Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

درگذشت "سمندر" (هادی محمودی)
در تبعید خودخواسته و انزوای سیاسی در کانادا

"سمندر" (هادی محمودی) به تاریخ هفتم اگست 2017 در اثر بیماری و کبر سن و در تبعید خودخواسته و انزوای سیاسی در کانادا درگذشت. او یکی از رهبران مؤسس سازمان جوانان مترقی افغانستان، یکی از رهبران جریان دموکراتیک نوین افغانستان، یکی از رهبران سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) در سال اول فعالیت آن سازمان، شخصیت اول سازمان انقلابی وطن‌پرستان واقعی (ساوو) و سپس شخصیت اول اتحاد مارکسیست- لنینیست‌های افغانستان (املا) بود.
سرگذشت تلخ و اندوه‌ناک ایام آخر عمر وی در تبعید خودخواسته و انزوای سیاسی در کانادا، به‌خصوص برای افراد مسن به‌جا مانده از نسل اول و دوم جنبش شعله‌یی افغانستان در خارج از کشور و هم‌چنان در داخل کشور مایۀ عبرت است.
"سمندر" در اواخر عمر خود در کانادا در واقع یک شخصیت منزوی و گوشه‌گیر بود و در هیچ حرکت عملی مبارزاتی، حتی حرکت ملی ضد اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی دست نشانده، نقش رهبری کننده یا سهم عملی یا نظری جدی و حتی تشویقی فعال نگرفت. ازین نظر او در واقع در یک موقعیت عینی و ذهنی تسلیم طلبانۀ ملی در قبال اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده قرار داشت و با قرار داشتن در چنین موقعیتی درگذشت. بنابرین سرگذشت ایام آخر عمر وی را می‌توان- و باید- به‌ عنوان سرگذشت منفی یکی از آن رهبران مؤسس جنبش ما و شخصیت سیاسی کشور در نظر گرفت که در تبعید خودخواسته و انزوای سیاسی چشم از جهان پوشید، در حالی که یک محفل سیاسی کوچک متشکل هم در اطراف خود نداشت.
اما "سمندر" در حالی که در اواخر عمرش حتی با مبارزه علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی و مبارزۀ صرف استقلال طلبانه و ملی بیگانه شده بود، احساس مسئولیت نمود که مبارزه علیه جنبش مائوئیستی بین‌المللی و جنبش مائوئیستی افغانستان را حداقل از لحاظ نظری پیش ببرد و در عالم تنهایی اوراق و صفحات زیادی، به قول خودش "سیاه روی سفید"، به‌ناحق بنویسد تا گویا ثابت سازد که مثلاً رفیق زنده یاد اکرم یاری مارکسیست- لنینیست- مائوتسه‌دون اندیشه و جریان شعلۀ جاوید یک جریان دموکراتیک نوین م
ل هم از اندیشۀ مائوتسه‌دون نبوده اند.
بدین ترتیب "سمندر" سنتریست سخت جانی بود که از زمان تأسیس سازمان جوانان مترقی در میزان 1344 تا زمان درگذشتش در اواسط سال 1396، در طول تقریباً 52 سال، چه در افغانستان و چه در بیرون از افغانستان و چه در درون زندان، همچنان سنتریست باقی ماند و نتوانست به سطح یک شخصیت مارکسیست- لنینیست- مائوتسه‌دون اندیشه ارتقا نماید.   
"سمندر" در سال 1343 به کنگرۀ مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان دعوت گردیده بود. اما او در کنگرۀ مذکور شرکت نکرد. نقش رفیق زنده یاد اکرم یاری در ممانعت او از شرکت در آن کنگره برجسته بوده است.
