Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

گزارش ذیل را شخصی بنام " غــزنوی" که خود را یک خبرنگار آزاد معرفی کرده، به ایمل آدرس شعله جاوید ارسال نموده است. چون این سند در خطوط کلی مورد تایید ما قرار دارد، به نشر آن در ویب سایت شعلۀ جاوید می پردازیم.

جنگ پنج شبانه روزۀ طالبان در شهر غزنی
یک "خام‌بازی"، "خام‌اندازی" و معامله‌گری عاقبت نیندیشانه

مطالب در برگیرندۀ این گزارش در اصل حاصل گفت‌وگو با تعداد نسبتاً زیادی از افراد متعلق به منابع مختلف در شهر غزنی، یعنی شاهدان عینی این جنگ پنج شبانه روزه است. طرازبندی جوابات آن‌ها و نتیجه‌گیری از صحبت‌های شان توسط ما بعداً صورت گرفته است.

18/6/ 1397

مـقـدمـه:
حملۀ یک ماه قبل طالبان بر شهر غزنی در نوع خود وسیع‌ترین حملۀ آن‌ها بر مرکز یکی از ولایات مهم کشور محسوب می‌گردد.
قبلاً آن‌ها مراکز ولایات هلمند، قندوز، فراه، فاریاب و ارزگان را مورد حمله قرار داده بودند. حملۀ طالبان بر حومه‌های شهر لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند، و حتی بخش‌هایی از خود شهر، از لحاظ زمانی طولانی‌ترین حملۀ طالبان بر یکی از مراکز ولایات کشور بوده و با وجودی که در اثر شرکت فعال نیروهای اشغال‌گر امپریالیستی امریکایی و متحدین شان در سرکوب این حمله تا حد زیادی از رمق افتاده است، اما هنوز هم کاملاً پایان نیافته است. در حملات پارسال و پیرارسال طالبان بر مرکز ولایت قندوز تقریباً تمام محلات این شهر چند روز توسط نیروهای طالبان تصرف گردیده بود. شهر فراه یک‌بار امسال و یک بار پارسال تقریباً به‌طور کامل چند روز در تصرف طالبان قرار گرفته بود. شهر فاریاب پارسال مورد حملات وسیع طالبان قرار گرفت و بخش‌هایی از محلات حومۀ آن برای مدتی تحت تصرف آن‌ها قرار گرفت. ترین‌کوت مرکز ولایت ارزگان تا حال چندین‌بار مورد حملات طالبان قرار گرفته و هر بار توسط نیروهای کمکی ولایت قندهار عقب زده شده است.
در هیچ یک ازین حملات طالبان قادر نبوده اند که شهرها یا بخش‌های تصرف شدۀ شهرها را بیش‌تر از چند روز در تصرف نگهدارند. تنها یکی از نواحی شهر لشکرگاه- مرکز ولایت هلمند- را باید یک استثناء به حساب آورد. تلفات طالبان در تمامی این حملات بالاتر از 100 (صد) نفر و حداکثر چند صد نفر بوده است.   
اما حمله بر شهر غزنی نه تنها از لحاظ ترکیب و تعداد نیروهای طالبان در جنگ در نوع خود تا حال بی‌نظیر بوده است، بلکه از لحاظ تلفات وارده بر نیروهای آن‌ها نیز در نوع خود تا حال مثل و مانندی نداشته است.

مساعد شدن شرایط برای حملۀ طالبان بر شهر غزنی در خود ولایت:
از همان ابتدای سال جاری خورشیدی که هوا کم کم گرم شده می‌رفت، حملات طالبان بالای پوسته‌های دولتی در ولسوالی‌های مختلف ولایت غزنی، همانند سایر ولایات کشور بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد و پوسته‌های مختلف "حربکی"، پولیس و اردو یکی پس از دیگری به دست آن‌ها می‌افتاد. چندین روز قبل از عید رمضان گذشته، که آتش بس 13 (سیزده) روزه از طرف رژیم اعلام شد و طالبان نیز در 3 روز عید آن را مراعات کردند، این آوازه در شهر غزنی گرم بود که فرمان‌دهان طالبان قسم خورده اند که نماز عید را حتماً در مسجد "عیدگاهِ" شهر غزنی ادا خواهند کرد. وقتی روز اول عید فرا رسید و طالبان به تعداد زیاد، اکثراً خلع سلاح و بعضاً مسلح، در حالی که بیرق‌های شان را در دست داشتند به شهر غزنی داخل شدند، بعضی‌ها آشکارا می‌گفتند که آن‌ها سوگندشان در حصۀ ادای نماز عید در مسجد "عیدگاه" شهر غزنی را به جا کردند.
 بعد از ختم آتش‌بس سه روزه میان طالبان و رژیم در عید رمضان گذشته، حملات طالبان بالای مـواضـع دولـتـی در
در ولایت غزنی و ولسوالی‌های‌ آن، مثل اکثر ولایات کشور، با تاکتیک جدید شدت بیش‌تری یافت که در بعضی موارد با دست‌آوردهای معین و بعضاً مهمی هم هم‌راه بود.
هم‌زمان با این حملات، گاه و بی‌گاه آوازۀ تهاجم وسیع طالبان غرض تصرف شهر غزنی نیز در بین مردم زیاد شده می‌رفت و منابعی از طالبان و افرادی از رژیم نیز این آوازه‌ها را تائید می‌کردند.
از آن‌جایی‌که تلفات نیروهای نظامی رژیم، به خصوص پولیس، در ولایت غزنی، مثل اکثر ولایات دیگر، خیلی بالا رفته بود، طوری که در هر شبانه روز در حدود 15 (پانزده) نفر کشته می‌شدند، رژِیم تصمیم به جمع کردن پوسته‌های کمربندی شهر غزنی گرفته و تعداد زیادی از آن‌ها را جمع کرد. هم‌چنان پوسته‌های پراگندۀ اکثر ولسوالی‌ها را نیز جمع کرده و آن‌ها را در مراکز ولسوالی‌ها یا شهر غزنی و یا نزدیک به شهر جابجا نمود.
بعضی از قطعات ریزرف پولیس، "امنیت ملی" و اردوی رژیم از کابل به غزنی آمده و هر کدام در موقعیت هایی در داخل شهر غزنی جابه‌جا شدند. مراجعۀ افراد جدید برای سوق یافتن در صفوف پولیس و اردوی رژیم به صفر رسیده و فرار نظامیان از قطعات مربوطۀ شان ادامه داشت و روزبه‌روز بیش‌تر می‌شد.
از جانب دیگر شایعات حملۀ طالبان بالای شهر غزنی هم برای مردم و هم برای رژیم عادی شده می‌رفت و چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت. چنان‌چه استفاده از تعطیلات و رخصتی‌ها در قطعات نظامی رژیم طبق معمول جریان داشت.
روز سه شنبه 16 اسد، از تجمع زیاد افراد طالبان در اطراف شهر و رسیدن چندین مقام نظامی بلند پایۀ طالبان از ولایات هم‌جوار و هم‌چنان مشاوین خارجی آن‌ها به تجمع مذکور و دایر شدن جلسات طالبان در مناطق مختلف گزارش شده بود. به تعقیب آن عصر روز پنج‌شنبه 18 اسد راپورهایی مبنی بر حملۀ سرتاسری طالبان بالای شهر غزنی به اشتراک بیش‌تر از 2000 (دوهزار) نفر در شبِ پیشِ رو خبر می‌داد.
حملۀ عمومی طالبان بالای شهر غزنی بر اساس همین فیصلۀ قبلاً تصویب شده، ساعت 10 شب 18/19 اسد شروع گردید.    
مساعد شدن وضعیت پاکستان برای فعالیت‌های بیش‌تر طالبان:
ماه‌ها قبل از انتخابات پارلمانی سال جاری پاکستان به خوبی روشن بود که ارتش پاکستان برای ناکام ساختنِ حزب تحت رهبری نواز شریف (مسلم لیگ نواز) از طریق تقویت غیر مستقیم و حتی مستقیم حزب تحت رهبری عمران خان (تحریک انصاف پاکستان) زمینه‌سازی می‌نماید. در واقع از همین طریق برای نواز شریف و افراد خانواده اش به جرم فساد مالی عظیم، طبق اسناد مؤثق، دوسیه‌سازی شد و به همین جرم از صدر اعظمی پاکستان و رهبری حزب مسلم لیگ معزول گردید.  
اما جرم اصلی نواز شریف در نزد ارتش قدرت‌مند پاکستان، که در واقع قدرت اصلی دولتی در پاکستان را در دست دارد، برقراری مناسبات دوستانۀ نزدیک سیاسی و حتی شخصی و خانوادگی میان او و مودی (صدراعظم هند) و خانواده اش بود. این مناسبات سیاسی و خانوادگی نزدیک مبتنی بر موضع‌گیری نواز شریف علیه ارتش پاکستان، به عنوان منبع و مجری اصلی کشمکش میان هند و پاکستان، بود.
در واقع نواز شریف و حزب تحت رهبری اش (مسلم لیگ نواز) که در آن زمان بر سر قدرت بودند و مسیر سازش و تخفیف تشنج با هند، منجمله در مسایل مربوط به کشمیر، را در پیش گرفته بودند، اتکای اصلی شان در سطح منطقه و جهان بالای دولت امپریالیستی امریکا و متحدین امپریالیستی و ارتجاعی اش، به شمول دولت توسعه طلب هند تحت رهبری مودی به عنوان یکی از اعضای اتحاد ضد چینی امریکا، جاپان، استرالیا و هند در منطقۀ آسیا- پاسیفیک، بود.    
اگر در انتخابات پارلمانی پاکستان حزب مسلم لیگ و نواز شریف برنده می‌شدند این امکان قویاً وجود داشت که شرایط در پاکستان برای طالبان افغانستان حداقل نسبتاً نامساعد گردد و این امکان به وجود می‌امد که رهبران شان از پاکستان اخراج شوند. در آن زمان با وجودی که طالبان تا حدی به جنگ در افغانستان ادامه می‌دادند، اما در مقابل پیش‌نهادات رژیم دست‌نشانده مبنی بر آغاز مذاکرات دوجانبه برای صلح و برقراری آتش بس، برای مدتی به نحوی سکوت اختیار کرده بودند. در آن زمان طالبان افغانستان در مورد اوضاع بعد از انتخابات پارلمانی در پاکستان قویاً تشویش داشتند.
اما کمی پیش از انتخابات پارلمانی پاکستان در ماه جولای سال جاری، نواز شریف به زندان افتاد و ازین طریق شکست انتخاباتی حزب مسلم لیگ، پیش از انتخابات مذکور، اعلام گردید. بدین ترتیب وضعی که در پاکستان پیش آمد تا حدی باعث رفع تشویش طالبان افغانستان در مورد اوضاع پاکستان گردید.
بهر حال، وقتی حزب تحت رهبری عمران خان یعنی "تحریک انصاف پاکستان" برندۀ انتخابات پارلمانی پاکستان اعلام گردید و سپس حکومت جدید پاکستان تحت رهبری وی تشکیل گردید، طالبان افغانستان نفس راحتی کشیدند و تشویش چندین ماهۀ قبلی شان در مورد اوضاع پاکستان رفع گردید.
پیروزی انتخاباتی عمران خان و "تحریک انصاف پاکستان" در واقع برای طالبان افغانستان به این معنا بود که بعد ازین انتخابات، "حکومت ملکی" پاکستان نه در ضدیت با ارتش پاکستان بلکه هم‌آهنگ با آن، سیاست ضد هندی واحدی را تعقیب می‌نمایند و این سیاست ضد هندی در مورد مسایل افغانستان و رژیم دست نشاندۀ اشغال‌گران در افغانستان به عنوان یکی از دوستان دولت هند را نیز در بر خواهد گرفت و بیش‌تر از پیش واضح‌تر و روشن‌تر پیش برده خواهد شد.
در واقع به دلیل نزدیکی نظامی دولت ارتجاعی توسعه طلب هند با دولت امپریالیستی امریکا و متحدینش در منطقۀ آسیا- پاسیفیک است که دولت پاکستان نیز تا حدی از دولت امریکا دور شده و به طرف دولت سوسیال امپریالیستی چین و دولت امپریالیستی روسیه نزدیک گردیده است.
نزدیکی از قبل شکل گرفتۀ طالبان افغانستان با دولت امپریالیستی روسیه و دولت سوسیال امپریالیستی چین را نیز باید بخشی از پروسۀ شکل‌گیری یک نوع هم‌نوایی عمومی آسیایی علیه اشغال‌گران امپریالیست امریکایی و متحدین غربی آن در افغانستان به حساب آورد. بنابرین بعد از انتخابات پارلمانی پاکستان، طالبان افغانستان از پشت‌گرمی و حمایت واضح‌تر ارتش پاکستان و "حکومت ملکی" پاکستان برخوردار شده است. این پشت‌گرمی و حمایت واضح‌تر از قبل "دوستان" پاکستانی طالبان افغانستان از آن‌ها ممکن است یکی از دلایل مهم راه اندازی جنگ بالای شهر غزنی توسط آن‌ها بوده باشد.
