گزارش سیاسی
به دومین کنگرۀ سراسری حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
13 میزان سال 1393
مقدمه:
با درودهای صمیمانۀ انقلابی!
رفقای عزیز!
کنگرۀ فعلی ما پس از گذشت ده سال و چند ماه از زمان برگزاری کنگرۀ وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) افغانستان و تامین وحدت سازمان پیکار برای نجات افغانستان، اتحاد انقلابی کارگران افغانستان و حزب کمونیست افغانستان در یک حزب واحد ( حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان ) دایر می گردد. بدون شک تدویر این کنگره و به پایان رساندن اصولی و موفقیت آمیز جلسات آن برای حزب ما یک موفقیت تاریخی بوده و تاثیرات مثبت آن بالای فعالیت های مبارزاتی آیندۀ حزب ما و کلیت جنبش انقلابی افغانستان به نحو برجسته ای محسوس و ملموس خواهد بود.
پروسۀ وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) افغانستان، همزمان با وقوع حادثۀ یازدۀ سپتامبر 2001( 1380) و تهاجم اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و انگلیسی و سایر متحدین امپریالیست و ارتجاعی شان بر افغانستان براه افتاد. شکلگیری و پیشرفت این پروسه که سرانجام منجر به تدویر کنگرۀ وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) افغانستان و وحدت مشمولین "پروسه" در یک حزب واحد (حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان) گردید، نه تنها مبتنی بر ضرورت عام وحدت مارکسیست- لنینیست- مائوئیست های افغانستان بود، بلکه بصورت مشخص عکس العمل مناسب و شایستۀ جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) افغانستان و کل جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) بین المللی در قبال جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و انگلیسی و سایر متحدین امپریالیست و ارتجاعی شان در افغانستان، به عنوان بخشی از استراتژی سیاسی و نظامی امپریالیست های امریکایی و متحدین شان در جهان، نیز به شمار می رفت.
حزب ما در طی بیشتر از ده سال گذشته مسیر مبارزاتی پر فراز و نشیب و مملو از مساعدت ها و نامساعدت ها، فرصت ها و مخاطرات و دستاوردها و عدم دستاوردها را طی کرده و در شرایط بسیار سخت کشوری و بین المللی و تحمل ضعف ها و ناتوانی های جدی ایدیولوژیک- سیاسی، تشکیلاتی، نظامی و توده یی به ارث مانده از گذشتۀ مشمولین پروسۀ وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) و کل جنبش م ل م افغانستان و پیشبرد مبارزات حساب شده و حوصله مندانه علیه این ضعف ها و ناتوانی ها، به پیشروی، ولو کند و بطی، در مسیر مبارزات انقلابی پرولتری ادامه داده است.
موفقیت های مبارزاتی حزب ما و احزاب همسنگر ما در عرصۀ بین المللی در جهت تامین همآهنگی های مبارزاتی میان نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست کشورهای مختلف جهان و در مسیر مبارزه برای ایجاد تشکیلات بین المللی جدید این نیروها، علیرغم پیشروی نسبتاً کند، مایۀ امیدواری فراوان است. حزب ما نه تنها در حفظ استوار موضعگیری مبارزاتی ضد اشغالگران و رژیم دست نشاندۀ آنان و دست یازی به مقاومت های توده یی، ولو محدود و کم دامنه علیه این دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور، روی هم رفته موفق بوده است، بلکه با این موضعگیری و استواری مبارزاتی خود تا حد معینی در کشاندن نیروهای چپ سابقاً تسلیم طلب معین به سوی موضعگیری های نسبی مخالف علیه اشغالگران و رژیم نقش بازی کرده است. برعلاوه حزب موفق شده است ریشه های تشکیلاتی خود را در داخل کشور مستقر نموده و تا حد معینی رشد دهد که در نتیجۀ آن ما امروز قادر شده ایم کنگرۀ سراسری حاضر را در داخل کشور دایر نماییم.
با وجود این دسـتاوردها، در مسآیل مبارزه برای تدارک جنگ خلق موفقیـت چندانی نداشته ایم، تشکیلات حزبی ما از لحاظ ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی هنوز به اندازۀ کافی مستحکم و گسترده نیست، مبارزات توده یی تحت رهبری حزب کم دامنه و محدود است، موفقیت های ما در کادر سازی و تربیت جانشینان انقلابی بسیار غیر کافی و غیر مستحکم است، کم کاری های ما در فعالیت های نشراتی بیرونی و درونی نسبتاً جدی است، برای رفع مشکلات مالی حزب در پایین ترین سـطح آن تـا حـال نتـوانسـتـه ایم یک راه حـل مـطـمـئـن پـیـدا نـماییـم، بافت تشکیلاتی غلیظ روشنفکرانۀ حزب هنوز به قوت خود باقی است و ... .
طبق حکم اساسنامۀ حزب، ما باید کنگرۀ فعلی را پنج سال بعد از کنگرۀ وحدت، در سال 1388 (2009)، دایر می کردیم. اما متاسفانه اوضاع عمومی حزب و جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به ما اجازه نداد که در زمان معینه دست به تدویر کنگره بزنیم. در راس همۀ مشکلات، بروز خط پسا مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی در حزب کمونیست انقلابی امریکا و مبدل شدن این حزب به یک حزب رویزیونیست تمام عیار، و در نتیجه فروپاشی کمیتۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و غیر فعال شدن "جاا"، قرار داشت. حالا می دانیم که نشانه های کم و بیش این خط مدتها قبل در تیوری ها و عملکردهای حزب متذکره موجود بوده است.
در واقع نه تنها حزب ما بلکه کل جنبش انقلابی انترناسیونالیستی هنوز از ضربات ناشی از بروز خط رویزیونیستی پاراچندا- باترای در حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) و در نتیجه شکست انقلاب و جنگ خلق در نیپال، که خود پس از دستگیری رفیق گونزالو، بروز خط راست تسلیم طلبانه در حزب کمونیست پیرو و شکست جنگ خلق در پیرو پدید آمد، قد راست نکرده بود که خط رویزیونیستی پسا مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی اواکیانی در حزب کمونیست انقلابی امریکا تبارز نموده و بر حزب مذکور مسلط گردید و با مطرح نمودن آشکارا و علنی خود در سطح بین المللی مستقیماً موجودیت و فعالیت کمیتۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و کلیت جنبش را مورد هدف قرار داد.
مبارزه برای غلبه حاصل نمودن بر اشکال جدید رویزیونیزم برخاسته از متن جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و تاثیرات منفی شکست جنگ خلق در نیپال، به دنبال شکست قبلی جنگ خلق در پیرو، و سپس فروپاشی کمیتۀ "جاا" و غیر فعال شدن جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، نه تنها حزب ما بلکه تمامی منسوبین جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و به یک معنی تمامی سازمان ها و احزاب مائوئیست کشورهای مختلف جهان را در خود پیچاند.
اگر مجموع شماره های 18 گانۀ منتشر شدۀ نشریۀ درونی حزب ( نشریۀ درونی کمونیست) را مورد دقت قرار دهیم، بخوبی متوجه می شویم که بغیر از یک شماره، یعنی شمارۀ اول، بقیه تمامی شماره های نشریۀ مرکزی درونی حزب به مباحثات خطی حول مسایل خطی مهم در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و یا انعکاس مسایل مذکور در درون حزب اختصاص یافته است. متاسفانه آخرین مورد ازین مباحثات درونی در مورد رویزیونیزم پسا م ل م آواکیانی، که شماره های کمونیست 12 تا 18 یعنی 7 شمارۀ آخری نشریۀ درونی مرکزی را در بر گرفت، شدید تر از گذشته و بطور فشرده ای بیشترین قسمت از وقت حساس فعالیت های تدارکی برای تدویر کنگرۀ دوم حزب، بعد از پولینوم نهم کمیتۀ مرکزی، را به خود اختصاص داد و در نتیجه باعث گردید که تدویر کنگرۀ دوم حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان چند ماه دیگر نیز به تعویق بیفتد.
البته طرح مباحثات درونی چند ماه گذشـته عـلـیـه بروز مسـتـنـد خط دفاع از پست م ل م اواکیانی، ولو توسط یکی دو رفیق مربوط به واحد حزبی اروپا، بخاطر نیاز جدی تصفیۀ حزب از تاثیرات شوم این رویزیونیزم و رسیدن به یک موضعگیری اساسنامه یی متفقه علیه آن ضروری و مهم بوده است. امید است این مباحثات، رفقای مربوطه را بر نادرستی دفاع شان از خط رویزیونیستی مذکور واقف ساخته باشد و بتواند درین کنگره یکبار دیگر زمینه های وحدت ایدیولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی آنها با حزب را تامین نماید. طرح نسبتاً مفصل این مباحثات درونی بخاطر رسیدن به یک نتیجه گیری نهایی اصولی و مثبت در کنگرۀ دوم حزب، از لحاظ اصولیت و مفیدیت آن در خدمت به وظایف بین المللی حزب ما در راستای مبارزه برای ایجاد تشکیلات بین المللی نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست کشورهای مختلف جهان نیز ضروری و مهم بوده است.
در واقع با وجود آنکه حزب ما تا حال در مقایسه با مبارزه علیه رویزیونیزم پست م ل م اواکیانی، کمتر روی مبارزه علیه رویزیونیزم پاراچندا- باترای فشار آورده است، تا حال هیچ مدافعی برای آن در حزب بطور مستند قد علم نکرده است. اینکه حداقل یک - دو رفیق از رفقای حزبی، و آنهم سال ها بعد از آغاز مبارزۀ درونی و بیرونی حزب علیه رویزیونیزم پست م ل م اواکیانی، در دفاع از خط مذکور بطور مستند اقدام کردند، یک انکشاف جداً منفی و زیانبار در تاریخ حزب به شمار می رود که لازم است در کنگرۀ حاضر نقطۀ پایانی بر آن گذاشته شود.
پروسۀ وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) افغانستان در پیوند نزدیک با جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، به ویژه با همکاری نزدیک کمیتۀ "جاا" براه افتاد و پیش رفت. برین مبنا نمایندۀ کمیتۀ جنبش در کنگرۀ وحدت و همچنان پولینوم اول کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، شرکت داشت. در چنین حالتی طبیعی بود که فروپاشی کمیتۀ "جاا" و غیر فعال شدن جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، و آنهم در نتیجۀ بروز انحرافات خطی رویزیونیستی در احزاب موثر در جنبش و کمیتۀ جنبش، به ویژه حزب کمونیست انقلابی امریکا، شدیدتر از هر حزب و سازمان دیگر عضو جنبش، بالای حزب ما تاثیرات و فشارهای منفی وارد نماید.
در نتیجه ما نتوانستیم در وقت معین شده در اساسنامۀ حزب، کنگرۀ دوم حزب را دایر نماییم و اینک آن را در زمانی دایر می نماییم که باید کنگرۀ سوم حزب دایر می گردید. برعلاوه علیرغم تلاش های متعدد در راستای راه اندازی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی، به عنوان وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی حزب در شرایط فعلی، و تحمل صدمات و خسارات معین و مشخص، در واقع نتوانستیم پیشرفت قابل دوام و چشمگیری درین راستا داشته باشیم.