در سال بعد، او یکی از مؤسسین سازمان جوانان مترقی افغانستان گردید، اما توانست در اولین نشست عمومی آن سازمان در 13 میزان سال 1344، به بهانۀ این‌که وضعیت در جنبش کمونیستی بین‌المللی هنوز به‌قدر کافی روشن نیست، از موضع‌گیری رسمی سازمان علیه رویزیونیزم مدرن شوروی جلوگیری نماید و سازمان را تا برگذاری نشست عمومی دومش در جهت موضع‌گیری علیه رویزیونیزم مدرن شوروی به حالت انتظار نگه دارد. به همین جهت سازمان جوانان مترقی افغانستان در واقع در نشست عمومی دوم خود در میزان سال 1346، که با شروع انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی در چین و پیشرفت گسترده و عمیق مبارزه علیه رویزیونیزم مدرن شوروی در سطح بین‌المللی تحت رهبری حزب کمونیست چین و مائوتسه‌دون، وضعیت در جنبش بین‌المللی کمونیستی به‌قدر کافی روشن شده بود توانست رسماً علیه رویزیونیزم مدرن شوروی و در نتیجه علیه رویزیونیزم حزب دموکراتیک خلق افغانستان موضع‌گیری نماید.
اما در سازمان جوانان مترقی افغانستان و هم‌چنان در محافل دیگری از جریان شعلۀ جاوید که ادعای کمونیست بودن داشتند، یکی از کسانی که نتوانست موضع‌گیری علیه رویزیونیزم مدرن شوروی و رویزیونیزم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را با پذیرش استوار اندیشۀ مائوتسه‌دون هم‌راه سازد و یا بعداً تا آن سطح ارتقا دهد، "سمندر" بود. او حتی در جریان شرکت در یکی از تظاهرات کارگران، تحت این بهانه که گویا یک فرد چینی نیست، نشان فلزی ای را که چهرۀ مائوتسه‌دون بر آن حک شده بود و از طرف یکی از کارگران به او اهدا شده بود، به زمین انداخت.     
"سمندر" و تعداد دیگری از رهبران جنبش دموکراتیک نوین، در سال 1347 توسط پولیس ظاهرشاهی گرفتار گردیدند و تا سال 1352، که داود علیه ظاهرشاه کودتا کرد، در زندان رژیم شاهی اسیر بودند. او در طی همین سال ها نیز روی سنتریزم و مخالفت علیه اندیشۀ مائوتسه‌دون پافشاری داشت و برین اساس در مخالفت علیه رفیق زنده یاد اکرم یاری و خطش- خط رهبری کنندۀ سازمان جوانان مترقی از زمان تأسیس سازمان تا زمان بیمار شدن رفیق زنده یاد در سال
1350 که منجر به ناتوانی رفیق از پیش‌برد مبارزۀ متشکل گردید- حتی با شبه چه‌گواریست‌های پس منظری و در ایام آخر اسارتش در زندان با "انتقادیون" اکونومیست، به‌نوعی هم‌نوا و هم‌صدا گردید.
پس از آن‌که کودتای 26 سرطان 1352 به‌وقوع پیوست و "سمندر" و هم‌زنجیران دیگرش  از زندان رها گردیدند، او مثل انجنیر عثمان و مضطرب باختری "سنگ بزرگ" سیاست را نبوسید و از میدان مبارزه کاملاً بیرون نرفت، بلکه در طول پنج سال حاکمیت داود‌شاهی به کار سیاسی محفلی ادامه داد. سنتریزم ضد مائوئیستی، مخالفت با اندیشۀ مائوتسه‌دون و مخالفت با رفیق زنده یاد اکرم یاری و خطش، غالباً با توسل به حملات شخصی و در لفافۀ مخالفت با "محفل یاری‌ها" یعنی یکی خواندن خط رفیق زنده یاد اکرم یاری و خط پاسیفیستی "سرخا"، در چهارچوب هم‌نوایی و هم‌صدایی فوق الذکر با شبه چه‌گواریست‌های پس منظری و "انتقادیون" اکونومیست، در این کار محفلی به وضوح نمایان بود.
"سمندر" و محفلش بعد از کودتای هفت ثور 1357 در پروسۀ تشکیل سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان "ساما" سهم گرفتند. این پروسه در ابتدا میان این محفل و بخش "تازه اندیشانِ" جمهوری اسلامی‌خواه شکل گرفت و سپس محفل زنده یاد مجید کلکانی، بعد از جدایی از "گروه انقلابی خلق های افغانستان"، نیز به آن پیوست.
