طبق فراخوان داده شده در شماره نهم شعله جاوید «ارگان مرکزی حزب (کمونیست) مائوئیست» افغانستان، تمامی واحدهای حزبی و تمامی فعالین حزب فرا خوانده شدند تا فعالانه علیه سازمان رهایی و به ویژه علیه اعلامیه اول سرطان 1395 آن سازمان، سهم بگیرند. تمام اسناد واحدهای حزبی و فعالین حزب، پس ازینکه در اختیار ارگان مرکزی حزب قرار گیرد، به بخش تازه های سایت درج میگردد و پس از جمع آوری مکمل آنها، شماره ویژه ای از "شعله جاوید" به نوشته ها و مباحثات واحدها و فعالین حزب درین رابطه اختصاص خواهد یافت. اکنون، اولین سند رسیده به ارگان مرکزی حزب در اختیار خوانندگان قرار میگیرد. امیدواریم تمامی واحدهای حزبی و فعالین حزب هرچه زودتر اسناد مربوطۀ شان درین مورد را در اختیار "شعله جاوید" قرار دهند.
مروری بر دشنامنامۀ " سازمان رهایی افغانستان"
اعلامیه ای تحت عنوان «"سازمان رهایی افغانستان" و کاریکاتورهای " مائوئیست"» که همین اکنون در دسترس من است، اعلامیه ایست مربوط به سازمان رهایی که در اول سرطان 1395 خورشیدی به رشته تحریر در آمده است. باید یاد آوری نمود که این اعلامیه قبل از همه یک اعتراف نامه رسمی و کتبی " سازمان رهایی" به تسلیمی و تسلیم طلبی در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده می باشد. من این اعلامیه را چندین مرتبه مطالعه نمودم هیچ چیزی در آن نیافتم جز روحیۀ تسلیمی و تسلیم پذیری در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده، دروغ، تهمت، فحش و دشنام. در حالیکه " سازمان رهایی افغانستان" باید در این اعلامیه تضاد عمده و دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور را طبق جلسات رسمی که با ما داشت معین می نمود؛ زیرا در دو جلسۀ رسمی نمایندگان حزب کمونیست (مائیست) افغانستان و " سازمان رهایی افغانستان" ( که نویسنده یکی از نمایندگان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در جلسات رسمی بودم) به توافق رسیدند که اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور می باشند. نمایندگان "سازمان رهایی افغانستان" وعده سپردند که به زودی بصورت کتبی و تحریری علیه دشمن عمده یعنی اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده موضعگیری نمایند. نمایندگان حزب کمونیست( مائوئیست ) افغانستان ادامۀ بحث ها و جلسات را مشروط به چنین موضعگیری از طرف " سازمان رهایی" نمودند. یکبار دیگر " سازمان رهایی..." با بیرون دادن این اعلامیه تثبیت نمود که مانند 15 سال گذشته به هیچ عنوان حاضر نیست که از تسلیمی و تسلیم طلبی در قبال اشغاگران و رژیم پوشالی دست بکشد. اعلامیه علاوه براینکه تضاد ملی خلق های افغانستان رابا اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده به عنوان تضاد عمدۀ جامعۀ ما به رسمیت نمی شناسد، بلکه حاضر نشده که در اعلامیه علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده موضعگیری نماید. لذا ضرور دانستم که به عنوان یکی از اعضای حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، که در ابتدا با یک تن از کادرهای بر جستۀ " سازمان رهایی" بطور غیر مترقبه معرفی شدم و این معرفی باعث گردید تا جلسات ما بنا به خواهش کادر " سازمان رهایی" ادامه پیدا کند، واقعیات را آنطوری که هست به رشتۀ تحریر در آورم تا خوانندگان بدانند که دروغگو کیست. روز جمعه 18 میزان 1393 خورشیدی ساعت ده صبح به دیدن یکی از آشناهای شخصی ام رفتم. حینی که پسرش مرا خانه برد با فرد دیگری که بعداً معلوم شد مربوط به " سازمان رهایی" است معرفی شدم. صحبت از این جا آغاز شد که :« چرا چپی های افغانستان با هم متحد نمی شوند؟» من در ابتدا خط مشخص بین چپ و چپ نماهای تسلیم طلب و تسلیم شده به اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده و همچنین چپ ها( مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) و رویزیونیزم کشیدم و "سازمان رهایی" را در جمع رویزیونیست های تسلیم شده به اشغالگران و رژیم ست نشانده شامل دانستم. طرف مقابل فوراً عکس العمل نشان داد و از سازمان رهایی به دفاع بر خواست. در این حالت مشخص گردید که فرد مذکور عضو " سازمان رهایی" است. بعد از ختم جلسه از من خواست تا جلسات ادامه پیدا کند و من برایش جواب مثبت دادم. طرف "سازمان رهایی" خود را" ا. " نامید که نام مستعار اصلی اش در سازمان مذکور "م." است. بعد از ختم جلسه، گزارش مفصل دید و بازدیدم را کتباً به رفقای دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب ارسال نمودم و از رفقا طالب هدایت در این زمینه شدم. در سندی که به امضای دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب برایم رسید هدایت داده شده بود که جلسات را طبق "گزارش سیاسی به کنگره دوم حزب" پیش ببرم. من به جلسات حاضر گردیدم و آن را طبق رهنمود "گزارش به کنگرۀ دوم حزب" پیش بردم. من نه تنها گزارش جلسۀ اول را، بلکه هر جلسه ای را که با نمایندۀ "سازمان رهایی" داشتم بطور کتبی به رفقای دفتر سیاسی دادم و طالب هدایت گردیدم و رفقای دفتر سیاسی تمام گزارشات را از ابتدا تا انتها جمع نموده اند و در نشریۀ درونی به نشر رسانده و به دسترس تمامی اعضای حزب قرار دادند. می شود که آن را نیز بطور وسیع انتشار داد. به نظر من باید تمامی صورت جلسه ها باید وسیعاً پخش گردد تا خوانندگان بهتر به ماهیت "سازمان رهایی" پی ببرند. در چند جلسۀ بحث روی انشعاب" گروه انقلابی خلق های افغانستان" و خط اکونومیستی " با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم"، سند " در چین چه گذشت"، سند " برخی مفاهیم حزبی و تشکیلاتی " و هم چنین رویزیونیزم سه جهانی و شعار جمهوری اسلامی که در مشعل رهایی اول تیوریزه گردیده بود دور زد. وقتی در جلسه برای " م " گفتم: « این سازمان [ سازمان رهایی] حین انشعاب از سازمان جوانان مترقی و خط اصولی رفیق اکرم یاری با یک خط کاملاً اکونومیستی با نوشتۀ " با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم" برآمد نمود و سازمان جوانان مترقی و جریان دموکراتیک نوین را علم تکه پاره ای از "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" نامید و گفت که این دو از یکدیگر فرقی ندارند و توطئه گری را علیه رفیق اکرم یاری ادامه داد، این خط در سال 1359 خورشیدی با بیرون شدن مشعل رهایی به یک خط اسلامیستی و رویزیونیستی سه جهانی تکامل نمود. از آن به بعد سازمان و در رأس آن داکتر فیض مبلغ و مروج این تیوری گردید.» "ا." (م.) قبول نمود که تیوری سه جهانی یک تیوری رویزیونیستی است و شعار جمهوری اسلامی غلط بوده است. وقتی طرف حزب گفت که پس داکتر فیض یک رویزیونیست و سازمانش یک سازمان رویزیونیستی است، "م." عکس العمل نشان داد و گفت: « ما این مسایل را در مشعل رهایی انتقاد نمودیم. وقتی که خود ما به آن برخورد انتقادی نمودیم ضرورت به صحبت نیست. در هر سازمان و حزب رهبری جمعی است. به همان ترتیب سازمان رهایی نیز رهبری جمعی داشت و تنها رفیق داکتر فیض سازمان را رهبری نمی نمود، بلکه کمیتۀ مرکزی آن را رهبری می نمود. سازمان بعد از شهادت رفیق داکتر فیض موضوعات را جمعبندی نموده و گذشته خود را مورد انتقاد قرار داده است.» جلسات به همین شکل ادامه داشت تا اینکه در جلسۀ روز یکشنبه مورخ 7 جدی 1393 به "م." پیشنهاد جلسۀ رسمی را نمودم و برایش گفتم که: « بطور مشخص پیشنهاد می کنم که برای پیش بردن بهتر مبارزۀ ایدئولوژیک، جلسه رسمی شود و صورت جلسه ها ثبت و بصورت وسیع بین رفقا توضیح گردد. پخش صورت جلسه ها می تواند بصورت علنی و یا درونی صورت گیرد. به هر شکلی که شما موافقه داشته باشید ما همان کار را می کنیم. به نظر ما این جلسه اگر در سطح بالاتری گرفته شود و تعداد رفقا بیشتر گردد بهتر است. در جریان جلسات اسناد تبادله گردد و پیرامون اسناد بحث صورت گیرد تا تمام مسایل بصورت درست و اصولی بررسی گردد.» طرف سازمان رهایی ( م.) گفت: « طوری که گفتم من تا حال این موضوع را فقط به رفقای این جا مطرح کرده ام و به رفقای بالایی مناطق دیگر گزارش نداده ام. من این گزارش