شهر کابل به روز 20 عقرب شاهد وسیع ترین تظاهرات توده یی در طی چند دهۀ اخیر در افغانستان بود. تظاهر کنندگان که جنازه های گروگان های گردن زده شده توسط داعشیان مستقر در ولسوالی خاک افغان ولایت زابل را با خود حمل می کردند، از منطقۀ دشت برچی در غرب شهر کابل تا چهار راهی مقابل ارگ که چهار راهی پشتونستان نامیده می شود، به طول تقریباً 10 کیلومتر راهپیمایی کردند تا بتوانند اعتراضات شان را به گوش کاخ نشینان ارگ ریاست جمهوری رژیم دست نشانده برسانند و از آن ها دادخواهی کنند. وقتی آن ها به چهار راهی پشتونستان رسیدند تعداد شان به ده ها هزار نفر، احتمالاً به بیشتر از 30000 نفر، رسید. دلیل اصلی اعتراض این جمعیت وسیع آن بود که وکلای پارلمان رژیم دست نشانده آن ها را فریب داده بودند. این به اصطلاح وکلا، اهالی ولسوالی جاغوری ولایت غزنی را با وعده های دروغین وادار کرده بودند که گروگان های گرفته شده از منطقۀ تحت کنترل طالبان یا داعشیان توسط یک گروپ مسلح محلی تازه شکل گرفته را آزاد کنند تا گویا این گروگان گیری آن ها باعث تشدید منازعات قومی نگردد. اما چند روز بعد از آزاد شدن گروگان های مذکور، داعشیان 7 نفر از گروگان های شان را، که شامل چهار مرد، یک دختر 9 ساله بنام شکریه و دو زن می شدند، گردن زدند و اهالی محل به جای 8 گروگان آزاد شده 7 جنازۀ گردن زده شده تحویل گرفتند. این جنازه ها توسط ریش سفیدان محلی ولسوالی خاک افغان به شهر قلات مرکز ولایت زابل انتقال داده شده و از آنجا به دستور مقامات رژیم به شهر غزنی رسانده شدند و از آنجا توسط اقارب قربانیان و سایر معترضین به شهر کابل انتقال یافتند. وقتی فردای همان روز راهپیمایی به طرف ارگ ریاست جمهوری رژیم شروع شد، تظاهرکنندگان فاصله میان دشت برچی تا چهارراهی پشتونستان را بصورت مسالمت آمیز و بدون هیچگونه عکس العمل خشونت آمیز طی کردند و در آنجا نیز ساعت ها آرام باقی ماندند. کسانی که در آنجا ظاهراً در راس تظاهرکنندگان قرار داشتند پیوسته معترضین را به آرامش و همکاری با قوای امنیتی رژیم فرا می خواندند. اما وقتی پس از ساعت ها انتظار، کسانی و حتی کسی از ارگ نشینان، به شمول سران مرتجع هزاره نسبِ رژِیم، به سراغ تظاهرکنندگان نیامدند تا از آن ها دلجویی کنند، به تدریج خشم و قهر آنان بالا گرفت و شعارهای قهر آمیزی چون مرگ بر امریکا و مرگ بر ارگ را سر دادند. قبل از آن شعار اصلی تظاهرکنندگان، مرگ بر طالبان بود. در واقع این تظاهرات بنا به ذهنیت اولیۀ معترضین یک حرکت ضد طالبان و بطور کلی یک حرکت به اصطلاح ضد تروریزم بود. اما رژیم دست نشانده آنچنان متزلزل و پوشالی است که از انبوه جمعیت شامل در این راهپیمایی و تجمع اعتراضی دادخواهانه به تب لرزۀ مرگ افتاد و از سایۀ خود ترسید، آنهم چه ترسی؛ توگویی قیام مسلحانۀ ده ها هزار نفری برای سرنگونی قدرت این پوشالیان براه افتاده است. به همین دلیل بود که حتی یکی از رهبران مرتجع هزاره نسبِ شامل در راس قدرت پوشالی رژیم دست نشانده نیز جرئت نکرد در