هر سه بخش در اعلامیۀ تصویب شده در کنفرانس مؤسس "ساما" در اوایل سال 1358پذیرفتند که:
«امپریالیزم روس اسلام را به مثابۀ سدی در برابر سیاست امحای هویت ملی مردم افغانستان مورد تعارض قرار داده و با مقاومت ملی زیر لوای اسلام مواجه شده است.»
هم‌چنان هر سه بخش در اعلامیۀ متذکره پذیرفتند که برای تشکیل "جبهۀ ملی رهایی‌بخش" کوشش و تلاش پی‌گیر به خرچ دهند، بدون این‌که در آن اعلامیه حتی اشاره ای به ضرورت مبارزه برای تشکیل حزب انقلابی پرولتری (حزب کمونیست) به‌عمل آمده باشد.
قبل از آن هرسه بخش «اعلامیۀ جبهۀ متحد ملی افغانستان» و خواست تشکیل جمهوری اسلامی در افغانستان را، به عنوان نظام مورد خواست جبهۀ مذکور، پذیرفته بودند.
اما پس از دست‌گیری زنده یاد مجید کلکانی در اواخر زمستان سال 1358، که عاقبت منجر به اعدام وی توسط  کودتاگران رویزیونیست هفت ثوری در هژدهم جوزای سال 1359 گردید، سمندر و رفقای هم‌محفلش از "ساما" بریدند و دست به تشکیل سازمان انقلابی وطن پرستان واقعی (ساوو) زدند. در آن زمان از یک‌طرف تقریباً تمامی کادرها و فعالین مربوط به جناح مجید کلکانی، که نیروی اصلی تشکیلاتی و به ویژه نظامی در "ساما" بود، حاضر گردیده بودند که از "سمندر" به عنوان رهبر "ساما" حمایت و پشتیبانی نمایند و از طرف دیگر "سمندر" و جناحش در "ساما" برنامۀ نوشته شده به زبان متداول توسط زنده یاد مجید کلکانی را، که بعداً در کنگرۀ "ساما" مورد تصویب قرار گرفت، تائید کرده بودند. اما "سمندر" ترجیح داد که به‌جای رهبری سازمان وسیعی مثل "ساما"، به تشکیل و رهبری سازمان نسبتاً کوچکی مثل سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی (ساوو) دل‌خوش دارد و عملاً از مسئولیت سازمان تحت رهبری اش (ساما) شانه خالی نماید.
دلیل عدم تقبل این مسئولیت هیچ چیز دیگری نبود جز سنتریزم مائوتسه‌دون زدایانۀ "سمندر" و احساس ناتوانی در رهبری سازمانی که اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن با سنتریزم مذکور، حداقل در حرف، موافق نبودند. اما این عدم تقبل مسئولیت توسط "سمندر" در عمل به تثبیت نقش رهبری کنندۀ اقلیت کوچک "تازه اندیش"، یعنی نویسندگان "برنامۀ اسلامی"، بر "ساما" منجر گردید.   
برنامۀ "ساوو" از مارکسیزم- لنینیزم دم می‌زد و اندیشۀ مائوتسه‌دون را قبول نداشت. برنامۀ "ساوو" علیه رویزیونیزم مدرن چینی و خوجه یی نیز موضع‌گیری نداشت و درین موارد کاملاً خاموشی اختیار کرده بود. علاوتاً در شرایطی که به دلیل سلطۀ اشکال مختلف رویزیونیزم مدرن (رویزیونیزم مدرن شوروی، رویزیونیزم مدرن چینی و رویزیونیزم مدرن خوجه‌یی) بر احزاب بر سر قدرت در کشورهای سابقاً سوسیالیستی جهان و سرنگونی سوسیالیزم در آن کشورها، در دنیا هیچ کشور سوسیالیستی باقی نمانده بود و تضاد میان نظام سوسیالیستی و نظام امپریالیستی سرمایه‌داری مؤقتاً از جهان ناپدید شده بود، برنامۀ مذکور از موجودیت تضاد میان نظام سوسیالیستی و نظام امپریالیستی سرمایه‌داری در جهان دم می‌زد.