را به رفقا می دهم و مطمئن هستم که مورد تائید شان قرار می گیرد. اگر رفقا این حرف را تائید نکنند، من این مبارزه را پیش می برم. یقین کامل دارم که رفقا این پیشنهاد را تقدیر می کنند. این پیشنهاد و حسن نظر شما را نه فال نیک بلکه بالاتر از فال نیک می دانیم. این گزارش را به رفقا می دهم. در هفتۀ آینده به شما نتیجه گزارش را اطلاع می دهم... . وعده به هفته آینده.» در جلسۀ بعد وقتی در این مورد از وی سوال نمودم او گفت: «اتفاقاً دو نفر از رفقای مرکز برای خبرگیری آمده بودند. من گزارش جلسات ما را به ایشان دادم تا به رفقای مرکز برسانند. تا حال برایم اطلاع نداده اند. همین که اطلاع شان رسید شما را در جریان می گذارم. برای رفقا گفتم که حسین علاوه بر اینکه به اروپا نیست به پاکستان هم نیست در درون افغانستان است و مبارزه می نماید. طبق گزارش رفیق شانً علاوه بر این که پولی ندارد، مشکل صحی پیدا نموده بود تا زمانیکه پیسه برایش پیدا شده و به تداوی پرداخته مشکل صحی اش غیر قابل تداوی شده است. رفقا از اینکه حسین داخل افغانستان است و مبارزه می کند بسیار خوشحال شدند، اما از اینکه مشکل صحی اش غیر قابل علاج شده است بسیار متاثر شدند و گفتند که در آن زمان اگر برای ما اطلاعی داده می شد حاضر بودیم که در این زمینه همکاری های لازم را بنمائیم.» در چند جلسۀ دیگر کدام خبری برای تدویـر جلسۀ رسمی نشد؛ تا اینکه در روزدو شنبه 20 دلو 1393 کـه قـرار داشتیم از طرف "ا."("م.") احوال رسید و گفت که امروز به جلسه آمده نمی توانم هفته آینده می نشینیم. وقتی از وی در مورد جلسه رسمی پرسان نمودم، در جواب گفت تا هنوز خبری نشده و هر زمانی که برایم اطلاع دادند ترا خبر می کنم. برایش گفتم منتظر خبر تان می باشم هر زمانی که خبر رسید با هم می بینیم. یک هفته از برج حمل 1394 گذشته بود که " ا " ("م.") برایم اطلاع داد که باید یکدیگر را ببینیم. حینی که او را دیدم با خوشحالی گفت که رفقا برایم اطلاع دادند. ما می توانیم جلسه رسمی را دایر کنیم. ولی چون یک رفیق شان در منطقه حاضر نبود، قرار جلسۀ رسمی به تاریخ 13 حمل 1394خورشیدی گذاشته شد. در روز 13 حمل دو نفر از سازمان رهایی یکی بنام "ا." و دیگری بنام "ن." در جلسه حضور یافتند. در جلسۀ رسمی روز 13 حمل 1394، بعد از صحبت مقدماتی نمایندۀ حزب، "م." به عنوان نمایندۀ "سازمان رهایی" در بحث مقدماتی اش چنین بیان نمود: « من تکرار نمی کنم و من توافق دارم که تصادفاً ما با هم معرفی شدیم و بحث را شروع کردیم.در همان بحث های اولیه حدس زدم که طرف مقابل در بحث از کدام تشکیلات نمایندگی میکند. پیشنهاد ایشان بود که جلسات بحثی رسمی شود و من هم قبول کردم. موضوع را با سازمان مطرح کردم و سازمان ما هم از این طرح استقبال کرد. ما ترجیح می دادیم که این جلسه به … گرفته شود. من پیشنهاد داشتم که در صورت امکان اگر جلسات به … گرفته شود بهتر است. گرچه رفقای ما دیرتر اطلاع دادند، اما برایم گفتند به هرجا که جلسه گرفته شود برای ما مشکلی نیست، اما به … زمینۀ بهتری داریم. فقط برای ما یک نمبر تلفون بدهند کافی است. در ابتدا "ل." گفته بود که برای ما هم در … مشکلی نیست. اما وقتی با حزب تماس گرفتند گفتند که ما به …زمینه نداریم، می شود جلسه را به "..." بگیریم. چون ما در …امکانات نداشتیم، لذا اینجا را انتخاب کردیم. به این ترتیب ما موفق شدیم طبق توافق هر دو طرف این جلسه را دایر کنیم» اگر چنین می بود که این فرد بدون اجازۀ "سازمان رهایی" جلسه رسمی می گرفت در همان ابتدا که برایش پیشنهاد جلسۀ رسمی را داده بودم فوراً می پذیرفت و ضرورت نداشت که مدت ها به طول بیانجامد و چند جلسه غیابت نماید. لذا "ا." و "ن." نمایندگان رسمی "سازمان رهایی" بوده و حالا که در جمعبندی خود، "سازمان رهایی" دیده که میدان را باخته به دروغ و فحاشی پرداخته و جلسۀ رسمی را انکار می نماید. اینک به اعلامیه " سازمان رهایی" مراجعه می کنیم و می بینیم که چه دروغ ها و جعلیاتی سر هم بندی نموده است: اعلامیه چنین آغاز می شود: « چند ماه قبل جمعی که با وقاحت مزمن و خستگی ناپذیر خود را «حزب» و « مائوئیست» می نامند بنا بر ابتلا به خارش حاد و لاعلاج ضد « سازمان رهایی» برای هزار و یکمین بار علیه ما دهان چاک کرده که کماکان آن را باید نا دیده می گرفتیم. منتها این بار با هیاهو همراه بزرگسازی این دروغ است که ما با دو تن از آنان « رسماً » بحث داشته ایم. چون انتشار موضوع توسط «مائوئیست» های مجازی موجب شگفتی خشماگین تعدادی از رفقا و دوستان در داخل و خارج گردیده، توضیحاتی گذارا و نخستین و آخرین را لازم می دانیم.» «قبل از همه، متاسفانه واقعیت دارد که فردی از یک واحد سازمان با حرکت از خواست تفننی و پس گوش انداختن کامل موضع روشن سازمان، به جای رسیدگی به امور تشکیلاتی و چند صفحه مطالعه، وقتش را با آن دو نفر هدر داده است...» ( همه جا تاکیدات از من است) متن نوشته بیانگر اینست که نویسندۀ اعلامیه هذا نه تنها از سواد سیاسی کافی بر خوردار نیست، بلکه از فن نویسندگی هم برخوردار نیست. او حتی فرق مباحث ایدئولوژیک - سیاسی و انتقادات اصولی را با فحاشی و بد زبانی نمی داند و فکر می کند که فحاشی می تواند آن ها را از رسوایی نجات دهد و یا اینکه با فحاشی می تواند جلو حقایق را بگیرد. او نمی داند که مائوئیست ها دیگر به حد کافی از طرف نیروهای ارتجاعی، پادوهای اشغالگران و رویزیونیست های رنگارنگ در میدان مبارزه آماج قرار گرفته اند و از این نیش ها متاثر نمی شوند و علی الرغم این نیش ها بکار خود در افشای بی رحمانۀ چهره های خائنانۀ اشغالگران، رویزیونیست های رنگارنگ و تسلیم شدگان به اشغالگران ادامه می دهند. " سازمان رهایی" مدعی است که بیان جلسۀ رسمی با دوتن از افراد شان از طرف حزب، یک « هیاهو همراه با بزرگسازی... دروغ» است. طوری که قبلاً بیان نمودم که شروع جلسۀ خصوصی بطور غیر مترقبه بتاریخ 18 میزان 1393 خورشیدی بود و بتاریخ 13 حمل 1394 خورشیدی جلسۀ رسمی ما آغاز یافت و طبق گفتۀ نمایندۀ شان موضوع جلسۀ رسمی بین حزب کمونیست ( مائوئیست) افغانستان و "سازمان رهایی" توسط دو نفری که از مرکز آمده بودند بتاریخ 13 جدی 1393 خورشیدی به اطلاع "کمیتۀ مرکزی سازمان رهایی" رسانده شده است. حالا "سازمان رهایی" مدعی است که نماینده ای در جلسۀ رسمی نداشته است، در حالیکه یک نقل صورت جلسه در همان زمان در اختیار نمایندگان "سازمان رهایی" قرار گرفت. از آن زمان تا کنون بیش از چهاده ماه گذشته است و"سازمان رهایی" تا حال در این رابطه خاموشی اختیار نموده بود. با انتشار وسیع مسایل مربوط به جلسات توسط حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، "سازمان رهایی" خشمگین گردیده به فحاشی و لجن پراگنی و دروغ پرداخته و منکر جلسۀ رسمی شده است. زمانی که از "ا." پرسیدم که چرا زودتر این خبر را به رفقای بالایی خود ندادید. گفت: «طوری که هفتۀ قبل گفتم من فقط رفقای اینجا را به جریان گذاشته بودم و به رفقای مرکز گزارشی نداده بودم، چون صحبت های ما به مسایل جدی نرسیده بود و من صلاحیت پیش برد چنین مباحث را داشتم. به این خاطر گزارش نداده بودم و گفتم که هر وقت موضوعات جدی شد آن وقت گزارش میدهم.» ( تاکید از من است) طبق ادعایش او صلاحیت چنین نشست ها را داشته است. از نظر من حرفش کاملاً درست است. زیرا "ا." نه فرد عادی بلکه یکی از کادرهای برجستۀ کمیتۀ مرکزی "سازمان رهایی" است. او نه تنها در زمان تدویر جلسات رسمی دوجانبه عضویت کمیتۀ مرکزی سازمان رهایی را دارا بود و در عین حال مسئولیت یک حوزه یا منطقۀ سازمانی را برعهده داشت، بلکه در زمان حیات داکتر فیض نیز عضویت کمیته مرکزی " سازمان رهایی" را دارا بوده و فرد کاملاً مطمئن و مورد اعتماد داکتر فیض بوده استو او خود مسئولیت حوزه یا منطقۀ متذکره را به "ا." سپرده بود. قابل ذکر است که از اعضای کمیتۀ مرکزی زمان داکتر فیض تا چندی قبل فقط سه نفر عضویت کمیتۀ مرکزی فعلی سازمان رهایی را دارا بوده اند و یکی از آن ها "ا."