در شرایطی که افغانستان از طرف کشورهای امپریالیستی به رهبری امپریالیزم امریکا اشغال گردیده، مساله حزب مخفی غیر قانونی و حزب علنی قانونی یکی از مهم ترین مسایل بحثی در چنین شرایطی است. در رابطه به این مساله است که چپ افغانستان به دو صف کاملا جداگانه ( مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست و تسلیم طلب ) تقسیم گردیده و در مقابل یکدیگر صف آرایی نموده اند.حاد بودن مبارزه علیه تسلیم طلبان بدین دلیل است که به این پرسش منجر می گردد که آیا حزب مخفی و غیر قانونی ضروری است یا نه؟ تسلیم طلبان وطنی رفرمیست هایی اند که چشم امید به اصلاحات اشغالگران و دموکراسی دم بریده شان دوخته اند. آنها همه اعتقادات خود را نسبت به توده ها از دست داده اند. بدین مناسبت از اشغالگران می خواهند که « با قاطعیت » برای « تامین حاکمیت قانون و دموکراسی » بکوشند، تا « جامعه مردم سالاری » را در افغانستان مستقر نمایند. آنها این باور را به توده و نسل جوان کشور تلقین نموده و می نمایند که تنها راه پیروزی و بدست آورن حقوق از طریق مبارزات علنی و قانونی امکان پذیر است. آنها بجای موضعگیری مشخص علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده به عنوان دشمن عمده کشور و مردمان کشورکوشش می نمایند که با تغیرات نهاد ها و ابزار از کار افتاده سلطه سیاسی اشغالگران و رژیم دست نشانده را در افغانستان پایدار ساخته و باز سازی نمایند. براساس این استدلال بی پایه به ساختن احزاب علنی راجستر شده پرداخته و به مبارزات کاملا علنی و قانونی روی آورده اند. در حالیکه تاریخ انقلابات جهان و بخصوص انقلاب 1917 اکتبر و انقلاب 1949 چین بی بنیاد بودن مبارزات علنی و قانونی را بخوبی نشان داده است. و نشان داده نیروهای که به ساختن احزاب قانونی،علنی و مبارزات علنی و قانونی روی آوردند یا نابود شدند و یا اینکه در صف بورژوازی در مقابل نیروهای انقلابی ایستادند. تسلیم طلبان رفرمیست برای اینکه روحیه تسلیم طلبی و رفرمیستی خود را توجیه نمایند به نشر دو مقاله از لنین بنام "مارکسیزم و رفرمیزم و حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی " مبادرت ورزیده آن را نشر و باز نشر نموده اند. هر گاه کسی اندکی از لحاظ سیاسی آگاهی داشته باشد، به این توجیه پوزخند می زند و آنرا مضحکه ای بیش نمی داند؛ زیرا بخوبی درک می نماید که روسیه تزاری یک کشور امپریالیستی بوده که بعضی از کشور های ضعیف را به مستعمره در آورده بود و بر ملل دیگر ستم می نمود و افغانستان کشوریست مستعمره ـ نیمه فیودالی. بحث لنین مربوط می شود به کشورهای سرمایه داری امپریالیستی نه کشورهای نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی و یا مستعمره ـ نیمه فیودالی. با آنهم لنین در چنان شرایطی روی حزب غیر قانونی و فعالیت های غیر قانونی تأکید می ورزد و پیروان احزاب علنی را انحلال طلب می نامد. تسلیم طلبان با هدیۀ ناچیز اشغالگران تن به صلح خفت باری دادند. امروز تسلیم طلبان رفرمیست تخم علف های هرز ضد مبارزه جویانه علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده را کاشته و می کارند، هر گاه به این شیوه مبارزاتی شان توجه نکنند و از این مبارزات دست نکشند یقینا که فردا یا نابود می شوند و یا در صف سرکوب گران انقلاب می ایستند. مقاله "مارکسیزم و رفرمیزم" لنین بطور مشخص و صریح نا پایدار بودن و ناکافی بودن رفرم را توضیح می دهد. او در این مقاله توضیح می دهد که بورژوازی با استفاده از رفرم طبقه کارگر را فریب می دهد و از این طریق می خواهد سلطۀ خود را مستحکم نموده و بردگی مزدی را جاودانه سازد. در ضمن او توضیح می دهد که انقلابیون از رفرم در توسعه و تکامل مبارزۀ طبقاتی، تدارک و برپایی قیام مسلحانه استفاده می نمایند. در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی مبارزه در ابتدا شکل خونین را ندارد، بلکه با ایجاد احزاب مخفی و فعالیتهای مخفی، نیروهای انقلابی می توانند تا حدودی از مبارزات علنی و قانونی برای بسیج طبقه کارگر و بر پایی قیام مسلحانه استفاده نمایند. و توضیح می دهد که مبارزات اقتصادی کارگران در کشورهای سرمایه داری در بسیاری موارد اصلاحی اند، این مبارزات فقط برای اصلاح نظام سرمایه داری پیش برده می شود نه درهم شکستن نظام سرمایه داری. هر گاه مبارزات اقتصادی کارگران همپا با مبارزات سیاسی رشد نماید بطور دقیق می تواند به اهدافش نایل آید و نظام سرمایه داری را درهم شکند. در این مقاله روی حزب مخفی و فعالیت های مخفی تأکید گردیده است. در مقاله گفته شده که انقلابیون کشورهای سرمایه از طریق مبارزات علنی و قانونی فقط می توانند خواست های عاجل کارگران از قبیل 8 ساعت کار و ازدیاد دستمزد را مطرح نمایند و هیچگاه نمی توانند که خواستهای اساسی کارگران یعنی قیام مسلحانه و سر نگونی بورژوازی را مطرح کنند. زیرا قیام مسلحانه و سر نگونی رژیم و انقلاب عمل غیر قانونی است. هیچ رژیمی چنین شعارهایی را تحمل نمی کند. این کار فقط و فقط از طریق حزب مخفی، مبارزات کاملاً مخفی و نشرات مخفی می تواند جامه عمل بپوشد. مائوتسه دون در اثرمعروفش درباره "تضاد" ميگويد: « در جامعۀ طبقاتي انقلاب و جنگهاي انقلابي اجتناب ناپذيرند، بدون آنها نه جهشي در تكامل جامعه امكان پذيراست و نه ممكن است كه طبقۀ ارتجاعي حاكم واژگون گردد تا مردم بتوانند قدرت دولتي را بدست گيرند.» به همين ترتيب در اثر "جنگ و مسائل استراتيژي" گفته است: «وظيفۀ اساسي انقلاب وعالي ترين شكل آن در دست گرفتن قدرت دولتي براه هاي مسلحانه است يعني حل مسئله بوسيله جنگ. اين پرنسيپ ماركسيستي– لنينیستي يك اعتبارعمومي دارد. نه فقط در چين بلكه براي ساير كشورها نيز معتبراست. معذالک در حالیکه اصل یکی است، حزب پرولتاریا آن را بر حسب شرایط مختلف بطرق گوناگون عملی می گرداند. در کشور سرمایه داری،صرفنظر از دوران فاشیزم و دوران جنگ، شرایط از این قرار اند: در درون کشور دیگر فیودالیزم وجود ندارد، رژیم دموکراسی بورژوازی بر قرار است. این کشورها در مناسبات خارجی خود زیر ستم ملی نیستندبلکه بر عکس بر ملتهای دیگر ستم روا می دارند. با توجه به این خصوصیات وظایف حزب پرولتاریا در کشورهایسرمایه داری عبارت از اینست که طی یک دوران طولانی مبارزۀ قانونی کارگران را آموزش دهدو نیرو جمع کند و بدین ترتیب خود را برای سرنگون ساختن نهایی سرمایه داری آماده نماید. مسایلی که در این کشورها مطرح اند عبارت اند از: مبارزۀ قانونی طولانی، استفاده از تربیون پارلمان، اعتصابات اقتصادی و سیاسی، سازمان دهی سندیکاها و آموزش کارگران. در این کشورها شکل سازمانی، قانونی است، شکل مبارزه خونین نیست (به جنگ متوسل نمی شود) در مسئلۀ جنگ، احزاب کمونیست کشورهای سرمایه داری بر ضد هر جنگ امپریالیستی که بدست کشورهای شان بر پا می شود، به مبارزه بر می خیزند، هر گاه چنین جنگی بر پا شود، سیاست این احزاب فراهم آوردن موجبات شکست دولت ارتجاعی کشور خود خواهد بود. جنگی که این احزاب می خواهند، جنگ داخلی است که آن را تدارک می بینند. اما تا زمانی که بورژوازی واقعاً ناتوان نگردد، تا زمانی که اکثریت پرولتاریا برای اقدام به قیام مسلح و جنگ داخلی مصمم نشود، تا زمانی که توده های دهقان داوطلبانه به پرولتاریا یاری نرسانند، این قیام و این جنگ نباید بر پا شود و آنگاه که چنین قیام و یا جنگی بر پا شد نخستین گام اشغال شهرها و سپس حمله به دهات خواهد بود، نه بر عکس. این است آنچه که احزاب کمونیست کشورهای سرمایه داری انجام داده اند، اینست آنچه که انقلاب اکتبر روسیه بر آن صحه گذاشته است. در چین وضع طور دیگر است. ویژگی چین در اینست که کشوری مستقل و دموکرات نیست بلکه نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی است که در آن نظام دموکراتیک مستقر نیست بلکه ستم فیودالی حکمفرما است، کشوریست که در مناسبات خارجی خویش از استقلال سیاسی بر خوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیزم قرار دارد. از این جهت در چین پارلمانی که بتواند مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق تشکیل اعتصابات هم برای کارگران وجود ندارد. در اینجا وظیفۀ حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزۀ قانونی طویل المدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، و یا نخست شهرها را تصرف کند و سپس دهات را، بلکه درست عکس اینست. .... اما وقتیکه امپریالیزم به چین حملۀ مسلحانه می کند، حزب باید کلیه طبقات و کلیه قشرهای اجتماعی کشور را که با متجاوزین خارجی مخالفند، بر ضد دشمن بیگانه در جنگ ملی متحد سازد ...» (تاکیدات از من است.) مائوتسه دون بخوبی توانسته که بطور مشخص تفاوت میان راه انقلاب در کشورهای سرمایه داری و کشورهای مستعمره ـ نیمه فیودالی و یا نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی را در کتاب "مسایل جنگ و استراتیژی" بطور روشن تشریح و توضیح نماید و تأكيد مي كند كه: «تجربيات مبارزات طبقاتي در دوران امپرياليزم به مامي آموزد كه طبقۀ كارگر و توده هاي زحمتكش فقط به وسيلۀ تفنگ می توانند بر بورژوازي و مالكين مسلح پيروزشوند. در اين مورد مجازيم بگوئيم كه تمام جهان را فقط با كمك اسلحه مي توان تغييرداد.» او هم چنین در مورد ساختمان حزب تأکید می کند که: «حزب کمونیست، بطور عمده در رابطه با مبارزۀ مسلحانه ساختمان، رشد و توسعه می نماید و نه در رابطه با مبارزات قانونی و شهری، زیرا مبارزۀ مسلحانه شکل عمدۀ مبارزه است و نه مبارزات قانونی شهری. البته در رابطه با گذاردن کار عمده در خدمت مبارزۀ مسلحانه، باید در انواع مبارزات علنی و غیر علنی، قانونی و غیر قانونی در شهرها و دهات تحت تسلط دشمن نیز وارد شد و میان آن ها پیوند مناسبی ایجاد نمود.» (ساختمان حزب ـ صفحۀ 68ـ تاکید از ما است) مائوتسه دون به وضوح نشان داده که حزب کمونیست در رابطه با مبارزۀ مسلحانه رشد و ساختمان می یابد و مبارزۀ مسلحانه را شکل عمدۀ مبارزه دانسته است. نتیجه این می شود که مبارزۀ مخفی و غیر قانونی در جوامع مستعمره ـ نیمه فیودلی یا نیمه فیودالی- نیمه مستعمره شکل عمدۀ مبارزه است، نه مبارزات علنی، قانونی و شهری. بدین ملحوظ مائوتسه دون تأکید دارد که: «جهان را فقط با کمک اسلحه می توان تغییر داد.» این بدان معنی است كه بدون ارتش و زور نمي توان طبقۀ حاكمۀ ارتجاعي را از پا درآورد و قدرت سياسي را به دست آورد. مادامي كه طبقات حاكمۀ كهنه قدرت دولتي رابه كف دارند، هيچ راه ديگري به جز سرنگون كردن قهري و يا به قول ماركس خورد و خميركردن دستگاه دولتي كهن و جايگزين نمودن يك قدرت دولتي نوين كاملاً متفاوت وجود ندارد. باز هم مکرراً باید گفت که پیشبرد و به فرجام رساندن این مبارزات فقط از طریق احزاب غیر قانونی و فعالیت های غیر قانونی و مخفی امکان پذیر است. انجام كاري غير از اين نتايج فاجعه آميزي به بارخواهد آورد. چرا جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم برای "چپ" افغانستان نتایج فاجعه آمیزی را به وجود آورد؟ دلیلش واضح و روشن است. عدم خط و مشی انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی. عدم این خط باعث گردید که بسیاری از نیروهای چپ افغانستان تسلیم طلبی ملی در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیزم را بر گزینند و اکثریت این نیروها در قبال احزاب جهادی به تسلیم طلبی طبقاتی تن دهند. هر گاه بخواهیم که این تجارب تلخ تکرار نگردد باید علت شکست "چپ" افغانستان را در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیست های شوروی و رژیم دست نشاندۀ شان را به طور دقیق و روشن تجزیه و تحلیل نماییم. در غیر این صورت برگشت اشتباهات و تجارب منفی حتمی است. برای معلومات بهتر در این مورد به شمارۀ چهارم شعلۀ جاوید دور چهارم مراجعه نمایید. اگر علل شکست جنگ مقاومت علیه اشغالگران سوسیال امپریالیزم به درستی تجزیه و تحلیل شود و این تجزیه و تحلیل با کار تبلیغی و ترویجی همراه باشد می تواند دانش تجربی برای طرح خط انقلابی و پیروزی بعدی فراهم نماید. کاری که حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نموده است. تجزیه و تحلیل علمی از جنگ مقاومت علیه اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم دست نشاندۀ شان از یک سو ماهیت و سرشت اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشاندۀ کنونی را برای توده روشن می سازد و از سوی دیگر برای نیروهای انقلابی این امکان را می دهد تا برای پیشبرد مبارزات آیندۀ شان در امر سازماندهی دچار توهم و اشتباه نگردند. تجزیه و تحلیل شکست جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم بهترین درس و تمرین برای تعیین خط و مشی مبارزات آینده خواهد بود. متأسفانه تسلیم طلبان از شکست جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم هیچ درس عبرت نگرفته بلکه همان شیوۀ تسلیم طلبی را اختیار نموده اند، فقط با یک تغییر، آنهم تسلیمی کامل و مطلق به اشغالگران امپریالیزم و رژیم دست نشانده. اگر تسلیم طلبان متوجۀ اين نكته نشوند، چيزهایي را كه در نتيجۀ مبارزۀ طولاني به دست آورده اند از دست خواهند داد و بخواهي نخواهي دچارعقبگرد و نابودي خواهند شد. طبق گفتۀ مائوتسه دون در کشورهای مستعمره ـ نیمه فیودالی وظیفه انقلابیون از ابتدا متحد ساختن تمامی نیروهایی که مخالف اشغالگران اند می باشد، نه ساختن احزاب قانونی و فعالیت های قانونی در راستای قانون اساسی اشغالگرانه در کشور. اما تسلیم طلبان در شرایط اشغال افغانستان خلاف گفتۀ مائوتسه دون به مبارزات علنی و قانونی روی آورده و در صف رژیم دست نشانده ایستاده اند. در اوضاع و احوال کنونی افغانستان وظیفۀ کمونیست ها (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست ها) و تمامی نیروهای انقلابی ملی و دموکرات اینست که هر چه بیشتر و فشرده تر به تبلبیغ و ترویج انقلابی جهت بسیج توده ها و تمامی نیروهایی که مخالف اشغال کشور اند و همچنین تدارک برای بر پایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی برای طرد و اخراج قوای اشغالگر و سرنگونی رژیم دست نشانده بپردازند. این کار ممکن نیست مگر از طریق مبارزات کاملاً مخفی و غیر قانونی. لنین در مقالۀ "حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی" توضیح می دهد که احزاب مارکسیستی باید غیر قانونی و مخفی باشند، این احزاب در مجموع فعالیت های خود هم از فعالیت های غیر قانونی و مخفی استفاده می نمایند و هم از فعالیت های علنی. البته فعالیت های غیر قانونی از عمدگی بر خوردار است. لنین توضیح می دهد که فعالیت های علنی و قانونی باید تحت رهبری شاخه های غیر قانونی پیش برده شود، زیرا در فعالیت های قانونی نمی توان تمام شعارهای انقلابی را مطرح کرد. طرح و بیان تمام شعارهای انقلابی، ترویج و تبلیغ سر نگونی رژیم های فاسد فقط از طریق مخفی و غیر قانونی یعنی از طریق نشرات مخفی امکان پذیر است. زیرا قوانینی که رژیم های فاسد و ارتجاعی به تصویب می رسانند برای حفظ و بقای شان می باشد نه سرنگونی رژیم های شان، بناءً شعارهای انقلابی و سر نگونی را تحمل نمی کنند. « پشتیبانی از هر بر آمد انقلابی توده یی، بسط و توسعه و تشدید آن، ایجاد سازمان های غیر علنی (تاکید از لنین است) که بدون آن حتی در کشورهای " آزاد "هم نمی توان حقیقت را به اطلاع مردم رساند. (تاکید از ما است) این است تمام برنامۀ عمل سوسیال دموکراسی.» (لنین ـ اپورتونیزم و ورشکستگی انترناسیونال دوم ـ صفحه 390) بر این اساس جنبۀ عمدۀ فعالیت های هر حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست)، حتی در کشورهای امپریالیستی، باید مبتنی بر مبارزات مخفی و غیر قانونی باشد؛ حزب مخفی و غیر قانونی که دارای هسته ها و سازمان های مخفی بوده و رهبری فعالیت های علنی را در دست داشته باشند. در اوضاع و احوالی که افغانستان یک کشور مستعمرۀ تحت اشغال می باشد، تسلیم طلبان هیچ توجه ای به مسایل فوق الذکر ندارند. تمام فعالیت های شان علنی و قانونی است. هیچ فعالیت غیر قانونی ندارند. علت این امر اینست که احزاب شان مخفی و غیر قانونی نیست، بلکه قانونی و ثبت و راجستر شدۀ وزارت عدلیۀ رژیم دست نشاندۀ اشغالگران است. به این ترتیب تسلیم طلبان شعارهای انقلابی، ترویج و تبلیغ انقلابی همراه با شعار طرد و اخراج اشغالگران و سر نگونی رژیم دست نشانده را به فراموشی سپرده اند. باید تفاوت میان فعالیت های علنی و قانونی را درک کرده و از هم تفکیک نمود. هر فعالیت علنی، قانونی نیست. اما هر فعالیت قانونی علنی است. مثلاً بعضی از اعتصابات، تظاهرات و محافل توده یی علنی می توانند غیر قانونی باشند. بر این اساس احزاب مخفی و غیر قانونی می توانند نظر به شرایط و اوضاع مشخص جامعه از چنین فعالیت هایی استفاده نمایند. لذا نباید به بهانۀ مبارزات علنی احزاب قانونی و علنی ساخت و مبارزات را بر مبنای فعالیت های قانونی استوار نمود. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با آنکه حزبش غیر قانونی و مخفی است، اما همه ساله روز های تاریخی را تجلیل نموده و هم چنین در تظاهرات تود ه ای شرکت نموده و می نماید، این است تلفیق مبارزات مخفی با مبارزات علنی. در کشور های نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی و یا مستعمره ـ نیمه فیودالی احزاب مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست با آن که مبارزات مخفی و غیر قانونی شکل عمدۀ مبارزات شان را میسازد، نظر به شرایط و تحلیل مشخص از اوضاع مشخص میتوانند از اشکال مبارزات علنی استفاده نمایند و به این طریق مبارزات علنی و مخفی را با هم منطبق سازند. رفرمیست ها و انحلال طلبان که وجه مشخصۀ شان تسلیم طلبی است به مبارزات مخفی و غیر قانونی اعتقادی ندارند، گرچه لفظاً از مبارزات مخفی و غیر قانونی صحبت می نمایند (این بحث ها دام تزویری است برای فریب نسل جوان) اما در عمل احزاب مخفی و غیرقانونی و هم چنین فعالیت های مخفی و غیر قانونی را نفی می نمایند و بر ایجاد احزاب قانونی و علنی و همچنین فعالیتهای قانونی و علنی اتکا نموده و می نمایند. روی این ملحوظ است که احزاب شان را در دستگاه قضایی رژیم های ارتجاعی راجستر می نمایند، نمایندگی های رسمی و علنی شان را در ولایات فعال می سازند و مبتنی بر به رسمیت شناختن قانون اساسی رژیم دست نشانده فعالیت های مبارزاتی خویش را تنظیم می کنند. این وجه مشخصۀ تسلیم طلبان آن ها را وامیدارد که وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی علیه اشغالگران و سرنگونی رژیم دست نشانده را ملغی نمایند و شعار عمدۀ مبارزاتی، که انقلاب قهر آمیز یا قانون عمومی انقلاب پرولتری است، را به دست فراموشی بسپارند. در روسیه سوسیال دموکرات هایی که از حزب غیر قانونی و مخفی روی برتافته بودند، لنین آنها را انحلال طلب خطاب می نماید و می گوید، آن ها می خواهند که « به خاطر این واقعیت که شرایط عوض شده اند، حزب ما باید خود را با جنبش قانونی انطباق دهد. آنها در واقع ممنوع بودن حزب خود را پدیده ای عارضی، " غیر طبعی "و باز مانده ای از گذشته می دانند، و از نظر آنها چیز اصلی و اساسی فعالیت قانونی است. باید گفت که این تز به طور منطقی از ارزیابی "لحظۀ کنونی" که آقای گره دسکول (Gredeskoul ) بیانگر آن است، ناشی می شود که طبق آن روسیه نه به یک انقلاب، بلکه به فعالیت قانونی نیاز دارد. غیر قانونی بودن حزب کادت ها پدیدۀ عارضی و استثنایی در سیستم عمومی "فعالیت قانونی" است و از اینجا به طور منطقی نتیجه می شود که سازمان غیر قانونی باید "خود را با جنبش قانونی" انطباق دهد. این است شیوۀ کادت ها. حزب سوسیال دموکرات، نظر کاملاً متفاوت دارد. نتیجۀ بنیادی ارزیابی این حزب از لحظۀ کنونی این است که انقلاب ضروری است و نزدیک می شود. شکل های تکاملی ای که به انقلاب منجر می شوند، تغییر یافته اند، اما اهداف تغییر نیافته اند. از این واقعیت، ما این نتیجه را می گیریم که سازماندهی باید تغییر یابند، که شکل "هسته"ها باید انعطاف بیشتری داشته باشد و این که تکامل این هسته ها در بیشتر اوقات نه به صورت مستقیم، بلکه با واسطۀ سازمان های "پیرامونی" قانونی صورت می گیرد و غیره. همۀ این ها بارها در قطعنامه های حزب تکرار شده اند. آن هایی که از "انطباق" سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی سخن می گویند، ایده ای مطلقاً غلط از این تغییر شکل های سازمان غیر قانونی ارائه می دهند. مسئله اصلا این نیست! [یعنی مسئله اصلاً انطباق سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی نیست.] سازمانهای قانونی تکیه گاههایی هستند که امکان می دهند ایدۀ هسته های غیر قانونی به درون توده ها نفوذ کنند. این بدان معنی است که ما شکل تأثیر گذاری خود را تغییر می دهیم، به این منظور که به این تأثیر گذاری جهتی غیر قانونی بدهیم.» (دو مقاله از و . ا. لنین ـ مارکسیزم و رفرمیزم و حزب غیر قانونی و فعالیت قانونی ـ صفحه 30 ـ 31 ، تاکیدات از ما است) در این جا باید این نکته را فراموش نکنیم که روسیۀ آن زمان یک کشور امپریالیستی بود و ثانیاً طبق گفتۀ لنین انقلاب روسیه نزدیک شده بود. با آن هم لنین کسانی را که خواهان آن بودند که "حزب غیر قانونی را با جنبش قانونی انطباق" دهند، به سخریه گرفته و می گوید که: «ایده ای مطلقاً غلط از این تغییر شکل های سازمان غیر قانونی ارائه می دهند.» لنین در مورد تغییر شکل های سازمانی و مبارزات علنی صراحتاً بیان می دارد که پیشبرد فعالیت انقلابی در شکل مخفی، ترویج و تبلیغ خواست های انقلابی، عمدتاً به عهدۀ هسته های مخفی است، اما در شرایط اعتلای انقلابی، اهمیت فعالیت های علنی و نه فعالیت های قانونی به مراتب افزایش می یابد، طوری که توده ها به مبلغان و مروجان خواست های انقلابی تبدیل می شوند... از این رو بدیهی است که حزب باید در اتحادیه ها، انجمن ها و دیگر تشکل های زنان، محلات و غیره، برحسب امکان به صورت علنی، نیمه علنی و مخفی فعال باشد، اما در همه شرایط نمی تواند تمام برنامۀ خود را به همۀ آن ها تبلیغ کند و به پیش برد، اما قطعاً می تواند بخشی از آن به موضوع تبلیغ در اینجا یا آنجا تبدیل شود. لنین با آنکه می گوید که سازمان های قانونی تکیه گاههایی برای احزاب انقلابی است، اما