برابر جمعیت انبوه معترضین ظاهر شود و از آن ها دلجویی نماید. آن ها می دانستند که وعده های دروغین شان دیگر مورد قبول واقع نخواهد شد، زیرا تمامی برنامه ریزی های شان برای کنترل جمعیت خشمگین نقش بر آب شده و بی نتیجه مانده بود. سران رژیم نیرنگ بازانه وقت گذرانی کردند تا بلکه سرما و خستگی باعث پراگنده شدن بخشی از معترضین گردد. این نیرنگ بازی تا حدی کارگر افتاد و طرف های عصر بخشی هایی از جمعیت تظاهرکننده پراگنده شدند. با وجود این وقتی سران رژیم خواهان مذاکره با نمایندگان جمعیت تظاهر کننده گردیدند، تعدادی از دختران و پسران خشمگین خواستند داخل ارگ شوند. چند نفر از آن ها از دیوار احاطۀ "ادارۀ امور..."، که حیثیت وزارت دربار رژیم دست نشانده را دارد و در مجاورت ارگ قرار دارد، بالا رفتند و دروازۀ ادارۀ مذکور را باز کردند تا جمعیت بیشتری به محوطۀ آن داخل شوند. چند زن و دختر جوان یک سرباز رژیم دست نشانده را که دست یک دختر جوان را گرفته و کش کرده بود، لت و کوب کردند. سپس چند نفر آن ها از دیوار احاطۀ ارگ بالا رفته و خواستند به داخل محوطۀ ارگ پایین شوند. در همین لحظه سربازان محافظ ارگ به فیرهای هوایی دست زدند، اما بعضی از آن ها مستقیماً به طرف کسانی که روی دیوار احاطۀ ارگ قرار داشتند شلیک کردند. در نتیجه 7 نفر از آن ها، به شمول دو دختر جوان، زخمی شدند که بعداً به شفاخانه انتقال داده شدند. به این ترتیب رژیم دست نشانده بجای دلجویی از معترضین، 7 زخمی بر جمع 7 گروگان سر بریده شده توسط داعشیان اضافه کرد و عملاً به تودۀ انبوه معترضین نشان داد که با داعش فرقی ندارد و هر دو دشمن جانی و قاتل مردمان این کشور هستند. سران رژِیم از این خشونت سربازان مزدور شان دوباره جان گرفتند و به یاوه گویی پرداختند. آنچه که بعداً ملا محقق آخوند در درون حصار ارگ و در پناه قوای سرکوبگر آدمکش رژیم در توصیف معترضین بر زبان جاری کرد، ترجمه و تفسیر لفظی این خشونت عریان بود. او معترضین را «ولگردان شهر» خواند، ولگردانی که « در آسمان ستاره و در زمین بوریا ندارند.» به این ترتیب او به عنوان یکی از سران برجستۀ رژیم دست نشانده و یکی از نمایندگان برجستۀ طبقات استثمارگر حاکمِ زمین داران و سرمایه داران دلال، ماهیت ضد مردمی خود و رژیمش را اعلام کرد. او که خود را یکی از تیکه داران سیاسی برجستۀ ملیت تحت ستم هزاره در کشور می داند، فقط تا آنجایی این مردم زحمتکش و تحت ستم را می پسندد که طبق خواست های او و همقماشان شان حرکت نمایند و کاملاً تحت فرمان آن ها و تابع منافع سیاسی و طبقاتی شان باشند. اما به محض اینکه از کنترل آن ها بیرون بروند و کمی خواست های خودشان را مطرح کنند، ولگرد و بی ستاره و بی بوریا خوانده می شوند. ملا محقق آخوند هرگز نمی تواند فراموش کند که وقتی او و دارودستۀ انتخاباتی اش یعنی دارودستۀ انتخاباتی عبدالله خواستند علیه دارودستۀ انتخاباتی اشرف غنی دست به اعتراض بزنند، از همین دشت برچی و تمام شهر چند میلیونی کابل حتی یک هزار نفر هم