(م.) بوده است. البته ممکن است سازمان رهایی بخاطر کم کردن تأثیرات منفی باختش در مقابل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، "ا."(م.) را قربانی کرده باشد و با مجازاتش گویا صلاحیت های وی یا حداقل بعضی از صلاحیت هایش را سلب کرده باشد. از اینکه " سازمان رهایی " می گوید که« قبل از همه، متأسفانه واقعیت دارد که فردی از یک واحد سازمان با حرکت از خواست تفننی و پس گوش انداختن کامل موضع روشن سازمان، به جای رسیدگی به امور تشکیلاتی و چند صفحه مطالعه، و قتش را با آن دو نفر هدر داده است...» هیچ پایه و اساسی ندارد. به نظر من "ا." ("م.") یکی از تیوریسن های اصلی" سازمان رهایی " است و من فکر می کنم که به استثنای "ع." هیچ یک از کادرهای رهبری دیگر " سازمان رهایی" به اندازه " م " نه کتاب مطالعه نموده اند و نه هم به مسایل سیاسی آگاهی دارند. حال اگر نماینده تان نتوانسته که « موضع روشن سازمان » شما را بیان کند، شما بفرمائید این کار را بکنید. البته نوشتۀ هذا بخوبی بیانگر آنست که نویسندۀ سند به اندازۀ "ا." ("م.") هم به مسایل ایدیولوژیک و سیاسی آشنایی ندارد. به احتمال قوی نویسندۀ سند "ع." است. زیرا متن سند دقیقاً می رساند که از خارج نوشته شده است. اعلامیه به خارج نشینان خطاب می کند که باید « آهنگ رفتن به داخل برای کار انقلابی را کنند.» بیان این مطلب دقیقاً می رساند که اعلامیه خارج از کشور نوشته شده درغیر آن می نوشت که خارج نشینان باید آهنگ آمدن به داخل...نمایند. " سازمان رهایی" که این قدر به دیگران خرده می گیرد، چرا رهبر شان در خارج کشور زندگی می نماید و هیچگاه حاضر نیست آهنگ آمدن به داخل افغانستان را بنماید. "سازمان رهایی افغانستان" جز موضع رویزیونیستی، انجو بازی و زانو زدن به درگاه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده هیچ موضع دیگری ندارد، و نمی تواند جز این موضع بگیرد. در جلسۀ خصوصی با "ا." ("م.")، نمایندۀ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تیوری سه جهان را به عنوان یک تیوری رویزیونیستی مورد انتقاد قرار داد و هم چنین از اسلام بازی های سازمان رهایی، کودتای بالای حصار و هم چنین عدم موضعگیری "سازمان رهایی" در قبال اشغالگران و تضاد عمده انتقاد نمود و این موضوع در جلسۀ رسمی با حضور دو نمایندۀ سازمان رهایی دوباره مورد بحث قرار گرفت. نمایندگان " سازمان رهایی " نقد را پذیرفتند و تیوری سه جهان را به عنوان یک تیوری رویزیونیستی مورد کوبیش قرار دادند و از اسلام بازی و کودتای بالاحصار انتقاد نمودند. در همان زمان نمایندگان حزب در مورد این موضعگیری شک داشتند، نمایندگان حزب از نمایندگان "سازمان رهایی" سوال نمودند که این موضعگیری شخصی شما است و یا از سازمان شما. آنها جواب دادند که از سازمان. نمایندگان " سازمان رهایی" از عدم موضعگیری سازمان شان در قبال اشغالگران امپریالیست و تضاد عمده انتقاد نمودند و تشویش داشتند از این که فعلاً برای این موضعگیری دیر شده باشد. آن ها پذیرفتند که تضاد با اشغالگران و رژیم دست نشانده تضاد عمدۀ کنونی جامعۀ افغانستان است و بقیۀ تضادها در ردیف دوم قرار می گیرد. آن ها وعده سپردند که هر چه زودتر بصورت رسمی و تحریری این موضعگیری را اتخاذ نمایند و آن را به دسترس کل جنبش چپ افغانستان و بخصوص حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان قرار دهند. از آن زمان تا کنون بیش از چهارده ماه می گذرد، اما سازمان رهایی به جای اینکه به وعدۀ نمایندگانش عمل نماید، سندی مملو از تسلیمی و تسلیم پذیری، جعلیات، فحش و دشنام بیرون دادند. این سند به درستی بیانگر آن است که "سازمان رهایی" اصلاً حاضر نیست که از خط رویزیونیستی سه جهانی و انجوئیزم و تسلیمی به اشغالگران امپریالیست دست بکشد. تیوری رویزیونیستی سه جهان و تسلیم پذیری "سازمان رهایی" در قبال اشغالگران و رژیم دست نشانده به سازمان مذکور اجازه نمی دهد تا شرایط کنونی را بطور دقیق وهمه جانبه بر رسی نماید. به همین علت است که نه می تواند تصمیمات صحیح بگیرد و نه می تواند اسلوبی ارائه دهد که به حل مسایل تیوریک و پراتیک انقلاب افغانستان کمک نماید. تا زمانی که "سازمان رهایی" با خط مشی رویزیونیستی بصورت اصولی و بنیادی تصفیه حساب ننماید نه می تواند از انجوئیزم دست بردارد و نه قادر به موضعگیری علیه اشغالگران امپریالیست می گردد. لذا تسلیمی اش به اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده امر اجتناب ناپذیر خواهد بود. لنین در رسالۀ "بیماری کوکانۀ چپ روی در کمونیزم" می نویسد: «اگر شخصی بدواً با رویزیونیزم قطع رابطه نکند از چگونگی فراگرفتن ماهرانۀ تاکتیک انقلابی هیچ گفتگویی نمی تواند در میان باشد.» و مائوتسه دون رویزیونیزم را چنین توضیح میدهد: «رویزیونیزم شکلی از ایدیولوژی بورژوازی است. رویزیونیست ها فرق بین سوسیالیزم و سرمایه داری، میان دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی را می زدایند، آنچه آن ها تبلیغ می کنند در واقع مشی سوسیالیستی نیست، بلکه مشی سرمایه داری است.» در جلسۀ رسمی قرار بر این شد تا سازمان رهایی در رابطه به تضاد عمده و دشمن عمده موضع گیری نماید. از زمان جلسۀ رسمی تا کنون بیش از چهارده ماه می گذرد، اما هیچ موضعگیری در این رابطه از "سازمان رهایی" به چشم نمی خورد. سازمانی که از سال 1367 خورشیدی تا کنون کمیتۀ مرکزی مؤقت داشته باشد و برنامه اش در سال مذکور تدوین شده باشد چه موضعگیری می تواند بنماید. در ظرف این چند سال کشور یک مرتبه از حالت مستعمره ـ نیمه فیودالی به حالت نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی در آمده و بعد مجدداًحالت مستعمراتی را بخود اختیار نموده و اوضاع و شرایط کشور عمدتاً دگرگون گردیده است، اما "سازمان رهایی" در حالت بی برنامگی بسر می برد. چنین سازمانی طبق تیوری رویزیونیزم سه جهانی زیر چتر اشغالگران محکم ایستاده است و براساس این دیدگاه به قول نماینده اش« میان بد و بدتر گیر نموده» و برای کرزی کمپاین نموده است. به این بحث اعلامیۀ سازمان رهایی توجه نمایید: « نکته اساسی اینست که موضع "سازمان رهایی" در برابر« چپ » نماهایی که در جلوه فروشی «سرخ» و کینه ورزی به «سازمان رهایی» با یکدیگر در مسابقه اند چه از جنس «مائوئیست» های مسخ شده، چه از جنس «عمدتا مائوئیست» ها و چه آنانی که خود را «هوادار» سازمان رهایی می نمایانند ولی دهان به لجن پاشی به عظمت رفیق اکرم یاری می آلایند...» « دهان به لجن پاشی به عظمت رفیق اکرم یاری» ابتدا توسـط "گـروه انقلابـی خلـق هـای افغانستان" که بعـداً بـه "سازمان رهایی افغانستان" ارتقا یافت باز شد که تا مدت های مدیدی ادامه داشت. (برای معلومات بیشتر در این مورد به شمارۀ چهارم شعله جاوید دور چهارم مراجعه شود) هواداران "سازمان رهایی" ادامه دهندۀ همان راه هستند. در این مورد می خواهم مختصرا اشاره ای داشته باشم: گروه انقلابی با خط انحرافی اکونومیستی اش متبارز گردید. تبارز این خطر انحرافی با رسالۀ " با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم" آشکارا خود را به نمایش گذاشت. این خط انحرافی نه تنها در مقابل خط اصولی رفیق اکرم یاری که بنیان گذار "سازمان جوانان مترقی" بود قرار گرفت، بلکه درست در مقابل مارکسیزم- لنینیزم – مائوئیزم ( آن وقت اندیشه مائوتسه دون) ایستاد و منحیث یک گروه اکونومیست و انحلال گر عرض اندام نمود و انشعاب از سازمان جوانان مترقی و جریان شعلۀ جاوید وظایف انحلال طلبانه خود را انجام داد. "گروه" نه تنها به این کار بسنده نکرد، بلکه شعلۀ جاوید را علم تکه پاره ای از حزب "دموکراتیک خلق افغانستان" نامید و گفت که هیچ تفاوتی میان این دو وجود ندارد. به این متن توجه نمایید: « سازمان جوانان مترقی با همه ادعاهایش نگهدارندۀ همان علم تکه پارۀ رویزیونیستی حزب دموکراتیک خلق بود، منتها با قبای دیگر.