رهبری "ساوو" مدت زیادی در داخل افغانستان فعال باقی نماند. کمیتۀ مرکزی "ساوو" به دلیل سهل‌انگاری‌های تشکیلاتی شخص "سمندر" و به یک معنی سهل‌انگاری‌های تمامی اعضای کمیتۀ مرکزی مذکور، فقط چند ماه بعد از تشکیل آن سازمان، در شهر کابل مورد ضربت قرار گرفت و غیر از "سمندر" تمامی اعضای دیگر آن دست‌گیر گردیدند. اما رزمندگان اسیر، به‌جز یک تن آن‌ها، در جریان تحقیق از خود ضعف نشان ندادند و در مبارزه علیه مستنطقین دشمن با سربلندی ایستادگی نمودند. سپس در مقابل بی‌دادگاه رژیم رویزیونیست و دست‌نشاندۀ اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست، همۀ آن‌ها از موضع‌گیری‌ها و مبارزات شان علیه اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست و دست‌نشاندگان رویزیونیست آن‌ها شجاعانه دفاع کردند، مرگ را نسبت به تسلیم شدن به دشمن ترجیح دادند و در مقابل غریو تیر و تفنگ دشمن شعار آزادی را سر دادند.
"سمندر" مدت زمان اندکی بعد از ضربت خوردن کمیتۀ مرکزی "ساوو"، توسط یکی از روابط آن سازمان به پاکستان انتقال یافت و در آن‌جا بقایای "ساوو" را به گرد خود جمع کرد. این جمع معدود و محدود در طی چندین سال فعالیت محفلی سنتریستی در پاکستان به‌نام "ساوو" حرف می‌زد و نوشته‌هایی را در سطح معدود و محدود پخش می‌نمود. "سمندر" در طی این سال‌ها با قلم می‌نوشت و رفقایش دست نوشته‌های او را فوتوکاپی می‌نمودند و کم‌وبیش در میان منسوبین جنبش چپ کشور پخش می‌کردند. او در این سال‌ها با فقر و تنگ‌دستی شدید ساخت و فعالیت‌های مبارزاتی تیوریک و تشکیلاتی محدود و معدودش را رها نکرد.
اما پس از آن‌که "سمندر" به دلیل تشویش‌های امنیتی بی‌پایه در خزان سال 1362، محل سکونتش را در پاکستان از پشاور به اسلام آباد انتقال داد، او و رفقایش از هر جهت در "مضیقه" قرار گرفتند. آن‌ها "راه نجات" ازین "مضیقه" را در تماس‌گرفتن با سفارت چین در اسلام آباد جستجو کردند. در واقع عدم موضع‌گیری صریح و روشن برنامۀ "ساوو" علیه رویزیونیزم مدرن سه جهانی چینی این "راه نجات" را به آن‌ها نشان می‌داد. با توافق "سمندر" دو تن از کادرهای "ساوو" در سال 1363 خود را به سفارت چین در اسلام آباد پاکستان معرفی کردند، برنامه و آئین نامۀ تشکیلاتی "ساوو" را به سفارت مذکور تسلیم دادند و خواهان کمک چین به سازمان شان گردیدند. در مقابل، مقامات سفارت چین خواهان تماس مستقیم "سمندر" با خودشان گردیدند.
طبق ادعای خودِ "سمندر"، در جلسۀ توضیحیه با نمایندگان هستۀ انقلابی کمونیست‌های افغانستان در زمان فعالیت اتحاد مارکسیست- لنینیست‌های افغانستان (املا) در سال 1365، وی به‌خاطر بیمناک شدن از عاقبت این کار از خیر تماس‌گیری مستقیم با سفارت چین در اسلام آباد گذشت و شخصاً به آن سفارت مراجعه نکرد. در هر حال، این‌هم در حد خودش سطح معینی از تمکین به "اصولیت" و عدم دریافت کمک از "منابع ناسالم" خارجی بود و نمی‌توانست "قابل قدر" نباشد.