استفاده از چنین سازمان ها بدین معنی است که هسته های غیر قانونی به درون توده ها نفوذ نماید و جهت گیری های قانونی این هسته ها را به جهت گیری های غیر قانونی تغییر شکل دهد. این است آن چه لنین در کشور روسیه برای تغییر شکل سازمان های قانونی و غیر قانونی مطرح نموده و عملاً به کار بسته است. لنین به صراحت بیان می دارد: « حزب متشکل است از هسته های غیر قانونی سوسیال دموکرات که باید با توسعۀ هر چه گسترده تر و پر شاخ و برگ تر شبکه ای از انجمن های کارگری قانونی مختلف، «تکیه گاه هایی به منظور فعالیت در بین توده ها » برای خود ایجاد کنند.» (همان جا ـ صفحۀ 22 ـ تاکیدات از ما است) در اینجا لنین به طور مشخص بیان نموده که حزب غیر قانونی باید در درون تشکلات قانونی (اتحادیه ها، انجمن ها و... ) به منظور فعالیت در بین توده ها «هرچه گسترده تر و پر شاخ و برگ تر» کار نمایند. اینک می بینیم که تسلیم طلبان وطنی برای احزاب قانونی و فعالیت های قانونی چه طرحی دارند. بعد از تجاوز مستقیم امپریالیست های اشغالگر به رهبری امپریالیزم امریکا و اشغال تمام عیار افغانستان تعداد زیادی از به اصطلاح چپ های افغانستان شیفتۀ دموکراسی کذایی اشغالگران گردیدند، دربارۀ این دموکراسی کذایی کتاب نوشتند، برنامه و اساسنامه ساختند، و در اساسنامه های شان بیان نمودند حال که: «شرایط تغییر نموده» و «بساط توحش طالبی و لانه های اصلی فساد و تروریزم لجام گسیخته از دامان مادر وطن برچیده شده و طلیعۀ امید بر چشمان اشکبار ملت زخمی افغانستان در حال دمیدن است...» (مواضع و اهداف "حزب آ زادیخواهان افغانستان"- صفحۀ 4- تأکیدات از ما است) پس باید با «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» از این دموکراسی استفاده نمود. با این استدلال بی محتوا از فعالیت های مخفی و غیر قانونی دست کشیدند، به ساختن احزاب قانونی و علنی پرداختند و حزب شان را با فعالیت های قانونی منطبق ساختند. "حزب آزادیخواهان افغانستان" مواضع و اهداف خود را بطور روشن و صریح اینطور بیان می نماید: « همزمان با قدردانی از کوششهای سازمان ملل متحد و استقبال از کمکهای بدون قید و شرط خارجی خواهان قاطعیت آنها در دفاع از حقوق مردم افغانستان و استقرار نظام مردم سالاری می باشد.» (همانجا صفحۀ 5 ـ تأکیدات از ما است) حال ببینیم که "حزب متحد ملی" در قبال اشغال افغانستان چه موضعی را اتخاذ نموده است؟: «رويداد 11 سپتامبر 2001 ميلادي انگيزۀ ای شد تا ائتلاف جهاني به رهبري ايالات متحدۀ امريكا سازماندهي گردد و مبارزه عليه تروريزم را در ابعاد گستردۀ آن از افغانستان آغاز نمايد كه در پي آن رژيم تاريك انديش طالبان فروپاشيد.» «توافقات بن به مثابۀ يك آغاز نيك در ختم بحران افغانستان... تأمين حاكميت قانون، دموكراسي و اعمار جامعۀ مدني ياري رساند » (مرامنامۀ حزب متحد ملي افغانستان - صفحات 5-6 ـ تأکیدات از ما است ) اینک موضع "نهضت آیندۀ افغانستان" در قبال اشغالگران امپریالیست را به ارزیابی میگیریم : « نهضت آیندۀ افغانستان در حالی که از همکاری های جامعۀ جهانی بخاطر ختم بحران افغانستان پشتیبانی می کند، خواهان توظیف اختصاصی قوای خارجی در جهت تأمین صلح پایدار، ریشه کن کردن تروریزم و بر چیدن کانونهای بنیادگراییست تا باشد چنان شرایطی در افغانستان و منطقه به وجود آید که ضرورت حضور نیروهای خارجی در کشور را مرفوع سازد.» (مرامنامۀ نهضت آیندۀ افغانستان صفحه ـ 20 ـ أاکیدات از ما است) بخوبی دیده می شود که همه ای این موضعگیری ها از یک چشمه آب می خورد و آن تسلیمی کامل به اشغالگران و خزیدن زیر چتر اشغالگران و مشروعيت بخشیدن به اشغال کشور و رژیم دست نشاندۀ اشغالگران است. موضع تسليم طلبانه در سراسر مرامنامه و اساسنامه اين احزاب قانونی بي پرده وعريان به چشم می خورد.
چوكات كلي اين تسليم طلبي، ناديده گرفتن اشغال كشور توسط نيروهاي امپرياليست است. در سراسر مرامنامه ها و اساسنامه های اين احزاب يك بارهم اشاره اي به موجوديت نيروهاي اشغالگر و تحت اشغال بودن افغانستان به عمل نيامده است، چه رسد به موضعگیری علیه اشغالگران و رژیم دست نشاندۀ شان. این مواضع بیانگر آن است که این ها ایمان به توده ها را از دست داده اند و به اشغالگران امپریالیست چشم امید بسته اند تا با « توظیف اختصاصی قوای » اشغالگر در افغانستان، بتوانند با این قوا با «قاطعیت از حقوق مردم افغانستان» دفاع نمایند و «حاکمیت قانون، دموکراسی» را تأمین نموده و به «اعمار جامعۀ مدنی» بپردازند.!! آیا رهبران تسلیم طلب نمی دانند که بزرگترین تروریست در جهان اشغالگران امپریالیست اند؟ مگر آن ها نمی دانستند و نمی دانند که «توافقات بن به مثابۀ یک آغاز نیک ...» نه ، بلکه به مثابۀ یک آغاز بد و به قیمومیت در آوردن خلق افغانستان بوده و هست؟ آیا این ها نمی دانند که این آغاز «طلعیۀ امید برچشمان» جنایتکاران و میهنفروشان است، نه بر «چشمان اشکبار» توده های زحمتکش افغانستان؟ آیا این ها نمی دانند که «توظیف اختصاصی قوای» اشغالگر در افغانستان، عمر اشغالگران و رژیم دست نشانده را طولانی تر ساخته و می سازد؟ دقیقاً این مساله را به خوبی می دانستند و می دانند و به خوبی در این زمینه آگاه بوده و هستند، و آگاهانه خواهان «قاطعیت» اشغالگران در راه تأمین قانون اشغالگرانۀ شان می باشند. حالا سری به یکی دیگر از این تشکلات می زنیم و می بینیم که در برابر اشغال کشور چه موضعی را اتخاذ نموده است: «اعتقاد ما بر این است که شورای مردمی انسجام و اتحاد ملی افغانستان یک تشکیل مبارزه طلبانه در راه تصرف قدرت سیاسی نبوده، صرفاً نویدی است برای تدارک، و تحکیم وحدت ملی در چوکات قوانین حکومت مؤقت و قانون اساسی که در لوی جرگه تحت نظارت سازمان ملل متحد به وجود خواهد آمد... بعد از حوادث تروریستی و جنایتکارانۀ یازدهم سپتامبر ارادۀ جهان بر آن قرار گرفته است تا تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیدایش پدیدۀ شوم تروریزم و مواد مخدره را در منطقه از بین برده، وجیبۀ ملی اسلامی ما نیز ایجاب می نماید تا همگام با تمام نیروهای سالم و فعال اجتماعی و سیاسی بخصوص قشر عظیم روشنفکر افغانستان به عنوان یک نیروی مؤثر و سازنده، نقش تاریخی، ملی و میهنی خود را ادا نمائیم، و لذاست که برای تحقق این امر شریف دو مرحله از کار مشخص می گردد. 1 ـ آغاز پروسۀ وحدت (تعیین زعامت ملی) 2 ـ حکومت مؤقت و بازسازی.» (اعلام مواضع شورای مردمی انسجام و اتحاد ملی افغانستان ـ صفحه اول ـ تأکیدات از ما است.) از نظر ایشان ادای نقش تاریخـی، ملـی و میهنـی «تعیین زعامـت ملی» و «حکومت موقت و بازسازی» و «تحکیم» چنین رژیمی تحت رهبری اشغالگران امپریالیست می باشد. بر اساس این دید غلط است که «تعیین زعامت ملی» و «تحکیم» چنین رژیمی را « وجیبۀ ملی و اسلامی» خود می دانند. این تحلیل و بررسی، ایشان را به این نتیجه رسانده که اشغالگران امپریالیست نه برای اشغال افغانستان، بلکه برای محو و نابودی « تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیدایش شوم تروریزم و مواد مخدره در منطقه... » به این سر زمین لشکر کشی نموده است! بر مبنای همین دید غلط و توهم آمیز است که در صفحۀ سوم "اعلام مواضع..." می نویسند که: «فعالیت خستگی ناپذیری در جهت تدارک، ایجاد و تحکیم وحدت ملی از عاجلترین و مبرمترین وظایف کنونی است که با تعیین زعامت ملی و حکومت موقت آغاز یافته و با بازسازی تعمیق و گسترش می یابد.» (تأکید از ما است) این دید غلط به آن ها اجازه نداد تا در پشت به اصطلاح «تحکیم وحدت ملی» و به اصطلاح «زعامت ملی» منافع اشغالگرانه کشورهای امپریالیست را جستجو کنند. به همین ملحوظ از طریق تأئید اشغال کشور «ایجاد و تحکیم وحدت ملی» را «از عاجلترین و مبرم ترین وظایف» خود قرار داده و برای «قانونمند شدن تمامی زمینه های بازسازی» (اهداف و مواضع... صفحه سوم ) کمر همت بسته و با جدیت تمام برای «تعمیق و گسترش» چنین رژیمی جدیت به خرج دادند تا رژیم «وحدت ملی» با «زعامت ملی» اشرف غنی و عبدالله این عروسکان کوکی اشغالگران تبارز نمود. اين افكار و عقايد از زمان بروز رويزيونيزم در انترناسيونال دوم در جنبش ها و مبارزات طبقات زحمتکش ريشه دوانده و امروز هم پيروان رویزیونیزم جهانی در سطح جهان و بخصوص کشور اشغال شدۀ افغانستان مي كوشند كه آشتي طبقات و انقياد ملي را موعظه نمايند، توده هاي تحت استثمار و ستمكش را زير بال و پر اشغالگران و رژيم دست نشانده بكشانند و به همین ترتیب اشغالگران امپرياليست را فرشتۀ نجات مردم در بند کشیدۀ این کشور معرفي نمايند!!؟ تمامی تسلیم طلبان با اين توجیهات غلط و تسلیم طلبانه مي خواهند مبارزۀ ملي عليه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده را ماستمالي نمايند. اينها علناً وعملاً در جهت منافع امپرياليست هاي اشغالگر و رژيم پوشالي در حركت اند. جاي تعجب نيست كه احزاب تسلیم طلب مي نويسند: «توافقات بن به مثابۀ يك آغاز نيك در ختم بحران... تأمين حاكميت قانون، دموكراسي و اعمار جامعۀ مدني ياري مي رساند.» و «همزمان با قدردانی از کوشش های سازمان ملل متحد و استقبال از کمک های بدون قید و شرط خارجی خواهان قاطعیت آن ها در دفاع از حقوق مردم افغانستان و استقرار نظام مردم سالاری می باشند.»زیرا آن ها با طرح اين مسایل ميخواهند توده ها و نسل جوان کشور را در توهم و خواب فرو برند و به ايشان تفهیم نمایند که امپرياليزم ديگر خوي و عادت غارتگري و چپاول را كنار گذاشته و در راه سعادت و خوشبختي ملت ها گام برميدارد و مي خواهد كه ملت ها را به " آزادي واقعي" برساند!؟ معني اين جملات آنست كه در واقع آقايون اعتقاد به مبارزه علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده را از دست داده و کاملاً به آن ها متکی می باشند. اينگونه موضعگيري از نظر پراتيك سياسي چيز ديگري نيست جز نوكري در آستان امپرياليزم. احزاب تسلیم طلب در افغانستان توافقات خائنانۀ امپرياليست ها و نيروهاي ارتجاعي را در بن به فال نيك گرفته و آن را «يك آغاز نيك در ختم بحران افغانستان» دانسته و اين توافقات را «تأمين حاكميت قانون ودموكراسي» مي دانند. آیا آن ها نمی دانند كه دموكراسي بورژوائي حتي در كشورهاي امپرياليستي يك دموكراسي ناقص و سر دم بریده است و براي توده ها در حكم دام فريب است و در طول دوران حاکمیتش به شيوۀ ديكتاتورمآبانه تجلي نموده است؟ در کشورهای تحت سلطه و اشغال شده جایی برای این حرف ها نیست. به قول لنین: « برای لیبرال ها صحبت از "دموکراسی" به طور عام امر طبیعی است، ولی مارکسیست ها هرگز این سوال را فراموش نخواهند کرد که برای چه طبقه ای.» (لنین ـ مجموع آثار و مقالات ـ انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد ـ صفحۀ 630) بحث تسلیم طلبان در شرایط کنونی در مورد دموکراسی و تأمین امنیت و عدالت همان بحثی است که بورژوازی لیبرال وابسته به امپریالیست های اشغالگر زمزمه می نمایند. دموکراسی ذاتاً دارای جنبۀ طبقاتی است. وقتی صحبت از دموکراسی می نمائیم نباید جنبۀ طبقاتی آن را فراموش نماییم. تا زمانی که دولت وجود داشته باشد دموکراسی نمی تواند بطور عام وجود داشته باشد. طوری که به وضوح دیده می شود دموکراسی اشغالگرانه در افغانستان فقط در خدمت اشغالگران امپریالیست و مشت ناچیز میهن فروشان و جنایتکاران است، نه توده های ستمدیده. كنفرانس بن در حقيقت براي به اصطلاح قانونی ساختن اشغال افغانستان توسط امپرياليست ها به سردمداري امپرياليزم امريكا دايرگرديده بود تا ضمانت نامه ای برای اشغال افغانستان از طرف به اصطلاح جامعۀ جهانی و نيروهاي ارتجاعي و ميهن فروش به امپرياليزم امريكا و متحدانش بدهند؟ یکی دیگر از احزاب تسلیم شده به اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده " حزب همبستگی افغانستان " است. این حزب اساس و بنیادش بر مبنای تسلیم طلبی و تسلیم پذیری با اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده طراحی شده و ایجاد گردیده است، و تا کنون همان شیوه تسلیمی را پیش برده و می برد. این حزب در برنامه واساسنامه اش در مورد اشغالگران و رژیم دست نشانده چنین موضعگیری نموده است : « ... سلطه اشغالگران روسی و عمال شان ، بعد بربریت و تروریزم در بیشتر از دو دهه اخیر، این کشور را به نیستی کشاند. با مداخله ائتلاف جهانی ضد تروریزم و حضور قطعات " آیساف " در کشور هر چند اوضاع نسبتا تغییر یافته ولی مصائب اساسی مردم ما کماکان به حال خود باقیست: ... به علت حاکمیت مناسبات عقب مانده تولیدی و موجودیت گروههای وابسته به بیگانگان،هنوز هم این کشورلا نه ی مناسبی برای تروریست های داخلی و بین المللی بشمار می رود؛ و بالاخره جامعه ای داریم که تاریخ نیم قرن اخیر آن با سایه استبداد، فاشیزم، تروریزم و وحشت، ظلمانی بوده و هیچگاهی طعم دموکراسی واقعی را نچشیده است. حال باید این کشور را ساخت و ملت رنج کشیده ما را با رفاه و آسایش و ترقی آشنا نمود. » ( برنامه و اساسنامه حزب همبستگی ـ شماره اول همبستگی غژ ـ جوزای 1383 ـ صفحه 6 ) تاکیدات از من است. « از زمان تجاوزروس بر کشور ما و بخصوص بعد از اخراج آنان و سقوط دولت دست نشانده اش جنگهای تنظیمی برای غصب قدرت، نه تنها بر دست آوردها و افتخارات جنگ آزادیخواهانه مردم ما خط بطلان کشید و افغان ها را در نظر جهانیان بصورت ملت بی فرهنگ و وحشی تر سیم نمود؛ زمینه لانه گزینی و رشد تروریزم را فراهم نمود؛ 65000 نفر از شهریان کابل را با راکت و اسلحه خود کار قطعه قطعه و در زیر آوار مدفون نمود؛ آثار باستانی و فرهنگی را که قرنها از گزند وحشی ترین جهان سوزان و جنایتکاران در امان مانده بودند، یکسره نابود کرده و یا به تاراج بردند، و بالاخره آینده ی تمام کشور را در تاریکی عمیقی فرو برده که جز وابستگی به اجانب، هیچ دور نمایی برای آن به مشاهده نمی رسید. بناء عده ای از روشنفکرانی که همواره در پی گشایش راهی از این بن بست بودند، با استفاده از شرایط جدیدی که پشتیبانی جهانیان در برابر تروریزم و تفنگ سالاری فراهم آورده است، دست به ایجاد تشکلی دموکراتیک زدند، تا بتوانند افتخارات از دست رفته را احیاء نموده، ویرانی را باز سازی و راه روشنی برای بهروزی، بهزیستی و شگوفایی کشور ترسیم نمایند.» تاکیدات از من است. (ضرورت وچگونگی شکل گیری"حزب همبستگی افغانستان ـ شماره اول همبستگی غژ ـ سال 1383 ـ صفحه اول ) از نقل های فوق بدرستی مشخص می گردد که موضع " حزب همبستگی افغانستان " در برابر سوسیال امپریالیزم آنست که روس ها تجاوز گر و رژیم کابل رژیم دست نشانده روس ها است. این حزب علنا علیه روسها و رژیم دست نشانده شان و هم چنین علیه جهادی ها و طالبان موضع دارد، اما در قبال اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا چنین موضع گیری ندارد، آنها را بعنوان نیروهای " ضد تروریزم " جا می زند و معتقد است که با اشغالگری شان اوضاع تغییر نموده است. نتیجه شان از این تجاوز این است که « حال باید این کشور را ساخت » این بدان معنی است که می توان همنوا با اشغالگران " کشور را ساخت "! زیرا جهادی ها بعد از سقوط رژیم مزدور نجیب با آنکه افتخارات و دست آورد مردم را به باد فنا دادند، زمینه ساز لانه های تروریزم در داخل افغانستان گردیدند. اولا افتخارات و دست آوردهای جنگ مقاومت در دوران مقاومت نظر به تسلیم طلبی طبقاتی و تسلط احزاب جهادی بر جنگ از میان رفته بود. بعد از بیرون راندن روسها و سر نگونی رژیم دست نشانده و پیروزی مجاهدین افتخاراتی وجود نداشت که از میان برود. ثانیا « زمینه لانه گزینی و رشد تروریزم » در زمان جنگ مقاومت توسط امپریالیست ها به رهبری امپریالیزم امریکا در افغانستان ایجاد گردید. تمام جنایتکاران مصری از زندان های مصر رها گردیدند و توسط امپریالیزم امریکا تعلیمات خرابکارانه را آموخته و به افغانستان اعزام گردیدند. بن لادن نیز در زمان جنگ مقاومت به افغانستان اعزام گردید و سازمان القاعده در جریان جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم رشد نمود. " حزب همبستگی افغانستان " با این بحث های فریبنده می خواهد اشغالگران امپریالیست را برائت داده و طوری وانمود سازد که فقط جهادی ها و طالبان زمینه ساز لانه های تروریستی در داخل افغانستان بوده اند،اشغالگران امپریالیست هیچ نقشی در این زمینه نداشته و ندارند، بلکه بطور قطع " ضد تروریزم " اند!! روی این اعتقاد فریبنده است که می گوید : « با استفاده از شرایط جدیدی که پشتیبانی جهانیان در برابر تروریزم و تفنگ سالاری فراهم آورده است، دست به ایجاد تشکلی دموکراتیک زدند، تا بتوانند افتخارات از دست رفته را احیاء نموده، ویرانی را باز سازی و راه روشنی برای بهروزی، بهزیستی و شگوفایی کشور ترسیم نمایند.» تاکیدات از من است. زهی حماقت. آیا واقعا اشغالگران چنان زمینه ای را فراهم نموده که بتوان با استفاده از آن ویرانی ها را باز سازی نمود و بهروزی و بهزیستی در کشور به ارمغان آورد؟ 15 سالی که از اشغال کشور گذشته بخوبی بطلان این چرندیات را واضح ساخته است. حال به بر رسی اهداف " حزب همبستگی افغانستان " می پردازم. این حزب اهدافش را این طور بیان می دارد : « 3 ـ استقرار و تحکیم پایه های دموکراسی و دفاع از آن به هر شکل موثر؛ دفاع از اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور سازمان ملل متحد؛ منع آزار شکنجه و هر نوع تعذیر. 6 ـ " حزب همبستگی افغانستان " در حالیکه به معتقدات مذهبی تمام مردم افغانستان احترام می گذارد، خواهان پایان بخشیدن به هر گونه تعصب و سوء استفاده از معتقدات مذهبی مردم، ختم فوری جنگ های خاینانه گروپ های مسلح و محاکمه تمامی جنایتکاران جنگی و خاینان ملی و ضبط و مصادره ثروت های فراوانی که در طول 25 سال جنگ گرد آورده اند، می باشد، آن عده از هموطنانی را که نا آگاهانه و یا به اجبار در خدمت جناحهای مختلف درگیر از 7 ثور 1357 به بعد قرار گرفته اند و به اشتباه خود پی برده باشند، قابل عفو می داند. 1 ـ خلع سلاح سراسری بدون قید و شرط گروپ های مسلح، ایجاد اردو و پولیس ملی عاری از کلیه مناسباتی که منافی وحدت ملی باشد. تاکیدات از من است. 4 ـ مبارزه بنیادی و پیگیر بر ضد تروریزم در هر جا با کلیه اشکالش و کوتاه ساختن دست حامیان خارجی آن از کشور ما. 14 ـ قانون اساسی کشور را با کمبودهای معین آن در شرایط کنونی گامی به جلو دانسته، فعالیت های خود را در چهار چوب آن تنظیم نموده، خواهان تطبیق عادلانه آن می باشیم. » تاکیدات از من است ( برنامه و اساسنامه حزب همبستگی افغانستان ـ شماره اول همبستگی غژ ـ سال 1383 ـ صفحه 6 و 5 ) هر گاه در زمان اشغال کشور توسط سوسیال امپریالیزم کدام حزب و یا سازمانی زیر چتر اشغالگران سوسیال امپریالیزم چنین همکاری با اشغالگران را اعلان می نمود به چه نامی یاد می شد؟ هر فرد، حزب و سازمانی که به اشغالگران و رژیم دست نشانده تسلیم شد و مبارزاتش را بر مبنای قانون اساسی رژیم به پیش برد به حق خاین ملی محسوب گردید، مانند " حزب عدالت دهقانان " و ... . حالا " حزب همبستگی افغانستان " از اشغالگران می خواهد تا خاینین ملی (جهادی ها) را محاکمه نموده و جای شانرا به ایشان واگذار نماید. مائوتسه دون در زمان اشغال چین توسط ژاپن خواهان تسلیح همگانی توده ها بود، اما " حزب همبستگی افغانستان" بر خلاف، خواهان خلع سلاح همگانی است. "حزب همبستگی افغانستان" بخوبی می داند که « استقرار و تحکیم پایه های دموکراسی » اشغالگران از طریق خلع سلاح همگانی امکان پذیراست و آنها از این طریق می توانند «به هر شکل موثر» از دموکراسی اشغالگران دفاع نمایند. مگر "حزب همبستگی افغانستان" نمیداند که خلع سلاح همگانی و « ایجاد اردو و پولیس ملی » به معنی تحکیم منافع دراز مدت اشغالگران و تامین منافع رژیم دست نشانده است؟ مگر "حزب همبستگی افغانستان" نمی داند که قانون اساسی اشغالگران در افغانستان تا آنجا به ایشان اجازه فعالیت می دهد که پا را از رفرم فراتر نگذارد؟ چرا! همه ای اینها را بخوبی درک نموده و می دانند، آگاهانه در این راه گام گذاشته اند. چنانچه آگاهانه در کمپاین های اشغالگران و رژیم دست نشانده شرکت نمودند و از تمامی اعضا و هوداران شان خواستند تا در انتخابات شرکت نموده و به کرزی این شاه شجاع سوم رای بدهند. به همین ترتیب آگاهانه شیوه مبارزات مسالمت آمیز علنی و قانونی را برای شان انتخاب نمودند. شیوه مبارزاتی که در دهه چهل از طرف جریان دموکراتیک نوین به شدت محکوم گردید. این ها آگاهانه گذشته مبارزاتی ما را نفی می کنند و شیوه مبارزاتی "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" را بر گزیده اند. در دهه چهل خورشیدی در حالیکه کشور نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی بود " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " علاوه بر خط رویزیونیستی اش، مبارزاتش را طبق قانون اساسی رژیم ظاهر شاهی تنظیم نموده بود، در همان زمان سازمان جوانان مترقی و جریان دموکراتیک نوین لبه تیز مبارزاتی اش را علیه این خط انحرافی رفرمیستی نمود و مبارزه علیه رویزیونیزم و رفرمیزم را یکی از وظایف عاجل و فوری خود قرار داده بود. اما " حزب همبستگی افغانستان " در شرایط اشغال کشور وظیفه " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " را به عهده گرفته است. بر مبنای این دید تسلیم طلبانه و شیوه مبارزاتی رفرمیستی " حزب همبستگی افغانستان " است که سیلی غفار یکی از اعضای برجسته و سخنگوی این حزب سر از پارلمان اروپا در می آورد، و به پا بوسی هیلاری کلنتون وزیر خارجه و کاندید بر جسته ریاست جمهوری امریکا می رود و با بی شرمی تمام با او و خائنین ملی همچو سیما سمر، فوزیه کوفی، ماریا بشیر و ... عکس می گیرد و در فیسبوک ها منتشر می نمایند.
این عکس در داخل سفارت امریکا بتاریخ 20 اکتبر 2011 گرفته شده است