عملاً میان جریان شعلۀ جاوید به رهبری سازمان جوانان مترقی و حزب دموکراتیک خلق تفاوتی نبود.» (سند با طرد اپوتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم) "گروه..." از هیچ لجن پراگنی علیه رفیق اکرم یاری فرو گذار ننمود و حالا " هواداران" سازمان رهایی ادامه دهندۀ همان راه هستند. "سازمان رهایی" با "دفاع" از عظمت رفیق اکرم یاری فعلاً می خواهد برای خود آبرویی بخرد؛ در حالیکه خط رویزیونیستی "سازمان رهایی" با خط اصولی رفیق اکرم یاری زمین تا آسمان تفاوت دارد. سازمان رهایی نمی تواند با این حیله و نیرنگ جایی در جنبش چپ افغانستان برای خود بیابد. به ادامۀ بحث "اعلامیه" توجه نمائید: «چرا ما به اینان وقعی ننهاده و آنان را به قول احمد شاملو شایستۀ هجو هم ندانسته و هرگز حاضر نخواهیم بود در «بزم ایدیولوژیک»شان شرکت کنیم؟ زیرا غیر از آنچه که در نقل بالا تذکر رفته، ما اینان را «چپ»های لفاظ بیمایه و بیعمل میشناسیم که حتی در همان غرب از پرداختن به کاری موثر افشاگرانه ضدامپریالیستی و بخصوص ضد جنایتکاران بنیادگرا وحشت دارند و میلنگند؛ اینان اسباب شرمساری انقلابیون افغانستان و لکه هایی بر شناسنامۀ پر افتخار «شعله جاوید» اند.» (صفحه دوم اعلامیه ـ تاکید از من است) طوری که بیان گردید "سازمان رهایی" در ظرف 15 سال گذشته حاضر نشده است علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی به عنوان دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور موضعگیری نماید و "اعلامیه" به روشنی نشان می دهد که هم اکنون نیز این سازمان حاضر نیست که چنین موضعگیری نماید. "اعلامیه" فقط از « پرداختن به کاری مؤثر افشاگرانه ضد امپریالیستی و بخصوص ضد جنایتکاران بنیادگرا» بحث می نماید. این بحثی است عمومی. سازمان هیچگاه حاضر نیست که بطور خاص و مشخص در شرایط کنونی تضاد علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده را به عنوان تضاد عمده مشخص نموده و پیرامونش صحبت نماید. هیچ مائوئیستی منکر آن نیست که کار مؤثر افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، به شمول کارمؤثر افشاگرانه علیه جنایتکاران بنیادگرا، یک ضرورت اساسی کار ایدیولوژیک - سیاسی است و ضرورت اساسی به تبلیغ و ترویج انقلابی دارد. این چیزی است که بارها حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان رویش تأکید گذاشته است. هر نیرویی که در این زمینه پایش بلنگد نمی تواند کمونیست باشد. اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که هر پدیده حاوی تضادهای متعدد است که از آن جمله یکی از آن ها عمده بوده و نقش رهبری کننده را دارا است و دیگر تضادها نقش تابع را داشته و در ردیف دوم قرار می گیرد. ما باید نهایت سعی به دریافت تضاد عمده بنماییم، زمانیکه تضاد عمده مشخص گردید کلیه مسایل را می توان به آسانی حل نمود. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان از بدو ایجادش تا کنون نه تنها به کار مؤثر افشاگرانه ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی پرداخته، بلکه همزمان با کار افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، عمده بودن کار افشاگرانه علیه اشغالگران امپریالیست و رژِیم پوشالیرا مشخص نموده و مبارزۀ اصولی خویش را ادامه داده است. شماره های مختلف شعلۀ جاوید دور سوم و دور چهارم گویای این حقیقت است. در شرایط کنونی، افغانستان یک جامعۀ مستعمراتی- نیمه فیودالی است. تضاد عمدۀ این جامعه در چنین شرایطی تضاد با اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی دست نشاندۀ شان است و تا زمانی که این مرحله سپری نگردد کماکان بهعنوان تضاد عمده باقی خواهد ماند. بناءً طبق وضعیت عینی موجودِ جامعه، ماتریالیزم دیالکتیک حکم مینماید که باید تمامی فعالیتهای مبارزاتی ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، منجمله فعالیتهای مبارزاتی افشاگرانه، عمدتاً عبارت است از مبارزات ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده. این چیزی است که "سازمان رهایی" اصلاً آن را قبول ندارد. زمانی که "سازمان رهایی" در اعلامیۀ خویش صحبت از«کار افشانه گرانه ضد جنایتکاران بنیاد گرا» می نماید، بدان معنی است که از « کار افشا گرانه ضد ارتجاع » دست کشیده است. به نظر "سازمان رهایی" باید کار افشا گرانه علیه جنایتکاران بنیادگرا پیش برده شود نه علیه کل سیستم ارتجاعی. زیرا "سازمان رهایی" تا همین اکنون تکنوکرات ها(غیر جهادی ها) را به عنوان جنایتکار نمی شناسد. به همین ملحوظ هیچگونه مبارزۀ افشاگرانه علیه آن ها را قبول ندارد. این موضعگیری شان باعث گردیده تا غیر بنیاد گرایان را نسبت به بنیاد گرایان درون رژیم دست نشانده ترجیح دهد و برای شان کمپاین نماید. از نظر حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان کار افشاگرانه ضد ارتجاع به طور کلی، کار افشاگرانه ای است علیه کلیت نیروهای ارتجاعی کشور، که در بر گیرنده رژیم دست نشانده(اعم از نیروهای بنیادگرا و غیر بنیادگرای شامل رژیم)، تمامی مخالفین مسلح و غیر مسلح ارتجاعی رژیم، اعم از بنیادگرا و غیر بنیادگرا، و تمامی نهادهای به اصطلاح جامعۀ مدنی ساخته و پرداختۀ اشغالگران می باشد. اما "سازمان رهایی" فقط بنیاد گرایان را ارتجاعی می داند و مبارزه اش را بر این محور عیار ساخته است، نه اشغالگران امپریالیست و ارتجاع غیر بنیاد گرا. "سازمان رهایی" به مائوئیست های کشور اتهام می زند که: « اینان اسباب شرمساری انقلابیون افغانستان و لکه هایی بر شناسنامه ی پر افتخار « شعله جاوید » اند.» "سازمان جوانان مترقی" در دهۀ چهل خورشیدی با تمام کمبودات، اشتباهات... از یک خط اصولی بر خوردار بود. این سازمان نه تنها به کار افشاگرانۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی بطور کل پرداخت، بلکه به صورت درست و اصولی علیه رویزیونیزم موضعگیری داشت و به طور اصولی این مبارزه را پیش برد. در همان شرایطی که کشور نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی بود پارلمان را تحریم نمود. در حالی که می توانست ده ها نفر به پارلمان روان کند، اما به پارلمان نرفت. به همین ترتیب سازمانش را به وزارت عدلیه رژیم منحوس ظاهر شاهی راجستر ننمود و قانون اساسی رژیم را به رسمیت نشاخت. اما "سازمان رهایی" با "سازمان جوانان مترقی" و شعله جاوید چه کرد؟ طوری که قبلا گفتم این سازمان (سازمان رهایی) در زمان انشعابش تحت نام "گروه انقلابی خلق های افغانستان" با خط اکونومیستی اش با خط اصولی " سازمان جوانان مترقی" و جریان دموکراتیک نوین (شعله جاوید) به دشمنی برخاست. این خط اصولی را با خط رویزیونیستی "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" یکی دانست. به شعله یی ها انواع و اقسام اتهامات را بست. بعداً این خط ارتجاعی به یک خط کاملاً رویزیونیستی ارتقاء یافت و در مشعل رهایی شماره اول کاملا تیوریزه گردید و شعار جمهوری اسلامی در مشعل رهایی علم گردید. بعد از اشغال افغانستان توسط اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیست امریکایی، "سازمان رهایی" بر اساس خط ارتجاعی اش به اشغاگران امپریالیست و رژیم دست نشانده کاملا تسلیم شد و به مبلغ و مروج پروپاقرص اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده مبدل گردید. به اساس همین خط ارتجاعی بود که کمپاین انتخاباتی برای کرزی راه انداخت، در خان یغمای اشغالگران ورژیم پوشالی شریک گردید، اعضایش را به پارلمان و سنا فرستاد، حزب راجستر شده " ... " را ساخت، قانون اساسی رژیم پوشالی را به رسمیت شناخت و ... تا کنون هم بر این خط تسلیم طلبانه اش پا فشاری می کند. حال قضاوت را به خوانندگان می گذارم که چه کسی «اسباب شرمساری انقلابیون افغانستان و لکه هایی بر شناسنامۀ پر افتخار« شعله جاوید» است.» اعلامیۀ "سازمان رهایی" در صفحۀ دوم و سومش می نویسد: « در عینحال اینان باید از دشنام های پست خادی و روسپی وارخود علیه رهبران جانباخته ی ما عذر بخواهند، عذر بخواهند از اینکه گفتند داکتر فیض به علت اختلافات درونی سازمانی آنهم بر سر پول، زیر ساطور گلبدین رفت ؛ سازمان وابسته به « آی. اس. آی » و « سی. آی. ای » است؛...» اولاً باید یاد آور شد که حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان به اهمیت مبارزۀ ایدئولوژیک ـ سیاسی آگاه است و برآن تاکید می ورزد. این حزب معتقد است که توطئه، فحش، دشنام و نا سزاگویی روش شرافتمندانه ای در سیاست نیست. بناءً هیچگاه در هیچ یک از نوشته هایش به چنین کاری مبادرت نورزیده است، بلکه بنا بر اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی به مبارزۀ ایدئولوژیک ـ سیاسی پرداخته است. انتشارات حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان گویای این حقیقت است. ناسزاگویی در مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی زبان رسمی "سازمان رهایی" است که از همان ابتدای انشعابش از "سازمان جوانان مترقی" و جریان دموکراتیک نوین (شعله جاوید) تا کنون این شیوه برایش به یک عادت تبدیل گردیده است. این سازمان جای مبارزۀ ایدئولوژیک ـ سیاسی به فحاشی می پردازد. اعلامیه هذا به خوبی بیانگر این مدعا است. در اعلامیۀ چهارو نیم صفحه یی سازمان رهایی، که اگر آن را به خط A4و فوند 12 بنویسیم تقریباً دو صفحه خواهد شد، در حدود پانزده فحش و دشنام وجود دارد. به این فحش ها و دشنام ها توجه نمائید: « وقاحت مزمن، خارش حاد، لچک، اسهال، روسپی، خاین، دنائت، حقارت، رذالت، مشاطه گر، بیشرف، فرومایه، خلموک، بی شخصیت، بی عزت...» این زبان، زبان گویای"سازمان رهایی" است نه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان. به نظر حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در هر تشکیل سیاسی، خط عمده و تعیین کنندهاست. خط تعیین کننده استراتیژی و تاکتیک است. یا به عبارت دیگر خط ایدئولوژیک ـ سیاسی بیان فشردۀ جهان بینی طبقاتی بوده و از طریق پیشبرد مبارزه طبقاتی است که تسخیر قدرت سیاسی و پیشروی به سوی کمونیزم میسر می گردد. بناءً حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان از همان زمان ایجادش تا کنون به مبارزۀ ایدئولوژیک ـ سیاسی اهمیت شایانی قایل بوده و آن را به پیش برده است. لذا مبارزاتش با هر تشکیل بر اساس اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی استوار بوده است. نقد حزب ما از "سازمان رهایی" نیز بر اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی پیش برده شده و پیش برده می شود. طبق این اصول، ما "سازمان رهایی" را یک سازمان رویزیونیستی تسلیم شده به اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده می شناسیم و مبارزات خود را بر این اساس به پیش برده و می بریم. از اینکه اعلامیۀ "سازمان رهایی" مدعی است که اینان باید « عذر بخواهند از اینکه گفتند داکتر فیض به علت اختلافات درونی سازمان آنهم بر سر پول، زیر ساطور گلبدین رفت؛ سازمان وابسته به « آی. اس. آی » و « سی. آی. ای » است؛...» بحث حزب ما روی این موضوع خیلی روشن و شفاف است. اولاً که داکتر فیض نه در صحنۀ جنگ علیه سوسیال امپریالیزم و رژیم مزدورش کشته شده و نه هم از طرف خلقی ها دستگیر و به قتل رسیده است، بلکه در اثر اختلافات درون سازمانی به قتل رسیده است. این حقیقت مانند آفتاب روشن است. و ثانیاً حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان هیچگاه و در هیچ نوشته اش ادعا ننموده که داکتر فیض بخاطر پول به قتل رسیده، بلکه بیان شده که داکتر فیض به امید گرفتن سلاح ثقیله (راکت های سنگین بی ام یک و راکت های دافع هوا) از مقامات ارتش پاکستان به دام افتاده و به قتل رسیده است. این موضوع را هیچ کس به شمول کادرهای رهبری"سازمان رهایی" نمی توانند انکار نمایند. اینک توجه خوانندگان را به بحث شمارۀ چهارم شعلۀ جاوید از دور چهارم که ماه جدی 1393 خورشیدی نشر گردیده معطوف می دارم. شعلۀ جاوید در صفحۀ دهمش در این مورد چنین نوشته است: « انجینر خان محمد سمیع که سابقاً بنام مسئول جبهه مبارزین مجاهد به مقامات پاکستانی معرفی شده بود، ولی از مدتی به این طرف روابطش را با رهبری "سازمان رهایی..." قطع کرده بود، بخاطر انتقامگیری قتل آنها[ دو رفیقش] مجددا با داکتر فیض تماس گرفتو خواهان اعادۀ موقعیتش در "سازمان" گردید. او با جای گرفتن مجدد در تشکیلات "سازمان رهایی" توانست بنام ملاقات داکتر فیض با مقامات نظامی پاکستانی بخاطر گرفتن راکت های سنگین بی ام یک و راکت های دافع هوا از آن ها او را اختطاف نموده و به کمک روابط حزب اسلامی گلبدین او را بقتل برساند. هنوز پس لرزه های ناشی از قتل داکتر فیض در میان روابط "سازمان رهایی..." از میان نرفته بود که همسر داکتر فیض (مینا) نیز در جریان یک تصادم خونین درون سازمانی با دو تن دیگر از اعضای آن سازمان به قتل رسیدند. قاتل با دو خواهر مینا و دختر داکتر فیض به کابل فرار نموده و به استخبارات رژیم تسلیم گردیدند و در " خاد پنج" جا داده شدند. قاتل مذکور چند سال بعد دوباره به پاکستان بر گشت، اما در مرز توسط پولیس پاکستان دستگیر و زندانی گردید و بعد از یک محاکمه طولانی توسط محاکم پاکستان به اعدام محکوم گردید و حکم اعدام بالایش تطبیق شد.» اینک موضوع قتل داکتر فیض را از زبان نمایندۀ، "سازمان رهایی" (ا. یا م. ) که عضو کمیتۀ مرکزی در زمان داکتر فیض و یکی از افراد کاملاً مورد اعتماد فیض بود می شنویم: « هیچگاه سازمان برای زدن خان محمد کمین نگرفته و افرادش را نکشته است، بلکه [پس از آن که] یک نفر از دوستان خان محمد را به نام "ق." دستگیر نموده و محاکمه اش کرد، او این انتقامگیری را نمود. زیرا قاسم در درون سازمان بحث های... راه انداخته بود و می گفت که کمونیزم دیگر در افغانستان جایی ندارد. زمانی که دستگیرش نمودیم او به این جرم خود اعتراف نمود. بعد از اعدام "ق."، خان محمد حاضر به انتقاد از خود می شود. زمانی که خان محمد در جلو رفقا از خود انتقاد نمود با آنهم بعضی رفقا به رفیق فیض گفتند که این آدم قابل اعتماد نیست، اما رفیق داکتر نظر به حسن نیتی که داشت، برای رفقا گفت اگر او نیت خرابکاری می داشت از خود انتقاد نمی کرد. خان محمد برای جلب اعتماد رفقا اول ده نفر از رفقای ما را برای ترین برد و آنها را ترین نظامی داد. آنها آمدند و به جبهه رفتند. همزمان با توطئه علیه داکتر او چهل نفر برای ترین خواست، رفقا هشت گروپ پنج نفره مجموعاً چهل نفر را برایش سپردند، فقط هشت نفر شان که در رأس گروپ ها قرار داشتند از رفقای ما بودند و 32 نفر دیگر شان از توده ها بودند. همزمان با بردن داکتر فیض دو رفیق حدس زده بودند که کدام توطئه در کار است و از آنجا فرار نمودند، شش رفیق دیگر را بعد از دستگیری رفیق فیض شهید نمودند و افرادی را که از توده ها بودند آزاد نمودند. رفیق داکتر فیض موضوع رفتن همراه خان محمد را به کمیتۀ مرکزی طرح می نماید، نه با یک نفر [به این می گویند "عذر بدتر ار گناه"]. کمیتۀ مرکزی مخالفت می نماید و می گوید که این کار را یک رفیق دیگر انجام دهد. رفیق داکتر قبول نمی کند و می گوید که آن ها شرط سلاح دادن را ملاقات با من گذاشته اند لذا باید من بروم. مخالفت کمیتۀ مرکزی جایی را نمی گیرد، باالاخره همراه رفیق داکتر یک رفیق خوب ما بنام "ا." نیز می رود، رفیق "ا." نیز با رفیق داکتر فیض شهید می شود یعنی ما در همان روز هشت نفر شهید دادیم. رفیق داکتر همراه رفیق "ا." و شش نفری که به ترین رفته بودند.» مگر بعد از مرگ داکتر فیض، مینا و انجینر "ف." و یک تن دیکر از کادرهای برجستۀ " سازمان رهایی" توسط "احمد سلطان" عضو کمیتۀ مرکزی و فرد نزدیک داکتر فیض به قتل نمی رسد؟ زمانی که مینا همراه دو رفیقش توسط احمد سلطان بقتل می رسد، "ع." توطئه ای علیه مینا براه می اندازد که مینا همراه دختر و خواهرهایش به خاد تسلیم شده است. بسیاری افرادی که از "سازمان رهایی" بریده اند، یکی از دلایل بریدن شان را از "سازمان رهایی" احتمال دست داشتن "ع." در قتل داکتر فیض ارائه می نمایند. مسایل فوق بخوبی بیانگر آنست که داکتر فیض به اثر اختلافات درون سازمانی و به امید گرفتن سلاح ثقیله از مقامات ارتش پاکستان به دام افتاده و به قتل رسیده است. بیان این حقایق نه توطئه است، نه دروغ و نه هم فحش و دشنام. حزب، در مطابقت با گفته های نمایندۀ رسمی سازمان رهایی، کاملاً به این حقایق باور دارد و جایی برای عذر خواهی وجود ندارد. و اگر کسی بخواهد عذر بخواهد سازمان رویزیونیست و تسلیم طلب رهایی است که همه کس را فحش و دشنام می دهد و بدون کدام دلیل و مدرک خاین خطاب می کند؛ سازمانی که به منافع خلق افغانستان پشت نموده و در صف اشغالگران و خاینین ملی ایستاده است. گفته های نمایندۀ رسمی سازمان رهایی، که در فوق به آن اشاره شد، خود نشان می دهد که سازمان مذکور در زمان به قتل رسیدن داکتر فیض وابسته به ارتش پاکستان و مشخصاً آی اس آی بوده است. به نظر حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، بیان هر موضوع اسناد موثق و دقیق می خواهد؛ به همین خاطر ما مانند "سازمان رهایی" در تخیل و هوا بحث نمی کنیم. موضوع وابستگی به سی. آی.ای را در نظر بگیریم: در این اواخر "سازمان کارگران" اسناد غیر قابل انکاری نشر نموده که ارتباط "سازمان رهایی" را با افراد درجه یک و عالی رتبۀ امپریالیست های امریکایی و اروپایی نشان می دهد. این سند بخوبی نشان می دهد که "سیلی غفار" در کنار خانم کلنتن ایستاده شده و همراه فوزیه کوفی، سیما سمر و ماریا بشیر عکس گرفته است. "سازمان کارگران" نه تنها این کار را نموده، بلکه صحبت های "سیلی غفار" را در مورد خوش آمد گویی و ستایش اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا، به بحث گرفته و دقیقاً توضیح داده است. سند متذکره بیانگر روابط عمیق " حزب همبستگی" و به عبارت روشن تر روابط عمیق سازمان رهبری کنندۀ "حزب همبستگی" با رهبران عالی مقام امپریالیست های امریکایی و اروپایی نشان می دهد. برای معلومات بیشتر در این مورد به سند "سازمان کارگران" تحت عنوان "حزب همبستگی افغانستان ملوث با عفونت لابیگری و دریوزگی بر آستان امپریالیست های اشغالگر" مراجعه نمائید. در صفحۀ سوم اعلامیه چنین آمده است: « سالها قبل [به] حسین نام از « هسته انقلابی...» که خواستار دیدار با ما شد پاسخ دادیم که تنها در صورتی با او خواهیم دید که ابتدا دوسیه خیانتش به «ساما» را یکطرفه کند طوری که قناعت رفقای «ساما» فراهم گردد» من اولاً می خواهم این موضوع را با بحثی که در این ارتباط با "ا." ("م.") داشتم روشن سازم و بعداً بطور مختصر در این زمینه مکث نمایم. حین جلسه ایکه با نمایندۀ ارشد " سازمان رهایی" داشتم سوالش را در مورد رفیق حسین چنین آغاز نمود: « آیا شما حسین... یعنی کسی را که از ساما انشعاب نمود و هستۀ کمونیستها را ساخت می شناسید، با شما است یا خیر؟ شناخت ما از او فقط مربوط به اعلامیۀ ساما و گزارش عارف است. "ساما" ادعا داشت که این شخص مسئول مالی بوده و تمام دارایی "ساما" را با خود برده و خاین است... . این ... پول دارد ولی روی بوریا می نشیند و به کسانی که دور و برش می روند طوری وانمود می کند که چیزی ندارد...» «اگر فرد و یا شخصی پیسه داشته باشد واز آن پیسه در کارهای تشکیلاتی استفاده نکند و توقع داشته باشد که تشکیلات برای بهبود کار تشکیلاتی پیسه ای به دسترسش قرار دهد درست نیست. حتی اگر تشکیلات پیسه ای به دسترس او قرار دهد و باز هم او از آن در جهت بهبود کارهای سیاسی استفاده نکند (وسیله ای نخرد که خودش و یا رفیق دیگر فعال در تشکیلات آن را مورد استفاده قرار دهد) بازهم درست نیست. پیسۀ تشکیلات و حتی پیسۀ شخصی رفیقی که توانمندی دارد باید در جهت بهبود کارهای تشکیلاتی بکار انداخته شود، درغیر این صورت کارها به کندی پیش می رود. چنین شیوۀ برخورد با روحیۀ انقلابی خوانایی ندارد. این عمل نه تنها درست نیست، بلکه چنین شخصی به نظر ما در راه انقلاب متزلزل و ناپایدار است.» گرچه در اوایل که وضعیت مالی سازمان خراب بود رفقا موتری برای پیش برد امور سازمانی برای رفیق داکتر خریدند، اما داکتر موتر را سوار نشد. او استدلال می کرد که رفقا همه در وضعیت بد مالی زندگی می کنند و من نمی توانم موتر سوار شوم. در صورتی که وضعیت تشکیلات از لحاظ مالی خراب باشد، نباید از پول تشکیلات استفاده گردد. ولی در صورتی که تشکیلات پیسه داشته باشد و رفقای فعال وسیله ای برای کار نداشته باشند، باید وسیله برای فعالین تهیه گردد. امروز اگر وسیله ای وجود داشته باشد برای امور تشکیلاتی بهتر می توان رسیدگی نمود.» من جوابش را چنین ارائه نمودم: « اولاً به شما بگویم شخصی را که شما نام گرفتید با حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان است. ما افتخار داریم که با ماست. زمانی که در یک تشکیل انشعاب بوجود می آید امکان زیاد دارد که بخش انشعابی را بطور دقیق و شخصی نشناسیم. قضاوت ما بر مبنای نوشته ها و موضعگیری های هر دو طرف صورت می گیرد نه ادعا و موضع یک طرف دعوا. شخصی که شما نام گرفتید نه تنها مسئول مالی "ساما" بود، بلکه مسئول نظامی "ساما" و مسئول "کمسیون تحقیق و بررسی تسلیم طلبی" در "ساما" بعد از برگذاری کنفرانس سرتاسری آن سازمان تا زمان انشعاب نیز بود. "ساما" از ابتدا دارای یک برنامۀ دموکراتیک بود، بعداً همان را هم رها نمود و با "اعلام مواضع" خود به اسلام بازی پرداخت. این مسئله راه را بطرف تسلیم طلبی ملی باز نمود و سرانجام به تسلیم طلبی ملی غلطید. این یک مسئلۀ مورد نزاع در "ساما" بود. در مورد کمسیون تحقیق وبررسی تسلیم طلبی در "ساما" باید بگویم که در کمیتۀ مرکزی "ساما" همه افراد دیگر به نحوی با تسلیم طلبی سر و کار داشتند. حتی حاجی قیوم بخاطر برادرش "پیکار" که تسلیم شده بود این مسئولیت را نپذیرفت. بنابرین مسئولیت این کمسیون به دوش "حسین" افتاد. مسئلۀ دیگر مورد نزاع در "ساما" رفتن نمایندگان "ساما" به چین و تمایل به تیوری سه جهان بود. این موضوعات باعث انشعاب در "ساما" و فعالیت مستقل بخش غرجستان "ساما" گردید و عاقبت باعث ایجاد هستۀ انقلابی کمونیستهای افغانستان شد. هر انشعابی که در یک تشکیل بوجود می آید باید دید که انشعاب گامی به جلو است و یا به عقب. در صورتیکه به جلو باشد قابل تائید و در غیر آن قابل نکوهش است. بیرون آمدن هستۀ انقلابی کمونیست های افغانستان با طرح خط کمونیستی از درون ساما که خواهان جمهوری اسلامی بود و بخاطر گرفتن کمک از چین تمایل به تیوری سه جهان نشان داد، قابل ستایش است و عملی است مثبت. قضاوت ما همیشه باید بر این مبنا صورت گیرد. ظرف 13 یا 14 سال است که من با این رفیق از نزدیک آشنایی دارم... آدم بسیار شکسته و خوش برخورد و در عین حال خیلی استوار و سختگیر است، سخت گیردر اصول کمونیستی. آدمی است که هیچگاه با اصول معامله نمی کند. از بابت دانشمند بودنش باید بگویم که دانشمند است، اما اکت بزرگترین دانشمند را از او ندیدم. اینکه تبلیغ می گردد که پیسه دار است و اکت ناداری می کند و روی بوریا می نشیند، تماماً حرف های پوچ و خصمانه ای بیش نیست. اینچنین بحث ها نه تنها نادرست است بلکه کاملاً کودکانه است. من به زندگی شخصی اش کاملا واردم و معلومات کافی دارم. به جرئت می گویم که این تبلیغات هیچ پایه و اساسی ندارد. کسانی که چنین تبلیغاتی را راه انداختند، فعلاً در کجا هستند. آنها در کشورهای امپریالیستی زندگی می کنند، اما رفیق ما در داخل کشور است و مبارزاتش را پیش می برد. این را نیز بگویم که رفیق ما مشکل صحی پیدا نموده بود، در حالیکه از یک طرف پروسۀ وحدت شروع بود و از سوی دیگر تا کمکی به رفیق مهیا گردید که به معالجه بپردازد زمان گذشت و مشکل صحی اش غیر قابل معالجه گردید.» در جلسۀ بعد که نمایندۀ " سازمان رهایی" را دیدم در مورد گزارشات جلسات به دو نفری که از مرکز آمده بودند و هم چنین گزارش اینکه رفیق حسین در داخل افغانستان است و به علت عدم امکانات مالی و معالجۀ بروقت یک مشکل صحی غیر قابل علاج پیدا نموده است، چنین اظهار نظر نمود: « اتفاقاً دو نفر از رفقای مرکز برای خبر گیری آمده بودند. من گزارش جلسات ما را به ایشان دادم تا به رفقای مرکز برسانند. تا حال برایم اطلاع نداده اند. همین که اطلاع شان رسید شما را در جریان می گذارم. برای رفقا گفتم که حسین نه تنها در اروپا نیست بلکه در درون افغانستان است و مبارزه می نماید. طبق گزارش رفیق شانً نه تنها پولی ندارد و به همین دلیل وقتی مشکل صحی پیدا نموده بود تا زمانی که