Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

نارندرا مودی
از هم‌کاری نظامی با اشغال‌گران امپریالیست‌ امریکایی و رژیم پوشالی
تا افتتاح "بند دوستی افغان- هند"

اخیراً حکومت تحت رهبری نارندرا مودی در هند، این حکومت فاشیستی هندو، موافقه کرده است که پای‌گاه‌های نظامی بحری و هوایی هند را برای لنگراندازی، سوخت‌گیری مجدد، ترمیم و سایر مقاصد لوجیستیکی در اختیار کشتی‌ها و طیارات جنگی امریکایی قرار دهد. این موافقۀ نظامی هند با امریکا در واقع اتحاد نظامی سه‌جانبه میان امریکا، جاپان و استرالیا در منطقۀ آسیا- پاسیفیک را به یک اتحاد نظامی چهارجانبه میان امریکا، هند، جاپان و استرالیا در این منطقه مبدل ساخته است.
شکل‌‌گیری این اتحاد نظامی چهارجانبۀ امپریالیستی و ارتجاعی توسعه طلبانه در منطقۀ آسیا- پاسیفیک به معنای تشدید و گسترش زورگویی‌ها و تجاوزات امپریالیستی و ارتجاعی توسعه‌طلبانه علیه کشورها، ملل و خلق‌های تحت ستم منطقه است و مشخصاً افغانستان را نیز در برمی‌گیرد. بی‌جهت نیست که تقریباً بلافاصله بعد از شکل‌گیری موافقۀ هم‌کاری نظامی میان امریکا و هند، دولت امریکا از کاهش نیروهای اشغال‌گر امریکایی در افغانستان صرف‌نظر کرد، نیروهای اشغال‌گر امریکایی هم‌کاری در میدان جنگ با قوای پوشالی رژیم دست‌نشانده را گسترش دادند و حملات هوایی بالای مناطق مختلف افغانستان را شدت بخشیدند.
بی‌گمان یکی از دلایل مشخص دیگر شکل‌گیری هم‌کاری نظامی میان دولت‌های هند و امریکا و شرکای جاپانی و استرالیایی اش، تدارک‌چینی سرکوبگرانۀ امپریالیستی و ارتجاعی علیه گسترش جنگ‌خلق در هند و فلیپین و جلوگیری از برپایی جنگ‌های انقلابی دیگری در کشورهای منطقۀ وسیع آسیا- پاسیفیک است. بخصوص دولت ارتجاعی هند از چند سال به این‌طرف مداوماً تأکید کرده است که جنگ‌خلق تحت رهبری حزب کمونیست هند (مائوئیست) در آن کشور بزرگ‌ترین تهدید امنیتی برای دولت هند محسوب می‌گردد. پولیس دولت هند بخاطر سرکوب این بزرگ‌ترین تهدید امنیتی از چندین سال به‌این‌طرف از آموزش‌ها و هم‌کاری‌های موساد اسرائیل برخوردار می‌باشد. موساد اسرائیل تمامی خشونت‌ها و سرکوب‌گری‌های اسرائیلی علیه مبارزین فلسطینی را به قطعات ویژۀ پولیس هند آموزش می‌دهد و تمامی وسایل مورد نیاز این سرکوب‌گری‌ها را در اختیارش قرار می‌دهد.
اما از جانب دیگر، شکل‌گیری این هم‌کاری نظامی چهارجانبه میان دولت‌های امریکا، هند، جاپان و استرالیا، که دولت‌های ارتجاعی کوچک‌تر دیگری مثل کوریای جنوبی، تایوان، تایلند، فلیپین و غیره را نیز ضمیمتاً با خود دارد، علیه دولت چین قرار دارد که اخیراً توسعه‌طلبی‌هایش بطرف جنوب شرق چین گسترش یافته و کل بحیرۀ جنوبی چین را در بر گرفته است. زمانی سوسیال امپریالیزم شوروی از سه سمتِ شمال و جنوب و غرب  چین را تحت فشار گاز انبری محاصرۀ نظامی قرار داده بود. حالا این سیاست را امپریالیزم امریکا در پیش‌گرفته و فشار نظامی گاز انبری در منطقۀ آسیاپاسیفیک از دو سمت شرق و جنوب علیه چین به وجود آورده است.