متاسفانه رفیق "عزیز"، یکی از اعضای اصلی کمیتۀ مرکزی حزب، درین کنگره دیده نمی شود. او دیگر در میان ما نیست. یقیناً رفقا اطلاعیۀ کمیتۀ مرکزی حزب در مورد درگذشت این رفیق را مطالعه کرده اند. یکبار دیگر این ضایعه را به رفقای حاضر در این جلسه و همۀ اعضا و هواداران حزب، سایر مائوئیست های کشور و همۀ مائوئیست های جهان تسلیت عرض می کنیم. کاملاً مناسب و ضروری است که هم اکنون همۀ رفقای حاضر در جلسه بپا خیزند و بخاطر ادای احترام به رفقای زنده یاد مومند، حفیظ، عزیز، ... سه دقیقه سکوت نمایند.
با درگذشت رفیق عزیز و درگذشت قبلی رفقا مومند و حفیظ، ما در طی ده سال گذشته سه تن از سابقه داران حزب خود را از دست داده ایم. یقیناً یاد و خاطرۀ آنها در نزد ما زنده و پایدار خواهد ماند و باید زنده و پایدار بماند. بلی! باید زنده و پایدار بماند. اما وقتی یاد و خاطرۀ آنها زنده و پایدار می ماند که رفقای متعلق به نسل دوم حزب پیش بیایند و برای تقبل مسئولیت های حزبی آمادگی داشته باشند. نسل اول حزب در مجموع از لحاظ سنی در قطار رفقای زنده یاد ما قرار دارند. یقیناً این رفقا برای پیشبرد مبارزات حزب از لحاظ ایدیولوژیک و سیاسی از آنچه در توان دارند مضایقه نخواهند کرد و نباید مضایقه کنند. اما باید از هم اکنون و از همین کنگره انتقال مسئولیت های اجرایی به نسل دوم حزب را بصورت جدی آغاز نماییم تا رفقای متعلق به این نسل بتوانند در آینده مسئولیت های شان را بصورت مکمل و همه جانبه بر عهده بگیرند.
یکی از موفقیـت های مبارزاتی حزب این اسـت که ما مـوفـق گردیـده ایم تاثـیـرات ناگـوار انکشـافات منـفـی در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را به حداقل کاهش دهیم و جلو ضایعات و خسارات بزرگ حزبی را بگیریم. اینک در کنگرۀ دوم حزب در واقع وحدت حزب بطور کلی محفوظ باقیمانده و میرود که بیشتر از پیش تحکیم و گسترش یابد. ما درین کنگره از میان تمامی اعضای حزب، تنها با وضعیت منفی ضد حزبی یکی - دو تن از اعضای واحد حزبی منطقه یی اروپا مواجهیم که امیدواریم این مشکل نیز توسط مجموع رفقای شرکت کننده در کنگره بطور اصولی و مناسب حل و فصل گردد.
در گزارش حاضر، رفقای شرکت کننده در کنگره در جریان اوضاع بین المللی، اوضاع افغانستان، اوضاع جنبش کمونیستی بین المللی و برین مبنا وضع مشخص حزب و نقاط قوت و ضعف آن قرار می گیرند و طرحاتی برای تقویت بیشتر نقاط قوت حزب و رفع نقاط ضعف حزب به کنگره ارائه می گردد. کنگره وظیفه دارد که تعدیلات و اصلاحات لازمۀ نهایی در این گزارش به عمل آورد و سپس آن را مورد تصویب قرار دهد.
پس از ارائۀ گزارش سـیاسی به کـنـگره، مسـودۀ اساسنـامۀ جدید حزب به کنگره ارائه می گردد. این مسوده بار اول توسط دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب ترتیب و تنظیم گردید و به پولینوم نهم کمیتۀ مرکزی حزب ارائه شد. پولینوم نهم کمیتۀ مرکزی حزب پس از وارد نمودن تعدیلات و اصلاحات معینی بر متن مسوده، به دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب، که در عین حال حیثیت "کمسیون تدارک و برگزاری کنگرۀ دوم حزب" را در پولینوم نهم بر عهده گرفت، وظیفه داد که مسوده را برای نظر خواهی عمومی در میان تمامی واحد ها، اعضا و داوطلبان عضویت در حزب پخش نماید. پس از نظرخواهی عمومی، یکبار دیگر مسوده در پولینوم دهم کمیتۀ مرکزی حزب مورد بحث قرار گرفت و تعدیلات و اصلاحات بیشتری در آن صورت گرفت.
بدین ترتیب سندی که اینک رفقای حاضر در کنگره در اختیار دارند، سند تصویب شده در پولینوم دهم کمیتۀ مرکزی حزب است. کنگره می تواند یکبار دیگر، و برای آخرین بار، تعدیلات و اصلاحات لازمۀ بیشتری بر متن این سند وارد نماید و سپس آن را تصویب نماید.
برای ایجاد سهولت بیشتر در این وظیفه، تمامی تعدیلات، اصلاحات و اضافات وارده بر متن اساسنامۀ قبلی در مسودۀ اساسنامۀ جدید نشانی شده است. در صورتی که هر یک از رفقا در مورد این تعدیلات، اصلاحات و اضافات سوال و پرسشی داشته باشند، می توانند برای دریافت جواب، سوال و پرسش شان را در کنگره مطرح نمایند.
اساسنامۀ تصویب شده توسط کنگره، از حالا تا زمان تدویر کنگرۀ سوم حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان حیثیت قانون اساسی ای را برای حزب خواهد داشت که کل حیات ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی حزب باید بر اساس آن تنظیم گردد.
سپس کنگره برای انتخاب اعضای اصلی و علی البدل کمیتۀ مرکزی حزب اقدام می نماید. طریقۀ انتخاب اعضای کمیتۀ مرکزی در این کنگره مثل کنگرۀ وحدت نخواهد بود بلکه هر رفیق داوطلب عضویت در کمیتۀ مرکزی یا داوطلب عضویت علی البدل در کمیتۀ مرکزی خود را کاندید خواهد کرد و از طریق رای گیری و بر اساس رای اکثریت در کنگره انتخاب یا رد خواهد شد.
آخرین اقدام کنگره، عبارت خواهد بود از تصویب و انتشار اطلاعیۀ مطبوعاتی در مورد برگزاری دومین کنگرۀ سراسری حزب.
بخش اول:
اوضــاع بــیــن الــمــلــلی
جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانه برای برقراری " نظم نوین جهانی" امپریالیستی:
جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی که استقلال افغانستان و حاکمیت ملی مردمان آن را پامال نمود، نشانۀ روشنی از دشمنی خونین امپریالیست های امریکایی علیه خلق ها و ملل تحت ستم افغانستان و جهان و تلاش امپریالیست های امریکایی برای تحمیل سرکردگی جهانی اش به عنوان یگانه ابر قدرت امپریالیستی و مدعی شکلدهندگی اوضاع سیاسی، نظامی و اقتصادی جهان بوده و هست.
این جنگ، به عنوان بخشی از استراتژی نظامی امپریالیست های امریکایی و متحدین شان برای برقراری "نظم نوین
جهانی" امپریالیستی و حلقه ای از یکسلسله جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و متحدین شان در ناتو، بعد از فروپاشی بلوک وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی، براه افتاده و ادامه یافته است. این سلسله جنگ های امپریالیستی که از جنگ اول خلیج یعنی حمله بر نیروهای عراقی و اشغال کویت شروع گردید و با محاصرۀ هوایی، تحریم تسلیحاتی و تحریم اقتصادی تقریباً ده سالۀ عراق و بمباران خونین، وسیع و طولانی صربستان ادامه یافت، با حمله بر افغانستان و اشغال آن تحت نام "جنگ علیه تروریزم" و تجاوز بر عراق و اشغال آن تحت عنوان "جنگ پیشگیرانه" و سپس مداخلات نظامی در لیبیا، سوریه و یمن، تهدیدات پیهم علیه ایران و کوریای شمالی و مداخلات نظامی متحدین اروپایی امریکا در چندین کشور افریقایی تحت نام "جنگ بخاطر تغییر رژیم" یا "جنگ بخاطر دفاع از رژیم" ، بصورت وسیعتر ادامه یافته است.
با بروز یحران اقتصادی شدید در ایالات متحدۀ امریکا و کشورهای مربوط به اتحادیۀ اروپا، از سال های 1387 و 1388( 2008 و 2009) تا چند سال بعد از آن، که پس لزره های آن هنوز ادامه دارد، با وجودی که این استراتژی نظامی از اساس تغییر نیافته است، اما از لحاظ شکلی تا حد معینی دچار تغییرات اجباری گردیده است. در این شکل جدید تجاوز و اشغالگری، استفاده از نیروهای نظامی کثیر العده و اشغال نظامی دراز مدت آشکار، مثل افغانستان و عراق، به استفاده از نیروهای نظامی ویژه و کم عده و اشغال نظامی ظاهراً کوتاه مدت، مثل لیبیا و سایر کشورهای افریقایی، و در عوض تحمیل قراردادهای امنیتی اشغالگرانه و شبه اشغالگرانه بر کشورهای تحت سلطه با استفاده از پوشش ظاهری رژیم های دست نشانده، تبدیل گردیده است. در واقع طبق همین تغییر در استراتژی نظامی اشغالگرانه، امپریالیست های امریکایی و متحدین شان تلاش خواهند کرد که اوضاع افغانستان بعد از سال 1393 ( 2014) را شکل دهند.
پیمان نظامی ناتو طی بیشـتر از 4 دهـه تا اوایل دهۀ 90 قرن گذشـته، ضـرورت و مـوجـودیـت خـود را در مواجهه با نیروهای نظامی شوروی سوسیال امپریالیستی در اروپای شرقی و مرکزی و در مقابل پیمان نظامی وارسا توجیه می نمود. اما حتی قبل از فروپاشی پیمان نظامی وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی، این پیمان نظامی امپریالیستی و اعضای آن مکرراً علیه خلق ها و ملل تحت ستم آسیا، افریقا و امریکای لاتین جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانه براه انداخته و نشان دادند که پیمان نظامی امپریالیستی مذکور تنها یک سازماندهی نظامی دسته جمعی امپریالیستی برای مقابله با رقیب سوسیال امپریالیست شان و پیمان نظامی تحت رهبری اش (پیمان وارسا) نیست، بلکه در عین حال ابزار سرکوب خلق ها و ملل تحت ستم جهان نیز هست و بطور کل در خدمت حفظ سلطۀ امپریالیستی امریکا و متحدینش بر جهان قرار دارد.