نشست‌ها و جلسات بحثی ای که در اواخر سال 1363 و اوایل 1364 میان بخش‌های مختلف بقایای سازمان‌های منسوب به جنبش چپ شعله‌یی در محیط پشاور و اسلام آباد صورت گرفت، سرانجام منجر به ایجاد اتحاد مارکسیست- لنینیست‌های افغانستان (املا) توسط "ساوو"، کمیتۀ تدارک برای تشکیل حزب کمونیست افغانستان و شخص منفردی تحت نام "هوادار جنبش" گردید (*).
سنتریزم "املا" در قبال اندیشۀ مائوتسه‌دون در همان اولین شمارۀ "جرقه" (ارگان تیوریک- سیاسی اتحاد مارکسیست- لنینیست‌های افغانستان)، که در اواخر تابستان سال 1364 منتشر گردید، به روشنی خود را نشان داد. این سنتریزم مائوتسه‌دون را "مارکسیست- لنینیست کبیر" می‌دانست، اما اندیشۀ مائوتسه‌دون را قبول نداشت. سنتریزم "املا" از یک‌جانب ادامۀ سنتریزم "ساوو" و محفل "سمندر" و از جانب دیگر مائوتسه‌دون زدایی تعدیل شدۀ سازمان اخگر و کمیتۀ تدارک بود.              
"املا" انشعاب بخش غرجستان "ساما" از بخش تحت رهبری قیوم "رهبر" در آن سازمان را، که در خزان سال 1364 صورت گرفت، پشتیبانی نمود و از مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی آن بخش علیه انحرافات و تسلیم‌طلبی‌های "ساما" استقبال به عمل آورد. این پشتیبانی و استقبال یک حرکت نسبتاً مثبت بود، اما به دلیل سنتریزم مسلط بر "املا" نتوانست قاطعانه تعقیب گردد. در نتیجه "املا" به‌جای این‌که از تکامل بخش غرجستان "ساما"، که مورد پشتیبانی و استقبالش قرار گرفته بود، به "هستۀ انقلابی کمونیست‌های افغانستان" خرسند گردد، تشکیل "هسته انقلابی کمونیست‌های افغانستان" در اواخر سال 1364 و آغاز مبارزات آن را خوش‌آیند ندید. دلیل آن روشن بود. "هستۀ انقلابی کمونیست‌های افغانستان"، "کمیتۀ تبلیغ و ترویج مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه‌دون" و "برآمد نوین سازمان پیکار برای نجات افغانستان" مجموعاً با پذیرش صریح و روشن مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه‌دون و تأثیر پذیری مثبت از تشکیل جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و مبارزات آن، حرکت نوین در جنبش کمونیستی افغانستان را شکل دادند. واضح بود که این حرکت مجموعاً علیه سنتریزم "املا" قرار داشت و سنتریزم مائوتسه‌دون زدایانۀ آن یکی از آماج‌های مهم مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی این حرکت بود.
در نتیجۀ مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی مارکسیستی- لنینیستی- مائوتسه‌دون اندیشۀ حرکت نوین در جنبش کمونیستی افغانستان علیه سنتریزم "املا"، بحران ایدیولوژیک- سیاسی در "املا" به‌وجود آمد. در نتیجۀ این بحران، "املا" دچار عدم استحکام گردید و یک بخش از آن با پذیرش مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه‌دون در اواخر سال 1365 از بخش "سمندر" جدا گردید و به‌نام "املا- بخش مائوتسه‌دون اندیشه" به فعالیت مستقل پرداخت. پس از انتشار اولین شمارۀ "جرقه- املا، بخش مائوتسه‌دون اندیشه"، نشرات "املا"ی سنتریست و مشخصاً "جرقۀ" سنتریست متوقف گردید، زیرا  "هوادار جنبش" که مسئولیت نشراتی "املا"ی سنتریست  را به عهده داشت، مسئولیت خود را خاتمه یافته اعلام کرد. بدین ترتیب در واقع "املا"ی سنتریست فروپاشید و صدایش خاموش گردید و چیزی از آن به‌جای نماند.
