" و رژیم دستنشاندۀ آنها نزدیک شوند و با استفاده از آن نیروها رقبای شان را تصفیه نموده و کنترل کامل مناطق را به دست بگیرند. حزب اسلامی گلبدین یگانه تنظیم از تنظیمهای اخوانی در افغانستان است که ترورها و تصفیه های خونین داخلی را از سطح پایینترین صفوف حزبیاش تا عالیترین سطح رهبری آن حزب پیش برده است. در مقام مقایسه میتوان گفت که حزب اسلامی گلبدین ازین بابت نسبت به سازمان نصر افغانستان در میان تنظیم های اسلامی شیعه مذهب، سازمان رهایی در میان نیروهای سابقاً منسوب به جریان شعلۀ جاوید، جناح تحت رهبری حفیظ الله امین در میان رویزیونیست های مزدور سوسیال امپریالیزم شوروی سابق و طالبان خیلی جلو بوده و نسبت به همۀ آنها دست طولانیتری در ترورها و تصفیههای خونین داخلی داشته است. برعلاوه حزب اسلامی گلبدین در زمانی که به زور میخ اخوانیهای ارتشی و غیرارتشی پاکستانی در پشاور و سایر مناطق پاکستان می پرید، بخشی از نیروهایش را به ترورها و درگیریهای داخلی علیه نیروهای چپ و به اصطلاح چپ، شخصیت های ملی- دموکرات و حتی سایر نیروهای جهادی اختصاص داده بود. دو نمونۀ برجستۀ این ترورها و درگیریهای داخلی اجراشده توسط حزب اسلامی گلبدین در محیط پشاور و اطراف آن، یکی اقدام تروریستی نیروهای مربوط به این حزب در سال 1369 شمسی علیه عبدالقیوم "رهبر"، برادر زنده یاد مجید کلکانی که تقریباً یک و نیم سال بعد از اعدام وی توسط مزدوران سوسیال امپریالیزم شوروی، رهبری "ساما" را بر عهده گرفت و دیگری علیه داکتر فیض احمد رهبر سازمان رهایی بود. حزب اسلامی گلبدین درین ترورها اکثراً با سوء استفاده از دشمنیهای سابقۀ شخصی و خانوادگی و یا سیاسی، بصورت آسان و ارزان این ترورها و درگیری های خونین داخلی را سازماندهی و اجرا میکرد. چنانچه در ترور عبدالقیوم "رهبر" از یک دشمنی سیاسی- خانوادگی سابقه در منطقۀ کوهدامن و در دستگیری و ترور داکتر فیض احمد از درگیریها و مشکلات درونی سازمان رهایی سوء استفاده نمود و اهداف تروریستی اش را پیش برد. حزب اسلامی گلبدین در فردای فروپاشی رژیم دستنشاندۀ نجیب و انتقال مسالمت آمیز قدرت توسط بقایای منشعب آن رژیم به دو جناح از جهادی ها، یکی تحت رهبری ربانی و مسعود و دیگری تحت رهبری گلبدین، یکی از روشن کنندگان اصلی آتش خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز در کابل بود، جنگی که در طول چند سال دوام خود باعث قتل عام دهها هزار نفر کابلی، ویرانی کامل این شهر و جنایات بیشماری علیه کابلیان گردید. درین خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز، جناح خلقیهای تحت رهبری شهنواز تنی و ملیشههای تحت رهبری جبارِ به اصطلاح قهرمان از ولایت هلمند نیز در پهلوی حزب اسلامی گلبدین قرار داشتند، ترکیبی که در سالهای بعد در قالب "شورای همبستگی"، ملیشههای معروف به "گلیم جمع" تحت رهبری عبدالرشید دوستم نیز به آن پیوستند. در جریان پیشبرد این خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز و سراسر خونوجنایت بود که احمد شاه مسعود به عنوان قاتل درجه اول کابلیان و ویران کنندۀ درجه اول شهر کابل برآمد کرد و بعدها به "شکرانۀ" این جنایات بیحدوحصرش از سوی رژیم دستنشاندۀ اشغالگران امپریالیست ملقب به " قهرمان ملی" گردید. گرچه ویرانگری ها و کشتارهای گلبدین در شهر کابل نتوانست گستردگی ویرانگریها و کشتارهای اجرا شده