علت شرف یابی به حضور نمایندگان اروپا و خانم کلنتن اینست که از یکطرف میثاق شان را دوباره با باداران شان تجدید نمایند و از سوی دیگر دونر های بیشتری برای انجوهای شان پیدا نمایند. عکسی که در زیر مشاهده می کنید، عکس یادگاری خانم سیلی غفار با هیلاری کلنتن از شرکتش در بن دوم است. چرا خانم سیلی غفار در بن دوم شرکت نمود؟ در آن زمان سازمانی که خانم سیلی در آن عضو بود مربوط گروه روم بود که تعلق به ظاهر شاه داشت. او بعنوان نماینده سازمانش در بن دوم شرکت نمود. منظور از شرکت در بن دوم تعیین " زعیم " کشور افغانستان بود. آنها خواستار تعیین ظاهر شاه بعنوان " زعیم " کشور بودند. اما ارباب چنین چیزی را نمی خواست. خانم سیلی غفار و تشکلیش از همه زودتر به خواست ارباب اشغالگر لبیک گفتند. و بعدا هم طبق خواست اشغالگران امریکایی تبلیغات وسیعی به نفع کرزی راه انداختند و برایش کمپاین نمودند. این فعالیت شان بی مکافات نماند. آقای خلیل زاد نماینده شانرا در لوی جرگه اضطراری به حضور خواست. او خانواده اش را تضمین نمود و در حفاظت پولیس قرار داد. در اصل " حزب همبستگی افغانستان " مورد الطاف اشغالگران قرار گرفته و پولیس رژیم آنها را درپناه خود قرار داد. در چنین صورتی چرا این حزب فعالیت هایش را « در چهار چوب » قانون اساسی اشغالگران تنظیم ننماید، و « خواهان تطبیق عادلانه آن » نباشد!
خانم سیلی غفار عضو فعال و بر جسته " حزب همبستگی افغانستان " و سخنگوی این حزب، رئیس اجرائی ان جی او ( N G O ) حاکا است. در ضمن او در چند نهاد مدنی تسلیم شده به اشغالگران فعال است. از جمله رهبری "شبکۀ زنان افغانستان" را بعهده دارد و در عین حال فعال "حقوق زنان صنعتگر" نیز می باشد. حاکا یکی از ان جی او های عمده شریک کاری اکشن اید و بخصوص ایکشن اید انگلستان می باشد. خانم سیلی غفار از این روابط مفتخر است و با افتخار از این وابستگی یاد می کند: « سازمان من به وسیله اکشن اید حمایت مالی می شود.» این بحث بیانگر روابط تنگاتنگ "حزب همبستگی افغانستان" به اشغالگران و بخصوص اشغالگران امریکایی و انگلیسی است که بودجۀ مالی اش از این طریق تامین می گردد. زیرا ان جی او اش از طریق سفارت امریکا و انگلستان تمویل مالی می گردد. این وابستگی مالی ان جی اویی ناف "حزب همبستگی افغانستان" را با سفارت های امریکا و انگلیس گره زده است. ان جی او حاکا یکی از آن ان جی او هایی است که در چندین ولایت و بخصوص ولایت هرات خوب فعال است. این ان جی او مانند سایر ان جی او ها مانع جدی در سر راه مبارزات آزادیبخش و بخصوص مبارزات زنان علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده قرار دارد. تمام کارمندان (N GO ) شدیدا تحت نظر افراد " حزب همبستگی افغانستان " قرار دارند و کنترول می شوند. علاوه بر شدیدترین استثمار کارمندان حاکا (معاش کارمندان حاکا که یکهزار دالر امریکایی باشد برای کارمند 200 دالر پرداخت می گردد. این قرار داد در اولین روز های استخدام با کارمندان بطور شفاهی فیصله می گردد ) هر گاه کوچکترین حرکتی مخالف اعتقادات تسلیم طلبانۀ " حزب همبستگی افغانستان " از هر یک از کارمندان بمشاهده رسد، از کار اخراج می گردد. هدف اساسی امپریالیست ها از ایجاد ان جی او ها نیز همین می باشد، تا یک قشر فعال جامعه را منفعل سازد. سازمان های به اصطلاح غیر دولتی(ان جی اوها) در دهه هشتاد میلادی یعنی دوران جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم، توسط امپریالیست های غربی جهت بدام انداختن نسل جوان و بخصوص زنان افغانستان بیرون از مرز های کشور پایه گذاری گردید. یک تعداد از سازمان های به اصطلاح چپ و نهاد های مدنی سرگرم فعالیت به این سازمان های به اصطلاح خیریه گردیدند. در حقیقت امر هدف امپریالیست های غربی از ایجاد چنین سازمانها یی این بود تا تعدادی را بدام انداخته وسدی در مقابل جنبش های رهائی بخش بطور عام وجنبش رهائی بخش زنان بطور خاص ایجاد نماید، امپریالیست ها با ایجاد این نهاد ها به اهداف پست خویش نایل آمدند و تعدادی از سازمانها و نیروهای منفرد را وابسته به خود ساخته و از مسیر جنبش رهایی بخش دور ساختند. این عملکرد امپریالیست ها بعد از اشغال افغانستان بطور وسیعتر و گسترده تری به پیش برده شد. " حزب همبستگی افغانستان " و سخنگویش داد عدالتخواهی و مبارزات آزادیخواهان را سر می دهند، اما از طریق سفارت های امریکا و انگلستان تمویل مالی می گردند. این داد عدالت خواهی خاک پاشیدن به چشم مردم زحمتکش افغانستان و نسل جوان این کشور است. زیرا آنها نه اشغالگران و رژیم دست نشانده را بعنوان دشمن عمده کشور و مردمان کشور قبول دارند و نه هم وظیفه عمده مبارزاتی شان علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده است.
این عکس بیان کننده آنست که در کنفرانس بن دوم، سیلی غفار از همه نزدیکتر به هیلاری کلنتن بوده است. در شرایط اشغال کشور وظیفه عمده مبارزات "حزب همبستگی افغانستان" مبارزات قانونی، علنی و پارلمانی است. این مسئله در برنامه واساسنامه این حزب صراحت یافته است، بدین اساس این حزب در خدمت قانون ارتجاعی اشغالگران قرار گرفته که توده ها را در انقیاد قرار داده است. این حزب در مقابل جنبش آزادیبخش بعنوان یک سد عمل می نماید. این حزب نه تنها برای رهایی توده ها از قید اسارت مبارزه نمی کند، بلکه با قوانین اشغالگرانه امپریالیست ها هم آهنگی نشان می دهند. بحث های این حزب در مورد میهن، آزادی و موضعگیری کنونی به ظاهر فریبنده علیه اشغالگران ریاکارانه است. این حزب روحیه فداکاری بخاطر نجات توده ها از ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی را از دست داده و آگاهانه برای اشغالگران و رژیم دست نشانده کار می کند. تسلیم طلبان نه تنها در شرایط تسلط بی چون وچرای اشغالگران و رژیم دست نشانده، بلکه حتی در شرایط انقلابی، به مبارزات تسلیم طلبانه علنی، قانونی و پارلمان دامن می زنند و این باور را به توده ها ایجاد می کنند که راه مسالمت آمیز قانونی، علنی و پارلمانی تنها راه پیروزی است. تسلیم شدگان و تسلیم طلبان سعی می ورزند تا با ایجاد تغییرات در نهادهای کهنه و فرسوده و ابزار های از کار افتاده سلطه بی چون و چرای اشغالگران و رژیم دست نشانده را بر توده ها هموار و پایدار سازند. امروز تسلیم طلبی در افغانستان به دو شکل متبارز گردیده است. یکی بصورت علنی و عریان مانند احزابی که در بالا ذکر آن رفت، و دیگری بصورت پوشیده زیر لوای مارکسیزم ـ لنینیزم. اگر بعبارت واضح تر بیان نمایم باید بگویم که یکی دیگر از این تشکلات که ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده "موضع گیری" نموده ولی با خلط نمودن تضاد عمده و غیر عمده به شکلی تسلیم طلبی را توجیه مینماید "سازمان مارکسیست ـ لنینیست افغانستان" است که در اسناد منتشره اش از مائوتسه دون و استالین هم نقل و قول های تحریف شده مطابق ذوق و علاقه اش بیان می دارد.اما زیر این نام به تبلیغات تسلیم طلبانه ادامه می دهد. "سازمان مارکسیست ـ لنینیست افغانستان" به نحوی از انحا با خلط نمودن تضاد عمده و تضاد اساسی به تسلیم طلبی غلطیده است. این سازمان در شمارۀ سوم "عقاب"،ارگان نشراتی این سازمان، مطلبی را زیر عنوان "جنگ طالبان یک جنگ مقاومت ملی نیست!" انتشار داد که از طرف حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در همان زمان در شمارۀ 28 شعلۀ جاوید دور سوم نقد گردید. نویسندۀ مقاله به جای اینکه مبارزات ایدئولوژیک را ادامه دهد سکوت نمود. حالا یک قسمت از همان مقاله به نام "ش ـ آهنگر" در سایت افغانستان آزاد فقط با تغییر عنوان اما با همان محتوا و مضمون نشر گردیده است. یکی از تارهای تسلیم طلبانه ای که هنوز نویسندۀ مقالۀ "آیا جنگ طالبان یک جنگ مقاومت ملی است؟" را رنج می دهد و پیوندش را با گذشته تسلیم طلبانه اش حفظ کرده است، دید غیرمائوئیستی و تسلیم طلبانه آن در رابطه به تضاد عمده و تضاد های غیر عمده در شرایط کنونی افغانستان است. در این جا این سوال پیش می آید که آقای " ش ـ آهنگر " با " سازمان مارکسیست ـ لنینیست افغانستان " است و یا عضو " ساما " و یا اینکه فردی مستقل؟ این آقا گاهی از این دفاع می کند و گاهی از آن و زمانی کاملاً افشاگرانه و گویا مستقلانه حرکت می کند. این شیوۀ مبارزاتی شیوۀ یک عنصر مبارز نیست. زیرا مبارزین اصول تشکیلاتی را مراعات می نمایند و به اصول و قوانین تشکیلاتی اش پابند می باشند. چنین برخورد هایی با تشکیل به معنی انارشیزم مطلق و عدم پابندی به اصول تشکیلاتی است. آقای "ش ـ آهنگر" با نوشتن کتاب "افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی" به تبلیغ و ترویج تسلیم طلبانه پرداخت و یکی از چهره های سر شناس و معلوم الحال تسلیم شده به اشغالگران امپریالیست که از پابوسی خلیل زاد گرفته تا فرود آوردن سر تعظیم به بارگاه اوباما ابائی ننمود (ملالی جویا) را قهرمان کتاب خود ساخت. به این ترتیب تسلیم طلبی را بصورت گسترده دامن زد. بعد از نوشتن کتاب سال های سال در قبال اشغالگران و رژیم پوشالی سکوت پیشه کرده و حتی سطری علیه آنها ننوشت، نه تنها این کار را نکرد، بلکه با گروهش برای "دموکراسی امریکایی" تبلیغ نمود و یک حزب پارلمانتاریست تشکیل دادند و آنرا در وزارت عدلیه رژیم راجستر کرده و از طریق فعالیت های آن حزب در انتخابات پارلمانی رژیم سهم گرفتند. ولی مادامی که پس از سال ها سکوت و تسلیمی سرانجام ناچار شد به موضعگیری علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده دست بزند، کماکان قادر نگردید بطور کامل و ریشه یی با گذشته یاد شدۀ خود بطور ریشه یی گسست نماید. اینک می بینیم که آقای "ش ـ آهنگر"چه موضعی در قبال جنگ افغانستان دارد: «با این حال برخی ها، علی الرغم چیز فهمی شان با حمل عنوان های درشت علمی رسمی، در تائید و تردید این نیرو و یا آن حرکت، انگیزه های قومی، مذهبی، منطقه یی و یا هم رسیدن به آب ونانی را برای خود شان در نظر دارند، که هدایت چنین افرادی کار حضرت فیل است، ولی از آنجا که بعضا هم دلسوزانه گمانه زنی های می کنند و در توجیه این گمان به نوشته های از استالین و مائوتسه دون استناد می کنند در این یاد داشت کوتاه خواهیم دید که به استناد همان آثار، جنگ طالبان به هیچوجه شرایط یک جنگ مقاومت ملی را که بتوان از آن حمایت کرد ندارد.» (آیا جنگ طالبان مقاومت ملی است؟ صفحه 2) تاکید از ش ـ آهنگراست. « تضاد عمده کشور ما تضاد خلق افغانستان با امپریالیزم و ارتجاع است. » (همانجا) « دشمن اصلی مردم ما امپریالیزم و ارتجاع داخلی است. » (همانجا ـ تاکیدات از آهنگر است) در مورد دو جملۀ کوتاه نقل شده، شمارۀ 28 شعله جاوید دوره سوم موضعش را چنین بیان نموده است: «در دو جملۀ کوتاه نقل شده در فوق، دو انحراف فلسفی دگماتیستی به نظر می خورد: یکی عدم تفکیک میان تضاد اساسی و تضاد عمده و دیگری هم عدم تفکیک میان تضاد اصلی و تضاد عمده.» اما این انحراف برای بار دوم خود را به نمایش گذاشته است. در آن زمان فکر می کردیم که طرح این موضوع توسط نویسندۀ مقاله ناشی از عدم درک تضادها و عدم درک فلسفۀ مائوئیستی است. وقتی این انحراف بارها تکرار می شود مشخص می گردد که نویسنده مقاله آگاهانه به فلسفۀ مائوئیستی پشت نموده است. این مطلب دقیقا می رساند که هدایت آقای "ش ـ آهنگر" براه مائوئیستی "کار حضرت فیل است". نویسنده درادامۀ مطالب فوق الذکر می نویسد: «انقلاب ما باید علیه سلطه امپریالیزم و ارتجاع داخلی باشد. ارتجاع داخلی در کشور ما شامل مالکان بزرگ، تاجران دلال وابسته، تکنوکراتهای وابسته به غرب، جنگ سالاران، نیروهای بنیاد گرای جهادی و طالبی هستند که به تعبیر به حق مائوتسه دون «هر گونه احساس ملی را از دست داده اند و منافع شان با منافع امپریالیست ها در آمیخته است. بدون وجود این خیل میهن فروشان امپریالیزم هرگز به این گستاخی دست به تجاوز نمی زد.»» (همانجا) تاکیداز "ش ـ آهنگر" است. این بحث یک بحث مائوئیستی نیست، زیرا در تخالف با بحث های مائوتسه دون در زمان اشغال قرار دارد. مائوتسه دون در زمان اشغال چین توسط ژاپن بصراحت بیان نموده که: «که دشمنان عمدۀ ما فاشیستهای ژاپنی، آلمانی و ایتالیائی هستند نه دشمنان داخلی.» (منتخب اثارجلد سوم صفحۀ 41 ـ تاکید از ما است) بدینترتیب نویسنده مقاله می خواهد بحث مائوتسه دون را برعکس جلوه دهد. بحث های مقاله که فوقا ذکر آن رفت در عقاب شماره سوم به عین ترتیب مطرح گردیده و فقط عنوان مقاله تغییر داده شده است. در عقاب شماره 3 مقاله را "جنگ طالبان یک جنگ مقاومت ملی نیست!" عنوان داده بود که در شمارۀ بیست و هشتم شعلۀ جاوید نقد گردید، و اینک همان مطالب را زیر عنوان "آیا جنگ طالبان جنگ مقاومت ملی است؟" در سایت افغانستان آزاد نشر نموده است.