برایش بسیج نشدند تا فعالانه از او پشتیبانی کنند. وقتی دختران و پسران جوانِ تیر خورده و زخمی به شفاخانه انتقال یافتند و چند آخوند و متنفذ مرتجع محلی به عنوان نمایندگان معترضین به داخل ارگ راه یافتند، شور شورشی زودگذر دختران و پسران جوان سرکوب شد و یکبار دیگر معترضین تحت کنترل نمایندگان محلی طبقات حاکم قرار گرفتند. طبیعی است که خواست این نمایندگان محلی طبقات حاکم چیز دیگری جز تحکیم و تقویت رژیم دست نشانده و کل نظام ارتجاعی حاکم در سطوح محلی بوده نمی تواند. آن ها خواستند جاغوری به ولایت ارتقا یابد، سرک خامۀ جاغوری پخته شود، یک قول اردوی چهار فرقه یی در هزاره جات تشکیل گردد، "امنیت" منطقه تامین گردد، "تروریست ها" سرکوب شوند و.... . بعضی از این خواست ها از سوی سران رژیم پذیرفته شد و مذاکره میان سران مرتجع رژیم و مرتجعین محلی به "خوشی" پایان یافت. آنگاه یکبار دیگر نوبت قوای مسلح سرکوبگر فرار رسید تا به پافشاری معترضین باقی مانده در مقابل ارگ پایان دهد و با حیله و تهدید آن ها را سرکوب نماید. شب به پختگی رسیده بود که جنرال مراد علی مراد معاون لوی درستیز وزارت جنگ رژیم با سربازان مزدور تحت فرمانش به سراغ معترضین باقیمانده آمدند و با هزاره بازی های ارتجاعی لفظی و سرکوب گری عملی به بست نشینی معترضین باقیمانده در مقابل ارگ خاتمه بخشیدند. وقتی صبح روز 21 عقرب جنازه های سر بریده شده و اقارب آن ها یکجا با سران مرتجع محلی توسط چرخ بال های اردوی پوشالی به جاغوری انتقال یافت و جمعیت عظیمی از اهالی محل به استقبال آن ها آمدند، دیگر کسی مرگ بر امریکا و مرگ بر ارگ نگفت و یکبار دیگر همۀ شعارها مرگ بر طالبان و مرگ بر تروریزم بود و به این ترتیب این اعتراض توده یی عظیم نیز در نهایت نتوانست از دایرۀ خبیثۀ تسلیم طلبی در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده بیرون برود. همچنان راهپیمایی های توده یی اعتراضی حمایتی مستقیم یا غیر مستقیم دیگری که در سایر ولایات براه افتاد نیز بطور کلی در همین دایرۀ خبیثه جریان یافت. رژیم دست نشانده در روز راهپیمایی در شهر کابل، حیله گری عوام فریبانۀ دیگری نیز انجام داد. درست در همین روز پنج نفر از جملۀ 31 نفر مسافر گروگان گرفته شده توسط داعشیان از مسیر بزرگ راه کابل- قندهار در ولایت زابل، آزاد شده و به ولسوالی جاغوری ولایت غزنی رسیدند. پولیس پوشالی رژیم دست نشانده ادعا کرد که آن ها این گروگان ها را آزاد کرده اند. می توان گفت که این ادعای دروغین پولیس رژیم تا حدی در پر رنگ ساختن شعار مرگ "بر طالبان!" در راهپیمایی اعتراضی کابل نقش بازی کرد. در واقع این گروگان های آزاد شده، بودند که بعدها در گفتگو با رسانه ها ادعای پولیس رژیم را رد کردند و گفتند که طالبان پس از شکست دادن داعشیان و بیرون راندن آن ها از منطقه آن ها را آزاد کردند. همچنان آن ها واضح ساختند که 7 گروگان به قتل رسیده نیز توسط داعشیان سر بریده شده اند و نه توسط طالبان. بنا به گفتۀ آن ها حرکت چند ماه قبل