بنابرین امپریالیست های امریکایی و متحدین اروپایی شان بعد از فروپاشی پیمان نظامی وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی نیز از یک جانب پیمان نظامی ناتو را بخاطر پیشبرد جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانه علیه کشورها، ملل و خلق های تحت ستم جهان حفظ کردند، و از جانب دیگر برای گسترش آن بطرف شرق اروپا و حتی قفقاز کوشیدند و تا حال نیز به این کوشش ادامه می دهند. بر علاوه آنها غیر از روسیه، سایر کشورهای تجزیه شده از "شوروی" سابق را که دارای تجهیزات نظامی اتومی بودند، مثل قزاقستان و اوکراین خلع سلاح اتومی کردند و تمامی تجهیزات اتومی آنها را از میان بردند.
استراتژِی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی و"نظم نوین جهانی" امپریالیستی:
کل استراتژِی نظامی تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و متحدین شان در پیوند با استراتژی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی و به مثابۀ جزء بسیار مهم آن براه انداخته شده و پیش برده می شود. این استراتژی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی بخصوص عبارت است از تبدیل کشورهای تحت سلطۀ "غیر مطیع" به کشورهای مطیع و گوش بفرمان امپریالیست ها. شیوه ها و حربه های مختلفی برای پیشبرد این استراتژی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی بکار برده می شود. تخویف و تحبیب و تطمیع، فشارهای سیاسی، تحریمات اقتصادی، "انقلاب های نارنجی"، سرکوبگری ها و مداخلات نظامی، دامن زدن به تجزیه طلبی و دست زدن آشکار به جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی، شیوه های عملی مختلف تطبیق این استراتژی سیاسی محسوب می گردد.
در چارچوب این استراتژی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی، امپریالیست های امریکایی و متحدینش می کوشند رژیم های حاکم بر تمام کشورها را به رژیم های به اصطلاح دموکراتیک تیپ انتخاباتی و پارلمانی غربی تبدیل نمایند. در طی تقریباً دو و نیم دهۀ گذشته، که از فروپاشی بلوک وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی می گذرد، نه تنها در تمامی کشورهای اروپای شرقی و کشورهای ایجاد شدۀ بعد از متلاشی شدن "شوروی" سابق، به شمول خود روسیه، اینگونه رژیم ها شکل گرفته است، بلکه تعداد زیادی از کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم در آسیا و افریقا نیز وادار شده اند سیستم های انتخاباتی چند حزبی تیپ غربی را تجربه کنند.
امپریالیسـت های امـریکایی و متحـدینش با اسـتفاده از طـول و عـرض وسـیع تطبیـق این استراتژی سیاسی تحمیلگرانه در جهان، مدعی اند که باید تمامی کشورهای جهان دیر یا زود به این "پروسۀ جهانی" بپیوندند، در غیر آن از روند "پیشرفت" جهان عقب خواهند ماند. در واقع ازینجاست که مرتجع ترین، فیودالی ترین و مستبد ترین نیروهای سیاسی در کشورهای مختلف تحت سلطۀ جهان، به درجات و سطوح مختلف، سر از گریبان "دموکراسی" بیرون آورده اند و در زیر پرچم "جامعۀ جهانی" برای "انتخابات" به هیاهو، شعار دهی و میدانداری پرداخته اند. این هیاهو، شعار دهی و میدانداری جمع وسیعی از شخصیت ها و نیروهای سیاسی سابقاً چپ کشورهای مذکور را نیز به سوی خود جلب نموده و در خود جذب کرده است. معهذا این استراتژی سیاسی تحمیلگرانۀ امپریالیستی در رابطه با "رژِیم" های "نافرمان" شکل خشونت آمیز جنگی و غیر جنگی بخود می گیرد و در رابطه با رژیم های "دوست" امپریالیست ها به آهستگی و تدریجی و با مدارا تطبیق می گردد.
تشدید گلوبلایزیسیون اقتصاد نیو لیبرالی امپریالیستی :
پایۀ اقتصادی استراتژی سیاسی جهانی تحمیلگرانۀ امپریالیستی، به شمول استراتژی نظامی امپریالًیست های امریکایی و متحدین شـان در جهان، عبارت اسـت از تشـدید فوق العادۀ گلوبلایزیسـیون اقتصاد نیولیبرالی امپریالیسـتی بعد از فروپاشـی پیمان نظامی وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی.
فروپاشی پیمان نظامی وارسا و متلاشی شدن شوروی سوسیال امپریالیستی از لحاظ اقتصادی عبارت بود از فروپاشی اقتصاد بروکراتیک سوسیال امپریالیستی یا سرمایه داری دولتی در شوروی سوسیال امپریالیستی و کشورهای عضو پیمان نظامی ناتو. در نتیجۀ این فروپاشی، اقتصاد نیولیبرالی امپریالیست های غربی وسیعاً فرصت یافت که تاثیر گذاری های خود بر کشورهای مختلف جهان را قویاً گسترش دهد و حتی مجموع اقتصاد کشورهای قبلاً متعلق به بلوک سوسیال امپریالیستی رقیب خود، به شمول روسیه، را تا حد زیادی به رنگ خود در آورده و در اقتصاد جهانی نیولیبرالی ادغام نماید.
در نتیجه، موسسات اقتصادی بین المللی امپریالیستی مثل "بانک جهانی"، "صندوق بین المللی پول"، "سازمان تجارت جهانی" و " کنفرانس قدرت های صنعتی جهان" یعنی سازمان های جهانی اقتصاد نیولیبرالی امپریالیستی، بیشتر از پیش فرصت یافتند که کنترل شان بر اقتصاد جهان را عمیق تر و گسترده تر سازند. تحت نام های "خصوصی سازی" و ترویج "اقتصاد بازار آزاد"، سرمایه داری دولتی در کشورهای مختلف بجا ماندۀ بعد از فروپاشی شوروی سوسیال امپریالیستی و کشورهای سابقاً عضو پیمان نظامی وارسا به سرمایه داری غیر دولتی تبدیل شدند. همچنان سرمایه داری کمپرادور بروکراتیک وابسته به سوسیال امپریالیزم شوروی سابق و قدرت های سابقاً شامل در پیمان نظامی وارسا که تحت نام " تقویۀ سکتور دولتی" و "راه رشد غیر سرمایه داری" توسط سوسیال امپریالیست ها و قدرت های تابعش، در کشورهای تحت سلطۀ جهان شکل گرفته بود، از بین رفت و جای آن را "سرمایه داری خصوصی" و "اقتصاد بازار آزاد" گرفت.
اما برخلاف آنچه امپریالیست های امریکایی و متحدین و دنباله روان شان ادعا دارند این "پیروزی" جهانی اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی نیو لیبرالی، پیروزی سرمایه داری بر سوسیالیزم نبود، بلکه پیروزی سرمایه داری امپریالیستی نیولیبرالی بر سرمایه داری دولتی سوسیال امپریالیستی بود. سوسیالیزم در شوروی مدت ها قبل یعنی در دهۀ پنجاه قرن گذشته، بعد از قدرتگیری رویزیونیست های مدرن در آن کشور از بین رفته بود. پس از آن ابر قدرتی که یکجا با بلوک تحت رهبری خود در تبانی- رقابت یا رقابت- تبانی با ابر قدرت امپریالیستی امریکا و بلوک تحت رهبری اش قرار داشت، یک قدرت سوسیال امپریالیستی بود و منافع سوسیال امپریالیستی خود را در جهان دنبال می کرد.
متصل شدن بی مهابا و وسیع اقتصاد چین رویزیونیست به موج جدید گلوبلایزیسیون اقتصاد نیولیبرالی امپریالیستی جهان، توام با دیکتاتوری سرمایه دارانۀ یک حزبی و استبداد سیاسی، نیز به مفهوم پیروزی سرمایه داری بر سوسیالیزم نبود. انقلاب چین در اواسط دهۀ هفتاد قرن گذشته، بعد از درگذشت مائوتسه دون و سپس کودتای رویزیونیست های چینی علیه جناح انقلابی مائوئیستی در حزب کمونیست چین و دولت چین، که تحت رهبری "چهار نفر" قرار داشت، سرنگون گردیده بود و آنچه بعد از آن در چین وجود داشت سوسیالیزم نبود بلکه سرمایه داری دولتی و غیر دولتی وابسته به سرمایه های امپریالیستی بود.
برعلاوه آنچه در جریان سال های 90 قرن گذشته و تقریباً یک و نیم دهۀ قرن جاری در جهان به وجود آمده، رشد و گسترش یافته و همچنان ادامه دارد، سر آغاز گلوبلایزیسیون اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی و بطور کل سر آغاز گلوبلایزیسیون اقتصاد سرمایه داری نیست، بلکه تشدید گلوبلایزیسیون اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی نیولیبرالی است. گلوبلایزیسیون اقتصاد سرمایه داری حتی در زمانی که مارکس و انگلس مانیفیست کمونیست را نوشتند، وجود داشته است. با ورود سرمایه داری به مرحلۀ امپریالیزم گلوبلایزیسیون از قبل آغاز شده بیشتر از پیش توسعه و گسترش یافت و با جاگزین شدن صدور سرمایه بجای صدور کالا به کشورها و مناطق ماقبل سرمایه داری، از یکطرف مناسبات تولیدی سرمایه داری را به این کشورها معرفی کرد و از طرف دیگر فیودالیزم را تغییر شکل داده و فیودالیزم وابسته و غیر مستقل را زیر بال و پر خود گرفت. در نتیجه مناسبات مستعمراتی- نیمه فیودالی یا نیمه فیودالی- نیمه مستعمراتی درین کشورها و مناطق شکل گرفت و رشد معوج، بطی و غالباً دردآور سرمایه داری بروکراتیک و کمپرادور در آنها ادامه یافت.
انقلاب شـوروی و سـپس انقلاب چـیـن و در نتیجه برآمد اردوگاه سوسیالیستی در جهان، چالش عظیمی در مقابل این گلوبلایزیسیون سرمایه داری امپریالیستی به وجود آورد. اما بعد از سرنگونی سوسیالیزم در شوروی و احیای سرمایه داری در آن کشور و همچنان کشورهای اروپای شرقی و بالکان و در نتیجه از میان رفتن اردوگاه سوسیالیستی، از یکجانب این چالش عمیقاً مورد ضربت قرار گرفت و از جانب دیگر گلوبلایزیسیون سرمایه داری امپریالیستی سراسر این منطقۀ وسیع، یعنی تقریباً یک پنجم قلمرو جهان، را در نوردید. با سرنگونی انقلاب و احیای ضد انقلاب در چین، بار دیگر و این بار یک پنجم نفوس جهان مجدداً مشمول گلوبلایزیسیون سرمایه داری امپریالیستی گردیدند.