"سمندر" که نام و موجودیت نیمه جان "ساوو" را به پای "املا" قربانی کرده بود، نه‌ خواست و نه ‌توانست یک‌بار دیگر حتی نام "ساوو" را علم نماید و نظرات شخصی خود را در لفافه و نام یک تشکیلات بپیچاند. اکثریت رفقایش یکی یکی او را ترک گفته بودند، راه کشورهای امپریالیستی غربی را در پیش گرفته بودند و در آن کشورها نیز در واقع از فعالیت‌های مبارزاتی کنار رفته بودند. در اسلام آباد و پشاور فقط افراد انگشت شمار و غیر مؤثری از "ساوو"یی‌ها باقی مانده بودند. برعلاوه چند چهرۀ مشخص دیگر "ساوو"یی در داخل کشور نیز بودند که بعدها معلوم گردید یکی از سرشناس‌ترین آن‌ها ارتباطات مشکوکی با رژیم دسـت‌نـشـانـدۀ نـجـیـب دارد. در واقـع "سمندر" در اسلام آباد پاکستان تنها و منزوی مانده بود و تنها اعضای فامیلش را در کنار خود داشت.
بعضی از رفقای "سمندر" او و اعضای خانواده اش را تشویق کردند که مثل آن‌ها به یکی از کشورهای غربی پناهنده شوند. اعضای خانواده اش نیز چنین می‌خواستند.                
"سمندر" که در گذشته به دلیل ترس از عاقبت تماس‌گیری مستقیم با سفارت چین در اسلام آباد، از خیر چنین تماس‌گیری ای گذشته بود، در یکی از روزهای سال 1366 در راه برگشت از پشاور به اسلام آباد، به سفارت کانادا در اسلام آباد پناه برد، خود را با نام و نشان معرفی کرد و به دلیل این‌که جانش توسط بنیادگرایان اسلامی مورد تهدید قرار دارد، از دولت امپریالیستی کانادا تقاضای پناهندگی نمود. او در جواب سوال‌های یکی از مقامات سفارت مذکور گفته بود که کماکان از لحاظ تیوری‌های فلسفی، اقتصادی و نظام مورد خواستش همان نظرات سابق خود را حفظ کرده است، اما از لحاظ مشی مبارزاتی دیگر به "خشونت سیاسی" (Political Violence ) باورمند نیست، گفته ای که در آن زمان در واقع نوعی تسلیم طلبی در قبال اشغال‌گران سوسیال امپریالیست محسوب می‌گردید.
سفارت کانادا به او پناه داد و به زودی اعضای خانواده اش نیز به او ملحق شدند. ترتیبات انتقال او و خانواده اش به کانادا توسط سفارت به سرعت تکمیل گردید و او و خانواده اش به کانادا انتقال یافتند.
او می‌توانست در طی تقریباً 30 سال بودوباشش در کانادا، حداقل "ساوو" را در کانادا و سایر کشورهای غربی احیاء نماید، اما نخواست یا نتوانست این کار را انجام دهد و رفقای سابقش نیز در این راه یاری اش نکردند. او می‌توانست از سال 1366 تا سال 1371 حداقل اعلامیه‌های شخصی علیه اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست شوروی و رژیم دست نشاندۀ آن‌ها یا رژیم بازمانده از دوران اشغال سوسیال امپریالیست‌ها صادر نماید، اما این کار را نیز نکرد. او می‌توانست علیه دولت اسلامی جهادی‌ها و خانه‌جنگی‌های خانمان‌سوز ارتجاعی آن‌ها اعلامیه‌های شخصی صادر نماید، اما این کار را نیز انجام نداد. او می‌توانست علیه امارت اسلامی طالبان و خانه جنگی‌های ارتجاعی خانمانسوز میان طالبان و نیروهای جهادی‌ نیز اعلامیه‌های شخصی صادر نماید، اما این کار را نیز انجام نداد. سرانجام او می‌توانست از زمان آغاز تجاوز و اشغال‌گری امپریالیستی تحت رهبری امپریالیست‌های امریکایی بر افغانستان تا حال، در طی بیشتر از یک‌ونیم دهۀ گذشته، اعلامیه‌های شخصی علیه این تجاوز و اشغال‌گری صادر نماید و با حرکت‌های اعتراضی به‌راه افتاده در کانادا هم‌کاری نماید، اما این کار را نیز انجام نداد.