داعشیان در موقع به گروگان گرفتن آن ها مورد حمایت طالبان بوده است و آن ها در آن زمان با هم متحد بوده اند؛ اما سه روز قبل از آزاد شدن آن ها مدت تقریباً دو شبانه روز جنگ شدیدی میان طالبان و داعشیان در گرفت و طالبان منطقه را تصرف کردند و سپس آن ها را آزاد کردند. لازم است این موضوع را کمی توضیح دهیم: وقتی حملات هوایی عربستان سعودی و متحدینش بر یمن شروع شد و شدید گردید، قطب بندی ارتجاعی میان ایران و متحدین منطقه یی اش از یکطرف و عربستان سعودی و متحدینش از طرف دیگر تشدید یافت و به شکل قطب بندی میان وهابی ها و سنی ها از یکطرف و شیعیان از طرف دیگر تبارز نمود. درین موقع نه تنها رژیم دست نشانده در صفبندی سنی ها و وهابی ها در منطقه قرار گرفته و از تهاجمات نظامی عربستان سعودی و متحدینش بالای یمن اعلام حمایت نمود بلکه طالبان نیز در ارتباط با رژیم های حاکم بر عربستان سعودی و ترکیه در صفبندی سنی ها و وهابی ها قرار گرفته و در مسیر سیاست های ضد ایران و ضد شیعیان قرار گرفتند. در واقع در چنین جوی بود که داعشیان مستقر در مناطق کوهستانی ولایت زابل فرصت یافتند که در مسیر بزرگ راه کابل- قندهار به گروگان گیری بپردازند و این حرکت شان هم از طرف رژیم دست نشانده نادیده گرفته شود و هم به نحوی مورد حمایت اعلام نشدۀ طالبان قرار بگیرد. اما تحولات بعدی سیاسی در کل منطقه یعنی پاکستان، افغانستان و خاور میانه باعث گردید که هم رژیم دست نشانده تا حدی از اجرای آن سیاست صرفنظر نماید و هم طالبان. بطور مشخص سیاست سازشکارانه و تسلیم طلبانۀ طالبانِ تحت رهبری ملا اختر محمد منصور آخوند در قبال داعش در افغانستان نتیجه نداد و عاقبت مناسبات میان آن ها کشیده شده و به طرف حالت جنگی پیش رفت. این کشیدگی وقتی به جنگ واقعی میان آن ها منجر گردید که داعشیان در ولایت زابل و ولایت هرات به گروه جدا شده از طالبان، یعنی گروه تحت قیادت ملا محمد رسول آخوند و معاونینش یعنی ملا شیر محمد منصور آخوند، ملا منصور دادالله آخوند و ملا عبدالمنان نیازی آخوند، پیوستند. جنگ میان آن ها در مناطق کوهستانی ولایت زابل منجر به شکست نیروهای ملا منصور دادالله آخوند و داعشیان تسلیم شده با آنان گردیده و منطقه تحت کنترل طالبان قرار گرفت. اوضاع جاری نشان می دهد که طالبانِ تحت رهبری ملا اختر محمد منصور آخوند بخاطر شکست دادن قطعی طالبان انشعابی یا حداقل جلوگیری از رشد و گسترش بیشتر آن ها حاضر خواهند بود که تا حدی به ائتلاف دولت های روسیه- ایران و سوریه نزدیک شوند و سیاست های ضد ایران و ضد شیعیان را موقتاً کنار بگذارند و در عوض سیاست های ضد داعش را پیش ببرند و در نهایت به آلت دست سیاست های توسعه طلبانۀ امپریالیست های روسی در افغانستان و منطقه مبدل گردند (!؟) آن ها قبلاً با دریافت تجهیزات کمکی از دولت ایران پایگاه داعشیان در ولایت فراه را نابود کردند. بقایای نیروهای موجود در پایگاه نابود شدۀ داعشیان در فراه اکنون به نیروهای تحت فرماندهی پسر امان الله خان (ننگیالی) در شیندند