از میان رفتن موقتی تضاد میان نظام های سوسیالیستی و امپریالیستی و ادامۀ امواج
انقلابات پرولتری توسط جنگ خلق های تحت رهبری احزاب کمونیست (مائوئیست):
پس از سـرنگون شـدن سـوسـیالیزم در چین، در اواسـط دهۀ هفتاد قرن گذشته، تضاد میان دو نظام سوسیالیسـتــی و سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر کشورهای مختلف جهان موقتاً به نفع نظام اخیر از بین رفت و از آن زمان تا حال پرولتاریا در هیچ کشوری از جهان حاکمیت سرتاسری و سوسیالیستی ندارد. در حال حاضر با وجودی که حاکمیت در چین هنوز ماسک انقلابی و پرولتری بر چهره اش را حفظ کرده است و همچنان در کشورهایی مثل کوریای شمالی، ویتنام، لاوس، کمبودیا و کیوبا دولت هایی رویکار هستند که تا حال استفاده از ماسک مذکور را کنار نگذاشته اند، اما دارودسته های حاکم بر این کشورها بیش از یک مشت رویزیونیست ضد انقلابی، ضد پرولتری و ضد کمونیست چیز دیگری نیستند و نظام های حاکم بر آن کشورها نیز نظام های ضد انقلابی وابسته به امپریالیزم جهانی است.
اما این گفته را نباید هرگز به این معنا تفسیر کرد که دیگر پرولتاریا در هیچ سطحی در چند کشور و حتی در یک کشور جهان دارای قدرت سیاسی و حاکمیت نبوده و پس از سرنگونی سوسیالیزم در چین کلاً امواج انقلابات پرولتری در جهان از بین رفته است و ما باید برای ایجاد امواج کاملاً جدید این انقلابات تلاش نماییم. در طی تقریباً چهار دهۀ گذشته، از اواسط دهۀ هفتاد تا حال (سال 2014) در هند، فلیپین، پیرو و نیپال چند جنگ خلق برپا گردیده و با پیشرفت های خود توانسته اند در مناطق وسیعی از این کشورها حاکمیت دموکراتیک نوین پرولتاریا و متحدینش را، به عنوان شکل اولیه ای از دیکتاتوری پرولتاریا، برقرار نمایند. گرچه با شکست جنگ خلق در پیرو و نیپال، این حاکمیت های اولیۀ دموکراتیک نوین پرولتاریا در آن کشورها از میان رفت، اما در هند و فلیپین کماکان با فراز و نشیب موجودیت خود را حفظ کرده است و در مورد هند حتی در طی سال های اخیر گسترش نیز داشته است.
برعلاوه در دهه های اخیر، تلاش جنبش کمونیستی بین المللی در مسیر سازمان یابی جهانی و ایجاد مرکزیت رهبری کنندۀ بین المللی جنبش، تا حدی نتایج مثبت داشته است. از جمله می توان از تشکیل جنبش انقلابی انترناسیونالیستی در سال 1363خورشیدی ( 1984 میلادی) و فعالیت های مثبت آن در طی تقریباً دو و نیم دهه به عنوان بهترین مثال تلاش متذکره یاد نمود. گرچه این سازمانیابی بین المللی نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست کشورهای مختلف جهان، متاسفانه بعد از دو و نیم دهه موجودیت و فعالیت به حالت رکود افتاده و غیر فعال گردیده است، اما مبارزات سازندۀ نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست کشورهای مختلف جهان، منجمله حزب ما، برای ایجاد یک تشکیلات بین المللی جدید نیروهای م ل م، در حال پیشروی است و قویاً این امیدواری وجود دارد که این تشکیلات در آیندۀ نه چندان دور به وجود بیاید و به فعالیت بپردازد. ایجاد و فعالیت این تشکیلات بین المللی جدید، نه تنها تاثیرات کلی مثبت بین المللی خواهد داشت، بلکه مبارزات انقلابی و پرولتری در کشورهای مشخص در جهان را به پیش سوق خواهد داد.
در شرایط کنونی جهان، جنگ های انقلابی جاری لنگرگاه و تکیه گاه استراتژیک مبارزات و مقاومت های انقلابی و مشخصاً انقلاب پرولتری در جهان کنونی محسوب می گردد. موجودیت و فعالیت های مبارزاتی احزاب و سازمان های مارکسیست- لنینیست- مائوئیست در کشورهای مختلف جهان، که بعضی از آنها شدیداً به فعالیت های تدارکی برای برپایی و پیشبرد جنگ خلق در کشورهای مربوطه مصروف هستند، و تلاش برای ایجاد احزاب و سازمان های انقلابی جدید پرولتری م ل م در کشورهای مختلف دیگر جهان، نیز بخوبی نشان می دهد که امواج انقلابات پرولتری در جهان، علیرغم فروکش کردن نسبتاً وسیع و تضعیف شدید آن، در مقایسه با زمان موجودیت چین انقلابی، کلاً از میان نرفته و به موجودیت خود ادامه داده است. مادامی که تلاش های مبارزاتی وسیع مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی بین المللی برای اعتلای مجدد امواج انقلابات پرولتری در جهان جاری است و امیدواری ها و خوشبینی های انقلابی برای پیشروی آن و دست یابی به اعتلای بعدی در آیندۀ وجود دارد، اعلام اختتام امواج انقلابات پرولتری در جهان، به مفهوم خنجر زدن از پشت به تلاش های مبارزاتی و امیدواری ها و خوشبینی های انقلابی مذکور محسوب می گردد.
تـشـدیـد تـضـاد مـیـان امـپـریـالـیـسـت هـا:
سوسیال امپریالیست های شوروی و هم پیمانان شان در پیمان وارسا، پس از طی یک دورۀ عمدتاً تبانی و سازش با امپریالیست های امریکایی و متحدین شان، به عنوان یک ابر قدرت و بلوک سوسیال امریالیستی به رقابت تمام عیار با آنها پرداختند. این رقابت امپریالیستی و سوسیال امپریالیستی برای مدت بیشتر از دو دهه از اواخر دهۀ شصت تا اوایل دهۀ نود قرن گذشته، روند معروف به "جنگ سرد" میان دو ابر قدرت امپریالیستی و سوسیال امپریالیستی و بلوک های تحت رهبری شان را شکل داد. جنگ سرد شامل جبهه گیری نظامی متقابل امپریالیستی و سوسیال امپریالیسـتی در اروپا و پیشـبرد جنگ حقیقی در آسـیا، افریقا و امریکای لاتین علیه خلق ها و ملل تحت ستم جهان و
در عین حال پیشبرد رقابت درین مناطق در میان شان بود.
به عین ترتیب، تبدیل اقتصاد سرمایه داری دولتی به اقتصاد سرمایه داری نیولیبرالی امپریالیستی و یا کمپرادور در کشورهای واقع در قلمرو "شوروی" سابق، به شمول روسیه، و همچنان کشورهای اروپای شرقی و بالکان، تضاد میان امپریالیست ها را از میان نبرد، بلکه موقتاً آنرا تخفیف داد. روسیۀ امپریالیستی در دو دهۀ آخر قرن بیست و دهۀ اول قرن بیست و یک در موقعیتی قرار نداشت که به رقابت شدید با قدرت های امپریالیستی غربی بپردازد. اما تحولات اخیر در سوریه و اوکراین نشان می دهد که این قدرت امپریالیستی پس از طی یک دورۀ بازسازی امپریالیستی اقتصادش، هم در خاورمیانه و هم در اروپا برای منافع امپریالیستی اش، می تواند فعالانه بصورت مستقیم و غیر مستقیم راه تصادم نظامی را، حد اقل در مناطق اطرافش، بصورت نسبتاً وسیع در پیش گیرد و بصورت مشخص علیه گسترش پیمان نظامی ناتو و اتحادیۀ اروپا در شرق اروپا بایستد، به تهیۀ تجهیزات و تسلیحات نظامی برای اردوی دولتی سوریه ادامه دهد و رژیم بشار اسد را جداً حمایت سیاسی نماید و یا حتی تهیۀ تجهیزات و تسلیحات نظامی برای اردوی پوشالی رژِیم دست نشانده در افغانستان را بر عهده بگیرد.
در واقع در شرایطی که در سال های 1387 و 1388 خورشیدی(2008 و 2009 میلادی) اقتصاد ایالات متحدۀ امریکا و کشورهای شامل در اتحادیۀ اروپا را بحران عمیق اقتصادی در بر گرفت و برای چندین سال دوام نمود و هنوز هم این بحران کاملاً رفع نگردیده است، روسیۀ امپریالیستی فرصت یافت که تا حد معینی به بازسازی اقتصادی امپریالیستی خود بپردازد. روسیه در مقایسه با هر کشور امپریالیستی دیگر به نسبت کمتری از این بحران صدمه دیده و توانسته است با صادرات وسیع و فوق العاده انبوه نفت و گاز به کشورهای اروپایی و چین ذخایر ارزی عظیمی گرد آوری نماید.
چین رویزیونیسـت پس از طی مـراحـل اولیۀ احـیـای ضد انقلاب در چـیـن توانسـته است اخیراً موقعیت دومین اقتصاد بزرگ سرمایه داری در جهان را کسب نماید. گرچه در آمد سرانه در چین با درآمد سرانۀ کشورهای امپریالیستی بزرگ و حتی با درآمد سرانۀ کشورهای امپریالیستی کوچک هنوز قابل مقایسه نیست، ولی تنۀ اقتصادی سنگین سرمایه دارانۀ این کشور که با استثمار فوق العاده شدید طبقۀ کارگر چند صد میلیونی چین تغذیه می گردد و روزبروز فربه تر می شود، دیگر به حدی رسیده است که تاثیرات آن تقریباً در تمام جهان، به ویژه آسیا و افریقا مشهود اسـت. گـرچـه در مـجـمـوع چـیـن کنونی تا حال بصورت غـالـب در موقعـیت یک قدرت امپریالیستی، و طبعاً یک قدرت امپریالیستی بزرگ، قرار نگرفته اسـت و سـرمایه داری آن هنوز عمدتاً خصلت کمپرادوری دارد، ولی سریعاً و وسیعاً بطرف چنین موقعیتی پیش می رود.
با ادامـۀ اوضاع جـهـان، امریکا و چین در طی یکی دو دهۀ دیگر بصورت کنونی، قویاً این امکان وجود دارد که چین به رقیب امپریالیستی اصلی امپریالیزم امریکا، به مثابۀ دومین ابرقدرت امپریالیستی در جهان، مبدل گردد. هم اکنون سال هاست که موازنۀ تجارتی میان چین و ایالات متحدۀ امریکا بصورت سنگینی به نفع چین است و علیرغم کوشش ظاهراً دوجانبه برای متوازن کردن نسبی آن، همچنان بصورت نسبتاً نیرومند و وسیع ادامه دارد. تحرکات نظامی توسعه طلبانۀ اخیر چین در بحیرۀ جنوبی چین، تحرکات نظامی علیه امپریالیست های جاپانی بر سر دعوای ارضی، ایستادگی مشترک با امپریالیست های روسی در رابطه با موضوع سوریه در شورای امنیت سازمان ملل متحد، اجرای پروژه های توسعۀ تولیدات نظامی مشترک با پاکستان و تجهیز و تمویل اخیر اردوی دولتی پاکستان بخاطر پیشبرد جنگ علیه طالبان پاکستانی ولو اینکه برای فعلاً نشاندهندۀ توسعه طلبی یک قدرت در حال عروج تحت سلطۀ امپریالیزم است، ولی در عین حال نشانه های روشنی از وضعیت در حال انتقال این قدرت ارتجاعی از موقعیت تحت سلطگی به موقعیت تمام عیار امپریالیستی محسوب می گردد. سازمان کنفرانس شانگهای که کار آن در اصل توسط چین رویزیونیست، به عنوان مبتکر اصلی آن، در همراهی با امپریالیست های روسی پیش برده می شود، نه تنها کشورهای آسیای میانه و قسماً قفقاز را در بر گرفته است، بلکه ایران، هند، پاکستان و افغانستان نیز در آن بحیث ناظر شرکت دارند. این کنفرانس در واقع یک چوکات مشترک روسی و چینی بخاطر پیشبرد سیاست های امپریالیستی و توسعه طلبانۀ آنها در آسیای میانه، آسیای جنوبی و تا حدی خاورمیانه و در عین حال مقابله با پیشروی های امپریالیست های امریکایی و متحدین شان درین مناطق است.
