جـنگ مـقاومـت مـلـی مـردمـی و انقـلابی
( شکل مشخص کنونی جـنگ خـلق در افغانستان )
یگانه راه حل ملی مردمی و انقلابی علیه امپریالیستهای اشغالگر، رژیم دستنشانده و اشغالگران داعشی
حضور درازمدت اشغالگران امپریالیست در کشور پس از سال 2016 قطعی گردید. بر اساس آخرین آماری که کاخ سفید ارائه نموده است، 9800 تن از سربازان یانکی تا پایان سال 2016 از کشور خارج می شوند، اما پس از آن 5500 تن از سربازان در قرارگاه های داخل افغانستان مستقر خواهند ماند و بصورت دراز مدت در کشور حضور خواهند داشت.
آخرین گفته های بارک اوباما که از طریق تلویزیون دولتی امریکا پخش گردید، با شور و اشتیاق زیاد از طرف رژیم دست نشانده مورد استقبال قرار گرفته است.
قبل برین گویا قرار بود تا یکهزارتن از سربازان اشغالگر امریکایی حضور دراز مدت اشغالگرانه درکشور داشته باشند تا به اصطلاح تامین امنیت سفارت امریکا در کابل و کمک به رژیم دست نشانده را برعهده داشته باشند. اما حسب فیصلۀ اخیر کنگرۀ امریکا قرار برین است تا پس از سال 2016 این تعداد به 5500 تن افزایش یابد که نه تنها تأمین امنیت سفارت امریکا در کابل بلکه کمک به رژِیم دست نشانده را بر عهده داشته باشند. این نیروها که در پایگاه های نظامی معینی در کشور مستقر خواهند ماند عمدتا از نیروهای جنگی رویاروی به حامیان جنگی پشت جبهه برای رژیم مزدور بدل خواهند شد، اما در عین حال در صورت ضرورت وظایف مستقیم جنگی را نیز می توانند برعهده بگیرند.
از هفتم اکتوبر 2001 که سرآغاز جنگ تجاوزکارانه نیروهای اشغالگر امپریالیستی و شرکای بین المللی اش بر افغانستان است، تاکنون به وضاحت دیده شده که خواست اشغالگرانۀ نیروهای متجاوز امپریالیستی بر افغانستان غیر از خانه خرابی و دربدری اکثریت توده های ستمدیده، به کرسی نشاندن رژیمی مزدور و بی اراده و امضاء پیمان های استراتژیک با کشورهای امپریالیستی، امضاء پیمان ننگین استراتژیک و پیمان ننگین امنیتی و سپردن پایگاه های نظامی در داخل خاک کشور به اشغالگران امپریالیست امریکا و جابجائی نمایشی قوای اردوی رژیم با نیروهای اشغالگر تحت نام "واگذاری مسئولیت تامین امنیت"، چیز دیگری به بار نیاورده است.
تاریخ از سالیان دراز، به اثبات رسانده که مردمان هیچ کشور تحت اشغال توسط قوت های متجاوز خارجی، بدون توسل به مقاومت ملی مسلحانه، نتوانسته اند و نمیتوانند راه دیگری برای حصول استقلال سیاسی و آزادی های مدنی شان داشته باشند.
صدر مائوتسه دون به صراحت یادآوری نموده است که: «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میشود.» وقتی به تاریخ پرفراز و نشیب مبارزات طبقاتی و ملی افغانستان مینگریم بخوبی میبینیم که هرگونه تغییر و تحول در حاکمیت های متفاوت سیاسی از ازمنه دور تا به امروز از طریق توسل به جنگ عملی شده است: در 7 آگست 1839 میلادی زمانیکه استعمار کهن کار برتانیه بر افغانستان حمله نمود و شاه شجاع اول را بر اریکه قدرت نصب کرد، طرد سلطۀ استعماری از طریق مبارزات مسلحانه ممکن گردید. سقوط دولت امانی و رویکار آمدن سقویها و استقرار حاکمیت خاندان طلائی تماما با استفاده از نیروی قهر و به کار بردن نیروهای مسلح و توسل به جنگ صورت گرفته است. کودتای نظامی 26 سرطان 1352 نیز با تکیه بر همین اصل بود که به عمر نظام سلطنتی افغانستان خاتمه داد و سپس در هفت ثور 1357 حاکمیت جمهوری داودخانی نیز از طریق توسل به جنگ بود که ختم گردید. سپس اوضاع افغانستان برای مدت بیش از یک دهه با مبارزات مسلحانه علیه قوای متجاوز سوسیال امپریالیستی و رژیم دست نشانده شان، تا سرحد بیرون راندن نیروهای اشغالگر از کشور رقم خورد. فروپاشی حاکمیت رژیم داکترنجیب با فروپاشی نیروهای مسلح این رژیم ممکن گردید و انتقال قدرت به نیروهای ارتجاعی اسلامی جهادی و خانهجنگیهای مفرط ارتجاعی میان آنها نیز توسط نقش مرکزی جنگ و نیروهای مسلح، معین و مشخص گردید. ظهور امارت اسلامی طالبان و پیشروی های مداوم شان و سپس مسلط شدن آنها بر بخش های عظیم کشور با توسل به جنگ صورت گرفت و سرانجام، اشغال کشور توسط قوای 49 کشور امپریالیستی به سرکردگی امپریالیزم لجام گسیختۀ امریکا و رویکار آوردن رژیمی مزدور و دست نشانده، از طریق تحمیل یک جنگ غارتگرانه و تجاوزکارانه بالای افغانستان متحقق گردید.
