تلاش دولت امپریالیستی امریکا
برای کاهش مصارف جنگی اشغالگرانه اش در افغانستان
ساختار جهان یک قطبی امپریالیستی که متعاقب فروپاشی بلوک وارسا و سوسیالامپریالیزم شوروی شکل گرفت و باعث برآمد امپریالیزم امریکا به عنوان یگانه ابرقدرت امپریالیستی در جهان گردید، در حال فروپاشی قرار گرفته و در حال مبدل شدن به ساختار جهان چند قطبی امپریالیستی، یا حداقل دوقطبی، میباشد.
رشد ناموزون نظام سرمایهداری امپریالیستی در سراسر جهان، به ویژه در کشورهای بزرگ و کوچک امپریالیستی و کشورهای نسبتاً مهم تحت سلطۀ امپریالیزم در جهان، باعث گردیده است که اقتصاد امپریالیستی غول پیکر امریکا، به مثابۀ بزرگترین قدرت اقتصادی موجود در جهان کنونی، به تدریج در سراشیب ضعف و ناتوانی نسبی و حتی در ساحات معینی به ضعف و ناتوانی مطلق بیفتد؛ ضعف و ناتوانی ای که تحریمات اقتصادی پیهم و وسیع این ابرقدرت سراسیمه علیه کشورهای امپریالیستی و تحت سلطۀ گوناگون در جهان حتی نمیتواند باعث تخفیف میزان سراشیبی آن گردد، بلکه سراشیبی آن را بیشتر از پیش افزایش میدهد. در نتیجه سهم اقتصاد امپریالیستی امریکا در اقتصاد جهانی پیوسته کاهش مییابد. چنانچه وضعیت اقتصاد جهانی به همین منوال دوام نماید، میتوان پیشبینی نمود که اقتصاد امریکا در طی تقریباً بیست سال آینده موقعیت درجه اول خود در جهان را از دست بدهد و به دومین اقتصاد بزرگ امپریالیستی جهان، بعد از اقتصاد سوسیالامپریالیستی چین، مبدل گردد. در آن زمان است که افول واقعی ابرقدرت امپریالیستی امریکا رقم خواهد خورد و روزگار بد اقتصادی، سیاسی و نظامی آن آشکارا خود را در سطح جهان نشان خواهد داد.
در مقابل، اقتصاد چین سوسیالامپریالیستی به عنوان دومین اقتصاد بزرگ در جهان به مثابۀ بزرگترین صادرکنندۀ سرمایه در قارۀ افریقا اخذ موقعیت کرده و در حال مبدل شدن به بزرگترین "سرمایهگذار" در قارۀ آسیا قرار گرفته است. برعلاوه چین، به عنوان یک کشور، هم اکنون بزرگترین شریک تجارتی خود ایالات متحدۀ امریکا و بزرگترین شریک تجارتی استرالیا است و در هر دو مورد کسر بیلانس تجارتی هر دو کشور در مقابل چین همچنان ادامه دارد و علیرغم تلاشهای دوجانبه، و در مواردی فشار یک جانبۀ امریکا، برای تخفیف آن سیر رو به گسترشش ادامه یافته است.
اقتصاد امپریالیستی روسیه، بیحالی اولیۀ زمان فروپاشی اتحاد شوروی سوسیالامپریالیستی و بلوک وارسا را پشت سر گذاشته و دولت امریکا قادر نبوده است که علیرغم تحمیل فشارهای شدید اقتصادی ناشی از تحریمات اقتصادی بالایش، این قدرت امپریالیستی مجدداً برخاسته را دوباره سرجایش بنشاند.
در نتیجه ماشین نظامی جهانی امپریالیزم امریکا به تدریج از جهات گوناگون با محدودیتها و ناتوانیهای روزافزون مواجه شده است. ازینجاست که برتری فوقالعادۀ نظامی امریکا در جهان، به مثابۀ بزرگترین تکیهگاه زورگوییهای هژمونیستی بینالمللی آن علیه کشورهای تحت سلطه و همچنان سایر قدرتهای امپریالیستی در جهان، رو به ضعف گذاشته و به طور روز افزون با محدودیتهای مالی، ضعفهای تکنیکی و کمبود منابع انسانی در مواجهه قرار گرفته است.
همین ضعفهای درونی این ببر کاغذی است که از یکطرف شکستهای نظامی در جنگهای مستقیم یا نیابتی آن را در مواجهه با مبارزات و حتی مقاومتهای ولو ارتجاعی و قسمی در عراق، سوریه، افغانستان، یمن و کشورها و مناطق دیگر جهان رقم میزند و از طرف دیگر توطئههای گوناگون امپریالیستی آن را برای حفظ سلطه و هژمونی اش، حتی در قالب مذاکرات صلح، شکل میدهد. همین ضعفهای درونی این غول پاگلین است که شکستهای نظامی در جنگهای مستقیم یا نیابتی آن را در مواجهه با قدرتهای امپریالیستی روسیه و سوسیال امپریالیستی چین، به مثابۀ قدرتهای رقیب در حال عروج، در این گوشه و آن گوشۀ جهان رقم زده و در آینده نزدیک باز هم عمق و گسترش بیشتری خواهد بخشید. ازینجاست که نه تنها در شرق دور، خاور میانه و شرق اروپا بلکه حتی در حیات خلوت امپریالیستهای امریکایی در امریکای لاتین، یانکیها با تحرکات نظامی ولو معدود و محدودِ روسیه و چین مواجه شده اند.