در عین حال نزدیکی نظامی دولت هند با دولت امریکا بطور خاص متوجۀ دولت پاکستان نیز هست. سخن‌رانی اخیر مودی صدراعظم هند در کنگرۀ امریکا، که با استقبال گرمی از طرف کنگره‌چیان امریکایی مواجه شد، نشان داد که دولت هند بطور خاص در صدد منزوی ساختن دولت پاکستان، به عنوان دولت حامی تروریزم، است. اوباما رئیس جمهور امریکا نیز از امکان منزوی ساختن دولت پاکستان و قرار دادن آن دولت در موقعیتی شبیه به موقعیت دولت کوریای شمالی حرف می‌زند. این در حالیست که روابط سیاسی و نظامی میان دولت‌های چین و پاکستان بسیار گسترده و عمیق است، به نحوی که دولت و اردوی پاکستان را باید یکی از دوستان و هم‌کاران بسیار نزدیک دولت و اردوی چین به حساب آورد. البته دولت پاکستان در گذشته قادر بوده است در عین حفظ و گسترش روابط نزدیک با دولت چین، مناسباتش را با دولت امریکا نیز حفظ نموده و گسترش دهد. اما در آن زمان دولت هند عمدتاً در نزدیکی با سوسیال‌امپریالیست‌های شوروی قرار داشت و ازین بابت نمی‌توانست مشکلاتی برای دولت پاکستان به وجود بیاورد. اما در حال حاضر نه تنها رقابت‌های چین و امریکا تشدید یافته، بلکه هند نیز جبهه بدل کرده و در پهلوی امریکا قرار گرفته است. بنابرین واضح است که مناسبات میان دولت‌های امریکا و پاکستان شدیداً تحت فشار قرار گرفته است.
 درواقع باید گفت که دولت ارتجاعی پاکستان وضعیت ویژه ای دارد. این دولت که بطور دایمی از سوی دولت هند مورد تهدید قرار دارد، محور سیاست خارجی اش را ضدیت با دولت هند تشکیل می‌دهد. بنابرین در حالتی که دولت هند در هم‌کاری نظامی با دولت امریکا قرار گرفته است، دولت پاکستان نمی‌تواند عمدتاً در طرف مقابل این هم‌کاری نظامی قرار نداشته باشد؛ اما در عین‌حال به سختی تلاش خواهد کرد که فاصله اش با دولت امریکا افزایش نیابد یا حداقل وسیعاً افزایش نیابد.    
در یک سطح وسیع‌تر، اتحاد نظامی چهارجانبۀ امپریالیستی– ارتجاعی در منطقۀ آسیا- پاسیفیک، با جنگ‌های امپریالیست‌های امریکایی و شرکای اروپایی‌شان در خاورمیانه و جنگ‌های دولتهای ارتجاعی عربی و ترکیه در منطقۀ خلیج و کل خاورمیانۀ عربی مرتبط است و در نهایت بصورت مستقیم و غیرمستقیم با پیمان نظامی ناتو و سرگرمی‌های جنگی تجاوزکارانه‌اش در افریقا و هم‌چنان سرگرمی‌های نظامی‌اش در اروپا وصل می‌شود. ازین جهت اتحاد نظامی چهارجانبۀ مذکور نه‌تنها در چنین سطح وسیعی بصورت مستقیم و غیر مستقیم علیه منافع و مبارزات خلق‌های این مناطق قرار دارد، بلکه تضادهای امپریالیستی و ارتجاعی در تمام این مناطق وسیع را نیز دامن می‌زند. به همین جهت، بلوک‌بندی سیاسی و نظامی امپریالیستی و ارتجاعی طرف مقابل آن در سطح وسیع‌تر شامل دولت‌های امپریالیستی و ارتجاعی روسیه و چین و شرکای کوچک‌ترشان مثل جمهوری اسلامی ایران، دولت سوریه و غیره است.