تعداد نیروها و تسلیحات و تجهیزات طالبان در جنگ:
در حملۀ طالبان بر شهر غزنی، علاوه بر شرکت وسیع نیروهای طالبان از سراسر ولایت غزنی به شمول شرکت وسیع نیروهای موسوم به "مرکز"- که طالبان شهر غزنی و حومه‌های آن را در برمی‌گیرد-، حداقل نیروهایی از ولایات پکتیکا و وردگ شرکت نموده بودند. هم‌چنان نیروهای بسیج شده از پاکستان، شامل طالبان افغانستانی مقیم پاکستان و نیروهای بنیادگرای پاکستانی، از قبیل طالبان پاکستانی و لشکر طیبه، درین حمله سهیم بوده اند.
درین حمله تنها در حدود 130 (یک‌صدو سی) نفر از طالبان مربوط به ولسوالی قره‌باغ غزنی سهم داشته اند. شرکت طالبان مربوط به ولسوالی‌های واغظ، خوگانی، رشیدان، اندر، ده‌یک، گیرو، مقر، ... و به ویژه ولسوالی ناوه، که حتی بعد از سرنگونی امارت اسلامی طالبان تا حال تحت کنترل طالبان باقی مانده است و حیثیت منطقۀ پای‌گاهی مرکزی طالبان در ولایت غزنی و ولایات هم‌جوار و مرکز نقل و انتقالات آن‌ها به سمت شمال را بازی می‌نماید نیز درین حمله وسیع بوده است.
گفته می‌شود که مجموع طالبان "مرکز"، که در حدود 200 نفر بوده اند، درین حمله سهیم بوده اند. این‌ها شامل طالبان سپندده، روضه، کشک، خشیک، بهلول، آرزو و سایر روستاهای تاجیک نشین حومۀ شهر غزنی و هم‌چـنـان طـالبـان داخـل شـهـر غـزنـی هستند.
گروپ مربوط به "باقی سوز" (باقی سبز) از بیات‌های بکاول (یکی از روستاهای حـومـۀ شـمـالِ شـهـر غـزنـی) کـه خودش زندانی است، نیز درین حمله سهم داشته است.
برعلاوه، روستاهای "قره‌باغی" در جنوب غرب شهر غزنی- که مربـوط بـه مـرکـز غـزنـی اسـت- از چـنـد سـال بـه این‌طرف تحت تصرف طالبان قرار دارد و تعدادی از افراد اهالی آن به بخش نظامی طالبان تعلق دارند. این روستاها نه تنها در جریان جنگ یکی  از مراکز تجمع طالبان و نیروهای متحد پاکستانی آن‌ها بوده است، بلکه طالبان نظامی آن در جنگ نیز سهیم بوده اند. 
گروپ طالبان علاءالدینی، یکی از مناطق مربوط به ولسوالی ناهور، نیز درین حمله سهیم بوده اند. چنان‌چه یکی از باشندگان نوآباد غزنی که از اهالی علاءالدینی است به اتهام ارتباط با این گروپ و کمک به طالبان در خلع سلاح پوستۀ پولیس در نوآباد (حومۀ شمال غربی شهر غزنی) توسط پولیس رژیم بعد از جنگ دست‌گیر گردید و تقریباً یک هفته بعد در اثر فشار اهالی محل آزاد گردید. همین گروپ طالبان با همکاری طالبان جغتوی وردگ بعد از ختم جنگ شهر غزنی مرکز ولسوالی ناهور (دوآِّبی) را مورد حمله قرار داده و چند ساعت با نیروهای رژیم در آن‌جا درگیری داشته است.
هر سه گروپ فوق‌الذکر متعلق به هزاره‌ها و در سطح وسیع‌تری متعلق به اهل تشیع هستند. حضور این سه گروپ و برعلاوه حضور طالبان تاجیک تبار "مرکز" در جنگ شهر غزنی نشان می‌دهد که حداقل قسماً محدودیت ملیتی طالبان به عنوان یک حرکت پشتون تبار در ولایت غزنی رفع گردیده است.
به این ترتیب با یک محاسبۀ تخمینی، می‌توان گفت که طالبان درین حمله بیش‌تر از 2000 (دوهزار) نفر نیروهای نظامی و کمکی را از مناطق مختلف ولایت غزنی، وردگ و پکتیکا و هم‌چنان پاکستان بسیج نموده بودند که از ابتدای مقاومت جنگی طالبان علیه اشغال‌گران امریکایی و متحدین شان از لحاظ تعداد در نوع خود بی‌سابقه بوده است.
تسلیحات و تجهیزات نظامی عمومی طالبان در جنگ غزنی شامل تفنگ‌های کلاشنکوف قدیمی و مهمات جدید روسی، ماشین‌دارهای قدیمی پیکا و مهمات جدید روسی و راکت اندازهای قدیمی آر پی جی 7 و راکت‌های روسی جدید آن بود. مهمات جدید این سلاح‌ها را احتمالاً به تازگی روس‌ها با طالبان کمک کرده باشند.
یگانه سلاح جدیدی که توسط طالبان در جنگ غزنی به طور مؤثر مورد استفاده قرار گرفت راکت اندازها و راکت‌های 82 (هشتادودو)ی روسی بود. زره پوش‌های سنگین امریکایی در مقابل راکت های آر پی جی 7 قدیمی روسی مقاوم است، ولی راکت‌های 82 (هشتادودو)ی روسی که نسبت به آن راکت‌های قدیمی روسی قوی‌تر و دارای برد بیش‌تر است، می‌تواند تا فاصلۀ معینی زره پوش‌های سنگین امریکایی را بشکافد و برعلاوه می‌تواند در ارتفاعات نسبتاً پایین هلیکوپترهای امریکایی مربوط به اردوی پوشالی و نیروهای اشغال‌گر امریکایی را نیز مورد هدف قرار دهد. امکان دارد که یک پروند هلیکوپتر اردوی پوشالی که در جریان انتقال کوماندوهای اردوی مذکور به شهر غزنی مورد هدف قرار گرفته بود توسط همین اسلحه زده شده باشد.
قبلاً گفته می‌شد که طالبان در جنگ‌های ولسوالی‌های ولایت غزنی از تفنگ‌های روسی مجهز با دوربین‌های شب‌بین استفاده می‌کنند، ولی در جنگ شهر غزنی هیچ گزارشی از استفادۀ آن‌ها ازین نوع سلاح‌ها وجود نداشته است. بنابرین قویاً احتمال دارد که گفته‌های مذکور صرفاً افواهاتی از جانب عوامل رژیم مزدور به‌خاطر پوشاندن دلایل شکست‌های پی‌هم‌شان در آن جنگ ها بوده باشد. البته این امکان وجود دارد که در جنگ‌های مذکور طالبان از تفنگ‌های دوربین‌دار قدیمی روسی که در افغانستان به "درازنوف" معروف است و در واقع شکل نسبتاً مدرن و نیمه اتومات تفنگ‌های قدیمی‌تر روسی "نیکلای" و "بلشویک" است کار گرفته باشند. دوربین‌های آن تفنگ‌ها قبلاً شب‌بین نبوده اند و از مجهز شدن شان با دوربین‌های شب‌بین جدید معلومات مؤثقی در دست نیست.
در جنگ شهر غزنی نیروهای طالبان تقریباً در مجموع از انواع مختلف هاوان استفاده نکرده اند و هم‌چنان غیر از مسیر بزرگ‌راه کابل- قندهار، در جاهای دیگر مین‌گذاری نیز نداشته اند.   
مخابره‌های مورد استفادۀ گروپ‌های مخابرۀ طالبان در جنگ شهر غزنی همان مخابرۀ‌های دارای برد حداکثر 35 کیلومتر قدیمی بوده است که حتی در زمان جنگ مقاومت ضد "شوروی" در بازارهای پاکستان به فراوانی یافت می‌شد. ولی گروپ‌های مخابرۀ طالبان حتی در استفاده از چنین وسایل مخابراتی قدیمی ناشیانه عمل می‌کرده اند، اکثراً بدون استفاده از رمز و به‌صورت عادی صحبت می‌کرده اند و از قرار معلوم آموزش‌های چندان مؤثری نداشته اند.
نیروهای طالبان حسب معمول یونیفورم نظامی یک‌دستی نداشته اند. اکثر آن‌ها از همان لباس معمول وطنی یعنی پیراهن و تنبان، لنگی و چپلی یا بوت چرمی یا حتی بوت پلاستیکی استفاده می‌کرده اند، تنها تعداد معینی از آن‌ها پطلون و چنپر به اصطلاح پلنگی، که ممکن است از نیروهای رژیم به غنیمت گرفته بوده باشند، به تن داشته اند، آن‌هم اکثراً بدون کلاه و کفش عسکری و به‌جای کلاه عسکری دستمال بر سر می‌بسته اند و بوت معمولی چرمی یا حتی پلاستیکی به پا داشته اند. 
برای گروپ‌های نظامی سیار داشتن حداقل امکانات صحی برای رساندن کمک‌های اولیه به مجروحان جنگ یا انتقال آن‌ها به مراکز صحی پشت جبهه یک ضرورت جدی است. بدون این‌گونه امکانات ممکن است یک فرد زخمی در جنگ در اثر خونریزی از یک زخم یا زخم‌های معمولی تلف گردد. گروپ‌های نظامی طالبان در جنگ شهر غزنی، تقریباً در مجموع فاقد چنین امکاناتی بوده اند. حتی مناطق پای‌گاهی‌ طالبان فاقد مراکز صحی برای رسیدگی به زخمیان جنگ هستند. به همین جهت یا زخمیان به پاکستان انتقال داده می‌شوند، یا کار شان در داخل کشور به شفاخانه‌های دولتی کشیده می‌شود که اکثراً در حال زخمی بودن توسط پولیس رژیم، حتی در داخل شفاخانه‌ها، شکنجه می‌شوند و تلف یا معیوب می‌گردند و یا هم به حال خود رها می‌شوند. صلیب سرخ بین‌المللی برای تداوی این مجروحان جنگی نه امکاناتی در داخل افغانستان فراهم کرده است و نه در پشت مرزهای کشور.
حتی یک نفر از نیروهای طالبان در جنگ شهر غزنی هم پتک آب نداشته است و بعضی از آن‌ها با چنین چیزی آشنایی هم نداشته اند. این مشکل در زمان جنگ مقاومت ضد "شوروی" نیز وجود داشت و حتی تا آخر آن جنگ عمدتاً حل ناشده باقی ماند.
مهم‌ترین وسیلۀ نقلیۀ طالبان موتر سایکل است. اما نیروهای آن‌ها در جنگ شهر غزنی علاوه از استفاده ازین وسیلۀ نقلیۀ عمومی شان، تعداد نسبتاً زیادی موترهای "رینجر" غنیمت گرفته شده از پولیس رژیم و هم‌چنان تعداد معینی زره‌پوش‌های غنیمتی از پولیس و اردوی رژیم در جنگ‌های قبلی و در جریان جنگ شهر غزنی را نیز در اختیار داشته اند. تعدادی از آن‌ها تا آخر جنگ شهر غزنی در اثر بم‌باران طیارات و هلیکوپترهای امریکایی و رژیم از میان رفتند و گفته می‌شود که تعداد دیگرشان به مناطق تحت تصرف طالبان در اطراف ولایت غزنی انتقال داده شده اند.
تعداد نیروها و تجهیزات رژیم پوشالی و اشغال‌گران امریکایی در جنگ:
تعداد نیروهای رژیم پوشالی در جنگ در روی کاغذ تنها از ولایت غزنی شامل 2400 نفر از اردو، 1800 نفر از پولیس و تشکیلات نسبتاً کوچک نظامیان مربوط به "امنیت ملی" رژیم در مرکز و مربوطات ولایت غزنی بوده بوده است که جمعاً تقریباً به 4500 (چهار هزار و پنج‌صد) نفر می‌رسیده است و بر این مجموعه 300 (سه‌صد) پولیس قندهاری را که همراه با قوماندان امنیۀ جدید ولایت غزنی از قندهار آورده شده نیز باید علاوه نمود. در هر حال، تعداد واقعی این نیروها هم‌راه با نیروهای ریزرف پولیس، "امنیت ملی" و اردوی رژیم که قبلاً از کابل به غزنی آمده بودند، حداقل برابر با مجموع نیروهای بسـیـج شـده از ولایـات غـزنـی، وردگ و پـکـتـیـکـا و پـاکـسـتـان توسط طالبان بوده است.