قدرت های امپریالیسـتی اروپا، بخصوص قدرت های امپریالیسـتی اصـلـی این قاره، چـه در قـالـب اتحادیۀ اروپا و چه بصورت های جداگانه، در عین اتحاد با امپریالیست های امریکایی در چوکات پیمان نظامی ناتو، منافع خاص خودشان را دنبال می کنند. گرچه اقتصاد اتحادیۀ اروپا با مواجه شدن به بحران اقتصادی اخیر شدیداً ضربت خورده است، ولی کماکان به عنوان یک قطب اقتصادی نیرومند امپریالیستی در جهان باقی مانده و به همان پیمانه تاثیرات آن بالای اقتصاد امپریالیسـتی گلوبلایز جهان مشـهود اسـت، تاثیراتی که در صورت بیرون برآمدن از بحران اقتصادی کنونی بیشتر و وسیعتر نیز خواهد شد.
جاپان امپریالیستی با وجودی که موقعیت خود به عنوان دومین اقتصاد جهان بعد از اقتصاد ایالات متحدۀ امریکا را از دست داده است، ولی هنوز در موقعیت درجه سوم در جهان قرار دارد و به همان پیمانه، علیرغم اتحاد با امپریالیست های امریکایی، منافع خاص خود را دنبال می نماید. امپریالیست های جاپانی اخیراً در تبانی با امپریالیست های امریکایی و بخاطر مقابله با عروج نظامی توسعه طلبان چینی، از محدودیت های نظامی ناشی از شکست در جنگ جهانی دوم خلاصی یافته و در پی بازسازی وسیع ارتش و تولیدات تسلیحاتی خود افتاده است.
بدین ترتیب تضاد میان قدرت های مختلف امپریالیستی به عنوان یکی از تضادهای بزرگ جهانی نسبت به سال های آغازین قرن بیست و یک تشدید گردیده است. در آن زمان تیوری نادرست و ضد علمی "جهان امپریالیستی یک قطبی" به عنوان جهان تحت رهبری انحصاری ابرقدرت امپریالیستی امریکا، که در اصل توسط خود امپریالیست ها و تیوریسن های امپریالیستی ابداع شده بود، با تبختر و تکبر در جهان جولان می داد. البته این تیوری در همان زمان اوج جولان خود نیز نادرست و ضد علمی بود و واقعیت نداشت. در واقع در همان زمان و سال های بعد، امپریالیست های امریکایی از لگد زدن مداوم امپریالیست های روسی بیحال هیچگاهی باز نایستادند و این حاکی از آن بود که تضاد بزرگ میان آنها کماکان وجود دارد و همچنان عمل می نماید. اما پس از نفس تازه کردن های تازۀ امپریالیست های روسی و بحرانی شدن وضعیت امپریالیست های امریکایی و اروپایی از سال های 1387 و 1388 خورشیدی (2008 و 2009 میلادی) به اینطرف، تضاد میان آنها بطور برجسته و روشن تشدید گردیده است. گرچه امپریالیست های امریکایی هنوز رجز خوانی های سال های آخر قرن گذشته و سال های آغازین قرن جاری را هنوز اینجا و آنجا تکرار می کنند، اما دیگر روشن شده است که این نمایشات و پهلوان نمایی ها جنب و جوش اولیۀ خود را از دست داده و بطور روز افزون بطرف ضعف بیشتر پیش می رود.
در واقع هم اکنون بطلان افسـانۀ جهان یک قطبی تحت رهبری امپریالیست های امریکایی به روشنی واضح و آشـکار است. روند در حال استحالۀ چین ارتجاعی از یک قدرت توسعه طلبانۀ مربوط به کشورهای تحت سلطه، به یک قدرت غالب امپریالیستی، تشدید تضاد میان قدرت های مختلف امپریالیستی را در آینده ابعاد عظیم و خطرناکی خواهد بخشید.
تضاد عمدۀ جهانی، تضاد میان قدرت های امپریالیستی و خلق ها و ملل تحت ستم جهان:
با وجود روند در حال تشدید تضاد میان قدرت های امپریالیستی، این تضاد هنوز به تضاد عمده در جهان مبدل نگردیده است. تضاد عمده در جهان همچنان تضاد خلق ها و ملل تحت ستم جهان با قدرت های امپریالیستی است. یکی از وجوهات این تضاد عمدۀ جهانی این است که قدرت های امپریالیستی کماکان عمدتاً با هم در تبانی و سازش هستند و عمدتاً سیاست های مشترکی را علیه خلق ها و ملل تحت ستم جهان پیش می برند. اوج این تبانی جهانی امپریالیست ها علیه خلق ها و ملل تحت ستم جهان، ایجاد همسویی جهانی امپریالیست ها و قدرت های ارتجاعی جهان در رابطه با "جنگ علیه تروریزم" توسط امپریالیست های امریکایی و پیاده شدن آن در جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و متحدین شان در افغانستان بود. البته این همسویی جهانی امپریالیست ها و قدرت های ارتجاعی در جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و متحدین شان علیه عراق نتوانست وسعتی را که در افغانستان داشت و کماکان دارد، بدست بیاورد، اما در عین حال جنگ مذکور خصلت عمدۀ جنگ های امپریالیستی اخیر علیه خلق ها و ملل تحت ستم جهان را که عبارت از تهاجم و تعرض مشترک نیروهای یک ائتلاف امپریالیستی و ارتجاعی وسیع علیه یک کشور ضعیف تحت سلطه است، دارا بود. مداخلات نظامی بعدی امپریالیست های غربی در لیبیا و سوریه و همچنان تهدیدات نظامی علیه کوریای شمالی نیز دارای همین ویژگی بوده و هست. برعکس، اقدامات نظامی کم دامنه و محدود تجاوزکارانه برای دفاع از یک رژیم مزدور، مثلاً در کشورهای افریقایی سیاه، می تواند توسط یک قدرت امپریالیستی منفرد، و البته بازهم بر بستر حمایت یک ائتلاف وسیع امپریالیستی و ارتجاعی، پیش برده شود.
تضاد خلق ها و ملل تحت ستم جهان با قدرت های امپریالیستی، به عنوان تضاد عمدۀ جهانی، علیرغم آنکه بر بستر پایه های موجودیت عینی خود، هر دم و در سطوح وسیع و محدود منطقه یی و کشوری سر بلند می نماید، اما بخاطر عقبماندگی های عامل ذهنی انقلاب یعنی ضعف جنبش های انقلابی، مشخصاً ضعف جنبش کمونیستی، در جهان نمی تواند تا فرجام پیروزمندانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی سیر نماید. در نتیجه، جنبش های برخاسته از این تضاد یا سرکوب می گردد یا در نیمۀ راه متوقف می شود و حاکمین سابق و ساقط شده با تغییر چهره مجدداً قدرت را تصرف می کنند و یا هم، بخصوص در کشورهای مسلمان نشین، به جنبش های پان اسلامیستی فوق العاده ارتجاعی استحاله می گردد.
با تاسف باید گفت که توفان سهمگین و عظیم "بهار عربی"، که عمدتاً ناشی از عکس العمل خود بخودی توده های کشورهای عربی علیه رژیم های ارتجاعی فاسد حاکم بر کشورهای عربی و تاثیرات منفی بحران امپریالیستی بر این کشورها بود، یا دوباره در دامان نظامیان سرکوبگر مصری فرونشست، یا به تقویت و گسترش القاعده در سوریه و عراق منجر گردید، یا به تغییرات بسیار سطحی و نمایشی رژیم های حاکم در تونس و یمن منجر شد، یا بستر مساعدی برای مداخلات تجاوزکارانۀ نظامی امپریالیست امریکایی و ناتو در لیبیا گردید، یا از همان ابتدا به عنوان یک جنبش مذهـبی شیعـی وابسـته به ایران و در نتیجه سرکوب آن توسط رقیب منطقه یی ایران (سعودی)، در بحرین
تبارز نمود و یا هم به عنوان یک وسـیـلـۀ فشـار برای تابع کردن یک رژیم "نـافـرمـان" توسـط امـپـریـالـیـسـت هـای امریکایی و اروپایی در سوریه مورد استفاده قرار گرفت.
سر بلند کردن جنبش های ارتجاعی پان اسلامیستی:
سربلند کردن جنبش های پان اسلامیستی فوق العاده ارتجاعی از بستر مقاومت علیه اجحافات امپریالیستی و مبارزه علیه رژِیم های فاسد دست نشانده و مزدور امپریالیست ها و یا تقویت آنها در چنین جوی، در شرایط کنونی به یک چالش جدی برای نیروها و جنبش های انقلابی و کمونیستی در کشورهای مسلمان نشین و حتی مناطق مسلمان نشین کشورهای عمدتاً غیر مسلمان، و به این اعتبار به یک چالش جدی علیه برپایی و پیشبرد مقاومت ها و مبارزات اصیل انقلابی و ملی علیه امپریالیست ها و دست نشاندگان و مزدوران شان درین کشورها، مبدل گردیده است.
این چالش جدی برای نیروها و جنبش های انقلابی و کمونیستی و جنبش های مقاومت اصیل علیه امپریالیست ها، که خود بر بستر ضعف و ناتوانی این نیروها و جنبش ها شکل می گیرد و تقویت می یابد، به نوبۀ خود باعث ضعف و ناتوانی بیشتر آنها می گردد. در واقع چنین وضعیتی در افغانستان و عراق، روحیۀ توده یی مقاومت علیه تجاوز و اشغالگری امپریالیستی و دست نشاندگان شان در این کشور ها، از سال های1380 و1382 خورشیدی(2001 و 2003 میلادی) به اینطرف، را به بستر مناسبی برای رشد و تقویت مقاومت نوع طالبانی و القاعده یی تبدیل نموده است، به نحوی که این نوع مقاومت از آن زمان تا حال پیوسته رشد و گسترش داشته است و دامن پاکستان و تعداد زیادی از کشورهای عربی را نیز گرفته است. در عین حال امپریالیست های امریکایی هنوز هم مثل دوران جنگ سرد، در جاهایی مثل لیبیا و سوریه به تجهیز و تعلیم اینگونه نیروها می پردازند و از آنها علیه "رژیم های نافرمان" استفاده می کنند.