در واقع در متن این اوضاع‌واحوال در سطح کل مناطق فوق‌الذکر است که باید به هم‌کاری‌های دولت ارتجاعی هند با رژیم‌ دست‌نشانده در افغانستان نگاه کرد و نه بصورت مجرد و صرفاً برمبنای "نیت‌خیر" دولت هند در قبال افغانستان و مردمان آن، و آن‌هم "نیت‌خیر" یک دولت فاشیستی هندو که رهبرش "مودی" در کل شبه قارۀ هند به "ابوبکرالبغدادی هند" معروف است و تا حال چند بار رهبری کنندۀ قتل عام توده‌های مسلمان هند در جریان تصادمات فرقه یی هندو- مسلمان در آن کشور بوده است.
دولت هند یکی از دولت‌های اصلی کمک‌کننده در برنامه‌های بازسازی مستعمراتی افغانستان است و تا حال به این برنامه‌ها بیشتر از 2 میلیارد دالر کمک رسانده است. سرک دلارام- زرنج، ساختمان جدید پارلمان رژیم و بند سلما در هرات، معروف به بند دوستی افغان- هند، از جملۀ پروژه های بزرگی است که به کمک دولت هند اعمار گردیده و به بهره برداری سپرده شده است. باالمقابل هند امتیازات بزرگ اقتصادی در افغانستان بدست آورده است که برجسته‌ترین آن را می‌توان امتیاز استخراج معدن آهن حاجیگکِ کوه بابا محسوب نمود. این معدن یکی از معادن بزرگ آهن در جهان محسوب می گردد و اگر بصورت مستقلانه مورد بهره برداری قرار بگیرد به تنهایی قادر خواهد بود احتیاجات چند هزار سالۀ مواد خام مورد احتیاج صنایع آهن و فولاد پیشرفته در افغانستان را تأمین نماید. مسلم است که طبق قرارداد موجود، منافع اصلی بهره برداری از این معدن بزرگ را سرمایه داران هندی و دولت هند خواهند ربود. 
چند روز قبل از افتتاح بند سلما توسط مودی و اشرف غنی، قرارداد همکاری برای توسیع بندر چاه بهار ایران و بهره برداری تجارتی مشترک از آن میان مودی، اشرف غنی و رئیس جمهور ایران به امضا رسید. طبق این قرارداد قرار است هند سرمایه گذاری عظیمی درین بندر به عمل آورد که در نهایت نزدیک به 20 میلیارد دالر خواهد رسید. این سرمایه گذاری عظیم هند در رقابت با سرمایه گذاری عظیم چین در بندر گوادر پاکستان صورت می گیرد و هدف از آن راه یافتن هند به بازارهای آسیای میانه و قفقاز از طریق راه های ترانزیتی ایران و افغانستان است. بدین طریق هند راه تزانزیتی مستقیم پاکستان- افغانستان به آسیای میانه را، که بنا به مانع‌تراشی های دولت پاکستان برایش غیر قابل استفاده است، دور خواهد زد.
مودی در جریان سفر برای امضای این قرارداد و در همان تهران هم‌کاری نظامی میان دولت هند و رژیم پوشالی کابل را توسعه داد و توسعۀ بیشتر آن را در آینده نیز وعده داد و بدین طریق نشان داد که میان هم‌کاری‌های نظامی دولت هند و دولت امریکا و کمک‌های نظامی دولت هند با رژیم پوشالی رابطۀ مستقیمی وجود دارد؛ هم‌چنان‌که میان کمک‌های اقتصادی و کمک‌های نظامی دولت هند به رژیم پوشالی نیز رابطۀ مستقیمی وجود دارد.
شکی نیست که استفاده از مسیر تزانزیتی چاه‌بهار مساعدت‌هایی برای تجار افغانستانی و کاهش وابستگی شدید آن‌ها به بندر کراچی پاکستان به وجود خواهد آورد و من‌جمله صادرات افغانستان به هند را توسعه خواهد داد. برعلاوه فعال‌شدن مسیر تزانزیتی چاه بهار- افغانستان- کشورهای آسیای میانه، از بابت حق‌العبور اموال تجارتی مبالغی برعواید گمرکات افغانستان خواهد افزود. اما زمانی که معدن آهن حاجیگک مورد بهره‌برداری قرار بگیرد، دیگر مواد اصلی صادرات افغانستان به هند را تولیدات همین معدن تشکیل خواهد داد که در مقایسه با آن صدور میوه‌جات تازه و خشک افغانستان به هند و حتی حق‌العبور اموال تجارتی هند و کشورهای آسیای میانه به هم‌‌دیگر از مسیر افغانستان رقم کوچکی خواهد بود. به‌این اعتبار مسیر ترانزیتی چاه‌بهار عمدتاً مسیر غارت تولیدات معدن حاجیگک توسط سرمایه داران و دولت هند خواهد بود.  