تعداد مجموعی نیروهای کمکی "امنیت ملی"، "پولیس" و "اردو"ی رژیم، به شمول کوماندوها، که در جریان جنگ از کابل به غزنی انتقال یافتند برای ما به طور دقیق معلوم شده نتوانست. یک‌بار نیروی کمکی برای "امنیت ملی"، یک‌بار نیروی کمکی کوماندو و دوبار نیروی معمولی کمکی اردو برای "لوا"ی اردوی پوشالی و حداقل دوبار نیروی کمکی پولیس برای پولیس پوشالی رژیم دست‌نشانده در جریان جنگ به غزنی رسیده است و سلسلۀ ورود نیروهای کمکی بعد از جنگ نیز تا حدی ادامه یافته است. ولی اجمالاً و در افواهات میان مردم گفته می‌شود که در حال حاضر تقریباً 4000 (چهار هزار) نفر نیروهای نظامی زمینی کمکی رژیم، علاوه از نیروهای سابقاً موجود رژیم در غزنی حضور دارند. به این ترتیب در حال حاضر مجموع نیروهای نظامی زمینی رژیم در غزنی تقریباً به 6000 (شش هزار) نفر می‌رسد. این نیروها در سه بخش پیاده، توپچی و زرهی همه تا دندان مسلح و مجهز هستند.
یک گروپ از نیروهای زمینی امریکایی نیز در جریان جنگ و بعد از جنگ در ناحیۀ "اسپند ده" در حومۀ جنوبی شهر غزنی دیده شده است.     
نیروهای هوایی امریکایی از عصر روز چهارم جنگ تا پایان شب پنجم جنگ، برای مدت بیش‌تر از 12 ساعت فعالانه و در واقع انحصاری در سرکوب نیروهای طالبان شرکت کردند، ولی پیش از آن در جنگ شرکت نداشتند و پس از آن نیز گاهگاهی و به طور مقطعی در جنگ شرکت می‌کنند. اما نیروهای هوایی رژیم پوشالی، بیش‌تر با استفاده از طیارات باقی‌مانده از جنگ دوم جهانی به نام "سوپرتوکانو" و هلیکوپترهای مستعمل و نسبتاً عقب‌ماندۀ "بلک هاگ" امریکایی، که مورد استفادۀ نیروهای هوایی امریکا قرار ندارند، چه در جریان جنگ و چه در زمان بعد از جنگ شهر غزنی، فعالانه در فضای شهر غزنی و فضای اطراف آن و حتی فضای ولسوالی‌های ولایت غزنی حضور دارند و به تعقیب و سرکوب طالبان ادامه می‌دهند. تعداد طیارات و هلیکوپترهای جنگی رژیم پوشالی و اشغال‌گران امریکایی، حتی تعداد تخمینی آن‌ها، برای ما معلوم شده نتوانست.   
نـقـشـۀ جـنـگی طـالـبـان:
شروع حمله: ساعت 10 (ده) شب 19/18 اسد.  
جناح‌بندی و استقامت حرکت نیروها:
جـنـاح اول:
با نام مستعار"خـالـد" شامل 1000 (هزار) الی 1200 (یک هزار و دوصد) نفر نظامی و کمکی. سمت حرکت: از غرب شهر غزنی به طرف مرکز شهر. هدف اصلی حمله: تصرف قوماندانی امنیه و ولایت رژیم در شهـر غـزنـی.
جـنـاح دوم:
با نام مستعار"خـنـجـر" شامل 500 (پنج‌صد) نظامی. سمت حرکت: از شمال شهر غزنی به طرف مرکز شهر. هدف اصلی حمله: تصرف "امنیت ملی" و ولایت رژیم در شهر غزنی.
جـنـاح سـوم:
با نام مستعار "ابـوعـمـر" شامل 300 (سه صد) نظامی. سمت حرکت: از جنوب شهر غزنی به طرف بزرگ‌راه کابل- قندهار. هدف اصلی حمله: مصروف نمودن "لـوا"ی "اردوی" رژیم در ولایت غزنی، کـنـتـرل بـزرگ‌راه کابل- قندهار، تصرف پوسته‌های بزرگ‌راه و جلوگیری از رسیدن کمک به "امنیت ملی" و "قومندانی امنیۀ" رژیم.
جـنـاح چـهـارم:
با نام مستعار "مـبـارز" شامل 300 (سه صد) نظامی. سمت حرکت: از جنوب شـهـر غـزنـی بـه طـرف حـوزۀ  پولیس ولایتی رژیم و سرک غربی ساختمان ولایت رژیم (سرک هدۀ قره‌باغ). هدف اصلی حمله: تصرف حوزۀ چهارم پولیس شهر غزنی و پوسته‌های نظامی رژیم در داخل شهر.     
تکمیل تصفیۀ شهر ظرف چند ساعت. محل تجمع کل نیروها در ساختمان ولایت. ادای نماز جمعه در مسجد الجهاد. جمع‌آوری ریش‌سفیدان شهر در مسجد و خواندن پیام مولوی هیبةالله رهبر طالبان. فرستادن جمعی از ریش‌سفیدان شهر به شمول چند نفر انتحاری یا به تعبیر طالبان"فدایی" (استشهادی) به "لوا" و دعوت از نیروهای "لوا" برای تسلیمی. اگر "لوا" تسلیم نشد توسط انتحاری‌ها (فدایی‌ها یا استشهادی‌ها) از درون و به صورت گروهی و هم‌زمـان از بیرون مورد حمله قرار بگیرد و به طور مکمل تصفیه گردد.
نقشۀ جنگی رژیم پوشالی و اشغال‌گران امریکایی:
نـقـشـۀ جـنـگی رژیـم:
همان طوری که قبلاً گفتیم سلسلۀ جنگ‌ها از ابتدای سال جاری خورشیدی تا زمان جنگ شهر غزنی پیوسته به ضرر رژیم پوشالی رقم خورد و در اثر این شکست‌های پیهم مناطق تحت کنترل رژیم در ولایت غزنی پیوسته کاهش یافت.
چند روز قبل از جنگ شهر غزنی والی جدید ولایت که فرمان‌دهی کل قوای جنگی رژیم در ولایت را به نمایندگی از "رئیس جمهور" رژیم بر عهده دارد از ولایت خارج شد و فرمان‌دهی کل قوای جنگی رژیم در ولایت را بر عهدۀ قوماندان امنیۀ ولایت گذاشت. رتبۀ منصب‌داری قوماندان امنیۀ ولایت غزنی معادل "دگرمن" یا "دگرمل" در اردوی رژیم است، در حالی که قوماندان "لوا"ی اردوی رژیم در ولایت غزنی "برید جنرال" است. ظاهراً این "برید جنرال" اردوی رژیم پوشالی حتی قبل از جنگ از پذیرفتن فرمان‌دهی عمومی افسر پولیسی که دو رتبه پایین‌تر از خودش قرار دارد، سر باز زد و در مقابل امر والی ولایت تمرد نمود. 
در نتیجه، در شبانه روز اول، دوم و سوم جنگ، مجموعۀ قوای اردوی رژیم در ولایت غزنی تماشاچی جنگ طالبان با نیروهای فروپاشیدۀ پولیس رژیم و هم‌چنان نیروهای "امنیت ملی" رژیم در ولایت و نیروهای کمکی محدود آن باقی ماند. فرماندۀ "لوا"ی اردوی رژیم در ولایت در ظرف این سه روز به قوای کمکی اردوی رژیم که از کابل و پکتیا آمده بودند، نیز اجازۀ داخل شدن به میدان جنگ را نداد. قوای کمکی اعزامی از کابل که عصر روز اول جنگ به کوتل روضه رسیده بود تا آخر روز سوم جنگ به بهانۀ مسدود بودن بزرگ‌راه کابل- قندهار در داخل شهر غزنی، در کوتل روضه معطل نگه داشته شد و قوای کمکی اعزامی از پکتیا نیز در محلی دور از میدان جنگ شهر معطل نگه داشته شد.
تنها پس از آن که به امر اشرف غنی "رئیس جمهور" پوشالی رژیم دست‌نشانده، فرمان‌دهی عمومی جنگ غزنی به لوی درستیز اردوی رژِیم سپرده شد، تمرد قوماندان "لوا"ی اردوی رژیم در غزنی پایان یافت و نیروهای اردوی رژیم، اعم از قوای قبلاً مستقر در ولایت و قوای کمکی به شمول کوماندوهای کمکی از کابل، در ساعات اولیۀ شب چهارم جنگ به میدان جنگ وارد شدند. تا این زمان در واقع رژیم پوشالی نقشه‌ای برای پیش‌برد جنگ شهر غزنی نداشت.
نقشه ای که توسط لوی درستیز اردوی پوشالی، و در واقع تصویب شده توسط "شورای امنیت ملی رژیم"، طرح گردیده، شامل نکات ذیل است:
1 -- جلوگیری از "سقوط مطلق" شهر غزنی به دست طالبان و نجات قوماندانی امنیه، ولایت و "امنیت ملی" رژیم
در شهر غزنی.
2 --  تصفیۀ شهر از وجود نیروهای طالبان.
3 --  تصفیۀ حومه‌های شهر از وجود نیروهای طالبان، افراز مجدد پوسته‌های کمربند امنیتی اطراف شهر غزنی و تقویت و گسترش پوسته‌های مذکور
4 --  پیش‌روی نیروهای رژیم به مناطق اطراف و پس گرفـتـن ولـسـوالـی‌هـای تـصـرف شـده تـوسـط طـالـبـان از نیروهای آن‌ها که منظور از آن پس گرفتن ساختمان ولسوالی‌ها و بازارهای مربوطۀ آن‌ها از طالبان است.
5 --  "تأمین امنیت" بزرگ‌راه کابل- قندهار در ساحۀ ولایت غزنی به مثابۀ جنبۀ بسیار مهمی ازین نقشـۀ جـنـگـی.  
پس گرفتن ساحات روستایی تحت تصرف طالبان در ولسوالی‌ها در این نقشه وجود ندارد.
این نقشه چند روز پس از ختم جنگ پنج شبانه روزه توسط والی رژیم در ولایت غزنی اعلام گردید. آن‌چه در این نقشۀ جنگی ناگفته باقی مانده است، "تقاضا"ی کمک هوایی از نیروهای اشغال‌گر امریکایی برای بیرون کردن نیروهای طالبان از شهر غزنی است. این "تقاضا" به عمل آمد و طیارات و هلیکوپترهای امریکایی عصر روز چهارم جنگ، فضای جنگ در شهر غزنی و حومه‌های اطراف آن را اشغال نمودند و به تعداد خیلی زیاد و فعالانه به سرکوب و تعقیب نیروهای در حال عقب نشینی غیر منظم طالبان از شهر غزنی پرداختند.
نقشۀ جنگی اشغال‌گران امپریالیست امریکایی:
اشغالگران امپریالیست امریکایی نقشۀ جنگی واضحی را مطرح و عنوان نکردند تا گویا بعداً نشان دهند که نیروهای هوایی آن‌ها طبق درخواست رژیم و به صورت مقطعی در جنگ شرکت کرده اند و نه بر اساس نقشۀ جنگی از پیش تعیین شده‌ای. اما واقعیت‌های جنگ نشان می‌دهند که آن‌ها نقشۀ محیلانه‌ای در سر داشته اند.
اشغال‌گران امریکایی از طریق نمایندگان‌شان در چند دور مذاکرات مقدماتی در کابل و قطر با گفتن پیوستۀ این سخن که گویا مشکل افغانستان راه حل نظامی ندارد، نمایندگان و رهبران عالی طالبان را دچار این توهم ساختند که گویا آن‌ها دیگر در جنگ‌های افغانستان فعالانه مداخله نخواهند کرد و فقط در پی این هستند که طالبان و رژیم را به دور میز مذاکرات برای صلح بنشانند تا جنگ در افغانستان خاتمه یابد. در واقع به همین جهت بود که طالبان در نقشۀ جنگی شان خطر حملات هوایی وسیع طیارات و هلیکوپترهای امریکایی بالای نیروهای‌شان را در جنگ شهر غزنی به صورت جدی در نظر نگرفته بودند. اگر آن‌ها این خطر را به صورت جدی در نظر می‌گرفتند، درست همان شب چهارم جنگ، که لوی درستیز اردوی پوشالی فرمان‌دهی عمومی جنگ را بر عهده گرفت و نیروهای اردوی رژیم دست‌نشانده فعالانه به میدان جنگ داخل گردیدند و چانس تصرف قوماندانی امنیۀ رژیم نیز از میان رفت، فرصت داشتند که قبل از شروع حملات هوایی وسیع امریکایی‌ها از شهر غزنی به صورت منظم عقب‌نشینی نمایند و تلفات شان را حداقل به نصف تقلیل دهند. اما آن‌ها این کار را نکردند و هم‌چنان در داخل شهر غزنی باقی ماندند و در نتیجه عقب‌نشینی غیرمنظم بر نیروهای شان تحمیل گردید و تلفات شان دوبرابر گردید.    
