مبارزه با رویزیونیزم جزء لاینفک مبارزه با امپریالیزم است
برنشتیناولین کسی بودکه در اواخر قرن نوزدهم میلادی اصول اساسی مارکسیزم را مورد تجدیدنظر قرار داد. افکار وعقاید رویزیونیستی بعدها توسط کائوتسکی وتروتسکی به شکل دگماتیک آن در مبارزه علیه لنینیزم به کارگرفته شد. بعدها ایدههای منحط رویزیونیستی توسط خروشچف و برژنف تعقیب گردید و هماکنون توسط حزب کمونیست انقلابی امریکا، در رأس آن باب اواکیان، و دنبالهروان وهمقماشان آنها مانند سوسیالدموکراتها ودستههای تروتسکیست در جهان حمل میگردد.
برنشتین اعتقاد داشت که تیوری ورشکستگی سرمایهداری وپیروزی اجتناب ناپذیر سوسیالیزم غلط است. اودر این باره استدلال مینمود که حدت تضادهای طبقاتی رو به کاهش است و با این استدلال بیپایه به نفی مبارزات قهری پرولتاریاعلیه بورژوازی و نفی دیکتاتوری پرولتاریا میپرداخت. او از ارتش انقلابی برای سرنگونی بورژوازی چشمپوشید و راه مبارزات مسالمت آمیز را در پیش گرفت.این کارها امروز توسط باب اواکیان و حزبش به پیش برده میشود. اواکیان رویزیونیزم برنشتین را به شکل وشمایل دیگری به پیش میبرد.
هرگاه به بیانیه و اساسنامۀ حزب کمونیست انقلابی امریکا مراجعه نمایید در سراسر این دوسند فقط در مورد حزب و جبهه بصورت مفصل بحث گردیده و سلاح اساسی دیگری که برای براندازی بورژوازی امپریالیستی ضروری و اساسی است یعنی ارتش خلق و انقلاب قهری کاملا از قلمافتاده است. در این مورد حزب ما یعنی حزب کمونیست (مائوئسیت) افغانستان بصورت مفصل در حدود یکهزار صفحه بحث نموده است و دیگر ضرورت به بحث اضافی ندارد.برای معلومات دقیق و بهتر به کتاب " رویزیونیزم پسا مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی در حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان جای ندارد" مراجعه نمایید.
برنامۀ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان) رویزیونیزم را چنین تعریف نموده است:
« رویزیونیزم (تجدیدنظر طلبی) عبارت از نفی اصول وحقایق عام علم انقلاب پرولتاریایی وتجدیدنظر در مورد آنها ودرعین حال حفظ شکل ظاهری این علم است. »
این کاری است که امروز حزب کمونیست انقلابی امریکا و در رأس آن اواکیان انجام میدهد. اواکیان و دنبالهروانش در ابتدا بصورت رک و صریح علیه مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم موضع گرفتند و آنرا ناکارا و خاتمهیافته تلقی نمودند که با شدید ترین انتقدات از طرف مائوئیستهای جهان و بخصوص حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان مواجه شدند. زمانیکه متوجه گردیدند که دیگر این سلاح شان برندگی ندارد استقامت تاکتیکی شانرا تغییر دادند و به حفظ ظاهری مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم پرداختند. یعنی استقامت استراتیژیکی رویزیونیست های پسا م ـ ل ـ م رویزیونیزم و جهتگیری تاکتیکی آنها حفظ ظاهری م ل م است. اما این وضعیت تاکتیکی شان نیز به زودی از طرف حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان افشاء گردید و برندگی این سلاح نیز از میان رفت.
از بدو پیدایش مارکسیزم و بهخصوص از زمانیکه مارکسیزم در مقابل تمام تیوریهای بورژوازی و مکاتب گوناگون ایستاد،بورژوازی که دیگر قدرت مقابله ورویارویی با مارکسیزم را نداشت، لذا مبارزات ضد مارکسیستی را از درون جنبش مارکسیستی شروع نمود. لنین در این مورد مینویسد:
«ولی هنگامیکه مارکسیزم عرصه را بر تمام آموزش های کم و بیش جامع خصم (تأکید از لنین است) تنگ نمود،... آن تمایلاتی که درون این آموزشها قرار داشتند به جستجوی راههای دیگری برای خود افتادند.شکلها وانگیزههای مبارزه تغییر کرد، ولی مبارزه ادامه داشت. به این ترتیب نیمقرن دوم موجودیت مارکسیزم (سالهای نود قرن گذشته) با مبارزۀ جریان مارکسیستی درون مارکسیزم آغاز گردید.» (لنین- مجموع آثار ومقالات– مارکسیزم ورویزیونیزم- صفحۀ31)
همان طوریکه لنین نشانداد که برنشتین چهقسم رویزیونیزم را جایگزین مارکسیزم نمود، وظیفه و رسالت مائوئیستها است تا با جدیت تمام رویزیونیزم اواکیان و دنبالهروانش را افشا نمایند، علیه آن مبارزهکنند و نشاندهند که اواکیان چهقسم به مارکسیزمـ لنینیزم ـ مائوئیزم خیانتنموده و میخواهد"سنتزهاینوین" رویزیونیستی خویش را جایگزین مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم نماید.
امروز اواکیان میخواهد که بهصورت کاملاً آشکار در برابر چشم همۀ مائوئیستهامارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را
به رویزیونیسم تبدیل نماید. او میخواهد با نفی ارتش خلق و انقلاب قهری و به کمک "اصلاحات" وارده در آموزش های مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی،سیستم فکری منحط و فرتوتی را که به شیوۀ خاص خود جامع و در اساس دشمن مارکسیزمـ لنینیزم ـ مائوئیزم است، جایگزین این تیوری نماید. او از طریق به اصطلاح سنتزنوین میخواهدتا سلاح برنـدۀپرولتـاریا را بیخاصیت نمـوده و به سـلاح چـوبـی بیضرر بـرای بـورژوازی تبـدیـل نمایـد.
