حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار در جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم شرکت جست. این حزب در طول دوران جنگ مقاومت بیشتر از همۀ احزاب ارتجاعی جهادی از لحاظ مالی و تسلیحاتی مورد حمایت کشورهای امپریالیستی غربی، چین رویزیونیست و دولت های ارتجاعی منطقه و کشورهای عربی و بخصوص عربستان سعودی قرار داشت. ولی حزب مذکور در طول آن دوران، یکی از تنظیمهای جنگ افروز داخلی بود. نیروهای مسلح حزب اسلامی در آن زمان جنگهای داخلی زیادی را علیه نیروهای چپ ) "ساما" ( و به اصطلاح چپ )سازمان رهایی افغانستان ( براه انداخت. این حزب نه تنها با نیروهای چپ و به اصطلاح چپ به جنگ پرداخت، بلکه با جمعیت اسلامی افغانستان و شورای نظار که از هم قماشان بنیاد گرایش بود نیز جنگ را ادامه داد. هزاران نفر از توده های تحت رهبری شان در این جنگ ها جان های شانرا از دست دادند. مسئولیت این جنایات بدوش گلبدین، ربانی و مسعود می باشد. "امیر" حزب اسلامی تلاش داشت از هر طریقی که بتواند قدرت سیاسی را بدست گیرد. براساس این دید به تمامی نیروهای تحت رهبری اش دستور داد که برای زدن رقبای سیاسی اش با رژیم دست نشانده سوسیال امپریالیزم همکاری نمایند تا با استفاده از نیروهای رژیم دست نشانده رقبای شان را تصفیه نموده و کنترل کامل مناطق را به دست بگیرند. این حرکت و عملکرد حزب اسلامی بیشتر مواضع اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم دست نشانده شان را تحکیم نمود و در جهت خلاف منافع جنگ مقاومت سیر حرکی خود را پیمود. این عملکرد حزب اسلامی مسبب تسلیمی نیروهایش به رژیم دست نشانده گردید و اعضایش گروپ وار یکی پی دیگری به رژیم دست نشانده تسلیم گردیدند و با رقبای سیاسی اش به جنگ پرداختند. بعد از سقوط رژیم دست نشاندۀ سوسیال امپریالیزم و رویکار آمدن دولت اسلامی تحت رهبری ربانی رقابت بر سر قدرت منجربه جنگ های داخلی گردید، اما در هرحال حزب اسلامی یکی از آغاز کنندگان و پیشبرندگان اصلی این خانهجنگیهای ارتجاعی خانمانسوز بود. در این جنگ های ارتجاعی خانمان سوز کابل تخریب گردید و بیش از شصت هزار نفر کشته شدند و صد ها هزار نفر آواره و بی خانمان گردیدند. این خانه جنگی های خانمانسوز سراسر خون و جنایت بود که احمد شاه مسعود به عنوان قاتل درجه اول متبارز گردید. این جنایت بی حد و حصر سبب شد که اشغالگران امپریالیست بعد از اشغال افغانستان او را لقب "قهرمان ملی" بدهند. در مسئولیت خانه جنگی های ویرانگر و قتل های بیش از حد، تمامی بنیاد گرایان جهادی (گلبدین، ربانی، مسعود، سیاف، محسنی، مزاری، اکبری، خلیلی، محقق...) و دوستم، این ملیشۀ بد نام، شریک می باشند. جنگ خانمانسوز میان حزب اسلامی به رهبری گلبدین و جمعیت اسلامی و شورای نظار تحت رهبری ربانی و مسعود بیانگر رقابت میان امپریالیزم غرب و امپریالیزم روسیه بود. در آن جنگ ویرانگر امپریالیزم امریکا و انگلیس از حزب اسلامی و امپریالیزم روسیه از جمعیت اسلامی و شورای نظار حمایت می نمودند. در دورۀ امارت اسلامی طالبان گرچه گلبدین مستقیماً با رژیم طالبان همکاری ننمود اما اعضایش با افراد مسلح زیر فرمانشان با امارت اسلامی طالبان همنوا عمل نموده و مستقیما در جنایات جنگی شان شریک گردیدند. زمانیکه اشغالگران امپریالیست تحت رهبری امپریالیزم امریکا به افغانستان تجاوز نمود و افغانستان را به اشغال خود در آورد، گلبدین شخصاً مدتهای مدیدی در قبال افغانستان و شکل گیری رژیم دستنشاندۀ اشغالگران سکوت اختیار نمود. بعد از آنکه طالبان علیه نیروهای اشغالگر و رژیم دست نشانده به جنگ پرداختند و جنگ رو به گسترش نهاد، حزب اسلامی و امیر بیکاره اش موضع ضد اشغال گرفت و خواهان خروج نیروهای اشغالگر از افغانستان گردید و به این ترتیب خواست تا به