جریان واقعی جنگ پنج شبانه روزه:
از طـرف نـیـروهـای طـالـبـان:
افراد "خالد" سر ساعت 10 (ده) شب حمله بر پوسته‌های پولیس، پوستۀ مابین قبرستان‌ها و پوستۀ پیر قرض‌دارها آغاز می‌کنند و آن‌ها را در مدت زمان کوتاهی تصرف شده و پیش‌روی شان را به سمت قوماندانی امنیۀ رژیم در ولایت غزنی ادامه می‌دهند و می‌توانند بسیار ساده و سریع خود را به نزدیکی‌های قوماندانی امنیه برساند. ساعت یک بجۀ شب یعنی سه ساعت بعد از آغاز حمله، "خالد" از فتح پوسته ها و حتی قوماندانی امنیه خبر داده بود. در واقع "خالد" در همان ساعات اولیۀ حمله توانسته بود تعدادی از افرادش را از طریق مارکیتی که در پشت قوماندانی امنیه قرار دارد به قوماندانی امنیه نزدیک کند و با استفاده از زینه بالای بام قوماندانی امنیه برساند و حتی عده ای را به داخل محوطۀ قوماندانی امنیه نفوذ دهد و جنگ را ادامه دهد.
هم‌زمان افراد "مبارز" می‌توانند پوسته‌های سرپل حیدرآباد، پوستۀ حوزۀ دوم پـولـیـس شـهـر غـزنـی و سـر ادۀ قره‌باغ را در مدت کوتاهی پاک‌سازی نمایند.
افراد "خنجر" با گرفتن "پوستۀ روضه" و "پوستۀ مارکیت" می‌توانند خودشان را به "پل کابل" برسانند.
افراد "ابوعمر" می‌توانند در همان شب اول حمله، کنترل بزرگ‌راه کابـل – قـنـدهار از نـانـی تـا بـازار شـاه‌بـاز و تـا دروازۀ بلخ را به دست بیاورند.

از طرف نـیـروهـای رژیـم پـوشـالـی و اشغال‌گران امریکایی:
افراد قطعۀ "01" مربوط "امنیت ملی" رژیم که پیش از جنگ از کابل آمده و به ریاست "امنیت ملی" رژیم در شهر غزنی رسیده بود، در منطقۀ "پل کابل" و "چوک مسعود" جابه‌جا شده و جلو پیش‌روی افراد "خنجر" را می‌گیرند. شب دوم حملۀ طالبان نیروی هوایی رژیم عملیات هوایی را شروع نموده و افراد "خنجر" را که در "پل کابل" و اطراف آن پل موقعیت دارند مورد هدف قرار ‌می‌دهند. افراد این قطعه به کمک حملات هوایی می‌‌توانند در قدم اول جلو پیش‌روی افراد "خنجر" را بگیرند و سپس تا اوایل شب چهارم جنگ، آن‌ها را از ساحـۀ "پل کابل" و اطـراف آن تصفیه نمایند و راه ورود قوای کمکی "اردو"ی رژیم به داخل شهر غزنی را باز نمایند.
قوای اصلی کمکی "اردو"ی رژیم که در شام روز اول جنگ پس از درگیری‌هایی با نیروهای طالبان ولایت وردگ در منطقۀ سیدآباد وردگ به کوتل روضه در نزدیکی شمال شهر غزنی می‌رسند مدت دو روز و یک شب در کوتل روضه متوقف می‌مانند و سرانجام در شب چهارم جنگ، ظاهراً پس از تصفیه شدن افراد "خنجر" از ساحۀ پل کابل و اطراف آن و در حقیقت پس از سپرده شدن فرمان‌دهی عمومی جنگ به لوی درستیز اردوی پوشالی، به شهر غزنی داخل ‌می‌شوند.  
هم‌زمان با رسیدن قوای اصلی کمکی "اردو"ی رژیم به داخل شهر غزنی، تعداد چند پروند هلیکوپتر مربوط به قوای هوایی رژیم دست‌نشانده گروپ‌های کوماندوی اردوی رژیم را از کابل به غزنی انتقال می‌دهند. با وجودی که یک پروند ازین هلیکوپترها مورد هدف قرار می‌گیرد، هلیکوپترها می‌توانند در قرارگاه "لوا"ی اردوی رژیم در ساختمان پی. آر. تی. سابق نشست انجام ‌دهند و گروپ‌های کوماندو را به مقصد برسانند. کوماندوها با افراد "ابوعمر" به جنگ و زدوخورد پرداخته با عقب‌زدن آن‌ها و وارد آوردن تلفاتی بر آن‌ها راه شان را به طرف قوماندانی امنیه باز می‌نمایند. آن‌ها رمز مخابراتی طالبان را به دست آورده و با لباس محلی ویژۀ طالبان از همان راهی که طالبان به قوماندانی امنیه دخول اجرا نموده بودند خود را بالای بام قوماندانی امنیه ‌رسانده و پس از تصفیۀ افراد طالبان در بام ساختمان قوماندانی، افراد طالبان در داخل محوطۀ قوماندانی امنیه را نیز تصفیه می‌نمایند. بدین طریق فشار جنگ بالای قوماندانی امنیه کم‌تر ‌شده و افراد گیرمانده در آن‌جا غرض تعرض بالای طالبان از دو استقامت: یکی از قوماندانی امنیه به سمت بزازی و پیرقرض‌دارها و دیگری پیش‌روی در سرک ادۀ قره‌باغ (سرک غربی ولایت)، آماده ‌شده و دست به تعرض می‌زنند. آن‌ها تا آخر شب چهارم جنگ (شب یک‌شنبه/ دوشنبه) ‌می‌توانند چندین مارکیت بلند منزل در مسیر سرک بزازی و سرک ادۀ قره‌باغ را اشغال نمایند و می‌توانند از همین مواضع تا آخر جنگ چند تعرض طالبان بر قوماندانی امنیه و مسیر سرک مذکور را دفع نموده و تلفات نسبتاً سنگینی بر آن‌ها وارد نمایند.  
بعد از ظهر روز چهارم جنگ طیارات و هلیکوپترهای مربوط به قوای هوایی اشغال‌گر امریکایی در افغانستان فضای جنگ را اشغال می‌کنند. مرکز فرمان‌دهی عمومی طالبان و در عین‌حال مرکز فرمان‌دهی ستون اصلی نیروهای طالبان یعنی "خالد"، در مسجد "بلال" که در محلۀ "گدول" شهر غزنی موقعیت داشته است، تقریباً سر ساعت سه و نیم بعد از ظهر روز دوشنبه (روز چهارم جنگ) توسط دو پروند طیارۀ فانتوم امریکایی مورد حمله قرار ‌گرفته و بالای مسجد سه بمب انداخته می‌شود. کل مسجد با خاک یک‌سان می‌گردد و تمام افراد مقیم در آن که گفته می‌شود مجموعاً در حدود 30 (سی) نفر بوده اند همه در زیر ویرانه‌های مسجد دفن می‌شوند. گفته می‌شود که در میان آن‌ها 12 (دوازده) نفر از فرمان‌دهان بلند پایۀ طالبان نیز بوده اند.
طیارات فانتوم امریکایی در همان روز و شب متعاقب آن دوباره در فضای غزنی ظاهر ‌نشدند، اما هلیکوپترها و انواع دیگر طیارات امریکایی در اوقات باقیماندۀ روز چهارم و کل طول شب پنجم جنگ به حملات شان ادامه می‌دادند. حدود چهل پنج- پنجاه دقیقه بعد از بم‌باران مرکز فرماندهی عمومی طالبان، مرکز فرماندهی ستون "مبارز"، که در ابتدای "کوچۀ وردگ‌ها" در ناحیۀ "حیدر آباد" موقعیت داشت، نیز مورد اصابت راکت‌های هلیکوپترهای امریکایی قرار ‌می‌گیرد و چند نفر مستقر در آن همه از میان می‌روند.
با از میان رفتن مرکز فرمان‌دهی طالبان در مسجد بـلالِ "گـدول"، هـرج و مـرج، بـی‌نـظـمـی و قـطـع ارتـبـاط مـیـان گروپ‌های مختلف طالبان پیش می‌آید. بم‌باران و راکت زنی‌های طیارات و هلیکوپترهای امریکایی مدت بیش‌تر از 12 (دوازده) ساعت، از عصر روز چهارم جنگ تا آخر شب پنجم جنگ، بالای خطوط دفاعی و خطوط پشتیبانی طالبان ادامه می‌یابد و سبب عقب‌نشینی غیر منظم طالبان از مواضع شان در تمام شهر و حومه‌های نزدیک آن می‌شود.
در آخر روز چهارم جنگ، بازهم نیروهای کمکی تازه نفس اردوی پوشالی به تعداد زیاد و مجهز با وسایط جنگی از کابل می‌رسند، فوراً وارد میدان جنگ ‌می‌شوند و به تعقیب نیروهای در حال عقب‌نشینی طالبان در مـیـدان جـنـگ می‌پردازند.     
می‌توان گفت که تلفات سنگین طالبان در جنگ شهر غزنی در طول همین مدتِ بیش‌تر از 12 ساعت رقم می‌خورد. اگر نیروهای طالبان در همان شب چهارم جنگ که در واقع تا حد زیادی امید تصرف قوماندانی امنیه را از دست دادند، از مواضع شان در داخل شهر غزنی و حومه‌های نزدیک آن عقب نشینی می‌کردند، این امکان وجود داشت که مورد حملات هوایی طیارات و هلیکوپترهای امریکایی قرار نگیرند و از زمین نیز توسط نیروهای تازه نفس، کثیرالعده و مجهز اردوی پوشالی تعقیب نشوند و تلفات نیروهای آن‌ها می‌توانست نسبتاً خیلی کم باقی بماند.
در واقع در شب چهارم جنگ روحیۀ فرمان‌دهان "دلگی‌ها"- هر دلگی 5 (پنج) نفر- و "تولی‌ها"- هر تولی 50 (پنجاه) نفر- و جنگ‌جویان صفوف طالبان آمادۀ عقب‌نشینی بوده است. اما فرمان‌دهی عمومی طالبان تا زمانی که توسط طیارات امریکایی مورد هدف قرار نگرفت و از میان برده نشد، کوچک‌ترین توجهی به این روحیۀ عمومی نیروهای زیر فرمانش نکرد و هم‌چنان به تلاش‌های جنگی مذبوحانه ادامه داد، گو این‌که هیچ خطری از جانب نیروهای امریکایی و به ویژه قوای هوایی آن‌ها متوجۀ نیروهای زیر فرمانش و خودش نیست. تا حد زیادی عقب‌نشینی نیروهای طالبان در شب پنجم جنگ یک عقب نشینی نسبتاً غیر منظم بود و تلفات وسیع نیروهای آن‌ها نیز تا حد زیادی ناشی از همین عقب‌نشینی غیر منظم بوده است.
تـلـفـات جـنـگ:
تـلـفـات طـالـبـان:
تلفات طالبان درین جنگ بی‌سابقه بوده است. منابع مختلف رژیم و بیرون از رژیم تعداد تلفات آن‌ها را بین 400 (چهارصد) تا 1000(یک‌هزار) نفر و حتی تا 1500 (یک‌هزار و پنج‌صد) نفر می‌دانند. به نظر ما رقم تخمینی تلفات طالبان، شامل کشته‌شدگان، زخمیان شدید، دست‌گیرشدگان و فراریان از جنگ به بالاتر از 1000 (یک‌هزار) نفر می‌رسد.
تنها در قسمتی از روستاهای "قره‌باغی" فرمان‌دهان لشکر طیبۀ پاکستانی 80 (هشتاد) جسد را در یک چـاه خشک  انداخته و سپس چاه را با خاک پر کرده اند و دلیل شان این بوده که روح این جسدها از بدن شان جدا شده و اجساد بدون روح فقط یک چیز کثیف است.
تخمین زده می‌شود که تعداد تلفات طالبان در مرکز فرماندهی شان– مسجد بلالِ محلۀ گدول، یکی از محلات غربی شهر غزنی- مجموعا (شامل کشته‌شدگان و دست‌گیرشدگان) تقریباً 50 (پنجاه) نفر بوده است.  
دو تولی از نیروهای طالبان- هر تولی شامل 10 (ده) دلگی پنج‌نفره، که مجموعاً در حدود 100 (صد) نفر بوده اند، در قسمت پل بالای دریای غزنی در مسیر بزرگ‌راه کابل- قندهار، در جریان جنگ در میان نظامیان مربوط به "امنیت ملی" رژیم در شهر غزنی و نیروهای هوایی رژِیم دست نشانده گیر می‌افتند و تقریباً تمامی افراد شان نابود می‌شود.   
تنها 30 نفر از طالبان ولسوالی قره‌باغ غزنی در جریان جنگ شهر غزنی کشته می‌شوند و 30 نفر دیگرشـان نـیـز در تلاش ناکام بعدی برای تصرف مرکز ولسوالی مذکور از بین می‌روند (مجموعاً 60 (شصت) نفر).
تلفات طالبان "مرکز" – شامل کشته شدگان و زخمیان شدید ازین هم وسیع‌تر بوده است. در شهر غزنی شایع است که طالبان "مرکز" و روابط توده‌یی آن‌ها بیش‌تر از طالبان ولسوالی‌های ولایت غزنی درین جنگ کشته شده و صدمه دیده اند.