مائوتسهدون رویزیونیزم را چنین توضیح میدهد:
«رویزیونیزم شکلی از ایدیولوژی بورژوازی است.رویزیونیستها فرق بین سوسیالیزم وسرمایهداری، میان دیکتاتوریپرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی را میزدایند . آنچه آنها تبلیغ مینمایند درواقع مشی سوسیالیستی نیست، بلکه مشی سرمایهداری است.»
منظور رویزیونیستها از سوسیالیزم همان سوسیالیزمی است که توسط بورژوازی واحزاب رفرمیست بنیان گزاری شده باشد، نه سوسیالیزم علمی که توسط مارکس شالوده اش ریخته شده است و توسط لنین و مائوتسه دون تکامل داده شده است. اصل هدف رویزیونیزماواکیان نفیمارکسیزم ـ لنینیزمـ مائوئیزم است، کاریکه نه برنشتین و کائوتسکی جرئت آنرا نمود و نه هم تروتسکی و خروشچف. نه برنشتین جرئت نمود که مارکسیزم را پایان یافته تلقی کند و نه هم خروشچف و برژنف جرئت نمودند که مارکسیزم ـ لنینیزم را پایان یافته اعلام نمایند. اما اواکیان رویزیونیستو دنبالهروان شان این کار را نموده اند.
رویزیونیزمدشمن مائوئیزم است، زیرا کوشش میکند که سوسیالیزم را به شکل اپورتونیستیآن احیا نماید. لنین مینویسد:
«دیالکتیک تاریخ چنان است که پیروزیمارکسیزم دررشتۀ تیوری، دشمنان او راوا میدارد که به لباس مارکسیست درآیند. لیبرالیزم میان پوسیده کوشش میکند که به شکل اپورتونیزم سوسیالیستی خود را احیاء نماید. دورۀتدارک نیرو برای نبردهای عظیم را، آنها به معنی امتناع از این مبارزات تفسیر میکنند، آنها بهبود وضعیت بردگان را برای مبارزه برضد بردگی مزدوری به این معنی تشریح مینمایند که بردگان حق آزادی خود را به پول سیاهی فروخته اند. با جبن وترس "صلح اجتماعی" (یعنی صلح با برده داری) و چشمپوشی از مبارزۀ طبقاتی وغیره را ترویج میکنند. اینان در میان عمال پارلمان "سوسیالیست"وانواع پشتمیزنشینهای جنبش کارگری واز روشنفکران "سمپاتیزان" تعداد کثیری طرفدار دارند.»
مائوئیستها درمسايل اساسي انقلاب پرولتري وديكتاتوري پرولتاريا ثابت قدم بوده وهميشه تأكيد ميورزند كه سرنگوني بورژوازی امپریالیستی و ارتجاعنیمه فیودالی بدون انقلاب قهري امكانپذيرنيستوهمواره كوشيده وميكوشند كه تأثيرات ايدیولوژي بورژوایي احزاب رفرمیستي و رویزیونیستی درجنبش بين المللي كارگري و دربين تودههاي كارگران كشورهاي مختلف را ازبين ببرند. احزاب ماركسيست – لنينيست – مائوئيست بخاطررهبري پرولتاريا درانجام انقلاب بايد تمام اشكال مبارزه رافراگيرند و نبايد هيچگاه گرفتارسفاهت رویزیونیستی پساماركسيستي شوند ومبارزه را درچهارچوبه اي كه امپریالیزم و ارتجاع مجازميدانند محدود كنند.
امروز"حزب كمونيست انقلابي امريكا" و"حزب كمونيست ايران (م – ل – م )" به بهانۀ اينكه «سلاح مابرنده نيست» و يااينكه «مرحلۀ اول انقلاب با مانيفست ماركس شروع شده و با انقلاب فرهنگي چين خاتمه يافته است» علناً وعملاً به انقلاب قهري پشت نموده اند.این رویزیونیستها میخواهند که با جهتگیری تاکتیکیو ظاهری مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی به تلاشهایرویزیونیستی شان ادامه دهند.
حالا این نغمههای رویزیونیستی به اشکال واضح وروشن از دهان "جمعی از کمونیستهای انقلابی افغانستان" بیرون میشود. قبل از اینکه وارد بحث رویزیونیستهای افغانستانی شویم لازم است بطور مختصر صحبتی در مورد این جمع داشته باشیم تا نشان دهیم که این جمع کیانند و چند نفر اند تا خواننده بهتر به هویت رویزیونیستی و چهرۀ متقلب شان آشنا شوند.
زمانیکه اساسنامه و مانیفیست جدید " حزب کمونیست انقلابی" امریکا بدست ما رسید، حزب ما خط مطروحه در اساسنامه و مانیفیست"حزب کمونیست انقلابی امریکا" را پسا م ـ ل ـ م بررسی نمود و به مبارزات درونی با این حزب پرداخت. متاسفانه که مبارزات حزب ما( حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان) از طرف "حزب کمونیست انقلابی امریکا" و "حزب کمونیست ایران( م ل م )" مدت زیادی سانسور گردید،در نشریۀ درونی جنبش (استرگل) منتشر نشد واز دسترس تمام اعضای جنبش انقلابی انترناسیونالیستی دور نگهداشته شد. در آن زماناین به اصطلاح جمع، علیرغم توصیههای مکرر حزب روابط با پسا م- ل- مها را همچنان برقرار نگه داشت و از موضعگیری صریح به نفع مبارزۀ آغاز شده توسط حزب خودداری کرد.این "جمع" حتی زمانیکه حزب ما به این نتیجه رسید که دیگر لزومی ندارد که مبارزات علیه خط پست م ـ ل ـ م "حزب کمونیست انقلابی امریکا" و کمیتۀ مرکزی "حزب کمونیست ایران (م ل م)" بصورت درونی پیش برده شود و آنرا علنی نمود، و همچنان در جریان سیمینار وسیع حزبی نیز،از موضعگیری صریح به نفع مبارزۀ آغاز شده توسط حزب خودداری کرد؛ اما زمانی که بعدها با دو تن از نمایندگان اعزامی حزب به اروپا در یک نشست رویاروی مواجه گردید از مبارزۀ حزب علیه پسا م- ل- م اواکیانی دفاع نمود و سند مربوط به آن در ارگان مرکزی حزب (شعلۀجاوید) منتشر گردید.