عنوان یک رهبر مقاومت ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده خود را مطرح نماید. اما یکتعداد از اعضا و منسوبین حزب اسلامی پس از جلسۀ بن در سطوح و درجات مختلف در ترکیب رژیم دست نشانده شامل شدند و بر تخت خون آلود تکیه زدند. زمانیکه گروپ های مسلح طالبان شکل گرفت، نیروهای مسلح حزب اسلامی تحت رهبری طالبان در جنگ شرکت نمودند و حتی گروپ های مسلح مستقل زیر نام حزب اسلامی به فعالیت آغاز نمودند. با گذشت زمان امیر حزب اسلامی به این نتیجه رسید که پیر شده و مزۀ قدرت را نچشیده است و در حالیکه مسعود "قهرمان ملی" گردیده و ظاهرشاه لقب " بابای ملت " را گرفته است، اما او هیچکاره و در گوشه ای افتاده است. او بهترین راه برای رسیدن بقدرت را در همنوایی با رژیم دست نشانده و تسلیم شدن به اشغالگران امپریالیست تشخیص داد و نیروهای مسلحش در نقاطی که مسلط بودند با رژیم دست نشانده سر و سر پیدا نمودند. زمانیکه طالبان از حیله و نیرنگ نیروهای مسلح حزب اسلامی با خبر شدند، بالای شان حمله نمودند. گرچه نیروهای حزب اسلامی از خود مقاومت نشان دادند، اما بعد از تلفات وادار به عقب نشینی شدند. از آن به بعد طالبان به نیروهای مسلح حزب اسلامی اجازه فعالیت ندادند. از چند سال به این طرف حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار باب مذاکره با اشغالگران و رژیم دست نشانده را گشود. این مذاکرات بالاخره نتایجش را ببار آورد و به تاریخ اول میزان 1395 خورشیدی "توافقنامۀ صلح" بین رژیم دست نشانده و نمایندگان حزب اسلامی امضا گردید. در حقیقت این توافقنامه نه توافقنامۀ صلح، بلکه توافقنامۀ بردگی و غلامی حزب اسلامی به اشغالگران امپریالیست می باشد. حزب اسلامی با در نظر داشت منافع اشغاگران به این توافقنامه دست یافته است. چنانچه انجینر امین "کریم" نماینده با صلاحیت حزب اسلامی که امضا کننده "توافقنامۀ صلح" می باشد، در اول میزان 1395 خورشیدی بعد از امضای "توافقنامه صلح" در سخنرانی اش پیرامون این توافقنامه به صراحت بیان نمود که: «حزب اسلامی خواهان ایجاد یک دولت مردم سالار که منافع ملت و منافع کشورهای درگیر را تأمین نماید، می باشد. » این گفتۀ نمایندۀ حزب اسلامی دقیقاً بیانگر آنست که در قدم اول تأمین کنندۀ منافع اشغالگران و در قدم دوم رژیم پوشالی است. قبل از امضای این توافقنامۀ ننگین، حزب ما این روز را دقیقا پیش بینی نمود و در شمارۀ نهم شعلۀ جاوید (ارگان مرکزی خود) در مورد حزب اسلامی و امیر مفلوکش تحت عنوان «گلبدین حکمتیار "امیر مفلوک" حزب اسلامی در مسیر تلاش برای تسلیمشدن کامل به اشغالگران و رژیم دستنشانده»نوشت: «"امیر مقتدر" سابق حزب اسلامی افغانستان که در زمان جنگ مقاومت ضد "شوروی" در کشور به تنهایی 60% کل کمکهای تسلیحاتی و مالی امپریالیست های غربی، چین رویزیونیست و دولتها و محافل ارتجاعی عربی را بهدست میآورد، به "امیر" بیمصرف و مفلوکی تبدیل شده است. این "امیر" بیمصرف و مفلوک از چند سال به اینطرف در مسیر تلاش دوامدار برای تسلیمشدن کامل به اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده قرار گرفته و به شدت میکوشد درین "تخت پرخون" جایگاهی برای خود بیابد؛ اما هنوز درین مسیر تسلیمی و خیانتملی "توفیقکامل" نیافته است. سرنوشت کنونی او نمونۀ کامل یک "شخصیت" پوقانه یی بادداده شده توسط قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی خارجی است. اینچنین "شخصیت"های پوقانهیی، به محض اینکه اربابانش باد دمیده شده در او را خالی کنند یا سیر تحولات اوضاع سیاسی بادش را خالی نماید، تمامی "ابهت" و "شانوشوکت" خود را از دست میدهند و به موجود حقیر و بیمقداری مبدل میگردند.» برای معلومات بیشتر در این مورد به شمارۀ نهم شعلۀ جاوید دور چهارم مراجعه نمایید! مسیرتسلیمی و