در دو طرف دریای غزنی واقع در مرکز شهر غزنی تعداد زیادی از لیلامی فروشان به کار و کاسبی مصروف بودند. تعداد زیادی از طالبان که در جریان یکی از روزهای جنگ در لیلامی فروشی‌ها گیر می‌افتند از وسایل لیلامی فروشی‌ها برای پنهان شدن استفاده می‌نمایند تا مورد حملات هوایی قرار نگیرند. اما محل اختفای شان افشا می‌شود و تقریباً همۀ آن‌ها یک‌جا با وسایل و مواد لیلامی فروشی‌ها می‌سوزند و از بین می‌روند. 
تعداد کشته شده‌ها و زخمیان طالبان درین جنگ آن‌قدر وسیع و کثیرالتعداد بوده که تعداد زیادی از آن‌ها، و البته نه تعداد 500 (پنج‌صد) نفر از آن‌ها طبق ادعای بعضی از منابع رژیم، به پاکستان انتقال یافته و این وضعیت مورد اعتراض سردمدار رژیم دست‌نشانده (اشرف غنی) قرار می‌گیرد. جواب لوی درستیز اردوی پاکستان به این اعتراض نیز خیلی جالب بوده است. او این کشته شده‌ها و زخمیان را تجار و کارگران پاکستانی شاغل در افغانستان خوانده است. این جواب حداقل بخشاً ممکن است راست باشد و این افراد تحت چنین پوشش‌هایی به افغانستان آمده و سپس در جنگ شرکت کرده باشند. ولی بخش اصلی این کشته شده‌ها و زخمیان مربوط به گروپ‌های بنیادگرای پاکستانی از قبیل "طالبان پاکستانی" و "لشکرطیبه" و هم‌چنان طالبان افغانستانی مقیم پاکستان بوده است
در چندین مورد نیز موترهای انتقال‌دهندۀ زخمیان و کشته‌شدگان طالبان مورد هدف طیارات و هلیکوپترهای امریکایی قرار گرفته و تلفات بیش‌تری به‌بار آورده است.
تعداد نامعلومی از افراد به بهانۀ انتقال زخمیان و کشته شدگان به مناطق پای‌گاهی طالبان در واقع از جنگ فرار کرده اند. برعلاوه در مناطق دورتر از شهر غزنی از قبیل "قره‌باغی" و غیره تعدادی از طالبان افغانستانی و غیر افغانستانی بسیج شده از پاکستان بعد از آغاز بم‌باران‌های هوایی طیارات و هلیکوپترهای امـریکایـی و نابودی مرکز فرمان‌دهی طالبان در داخل شهر غزنی و هرج و مرج ناشی از آن، شب پنجم جنگ (شب دوشنبه/ سه شنبه) سلاح‌ها و تجهیزات شان را رها کرده و به پاکستان فرار کرده اند. تعداد دقیق و حتی تعداد تخمینی این افراد فـراری نامعلوم است.
تلفات نیروهای طالبان از لحاظ تسلیم شدگان یا دست‌گیر شدگان در واقع چندان زیاد نبوده اند. این امکان وجود دارد که نظامیان پوشالی، به خصوص نظامیان مربوط به "امنیت ملی" رژیم در ساحۀ "پل کابل" و اطراف آن و نیروهای کوماندو حداقل در بام و داخل ساختمان قوماندانی امنیه دست‌گیر نگرفته باشند.
به هر حال، همان طوری که قبلاً نیز گفتیم تعـداد تلـفـات طـالـبـان دریـن جـنـگ در مـجـمـوع بـه بآیآش‌تـر از 1000
(یک‌هزار) نفر می‌رسد.
این‌که چه فی‌صدی ای از تلفات نیروهای زیر فرمان‌دهی طالبان در جنگ شهر غزنی مربوط به نیروهای طالبان افغانستانی بوده است و چه فی‌صدی از آن تلفات به نیروهای "کمکی" پاکستانی و غیر پاکستانی آن‌ها تعلق داشته است، به طور دقیق معلوم شده نمی‌تواند. اما یک چیز مسلم است: تعداد تلفات نیروهای اخیرالذکر 500 (پنج‌صد) نفر نبوده است. کل نیروهای غیر افغانستانی شامل در جنگ به نفع طالبان به دو جناح "مبارز" و "ابوعمر" تعلق داشته اند که مجموعاً 600 (شش‌صد) نفر بوده اند. اگر حتی پنجاه فی‌صد مجموع افراد این دو جناح (300 (سه‌صد) نفر) را غیر افغانستانی‌ها به حساب آوریم و نصف آن‌ها را از جملۀ تلف شدگان بشماریم، مجموع تلفات آن‌ها 150(یک‌صدوپنجاه) نفر می‌شود، یعنی یک هفتم مجموع تلفات جنگ در طرف طالبان و نه 500 (پنج‌صد) نفر و نصف مجموع تلفات آن‌ها. بنابرین شرکت نیروهای خارجی متحد طالبان در جنگ شهر غـزنی آن قـدر نـبـوده است که مقامات رژیم پوشالی ادعا دارند.
اما بیان این موضوع به هیچ وجه بدین مفهوم نیست که حضور نیروهای ارتجاعی خارجی "متحد" طالبان در جنگ افغانستان توجیه گردد. گرچه این نیروها، نیروهای دولتی یونیفورم پوش خارجی نیستند، اما التفات ضمنی و نظر لطف‌آمیز سردمداران اردو و استخبارات پاکستان یا حداقل اغماض و انعطاف‌پذیری آن‌ها را در موضوع داخل شدن به میدان‌های جنگ افغانستان با خود دارند و بر آن مبنا می‌توانند از راه پاکستان در میدان‌های جنگ افغانستان داخل گردند.
به هر حال این نیروها خارجی هستند و مزید بر آن ارتجاعی هستند. ارتجاعیت این نیروها در هـر حـال رنـگ‌وبـوی رجعت‌گرایی طالبانی را غلیظ‌‌ ‌تر می‌سازد و مهم‌تر از آن خارجی بودن شان در جو روحیات ضد متجاوزین و اشغال‌گران امپریالیست خارجی و ضد رژیم دست‌نشانده، مستقل بودن و ملی بودن جنگ مقاومت جاری طالبانی را، نه تنها در واقعیت بلکه در روحیات توده‌های مخالف متجاوزین و اشغال‌گران امپریالیست نیز تا این حد یا آن حد و در موارد معینی به نحو شدیدی خدشه‌دار می‌سازد. برین مبناست که حتی ناسیونالیزم دروغین رژیم دست‌نشانده تا حد معینی زمینه می‌یابد که آب‌ورنگی بر چهرۀ دروغین ضد خارجی و به خصوص ضد پاکستانی خود بپاشد.
این خارجی‌ها در ذهنیت توده‌های مناطق خارج از کنترل اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی، به خصوص در ذهنیت زنان این مناطق، تا حد زیادی مورد نفرت قرار دارند و در سطح وسیعی حداقل "مهمانان" قابل "استقبال" تلقی نمی‌گردند و "مهمان‌نوازی" سنتی مردمان افغانستان شامل حال شان نمی‌گردد. این نیروها را در حقیقت باید داعشیان بالقوه به حساب آورد.
خواست خروج قوای خارجی از افغانستان خواست برحقی است که باید شامل حال انواع گوناگون قوای خارجی گردد؛ در قدم اول شامل متجاوزین و اشغال‌گران امپریالیست امریکایی و غیر امریکایی و اشغال‌گران مرتجع داعشی و سپس شامل مرتجعین داعشی باالقوۀ موجود در صفوف جنگی طالبان.   
تـلـفـات نـیـروهـای رژیـم پـوشـالـی:
منابع مختلف رژیم دست‌نشانده تلفات نیروهای‌شان، اعم از پولیس و اردوی پوشالی، را از 110 (یک‌صدوده) نفر تا 300 نفر می‌دانند. اما حقیقت این است که تلفات آن‌ها- شامل کشـته شـدگان، زخـمـیـان، فـراریـان و افـراد تسلیم شده و دست‌گیر شده خیلی بیش‌تر ازین تعداد بوده است.
در اثر جنگ پنج روزۀ شهر غزنی تشکیلات پولیس در این ولایت تقریباً به‌طور کلی ازهم پاشید. چند روز قبل از جنگ، قوماندان امنیۀ رژیم پوشالی در ولایت غزنی، که یکی از افراد جنرال رازق قوماندان امنیۀ رژیم در ولایت قندهار است، گفته بود که در تشکیلاتِ تقریباً 1800 (یک‌هزار و هشت‌صد) نفری پولیس ولایت غزنی در حدود 1200 (یک هزار و دوصد) نفر غیر حاضر است. البته یقینی است که رقم اصلی غیرحاضران نمی‌تواند تا این حد باشد. بخشی از این افراد "غیر حاضر" (حداقل 600 (شش‌صد) نفر آن‌ها) را در واقع باید پولیس خیالی به حساب آورد که فقط معاش، مواد ارتزاقی و سایر مصارف شان توسط فرمان‌دهان پولیس و مأمورین عالی‌رتبۀ وزارت داخلۀ رژیم حیف‌ومیل می‌گردد. به همین جهت قوماندان امنیۀ جدید رژیم پوشالی در ولایت غزنی در حدود 300 (سه‌صد) نفر از جنگ‌جویان قندهاری را خود با آورده است تا گویا کم‌بود افراد پولیس در ولایت غزنی تا حدودی رفع گردد.
در واقع بخش مهمی از چوروچپاول بازار شهر غزنی در سرک بزازی توسط همین افراد صورت گرفته است، زیرا قوماندانی امنیۀ ولایت غزنی تقریباً در وسط بازار بزازی قرار دارد و اگر افراد این قوماندانی می‌خواستند حتی یک خس هم درین بازار بی‌جا شده نمی‌توانست.
در جریان جنگ فقط تعداد معینی از پوسته‌های پولیس در شهر و حومۀ آن به تصرف نیروهای طالبان در آمد. مثـلاً پوستۀ سرِپل حیدر آباد، پوستۀ پهلوی مکتب حیدر آباد و پوستۀ حوزۀ دوم امنیتی در نزدیکی ادۀ موترهای شهرک مهاجرین. اما بعد از داخل شدن نیروهای طالبان به شهر غزنی، تمامی پوسته‌های پولیس واقع در تپه‌های شهرک مهاجرین که تعداد آن‌ها به شش پوسته می‌رسید، پوستۀ مربوط به محلۀ "توحیدآباد" در حومۀ جنوبی شهر غزنی، پوسته‌های قلعۀ شهاده، کشک، خاک غریبان، بکاول، پوستۀ حوزۀ امنیتی نوآباد در حومۀ شمال غربی شهر غزنی، پوستۀ پایین تر از "گدول"، پوستۀ واقع در ساختمان قدیمی جاندارمه (ژاندارمه) و چندین پوسته در منطقۀ دورتر از شهر غزنی یعنی درۀ قیاق (قیاغ) خود به خود فروپاشیدند و عساکر موجود در آن‌ها متواری شدند و در اکثریت قریب به اتفاق موارد پی کارشان رفتند.
مثلاً افراد پوسته‌های درۀ قیاق (قیاغ) پوسته‌های‌شان را ترک کرده و به مناطق سراب، ناهور و جـاغـوری متـواری گردیدند. افراد حوزۀ امنیتی نوآباد تعداد زیادی از سلاح‌های سبک شان را در پوسته رها کرده و فقط زره پوش‌های شان را بیرون بردند، افراد پوسته‌های شهرک مهاجرین از پوسته‌های شان بیرون شده و یونیفورم‌های شان را در خانه‌های اهالی ناحیه با لباس‌های معمولی وطنی تعویض نموده و هر یکی به صورت پراگنده پی کارشان رفتند. افراد پوستۀ "توحید آباد" نیز همگی متواری شده اند. مجموع این افراد متواری شده به تنهایی بیش‌تر از 200 (دوصد) نفر می‌شود.
در جریان جنگ در حدود 100 (نفر) از نیروهای پولیس رژیم به طالبان تسلیم شدند و چند روز پس از جنگ شهر غزنی، این افراد توسط طالبان رها گردیدند. چون طالبان ازین افراد تعهد گرفتند که دیگر نباید به نیروهای نظامی رژیم ملحق نشوند، آن‌ها پس از رها شدن از زندان طالبان نزد مقامات پولیس رژیم مراجعه نکرده و همگی به طرف خانه‌های شان رفته اند.   
می‌توان به صورت تخمینی گفت که تقریباً 100 (صد) نفر از افراد پولیس و اردوی رژیم در جریان جنگ داخل شهر غزنی زخمی شده اند.
بنابرین مجموع تلفات نیروهای پولیس و اردوی رژیم پوشالی قرار ذیل بوده است:
کشته شدگان – 300 (سه‌صد) نفر
زخمیان -  100 (صد) نفر
فراریان – 200 (دوصد) نفر
تسلیم شدگان -  100 (صد) نفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مجموعه – 700 (هفت‌صد) نفر

 

تـلـفـات نـیـروهـای اشـغـالـگـر امـریـکایـی در جـنـگ:
هیچ‌گونه تلفاتی از نیروهای امریکایی شرکت کننده در جنگ هوایی گزارش نشده است. خود امریکایی ها نیز درینمورد هیچ چیزی نگفته اند.