اما مدتی بعد از انتشار سند متذکره،نوشتۀدرونی ای بدست حزب رسید که از خط رویزیونیستی پست م ـ ل ـ م آواکیان به دفاع بر خواسته بود و زیرش امضای "هواداران حزب در اروپا" را داشت. در ابتدای این سند از حزب خواسته شده بود که آنرا در نشریۀ درونی نشر نماید. حزب ما اینسند را در شمارۀ دوازدهم کمونیست نشر و به دسترس تمامی رفقای حزب قرار داد.ولی بعد از تحقیقات معلوم گردید که امضای زیر سند صحت ندارد و تمام منسوبین حزب در اروپا نه تنها با این سند همنوا نیستند، بلکه مخالف سند منتشره میباشند و فقط دو نفر با آن همنوایی دارند.
رفقا که این سند را مطالعه نمودند چه بصورت تکی و چه بصورت گروپی به پاسخ این سند پرداختند که مجموعا شش شماره نشریه درونی را در بر گرفت. یکی از موضوعات بحثی رفقا این بودکه چرا نویسندۀ سند چنین تقلب کاری نموده و پای سند را از طرف کل هواداران حزب در اروپا امضا نموده است؟آنها تا کنون جوابی در این زمینه ارائه نکرده اند.ناگفته نماند زمانیکه سند را نویسنده به ایمل رفیق مسئول روان میکند یک نفر(انور) از این دونفر در افغانستان بود. حین باز دید از انور و جستجوی این مطلب که او در داخل کشور بود و سند از آن طرف ابحار به حزب ارسال میگردد؛ آیا در این نوشته سهمی دارد و یا خیر؟ او اظهار مینماید که نصیر با او در این مورد صحبت نموده نظر او را گرفته، اما در نوشته سهیم نبوده است. در حقیقت سند متذکره توسط یکنفر نوشته شده و بدون اطلاع منسوبین حزب در اروپا زیر آن از طرف آنها امضا گردیده بود. طوریکه گفته شد این تقلب کاری در همان زمان افشاء گردید و هیچ جوابی در یافت نشد. چنانچه هواداران حزب در ناروی و سویدن به شدت علیه این خط رویزیونیستی موضع گرفتند که موضع شان در نشریۀ درونی نشر شد و فعلاً که مبارزات درونی هم علنی گردیده خوانندگان میتوانند برای معلومات بیشتر در این زمینه به سایت شعلۀ جاوید مراجعه نمایند.
بعد از مدتی که مبارزات بصورت درونی پیش رفت و ( انور) داخل افغانستان بود، نصیر هم بنا به کارهای شخصی داخل افغانستان آمد.او بعد از ده روز پس از تاکیدات مکرر برای نشست رویارویی حاضر گردید. در این نشست چهار نفر (رفیق ضیا،لهیب، نصیر وانور) حضور داشتند. این جلسه دو ساعت را در بر گرفت ونتیجۀ مشخصی را در بر نداشت و قرار شد که این جلسات ادامه پیدا کند اما دیگر جلسه ای صورت نگرفت. از آنها خواسته شد که یکنفرشان در کنگرۀ دوم حزب که چند ماه بعد بر گزار میگردید شرکت نماید. نصیر وعدۀ قطعی داد که در کنگره شرکت کند. زمانیکه موعد بر گزاری کنگره فرا رسید نصیر بجای اینکه به کنگره بیاید برای جلب وجذب افراد به طرف کانادا حرکت نمود و در آنجا هم نتوانست نتیجه ای بدست آورد و کسی را با خود همنوا سازد. او سپس به دیدن افراد خارج از حزب( ساماییها) میرود و نه تنها مسایل درونی را بیرون میبرد بلکه به شکل خیلی ماهرانه آدرس رفیق ضیا را نیز به آنها میدهد. این موضوع توسط آن افرد به رفقای مادر کانادا گزارش داده میشود و آنها گزارش را کتباً به رفیق ضیا ارسال مینمایند. تمام گزارش کتباً برای نصیر ارسال میًگردد و از وی خواسته میشود که در مورد دادن آدرس خانۀ رفیقبه ساماییها وبیرون بردن موضوعات درونی توضیح دهد. وی تا کنون در این مورد چیزی نگفته است.
حین بر گزاری کنگرۀ دوم که نصیر نیامد از انور که داخل بود خواسته شد تا به کنگره شرکت کند او هم از شرکت در کنگره ابا ورزید. در کنگره به اتفاق آرا فیصله گردید که خط اساسنامه و مانیفیست " حزب کمونیست انقلابی امریکا" یک خط رویزیونیستی پسا م ـ ل ـ م بوده و باید با انواع و اشکال رویزیونیزم، اپورتونیزم و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی میارزه بطور جدی و پیگیر پیش برده شود.