در مقابل این نوع مقاومت ها و مبارزات باید هوشیار و محتاط بود، بدین معنا که از یکجانب باید ماهیت فوق العاده ارتجاعی این مقاومت ها را نادیده نگرفت و شیوه ها و روش های مبارزاتی ایدیولوژیکی، سیاسی و توده یی اصولی، مناسب و موثر علیه آنها را یافت و بکار بست و از جانب دیگر زنندگی ارتجاعی فوق العادۀ ایدیولوژیکی و سیاسی آنها، نباید در کشورهای تحت اشغال امپریالیستی باعث نادیده گرفتن تضاد عمده علیه اشغالگران و دست نشاندگان شان گردد.
تقویت یافتن بیشتر قدرت های اقتصادی، سیاسی و نظامی منطقه یی:
یکی از ویژگی های کنونی اوضاع بین المللی از لحاظ اقتصادی، سـیاسـی و نظامی، تقـویت بیشـتر قـدرت های اقتصادی، سیاسی و نظامی منطقه یی در میان کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم در سه قاره است. درینمورد بعد از چین، در درجۀ دوم می توان از هند، افریقای جنوبی و برازیل یاد نمود. برعلاوه می توان در درجۀ سوم قدرت هایی مثل عربستان سعودی، ایران، پاکستان و ترکیه را نام گرفت. این قدرت های منطقه یی به عنوان ژاندارم های منطقه یی وابسته به امپریالیزم جهانی عمل می کنند و در عین حال منافع توسعه طلبانۀ خاص خودشان را نیز دنبال می نمایند.
مثلاً هند کل آسیای جنوبی را جولانگاه ویژۀ سیاست های توسعه طلبانۀ خود به حساب می آورد و به منطقۀ آسیای میانه نیز نظر دارد، در حالیکه پاکستان در مقام رقابت با آن، افغانستان را به عنوان عمق استراتژیک خود در نظر می گیرد، دعوا بر سر کشمیر را با هند پیش می برد و برای راه باز کردن به سوی آسیای میانه نیز تلاش می نماید. ایران خود را تیکه دار تمامی شیعیان جهان می داند و درین چوکات حتی برای دفاع از رژیم سکولار بشار اسد پول خرچ می کند و حتی به سوریه نیرو می فرستد و نیروهای سیاسی بنیادگرای شیعه در لبنان، افغانستان، پاکستان، بحرین و غیره را تمویل و تجهیز می نماید. ایران، منطقۀ زبان فارسی یعنی منطقۀ شامل ایران، افغانستان و تاجکستان را قلمرو ویژۀ سلطۀ فرهنگی خود به حساب می آورد و بدین خاطر یورش فرهنگی بر این منطقه را حق طبیعی و ذاتی خود به حساب می آورد. ترکیه که خیالات توسعه طلبانۀ خلافت عثمانی را در سر می پروراند و با قدرت های ارتجاعی توسعه طلب دیگر در منطقۀ رقابت می نماید، به عنوان یکی از اعضای پیمان نظامی ناتو و به عنوان یگانه عضو آن پیمان نظامی در آسیا حق مسلم خود می داند که ژاندارم منطقه یی امپریالیست های امریکایی و متحدین اروپایی اش در شرق میانه، قفقاز و آسیای میانه باشد. عربستان سعودی که با دالر های بدست آورده از فروش نفت و گاز سرشار گردیده و شاه آن از موقعیت مذهبی "خادم حرمین شریفین" نیز برخوردار است، با ایران و اخیراً با ترکیه بر سر رهبریت بر کشورها و جنبش های اسلامی رقابت می نماید.
درین میان کشـورهای ضعیف تحت سـلطـه، مثل افغانستان، نیپال و غیره علاوه از آنکه از سلطه گری مستقیم و غیر مستقیم امپریالیست ها رنج می برند، از توسعه طلبی های این قدرت های منطقه یی ارتجاعی نیز در رنج هستند، رنجی که در موارد معینی بسیار شدید و طاقتفرسا نیز هست. در هر حال در شرایط فعلی تحمیل رنج های ناشی از سیاست های توسعه طلبانۀ قدرت های توسعه طلب منطقه یی بر کشورهای ضعیف تحت سلطه، یکی از جوانب مهم ستم ملی خارجی، و البته در پیوند با ستم ملی امپریالیستی، برین کشورها محسوب می گردد.
سر بلند کردن جنبش های توده یی و پرولتری وسیع در کشورهای های امپریالیستی:
یکی دیگر از ویژگی های اوضاع بین المللی کنونی، سربلند کردن جنبش های توده یی و پرولتری وسیع میلیونی و حتی چندین میلیونی به شکل جنبش های اعتراضی علیه جنگ های امپریالیستی در جهان، مشخصاً در افغانستان و عراق، جنبش های طبقاتی علیه تشدید استثمارگری های سرمایه داری امپریالیستی بر کارگران و سایر زحمتکشان و جنبش های مدنی علیه محدودیت های ایجاد شده در مقابل حقوق و آزادی های اجتماعی مردم توسط حاکمان، در کشورهای امپریالیستی است.
بحران مالی وسیع و عمیق چند سال گذشتۀ امپریالیزم جهانی، فشارهای شدید اقتصادی از قبیل اخراج از کار، پایین کشیدن نرخ دستمزد، تقلیل شدید میزان تاٌمینات و تضمینات اجتماعی و حتی از میان بردن کلی آن، بی خانمان سازی، گرانی شدید تحصیل و تداوی و غیره و غیره را بالای کارگران و توده های زحمتکش کشورهای امپریالیستی و حتی کشورهای تحت سلطه تحمیل کرده است. امپریالیست ها و سرمایه داران بطور کل، همیشه فشار بحران های مالی نظام سرمایه داری را بر دوش کارگران و سایر توده های زحمتکش می اندازند و سعی می کنند که از طریق این فشارها و تشدید آن، بحران های مذکور را پشت سر بگذارند.
طبیعی است در هر جایی که ستم باشد، مقاومت و مبارزه علیه ستم نیز بروز می نماید. حرکت ها و خیزش های مبارزاتی چند سال گذشتۀ توده های وسیع کارگران در کشورهای امپریالیستی بزرگ و کوچک علیه تاثیرات شوم سیاست های استثمارگرانۀ امپریالیست ها در قبال بحران مالی امپریالیزم جهانی، یکبار دیگر واضحاً نشان داد و ثابت ساخت که تیوری "پایان تاریخ" یعنی" پایان مبارزۀ طبقاتی" در جهان کنونی و آغاز عصر برخورد تمدن ها افسانه ای بیش نیست و مبارزۀ طبقاتی کماکان موتور محرکۀ تکامل جوامع طبقاتی محسوب می گردد.
تغییرات و تحولاتی که در اثر رشد تکنالوژی الکترونیکی در تولید یعنی کمپیوترایز شدن یا اتوماتیک شدن قسمی یا کلی پروسۀ تولید و استفادۀ وسیع از تکنالوژی معلوماتی در تمامی بخش های اقتصاد در کشورهای پیشرفتۀ امپریالیستی و حتی کشورهای تحت سلطۀ جهان به وجود آمده است، نه به مفهوم ناپدید شدن طبقۀ کارگر به عنوان یک طبقۀ تحت استثمار است و نه هم ضرورت انقلابات پرولتری و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای جهان را از بین برده است. برعکس، رشد عظیم تولید در جهان و جمعی شدن هرچه بیشتر آن به سویۀ جهانی، جهانی شدن بیشتر از پیش استثمارگری و ستمگری های سرمایه داری امپریالیستی و در پیوند با آن گسترش جهانی و جهانی شدن بیشتر از پیش طبقۀ کارگر، ضرورت سرنگونی نظام مبتنی بر تملک خصوصی سرمایه دارانۀ امپریالیستی و انقلابات پرولتری (انقلابات دموکراتیک نوین و انقلابات سوسیالیستی) و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای جهان و حرکت جهانی به سوی جامعۀ جهانی بی طبقۀ کمونیستی را، بیشتر از پیش به نیاز عاجل زمانه مبدل نموده است.
قـدرت هـای امـپـریـالـیـسـتـی دارای تـوان عـظـیـم نـظـامـی بـبـرهـای کاغـذی انـد:
قدرت های امپریالیستی، به ویژه ابر قدرت امپریالیستی امریکا، و حتی تا حد معینی قدرت های منطقه یی، ارتش های عظیم و مجهز و مسلحی در اختیار دارند، ارتش هایی که با مدرن ترین و کشنده ترین سلاح ها مجهز هستند. تعدادی از این ارتش ها مقادیر عظیمی از سلاح های اتومی و سایر سلاح های کشتار جمعی را در اختیار دارند. آنها از طریق بکارگیری آخرین دستاوردهای تکنالوژی معلوماتی و الکترونیکی توسط سازمان های جهنمی جاسوسی و استخباراتی شان، قدرت و توان فوق العاده ای برای تجسس و کسب اطلاعات در مورد کشورها و جنبش های سیاسی و اجتماعی در جهان پیدا نموده اند. آنها با نمایشات زورگویانۀ این توانمندی های شان و بکارگیری وسیع، انبوه و پیهم رسانه های جمعی چاپی، صوتی و تصویری الکترونیکی و غیر الکترونیکی، خود را قدرت بلا منازع در جهان می نمایانند و مداوماً از طریق تحت تاثیر قرار دادن افکار عامۀ جهانی می کوشند خود و نظام شان را شکست ناپذیر نشان دهند.
اما تجارب کل تاریخ جوامع بشری و مشخصاً تجارب یک و نیم دهۀ اول قرن بیست و یک نشان داده است که نه در گذشته امپراتوری ها و امپراتوران شکست ناپذیر در جهان وجود داشته اند و نه در حال حاضر وجود دارند. مشخصاً موجودیت تضادهای ذاتی نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان و مشکلات عظیم قدرت های امپریالیستی بزرگ و کوچک، ضرورت سرنگونی این نظام و گردانندگان این نظام را در مسیر انتقال عمومی جامعۀ بشری به مرحلۀ تکامل اجتماعی بالاتر به وضوح نشان می دهد و همین نیاز و ضرورت انصراف ناپذیر است که سرچشمۀ جوشان و خشک نشدنی مبارزات طبقاتی و ملی انقلابی علیه این نظام است؛ مبارزاتی که سر انجام نظام استثمار و ستم را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت و آثار و آبدات تاریخی این نظام را به موزۀ تاریخ خواهد سپرد تا باعث درس آموزی و عبرت نسل های آینده باشد.
یکبار دیگر باید روی گفتۀ مائوتسه دون در مورد قدرت های امپریالیستی تاکید کرد. « امـپـریـالـیـزم بـبـر کاغـذی اسـت.» ولو اینکه بنا به گفتۀ اولین سردمدار رویزیونیست شوروی سوسیال امپریالیستی دارای دندان های اتمی باشد.