ما در اینجا به استناد همان آثار نشان خواهیم داد که تحریف کنندگان مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، رویزیونیست ها اند. این بحث نه تنها تسلیم طلبانه بلکه بطور صریح رویزیونیستی است. رویزیونیزم با استناد به آثار مارکس ـ انگلس ـ لنین ـ مائوتسه دون سروته نقل وقول را می زنند تا مطابق میل شان جور شود. این کاری است که "ش ـ آهنگر" نموده است. ما این مطلب را در شماره 28 شعلۀ جاوید نقد نمودیم. آقای آهنگر بدون توجه به شماره 28 شعلۀ جاوید دور سوم یکبار دیگر همان مطلب را به همان شکل تحریف شده اش ذکر نموده است. در اینجا مجبوریم یکباردیگر گفتۀ درست و کامل مائوتسه دون را در اینجا ذکر نمائیم تا تحریف گفته های مائوتسه دون توسط آقای "ش ـ آهنگر" برای خوانندگان واضح گردد. آقای "ش ـ آهنگر" در پایان نقل مائوتسه دون ماخذ آنرا ذکر نموده و ما را به صفحه 234 جلد اول آثار منتخب مائوتسه دون رهنمایی نموده است. هرگاه به صفحۀ 234 جلد اول منتخب آثار مائوتسه دون مراجعه كنيم متن مكمل مطلب نقل شده در فوق چنين است: «... هرگونه احساس ملي را از دست داده اند و منافع شان با منافع امپرياليســت ها درآميخته است. ســركـرده آنـهـا چانكایشـك است (9) اين اردوي ميهن فروشـان، دشـمن سـوگند خوردۀ خـلق چين است. (تاكيد از ما است) بدون وجود اين خيل ميهن فروشان، امپرياليزم ژاپن هرگز به اين گستاخي دست به تجاوز نمي زد.» خوب دقت كنيد! آنجائي را كه رویش تاكيد نموده ایم، چون مطابق میل نويسندۀ مقاله نبوده از قلم انداخته است. حتي آنطوري از قلم انداخته كه دستور نويسندگي را نيز در نظر نگرفته است. زماني كه يك نقل قول را كسي مينويسد و ميخواهد كه از وسط مطلب نقل شده چيزي را ننويسد، بجای آن سه نقطه ميگذارد. اما نويسندۀ مقاله براي اينكه خواننده را از متن اصلي منحرف سازد حتي همان سه نقطه را نگذاشته تا نكند که خواننده به اصل نقل و قول مراجعه كند. لنین این طرز برخورد با رهبران کمونیست را تقبیح نموده و آنرا رویزیونیزم تمام عیار نامیده است. زیرا این نوع بر خورد با رهبران کمونیست بمنظور دگر گون جلوه دادن راه انقلاب است. به نقل قول فوق دقت نمائيد. زمانيكه نام چانكایشك گرفته شده شماره (9) خورده است. نويسندۀ مقاله حتما اين شماره را از نظر گذرانده است و دقيقاً ميداند كه مائوتسه دون اين گفته را در چه وقت و زماني بیان کرده است. اما آگاهانه از آن چشم پوشي نموده است. اينك متن كامل مطلب مربوط به شمارۀ فوق را كه مربوط به نقل وقول فوق الذكر است دراينجا ذكرمي كنيم : «9) اين گزارش را رفيق مائوتسه دون زماني تقديم داشت كه چانكایشك پس از فروش شمال شرقي به ژاپن برسر فروش شمال چين با ژاپن چانه ميزد و فعالانه عمليات نظامي خود را عليه ارتش سرخ دنبال ميكرد. بنابرين حزب كمونيست چين مي بايست از تمام امكانات براي افشای چهرۀ واقعي چانكایشك خاین استفاده كند و طبيعتاً جبهۀ متحد ملي ضد ژاپن كه حزب كمونيست چين پيشنهاد ميكرد، چانكایشك را در بر نمي گرفت. ولي رفيق مائوتسه دون در اين گزارش، انشعاب احتمالي اردوي طبقۀ مالكان ارضي و بورژوازي كمپرادور چين را به علت تضادهاي ميان دولت هاي مختلف امپرياليستي متذكر مي شود. چون بعد از تعرض امپرياليزم ژاپن به شمال چين که باعث تصادم شديد منافع امپرياليستهاي انگليسي و امريكائي از يكسو و منافع امپرياليستهای ژاپن از سوي ديگر گرديد، حزب كمونيست چين به اين نتيجه رسيد كه دارودستۀ چانكایشك كه با امپرياليزم انگلستان و امريكا پيوند نزديك دارد، ممكن است بدستور اربابان خود نسبت به ژاپن تغيیر روش دهد، ازينرو حزب كمونيست سياستي اتخاذ كرد كه عبارت بود از وادار ساختن چانكایشك به مقاومت در برابر ژاپن.در ماه می سال 1936 ارتش سرخ كه از شان سي مي آمد، به شمال شان سي رسيد و مستقيماً از دولت گوميندان در نانكن قطع جنگ داخلي و مقاومت مشترك در برابر ژاپن را خواستار گرديد. در ماه اوت همان سال كميتۀ مركزي حزب كمونيست چين طي نامه اي خطاب به كميتۀ مركزي اجرائي گوميندان از آن دعوت كرد كه براي مقاومت مشترك در برابر ژاپن متفقا به تشكيل جبهۀ متحد بپردازند و نمايندگان خود را براي شروع مذاكرات اعزام كنند. اما اين پيشنهادات از طرف چانكایشك رد شدند. فقط در دسامبر سال 1936 موقعيكه چانكایشك در سي ان از طرف افسران گوميندان كه طرفدار اتحاد با كمونيستها براي مقاومت در برابر ژاپن بودند، دستگير گرديد، مجبور شد خواستهاي حزب كمونيست چين داير بر پايان دادن به جنگ داخلي و مقاومت در برابر ژاپن را بپذيرد.» (تاكيدات از ما است) (منتخب آثار - جلد اول – يادداشت ها - صفحه 262) مائوتسه دون بصراحت بیان میدارد: «نمی توان به همه تضادهای یک پروسه برخورد یکسان داشت، بلکه باید میان تضاد عمده و و تضادهای غیر عمده فرق نهاد و مهمتر از همه سعی برای یافتن تضاد عمده نمود.» (آثار منتخب جلد اول صفحه 504) تاکید از ما است. اما "آقای ش ـ آهنگر" به تمامی تضادهای یک پروسه بر خورد یکسان می نماید و می کوشد تا گفته های مائوتسه دون را برای فریب ذهنیت نسل جوان تحریف نموده و مطابق ذوق و علاقه اش بسازد. این عمل خلاف جهت گیری های مائوتسه دون و رهبران بزرگ انقلاب بوده و صریحاً رویزیونیزم است. مائوتسه دون زمانی که چین توسط ژاپنی ها مورد تجاوز و اشغالگری قرار گرفت در مجلس ین آن بصراحت بیان نمود که: «این مجلس تنها یک هدف دارد؛ برافگندن امپریالیزم ژاپن و ساختمان یک چین دموکراتیک نوین یا به عبارت دیگر ساختمان چین بر اساس سه اصل انقلابی خلق. در چین کنونی هدف دیگری غیر از این نمیتواند وجود داشته باشد، زیرا که دشمنان عمدۀ ما فاشیست های ژاپنی، آلمانی و ایتالیائی هستند نه دشمنان داخلی.» (منتخب اثارجلد سوم صفحه 41) تاکید از من است حزب کمونیست مائوئیست (افغانستان) در شماره های بیستسوم و بیست هشتم شعلۀ جاوید دور سوم بطور مشخص و رک و صریح مواضع خود را در قبال اشغالگران، رژیم پوشالی و طالبان بیان داشته است. برای معلومات بیشتر به این دو شماره مراجعه شود. چون در مورد این مقاله در شمارۀ 28 شعلۀ جاوید دور سوم مفصلاً بحث گردیده نیازی به بحث بیشتر وجود ندارد. بعد از اینکه افغانستان به اشغال امپریالیست ها به رهبری امپریالیزم امریکا در آمد، نمایندگان فکری و سیاسی فیودالیزم به دو گروپ تقسیم گردیدند. اکثریت مطلق این نمایندگان زیر چتر اشغالگران با رژیم دست نشانده همنوا گردیده و دولت دست نشانده را تشکیل نمودند. يك عده از نمايندگان فكري و سیاسی فيوداليزم در تعارض با امپرياليستها قرار گرفته اند که جنگ ارتجاعی قسمی شانرا ادامه می دهند. در چنين شرایطی خطر تسليم طلبي ملي بيشتر از خطر تسليم طلبي طبقاتي است. زيرا طالبان نيروي متحجر و آغشته به شوونيزم غليظ ملیتي و جنسیتي است، لذا نيروهاي ملي، دموکرات و انقلابي هيچگاه حاضر به پذيرفتن رهبري طالبان نيستند. بنابرین خطر تسليم طلبي طبقاتي در قبال طالبان نه تنها كم، بلكه غيرممكن است. خطري كه جامعۀ ما را تهديد مي كند، تسليم طلبي ملي در قبال اشغالگران و رژيم پوشالي است. 15 سال گذشته بخوبی این مطلب را تثبیت نموده است. بايد با جديت هرچه تمامتر عليه اين تسليم طلبي به مبارزه برخاست. تجارب ده سالۀ ما بيانگر آنست كه به اثر مبارزات جدي و پيگير حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان، تزلزل و ناپايداري در صفوف تسليم طلبان به وجود آمده و يكعده از اين تسليم طلبي گسست نموده اند و يك عدۀ دیگر در حاليكه عليه اشغالگران موضع گرفته اند به نحوي از انحاء با تسليم طلبي برش قاطع نكرده اند، و اکثریت مطلق تسلیم طلبان تا هنوز هم در این لجنزار دست و پا می زنند. آنها علنا به تبلیغ و ترویج تسلیم طلبی می پردازند و در واقع نه خواهان موضع گیری قاطع علیه اشغالگران اند ونه هم خواهان قطع رابطه با ایشان و تا هنوز معتقد اند که اشغالگران برای از بین بردن «لانه های فساد و تروریزم» به افغانستان لشکر کشی نموده اند و به این طریق می خواهند اشغالگران و رژیم دست نشانده را ضد تروریست جلوه دهند و با این ترفند توده ها و بخصوص نسل جوان را به خواب عمیق فرو برند. امروز بزرگترین تروریست های جهان و سازماندهندگان اصلی تروریزم در جهان قدرت های امپریالیستی هستند. برعلاوه تمامی نیروهای بنیادگرای اسلامی مسلح در ابتدا توسط امپریالیست ها بنیان گذاری شده است و تا زمانی که برای شان استفاده ای داشته مورد استفاده قرار گرفته و حینی که دیگر استفاه ای برای شان نداشته در صدد از بین بردن شان بر آمده اند و آنها را تروریست خوانده اند. مگر همین امپریالیست ها نبودند که در زمان تجاوز سوسیال امپریالیزم به افغانستان نیروهای بنیادگرای مذهبی کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی را آموزش های جنگی و نظامی دادند و آنها را مسلح نموده و به افغانستان اعزام نمودند؟ رابرت دريفوس در كتاب "بنيادگرايي مذهبي يا بازي شيطاني" در بارۀ تربیۀ تروریست ها و سازماندهی شان توسط امپریالیزم امریکا چنين مي نويسد: «آن ها چريك هائي بودند كه پس از جنگ به خانه هاي شان در الجزاير، مصر، لبنان، عربستان سعودي و آسياي ميانه بازگشتند و آن ها جنگ را ادامه دادند. بسياري از آن ها مهارت هاي تروريستي مانند ترور، خرابكاري و بمب گذاري را زير دست و بال ايالات متحده و متحدانش آموختند.» اكثريت مطلق كساني كه از آموزش هاي نظامي امپرياليزم امريكا استفاده نموده اند، همین حالا در افغانستان در زیر چتر امپرياليست های اشغالگر رژيم دست نشانده را تشكيل داده اند. ترور مصطفي كاظمي همراه هفت نفر از اعضای پارلمان، كه حين اجراي این ترور صدها شاگرد مكتب به قتل رسيد، از طرف اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده طرح و عملی گردید. ترور، بمباردمان ها و به گلوله بستن مردم بي گناه و به جنازه های شان بی حرمتی کردن از ديدگاه احزاب تسلیم طلب ترور محسوب نمي شود. از ديدگاه ایشان، اشغالگران و رژیم دست نشانده حق دارند دست به چنين اعمالي بزنند!!؟ امروز فقط سازمان هایی که در افغانستان و عراق علیه اشغالگران امریکایی می جنگند تروریست محسوب می شوند، اما سازمان هایی که در سوریه و یمن به آتش جنگ دامن زده و می زنند تروریست نیستند!! جنگ ها در افغانستان و خاور میانه به خوبی بیانگر آنست که هر نیرویی که علیه منافع امپریالیزم امریکا و متحدانش و هم چنین رژیم های ارتجاعی وابستۀ شان بایستد و به جنگ متوسل شود تروریست محسوب می شود. گلبدین تا دیروز تروریست و جنایتکار جنگی بود، اما امروز نه تروریست است ونه هم جنایتکار جنگی. پس باید از لحاظ سیاسی هر موضوع را از دیدگاه علمی تجزیه و تحلیل نمود و در پس هر کلمات، الفاظ، وعده و وعید ها منافع طبقات را جستجو کرد، در غیر این صورت همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی خواهیم شد. امروز توده هاي زحمتكش افغانستان به چشم سر مي بينند كه امپرياليست ها در هر حملۀ سبعانۀ خويش ده ها نفر را مي كشند، صدها نفر زخمي و معلول بجا مي گذارند و خانه ها و قریه جات را به ویرانه مبدل می سازند. كدام وجدان پاك مي تواند اين حملات تروريستي وحشتناك امپرياليست ها را ناديده گرفته و آن را "تامين دموكراسي" و"مبارزه عليه تروريزم" بخواند. شعار مبارزه "عليه تروريزم" كه از طرف اشغالگران و خاینين ملي طرح گرديده، يك شعار پوچ و ميان تهي است. اشغالگران و رژیم دست نشانده می خواهند با طرح شعار "مبارزه علیه تروریزم" پرده ساتري بر روي تجاوزات و جنايات خویش بکشند. امپرياليزم امريكا با طرح اين شعارمي خواهد كه هژموني خويش را بر جهان و بخصوص خاور میانه، آسیای میانه و جنوب آسیا تحميل نمايد. «تحکیم حاکمیت قانون» که تسلیم طلبان خواهان آنند به معنی تحکیم حاکمیت اشغالگران در افغانستان می باشد. زیرا قانونِ ساخته و پرداختۀ اشغالگران در خدمت رژیم پوشالی و تحکیم منافع اشغالگران قرار دارد. هر قانون بر مبنای مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه ساخته می شود و در خدمت حفظ و تحکیم آن مناسبات قرار دارد. محدودۀ حقوقی توده های زحمتکش طبق صلاحدید این مناسبات تولیدی تعیین می گردد. قانون اساسی که در افغانستان اشغال شده توسط اشغالگران و رژیم دست نشانده تصویب گردیده مستثنی از این قاعده نیست. لنين در این مورد مينويسد: «حتي يك دولت دموكراتيك، ولو دموكراتيك ترين دولت ها، هم وجود ندارد كه در قوانين اساسي آن ها روزنه و يا قيدي يافت نشود كه امكان به كار بردن ارتش عليه كارگران و برقراري حكومت نظامي وغيره را، "در صورت برهم زدن نظم" و در واقع در صورتي كه طبقۀ استثمار شونده وضع برده داري خود را "برهم زند" و بكوشد خود را از حالت بردگي خارج سازد، براي بورژوازي تأمين نكند.» (لنين- مجموعۀ آثار و مقالات – انقلاب پرولتري و كائوتسكي مرتد – صفحه 634) هر سيستم سياسي داراي قانون اساسی است. قانون اساسی در هر سيستم سياسي نقش مهمي بازي مي كند. در هر رژيم مبتني بر مناسبات طبقاتي استثمارگرانه ولو جمهوري دموكراتيك بورژوائي وظيفۀ قانون دقيقا آنست كه سيستم سياسي و سيستم اقتصادي استثمارگرانه را تضمين كند و بر توده های زحمتکش و طبقۀ انقلابی دیکتاتوری اعمال نماید. بحث های تسلیم طلبان ما را به این نتیجه می رساند که رهبران این احزاب هیچ اعتقادی به مبارزه علیه اشغالگران امپریالیست ندارند. چیز اصلی و اساسی برای آن ها مبارزات قانونی است نه طرد و اخراج اشغالگران از طریق مبارزات غیر قانونی و قهری. مگر رهبران احزاب قانونی این را نمی دانند که برخورد قاطع اشغالگران بخاطر تامین منافع ایشان است نه حقوق مردم زحتمکش افغانستان؟ آنها دقیقا این نکته را درک می نمایند، اما با پنهان شدن زیر نام "تحلیل از اوضاع کنونی" می خواهند تسلیم طلبی خویش را توجیه نمایند. حقیقت اینست که باید از "اوضاع کنونی" تحلیل ها و ارزیابی های مشخص به وجود آورد و باید دانست که در "شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی" چه تغییراتی بوجود آمده است. این "شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی" باید از دیدگاه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی تجزیه و تحلیل گردد و مطابق با این تجزیه و تحلیل استراتیژی و تاکتیک های مشخص برنامه ریزی گردد. سوال این جا است که چرا تسلیم طلبان فقط به شعار "تغییرات اوضاع کنونی" چسپیده اند، آنهم بدون اینکه جزئی ترین تجزیه و تحلیلی از "تغییرات اوضاع کنونی" ارائه بدارند؟ جواب کاملاً روشن است. به این جهت که برای راجستریشن احزاب و فعالیت های قانونی و علنی خویش دلیل و حجتی بیاورند. لنین در مورد انحلال طلبان روسیه که می گفتند: «حزب باید خود را با جنبش قانونی انطباق دهد» می نویسد: «دردسر اینجا است که چنین نتیجه ای مطلقاً از مقدمۀ آن ها به دست نمی آید و می توان به همین سیاق گفت که: با توجه به تغییراتی... جنبش قانونی باید خود را با جنبش غیر قانونی انطباق دهد! ببینیم این سر درگمی از کجا می آید؟ این سر درگمی از آنجا ناشی می شود که انحلال طلبان از گفتن حقیقت می ترسند و نیز از اینکه می کوشند در آن واحد روی دو صندلی بنشینند.» (همان اثر- صفحۀ 29 ـ تاکید از ما است) این بحث لنین دقیقاً تسلیم طلبان افغانستانی را نشانه گرفته است. تسلیم طلبان وطنی ما نیز می خواهند روی دو صندلی بنشینند. از یک سو حلقات و افراد تحت رهبری خود را فریب داده و خود را به اصطلاح مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوتسه دون اندیشه جلوه دهند و جزواتی از لنین و مائوتسه دون را به دسترس شان بگذارند و از سوی دیگر با اشغالگران و رژیم دست نشانده سروسر داشته و مطابق قانون اساسی اشغالگرانۀ شان مبارزات خویش را تنظیم نمایند. تسلیم طلبان ما نیز از بیان حقیقت می ترسند و هیچگاه حاضر نیستند که «تغییرات اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی» افغانستان را بطور حقیقی و علمی آن تجزیه و تحلیل نمایند، زیرا تجزیه و تحلیل وضعیت کنونی از نگاه علمی این نتیجه را بیان می دارد که افغانستان کشوریست اشغال شده و مستعمره. بعد از چنین تجزیه و تحلیلی نتیجه می شود که اشغالگران و رژیم دست نشانده دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور اند. در چنین حالتی وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی عبارت است از مقاومت علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده. بناء ًضرورت می افتد که برای برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی، فعالیت های مبارزاتی خویش را عیار ساخت. این کار امکان پذیر نیست مگر با ایجاد حزب غیر قانونی و فعالیت های غیر قانونی. اما برای کسانی که تسلیم طلبی را بر گزیده اند این کار مشکل تمام می شود و حتی ناممکن می گردد. لنین به صراحت مخالف ایجاد تشکیلات قانونی است او به صراحت بیان می دارد: «آن هایی که از "انطباق" سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی سخن می گویند، ایدۀ مطلقاً غلط از این تغییر شکل های سازمان غیر قانونی ارائه می دهند. مساله اصلا این نیست! [یعنی مساله اصلاً انطباق سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی نیست.] سازمان های قانونی تکیه گاه هایی هستند که امکان می دهند ایده های هسته های غیر قانونی به درون توده ها نفوذ کنند. این ایده بدان معنی است که ما شکل تأثیر گذاری خود را تغییر می دهیم، به این منظور که به این تأثیر گذاری جهت غیر قانونی بدهیم.» (همان اثر صفحۀ 31 ـ تأکیدات از ما است) این بحث لنین در شرایطی است که روسیه یک کشور امپریالیستی است، با آنهم لنین مخالفت خود را صریحاً با فعالیت های قانونی اعلام می دارد. او معتقد است که از طریق شکل های غیر قانونی می توان مبارزات اصولی علیه تزاریزم را سازماندهی و رهبری نمود و از طریق هسته های غیر قانونی باید به درون تشکلات قانونی نفوذ نمود. به این معنی که از طریق مبارزات مخفی در درون تشکلات قانونی به فعالیت میان توده ها پرداخت. به همین خاطر است که می گوید: «به این تأثیر گذاری جهت غیر قانونی بدهیم.» این است انطباق مبارزات علنی با مخفی و قانونی با غیر قانونی. مائوئیست ها منکر این بحث نیستند. آن ها معتقد اند که فعالیت های قانونی باید خود را با فعالیت های غیر قانونی منطبق سازد. یعنی با اتکاء به جهت عمدۀ مبارزاتی (مبارزات مخفی و غیر قانونی) مبارزات و فعالیت های قانونی و علنی را با مبارزات و فعالیت های مخفی و غیر قانونی انطباق دهیم، نه بر عکس آن. هسته های مخفی باید در درون نهادها، انجمنها، اتحادیهها و سایر تشکلات علنی و قانونی به فعالیت بپردازند. نه به این منظور که هسته های مخفی خویش را با آنها منطبق سازند، بلکه به این خاطر که فعالیت های آنها را با مبارزات مخفی منطبق نمایند. این است تأثیر گذاری فعالیت های غیر قانونی بر فعالیت های قانونی. تسلیم طلبان بر عکس معتقد اند که با "تغییر اوضاع" با استفاده از دموکراسی اشغالگران باید فعالیت های خود را بطور علنی و قانونی تحقق بخشید. بر مبنای همین دید غلط احزاب قانونی و علنی را ساختند و در وزارت عدلیه رژیم دست نشانده ثبت و راجستر نمودند و حزب غیر قانونی و فعالیت های غیر قانونی را با فعا لیت های قانونی منطبق ساختند. سبک کار تسلیم طلبان وطنی هیچ تفاوتی با سبک کار حزب کادت های روسیه ندارد. کادت ها نیز اعتقاد داشتند که: «در حالی که حزب در مجموع سازمان های خود مجبور به غیر قانونی ماندن است، باید از همین امروز بکوشد بخش هایی از فعالیت خود را بطور علنی تحقق بخشد و به این منظور نهاد های مناسب ایجاد کند.» لنین در مقالۀ "حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی" این موضعگیری کادت ها را چنین توضیح می دهد: «حزب کادت ها در واقع مجبور است" در مجموع خود "غیر قانونی بماند و اعضای آن فعالانه می کوشند" از همین امروز" (که خدا را شکر مشروطه ای داریم) بخشی از فعالیت های خود را علناً تحقق بخشد. فرض بنیادی ای که بطور تلویحی در همه سطرهای قطعنامۀ انحلال طلبان خود را نشان می دهد، اینست که "فعالیت های قانونی" اگر نه تنها فعالیت ممکن، دست کم مهمترین، پایدارترین و اصلی ترین فعالیت است. این است تز سیاست کارگری لیبرالی که از بنیاد غلط است. آن چیزی که غیر قانونی است، نه تنها حزب سوسیال دموکرات "در مجموع آن"، بلکه همه هسته های آن، و مهمتر از همه، تمامی محتوای فعالیت اوست که انقلاب را ترویج و آماده می کند.» (همانجا صفحۀ 33 تأکیدات از ما است.) تسلیم طلبان وطنی از همان آغاز تجاوز اشغالگران امپریالیست به افغانستان کوشیدند که تمام فعالیت های خویش را علنی و قانونی تحقق بخشند. این فعالیت های قانونی و علنی اصلی ترین و مهمترین فعالیت های تسلیم طلبان را تشکیل می دهد. در هر جامعه هسته ها و سازمان های مخفی و غیر قانونی پیکرۀ اصلی حزب انقلابی را می سازد که در داخل کشور به فعالیت می پردازد. چنین حزبی برای تمرکز مبارزۀ طبقه کارگر و سایر زحمتکشان نیازمند به انقلابیون حرفه یی است که کار یکدیگر را دنبال کنند. همین انقلابیون حرفه یی اند که ارگان های مهم حزب را تشکیل می دهند و حزب را برای رهبری مبارزات علیه امپریالیزم و ارتجاع آماده می سازند. لنین می گوید: «رفرمیست ها در همه کشور ها وجود دارند، زیرا بورژوازی در همه جا به دنبال آنست که به طریقی کارگران را فاسد کند و آنها را به بردگان خوشنودی که هر گونه فکر رهایی از بردگی را کنار گذاشته اند، مبدل سازد. رفرمیست ها انحلال طلبانند که گذشتۀ ما را نفی می کنند و می کوشند کارگران را با رؤیاهای حزبی علنی و قانونی به خواب برند.» (همان اثر- صفحۀ 15 ـ تأکید از ما است) ما در اینجا بخود حق می دهیم که بحث لنین را با کمی تغییر بیان کنیم: در افغانستان رفرمیست ها تسلیم طلبانند که گذشتۀ ما را نفی می کنند و می کوشند کارگران و بقیۀ زحمتکشان را با رویاهای حزبی علنی وقانونی به خواب برند. و آن ها را به بردگان بی میهن برای اشغالگران تبدیل نمایند. برای تسلیم طلبان اصلاحات و رفرم همه چیز است، اما هدف نهایی هیچ. با این بحث شاید صدای اعتراض تسلیم طلبان بلند شود و بگویند که ما در هیچ جای بیان نکردیم که رفرم همه چیز و هدف نهایی هیچ است. این تهمتی بیش نیست. در جواب می گوییم که وقتی اشغال کشور از طرف احزاب تسلیم طلب نادیده گرفته می شود و هیچ موضعگیری علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده به عنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور به چشم نمی خورد، و همچنین تعیین وظیفۀ عمده مبارزاتی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده برای طرد و اخراج قهری اشغالگران و سر نگونی رژیم دست نشانده کنار زده می شود و بجای این موضعگیری اصولی، موضعگیری های تسلیم طلبانه جا بجا می گردد و اشغال کشور «طلیعۀ امید در چشمان اشکبار ملت زخمی افغانستان» نامیده می شود و از "کمک های" اشغالگران تقدیر بعمل می آید و از آن ها خواسته می شود که با «قاطعیت» برای تحکیم قانون اشغالگرانۀ خویش بکوشند، چیزی نیست جز بیان اینکه رفرم همه چیز و هدف نهایی هیچ است. مبارزۀ انقلابی نیاز به خط انقلابی دارد، چیزی که تسلیم طلبان بطور مطلق از آن مبرا اند. خط ومشی ارائه شده توسط تسلیم طلبان و عملکرد 15 سالۀ شان بیانگر آن است که خط و عمل شان بورژوا کمپرادوری است و در خدمت به اشغالگران و رژیم دست نشانده قرار دارد. هر قدر که خط تسلیم طلبی بین نسل جوان و توده های زحمکش نفوذ کند به همان اندازه جنبش طبقۀ انقلابی ضعیف تر می گردد، به همان اندازه اشغالگران و رژیم پوشالی در تطبیق طرحات خاینانۀ خود موفق تر می گردند. چرا اشغالگران سوسیال امپریالیست به نقشه و طرحات رفرمیستی خویش که دامنۀ آن از اصلاحات و رفرم های اشغالگران کنونی وسیع تر بود موفق نگردید و اشغالگران امپریالیست توانست بیش از سوسیال امپریالیست ها دوام آورده و در بین نسل جوان و توده ها نفوذ نمایند؟ دلیل آن کاملا واضح و روشن است. بعد از کودتای سیاه هفت ثور نیروهای چپ (مشخصاً شعله یی ها) تماماً توانستند که تحلیل درستی از وضعیت جامعۀ افغانستان به عمل آورند (به استثنای "گروه انقلابی خلق های افغانستان" که در ابتدا مقابل رفرم کودتا چیان متزلزل بود و بعد از چندین ماه متوجه این نقیصه گردید) و علیه کودتا چیان موضعگیری نمایند و در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم و دست نشاندگان شان شرکت جویند و به بسیج و سازماندهی توده ها علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده بپردازند. اما با اشغال افغانستان توسط اشغالگران امپریالیست کنونی اکثریت شان تن به تسلیمی و تسلیم طلبی دادند. این تسلیمی و تسلیم طلبی در قبال اشغالگران توهمات بیش از حد میان توده ها و نسل جوان را دامن زد و یکی ار موانع جدی سر راه نیروهای انقلابی ایجاد نمود. این توهمات و بخواب بردن نسل جوان و طبقۀ انقلابی باعث گردید که عمر رژیم دست نشانده و اشغالگران امپریالیست طولانی تر از عمر اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم دست نشاندۀ شان گردد. لذا در شرایط کنونی افغانستان، مبارزه با تسلیمی و تسلیم طلبی جزء لاینفک مبارزه با اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده می باشد. لنین نقش رفرمیزم برای تضعیف جنبش کارگری را چنین بیان می دارد: «هر چه نفوذ رفرمیستی در بین کارگران قوی تر باشد، طبقۀ کارگر ضعیف تر، وابستگی اش به بورژوازی بیشتر، و خنثی کردن اصلاحات با ترفندها و نیرنگ های مختلف برای بورژوازی سهل تر خواهد بود. هر اندازه که جنبش طبقۀ کارگر مستقل تر، اهداف آن عمیق تر و وسیع تر، و از کوته بینی رفرمیستی آزادتر باشد، حفظ اصلاحات و استفاده از آن ها برای کارگران آسان تر خواهد بود.» (دو مقاله از لنین: "مارکسیزم و رفرمیزم" و "حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی" صفحۀ 15 ـ تأکیدات از ما است) در افغانستان تسلیم طلبان همان رفرمیست هایی اند که با حیله و نیرنگ های مختلف وابستگی توده های زحمتکش و نسل جوان کشور را به اشغالگران و رژیم دست نشانده بیشتر نموده اند. تسلیم طلبان از جملۀ بهترین خادمین اشغالگران و رژیم دست نشانده به حساب می آیند که در جهت تأمین منافع اشغالگران خواهان برخورد قاطع اشغالگران علیه توده ها در جهت تأمین و تحکیم قانون اشغالگرانه اند. تسلیم طلبان از همان آغاز اشغال کشور این تجاوز و اشغالگری را به فال نیک گرفته و علیه موضعگیری های انقلابی به مبارزه برخاستند. نشر اولین شمارۀ شعله جاوید- دور سوم- ارگان مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان خشم تسلیم طلبان وطنی را بر انگیخت. آنها نشر شعلۀ جاوید را خیانت به نسل جوان نامیده و لعن و نفرین به ناشرین شعلۀ جاوید فرستادند. برای فریب نسل جوان استدلال شان این بود که این ها با این کار می خواهند بقیۀ شعله یی ها را به کشتن بدهند. به این شکل تسلیم طلبی خود را توجیه می نمودند. تسلیم طلبان تا آن حدی پیش رفتند که علناً بیان نمودند که هر گاه کوچکترین ضرری بما برسد ما خانۀ تیمی اعضای حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را- که فکر می کردند از موقعیت آن اطلاع دارند- به رژیم نشان می دهیم؟! حتی یک تن از اعضای برجسته و کادر مرکزی تسلیم طلبان در داخل یک دواخانه در حالی که یکی از رفقای ما آنجا حضور داشته به تبلیغ موضوعات فوق الذکر پرداخته که با عکس العمل شدید رفیق ما مواجه گردیده و رفیق ما او را از دواخانه بیرون نموده و از او خواسته که هر چه می گویید و می خواهید بگویید کتباً بنویسید. اما تسلیم طلبان از نوشتن عاجز ماندند. زمانی که اعضای حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با این قضیه جدی بر خورد نمودند و رو در روی تسلیم طلبان قرار گرفتند، قضیه فروکش نمود. در غیر آن صورت احتمال آن می رفت که عملاً برای ضربه زدن به حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با رژیم پوشالی همکاری نمایند. لنین خشم تسلیم طلبان را علیه جنبشی که فراتر از رفرمیزم می رود چنین ارزیابی می نماید: «واقعیت چهارم: هنگامی که جنبش اقتصادی کارگران شعارهای فراتر از رفرمیزم اتخاذ می کند، خشم و لعن و حملات انحلال طلبان را بر می انگیزد (و از آن به عنوان "دیوانگی"، "باد در هاون کوبیدن" و غیره یاد می کنند.) نتیجه چیست ؟ انحلال طلبان در حرف رفرمیزم را به عنوان یک اصل رد می کنند، اما در عمل همواره بدان می چسپند. آنان از یکسو به ما اطمینان می دهند که اصلاحات از دیدگاه آن ها همه چیز و همه هدف نیست، اما از سوی دیگر، هر زمان که مارکسیست ها از رفرمیزم فراتر می روند، رفرمیست ها به آنان حمله ور می شوند و نفرت و فریاد و اعتراض سر می دهند.» (همان اثر- صفۀ 17 ـ تأکید از ما است) تسلیم طلبان افغانستانی در حرف حالت اشغال کشور را قبول دارند و حتی تضاد عمده با اشغالگران را می پذیرند، اما در عمل مشی تسلیم طلبانه را پیش می برند. قانون اساسی اشغالگرانه و انتخابات فرمایشی رژیم دست نشانده و اشغالگران را قبول دارند، کمپاین های انتخاباتی راه می اندازند و افراد شان را به پارلمان و شوراهای ولایتی کاندید می نمایند. به این ترتیب گذشته (خط سازمان جوانان مترقی و جریان دموکراتیک نوین) را نفی نموده و با گسستن از آن تن به تسلیمی و تسلیم طلبی داده اند. در حالت اشغال کشور ارتباط بین تسلیمی، تسلیم طلبی و نفی گذشته امری کاملاً واضح و آشکار است. تسلیم طلبان با این وضعیت مهر تائید بر اشغال کشور می زنند و تمام برنامه های اشغالگران و رژیم پوشالی را عملاً تائید می نمایند. آن ها برای فریب نسل جوان کتاب هایی از مارکس، لنین و مائوتسه دون را گاه و بیگاه مطالعه می نمایند. بخصوص دو مقاله از لنین به نام های "مارکسیزم و رفرمیزم" و "حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی" را نشر و باز نشر می نمایند و به دسترس جوانان قرار می دهند. اما چه باید کرد، دو تاکتیک...، دولت و انقلاب، انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، و ... از لنین، در بارۀ سیاست، چهار رسالۀ فلسفی و ... از مائوتسه دون زیر هزاران خروار خاک گور می شود. به این ترتیب عملکرد تسلیم طلبانه و رفرمیستی خود را می خواهند توجیه نمایند. هر گاه این دو مقاله ("مارکسیزم و رفرمیزم" و "حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی") لنین دقیقاً مطالعه گردد به خوبی مشخص می گردد که لنین به صراحت علیه رفرمیزم و احزاب علنی و قانونی و فعالیت های قانونی موضع گیری نموده و آنرا یک حرکت و عملکرد انحلال طلبانه نامیده است. هیچگاه نمی توان کسی را که دو مقاله و یا چند کتاب از مارکس، لنین و مائوتسه را مطالعه می نماید مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست نامید، بلکه مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست کسی است که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را به عنوان رهنمای عمل و اندیشه اش قبول داشته و به کار بندد و صریحاً این مطلب را اساسنامه ای بسازد. حرکت و عملکرد تسلیم طلبان در حقیقت امر به معنی جایگزین نمودن سیاست لیبرالی بورژوازی به جای سیاست مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است. تسلیم طلبان با اینگونه حیله گری می خواهند سیاست بورژوایی خویش را انقلابی جلوه دهند، در حالی که ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی در برابر ایدئولوژی امپریالیزم و ارتجاع جهانی قرار دارد. در جامعۀ طبقاتی هیچگونه ایدئولوژی خارج از طبقات نمی تواند وجود داشته باشد. بناءً هر گونه کم اهمیت گرفتن ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی به معنی پذیرفتن و تقویت نمودن ایدئولوژی بورژوازی تا همان حد است. در مورد موضوع حزب مخفی و غیر قانونی و فعالیت های علنی، موضع حزب کمـونیسـت (مـائـوئیسـت) افغانسـتان کاملاً دقیق است. برای رهبری هسته های علنی و قانونی (اتحادیه ها، انجمن ها و...) نیروهای انقلابی باید پیشاپیش آنها و در پیوند با آنها حرکت نمایند، تا به جهت گیری های قانونی شان جهت گیری های غیر قانونی بدهند. این موضعگیری روشن، دقیق و قابل فهم است. حزب ما اعتقاد دارد که باید به طور روز افزون به جنبش های قانونی جهت گیری های غیر قانونی داده شود، نه اینکه حزب مخفی وغیر قانونی خود را با جنبش های قانونی انطباق دهد.