پیسه برایش پیدا شده و به تداوی پرداخت مشکل صحی اش غیر قابل تداوی گردید. رفقا از اینکه حسین داخل افغانستان است و مبارزه می کند بسیار خوشحال شدند، اما از اینکه یک چشمش را از دست داده بسیار متاثر شدند و گفتند که در آن زمان اگر برای ما اطلاعی داده می شد حاضر بودیم که در این زمینه همکاری های لازم را بنمائیم.» حدود یک ونیم سال قبل "سازمان رهایی" از وضعیت رفیق حسین معلومات حاصل نمود. در آن زمان سازمان رهایی از اینکه رفیق در داخل کشور است و به مبارزاتش ادامه می دهد، اظهار خوشوقتی نمود و از اینکه یک مشکل صحی غیر قابل علاج پیدا نموده تأثر نشان داد. اما بعد از این مدت یکدم ورق بر می گردد، دروغ های شاخدار از قبیل ارتباط گیری رفیق حسین با " سازمان رهایی" و خیانتش مطرح می شود. علت خشم " سازمان رهایی" که هم در این زمینه دروغ می گوید وهم رفیق و نمایندۀ ارشد خویش را مورد عضب قرار می دهد و می خواهد او را بی اعتبار سازد این است که: " سازمان رهایی" در مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی میدان را باخته و این مباحثات در صفوفش تزلزل ایجاد نموده است. زیرا حزب توانسته است که اسناد و مدارک موثق در مورد " سازمان رهایی" را به دسترس اعضای آن سازمان قرار دهد. به همین خاطر است که در صفحۀ پنجم "اعلامیه" اعضایش را به گونۀ ذیل دلداری داده و از تزلزل شان جلوگیری نماید: « نه رفقا، مطمئن باشید تا زمانی که پیمان سازمان شما به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسه دون، انتقام شهیدان و خون تبسم ها، اباسین ها، رخشانه ها، صایمه ها، الماس ها، شکیلا ها و... برجاست بحث محثی با «چپ» های متظاهر و بی عمل و به قول منوچهر هزار خانی « مفعولان تاریخ» نخواهد داشت...» به نظرم تا زمانی که امکانات انجویی اشغالگران امپریالیست به دسترس رویزیونیست های "سازمان رهایی" قرار گیرد، یک تعداد افراد متزلزل و امکانات گرا به دور وبرش جمع می مانند و این سازمان می تواند یک تعداد از جوانان را که از آگاهی سیاسی برخوردار نیستند و در بدر به دنبال کار می گردند با این امکانات بفریبد، جلب نماید و با خود نگهدارد. اما همین که این امکانات فروکش نماید افراد دنبال کارش خواهند رفت. گر چه باور دارم که در اثر مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی حزب کمونیست (مائوئیست)، افغانستان کسانی که در قبال توده های زحمتکش و وطن احساس مسئولیت داشته باشند با این سازمان وداع خواهند نمود. همان طوری که در ظرف 15 سال گذشته این کار صورت گرفته است. برگردیم به اصل مطلب و انشعاب بخش غرجستان از " ساما ": طوریکه در مباحثات رویاروی با نماینده " سازمان رهایی" گفتم که علت این انشعاب عبارت بوده است: 1 ـ زمانی که نیروهای "ساما" در کوهدامن به اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم دست نشاندۀ شان تسلیم گردیدند، یعنی این نیروها تسلیم طلبی ملی را در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم دست نشانده اتخاذ نمودند این اختلافات شروع گردید. 2 ـ جدی ترین و عمیق ترین اختلافات بخش غرجستان به رهبری رفیق حسین و کمیتۀ مرکزی "ساما" از آنجا شروع می شود که کمیتۀ مرکزی "ساما" در قبال رویزیونیست های چینی انعطاف ایدئولوژیک را در پیش می گیرد و می خواهد طبق گفته رویزیونیست های چینی با " سازمان رهایی" برای حل پرابلم ها و ادغام شدن بنشیند. این دو موضوع سبب انشعاب بخش غرجستان از "ساما" می شود. کسی که این قدر موضع جدی در قبال رویزیونیزم سه جهانی داشته باشد که باعث انشعابش از "ساما " گردد، چطور ممکن است که بعد از انشعاب "ساما" دست بدامان سازمانی بیندازد که تا خرخره به لجن رویزیونیزم غرق است. رفیق حسین اگر می خواست که با رویزیونیزم چینی سازگاری نشان دهد، انعطاف ایدئولوژیک "ساما" را می پذیرفت و از آن طریق مبارزات رویزیونیستی را پیش می برد، نه با "سازمان رهایی" . ادعای "اعلامیه" در این مورد کاملا بی پایه و بی اساس است. بیش از یک و نیم دهه می شود که با رفیق حسین آشنا شدم. در همان زمان هم در مبارزه با رویزیونیزم و بخصوص رویزیونیزم چینی وهم در مبارزه با انجوئیزم به اندازه مبارزه علیه اشغالگران امپریالیزم و رژیم دست نشانده جدی بود و تا کنون این مبارزه را بطور جدی پیش برده است. موضوع انشعاب بخش غرجستان به رهبری رفیق حسین در شمارۀ چهارم شعلۀ جاوید دور چهارم بطور مفصل به بحث گرفته شده است. و هم چنین در شمارۀ هفتم دور چهارم نیز در این رابطه مختصرا بحث گردیده، اما "سازمان رهایی" در این مورد هیچ چیزی نگفته است. توجه شما را در این مورد به شمارۀ هفتم شعلۀ جاوید دور چهارم جلب می نمایم: « 4 ـ در سال 1364 که تلاش های قیوم رهبر و رفقایش برای تحکیم ارتباط با رویزیونیست های حاکم چینی در اوج خود قرار داشت و فرمولبندی قیوم رهبر در این مورد از "قاطعیت ایدیولوژیک و انعطاف سیاسی" تصویب شده در کنفرانس سر تاسری سال 1362 "ساما" به "انعطاف ایدئولوژیک و انعطاف سیاسی" در قبال آن ها تغییر یافته بود و همین موضوع یکی از دلایل اصلی انشعاب بخش غرجستان ساما و سپس شکلگیری هستۀ انقلابی کمونیست های افغانستان از متن این انشعاب بود.» در ادامه این بحث آمده است: « پس از آنکه اسناد انشعاب بخش غرجستان "ساما" و سپس اسناد هستۀ انقلابی کمونیست های افغانستان منتشر گردید و در آن اسناد ارتباط گیری "ساما" با رویزیونیست های چینی افشا شد.» موضوعات فوق بخوبی بیانگر آنست که موضعگیری ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی "هستۀ انقلابی کمونیست های افغانستان" علیه رویزیونیزم سه جهانی کاملا جدی بوده است. این موضعگیری جدی حتماً در برگیرندۀ موضعگیری علیه رویزیونیزم "سازمان رهایی" نیز بوده است و نمی توانست جدا از مبارزه علیه رویزیونیست های "سازمان رهایی"، که رویزیونیزم سه جهانی را در مشعل شماره یک تیوریزه نموده بود، مطرح شود. طوری که گفتم" "سازمان رهایی" در مباحثات ایدیولوژیک – سیاسی میدان را باخته و تاب پیشبرد چنین مباحثات را دیگر با حزب ما ندارد، لذا به مسایل دروغین چنگ انداخته تا از این طریق بتواند عجز و ناتوانی خود را بپوشاند. وقتی یک اشعاب صورت می گیرد باید دید که این انشعاب گامی بجلو است و راه اصولی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی را در پیش گرفته و یا اینکه از راه اصولی انحراف نموده و به بیراهه رفته است. در صورتی که انشعاب منجر به بریدن از یک خط انحرافی و غیر اصولی و تعیین یک خط و مشی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی شود، نه تنها چنین انشعابی خیانت نیست بلکه افتخار به همه مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست ها است. انشعاب "هسته انقلابی کمونیست های افغانستان" از این نوع است. این انشعاب بنیانگذار "جنبش نوین کمونیستی" در نیمۀ دوم دهۀ شصت خورشیدی محسوب می گردد. اما انشعاب "گروه انقلابی خلق های افغانستان" با خط و مشی اکونومیستی که بعد ها به "سازمان رهایی" ارتقا یافت و خط رویزیونیزم سه جهانی را در نشریۀ تیوریک مشعل رهایی تیوریزه نمود، نه تنها گامی به عقب، بلکه با برش از خط اصولی "سازمان جوانان مترقی" یک خیانت واضح به شمار می رود. زیرا از خط و مشی اصولی برید و به خط منحط اکونومیستی و بعداً رویزیونیستی گروید. اعلامیه به توصیف ملالی جویا پرداخته و او را « دلیرترین، رساترین و جهانی ترین خروش ضد امپریالیزم و مزدوران مذهبی و غیر مذهبی اش» خوانده است. حالا می بینیم که واقعیت از چه قرار است: ملالی جویا شخصیتی است که در حقیقت به نمایندگی از "سازمان رهایی" در لوی جرگۀ رژیم شرکت نمود. در خیمۀ لویه جرگۀ رژیم در زیر چتر اشغالگران امپریالیست که هزینۀ آن از طرف اشغالگران امپریالیست پرداخته شده بود، با صراحت فریاد زد که: « حضور جنگ سالاران جهادی مشروعیت لوی جرگه را زیر سوال برده است.»!؟ این بحث بدان معنی است که لوی جرگۀ رژیم که اشغالگران آن را سر هم بندی نموده بودند در اصل مشروعیت داشت و فقط با حضور جهادی ها این مشروعیت زیر سوال رفته بود. به این طریق ملالی جویا مهر تائید بر اشغال کشور زد. این تنها ملالی جویا نبود که مهر تائید بر اشغال کشور زد و آن را به رسمیت شناخت، بلکه خط و مشی "سازمان رهایی" بود که آن را تیوریزه نموده بود و ملالی جویا را رهبری می نمود. این خط و مشی نه تنها ملالی جویا و معلم "ع." ("رستم") را به لوی جرگۀ خاینین ملی فرستاد، بلکه کمپاین برای کرزی این شاه شجاع سوم را نیز طراحی نمود و آن را تا آخر رهبری کرد و به این طریق خود را در خان یغمای اشغالگران شریک ساخت و در صف خاینین ملی جای گرفت. مگر این ملالی جویا نبود که در یک سخنرانی در کانادا خواهان عدم خروج قوای اشغالگر از افغانستان شد. او به صراحت اعلان نمود که اگر نیروهای ناتو و آیساف از افغانستان بیرون شوند، کشور در کام طالبان سقوط خواهد کرد، او زمانی هم که به موضعگیری علیه قوای ناتو و آیساف پرداخت و خواهان خروج فوری آنها از کشور شد، به این دلیل بود که آن ها نمی توانند امنیت کشور را تأمین کنند و جلو حملات انتحاری را بگیرند، پس باید از کشور بیرون شوند. این بحث در حقیقت طنز است، او با این بحث از اشغالگران خواهان آن شد که امنیت کشور را تأمین نمایند. او با این بحث ها و موضعگیری ها در حقیقت چهرۀ حقیقی تسلیم طلبانه اش را به نمایش گذاشت. در شرایط کنونی که افغانستان به یک کشور مستعمراتی تحت اشغال امپریالیستی مبدل شده، برای "سازمان رهایی" بنیاد گرایان بصورت عموم دشمن عمده محسوب می گردد نه اشغالگران و خاینین ملی غیر بنیاد گرا. بدین خاطر لبۀ تیز مبارزه اش علیه بنیاد گرایی است، نه اشغالگران امپریالیست و مزدوران غیر بنیاد گرایش. انتشار اعلامیه کنونی "سازمان رهایی" بخوبی چهرۀ حقیقی تسلیمی و تسلیم طلبی اش را بنمایش گذاشته است. سر تا پای اعلامیه مبلغ و مروج تسلیم طلبی است. در هیچ جای اعلامیه حتی اشاره ای به اشغالگران امپریالیست نگردیده چه رسد به اینکه آن ها را دشمن عمده کشور و مردمان کشور به حساب بیاورد. چرا چنین است؟ زیرا " سازمان رهایی از یک خط مدون انقلابی بر خوردار نیست. در هر تشکیل خط و مشی تعیین کننده و هدایت کننده به سمت پیروزی است. "سازمان رهایی" از سال 1367 تا کنون دارای کمیتۀ مرکزی موقت بوده و برنامه اش نیز همان برنامۀ ناقص با مشی رویزیونیستی سال 1367 می باشد. به این خاطر است که تسلیمی و تسلیم طلبی را پیشه نموده و اصول عمده و غیر عمده را قاطی می نماید. از دیدگاه مائوئیستی اصول غیر عمده تابع اصول عمده است. مائوتسه دون در این مورد به صراحت بیان نموده که: « در هر چيز اصول عمده و غيرعمده وجود دارند و همه اصول غيرعمده بايد تابع اصول عمده باشند. هم وطنان ما باید به هرچيز در پرتو اصول عمده با دقت بينديشند، فقط در چنين حالتي آنها خواهند توانست به افكار و اعمال خود سمتگيري صحيح بدهند. امروز هر آن كس كه در خود صداقت به وحدت نمي يابد، بايد وجدان خود را در آرامش شب بيازمايد و احساس شرمساري كند، حتي اگر ديگران وي را ملامت نكرده باشند.» (منتخب آثارجلد دوم – صفحه 24) "سازمان رهایی" با روحیه تسلیمی ای که دارد هیچگاه توجه به اصول فوق الذکر نداشته و ندارد، ور نه چنین لا طائلاتی را سرهمبندی نمی نمود. اعلامیه زمانی که سر افغانستان تماس می گیرد از آن بنام «سرزمین جهادی و طالبی و « سیا » زده» یاد می کند. (صفحۀ پنجم اعلامیه) این بحث بیانگر تسلیمی مطلق به اشغالگران امپریالیست بوده و می باشد. زیرا از نظر "سازمان رهایی" جهادی ها دشمن درجه اول، طالبان دشمن درجه دوم و "سیا" یعنی سازمان استخباراتی امپریالیزم امریکا ـ نه اشغالگرا ن ـ دشمن درجه سوم بشمار می رود. در شرایط کنونی لبه تیز به اصطلاح مبارزاتی "سازمان رهایی" علیه بنیاد گرایی و بخصوص بنیاد گرایی درون رژیم دست نشانده می باشد. به همین دلیل است که جهادی ها را دشمن درجه اول بشمار می آورد. علت آن که "سیا" را دشمن درجه سوم به حساب می آورد آن است که در مدت 15 سال هر چه فریاد زد که مشروعیت اشغال افغانستان را جهادی ها زیر سوال برده اند، در حالی که سازمان رهایی و مربوطین و مربوطات آن هم در خدمت گذاری از ایشان برای تان بهتر اند و هم مشروعیت تان را از زیر سوال بیرون می آورند، اشغالگران نا شنیده گرفتند و جنگ سالاران جهادی را از درگاه خود نراندند و ایشان را جایگزین شان نکردند. ور نه ایشان را دشمن درجه سوم هم به حساب نمی آورد. معلوم نیست که خانم کلنتن اگر به ریاست جمهوری امریکا برسد با دوستی دیرینه ای که با ایشان دارد به ندای شان لبیک خواهد گفت و یا نه. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با تحلیل مائوئیستی از شرایط کنونی افغانستان، تضاد ملی مردمان کشور با اشغالگران و رژیم دست نشانده (اعم از جهادی و غیر جهادی) را به عنوان دشمن عمدۀ کنونی در کشور تعیین نموده و بقیه مرتجعین را در صف دشمنان غیر عمده قرار داده است. مبارزات حزب ما بر این اساس استوار گردیده است و نهادهای تحت رهبری اش را در همین مسیر رهبری می نماید. در حالیکه برای "سازمان رهایی" تضاد عمده اهمیتی ندارد. عدم اهمیت به تضاد عمده سبب گردیده که "سازمان رهایی" به تسلیمی در قبال اشغالگران و رژیم دست نشانده تن دهد و اعضا و نهادهای به اصطلاح دموکراتیک تحت رهبری اش را به سمت تسلیمی سوق دهد و تا آن حد پیش رود که اعضای فعالش نه تنها با خاینین ملی، بلکه با خانم کلنتن و پارلمان نشینان اروپا مصاحبه کنند، عکس بگیرند و سیاست های آنها در افغانستان را تأئید کنند و این فعالیت های تسلیم طلبانه را ضرورت کارهای انجویی قلمداد کنند. شکی نیست که پیشبرد این فعالیت ها ضرورت کارهای انجویی است. ولی خود این استدلال در ذات خود مصداق ضرب المثل «عذر بدتر از گناه» است علت بینشی مهم تسلیمی "سازمان رهایی" به اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده همانا عدم اهمیت به تضاد عمده می باشد. وقتی تضاد عمده برای یک سازمان و حتی یک فرد روشن نباشد، پس نه دشمن عمده برایش مشخص و روشن است و نه هم وظیفۀ مبارزاتی عمده. چرا "سازمان رهایی" به تضاد عمده اهمیت نمی دهد؟ زیرا خط و مشی رویزیونیستی سه جهانی برایش اجازه این کار را نمی دهد. بعد از اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیزم شوروی "سازمان رهایی" در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی شرکت نمود، دلیل این بود که حاکمان رویزیونیست چین در مقابل سوسیال امپریالیزم شوروی قرار داشت و بر اساس تز رویزیونیزم سه جهانی، سوسیال امپریالیزم از امپریالیزم امریکا خطرناکتر محسوب می شد. اما امروز حاکمان رویزیونیست چین هنوز عمدتاً در کنار اشغالگران امپریالیست به رهبری اشغالگران امریکایی ایستاده اند. لذا "سازمان رهایی" نمی تواند خلاف آن عمل نماید. ولی چنانچه روزی تضاد میان حاکمان رویزیونیست چین و امپریالیست های امریکایی شدت اختیار نماید، به نحوی که تقابل میان آن ها به جنبۀ عمدۀ مناسبات شان مبدل گردد، در آن زمان روشن خواهد شد که "سازمان [رویزیونیست] رهایی" واقعاً با رویزیونیزم چین و رویزیونیست های حاکم برچین بریده است یا نه؟ هرگاه ما نتوانیم در شرایط مشخص جامعۀ خود خصلت های عام و خاص تضاد ها را بررسی نماییم، یعنی نتوانیم تضاد عمده و تضادهای غیرعمده را از یکدیگر تفکیک کنیم، هیچگاه قادر نخواهیم شد که اسلوب درست و صحیح برای حل تضادها پیدا نماییم. در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم که مورد تجاوز و اشغالگری امپریالیست ها قرار میگیرند، طبقات مختلف کشور، به استثنای خاینین ملی، مؤقتا میتوانند بخاطر جنگ ملی علیه امپریالیزم متحد شوند. لذا در چنین حالتی تضاد با اشغالگران امپریالیست و خاینین ملی تضاد عمده محسوب می شوند و بقیه تضاد ها به شمول مبارزۀ طبقاتی در ردیف درجه دوم قرار می گیرند. مائوئیست ها عموما در مورد دشمنان طبقاتی درجه دوم طبق گفته مائوتسه دون سیاست دو گانه را بکار می برند. بدون مبارزۀ جدی و حاد ایدیولوژیک ـ سیاسی با انواع رویزیونیزم و اپورتونیزم و پاک نمودن این گیاهان سمی و هرز از جنبش کمونیستی کشور، غلبه براشغالگران و رژیم پوشالی غیر ممکن است