تـلـفـات اهـالـی مـلـکی شـهـر غـزنـی و حـومـه‌هـای شـهـر:
منابع مختلف، مجموع تلفات اهالی ملکی شهر غزنی و حومه‌های اطراف شهر در جریان جنگ پنج شبانه روزه را در حدود 100 (یک‌صد) نفر کشته و 200 (دوصد) نفر زخمی و چند نفر دست‌گیر شده در ناحیۀ پشتون آباد، یعنی مجموعاً 300 (سه‌صد) و چند نفر تخمین زده اند که در مقایسه با تلفات سنگین نیروهای نظامی دو طرف جنگ (بیش‌تر از 1600 (یک‌هزاروشش‌صد) نفر) نسبتاً اندک است. گرچه بیش‌تر تلفات وارده بر افراد ملکی درین جنگ، توسط قوای مربوط به رژیم و اشغال‌گران امپریالیست، به ویژه نیروهای هوایی اشغال‌گران امریکایی بر آن‌ها تحمیل گردیده است؛ ولی اگر حملۀ خود سرانه و بدون نقشۀ افراد طالبان بالای ناحیۀ پشتون آباد در حومۀ جنوب شرقی شهر غزنی پیش نمی‌آمد، تلفات اهالی ملکی شهر غزنی و حومـه‌هـای اطراف شهر ازین هم کم‌تر می‌گردید.
حرکت بسیار زشتی را که نیروهای نظامی مربوط به جناح‌های "ابوعمر"، "مبارز" و "خنجر" طالبان، در ناحیۀ "پشتون آباد"، که در حومۀ جنوب شرقی شهر غزنی و متصل به ناحیۀ "توحید آباد" موقعیت دارد، در شب چهارم جنگ و نیمۀ اول روز چهارم جنگ انجام دادند، باید به معنای واقعی کلمه یک جنایت آشکار جنگی به حساب آورد. درین ناحیه تعداد زیادی از متعلقین و متعلقات خانوادگی افراد دولتی، از قبیل ولسوال‌ها، قوماندان‌های امنیۀ ولسوالی‌ها، فرماندهان حربکی، منصب‌داران پولیس و سایرین، از ولسوالی‌های "اندر"، "گیرو"، "مقر"، "گیلان"، "قره‌باغ"، "واغظ" و سایر ولسوالی‌های پشتون نشین ولایت غزنی زندگی می‌کنند.
حمله بالای خانه‌های مسکونی این ناحیه اصلاً در نقشۀ جنگی طالبان شامل نبوده است. معهذا فرمان‌دهان پایین و افراد صفوف طالبان روی انگیزه‌های دشمنی‌های شخصی چنین حمله ای را انجام داده و بدون تفکیک مردان، زنان و اطفال ساکن درین خانه‌ها را مورد هدف قرار دادند، تعدادی را از بین بردند و تعدادی را دست‌گیر کردند. طبعاً مردان ملکی ساکن درین خانه‌ها نیز ناگزیر شدند طبق رسم و عنعنۀ مردمان افغانستان در دفاع از خانواده‌های‌شان و خانه‌های‌شان حداقل تفنگ‌هایی بردارند و علیه حمله‌آوران بجنگند. در یک مورد مشخص وقتی خانه ای مورد حملۀ راکت‌های 82 طالبان قرار می‌گیرد و دادوفغان زنان و اطفال خانه بلند می‌شود، مردان خانواده که فقط یکی دو تفنگ کلاشنکف داشته اند خود را می‌بازند و تسلیم می‌شوند. گفته می‌شود که این موضوع بعد از جنگ جنجال بزرگی در خود ولسوالی مربوطه به وجود آورده است. اهالی ساکن درین محله، بعد از ختم جنگ در داخل شهر، گروه‌های نظامی دفاع از خود تشکیل داده و چندین ساختمان بلند منزل در محله را پوستۀ نظامی ساخته و دسته‌های مسلح شان را سازمان‌دهی و تجهیز کرده اند.
در واقع این حمله تداوم جنایات جنگی ای است که هر دو طرف جنگ، چه نیروهای رژیم پوشالی، اعم از پولیس و حربکی، و چه طالبان، در مربوطات ولسوالی "اندر" غزنی انجام می‌دهند. درانجا هر دو طرف به طور روزمره، و همین که دست‌شان برسد، زنان و دختران هم‌دیگر را مورد تجاوز قرار می‌دهند و به این ترتیب نه "اسلامیت" می‌شناسند، نه "افغانیت" و نه "پشتونولی". رسوایی‌های آن‌ها به حدی بالاگرفته است که طالبان سایر مناطق ولایت غزنی کل قبیلۀ "اندر" را ملامت می‌کنند و آن‌ها را مردمان بدی می‌دانند. 
اگر در رأس رهبری طالبان کماکان کسی مثل اخترمحمد منصور قرار می‌داشت، شاید پرداختن به این مـوضوع زایـد و بی‌مورد به نظر می‌رسید. ولی مولوی هیبةالله یک "عالم‌دین"، "شیخ‌الحدیث" و "مفتی‌شرع" است. یقیناً در برخورد با این "شخصیت"، صحبت از رعایت نورم‌های پذیرفته شدۀ دموکراتیک یا رعایت حقوق پذیرفته شدۀ بشری در جهان، منطقی به نظر نمی‌رسد. اما یک "عالم‌دین"، "شیخ‌الحدیث" و "مفتی‌شرع" که گویا قرار است روزی در موقعیت اولوالامر شرعی و رسمی افغانستان بر مسند قدرت "امارت اسلامی افغانستان" تکیه زند و "امیرالمؤمنین" گردد، مگر وظیفه‌ای غیر از تطبیق "شریعت" بر عهده دارد؟ آیا گناه یک شخص عاقل و بالغ که دست به وطن‌فروشی و خیانت ملی زده، به جنایت‌کاران اشغال‌گر و جانیان رژیم دشت‌نشانده پیوسته و طبق معیارهای طالبانی به "کفار محارب" تسلیم شده و علیه "امارت اسلامی افغانستان" اسلحه برداشته است، به گردن پدر پیر ناتوان یا زن و دختر بی‌اختیار و بی صلاحیتش نوشته می‌شود که آن‌ها به حساب جنایات این خاین ملی وطن‌فروش قربانی شوند، مورد تجاوز قرار بگیرند یا کشته و زخمی شوند؟ چرا جناب مولوی هیبةالله آخوند جنایت‌کاران مربوط به طالبان در ولسوالی اندر و ناحیۀ پشتون آباد شهر غزنی را به محاکمه نمی‌کشاند و مجازات نمی‌کند تا همه بدانند که طالبان، به ویژه شخص ایشان، نه تنها در قضاوت‌های مربوط به دعاوی غیر طالبان "قاطعیت" به خرچ می‌دهند، بلکه در تطبیق "شریعت" بالای افراد خود نیز بی‌هیچ ملاحظه و مسامحه‌ای اقدام می‌نمایند. 
خسارات مالی وارده بر شهر غزنی و بازار آن:
طبق احصائیه‌های رسمی منابع رژیم دست‌نشانده، مجموعاً در حدود 170 دکان و مارکیت طعمۀ حریق گردیده و یا مورد چور و چپاول قرار گرفته است که خسارات مالی مجموع آن‌ها تقریباً 500 (پنج‌صد) ملیون افغانی برآورد گردیده است. البته یک تعداد از دکان‌ها و مارکیت‌های شهر در اثر اصابت راکت‌های 82 یا آرپی جی هفت طالبان طعمۀ حریق گردیده است، ولی نیروهای طالبان در چور و چپاول دکان‌ها و مارکیت‌های شهر دست نداشته اند. در چور و چپاول دکان‌ها و مارکیت‌های شهر اکثراً پولیس‌های قندهاری مربوط به قوماندان امنیۀ فعلی غزنی و تا حدی اوباش شهر دست داشته اند. در واقع همین ها بوده اند که بعد از غارت دکان‌ها و مارکیت‌ها آن‌ها را آتش زده اند تا علایم چور و چپاول شان از میان برود.
طالبان بعضی ار تأسیسات دولتی، از قبیل ساختمان کمسیون انتخابات رژیم، تعمیر یک شرکت ساختمانی قراردادی با  قوامندانی امنیۀ ولایت، یک شرکت قراردادی مواد غذایی با نیروهای نظامی رژیم و تعدادی از پوسته‌های نظامی پولیس رژیم و آنتن های شرکت های مخابراتی در شهر را عمداً آتش زده اند. هم‌چنان نیروهای طالبان بعد از آتش زدن ساختمان کمسیون انتخابات رژیم متوجه می‌شوند که ساختمان شرکت قرار دادی مواد غذایی با نیروهای نظامی رژیم که در مجاورت ساختمان کمسیون قرار دارد نیز ممکن است آتش بگیرد، با بلندگو از اهالی محل تقاضا می‌کنند که چون ممکن است مواد غذایی موجود در ذخایر این شرکت طعمۀ حریق گردد، بهتر است اهالی محل هرچه زودتر بشتابند  و ساختمان را از مواد غذایی خالی کنند. در نتیجه اهالی محل هجوم می‌آورند و تقریباً تمامی مواد غذایی موجود در آن‌جا با خود می‌برند. هم‌چنان نیروهای طالبان ساختمانی را که دفتر "علی اکبر قاسمی" در شهر غزنی در آن موقعیت داشته است نیز کم و بیش آتش می‌زنند.
برعلاوه تمامی داروندار لیلامی‌فروشان شهر غزنی در دو طرف دریای غزنی در مرکز شهر مورد بم‌باران و راکت‌زنی‌های طیارات و هلیکوپترهای امریکایی و رژیم قرار می‌گیرند و طعمۀ حریق می‌شوند. مجموع خسارات مالی این قشر نسبتاً فقیر حتی توسط مقامات رژیم پوشالی بهصورت تخمینی نیز مورد محاسبه قرار نگرفته است. 
علل تلفات وسیع طالبان در جنگ:
این تلفات وسیع عوامل مختلفی دارد و مهم‌ترین آن‌ها عبارت اند از:
1 --  معامله‌گری با اشغال‌گران امپریالیست و خوش‌خیالی نسبت به عزایم آن‌ها.
2 --  دید غلط نسبت به مراحل مختلف جنگ مقاومت.
3 – دید غلط و نادرست در مورد ضرورت سرتاسری شدن جنگ مقاومت علیه اشغال‌گران و رژیم.
4 – بی‌برنامگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در مناطق تحت تصرف.
اول:-  
طوری که می‌دانیم از مدتی به این‌طرف نمایندگان طالبان در کابل و قطر با نمایندگان دولت امپریالیـسـتـی اشـغـال‌گـر امریکا مذاکرات مقدماتی ای داشته اند. این مذاکرات سری پیش برده می‌شد و شواهد نشان می‌دهد که حتی سران رژیم دست‌نشانده نیز به نحو دقیق در جریان این مذاکرات قرار نداشته اند. در جریان این مذاکرات مقدماتی افواهات زیادی در میان مردم پخش گردید: از قبیل این که امریکایی‌ها پیش‌نهاد کنترل 7 ولایت توسط طالبان را پیش‌نهاد کرده اند و طالبان خواهان کنترل 13 ولایت از جانب خودشان بوده اند. اما طالبان این افواهات را تکذیب کرده، مذاکرات مستقیم رسمی با رژیم دست‌نشانده را، به دلیل «نامشروع بودن و بی‌صلاحیت بودن رژیم»، رد نموده و خواهان مذاکرات رسمی مستقیم با دولت امریکا گردیدند، بدون این که جریان مذاکرات مقدماتی مستقیم با امریکایی‌ها را به اطلاع عموم مردم برسانند.
چه کسی به رهبری و نمایندگان طالبان حق داده است که وارد این گونه ساخت و پاخت‌های سری با امپریالیست‌های متجاوز و اشغال‌گر گردند. آیا طالبان هنوز هم مثل دوران امارت اسلامی حاکم بر کابل، توده‌های مردم را «العوام کل انعام» می‌دانند و مداخله در سیاست و سرنوشت سیاسی جامعه را صرفاً از آنِ «شورای اهل حل و عقد» یا به طور خلاصه صرفاً از آن ملاها، و آن‌هم ملاهای مربوط به خودشان، می پندارند؟  
تا جایی که به «نامشروع بودن» مربوط است، ریشۀ اساسی «نامشروع بودن" رژیم پوشالی در افغانستان، «نامشروع بودن» حضور نیروهای امریکایی و متحدین شان در افغانستان، یعنی متجاوز بودن و اشغال‌گر بودن شان در کشور است. به عبارت دیگر یک رژیم دست‌نشانده در یک کشور تـحـت تـجـاوز و اشـغـال امـپـریـالـیـسـتـی، علیرغم هر نوع صحنه‌سازی‌ها و صحنه‌آرایی‌های نمایشی، فقط می‌تواند یک رژیم "نامشروع" باشد و بس.