هرات پیوسته اند و نیروی تحت رهبری ملاصمد آخوند که فرمانده طالبان مربوط به جناح ملا اخترمحمد منصور آخوند است، به یک قوت فرعی در منطقه تبدیل شده و سلطه اش بر مناطق وسیعی از شیندند را از دست داده است. نیروهای تحت رهبری ننگیالی به تاریخ 16 عقرب سال جاری یک جلسۀ بزرگ تقریباً 2500 نفری در شیندند برای ملا محمد رسول آخوند و معاون هراتی اش ملا عبدالمنان نیازی آخوند ترتیب دادند و تمامی افراد شامل در این جلسه را وادار کردند که به ملا محمد رسول آخوند بیعت نمایند. ملا عبدالمنان نیازی آخوند در ولایت هرات و فراه صاحب نفوذ است و می تواند نفوذ گروه مربوط به خود را در این دو ولایت بیشتر از پیش گسترش دهد. ادامۀ این گسترش خطر برخوردهای نظامی میان دو گروه طالبانِ وابسته به داعش و القاعده را بیشتر از پیش افزایش می دهد. بنابرین تا زمانی که طالبانِ تحت رهبری ملا اختر محمد منصور آخوند با خطر ناشی از رشد گروه انشعابی مورد حمایت داعش و خود داعش، چه با برآمد مستقل و چه در پوشش نیروهای طالبان انشعابی روبرو باشند، گمان نمی رود که دیگر سیاست های ضد شیعه و ضد هزاره را حداقل بصورت آشکارا پیش ببرند. حتی این امکان وجود دارد که اگر جنگ داخلی میان طالبان و جنگ با داعشیان باعث تضعیف شدید آن ها نگردد، آن ها بتوانند کم و بیش در مناطق مختلف هزاره جات جای پا پیدا نمایند، چنانچه هم اکنون نیز در مناطقی مثل علاءالدینی و خوات ولسوالی ناهور ولایت غزنی روابطی پیدا نموده اند و در ولسوالی جاغوری نیز از قبل روابطی داشته اند. به احتمال قریب به یقین، همین روابط چندی قبل توانستند عملیات نظامی مختصری بالای ساختمان ولسوالی ناهور انجام دهند. ما در چه موقعیتی قرار داریم؟ جنبش اعتراضی توده یی وسیع براه افتاده در شهر کابل به تاریخ 20 عقرب نشان داد که سران مرتجع رژیم و به اصطلاح رهبران سنتی عالی مقام در کشور قادر نیستند نارضایتی های توده های وسیع را به نحو محکمی تحت کنترل داشته باشند. این جنبش ها پتانسیل نیرومندی برای تکامل به جنبش های آگاهانۀ توده یی دارند. اما برای رسیدن به چنان حالتی به رهبری انقلابی نیاز دارند، در غیر آن دیر یا زود مورد سرکوب قرار می گیرند و یا در دایرۀ خبیثۀ سیاست های تحت رهبری مرتجعین به جریان می افتند. این جنبش در عمل نشان داد که قطب انقلاب روی حوادث سیاسی جاری در کشور موثریت ملموسی ندارد، زیرا که خود این قطب، در مقایسه با مقاومت ارتجاعی ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده، بسیار ضعیف عمل می نماید. ما مکلفیم که از هر طریق اصولی و ممکن برای رفع این ضعف شدید بکوشیم و قطب انقلاب در کشور را به یک قطب جداً تاثیر گذار بر حوادث سیاسی جاری در کشور بدل نماییم. اگر ما نتوانیم مسیر تدارک برای جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست، رژِیم دست نشانده و اشغالگران داعشی را هرچه اصولی تر و سریعتر طی کنیم و عملاً به میدان نبرد پا بگذاریم، مسیر جنگ در کشور منتظر ما نخواهد نشست و این امکان