مبارزه علیه رویزیونیزم اواکیانی در اساسنامه قید گردید. اساسنامه شرط عضویت قرار داده شد. کسی که اساسنامه را قبول نکند بدون چون و چرا نمی تواند عضو حزب باشد.بعد از ختم کنگره، اساسنامه توسط یکی از رفقا به انور داده میشود و از او خواسته میشود که وضعیت خود را در قبال حزب روشن نماید. چند ماه بعد سندی بنام «خطاب به همه کمونیست های جهان و افغانستان- گسست از حزب "کمونیست(مائوئیست) افغانستان)» بدست ما رسید که زیرش امضای "جمعی از کمونیست های انقلابی افغانستان" بود. فعلاً هر سندی که انتشار مییابد پایش یا امضای هیئت تحریر است و یا امضای " جمعی از کمونیست های افغانستان". سوال اینجا است که کدام هیئت تحریر و کدام جمع. همین فعلاً این جمع حتی همان دو نفر نیست، زیرا یک نفر شان (انور) بطور پیگیر با نفر دیگر نیست. بنابرین هم "جمع..." و هم هیئت تحریر فقط یک نفر(نصیر) است. انسان باید این قدر صداقت داشته باشد که سخن فرد را بنام جمع بیان نکند. این یک تقلب و فریبکاری است. آیا یک نفر میتواند هم یک تشکیل باشد و هم هیئت تحریر همان تشکیل؟
این جمع یک نفری اعلامیه ای به مناسبت اول می روز جهانی کارگر انتشار داده است و پایش امضای"جمعی از کمونیست های انقلابی افغانستان" را گذاشته است. هرگاه سرتاپای این اعلامیه را مطالعه کنید، تضاد عمده در اعلامیه به چشم نمیخورد زیرا نویسنده تضاد عمده را با دنباله روی از آواکیان قبول ندارد و آنرا رویزیونیستی می داند.همچنان راه بیرون رفت طبقه کارگر و بقیه زحمتکشان از زیر رنجها و مشقتها اصلاً نشان داده نشده است و در سند هم انقلاب دموکراتیک نوین مفقود است و هم جنگهای انقلابی، ارتش خلق و قهر انقلابی به چشم نمی خورد.
اعلامیه از سرکوب خونین امپریالیستها و تحمیل جنگهای خونین شانصریحاً بحث مینماید، اما از قهر انقلابی طبقۀ کارگر و بقیه زحمتکشان علیه امپریالیزم و ارتجاع نامی نمی برد. به این مطلب توجه نمایید:
« جنگهای فاجعه بار همراه با کشتارهای دستهجمعی در افغانستان، عراق وسوریه ابعاد وسیعی یافته است. این جنگها جان صدها هزار نفر عمدتا از کارگران و زحمتکشان را گرفته است، دهها میلیون نفر را بیخانمان کرده و باعث جابجایی میلیونها نفر شده است.»
طبقۀ کارگر وبقیه زحمتکشان بخوبی تحمیل « جنگ های فاجعه بار همراه با کشتار دستجمعی » را دیده و آنرا همه روزه با گوشت و پوست خویش لمس مینمایند. چیزی که آنها نیاز دارند که به آنها نشان داده شود، راه بیرون رفت از این معضل است که اعلامیه از آن چشم پوشی نموده،یعنی عمل بالمثل طبقۀ کارگر وبقیه نیروهای زحمتکش علیه امپریالیزم و رژیم های دست نشانده را بدست فراموشی میسپارد. ما باید به زحمتکشان یاد بدهیم که جنگ را فقط با جنگ میتوان ازبین برد نه از راه سازش. در این اعلامیه همه چیز هست به استثنای ارتش خلق و قهر انقلابی تودهها علیه امپریالیزم و رژیم های دست نشاندۀ شان. اعلامیه نابودی « سیستم آدمخوار » را با پیروی از خط و " سنتزنوین" اواکیان خواهان است، نهاز طریق زور و قهر انقلابی. در اعلامیه آمده است:
« نابودی این سیستم آدم خوار و جنایت پیشه ضروری و ممکن است.»
اما بحثی از سر نگونی قهری این « سیستم آدمخوار وجنایت پیشه» ندارد، فقط می گوید که: «امروز کمونیستهای انقلابی و حزب پیشاهنگ واقعا پرولتری برای رهبری جامعه و پیشروی در این مسیر، برای فتح قله های نوین ازجمله سرنگونی امپریالیسم و فتح بلندترین قله آن رهایی جامعه و بشریت از قید ستم و استثمار به سلاح کمونیزم علمی سنتز نوین از کمونیزم که توسط باب اواکیان با اتکاء به تجارب عظیم پرولتاریا در چین و شوروی و دیگر مبارزات انقلابی در عرصۀ جهانی، تکامل داده شده است ضرورت دارد و باید برای درک عمیق و تکامل بیشتر آن تلاش و مبارزه کنند.» بحث فوق الذکر واضحاً تایید خط رویزیونیستی اواکیان و حزبش و اعلام پیروی از آن میباشد.
به همین قسم اساسنامه ومانیفیست جديد آرسي پي امریکا صحبت ازانقلاب وتغييربنيادي مينمايد، اما چیزیکه در آن مفقود است انقلاب قهري توسطپرولتاريا وارتش انقلابي آن است.زمانيكه نقش ارتش وسرنگوني قهري بورژوازي توسط پرولتاريا حذف شود انقلاب كلمه ای است درلفظ ودرعمل همان ايده هاي بورژوازي است كه زيرنام انقلاب زمزمه ميشود. چنين"انقلابي"، انقلاب سرخ پرولتری نیست، بلکه انقلابی است مطابق علاقۀ بورژوازی یعنی انقلاب رفرمیستی و پارلمانی.انقلاب شورش وطغيان است.انقلاب عملي است قهري كه بدان وسيله يك طبقه، طبقه ديگرراواژگون ميسازد.ناديده گرفتن ارتش خلق وقهر انقلابی به معناي كامل دست كشيدن ازانقلاب بوده و تبديل يك حزب پرولتري به حزب رفرميست بورژوازي ميباشد.همانطوریکه اساسنامه و مانیفست آر سی پی امریکا هیجگونه موضع گیری در قبال جنگهای عادلانه و انقلابی ندارد، به همان گونه در اعلامیه نیز این موضعگیری به چشم نمیخورد. بحث سند در مورد جنگها همان بحثی است که آر سی پی امریکا در اساسنامۀ خود نموده است. در اساسنامه آر سی پی امریکا بیان گردیده که:
«مادرسياره اي زندگي ميكنيم كه دهها مليون انسان طي دوجنگ جهاني درقرن بيستم وسايرجنگها تاحال ازبين رفته اند وكماكان میليون ها نفرازمردمان امروزي ازجنگهاي غارتگرانه وددمنشانه وويرانگر رنج ميبرند.»
در اینجا تفاوت میان جنگهای انقلابی و ارتجاعی به چشم نمیخورد، همانطوریکه در اعلامیه به چشم نمیخورد و
هم از جنگهای انقلابی چشمپوشی صورت گرفته است. همانطوریکه آر سی پی امریکا سرنگونی سیستم منحط سرمایه داری را از طریق مواجهه شدن سرمایه داری با میلیونها و دهها میلیون نفر میخواهد، اعلامیه نیز با پیروی از این" سنتز نوین" سرنگونی این سیستم را از همین طریق خواهان است. به همین علت است که در سند نامی از قهر انقلابی توده علیه این سیستم منحط گرفته نشده است. این ها زمزمه هایی است که توسط برنشتین مرتد و کائوتسکی مرتد صریحاً بیان گردیده است.
آیا میتوان بدون ارتش خلق و قهر انقلابی تودهها این سیستم منحط را نابود ساخت؟ جواب كاملاً روشن است كه خير،زيرا« زورهمواره قابله جامعه كهن است ». بكارگرفتن زوربدون ارتش غيرممكن است.كسانيكه معتقد اند كه ميتوان ازطريق" مواجه شدن" ويا"روبروشدن" باطبقه ستمگرايشان را شكست داد وجامعۀ سوسياليستي راايجاد نمود، درحقيقت به انقلاب پرولتري پشت نموده اند. به گفتۀ استالين انقلاب پرولتري وديكتاتوري پرولتاريا « شرط لازم واجتناب ناپذير» براي گذارتمام كشورهاي تحت سلطۀ سرمايه به سوسياليزم ميباشد.مائوتسهدون در رساله اش درباره "تضاد" چنین ميگويد:
« درجامعۀ طبقاتي انقلاب وجنگهاي انقلابي اجتناب ناپذيرند،بدون آنها نه جهشي درتكامل جامعه امكان پذيراست ونه ممكن است كه طبقۀ ارتجاعي حاكم واژگون گردد تامردم بتوانند قدرت دولتي رابدست گيرند.»
به همين ترتيب دررسالۀ "جنگ ومسائل استراتيژي" گفته است:
« وظيفۀ اساسي انقلاب وعالي ترين شكل آن دردست گرفتن قدرت دولتي بهراههاي مسلحانه است يعني حل مسئله بهوسيله جنگ. اين پرنسيب ماركسيستي – لينينستي يك اعتبارعمومي دارد ونه فقط درچين بلكه براي سايركشورهانيزمعتبراست.»
هم چنین اوتاكيد مي ورزد كه:
« تجربيات مبارزات طبقاتي دردوران امپرياليزم بهماميآموزد كه طبقه كارگروتودههاي زحمتكش فقط بهوسيلۀ تفنگ بربورژوازي ومالكين مسلح پيروز میشوند. دراين مورد مجازيم بگویيم كه تمام جهان رافقط باكمك اسلحه ميتوان تغييرداد.»
حینی که حزب كمونيست ايران(م ل م ) به دنبال خط آرسي پي افتاد و اعتقاد به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را از دست داد و علناً اعلام نمود که:«سلاح دست داشتۀ مابرنده نيست»این تیوری را در انقلاب فرهنگی چین خاتمه یافته تلقی نمود وبه تبلیغ وترویج ایده های رویزیونیستی اواکیان پرداخت و صراحتاً اعلام نمود که نباید پشت م ـ ل ـ م سنگر گرفت، باید آنرارها نمود و"سنتزهاینوین" اواکیان رامحكم دردست گرفت، در غیر این صورت «جنبش كمونيستي حداقل براي مدت طولاني ازصحنۀ روزگارحذف خواهد گشت.» حالا اعلامیه نویس این ایده رویزیونیستی را زمزمه میکند و میگوید که: « برای فتح قلههای نوین ازجمله سرنگونی امپریالیسم و فتح بلندترین قلۀ آن رهایی جامعه و بشریت از قید ستم و استثمار به سلاح کمونیزم علمی سنتز نوین از کمونیزم که توسط باب اواکیان طرح گردیده ضرورت است.» نه سلاح مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم.
به نظر اعلامیه نویس م – ل – م دیگر يك پديدۀ پويا،زنده ودرحال تكامل درمسيرمبارزاتي طبقاتي نمي باشد، به همين خاطر به خط پساماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي چنگ انداخته و آنرا یگانه سلاح برای« سرنگونی امپریالیزم و فتح بلندترین قله» میداند، نه م ـ ل ـ م را. در این جا است که رگه های رویزیونیزم بطور آشکارا خود را عیان میسازد.
در شرایط کنونی ما در جامعه ای زندگی میکنیم که طبقات ستمگر قدرت سیاسی را در دست دارد و طبقۀ کارگر در هیچ یک از کشورهای جهان قدرت سیاسی را در دست ندارد، لذا بحث ما بحث طبقات و رهایی طبقۀ ستمکش جامعه از قید اسارت وبردگی است، نه رهایی بشریت. ما خواهان سرنگونی طبقۀ ستمگر و انتقال قدرت به طبقۀ کارگریم. در چنین حالتی نمیتوان از «رهایی جامعه وبشریت » صحبت نمود، بلکه صحبت از دیکتاتوری پرولتاریا است. وقتی میگوییم دیکتاتوری پرولتاریا بدین معنی است که طبقه کارگر باید بر طبقۀ بورژوازی حکومت کند و هر آن و لحظه که سر بلند نماید سرش را قطع نماید. در چنین شرایطی بحث رهایی بشریت اومانیزم بورژوازی است که از طریق رویزیونیزم در مبارزه علیه مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم بکار گرفته میشود.