تلخ‌کلامی‌های دو جانبۀ امریکایی‌ها و طالبان بعد از جنگ شهر غزنی نشان می‌دهد که نمایندگان دولت امریکا در چند دور مذاکرات مقدماتی دوجانبه در کابل و قطر ظاهراً مدام روی این موضع‌شان انگشت ‌گذاشته بودند که: «جنگ راه حل بحران افغانستان نیست و این بحران را فقط می‌توان از طریق پیش‌برد مذاکرات برای صلح از میان برد، به جنگ پایان داد و صلح و امنیت را در افغانستان برقرار نمود.» (نقل به معنا) 
نمایندگان طالبان و هم‌چنان رهبران طالبان پس از اصرار پیهم امریکایی‌ها در مذاکرات مقدماتی کابل و قطر روی این مسئله که گویا «جنگ راه حل بحران افغانستان نیست» به این خوش‌خیالی می‌افتند که نیروهای اشغال‌گر امریکایی در افغانستان، به ویژه نیروهای هوایی آن‌ها، دیگر در جنگ‌های افغانستان فعالانه مداخله نخواهند کرد و لذا خطر حملات وسیع هوایی طیارات و هلیکوپترهای امریکایی در نقشۀ جنگی‌شان برای "فتح" شهر غزنی را کلاً در نظر نگرفته بودند. اما موقعی که در جریان جنگ شهر غزنی با حملات وسیع نیروهای هوایی امریکایی مواجه شدند و به سختی ضربه خوردند، اکنون امریکایی ها را می‌کوبند که آن‌ها خود راه جنگ را برگزیده اند و با عواقب آن مواجه خواهند شد. گو این که آن‌ها انتظار داشته اند که امریکایی‌ها در جنگ شهر غزنی "بی‌طرف" بمانند و در این جنگ به نفع رژیم دست‌نشاندۀ شان "مداخله" نکنند تا گویا آن‌ها بتوانند از یک موقف نظامی برتر با رژیم پوشالی در مذاکرات بعدی برای صلح مواجه شوند و آن مذاکرات به نحوی به مذاکرات برای تسلیمی "حکومت وحدت ملی" غنی- عبدالله به امارت اسلامی طالبان مبدل گردد. عفو عمومی اعلام شده از سوی "امارت اسلامی طالبان" برای تمامی منسوبین نظامی رژیم پوشالی، حداقل منسوبین نظامی رژیم پوشالی در ولایت غزنی، یکی از پهلوهای چنین دیدی در نزد طالبان را نشان می‌دهد. 
برعلاوه در هیچ‌یک از حملاتِ سابق نیروهای طالبان بالای مراکز سایر ولایات کشور، قرائت پیام خاص رهبر طالبان برای اهالی آن ولایات و برای اهالی تمام کشور، جزء آخری برنامۀ طالبان نبوده است. قرائت پیام خاص رهبر طالبان به عنوان اخرین جزء برنامۀ طالبان در ولایت غزنی مفهوم خاصی دارد. متأسفانه ما در مورد متن این پیام هیچ گونه معلوماتی در اختیار نداریم. اما در هر حال پیام مذکور یک پیام خاص بوده است و قویاً امکان دارد که توسط این پیام آغاز تعرض استراتژیک طالبان برای "فتح" کل افغانستان و مشخصاً "فتح" کابل اعلام می‌گردید.
اخطار یکی از فرمان‌دهان جنگ در شهر غزنی به یکی از افراد تحت فرمانش در جریان جنگ درین‌مورد می‌تواند نشان‌دهندۀ آغاز تعرض استراتژیک طالبان برای "فتح" کل افغانستان و مشخصاً "فتح" کابل باشد:
«از دست بی‌انضباطی‌های شما تا حال تعداد زیادی از مجاهدین شهید شده اند. اگر حکومت مجاهدین به وجود بیاید، یقین کنید که افراد بی‌انضباطی مثل شما محاکمۀ نظامی خواهند شد.»
دوم:-     
سرنوشت کنونی جنگ شهر غزنی سرنوشت حملۀ عمومی نیروهای تنظیم‌های جهادی پشاور نشین در زمان حکومت نجیب مزدور را به خاطر می‌آورد. آن حمله را در واقع جنرال‌های پاکستانی "هم‌کار" تنظیم‌های جهادی مذکور برنامه ریزی کرده بودند. جنرالان مذکور سعی کردند که نیروهای "شورای نظار" تحت رهبری احمدشاه مسعود را نیز در این حمله یا حداقل در هم‌کاری با این حمله دخیل سازند. اما مسعود نقشۀ حمله بر شهر جلال آباد را رد نمود و در جنگ مذکور سهم نگرفت. دلیل اصلی اش هم این بود که بعد از خارج شدن قوای "شوروی" از افغانستان جنگ مجاهدین با نیروهای رژیم مزدور نجیب در مرحلۀ تعادل استراتژیک قرار گرفته است و هنوز مرحلۀ تعرض استراتژیک در جنگ فرا نرسیده است و به همین جهت حمله بالای شهر جلال آباد شکست می‌خورد و مجاهدین افغانستان تلفات سنگینی خواهند داد. وی حتی از بستن راه سالنگ بالای کاروان‌های تدارکی رژیم نجیب در کمک به حملۀ نیروهای تنظیم‌های جهادی پشاور نشین بالای شهر جلال‌آباد امتناع کرد و مدعی گردید که فقط می‌تواند مؤقتاً این راه را مسدود نماید، و آن‌هم با تحمل تلفات زیاد، ولی فعلاً قادر به بستن کامل این راه نیست.
جنرالان پاکستانی جنگ جلال‌آباد را آغاز جنگ فتح کابل به حساب می‌آوردند. ولی همان طوری که مسعود پیش‌بینی کرده بود آن جنگ به سختی شکست خورد و نیروهای تنظیم‌های جهادی با تحمل تلفات چند هزار نفری از میدان‌های جنگ جلال‌آباد پا پس کشیدند.
در رابطه با وضعیت کنونی جنگ در افغانستان می‌توان گفت که جنگ طالبان علیه نیروهای رژیم پوشالی فقط در مراحل نهایی دفاع استراتژیک قرار گرفته است و هنوز به تمام معنی به مرحلۀ تعادل استراتژیک با نیروهای رژیم پوشالی، مثل دوران حکومت نجیب، بعد از خروج قوای "شوروی" از افغانستان، قرار نگرفته است. دلیل آن هم این است که با وجود تقلیل نسبتاً قابل توجۀ نیروهای اشغال‌گر امپریالیستی در افغانستان، این نیروها هنوز هم در کشور حضور دارند و به نفع رژیم پوشالی در جنگ سهم می‌گیرند و تا زمانی که این نیروهای اشغال‌گر امپریالیستی در هر سطحی در افغنستان حضور داشته باشند، برقراری تعادل استراتژیک مکمل میان جنگ مقاومت و جنبش مقاومت، در مجموع، و جنگ امپریالیستی و وطن‌فروشانۀ ارتجاعی رژیم پوشالی ممکن و میسر نیست و خصلت نامساویانۀ این جنگ، علیرغم ایجاد تغییراتی در آن، در اساس تغییر نخواهد کرد.
به طور مشخص نیروهای طالبان در جنگ‌های امسال به مرحلۀ تصرف مناطق روستایی بیش‌تر و در بعضی مناطق به مرحلۀ تصرف نسبتاً با ثبات مراکز ولسوالی‌ها داخل گردیده اند. اما هنوز از مرحلۀ تصرف نسبتاً با ثبات شهرها یا مراکز ولایات فاصله دارند. تجارب تمامی جنگ‌های امساله و دو سال قبل طالبان برای تصرف مراکز ولایات معین به خوبی و روشنی نشان داده است که ثمرۀ این جنگ‌ها فقط هیاهو و تبلیغات زودگذر سیاسی به نفع طالبان بوده و در عوض از یک‌جانب هر بار تلفات سنگینی بر نیروهای آن‌ها وارد آمده و از جانب دیگر تصرف مراکز و یا بخش‌هایی از آن‌ها صرفاً چند روزی دوام کرده است. عملیات انتحاری (استشهادی) بر شهرها، به ویژه شهر کابل، نیز دارای چنین خصلتی است، کما این‌که مجموع این عملیات‌ها بی‌ثباتی و تزلزل رژیم را بیش‌تر می‌سازد. اما از جانب دیگر فقط به عنوان یک‌سلسله فشارهای نظامی برای گرفتن امتیازات در معامله‌گری‌های مربوط به پروسۀ "مذاکرات برای صلح"، در ایامی که راه اندازی این پروسه بر سر زبان‌ها می‌افتد، عمل می‌کند. بنابرین معمولاً تناسب منطقی میان قیمت‌های قابل پرداخت و امتیازات قابل حصول فرضی در معامله‌گری‌ها رعایت نمی‌گردد و اکثراً قیمت‌های پرداخته شده (تلفات، صدمات و خسارات) بیش‌تر و امتیازات قابل حصول فرضی یا واقعی کم‌تر است. جنگ پنج شبانه روزه در شهر غزنی یکی از نمونه‌های برجستۀ پرداخت قیمت زیادتر در مقابل امتیازات کم‌تر محسوب می‌گردد.
"متحدین" خارجی کنونی طالبان نیز مانند متحدین خارجی تنظیم‌های جهادی افغانسـتان در زمـان حـکـومـت نـجـیـب مزدور، که در راه اندازی جنگ جلال آباد به قیمت تلفات چند هزار نفری تنظیم‌های جهادی افغانستان، اهداف و عزایم خاص خودشان را داشتند، در راه اندازی جنگ شهر غزنی اهداف و عزایم خاص خودشان را تعقیب می‌نمودند. بنابرین رهبری طالبان قبل از همه مکلفیت دارند که الزامات مرحلۀ کنونی جنگ علیه قوت‌های اشغال‌گر و رژیم دست‌نشانده را در نظر بگیرند و نه نیازمندی‌های تبلیغاتی و احیاناً سیاسی "متحدین" خارجی شان را و از طرف دیگر در قدم اول به منافع استراتژیک و دراز مدت جنگ مقاومت بیندیشند و بر اساس آن عمل کنند و نه منافع تبلیغاتی زودگـذر یـا امتیازات تاکتیکی اندک واقعی یا حتی خیالی.
سوم:- 
جنگ مقاومت ضد متجاوزین و اشغال‌گران امپریالیست امریکایی و متحدین امپریالیستی و ارتجاعی خارجی شان و رژیم دست‌نشاندۀ شان باید یک جنگ مقاومت سرتاسری مردمان تمامی ملیت‌ها و اقلیت‌های ملی ساکن در افغانستان، تمامی طبقات و اقشار اجتماعی مردمان افغانستان و نیروهای سیاسی متعلق به مفکوره‌ها و بینش‌های ایدیولوژیک- سیاسی مختلف، به استثنای مشت قلیلی از خاینین ملی- عناصر فیودالِ- بورژواکمپرادور مرتجمع و وطن‌فروش باشد. راه اندازی و پیش‌برد این جنگ وسیع و همه جانبه صرفاً وظیفه و مسئولیت انحصاری یک ملیت خاص، یکی دو طبقۀ اجتماعی خاص و یا یکی دو قشر اجتماعی خاص- مثلاً ملاها و طلاب مدارس دینی- و یا عاملین و حاملین یک مفکوره و بینش ایدیولوژیک- سیاسی خاص، مثلاً عاملین و حاملین قرائت طالبانی اسلام (طرف‌داران امارت اسلامی)، که اتفاقاً پایه و ریشۀ محکم و متین و سابقۀ تاریخی با ثباتی در نصوص اساسی اسلامی نیز ندارد، نیست؛ بلکه وظیفۀ ملی و وطنی تمامی ملیت‌ها و مردمان افغانستان و تمامی مردان و زنان این کشور است.
بینش طالبانی در مورد جنگ مقاومت ضد اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی، تحت عنوان حفظ "خالصیت اسلامی"، در واقع یک بینش انحصارطلبانه است و نقش محدود کنندۀ شدیدی در مورد این جنگ بازی می‌نماید و حداقل تا حد معینی، اگر نگوییم تا حد زیادی، به وسعت پایه‌های اجتماعی رژیم دست‌نشاندۀ اشغال‌گران امپریالیست مدد می‌رساند. این بینش منفی انحصارطلبانۀ طالبان نه تنها تمامی نیروهای سیاسی مختلف غیر طالبانی در جامعۀ افغانستان را نادیده می‌گیرد، بلکه دید به شدت مضر و بلکه خطرناک آن در عدم بسیج آگاهانۀ توده‌های مردم در مقاومت همه جانبه علیه اشغال‌گران و رژیم، در واقع به نفع اشغال‌‌گران و رژیم تمام می‌شود.