هنوز سلطۀ اشغالگرانۀ نیروهای امپریالیستی به پایان نرسیده که اشغالگری دیگری تحت نام "داعش" در اواسط سال 2015 با توسل به جنگ در افغانستان سربلند نمود.
این جنگها از لحاظ تاکتیکی و استراتژیکی در برهه های متفاوت تاریخی دارای ماهیتهای متفاوتی میباشد. جنگ های افغان – انگلیس برای طرد سلطۀ استعماری از کشور جنگهای ضد استعماری ای بود که توانست در سال 1919 به استرداد استقلال سیاسی افغانستان منجر گردد. جنگ علیه سوسیالامپریالیستهای شوروی، جنگ مقاومت وسیعی بود که توانست بر اشغال کشور نقطۀ پایان نهد. جنگهای ارتجاعی داخلی میان نیروهای متفاوت جهادی جنگهای خانمانسوزی بود که دمار از روزگار مردم در آورد.
و اما جنگ کنونی علیه قوتهای متجاوز و اشغالگر و رژیم دستنشاندۀ شان و همچنان اشغالگران داعشی باید یک جنگ ملی مردمی و انقلابی باشد، زیرا مردمان تحت ستم این سرزمین بدون توسل به جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی ( شکل مشخص کنونی جنگ خلق) علیه قوای اشغالگر و رژیم پوشالی و اشغالگران مرتجع داعشی نمیتوانند به خواستهای برحق خویش دست یابند. مردمان دربند افغانستان بدون به کاربردن نیروی قهری و بدون استفاده از نیروهای مسلح خویش نمیتوانند و نخواهند توانست به قدرت سیاسی دست یابند.
به یقین کامل رهبری جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی (شکل مشخص کنونی جنگ خلق) در افغانستان، مسئولیتی است که بر عهدۀ انقلابیون کشور و مشخصاً حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان قرار دارد و باید برای آن تمامی تدارکات لازمه رویدست گرفته شود. ضعف تمامی کمونیستهای کشور در لحظۀ فعلی در جامعه عمدتاً با ضعف نظامی و فقدان نیروهای مسلح متعلق به خودشان رقم میخورد، ضعفی که باید بهر قیمت بصورت اصولی بر آن فایق آمد.
در شرایط کنونی که مبارزه علیه اشغالگران امپریالیست و خاینین ملی دست نشانده و اشغالگران مرتجع داعشی وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی را تشکیل میدهد، جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی بطور کل و تدارک برای برپایی و پیشبرد آن بصورت مشخص کنونی محور عمدۀ مبارزات ما را تشکیل میدهد. بدین اساس حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان مکلف است تا در چوکات مقاومت عمومی، برای هماهنگی مبارزات میان تمامی نیروها و شخصیت های ضد اشغالگران و ضد رژیم دست نشانده و ضد اشغالگران داعشی سعی و تلاش پیگیر به عمل آورد. یقیناً در صدر این برنامه، تحقق عملی طرح اتحاد وسیع سایر نیروها و شخصیت های ملی، دموکرات ضد امپریالیزم و ضد ارتجاع با حزب برای همسوئی هرچه بیشتر و بهتر مقاومت عمومی حتمی است. مسلم است که در مرکز این طرح اتحاد وسیع، تحقق عملی طرح مائوئیست های بیرون از حزب با حزب قرار دارد. در اساسنامۀ حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان به صراحت آمده است که:
« درفش حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان، درفش وحدت دهندۀ تمامی مائوئیست های کشور است. »
بنابرین باید بکوشیم که این وحدت و اتحاد هرچه اصولی تر و سازنده تر عملی گردد و ضعف موجود جنبش کمونیستی (مارکسیستی – لنینیستی- مائوئیستی) کشور و همچنان ضعف جنبش ملی- دموکراتیک نوین مرفوع گردد.