اخیراً مودی در جریان یک سفر به قطر چندین قرارداد اقتصادی بزرگ با دولت قطر به امضا رساند. قطر از قبل به صادرکنندۀ اصلی گاز مایع به هند مبدل شده بود. این مراودات اقتصادی وسیع میان هند و قطر نیز بخشی از همان صفبندی امریکایی- هندی فوق الذکر به شکل صفبندی امریکایی- هندی- عربی، شامل بخشی از دولت های ارتجاعی عربی نزدیک به دولت امریکا در منطقۀ خلیج، است.
ائتلاف دولت‌های ارتجاعی عربی خلیج تحت رهبری دربار سلطنتی سعودی در واقع به امید دریافت پشت‌گرمی نظامی اردوی پاکستان، جنگ در یمن را آغاز نمود. در یک نمونۀ نه‌چندان مشابه تاریخی دیگر، اردوی شاهان‌شاهی ایران به کمک سلطان قابوس شتافته بود و با حمله بر ظفار سلطنت او بر کشور عمان را تأمین کرده بود. اما این بار در رابطه با پاکستان و اردوی آن کشور، امید سرمایه گذاری هنگفت چین در پاکستان کار خود را کرد و اردوی پاکستان، که در واقع یکی  از مدافعین اصلی این سرمایه گذاری است، موضوع سهم‌گیری در جنگ یمن به نفع دربار سلطنتی سعودی و شیخ نشین‌های متحدش را به پارلمان پاکستان برد و پارلمان نیز پس از چندین روز جنجال و پرخاش، سهمگیری نظامیان پاکستان در جنک مذکور را رد نمود. البته سعودی‌ها مزدوران قراردادی پاکستانی شامل در اردوی سلطنتی سعودی را در جنگ مذکور شامل ساختند، اما آن‌ها نتوانستند کار چندانی از پیش ببرند. در نتیجه جنگ به درازا کشید و پس از چند سال هنوز هم ادامه دارد.
در همان زمانِ انکارِ پاکستان از هم‌کاری نظامی با دوستان سابق عربی اش در جنگ یمن، شیخ نشین قطر سوگند خورده بود که انتقام این برخورد "غیر دوستانۀ" پاکستان را خواهد گرفت. اما "خیز پشک تا بام کاهدان است."  شیخ نشین قطر از مدتی به این‌طرف به دوست عربی اصلی دولت توسعه طلب هند در منطقۀ خلیج مبدل شده است تا گویا بدین طریق انتقام برخورد "غیر دوستانه" را از دولت و اردوی پاکستان بگیرد. 
زمانی که مودی فاشیست برای افتتاح "بند دوستی افغان- هند" به افغانستان آمد، استقبال خوبی از وی به‌عمل آمد، بخصوص در هرات. یقیناً بخشی از این استقبال خوب توسط رژیم دست‌نشانده برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی شده و توسط ثناگویان رژیم دست‌نشانده اجرا گردید، اما در عین‌حال تعدادی از توده‌های متوهم نیز در آن سهم داشتند. زیرا اعمار این بند از لحاظ تأمین یک‌مقدار برق مورد نیاز اهالی ولایت هرات، بخصوص شهریان هرات، و کارخانه‌جات صنعتی در هرات و هم‌چنان تأمین آب برای زمین‌های زراعتی نسبتاً وسیع ولایت هرات مفید است و تا حد معینی باعث شگوفایی تولیدات صنعتی و زراعتی در هرات خواهد شد.