توسط نیروهای تحت رهبری برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود را کسب نماید، اما در هرحال او یکی از آغاز کنندگان و پیشبرندگان اصلی این خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز بود. به همین جهت به نظر او و حزب تحت رهبریاش به دور از "انصاف" است که احمدشاه مسعود لقب "قهرمان ملی" را از سوی رژیم دستنشانده و در واقع از سوی اشغالگران امپریالیست بهدست آورد، ولی او هیچ "لقب" افتخاری ای نداشته باشد. به همین جهت است که یکی از موارد توافق میان حزب اسلامی گلبدین و شورای صلح تحت رهبری رژیمپوشالی این است که رژیم یک "لقب" افتخاری به این سرجنایتکار اخوانی عطا نماید تا از رقیب شورای نظاریاش عقبتر تلقی نگردد. بطور کلی در زمان خانه جنگیهای ارتجاعی خانمانسوز کابل و اطراف آن، دو طرف متخاصمِ تحت رهبری گلبدین حکمتیار و ربانی- مسعود، یکی توسط امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی و دولتهای ارتجاعی وابسته به آنها در منطقه، مثل دولت پاکستان و عربستان سعودی، حمایت میشدند و دیگری توسط امپریالیستهای روسی و دولتهای ارتجاعی وابسته به آنها در منطقه، مثل دولت جمهوری اسلامی ایران و دولت هند. زمانی که از یکطرف "شورای همبستگی" تحت رهبری گلبدین حکمتیار و حزب مربوطه اش در طی چند سال خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز در کابل و اطراف آن، عدمکارآیی و بیکفایتی خود را بهوضوح نشان داد و از طرف دیگر نارضایتی عمومی از ادامۀ خانهجنگیهای ارتجاعی به اوج خود رسید، حامیان خارجی گلبدین یعنی امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی از پشت پرده و دولت پاکستان و بعضی از دولتهای ارتجاعی عربی بصورت آشکار در صدد برآمدند که ضمن سوءاستفاده از نارضایتی عمومی، نیروی ارتجاعی دیگری را به جای حزب اسلامی گلبدین و "شورای همبستگی" تحت رهبریاش شکل دهند تا هم جریان خانهجنگیها در افغانستان را به نفع خودشان رقمزنند و هم حمایت افکارعامه در کشور را بهدست آورند. تحریک اسلامی طالبان شکل گرفت و بهسرعت به پیشرویهای وسیع در کشور دست یافت. با برآمد و پیشرویهای سریع این نیرو، حزب اسلامی گلبدین و "شورای همبستگی" تحت رهبریاش شکست خورد، بهحاشیه رانده شد و پراگنده گشت. جبهه بدل کردن بعدی منسوبین "شورای همبستگی"، منجمله حزب اسلامی حکمتیار، بطرف دولت اسلامی تحت رهبری ربانی- مسعود و ضدیت با طالبان، نهتنها بهنفع آن نیروها تمام نشد بلکه در نهایت باعث قوی تر شدن دولت تحت رهبری ربانی مسعود نیز نگردید. این جبهه بدل کردن نیروهای مذکور از سر استیصال و در واقع نوعی مقاومت علیه حامیان خارجی اصلی شان و سیاست اتخاذ شدۀ جدید آنها بود. در نتیجه حزب اسلامی گلبدین نهتنها واقعاً به صدراعظمی دولت اسلامی تحت رهبری ربانی- مسعود نرسید، بلکه نیروهای آن وسیعاً پاشیدند و خود گلبدین و سایر اعضای رهبری حزبش آواره و سرگردان گشتند. از آن پس گلبدین حکمتیار بهعنوان یک مهرۀ سوخته و یک فرد بیمصرف و تاریخ تیر شده در بدر شد، به هر دری دق الباب کرد، گاهی به ایران شتافت و گاهی به پاکستان دوید، اما در هیچ جایی بیلش خاک نگرفت. سرانجام ناچار در یکی از کمپهای پناهندگان افغانستانی در اطراف پشاور آرام گرفت و منتظر فرصت نشست. زمانی که امپریالیستهای امریکایی و متحدینشان افغانستان را مورد تجاوز و اشغالگری قرار دادند