خیانت ملی کنونی گلبدین در اول میزان 1395 خورشیدی تکمیل شد و باد این "شخصیت" پوقانه یی خالی گردید و او «به موجود حقیر و بی مقدار مبدل گردید» از زمانیکه افغانستان به اشغال امپریالیست ها درآمد تعداد کثیری از نیروهای حزب اسلامی تحت رهبری "ارغندیوال" و "قطب الدین هلال" در زیر چتر اشغالگران در آمدند. امیر حقیر و بی مقدار حزب اسلامی امید وار است که از طریق تسلیمی به اشغالگران مورد عطوفت اشغالگران امریکایی و انگلیسی قرار گرفته و از این طریق بتواند نیروهای پراگنده این حزب را به دور و بر خود جمع کند و در انتخابات بعدی ریاست جمهوری شرکت نموده و بر تخت دست نشاندگی تکیه زند. بعید به نظر نمی رسد که اشغالگران امپریالیست حسب منافع خویش در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری از گلبدین حمایت نمایند و او را به قدرت برساند. امپریالیست های اشغالگر همیش بر خاین ترین و میهن فروش ترین اشخاص متکی اند. بناءً این احتمال وجود دارد که اشغالگران از گلبدین بعنوان بهترین مهره استفاده نمایند. زیرا پروسۀ "صلح رژیم دست نشانده و حزب اسلامی" بطور قطع مورد تائید اشغالگران امریکایی و انگلیسی قرار گرفته است. در شمارۀ نهم دور چهارم شعلۀ جاوید این مطلب به گونۀ ذیل به بررسی گرفته شده است: «گلبدین تلاش دارد که از طـریـق تـسـلـیـمشـدن بـهرژیـم دسـتنـشـانـده و در واقع عرضۀ مجددش به اربابان سابق امریکایی و انگلیسیاش و مورد نوازش قرارگرفتن توسط آنها، تمام بخشهای پراگندۀ حزب اسلامی فروپاشیده را تحت رهبری خودش دوباره جمع و جور نماید و در انتخابات بعدی پارلمانی و ریاست جمهوری رژیم پوشالی به عنوان یک حزب قوی و گسترده شرکت نماید و احتمالاً شخصاً کاندید پست ریاست جمهوری رژیم باشد. «حزب اسلامی گلبدین آشکارا اعلام کرده است که باید حق داشته باشد در انتخابات بعدی رژیم شرکت نماید. این امکان وجود دارد که اشغالگران امپریالیست امریکایی و انگلیسی و حتی سایر متحدین شان، اجازه دهند و حتی زمینهسازی کنند که یک "محمد مرسی" افغانستانی در انتخابات آیندۀ رژیم دستنشانده بر مسند قدرت پوشالی رژیم تکیه زند. این "محمد مرسی" افغانستانی شمشیر دو دمۀ "جمهوری اسلامی افغانستان" یعنی دَم جمهوریت (درینجا به مفهوم انتخابات پوشالی) و دَم اسلام (درینجا به مفهوم "شریعت" اخوانی) را بهدست خواهد داشت که نه تنها علیه مردم و منافع علیای مردم افغانستان بکار خواهد رفت، بلکه یک دَم آن متوجۀ جمعیت اسلامی و شورای نظار و سایر مشمولین فعلی رژیم و دَم دیگر آن متوجۀ "امارت اسلامی" طالبان خواهد بود. این شمشیر دو دمه، آغشته به سموم شوونیزم غلیظ طبقات حاکمۀ ملیت پشتون نیز هست و بیگمان همین مشخصه میتواند یکی از دلایل مهم مطرح شدن مجدد گلبدین توسط اشغالگران امپریالیست، قدرتهای ارتجاعی خارجی و طبقات حاکمۀ استثمارگر داخلی باشد.» «پیروزی کامل این تلاشها فقط در صورتی تضمین شده خواهد بود که امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی یکبار دیگر گل سرسبد سابق اخوان افغانستان را به نحو کامل مورد نوازش قرار دهند و او از این طریق بتواند مجدداً موقعیت و اتوریتۀ رهبری کننده اش را بالای تمامی بخشهای فروپاشیدۀ حزب اسلامی سابق برقرار سازد و در انتخابات بعدی رژیم نیز مورد حمایت آنها قرار بگیرد.» پیوستن گلبدین و دارودسته اش به اشغالگران و رژیم دستنشانده یک خیانت ملی آشکار بهادامۀ خیانتهای ملی قبلی آنها است. اما گلبدین و دارودسته اش آن قدر در جهان آبروباخته و حقیر گشته اند که به این خیانت بزرگ افتخار می نمایند. گلبدین زمانی که در موضع اعتراض علیه اشغالگران قرار داشت، همچون گرگ قوله میکشید و خواهان خروج بدون قیدوشرط اشغالگران از افغانستان بود. گر چه همان زمان هم گلبدین و بقایای اندکی از نیروهای حزب اسلامی