بدین طریق رژیم دست نشانده فرصت یافت که از تکمیل اعمار این بند و به بهره‌برداری سپرده شدن آن به نفع خود سوء استفاده نماید، در حالی‌که اعمار این بند در سال 1356 یعنی در زمان به اصطلاح ریاست جمهوری داودخان روی‌دست گرفته شده بود و تا آخر آن حکومت در حدود 10% کار آن نیز پیش‌رفته بود و هم‌چنان فیصدی دیگری از کار آن بعد از کودتای هفت ثور 1357 در همان سال پیش رفت. اما از آن زمان تا چند سال قبل کار آن به تعطیل کشید و وسایل و تجهیزات موجود در ساحۀ بند در طول چندین سال به غارت رفت. بنابرین نه پلان و نقشۀ این بند توسط رژیم دست نشانده روی‌دست گرفته شده و نه شروع کار آن. با وجود این در طول مدت حیات پانزده سالۀ رژیم دست نشانده، که گویا بیشتر از 100 میلیارد دالر در برنامه های بازسازی مستعمراتی افغانستان به مصرف رسیده است، بند سلما یگانه بندی است که با مصرف کمتر از 300 میلیون دالر، یعنی 0.3 % مجموع پول‌های مصرف‌شده در برنامه‌های بازسازی مستعمراتی کشور، تازه به بهره‌برداری سپرده شده است.  
طبق احصائیه‌های خود اشغالگران و رژیم دست نشانده مجموع آب های سطحی افغانستان سالانه 75 میلیارد متر مکعب آب است که از آن جمله صرفاً 23 میلیارد متر مکعب آن مورد بهره برداری زراعتی قرار می گیرد و 52 میلیارد مترمکعب آب باقیمانده مفت و مجانی به کشورهای همسایه سرازیر می‌گردد. تقریباً به همان تناسب زمین‌های قابل کشت افغانستان در مجموع هفت میلیون و پنجصد هزار (7500000) هکتار زمین یعنی کمی بیشتر از 11.5% تمام قلمرو افغانستان را تشکیل می‌دهد که از آن جمله صرفاً دوونیم میلیون (2500000) هکتار آن یعنی کمتر از 4% مجموع قلمرو کشور زیر کشت است و پنج میلیون هکتار دیگر آن که بیشتر از 7% مجموع قلمرو کشور می‌شود، به دلیل بی‌آبی، بکر و بایر باقی مانده و تا حال استفادۀ زراعتی ندارد. با بهره‌گیری از بند سلما بیشتر از 75000 هکتار زمین تازه، یعنی یک‌صدم مجموع زمین قابل کشت در افغانستان، زیر کشت می‌رود. اگر برای یک خانوادۀ زراعت پیشه، دو هکتار یعنی 10 جریب زمین را در نظر بگیریم، این زمین قادر خواهد بود برای سی و هفت هزار و پنجصد (37500) خانوادۀ دهقانی زمینۀ اشتغال و امرار معاش را تأمین نماید. بنابرین چنانچه تمامی آب‌های سطحی افغانستان مهار گردد و در داخل کشور مورد بهره برداری زراعتی قرار بگیرد، زمین‌های قابل کشت در افغانستان توسط این آب‌ها قادر است برای سه میلیون و هفت صد و پنجاه هزار (3750000) خانوادۀ دهقانی، از قرار هر ده جریب زمین برای یک خانواده، زمینۀ اشتغال و امرار معاش را تأمین نماید که اگر یک خانواده را طور اوسط پنج نفر در نظر بگیریم، مجموع آن کمی کم‌تر از بیست میلیون (20000000) نفر می‌گردد و به این ترتیب بیکاری و عدم‌اشتغال از کشور رخت بر می بندد.   
با توجه به این امکانات باالقوۀ عظیمِ انکشاف زراعت در کشور، پیشرفت یک فیصدۀ رژیم دست نشانده، در طول پانزده سال حیات ننگین گذشته‌اش، آن‌هم با استفاده از یک پروژۀ سد‌سازی رژیم‌های قبلی، یک پیش‌رفت سنگ‌پشت‌وار هم نیست. بنابرین اولاً مسلم است که نظام فعلی در قدم اول قادر نیست تمامی امکانات باالقوۀ زراعتی کشور یا حداقل بخش مهمی از آن را به امکانات باالفعل مبدل نماید. ثانیاً حتی به فرض محال چنین چیزی ممکن و عملی نیز گردد، زمین‌های تازه زیرکشت قرارگرفته توسط یک مشت چپاول‌گر تکیه زده بر مسندهای قدرت پوشالی غضب خواهد شد و به توده‌های دهقانی چیزی نخواهد رسید و دربدری وعدم اشتغال آن‌ها هم‌چنان عمدتاً دوام خواهد کرد.