و با سرنگونی امارت اسلامی طالبان خواستند یک رژیم دستنشانده را در تجمع خاینین ملی در بن شکلدهند، یکی از جناحهای تشکیلدهندۀ پروسۀ بن مرتبط به حزب اسلامی گلبدین تلقی میگردید و تا حدودی واقعاً نیز چنین بود. بنابرین پس از جلسۀ بن بعضی از منسوبین ظاهراً سابق حزب اسلامی گلبدین در سطوح و درجات مختلف در ترکیب رژیم دستنشانده شامل شدند. گلبدین شخصاً مدتهای مدیدی در قبال اوضاع بعد از اشغال افغانستان و شکلگیری رژیمدستنشاندۀ اشغالگران سکوت پیشهکرد و منتظر فرصت نشست. اما پس از آنکه درگیریها علیه نیروهای اشغالگر و قوای رژیم پوشالی توسط طالبان رو به گسترش نهاد، سکوت و انتظارش را کنار گذاشت و خواست به عنوان یک رهبر مقاومت ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده برآمد نماید. تا آن زمان کل منسوبین سابق حزب اسلامی بطور آشکار به چهار بخش تقسیم شده بودند: بخش اول کسانی بودند که بهصورتهای مختلف به رژیم دستنشانده، پروژههای امپریالیستی، برنامههای بازسازی رژیم و غیره وصل شده بودند. بخش دوم کسانی بودند که بیشتر بصورت پوششی در میان نیروهای طالبان فعالیت داشتند. بخش سوم کسانی بودند که در پهلوی گلبدین باقی مانده بودند و بعضاً بصورت مستقل فعالیتهای نظامیشان را سازماندهی کرده بودند. بخش چهارم کسانی بودند که از فعالیتهای سیاسی و نظامی کنار رفتند، به کشورهای خارجی رفتند و یا در داخل کشور کار و زندگی شخصی را در پیش گرفتند. گلبدین حسب عادت همیشگی سعی داشت هرچهار بخش را تحت کنترل داشته باشد. به همین جهت مراودات و ارتباطات میان این بخشها همچنان ادامه داشت و مرزکشی دقیق و بسیار روشن در میان آنها موجود نبود. گلبدین خواهان اتحاد جهادی میان طالبان و حزب اسلامی گردید، اما در واقع این خواستش توسط طالبان رد گردید. ملا دادالله قوماندان معروف طالبان، مدت زمان اندکی قبل از کشته شدنش، شخصاً اعلامیه ای علیه گلبدین انتشار داد و اعلام کرد که به هر قیمت از اتحاد میان طالبان و حزب اسلامی گلبدین جلوگیری خواهد کرد. ملا دادالله درین اعلامیه گلبدین را شخص منحوسی به حساب آورد که همیشه باعث شکست خود و همراهانش میگردد و بهوی اخطار داد که نفاقافگنی میان طالبان را ادامه ندهد ورنه قصد جانش را خواهد کرد. حوادث بعدی در مناسبات میان طالبان و حزب اسلامی بصورت حملات نیروهای طالبان بالای نیروهای حزب اسلامی و تصفیۀ پوششیهای آن حزب در میان نیروهای طالبان در مناطق مختلف کشور رقم خورد. نتیجۀ این وضعیت هیچ چیز دیگری نبود جز چاق شدن هرچه بیشتر بخش تسلیمشدگان حزب اسلامی به رژیم پوشالی. بدین ترتیب حزب اسلامی ارغندیوال به عنوان یک حزب قانونی راجستر شده در رژیم پوشالی آهسته آهسته گسترش یافت و بیشترین قسمت منسوبین سابق حزب اسلامی گلبدین را در خود جای داد. در جریان انتخابات قبلی ریاست جمهوری رژیم دستنشانده، تشکلی بنام "شوراهای حزب اسلامی" نیز شکل گرفت و برعلاوه قطب الدین هلال به عنوان یکی از منسوبین سابق حزب اسلامی گلبدین در آن انتخابات کاندید گردید. با یک محاسبۀ تخمینی میتوان گفت که بیشتر از 90% کل نیروهای سابقاً منسوب به حزب اسلامی گلبدین دیگر مربوط به حزب اسلامی ارغندیوال، شوراهای حزب اسلامی و دارودستۀ قطب الدین هلال هستند و صرفاً کمتر از 10% آنها مربوط به گلبدین باقی مانده اند. گلبدین تلاش دارد که از طریق تسلیمشدن بهرژیم دستنشانده و در واقع عرضۀ مجددش به اربابان سابق امریکایی و انگلیسیاش و مورد نوازش قرارگرفتن توسط آنها، تمام بخشهای پراگندۀ حزب اسلامی فروپاشیده را تحت رهبری خودش دوباره جمع و جور نماید و در انتخابات بعدی پارلمانی و ریاست جمهوری رژیم پوشالی به عنوان یک حزب قوی و گسترده شرکت نماید و احتمالاً شخصاً کاندید پست ریاست جمهوری رژیم باشد.