رویزیونیزم دشمن مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم میباشد، بناءً مبارزات علیه م ـ ل ـ م را با طرحات رفرمیستی، اپورتونیستی، اومانیزم بورژوایی و رویزیونیزم از درون جنبش کارگری شروع مینماید. طرحات رویزیونیستی در قالب "کمونیزم علمی" بیان میگردد. به این بحث رویزیونیستی اعلامیه نویس توجه نمایید:
«اینک "حزب کمونیست مائوئیست افغانستان" تحت عنوان مبارزه با "دشمن عمده" مبلغ دنباله روی و سازش با بنیادگرایان طالب است و از این انحراف کهنه و دیرینۀ رویزیونیستی در جنبش افغانستان دل نمی کند و هر روز بیش از پیش بر آن پافشاری میکند و برای پیشبرد آن به هر وسیله ای از جمله ناسیونالیسم و نوع مشمئز کنندۀ آن ناسیونالیسم اسلامی متوسل میشود.» (تاکیدات از من است)
در این بحث سه نکته قابل دقت است:
1 ـ متهم نمودن حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان به « دنباله روی و سازش با بنیاد گرایان طالب.»
2 ـ یاد نمودن تضاد عمده بنام « انحراف کهنه و دیرینه رویزیونیستی.»
3 ـ متهم نمودن حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان به « نوع مشمئز کننده نا سیو نالیزم اسلامی.»
روی هر کدام از این بحث ها مکث مینماییم:
اول میپردازیم به این بحث اعلامیه نویس که حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان را متهم به« دنبالهروی و سازش با بنیاد گرایان طالب » مینماید. اعلامیه نویس یا عمداً چشمانش را روی حقایق بسته است و یا اینکه آنرا میداند و قصد وارونه جلوه دادن آنرا گرفته است. اگر قصد چنین کاری را نمی داشت چنین چرندیاتی سرهم بندی نمی نمود.
موضع حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان بطور صریح و روشن در قبال بنیاد گرایان طالب در نشریۀ مرکزی این حزب(شعله جاوید) مرتباً نشر گردیده و ضرورت به بحثهای اضافی ندارد. در این جا فقط به نقل مطلبی از شعلۀ جاوید بسنده مینمایم تا خواننده به خوبی درک کند که بحث اعلامیه نویس سرتاپا اتهام است و بس.
حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان در 18 قوس سال 1388 زير عنوان "نياز به اداي يك مسئوليت مبارزاتي عاجل" كه در شماره 23 شعلۀ جاويد دور سوم به چاپ رسيده، موضع خود را در قبال اشغالگران امپریالیست، رژيم پوشالي و طالبان چنين بيان نموده است:
« بطور خلاصه بايد صريحاً بيان داشت كه فقط و فقط يك مقاومت سرتاسري همه جانبه جنگي وغيرجنگي پيروزمندانه عليه اشغالگران و رژيم دست نشاندۀ شان از طريق اخراج قهري قوتهاي اشغالگر و سرنگوني رژيم پوشالي، قادر است به حالت مستعمراتي در افغانستان خاتمه دهد. اما برخلاف دورۀ جنگ مقاومت ضد "شوروي"، اين بار كل اوضاع و شرايط كشوری و منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد كه يك مقاومت ارتجاعي اسلامي نميتواند قوتهاي اشغالگر را از كشور خارج نموده و رژيم دست نشاندۀ اشغالگران را سرنگون سازد. اين چنين مقاومتي شايد بتواند سالها دوام يابد، اما نميتواند حتي در سطح مقاومت ضد سوسيال امپرياليستي يك فرجام پيروزمند نسبي داشته باشد، پيروزي نسبي اي كه به فرض محال تحقق يافتن، خود فاجعۀ ديگري از نوع فاجعۀ هشت ثوري گذشته خواهد بود.
طالبان و حزب اسلامي گلبدين خود نيروهایي اند كه در اصل توسطامپرياليستهاي امريكایي، انگليسي و وابستگان منطقه يي آنها ساخته و پرداخته شده اند. به همين جهت جستجوی راه سازش و مصالحه با آنها ، يكي از اجزاي اصلي استراتيژي جديد اشغالگران امپرياليست به سردمداري امپرياليستهاي امريكائي در افغانستان را تشكيل ميدهد. آنها نيروهاي امتحان داده اي هستند كه نتايج فاجعه بار حاكميت هاي ارتجاعي شان، مردمان ما را تا مغز استخوان سوزانده است و قسماً هم اكنون نيز ميسوزاند. ايدیولوژي و برنامه سياسي به شدت ارتجاعي، شوونيستي، جاهلانه و استبدادي آنها خود به خود زمينه هاي مناسب فريبكارانه براي عادلانه جلوه دادن طرحات اشغالگران فراهم ميسازد. اين ايدیولوژي و برنامه سياسي، نه تنها قادر نيست تمامي افراد و نيروهاي مخالف اشغالگران و رژيم دست نشانده را، از ميان تمامي اقشار طبقات و مليتها و اقليتهاي ملي، در يك مقاومت سرتاسري بسيج نمايد، بلكه آنها خود آگاهانه در پي چنين بسيج مبارزاتي مقاومت خواهانه سرتاسري نيستند.
آنها نه تنها به هيچوجهي قادر نيستند خشم زنان، يعني نيمي از پيكر جامعه، عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان را رها سازند، بلكه زن ستيزي مشمئز كنندۀ شان خود زمينه ساز اجراي طرحات فريبكارانۀ دشمن اشغالگر و رژيم پوشالي در قبال زنان است. محدوديت اجتماعي مليتي آنها ذاتي وغير قابل التيام است و اميدواري اشغالگران و دست نشاندگان شان در تحميل قطعي انقياد دراز مدت بر مردمان ما را بيشتر ميسازد.
با توجه به تمامي اين مسايل، برپایی و پيشبرد يك مقاومت ملي مردمي و انقلابي سرتاسري، بر محور مقاومت مسلحانه و به بيان روشن تر جنگ مقاومت ملي، مردمي و انقلابي، عليه اشغالگران امپرياليست و خاینين ملي، نه تنها از لحاظ پيوند دادن مقاومت ضد اشغال با انقلاب اجتماعي مورد نياز در افغانستان، يك ضرورت و الزام قطعي و غيرقابلانصراف است، بلكه خاتمه بخشيدن به انقياد مستعمراتي و حصول استقلال سياسي افغانستان نيز بدون برپایي و پيشبرد چنين مقاومتي يك امر ناممكن به نظر ميرسد.
حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان با درك عميق ضرورت و الزام قطعي غير قابل انصراف مبارزاتي فوق الذكر نه تنها براي اجرا و پيشبرد تمامي وظايف و مسئوليت هاي ايدیولوژيك – سياسي، تشكيلاتي، توده یي و لوجیستکي خود در اين راستا تلاش پيگير مينمايد، بلكه خود را مكلف ميداند كه بخاطر تامين همآهنگي مبارزاتي مقاومت طلبانه ميان تمامي نيروها و شخصيت هاي انقلابي كمونيست و ملي – دموكرات مخالف اشغالگران و رژيم پوشالي نيز از هيچ گونه تلاشي دريغ ننمايد. ما ميتوانيم – و بايد – همزمان با پيشبرد تلاش براي ايجاد چنين همآهنگي مبارزاتي ميان اين نيروها و شخصيت ها، مبارزات ايدیولوژيك – سياسي بخاطر حل و فصل تفاوت ها و اختلافات و يا لااقل ايجاد تفاهم ميان شان را نيز پيش ببريم. در واقع ايجاد همآهنگي مبارزاتي عليه اشغالگران، رژيم پوشالي و تسليم شدگان قبلا منسوب به جنبش چپ و جنبش ملي – دموكراتيك به مثابه دشمنان عمده و مقابله عليه طالبان وهمقماشان شان به مثابۀ دشمنان غيره عمدۀ كنوني، ميتواند زمينه و فضاي مناسبي براي پيشبرد مبارزات ايدیولوژيك – سياسي اصولي، سالم و سازنده بر سر اختلافات ايدیولوژيك – سياسي ميان اين نيروها و شخصيتها به وجود آورد.»
نقل قول فوق نه تنها موضع حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان را در قبال اشغالگران و رژيم پوشالي، بلکه بطور رک وصریح در قبال طالبان نشان ميدهد.
اینک میپردازیم به قسمت دوم بحث اعلامیه نویس یعنی رویزیونیست خواندن تضاد عمده. به بحث توجه نمایید:
« اینک "حزب کمونیست مائوئیست افغانستان" تحت عنوان مبارزه با "دشمن عمده" مبلغ دنباله روی و سازش با بنیادگرایان طالب است و از این انحراف کهنه و دیرینه رویزیونیستی در جنبش افغانستان دل نمی کند.»
در این جا رگه های رویزیونیستی اعلامیه نویس و دشمنی اش با مائوئیزم بطور صریح مشخص می گردد. یکی از خدمات مائوتسهدون در زمینه تکامل فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی مشخص نمودن تضاد عمده و تفکیک تضاد اساسی و تضاد عمده از یکدیگر است. اما اعلامیه نویس نه تنها این خدمات را بطور کلی نادیده میگیرد، بلکه آنرایک « انحراف کهنه ودیرینۀ رویزیونیستی» میخواند. امروز مائوئیزم است که مرز دقیق میان رویزیونیزم و کمونیزم علمی میکشد. حزب، سازمانها و کسانی که مائوئیزم را قبول نداشته باشند، رویزیونست هستند.
مائوئیست ها در پروسۀ تکاملی یک پدیده که بر اساس تضاد بنیادی اش حاوی چند تضاد اصلی است نهایت سعی در تعیین تضاد عمده می نمایند. زمانیکه این تضاد به درستی تعیین و تشخیص گردید مسایل به درستی و بطور صحیح حل میشود. در این زمینه چند مطلب از مائوتسه دون ذکر میکنیم:
« در مطالعۀ یک پروسۀ مرکب که حاوی دو و یا چند تضاد است، باید نهایت سعی برای دریافتن تضاد عمده نمود. به مجردیکه تضاد عمده معین شد کلیه مسایل را میتوان به آسانی حل کرد»
« نمی توان نسبت به همه تضادهای یک پروسه بر خورد یکسان داشت، بلکه باید میان تضاد عمده و تضاد های غیر عمده فرق نهاد و مهمتر از همه سعی برای یافتن تضاد عمده نمود.» ( منتخب آثار ت جلد اول صفحه 504)
« در پروسۀ مركب تكامل يك پديده تضادهاي بسياري موجود اند كه يكي از آنها حتما تضاد عمده است: موجوديت و رشد اين تضاد عمده تعيين كنندۀ موجوديت و رشد ساير تضادها است و يا برآنها تاثير ميگذارد.» (مائوتسه دون – منتخب آثارجلد اول صفحه 501)
« هرگاه پروسـه اي حاوي تضادهاي متعدد باشـد، يكي از آنها ناگزير تضاد عمده خواهد بود كه داراي نقش رهبري كننده و تعيين كننده است، درحاليكه بقيه تضادها نقش درجه دوم و تبعي خواهند داشت.» (همانجا صفحۀ 503)
« ولي در هر حال ترديدي نيست كه در هر مرحله از تكامل يك پروسه فقط يك تضاد عمده وجود دارد كه نقش رهبري كننده را ايفا مي كند...» (همانجا صفحه 503)
« در هر چيز اصول عمده و غيرعمده وجود دارند و همه اصول غيرعمده بايد تابع اصول عمده باشند. هموطنان ما باید به هرچيز در پرتو اصول عمده با دقت بينديشند، فقط در چنين حالتي آنها خواهند توانست به افكار و اعمال خود سمتگيري صحيح بدهند. امروز هر آنكس كه در خود صداقت به وحدت نمي يابد، بايد وجدان خود را در آرامش شب بيازمايد و احساس شرمساري كند، حتي اگر ديگران وي را ملامت نكرده باشند.» (منتخب آثارجلد دوم – صفحه 24)
« در جنگ مقاومت ضد ژاپني همه چيز بايد تابع مصالح مقاومت در برابر ژاپن گردد. اين اصلي است تخطي ناپذير. از اين دو، مصالح مبارزۀ طبقاتي بايد تابع مصالح جنگ ضد ژاپني قرارگيرد، نه اينكه با آن در تضاد افتد.» (مائوتسه دون – منتخب آثار - جلد دوم صفحه 30)
حزب كمونيست(مائوئيست) افغانستان با پا فشاری روی اصول اساسی مائوئیزم همه اصول غیر عمده را تابع اصول عمده میداند و آنها را از یکدیگر تفکیک نموده است. حزب ما دشمنان خلق افغانستان را در شرايط كنوني، طبق برخورد مائوئيستي، به دشمنان عمده و غير عمده تقسیم مينمايد و با قرار دادن هر یک از آنها در جایگاه واقعی شان آنها را از یکدیگر تفکیک نموده و مینماید. علت کجراهه رفتن مقاله نویس هم همین عدم تفکیک تضادها از یکدیگر است.