مشکل عمده در افغانستان کنونی حضور قوای اشغال‌گر امپریالیستی به رهبری امپریالیست‌های امریکایی و قدرت پوشالی رژِیم دست‌نشاندۀ اشغال‌گران در کشور است. تا زمانی که این مشکل عمده حل‌وفصل نگردد، هر حرکت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ظاهراً مثبت اشغال‌گران، رژیم دست‌نشانده و "دوستان" بین المللی شان در ذات خود در خدمت حفظ و بقای این مشکل عمدۀ کشور و مردمان کشور است و در نهایت به ضرر کشور و مردمان کشور تمام می‌شود، چه رسد به حرکت‌های آشکارا منفی آن‌ها از قبیل رشد و گسترش تولید و قاچاق مواد مخدر در کشور، غضب وسیع دارایی‌های عامه، غضب وسیع زمین‌های دولتی، چوروچپاول گستردۀ به اصطلاح کمک‌های خارجی به افغانستان و سایر انواع فساد اداری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی توسط اشغال‌گران و منسوبین رژیم‌ پوشالی.
مودی و دارودستۀ فاشیستش و در مجموع دولت ارتجاعی هند، دوست و هم‌کار نظامی و سیاسی اشغال‌گران امپریالیست به رهبری امپریالیست‌های امریکایی است و نه دوست افغانستان و مردمان افغانستان، هم‌چنان‌که دولت ارتجاعی هند در زمان اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیست‌های شوروی نیز دوست اشغال‌گران و رژیم دست‌نشاندۀ آن‌ها بود و نه دوست افغانستان و مردمان افغانستان.
اکنون که آمدآمد حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در درون رژیم دست‌نشانده یعنی تسلیم‌شدن کامل آن حزب به اشغال‌گران و رژیم پوشالی در میان است و با اجرای کامل آن، بافت بخش جهادی‌های رژیم دست نشانده تکمیل می‌گردد، باید از "جهاد فروشان" منافق و در رأُس آن‌ها از "مفتی اعظم"، شیخ الحدیث فارغ شده از دانشگاه الازهر و استاد شرعیات پوهنتون کابل یعنی جناب عبدالرب رسول سیاف، رهبر جهادی "عظیم الشان" یعنی جناب گلبدین حکمتیار و بقایای جمعیت اسلامی و شورای نظار یا به قول خودشان این به اصطلاح قهرمانان جهاد و مقاومت، باید پرسید که دوستی با "ابوبکر البغدادی هند"، این رهبر فاشیست هندو و دولت تحت رهبری اش، یعنی دوستان دیروزی سوسیال امپریالیست‌های اشغال‌گر شوروی و دست‌نشاندگان رویزیونیست خلقی- پرچمی‌شان، در "فرهنگ مقدس جهادی" شان چه معنا و مفهومی می‌تواند داشته باشد. ولی چرا دور و تا هند برویم؟ مگر حنیف اتمر، امضا کنندۀ توافقنامۀ امنیتی با اشغال‌گران امریکایی و صدها جنایت‌کار دیگر خلقی- پرچمی، این قاتلین رزمندگان مقاومت‌کننده علیه سوسیال امپریالیست‌های اشغال‌گر شوروی و رژیم دست‌نشاندۀ شان، در موقعیت‌های ممتاز به اصطلاح شورای امنیت ملی، اردو، پولیس، استخبارات و تشکیلات اداری رژیم قرار ندارند؟ اگر کسانی از جناح "خلقی"های شهنواز تنی در بیرون از رژیم باقی‌مانده باشند، این بار از طریق "جناب" گلبدین به موقعیت‌هایی در درون رژیم دست خواهند یافت.