"سمندر" می‌توانست هم تعهدش با سفارت کانادا در اسلام آباد مبنی بر مخالفت با خشونت سیاسی را رعایت کند و هـم در مبارزات ضد اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست و رژیم دست‌نشاندۀ شان، مبارزات ضد دولت اسلامی جهادی‌ها و سپس امارت اسلامی طالبان و سرانجام مبارزات ضد تجاوز و اشغال‌گری امپریالیستی تحت رهبری امپریالیست‌های امریکایی و رژیم دست نشاندۀ کنونی، ولو به‌صورت شخصی و در اشکال مسالمت آمیز، سهم بگیرد، اما هیچ‌گاهی سهم نگرفت. "سمندرِ" بی‌باور به اندیشۀ مائوتسه‌دون و به عنوان یک شهروند کشور امپریالیستی کانادا و یکی از قدرت‌های اشغال‌گر امپریالیست در افغانستان، حداقل می‌توانست در قبال قدرت امپریالیستی حاکم بر دومین کشور متبوعش و اشغال‌گر در افغانستان "شکست طلبی انقلابی لنینی" را در پیش بگیرد و با اشغال‌گری آن بر افغانستان مخالفت ورزد و به عنوان یک شخص مخالف جنگ و مخالف با خشونت سیاسی، با حرکت‌های ضد اشغال‌گران امپریالیست در کانادا هم‌کاری نماید. اما این کار را نیز انجام نداد.
هواداران ما در کانادا، طبق هدایت حزب، چندین بار نزد او مراجعه کرده و او را به سهم‌گیری در حرکت‌های اعتراضی ضد اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده دعوت کردند، اما او هربار بهانه می‌آورد که حتی توان نشستن در محافل و گردهم‌آیی‌ها را ندارد و از شرکت ولو مقطعی درین حرکت‌ها معذرت می‌خواست.
ما انتظار نداشتیم که "سمندر" به عنوان یک مائوئیست به حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان بپیوندد و در راه برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشاندۀ شان مبارزه نماید. ما این انتظار را نیز از او نداشتیم که هم‌کاری مبارزاتی فعال با هواداران حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در کانادا داشته باشد. اما این انتظار را از او داشتیم که حداقل در قبال وطن اشغال شده ای که در آن متولد گردید، با پول مالیات مردمان آن تحصیل کرد و داکتر گردید، در آن و در دامان مردمان آن از لحاظ سیاسی پرورده شد و به شهرت سیاسی رسید، آن‌قدر احساس مسئولیت نماید که از اشغال‌گران آن و خاینین ملی در آن نفرت داشته باشد و این نفرتش را حداقل به‌صورت مسالمت‌آمیز در حرف و عمل ابراز نماید. اما با تأسف این انتظار حداقل ما برآورده نگردید و این وضعیت به نفع اشغال‌گران و رژیم پوشالی دست‌نشاندۀ شان تمام شد و به غیرفعال باقی‌ماندن جمع کثیری از منسوبین سابق جنبش چپ کشور در مبارزۀ ملی ضد اشغال‌گران امپریالیست و خاینین ملی در خارج از کشور و هم‌چنان در داخل کشور و حتی به تسلیم‌طلب شدن و تسلیم‌طلب باقی ماندن آن‌ها در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی خاینین ملی یاری رساند.
ما به تمام منسوبین برحال و سابق جنبش چپ کشور در بیرون از حزب فراخوان می‌دهیم که: بیایید غم و اندوه بزرگِ ناشی از درگذشت یکی از پیش‌گامان مؤسس نام‌دار جنبش چپ کشور در تبعید خودخواسته، انزوای سیاسی و تسلیم‌طلبی را به انرژی مبارزاتی مبدل نماییم، از سرگذشت اندوه‌ناک و تلخ او درس عبریت بگیریم و حداقل برای پیش‌برد مبارزه و مقاومت علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده، یعنی وظیفۀ مبارزاتی عمدۀ کنونی، دست به دست هم بدهیم.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان به ویژه منسوبین سابق سازمان انقلابی وطن‌پرستان واقعی (ساوو) را مورد خطاب قرار می‌دهد که:
در قدم اول مثل پیش‌گامان ساوویی سابق یعنی هم‌سازمانی‌های سابق تان با قبول مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم، انقلاب دموکراتیک نوین و استراتژی مبارزاتی جنگ خلق و شکل مشخص کنونی آن یعنی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست نشانده، به حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان بپیوندید.