حـربـۀ ویـرانـگر تـحـریـمـات اقـتـصـادی امـپـریـالـیـسـتـی:
تشدید گلوبلایزیسیون امپریالیستی در جهان، موثریت حربۀ تحریمات اقتصادی علیه دولت ها و جنبش های "نافرمان" و جنبش های انقلابی در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم و حتی در مواردی علیه کشورهای امپریالیستی رقیب، و سطح استفاده از آن را برای امپریالیست های امریکایی و متحدین شان به نحو خطرناکی بالا برده است، به نحوی که در شرایط بین المللی کنونی تهدید استفاده از این حربۀ سرکوبگرانۀ امپریالیستی و بکار برد عملی آن را به سرکوبگری های روزمرۀ آنها مبدل گردیده است.
امپریالیسـت های امریکایی و متحـدین شـان نه تنها در سـال هـای اخـیـر از این حربه علیه جنگ خلق در پیرو، جنگ خلق در نیپال، جنگ خلق در فلیپین و جنگ خلق در هند و کشورهایی چون صربستان، عراق، ایران، کوریای شمالی، لیبیا، سودان، ونزویلا، کیوبا و غیره استفاده کرده اند، بلکه حتی بعد از وقایع اخیر اوکراین، این حربه را علیه قدرت امپریالیستی روسیه نیز بکار گرفته اند. باالمقابل امپریالیست های روسی نیز از این حربه علیه اوکراین کار گرفته و کشورهای دیگر اروپایی را نیز با این حربه مورد تهدید قرار داده است.
در واقع تشدید گلوبلایزیسیون اقتصاد نیو لیبرالی امپریالیستی در دهه های اخیر میزان بهم پیوستگی اقتصادی جهان را تشدید کرده و وابستگی های اقتصادی میان کشورهای مختلف جهان را شدت بخشیده است. طبیعی است که در اینچنین وضعیت بین المللی، توان قدرت های اقتصادی بزرگ امپریالیستی برای زیر فشار گذاشتن سایر کشورها، به ویژه کشورهای تحت سـلطۀ ضعیف، از طریق استفاده از حربۀ تحریم اقتصادی بیشتر از پیش افزایش یافته و آنها را در موقعیتی قرار داده است که وسیعاً از این حربه برای حفظ سلطۀ شان بر جهان کار بگیرند.
جنبش های انقلابی و کمونیستی در مبارزه علیه این حربۀ خطرناک امپریالیستی باید سیاست اتکاء به خود، بکارگیری علمی و موثر تمامی امکانات خودی، تشدید مبارزه برای سازمانیابی موثر بین المللی در سطح کمونیستی و غیر کمونیستی و تشدید مبارزه برای تقویت موثر این تشکلات انقلابی بین المللی، و در یک کلام سیاست نبرد استوار و قاطع ضد امپریالیستی در سطح کشوری و بین المللی را در پیش گیرند.
سیالیت وسیع سرمایه های جهانی شده و جهانی شدن کیفی و کمی بیشتر طبقۀ کارگر:
تشدید گلوبلایزیسیون سرمایه داری نیولیبرالی امپریالیستی در جهان، سرمایه های امپریالیستی و حتی سرمایه های قدرت های منطقه یی مثل سرمایه های چین، عربستان سعودی، ایران و غیره را به نحو فوق العاده ای سیالیت و تحرک بخشیده است، به نحوی که سریعاً به حوزه های پر منفعت داخل می گردند و سریعاً از حوزه های کم منفعت و بی منفعت پا بیرون می کشند. چنین وضعیتی به همان اندازه که به نفع سرمایه های مذکور است، به ضرر کشور های تحت سلطه، به ویژه کشورهای تحت سلطۀ ضعیف، تمام می گردد. این وضعیت، بی ثباتی اقتصادی وسیعی را در تمامی کشورهای تحت سلطه، به شمول کشورهایی که قدرت های منطقه یی بر آنها حاکم هستند، دامن می زند. یکی از تبعات مهم این بی ثباتی، بی ثباتی اشتغال درین کشورها است. سرمایه های سیال و متحرک در جهان برای کسب سود هرچه بیشتر تلاش و تقلا می کنند و مادامی که از یک ساحۀ اقتصادی بطور سریع پا پس می کشند، کتله های عظیم کارگران شاغل در آن ساحه را بیکار و خانه خراب می سازند. در اثر چنین وضعیتی و همچنان در اثر جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی و یا جنگ ها و کشمکش های [ارتجاعی] داخلی، بخش های مهمی از این نیروی کار بی اشتغال وسیع و انبوه، به عنوان نیروی کار ذخیره در جهان، در داخل کشورها و یا در اطراف و اکناف جهان به آوارگی کشانده می شوند.
بنابرین، جابجایی های وسیع نفوس کشورهای تحت سلطه در جهان و مهاجرت های وسیع کتله های عظیم انسانی در داخل این کشورها و یا کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای همسایه و کشورهای امپریالیستی، یکی از ویژگی های نسبتاً مهم جهان کنونی است. در اثر این جا بجا شدن ها و مهاجرت های وسیع، تغییرات نسبتاً مهمی در کشورهای تحت سلطه و کشورهای امپریالیستی به وجود آمده است.
از یکجانب، این جابجایی های وسیع نفوس، کلبه آباد های نسبتاً وسیع در اطراف شهرهای کشورهای تحت سلطه را به عنوان برزخی میان زندگی روستایی و شهری وجود آورده است. کلبه نشینان اطراف شهر ها که از یکطرف از زندگی روستایی کنده شده اند و از طرف دیگر به ندرت می توانند به زندگی شهری و سهولت های معیشتی و اجتماعی زندگی شهری دسترسی پیدا نمایند، قشر نسبتاً ناپایدار از لحاظ معیشتی و اجتماعی را تشکیل می دهند. بطور کلی می توان آنها را از یک جهت به بخش های نیمه روستایی و نیمه شهری و از جهت دیگر به بخش های نیمه پرولتر، لومپن پرولتر و اراذل و اوباش تقسیم کرد. شکلگیری و گسترش کلبه آبادهای اطراف شهرها در کشورهای تحت سلطه، حلقۀ اتصالی نیرومندی میان زندگی شهری و زندگی روستایی درین کشورها به وجود آورده، ولی در عین حال در اکثر موارد هنوز نتوانسته است به سلطۀ مناسبات نیمه فیودالی برین کشورها خاتمه دهد. بنابرین در حالی که طبقۀ دهقان هنوز طبقۀ اصلی تحت استثمار و نیروی عمدۀ انقلاب دموکراتیک نوین درین کشورها محسوب می گردد، اما در سطوح و اندازه های مختلف، اهمیت کلبه نشینان اطراف شهرها نیز در انقلاب برجسـتـه گـردیـده است. این وضعـیـت خـواهی نخـواهـی تغـییرات معـینی، حـداقـل از لحاظ تاکتیکـی و اوپراتیـوی، در استراتژی مبارزاتی برای پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین درین کشورها به وجود می آورد.
از جانب دیگر کتله های آوارگان سرازیر شده از کشورهای تحت سلطه به کشورهای امپریالیستی، که در بعضی از کشورهای امپریالیستی کتله های نسبتاً وسیعی را تشکیل می دهند، بخش نسبتاً مهم و روز افزون نفوس ساکن درین کشورها را به وجود آورده و موضوع ستم ملی امپریالیستی و استثمار مضاعف کارگران کشورهای تحت سلطه توسط امپریالیست ها را به یک موضوع داخلی کشورهای امپریالیستی مبدل نموده است. این قشر که در عین تحمل ستم ملی شدید و مداوم امپریالیستی در پایین ترین لایه های کارگری در کشورهای امپریالیستی قرار دارد و به طور همزمان از ستم ملی امپریالیستی و استثمار توسط سرمایه های امپریالیستی رنج می برد، بصورت باالقوه رزمنده ترین بخش طبقۀ کارگر درین کشورها را تشکیل می دهد. موجودیت نسبتاً وسیع این قشر در یک تعداد از کشورهای امپریالیستی بزرگ و کوچک، نه تنها زمینه های مبارزاتی طبقۀ کارگر آن کشورها را محدود تر و تنگ تر نکرده است، بلکه زمینه های مبارزاتی وسیع تری برای کارگران آن کشورها به وجود آورده است. از جانب دیگر نیروهای سیاسی چپ و کارگران بومی کشورهای امپریالیستی نه تنها از لحاظ استراتژیک بلکه بطور روزمره متحد نزدیک این قشر تحت استثمار و ستم، بخصوص در مبارزه علیه حملات کین توزانۀ نیروهای نیو فاشیست این کشورها محسوب می گردند.
همۀ اینها از یکطرف نشاندهندۀ جهانی شدن کیفی بیشتر از پیش طبقۀ کارگر و از جانب دیگر گسترش عظیم کمی طبقۀ کارگر در جهان و در نتیجه تشدید تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا در کشورهای امپریالیستی و کشورهای سرمایه داری و بطور کلی در جهان است. شرایط عینی جهان بیشتر از هر زمان دیگر نیازمند آن است که نیروهای کمونیست، مشخصاً نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست برای رفع عقبماندگی عوامل ذهنی انقلاب نسبت به عوامل عینی آن از لحاظ ایدیولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی، به سویۀ کشوری و جهانی، تلاش پیگیر به خرچ دهند و پتانسیل روند انقلاب در جهان را بصورت باالفعل، عمیق و گسترده در مقابل روند ضد انقلاب جهانی قرار دهند.
عرصۀ مبارزه برای حفظ محیط زیست، یک عرصۀ مبارزاتی مهم و جدید:
در طی دو- دو نیم دهۀ اخیر، بیشتر از پیش روشن شده است که نظام مبتنی بر تملک خصوصی سرمایه دارانۀ امپریالیستی حاکم بر جهان، علاوه بر آنکه بدبختی های موجود در جامعۀ بشری را از لحاظ اجتماعی حفظ نموده و اشکال جدید بدبختی های اجتماعی را به وجود می آورد، عرصۀ تولید را به عرصه ای برای آلوده سازی و نابودی محیظ زیست در کرۀ زمین مبدل نموده و نسل بشر را به طرف نابودی سوق می دهد.
منابع آلودگی محیط زیست فراوان و متعدد اند و اکثریت عظیم آنها به قدرت های بزرگ امپریالیستی تعلق دارند. تنها کارخانجات عظیم و میلیاردها وسیلۀ حمل و نقلی که از مواد انرژی زای فوسیلی مثل مواد نفتی و ذغال سنگ استفاده می کنند باعث ایجاد الودگی های محیط زیست نیستند، بلکه جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی نیز یک منبع مهم این آلودگی به شمار می رود. این آلودگی ها همه جانبه و متعدد اند و فضا، خاک و آب را در بر می گیرند.