طالبان به بسیج و سازمان‌دهی آگاهانۀ توده‌های مردم در جنگ مقاومت، و همین گونه در تمامی امور اجتماعی،  اهمیتی قایل نیستند. آن‌ها در واقع عملاً و نظراً از توده‌های مردم می‌خواهند که با رضایت یا با اجبار فقط "رعیت" باشند، عشر بدهند، نظامیان طالب را در خانه‌های‌شان جا و غذا بدهند. در مقابل، نظامیان مذکور حق خواهند داشت که خانه‌های آن‌ها را سنگر جنگ بسازند و خانواده‌های آن‌ها را با خطر قتل‌عام توسط قوای اشغال‌گر و قوای پوشالی رژیم دست‌نشانده مواجه سازند، بدون این‌که به آمادگی مبارزاتی و شرکت آگاهانۀ شان در جنگ مقاومت اهمیتی قایل باشند. در نظر آنان "عوام‌الناس" که در نمازهای جماعت باید ساکت و سامت پشت "امام" شان بایستند و به دنبال او به رکوع و سجود بروند و در نمازهای جهر و غیرجهر بی‌صدا "نماز" بگذارند و دم برنیاورند، در تمامی مسایل اجتماعی و شخصی دیگر نیز باید همین گونه باشند و فقط از "امام" شان اطاعت کنند.   
وقتی نیروهای طالبان به قصد تصرف شهر غزنی دست به جنگ زدند، توده‌های مردم در شهر غزنی و حومه‌های آن؛ که باید نیروهای آن‌ها را در  منازل، مارکیت‌ها، دکان‌ها و مساجدشان جا و پناه می‌دادند و مخفی می‌کردند، در دسترخوان خود شریک می‌ساختند و غذا و آب شان را فراهم می‌کردند و در تمامی خطرات و اضطراب‌های جنگی آنان شریک می‌شدند، آن‌چنان غافل‌گیر شدند که تعداد قابل توجهی از آنان در روز دوم جنگ نه خود نانی برای خوردن داشتند و نه توانستند برای جنگ‌جویان طالبان دسترخوانی پهن کنند، چرا که تمامی بازارها و تمامی نانوایی‌های شهر از همان آغاز درگیری‌ها مسدود شده بودند. مسئولیت ناتوانی در پذیرایی از این مهمانان "خوانده‌شده" یا "ناخوانده" بر عهدۀ کسانی است که از لحاظ فراهم آوری خدمات لوجیستیکی برای نیروهای شان تا حد زیادی متکی به کمک‌ توده‌های مردم هستند، ولی به شرکت آگاهانۀ توده‌ها در کمک رسانی به جنگ مقاومت اهمیتی قایل نیستند.   
البته درین شکی وجود ندارد که هواداران مطمئن بخش طالبان "مرکز" غزنی احتمالاً برای پذیرایی از نیروهای طالبان حداقل تا حد معینی آمادگی داشته اند. اما این‌ها شاید به زحمت فقط 5 (پنج) % مجموع نفوس شهر غزنی و حومه‌های آن را در بر بگیرد. 95 (نودوپنج) % باقی‌مانده هیچ‌گونه آمادگی نداشته اند. یک نیروی نظامی اساساً چریکی با این گونه محدودیت شدید و وسیع از لحاظ پایۀ توده‌یی- ناشی از سیاست انحصارطلبانۀ آن در جنگ مقاومتی که باید وسیعاً و عمیقاً ملی باشد- نمی‌تواند یک شهر چندصد هزار نفری مرکز یک ولایت را به نحو با ثباتی تصرف نماید و اگر تصرف نماید نمی‌تواند برای مدت طولانی حفظ کند.
تصرف چنین شهری و حفظ آن برای مدت طولانی مستلزم حملۀ نظامی از بیرون شهر، و در کمک به آن، قیام عمومی توده‌یی از درون شهر است. در نقشۀ جنگی طالبان برای تصرف شهر غزنی جزء دومی اصلاً وجود نداشته است و تا زمانی که آن‌ها به انحصارطلبی امارتی شان در جنگ مقاومت ادامه دهند، مراحل جنگ را دقیقاً رعایت نکنند و قبل از وقت برای تصرف شهرها نقشه بکشند، جزء مذکور هم‌چنان وجود نخواهد داشت. در نتیجه قادر نخواهند شد هیچ شهری را به طور مکمل تصرف نمایند و اگر قادر به تصرف کامل این یا آن شهر نیز گردند، قادر نخواهند بود برای مدت نسبتاً طولانی آن را حفظ نمایند و به هیچ وجه قادر نخواهند بود آن را پلۀ اول تعرض استراتژیک علیه اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده بسازند و ناگزیر خواهند بود با تحمل تلفات سنگین از آن شهر عقب‌نشینی نمایند.  
 
چهارم:-  
طالبان هم اکنون بیش‌تر از پنجاه فیصد سرزمین افغانستان را تحت تصرف دارند. اما برای این منطقۀ وسیع هیچ‌گونه برنامۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مستقلانه ای ندارند. اکثریت قریب به اتفاق برنامه‌های مربوط به معارف، صحت، زراعت، باغ‌داری، آب‌یاری، مال‌داری، جنگل‌داری، سرک‌سازی و غیره غیره همگی در واقع بخشی از برنامه‌های اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده هستند. تطبیق عملی این برنامه‌ها در مناطق تحت تصرف طالبان مستقیماً ماهیت نیمه مستعمراتی دارند، ولی ماهیت نیمه مستعمراتی ای که در واقع متکی به ماهیت مستعمراتی در شهرها و مناطق تحت کنترل اشغال‌گران و رژیم است.
طالبان در تمامی مناطق تحت تصرف شان فقط برای مدارس دینی برنامه ریزی می‌کنند و ازین لحاظ تا حدودی برنامه‌های مستقل خودشان را دارند. اما در مورد مکاتب، اکثراً وظیفۀ خود می‌دانند که مکاتب دخترانه را مسدود نمایند یا محدودیت‌های عجیب و غریب دیگری را بر آن‌ها اعمال نمایند. در رابطه با مکاتب پسرانه بعضاً به مسدودسازی این مکاتب اقدام می‌نمایند و اکثراً فقط به صورت قسمی تدریس مضامین دینی درین مکاتب را بیش‌تر می‌سازند، برعلاوه افراد خودشان را درین مکاتب مقرر می‌کنند و از معاش معلمین این مکاتب عشر می‌گیرند. آن‌ها در مکاتب مناطق تحت کنترل شان، در صورتی که این مکاتب دایر باشند، حتی تبلیغات منظم ضد اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی را نیز پیش نمی‌برند و هیچ برنامۀ آموزشی و تدریسی مستقل دیگری نیز ندارند. آن‌ها در تمامی مناطق تحت کنترل شان حتی برای نمونه تا حال یک کورس سواد آموزی نیز دایر نکرده اند و معلمین و روشن‌فکرانی که در مناطق تحت کنترل آن‌ها زندگی می‌کنند نیز در اکثریت قریب به اتفاق موارد جرئت دست زدن به چنین کارهایی را ندارند.
برنامه‌های صحی در مناطق تحت کنترل طالبان کلاً برنامه‌هایی است که توسط انجوهای داخلی و خارجی مربوط به اشغال‌گران و تحت ادارۀ وزارت صحت عامۀ رژیم پیش برده می‌شود. طالبان فقط در حد مقرر کردن بعضی از روابط غیر متخصص شان در پروژه‌های مربوط به این برنامه‌ها، وادار کردن پرسونل زنانۀ این پروژه‌ها به پوشیدن چادری (برقع) و همراه داشتن محرم، مداخله می‌کنند.
مناطق تحت کنترل طالبان در مجموع مناطق روستایی و حداکثر بازارهای کوچک یک تعداد از ولسوالی‌های تحت تصرف شان است. قاعداً درین مناطق باید برنامه های وسیعی در امور زراعتی، مال‌داری، باغ‌داری، جنگل‌داری، مرغ‌داری، آب‌یاری و غیره باید روی‌دست گرفته شود. طالبان درین موارد نیز هیچ برنامۀ مستقلی ندارند و فقط در پروژه‌های برنامه‌ریزی شده توسط اشغال‌گران و رژیم تا حد تقرر افراد مربوطۀ شان در آن‌ها و حق‌گیری از گردانندگان آن‌ها مداخله می‌کنند. طالبان حتی در ساحۀ کشت کوکنار و تولید تریاک به مثابۀ گردانندگان بخش اولیه و ابتدایی کل پروسۀ تولید و قاچاق مواد مخدر، که منافع اصلی آن به جیب امپریالیست‌های اشغال‌گر و محافل مالی مربوطل آن‌ها می‌ریزد، عمل می‌کنند و حتی برای استفاده ازین "بمب اتم" شان نیز برنامۀ مستقلی ندارند.
تشکیلات سیاسی بدوی کنونی امارت اسلامی طالبان و تشکیلات نظامی شان نیز کلاً منطبق با تقسیمات ولایتی و ولسوالی‌های رژیم دست نشانده است و هیچ نشانه ای از مستقل بودن در آن‌ها مشاهده نمی‌گردد.
طالبان در برنامه‌های دیگر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز حرکت مستقلانه ندارند و به مثابۀ ضمیمه ای از مجریان برنامه‌های اشغال‌گران و رژیم عمل می‌کنند. مثلاً در ساحۀ استخراج معادن کوچک و متوسط  در مناطق تحت کنترل شان. با وجودی که درین کار قاچاق‌بران و انجنیران پاکستانی دخیل هستند و ازین لحاظ گویا "مستقلانه" از اشغال‌گران و رژیم پیش برده می‌شود. ولی درین کار نیز کسانی از رژیم مثل قوماندان‌های امنیۀ ولسوالی‌ها و بعضی ولایات و هم‌چنان بعضی از سران محلی جهادی‌ها به عنوان شرکای کار طالبان در پیش‌برد این کار دخیل هستند.
طالبان فقط در ساحۀ قضا تا حد زیادی "مستقل" از رژیم دست نشانده عمل می‌کنند. قضای طالبان ساده و بدوی است، ولی تا حد زیادی در مقایسه با قضای رژیم آلوده به رشوه و فساد نیست، کما این که واسطه‌بازی به نفع روابط طالبان در آن کم نیست. در هر حال اهالی مناطق تحت کنترل طالبان و حتی اهالی مناطق تحت کنترل اشغال‌گران و رژیم معمولاً قضای طالبان را، به دلیل فساد کم‌تر و فیصله‌های سریع آن، نسبت به قضای رژیم ترجیح می‌دهند و برای حل و فصل دعاوی شان به آن مراجعه می‌کنند.
در مجموع این‌چنین وضعیتی باعث می‌گردد که طالبان تا حد زیادی فقط رشد و گسترش نظامی داشته باشند و به عنوان یک الترناتیو یک‌جانبۀ نظامی علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی مطرح گردند. ازین جهت "نظامی‌گری" یکی از خصلت‌های برجستۀ طالبان و در واقع برجسته‌ترین خصلت آن‌ها است و رهبران شان مدام و به‌صورت یک‌جانبه صرفاً به مسایل نظامی می‌پردازند و نقشه‌های بروقت و بی‌وقت مطرح می‌کنند. نیروهای نظامی آن‌ها با وجودی از لحاظ تجهیزات و تسلیحات نه تنها با قوت‌های اشغال‌گر امپریالیستی بلکه حتی با قوت‌های نظامی اردوی پوشالی نیز قابل مقایسه نیست، اما در کل نه تنها نسبت به نیروهای اردوی پوشالی بلکه حتی نسبت به نیروهای اشغال‌گر دارای انگیزه‌ها و روحیات قوی‌تر جنگی هستند و همین امر باعث می‌گردد که در مجموع در جنگ‌ها پیش‌رفت و گسترش داشته باشند. اما این مزیت و برتری نمی‌تواند یک عامل غیر محدود و بی‌انتها تلقی گردد بلکه حد و حدود و زمان مناسبش یا به عبارت دیگر تاریخ و جغرافیایش باید رعایت گردد، کما این که نقاط ضعف و بعضاً نقاط ضعف بسیار جدی خود را نیز دارد، نقاط ضعفی که مشخصاً در جریان جنگ شهر غزنی در موارد متعددی خود را نشان داده است.
طالبان در جنگ برای تصرف شهر غزنی چندین عامل مثبت به نفع رژیم پوشالی و اشغال‌گران امپریالیست را نادیده گرفتند، مشکلات مؤقتی آن‌ها را پر بها دادند و تنها روی روحیۀ جنگی نیروهای شان، در حد بالاتر از توان این روحیه و تأثیر واقعی عملی آن، تکیۀ یک‌جانبه کردند و در نتیجه تلفات سنگینی بر نیروهای شان تحمیل گردید و نواحی وسیعی از قسمت‌های فتح شدۀ شهر و حومه‌های آن را نیز در طی مدت کوتاهی از دست دادند. 
بدین ترتیب جنگ پنج‌شبانه روزۀ طالبان در شهر غزنی، یک "خام‌بازی" و "خام اندازی" عاقبت نیندیشانۀ نظامی ، با سروصدای زیاد و دست‌اوردهای نظامی حقیقی نسبتاً اندک، بوده است.