که برایش مانده بود گرگ نبودند بلکه گرگنمایی میکردند و بیشتر روحیۀ تسلیم طلبی داشتند تا مبارزاتی. اما مشکلات فراروی شان آنها را وادار نمود تا تن به تسلیمی داده و این شروط را کنار گذاشته و به زندگی ننگین و حقیر بدون درد سر ادامه دهند. به این ترتیب حزب اسلامی گلبدین و امیر مفلوکش ثابت ساختند که گرگ نیستند، زیرا گرگ از مشکلات و باد و باران نمی ترسد. گرگی که از مشکلات و باد و باران ترسید و به گوشه ای پناه برد و به زندگی حقیرانه ای تن داد، دیگر گرگ نیست، بلکه به یک سگ رام شده تبدیل می گردد. امیر مفلوک حزب اسلامی از دوران جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم حامل روحیۀ تسلیمی و تسلیم طلبی بوده که تا امروز ادامه یافته و باالاخره در اول میزان 1395 خورشیدی تسلیمی او و دنباله روانش تکمیل گردید و آنها در جرگۀ خائنین ملی رسماً شرکت نمودند و در صف دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور جای گرفتند. گلبدین در طول دوران حیات ننگینش دست کثیف خود را بهخون مردم آلوده ساخته است. برای اولین بار دست کثیف گلبدین با خون سیدال سخندان این بهترین فرزند خلق افغانستان آلوده گردید. امیر مفلوک حزب اسلامی در 29 جوزای سال 1351 خورشیدی در صحن پوهنتون کابل "سیدال سخندان" این شاعر و سخنور جوان را به ضرب گلوله بهقتل رساند. گر چه مرمی این جنایتکارِ زمان قلب سیدال سخندان را پاره نمود و جانش را گرفت، اما یاد و خاطره اش جاویدانه گردید. امیر مفلوک حزب اسلامی به این جنایت بسنده نکرد، در دوران جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم جنگ های داخلی را دامن زد و جان هزاران مبارز ضد اشغالگران سوسیال امپریالیست را گرفت. حزب اسلامی و امیر مفلوکش نه تنها در دوران جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم مسئول جنایات بیشماری گردید، بلکه در دوران دولت اسلامی افغانستان نیز همراه با مسعود و بقیه همقماشان بنیاد گرا و دوستم این ملیشه بدنام مسئول قتل بیش از شصت هزار نفر از کابلیان می باشند. به همین ترتیب مسئولیت تیزاب پاشی به روی دختران جوان کابل نیز بدوش حزب اسلامی و امیر مفلوکش می باشد. امیر مفلوک حزب اسلامی در ترور و تصفیه های خونین داخل حزبی و بیرون حزبی مهارت خاصی دارد. به احتمال قوی که اشغالگران امپریالیست و بهخصوص اشغالگران امریکایی برای سر جای نشاندن کسانی که در درون رژیم ادعای بلند پروازی داشته باشند از این تروریست حرفه ای استفاده نمایند. همچنین احتمال آن میرود که امپریالیزم اشغالگر امریکا توسط این حزب حـداقـل بـعـضـی از شخصیتهای انقلابـی شعلهیی و شخصیتهای ملی دموکرات را ترور نماید. در این شرایط حساس کشور رسالت تمامی مائوئیست ها است که برای رسیدن به یک وحدت اصولی تلاش نمـایـنـد، زیرا نجات تودههای زحمتکش افغانستان در گیرو وحدت بر محور مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و بر پایی جنگ مقاومت ملی مرمی و انقلابی میباشد. توده های زحمتکش و تمامی نیروهای انقلابی باید بدانند که صلح و مصالحه میان مرتجعین وطنفروش هیچگاه به نفع تودههای زحمتکش نبوده، بلکه زنجیر اسارت را بیشتر به دست و پای شان محکم مینماید. تا زمانی که تودههای ستمکش طبق منافع علیای کشور و مردمان کشور بهطور آگاهانه در مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده بسیج، سازماندهی و رهبری نشوند و جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی را بهراه نیندازند و تا خروج کامل اشغالگران و سرنگونی رژیم دست نشانده بهپیش سوق ندهند، بیرون رفت از بحران کنونی کشور غیر ممکن خواهد بود و امپریالیستهای اشغالگر و مرتجعین وطنفروش به هر معامله ای جهت تأمین منافع شان دست خواهند زد و کشور را به بحرانهای عمقتری فرو خواهند برد.