اعلامیه نویس برخلاف مائوتسهدون معتقد است که اشغالگران و ارتجاع طالبانی هر دو دشمن عمدۀ مردم افغانستان هستند و هیچ تفاوتی از یکدیگر ندارند. به این علت به کجراهه افتاده و به م ـ ل ـ م پشت نموده است.
اگر ما در مطالعۀ خصلت خاص تضادها به درستی نتوانیم تضادها را بررسی کنیم، یعنی نتوانیم تضاد عمده وغیرعمده را در یک پروسه دقیقا بررسی کنیم، هیچگاه قادر به درک مشخص تضادها نخواهیم شد وهرگز نخواهیم توانیست اسلوب درست و صحیح برای حل تضادها پیدا نماییم. در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم که مورد تجاوز و اشغالگری امپریالیست ها قرار میگیرند، طبقات مختلف کشور، به استثنای خاینین ملی، مؤقتا میتوانند بخاطر جنگ ملی علیه امپریالیزم متحد شوند. مائوتسه دون دراین زمینه میگوید:
« در کشور نیمه مستعمره مانند چین رابطه بین تضادعمده و تضادغیرعمده تصویر بغرنجی بدست میدهد. موقعیکه امپریالیزم علیه چنین کشوری به جنگ تجاوز کارانه دست میزند، طبقات مختف آن کشور، به استثنای مشت ناچیز خاینین به ملت، میتوانند مؤقتا برای جنگ ملی علیه امپریالیزم با یکدیگر متحد شوند. در چنین صورتی تضاد بین امپریالیزم و این کشور به تضادعمده بدل میشود و تمام تضادهای موجود در میان طبقات مختلف کشور (منجمله تضاد عمده [قبلی] یعنی تضاد بین نظام فیودالی و تودههای عظیم مردم) مؤقتاً به ردیف دوم میروند و جنبۀ تبعی بهخود میگیرند.» ( منتخب آثارجلد اول صفحه 502)
به همین ترتیب مائوتسهدون در مورد سرسختانضد کمونیست میگوید:
« در مورد سرسختان ضد کمونیست باید سیاست انقلابی دوگانه بهکاربرد؛ متحد شدن با آنها تا آنجا که حاضر به مقاومت در برابر ژاپن اند، منفرد ساختن آنها در هر موقع که در مبارزه با حزب کمونیست لجاج میورزند. نظر به اینکه مقاومت آنها در برابر ژاپن دارای خصلت دوگانه است، سیاست ما عبارتست از اتحاد با آنها تا آنجا که علیه ژاپن مقاومت میکنند، ومبارزه با آنها و منفرد ساختن آنها در هر موقع که تزلزل نشان میدهند.( مثلا آنگاه که با تجاوزکاران ژاپنی سروسر پیدامیکنند وبا وانجینوی وسایر خاینانبهملت به مبارزۀ جدی نمیپردازند) این دوگانگی در مبارزۀ آنها با حزب کمونیست نیز به ظهور میرسد، بطوری که سیاست ما نیز در مورد آنها دوجنبه دارد: متحد شدن با آنها تا آنجا که در صدد گسستن قطعی همکاری گومیندان و حزب کمونیست برنیامده اند، مبارزه با آنها و منفرد ساختن آنها در هر موقعی که به سیاست سرکوبی دست میزنند و به حملات مسلحانه برضد حزب ما و بر ضد خلق میپردازند. ما میان این اشخاص که خصلت دوگانه دارند ازیک سو وخاینان به ملت و عناصر هوادار ژاپن از سوی دیگر فرق میگذاریم.» (مائوتسه دون منتخب آثار جلد دوم صفحات 667 – 668)
در نقل قولهای فوق بطور دقیق خصلت دوگانه ارتجاع داخلی حتی سر سختان ضد کمونیست ونحوۀ برخورد کمونیستها با آنها بیان گردیده است. اینها رهنمودهای دقیقی است برای تمامی مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها.
سوم:اعلامیه نویس حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان را متهم به « نوع مشمئز کننده ناسیونالیسم اسلامی) می نماید. هر فردی که اسناد حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان را مطالعه نموده باشد بی پایه بودن این اتهام را دقیقاً میداند. بحث نیاز به اسناد و مدارک دارد. صحبت بدون اسناد ومدارک جز بی آبرویی نویسنده چیز دیگریبهبار نمیآورد.
نویسندۀ اعلامیه باید با استناد به نشرات حزب این «نوع مشمئز کنندۀ ناسیونالیزم اسلامی» را نشان میداد تا خواننده هم صحبتهایش را تایید مینمود. کمونیستها هیچگاه به توطئه و تهمت زنی متوسل نمیشوند، بلکه با اسناد و مدارک بحثهای شان را پیمیگیرند. از یک رویزیونیست بیشتر از این توقع نمیرود. صحبت هایم را با یک فرد پایان می دهم:
اندیشه کجا داریم از تهمت ناپاکان تا دامن ما پاک است آلوده نخواهد شد
س