چنان‌چه بنا به هر دلیلی توان پیش‌برد چنین مبارزه ای را نداشته باشید، حداقل می‌توانید با حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در سطح کمونیستی و یا حتی در سطح ملی- دموکراتیک نوین هم‌کاری مبارزاتی داشته باشید.
ما باید از سرگذشت و سرنوشت تلخ و اندوه‌ناک گذشتگان ما، مثل سرگذشت و سرنوشت "سمندر"، درس عبرت بگیریم؛ به‌جان‌بازی سرفرازانۀ جان‌باختگانی مثل بشیر بهمن و رفقای هم‌زنجیرش افتخار کنیم و از آن‌ها درس جان‌بازی و ایثار بیاموزیم و آن درس را در مبارزه و مقاومت کنونی علیه اشغال‌گران امپریالیست و خاینین ملی دست نشاندۀ شان قاطعانه به‌کار بندیم.
بیایید همه با هم غم و اندوه جان‌کاه کنونی را به انرژی مبارزاتی مبدل سازیم و در راهی که با خون هزاران جان‌باختۀ قهرمان گل‌گون گردیده است قاطعانه به پیش رویم!


حـزب کـمـونـیـسـت (مـائـوئـیـسـت) افـغـانســــتان
7/6/1396 (29/8/2017)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


(*) -  نقش "ساوو" در تشکیل "اتحاد مارکسیست- لنینیست‌های افغانستان" (املا) در میان "ساوو"یی‌ها یک نقش متنازع بود. در آن زمان بعضی از "ساوو"یی‌ها می‌گفتند که فقط "سمندر" در تشکیل "املا" سهم گرفته است، اما "ساوو" به عنوان یک سازمان مستقل هنوز موجودیت دارد و منحل نگردیده است، در حالی که تعداد دیگری از "ساوو"یی ها در پهلوی "سمندر" در چهارچوب "املا" فعالیت می‌کردند.
"کمیتۀ تدارک برای تشکیل حزب کمونیست افغانستان" در سال 1358 مشتمل بر نمایندگان جناح‌های مختلف بود. یکی ازین جنـاح‌هـا بخشی از عیاران به‌نام "فرقۀ انقلابی جوان‌مردان خراسان" بود. اما در زمان تشکیل "املا"، صرفاً بقیةالجیش "فرقۀ انقلابی جوان‌مردان خراسان" به‌نام "کمیتۀ تدارک..." در تشکیل "املا" سهم گرفت. همین بخش بعداً "املا- بخش مائوتسه‌دون اندیشه" را تشکیل داد و در تشکیل "سازمان کمونیست‌های انقلابی افغانستان" سهم گرفت.
"هوادار جنبش" شخص منفرد و فاقد تشکیلاتی بود که سال‌های‌سال در اروپا در پهلوی اخگری‌ها در "اتحادیۀ عمومی..." فعالیت داشت و با آن‌ها از نزدیک رابطه داشت، اما یک فرد مربوط به "سازمان اخگر" نبود. او مسئولیت نشراتی "املا" را متقبل گردید و تایپ و تنظیم تمامی شماره‌های "جرقه" را بر عهده گرفت. پس از برآمد "املا- بخش مائوتسه‌دون اندیشه" و انتشار مستقل "جرقه" توسط این بخش، "هوادار جنبش" مسئولیتش را خاتمه یافته اعلام نمود و به این ترتیب در واقع بر انحلال "املا"ی سنتریست صحه گذاشت. او اکنون در زمرۀ تسلیم‌طلبان مربوط به نهادهای جامعۀ مدنی ساخته شده توسط اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست نشانده قرار دارد.