(**) پیروزی کامل این تلاشها فقط در صورتی تضمین شده خواهد بود که امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی یکبار دیگر گل سرسبد سابق اخوان افغانستان را به نحو کامل مورد نوازش قرار دهند و او از این طریق بتواند مجدداً موقعیت و اتوریتۀ رهبری کننده اش را بالای تمامی بخشهای فروپاشیدۀ حزب اسلامی سابق برقرار سازد و در انتخابات بعدی رژیم نیز مورد حمایت آنها قرار بگیرد. گرچه دورۀ اخوان نوازی سابق امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی و متحدینشان بسر رسیده است، اما اوضاع بطور کلی نشان میدهد که ممکن است یکبار دیگر اشغالگران امریکایی و انگلیسی روی گلبدین تکیه نمایند و با حمایت از او راهی برای رفع بحران رژیم دست نشاندۀ شان جستجو کنند. البته شرطش این خواهد بود که او اخوانیگریهای سابقش را تا سطح اخوانیگریهای جمعیت اسلامی و شورای نظار تعدیل نماید و حتی ازین بابت با آنها رقابت کند. گلبدین در گذشته بارها نشان داده است که علیرغم ظاهر عبوس و متعصبانۀ اخوانیگری، آمادۀ سازشها و ساختوپاختهای سیاسی خارج از آن چوکات تنگ و محدود است. برنامۀ کودتای مشترک با حفیظ الله امین و بعدها با شهنواز تنی، سازش با عبدالرشید دوستم در چوکات "شورای همآهنگی"، تسلیم شدن به دولت اسلامی ربانی- مسعود بعد از شکست و فروپاشی نیروهایش توسط طالبان و غیرهوغیره نشان میدهد که وی بخوبی اهل "معاملهوسازش" است و میتواند در پهلوی نیروهای دیگر شاملِ در رژیم، از حد نهایی راست آنها (اتحاد اسلامی افغانستان) تا حد نهایی "چپ" آنها (حزب همبستگی افغانستان) قرار بگیرد. مشکل اصلی گلبدین و جمع معدود باقیمانده برایش، علیرغم هر بهانهای که بتراشد، دشمنی دیر پای جمعیت اسلامی و شورای نظار با آنها است. آنها سعی خواهند کرد مانع پیوستن گلبدین به رژیم گردد و اگر این کار برای شان ناممکن شود تلاش بهعمل خواهند آورد که این تسلیمی گلبدین در برگیرندۀ امتیازات کمتری برای وی و افرادش باشد. دولت امریکا رسماً از پیوستن گلبدین و حزبش به رژیم حمایت کرده است. زلمیخلیلزاد سفیر سابق امریکا در کابل خواهان معذرتخواهی گلبدین از مردم افغانستان بخاطر جرایم سابقش گردیده است. بدینسان این افغانستانی امریکایی شده، از عبدالرشید دوستم، بخاطر معذرتخواهی خشکوخالیاش از مردم افغانستان، از بابت جنایاتی که سابقاً در حق این مردم روا داشته است، نمونهسازی میکند. در واقع قاطعانه باید گفت که بزرگترین جنایت سابق عبدالرشید دوستم در حق کشور و مردمان کشور زمانی صورت گرفت که وی در خدمت اشغالگران سوسیالامپریالیست و رژیم دستنشاندهاش قرار داشت و تحت قوماندۀ آنها دست بهجنایاتجنگی میزد. همچنان بزرگترین جنایت جاری عبدالرشید دوستم که هم اکنون در جریان است قرار گرفتن در زیر پرچم اشغالگران کنونی و چوکات رژیمدستنشاندۀ کنونی و جنگیدن علیه کشور و مردمان کشور است و او به این جنایت افتخار مینماید، همچنانکه زمانی بهجنایت جنگیدن در زیر پرچم اشغالگران سوسیالامپریالیست افتخار مینمود. بدینگونه بزرگترین جنایت گلبدین و دارو دستهاش یعنی پیوستن به رژیم دستنشانده و خزیدن در زیر درفش اشغالگران کنونی در شرف وقوع است. اگر گلبدین از جرایم سابقش معذرتخواهی نماید، چرا باید دست به بزرگترین جنایت تاریخ حیاتش بزند؟ البته در مورد "خرس" نباید شک نمود که هم تخم بگذارد و هم چوچه دهد. حتی بالاتر ازین، گلبدین آنقدر از لحاظ سیاسی آبروباخته و حقیر گشته است که میتواند بهجنایت بزرگ در حال وقوع کنونیاش افتخار نماید و به سایۀ درختی که در .... میبرآید بنشیند و از هوای "خنک" آن لذت ببرد! در غیر آن حاضر نمیشد خروج قوای خارجی از کشور را از پیش شرط مذاکرات صلح و سازش با رژیم به هدف خشک و خالی مشترک با رژیم تبدیل نماید. (***) تا زمانی که توده های مردم کشور بصورت آگاهانه و طبق منافع علیای شان در مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده بسیج، سازماندهی و رهبری نشوند و در عرصۀ کارزار خونین کشور درفش پیروزمند کارویپکار شان را به اهتزاز در نیاورند، میدان شغالی خواهد بود، امپریالیست ها و مرتجعین انحصاراً ابتکار عمل را از لحاظ سیاسی و نظامی بدست خواهند داشت و هر معاملۀ امپریالیستی و ارتجاعی روی منافع کشور و مردمان کشور امکان پذیر خواهد بود. --------------------------------------------------------------- (*) -- گلبدین تا آخر نتوانست حداکثر نصاب شرعی چهار زن نکاحی را تکمیل نماید. زمانی که او "افتخار" دامادی قاضی حسین احمد، امیر جماعت اسلامی پاکستان، را بدست آورد از قبل دو زن داشت که یکی از آنها بیوۀ برادر بزرگترش بود. چون دختر قاضی حسین احمد حیثیت بانوی اول دربار امیر حزب اسلامی افغانستان را کسب کرد و هنوز هم در چنین موقعیتی قرار دارد، گلبدین بخود حق نداد که بعد از نکاح با او زن دیگری بگیرد. (**) – حزب اسلامی گلبدین آشکارا اعلام کرده است که باید حق داشته باشد در انتخابات بعدی رژیم شرکت نماید. این امکان وجود دارد که اشغالگران امپریالیست امریکایی و انگلیسی و حتی سایر متحدین شان، اجازه دهند و حتی زمینهسازی کنند که یک "محمد مرسی" افغانستانی در انتخابات آیندۀ رژیم دستنشانده بر مسند قدرت پوشالی رژیم تکیه زند. این "محمد مرسی" افغانستانی شمشیر دو دمۀ "جمهوری اسلامی افغانستان" یعنی دم جمهوریت (درینجا به مفهوم انتخابات پوشالی) و دم اسلام (درینجا به مفهوم "شریعت" اخوانی) را بهدست خواهد داشت که نه تنها علیه مردم و منافع علیای مردم افغانستان بکار خواهد رفت، بلکه یک دم آن متوجۀ جمعیت اسلامی و شورای نظار و سایر مشمولین فعلی رژیم و دم دیگر آن متوجۀ "امارت اسلامی" طالبان خواهد بود. این شمشیر دو دمه، آغشته به سموم شوونیزم غلیظ طبقات حاکمۀ ملیت پشتون نیز هست و بیگمان همین مشخصه می تواند یکی از دلایل مهم مطرح شدن مجدد گلبدین توسط اشغالگران امپریالیست، قدرتهای ارتجاعی خارجی و طبقات حاکمۀ استثمارگر داخلی باشد. (***) – مذاکرات صلـح میان رژیم دستنشانده و حـزب اسـلامـی گلبدین چـنـد سـال ادامه یافته است. حزب اسلامیگلبدین تا همین اواخر خروج قوای خارجی از کشور را پیششرط امضای موافقتنامۀ صلح با رژیم قرار میداد. اما در آخرین دور این مذاکرات، که همین چندی قبل صورت گرفت، اعلام نمود که خروج قوای خارجی از کشور هدف ما است، اما پیش شرط امضای موافقتنامۀ صلح با "دولت جمهوری اسلامی افغانستان" نیست.