وجود دارد که طالبان به یک جنبش مقاومت مسلحانۀ کثیر الملیتی تبدیل شوند و تمامی ملیت های کشور را تحت تاثیر قرار دهند. چنانچه هم اکنون با استفاده از نیروهای خارجی تاجیک تبار و ازبک تبار توانسته اند تا حدی در سمت شمال کشور به مناطق تاجیک نشین و ازبک نشین نفوذ نمایند. این امکان نیز وجود دارد که شگاف ایجاد شده میان طالبان، که در واقع انعکاس شگاف ایجاد شده میان داعش و القاعده در سطح بین المللی است، باعث گردد که مقاومت ارتجاعی مسلحانه علیه اشغالگران به طرف تضعیف سوق یابد و این امر باعث تقویت روز افزون رژیم دست نشانده گردد و کل جنبش مقاومت علیه اشغالگران و رژیم به تدریج فروکش نماید. به پیش در راه تقویت قطب انقلاب در کشور: برای تقویت قطب انقلاب در کشور باید در دو عرصۀ مبارزاتی اقدامات عاجلی را رویدست گرفت: قبل از هر چیزی باید به تقویت ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی همه جانبۀ حزب بر اساس رهنمودهای کنگرۀ سراسری دوم حزب بپردازیم. برعلاوه در میان مائوئیست های بیرون از حزب هنوز کشش های مرکز گریزانه ای وجود دارد. این کشش های مرکز گریزانه فقط و فقط با تقویت کافی جاذبۀ حزب از تب و تاب می افتد و از عوامل غیر مثبتِ ضایع کنندۀ بخشی از انرژِی مبارزاتی منسوبین جنبش مائوئیستی به عوامل مثبت مبدل می گردد. در قدم دوم فعالیت های توده یی دموکراتیک نوین حزب و متحدین آن قرار دارد. فراخوان حزب برای برگزاری پنجاهمین سالگرد بنیادگذاری جنبش کمونیستی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور و موفقیت های نسبی کارزار برگزاری، اولین سنگ بنای احیای جنبش دموکراتیک نوین کشور را گذاشت. باید برای استحکام و گسترش این سنگ بنای اولیه به شدت تلاش کرد تا هرچه زودتر احیای وسیع جنبش دموکراتیک نوین کشور متحقق گردد. تقویت قطب انقلاب در شرایط مشخص کنونی افغانستان بصورت اصولی و همه جانبه ممکن و میسر نخواهد بود مگر اینکه تقویت این قطب در تمامی عرصه های مبارزاتی مبتنی بر خط تدارک برای برپایی و پیشبرد جنگ خلق، که شکل مشخص کنونی آن جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست، رژیم دست نشانده و سایر نیروهای متجاوز و اشغالگر خارجی ارتجاعی و امپریالیستی از قبیل داعش است، پیش برده شود. تقویت اصولی و کافی قطب انقلاب به مثابۀ یک قطب مسالمت جو و غیر جنگی فقط می تواند یک توهم باشد. جنبش اعتراضی توده یی 20 عقرب در شهر کابل نشان داد که اگر دختران و پسران جوان بدون آمادگی های ایدیولوژیک- سیاسی، تشکیلاتی و تجهیزاتی، مرگ بر امریکا و مرگ بر ارگ بگویند و با دستان خالی از دیوارهای ارگ بالا روند، فقط می توانند آماج های سهل و آسان نیروهای سرکوبگر رژیم دست نشانده و اشغالگران امپریالیست باشند. مــرگ بــر امــریــکــا! مــرگ بــر ارگ! مــرگ بــر داعــش! به پیش در راه برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی!
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان 24 عقرب 1394 (15 نوامبر 2015)