بطـور خلاصه باید گفت که ضرورت حفـظ پاکیزگی محیظ زیست و جلوگیری از آلودگی آن، یعنی ضرورت دوام زندگی نسل بشر در کرۀ زمین، واضحاً در تناقض با حرص و آز مناسبات تولیدی مبتنی بر تملک خصوصی و منافع خصوصی سرمایه دارانه و امپریالیستی قرار گرفته است و با فغان سرنگونی این نظام و جاگزینی آن را با نظامی طلب می نماید که نه مبتنی بر حرص و آز خصوصی سرمایه دارانه، بلکه مبتنی بر ضرورت های حقیقی زندگی نسل بشر و تکامل بی وقفه و بلا مانع تولیدی و اجتماعی جامعۀ بشری باشد.
وضعیت تحت ستم زنان در اوضاع بین المللی کنونی:
تجزیه و تحلیل اوضاع بین المللی از دید کمونیسـتی (مارکسـیسـتی- لنینیسـتی- مائوئیسـتی) تکمیل نخـواهـد بود اگـر تاثیرات تشدید گلوبلایزیسیون سرمایه های نیولیبرالی امپریالیستی بالای وضعیت زنان در جهان را مورد بررسی قرار ندهیم. این تشدید، چه در کشورهای امپریالیستی و چه در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم، کتله های وسیعی از زنان را به عرصه های کار اجتماعی بیرون از خانه کشانده است، به نحوی که زنانه شدن بیشتر بافت طبقۀ کارگر در کشورهای مختلف جهان، یکی از خصوصیات طبقۀ کارگر فعلی در کشورهای مختلف جهان را تشکیل می دهد.
در عین حال مجریان نظام حاکم بر جهان و حاکمان کشورهای مختلف جهان تلاش دارند قید و بندهای جنسیتی و خانوادگی بالای زنان را حفظ کنند و حتی اشکال جدید ستم بالای آنها را به وجود بیاورند. این قید و بند ها در خدمت تحمیل استثمار مضاعف بالای زنان قرار می گیرد، بطوری که زنان کارگر در مقابل کار برابر با مردان کارگر، معمولاً مزد کمتر از آنها دریافت می کنند.
"تجارت سیکس"، که ظاهراً یک تجارت غیر قانونی و قابل تعقیب به حساب می آید و دختران و زنان را به مغاک بردگی مدرن جنسیتی سقوط می دهد، در طی سالیان اخیر به یکی از پر منفعت ترین تجارت های جهانی مبدل گردیده است. ظاهر غیر قانونی و قابل تعقیب این "تجارت" جهانی پر سود، که مظلوم ترین قشر پرولتری تحت استثمار و ستم زنانه در جهان یعنی پرولتاریای جنسیتی را بصورت نسبتاً وسیع به وجود آورده است، لازمۀ حفظ سود آوری بالای این "تجارت" است و نه چیز دیگری. منابع اولیۀ این "تجارت" جهانی سود آور در اروپا، کشورهای اروپای شرقی اند و مسیر آن از کشورهای اروپای شرقی به کشورهای اروپای غربی. اما منابع اولیۀ این "تجارت" جهانی پر سود در آسیا کشورهایی چون فلیپین، تایلند، نیپال، ایران و غیره هستند و مسیر آن از کشورهای مذکور به کشورهای نفت خیز عربی در خلیج.
این وضعیت در عین حالی که زنانه شدن وسیع بافت طبقۀ کارگر در جهان را رقم زده است، پیوند میان استثمار طبقاتی سرمایه دارانه و غیر سرمایه دارانه در جهان و ستم جنسیتی بر زنان را بیشتر از پیش عمیق تر و گسترده تر ساخته و پتانسیل مبارزاتی انقلابی زنان را به مثابۀ نیروی قدرتمندی به وجود آورده است که آزاد ساختن و باالفعل ساختن آن در راه انقلاب در جهان و کشورهای مختلف جهان، یکی از وظایف مهم مبارزاتی نیروهای انقلابی، به ویژه نیروهای کمونیستی، محسوب می گردد.
رشد اقتصاد مافیایی متکی بر تولید و "تجارت" مواد مخدر و فعالیت باندهای جنایتکار مسلح:
علاوتاً در تجزیه و تحلیل از اوضاع بین المللی، ضرور است که به گسترش اقتصاد مافیایی و واضحاً جنایتکارانه در مناطق مختلف جهان، به ویژه کشورها و مناطق مختلف تحت سلطۀ امپریالیزم، اشاره نماییم. تولید مواد مخدر و "تجارت" آن در جهان، یکی دیگر از عرصه های سرمایه گزاری پر منفعت در جهان را تشکیل می دهد. در این تولید و "تجارت" مافیایی، با وجودی که ظاهراً دهقانان فقیر روستایی و باندهای حرفه یی قاچاقبر دخیل و درگیر هستند، ولی سر رشتۀ آن در دستان کثیف مقامات بالایی رژیم های مزدور و دست نشانده در کشورهای تحت سلطه و محافل امپریالیستی، به ویژه دسته های جنایتکار استخباراتی آنها، قرار دارد و توسط آنها سرپرستی، سازماندهی و رهبری می گردد. گسترش این عرصۀ سرمایه گذاری پر منفعت در جهان، نه تنها باعث گردیده است که ده ها میلیون انسان، به ویژه جوانان، به دامن اعتیاد به مواد مخدر بیفتند، بلکه زمینه های جنایات دیگری را نیز مساعد ساخته و همچنان باعث گسترش امراض غیر قابل علاج مثل ایدز نیز گردیده است.
تولید و "تجارت" مواد مخدر نیز ظاهراً غیر قانونی است، اما این غیر قانونی بودن نیز لازمۀ سودآوری بالای آن است. با تاسف باید گفت که مرکز عمدۀ تولید اولیۀ مواد مخدر (کشت مواد مخدر) افغانستان است. افغانستان بیشتر از 90 % مواد مخدر جهان را بصورت اولیه تولید می نماید. قیمت خرده فروشی نهایی سالانۀ مواد مخدر تولید شده در افغانستان تقریباً به صد میلیارد دالر می رسد که بیشتر از 90 % آن به مقامات دولتی و باندهای قاچاقبر خارجی و کمتر از 5 % آن به افغانستانی ها تعلق می گیرد. برعلاوه، میانمار (برما) در جنوب شرق آسیا و چند کشور امریکای لاتین نیز از جملۀ مولدین اولیۀ مواد مخدر در جهان به شمار می روند.
بر محور "تجارت" بزرگ مواد مخدر، باندهای مسلح قاچاقبر بصورت روز افزون شکل می گیرند. این باندها مرزهای کشورها را در می نوردند و برای پیشبرد کار و فعالیت شان از هیچ جنایتی صرف نظر نمی کنند. این باندهای مسلح هم از طریق سلاح های قاچاقی مسلح و مجهز می شوند و هم خود به قاچاق اسلحه دست می زنند. این باندها از یکطرف با مقامات ارتشی و استخباراتی اشغالگران امپریالیست و مقامات فاسد رژِیم های دست نشانده و مزدور رابطه دارند و از طرف دیگر با مولدین اولیۀ مواد مخدر در روستاها و گروپ های مسلح فعال در این روستاها.
رشد اقتصاد مافیایی در مجموع و رشد باندهای وابسته به این اقتصاد بطور خاص، بطور کلی رشد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موزون و متوازن کشورها را ضربت می زند و در مجموع بخش شدیداً منفی نظام اقتصادی- اجتماعی حاکم بر تعدادی از کشورهای تحت سلطه را تشکیل می دهد.
خلاصۀ نتیجه گیری عمومی:
با توجه به تمامی مطالب مطرح شده در فوق بطور خلاصه باید گفت که:
جهان، علیرغم تغییرات و تحولات مهمی که در دهه های اخیر بخود دیده است، کماکان در عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری بسر می برد و ما با عصر بعد از امپریالیزم و بطریق اولی با دوران بعد از سرمایه داری مواجه نیستیم.
موجودیت و کارکرد تضادهای بزرگ جهانی یعنی تضاد میان قدرت های امپریالیستی و خلق ها و ملل تحت ستم جهان، تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی در کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری و تضاد میان قدرت های مختلف امپریالیستی، به عنوان تضادهای بزرگی که اوضاع جهان را شکل می دهند و همگی ریشه در تضاد اساسی نظام سرمایه داری یعنی تضاد میان تولید جمعی و تملک خصوصی دارند، بصورت بسیار واضح و روشن نشاندهندۀ این حقیقت انکار ناپذیر است.
در اوضاع کنونی جهان، تضاد میان قدرت های امپریالیستی و خلق ها و ملل تحت ستم جهان تضاد عمدۀ جهانی محسوب می گردد. اما دو تضاد دیگر یعنی تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی در کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری و تضاد میان قدرت های مختلف امپریالیستی نیز در حال تشدید است.
تضاد میان دو نظام امپریالیستی و سوسیالیستی با وجودی که بعد از سرنگونی سوسیالیزم در چین و سرمایه داری شدن آن کشور، موقتاً از عرصۀ جهان رخت بر بسته است، اما مبارزات پرولتاریا و خلق ها تحت رهبری کمونیست ها ( مارکسیست- لنینیست- مائوئیست ها) در کشورهای مختلف جهان ادامه یافته و امواج انقلابات پرولتری، علیرغم آنکه شدیداً تضعیف گردیده است، اما از میان نرفته و کماکان ادامه دارد و می تواند عمق و گسترش بیشتری حاصل نماید.
تقسیم جهان به دو نوع کشورها یعنی کشورهای امپریالیستی و کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم، که باعث می گردد انقلاب پرولتری در جهان دارای دو مولفۀ انقلاب سوسیالیستی در کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری و انقلاب آزادیبخش ملی و بطور مشخص انقلاب دموکراتیک نوین در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم باشد، علیرغم تغییرات و تحولات معین، کماکان سیمای دوگانۀ جهان کنونی را تشکیل می دهد.
ضرورت غیر قابل انصراف حل نهایی تضاد اساسی جهان کنونی، ضرورت سرنگونی نظام جهانی حاکم سرمایه دارانۀ امپریالیستی و مبتنی بر استثمار و ستم و برپایی انقلابات دموکراتیک نوین و سوسیالیستی در کشورهای مختلف جهان برای حرکت بسوی جامعۀ جهانی بی طبقۀ کمونیستی را در یک مقیاس تاریخی بیشتر از پیش و بطور روزافزون تقویت کرده است.
شعار مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی « قدرت سیاسی از لولۀ تفنگ بیرون می آید » یعنی اصل " انقلاب قهر آمیز" و استراتژی مبارزاتی جنگ خلق، چه در کشورهای امپریالیستی و چه در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم، همچنان شعار قاطع، اصل انصراف ناپذیر و استراتژی مبارزاتی اصولی برای تصرف قدرت سیاسی توسط انقلابیون پرولتـری در جـهـان اسـت و به اصطـلاح اسـتراتـژی های مبارزاتی مسـالـمـت آمـیـز و غـیـر قـهـری صـرفـاً اراجـیـف رویزیونیستی ای برای فریب توده ها و انقلابیون جهان است.