ما از تمامی نیروها و شخصیتهای کمونیست، ملی و دموکرات کشور میطلبیم که در چوکات مقاومت عمومی علیه اشغالگران امپریالیست و خاینین ملی دست نشانده و اشغالگران مرتجع داعشی، همگام و همصدا گردند.
صدر مائوتسه دون به صراحت یادآوری نموده که:
« وظيفه مرکزي و عالي ترين شكل انقلاب، كسب قدرت به وسيله نيروهاي مسلح يعني حل مسئله از طريق جنگ است. اين اصل ماركسيستي در همه جا … صادق است.»
تاریخ مبارزات برحق کشور به خوبی این گفته را به اثبات رسانیده است و کمونیست ها راه دیگری جز توسل به جنگ و تدارک هرچه بهتر و وسیعتر برای برپایی و پیشبرد آن ندارند. دلیل این امر بسیار واضح است. در امر سلطه و حاکمیت بر یک کشور و در ساختمان دولت، نیروهای مسلح در مرکز تمامی نهادهای دیگر قرار دارد و بدست آوردن سلطه و حاکمیت بر یک کشور و سرنگونی یک دولت، بدون در هم شکستن این نهاد مرکزی که لازمه اش توسل به جنگ است، ممکن نیست. بدین جهت است که صدرمائوتسه دون با قدرت و صلابت اعلام نمود که:
» قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میشود.»
مشی استراتژیک مبارزاتی حزب ما برای دفع تجاوز و قطع سلطۀ امپریالیست ها از کشور و سرنگونی رژیم دست نشاندۀ شان و اشغالگران مرتجع داعشی، برپائی و پیشبرد جنگ خلق است. جنگ خلق، جنگ توده های مردم، عمدتاً دهقانان تحت رهبری طبقۀ کارگر از طریق حزب پیشاهنگ پرولتری است. جنگ خلق،جنگ طولانی و متکی بر ایجاد، تحکیم و گسترش مناطق پایگاهی انقلابی است و انقلاب عملیه ای است آگاهانه که بدون سازماندهی و رهبری توده های مردم و در یک کلام بدون در دست داشتن سلاحهای مورد نیاز برای برپائی و پیشبرد و به فرجام رساندن اصولی و موفقیت آمیز آن ممکن نیست. این سلاح هاي مورد نياز براي انقلاب دموكراتيك نوين افغانستان عبارت اند از:
حزب کمونیست (مائوئیست)
-
ارتش توده ئی
-
جبهه متحد ملی
در برنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان آمده است:
« جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي جنگي است كه نيروي انقلابي نظامي توده يي آغازگر آن بوده و بر بستر آن رشد و تكامل نموده و به يك ارتش انقلابي توده يي عمدتاً دهقاني مبدل مي گردد.
هرقدر جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي ( شكل مشخص كنوني جنگ خلق ) سير رو به رشد داشته باشد و هر قدر پايگاه هاي انقلابي استحكام و گسترش بيشتري حاصل نماید، امكانات بيشتري براي تقويت و گسترش جبهه متحد ملي فراهم مي گردد .
معهذا حزب كمونيست مكلف است حتي قبل از برپايي جنگ خلق ( جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي در شكل مشخص كنوني ) و برقراري پايگاههاي انقلابي، از هر امكان اصولي و انقلابي براي همکاری های جبهوی و فعاليت های مبارزاتي ائتلافي مشترك با نيروهاي خرده بورژوايی و بورژوايی ملي در خدمت به فعاليتهاي تداركي براي بر پايي جنگ خلق ( جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي در شكل مشخص كنوني ) فعالانه استفاده نموده و در پيشاپيش مبارزات مشترك ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي ( مبارزات مشترك ضد اشغالگران و دست نشاندگان شان در شكل مشخص كنونی ) قرار داشته باشد .
اين همكاري هاي جبهوی و فعاليتهای مبارزاتی مشترك ائتلافی بايد بر دو پايه اصلی استوار باشد:
مبارزه عليه امپرياليزم و ارتجاع - مبارزه عليه اشغالگران امپرياليست و دست نشاندگان شان در شكل مشخص كنوني ...
-
قبول موجوديت حزب كمونيست (مائوئیست) و به رسميت شناختن استقلال ايديولوژيك - سياسي و تشكيلاتي آن.