بنابرین روشن استکه بلوکبندی امپریالیستی - سوسیالامپریالیستی و ارتجاعی مشترک روسیه، چین و قدرتهای ارتجاعی منطقهیی متحد آنها در شرق میانۀ بزرگ، شرق دور و حتی امریکای لاتین، در مقابل امپریالیزم امریکا و متحدین آن در "ناتو" و بیرون از "ناتو"، در حال شکلگیری است و قویاً احتمال دارد که در آینده بیشتر از پیش و به طور روز افزون تقویت و گسترش یابد. درین راستا تجمع چندین دولت امپریالیستی و ارتجاعی آسیا و روسیه در "کنفرانس شانگهای" نیز تا حد معینی میتواند برای شکلدهی بلوکبندی امپریالیستی- سوسیالامپریالیستی و ارتجاعی جدید از جهات معینی مددرسان باشد. برعلاوه مشمولین این بلوکبندی نظامی جدید، مشخصاً روسیه و چین به شمول ایران، در شرق اوکراین، کریمیه، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین، کوریا، تایوان، بحیرۀ جنوبی چین و حتی وینزویلا، و مشخصاً افغانستان، به درجات مختلفی در مقابل امریکا طبق منافع و خواستهای سوسیالامپریالیستی، امپریالیستی و ارتجاعی شان از لحاظ نظامی ایستادگی کرده اند و یا از لحاظ سیاسی به حمایت از آن پرداخته اند.
این در حالی است که اتحاد دولتهای اروپایی با امریکا در "ناتو" از استحکام سابقه برخوردار نیست و دولتهای امپریالیستی بزرگ اروپایی گرایشاتی مبنی بر فاصله گرفتن از دولت امریکا و تشکیل نیروی نظامی خاص اروپایی از خود نشان میدهند.
در چنین وضعیتی است که دولت امپریالیستی امریکا، به خاطر کاهش فشار اقتصادی کنونی مصارف جنگ امپریالیستی اش در افغانستان و همچنان کاهش فشار نظامی کنونی این جنگ بالای منابع انسانی نظامی اش، تلاشهای مذبوحانه ای را رویدست گرفته است.
در حال حاضر مجموع نیروهای نظامی اشغالگر امریکایی و "ناتو" در افغانستان به پنجاه هزار نفر میرسد که در حدود پانزده هزار نفرِ آن نیروهای مربوط به ارتش امریکا، پنج هزار نفر آن مربوط به ارتشهای دولتهای عضو "ناتو" و سی هزار نفر دیگر آن، طبق گفتۀ رئیس شرکت خصوصی امنیتی امریکایی که سابق "بلک واتر" نامیده میشد، کلاً نیروهای "قراردادی" مربوط به "شرکتهای امنیتی خصوصی" امریکایی هستند. مجموع مصارف نظامی سالانۀ این نیروها نزدیک به پنجاه میلیارد دالر است که بیشتر از نود فیصد آن را ارتش امریکا تأمین مینماید.
طرحی که چندی قبل "رئیس جمهور" رژیم دستنشانده در نامهای به ترامپ ارائه کرد این بود که دولت امریکا با حفظ قرارداد امنیتی با رژیم و حفظ پایگاههای نظامی اش نیروهای نظامی "حمایت قاطع" در افغانستان را وسیعاً کاهش دهد، به نحوی که کل مصارف جنگی امریکا در افغانستان ازین بابت سالانه صرفاً به چند میلیارد دالر کاهش یابد.
این طرح در مقابل طرح خروج کامل قوای اشغالگر امریکایی از افغانستان توسط ترامپ ارائه گردید و تا هنوز به صورت روشن و رسمی در مقابل آن توسط دولت امریکا عکسالعمل نشان داده نشده است. ولی واقعیت این بود که از طریق آغاز و ادامۀ مذاکرات به اصطلاح صلح میان نمایندگان دولت امریکا و نمایندگان طالبان بدون حضور نمایندگان رژیم دستنشانده در مذاکرات، این طرح تا حد معینی از قبل نادیده گرفته شده بود و با ادامۀ آن بازهم نادیده گرفته شد.
اما با ادامۀ نسبتاً طولانی مذاکرات مذکور و عدم دستیابی به توافقات تثبیت شده میان دو طرف به نظر میرسد که دولت امریکا و مشخصاً نمایندگان مذاکرهکنندۀ آن برای "صلح" به طرح "رئیس جمهور" رژیم دستنشانده توجه کرده و مشخصاً "ضرورت" انتخابات ریاست جمهوری رژیم دست نشانده را پذیرفته و پروسۀ خروج نیروهای اشغالگر امریکایی از افغانستان را، حتی در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح، یک پروسۀ چندین ساله اعلام کرده است.
بنابرین اشغالگران امریکایی برای کاهش وسیع مصارف جنگی اش در افغانستان دو راه در پیش دارد:
یکی به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح با طالبان و دیگری کاهش وسیع نیروهای نظامی اش در افغانستان.
تجربۀ چند ماه گذشته واضحاً نشان داده است که دستیابی اشغالگران امریکایی به راه اول نه تنها طولانی و دشوار است، بلکه به احتمال نسبتاً زیاد ممکن نیز نیست. اما کاهش وسیع نیروهای نظامی امریکا در افغانستان، با استفاده از تجربۀ قبلی به اصطلاح استراتژی خروج اوباما،
و پس از اجرای آن میتواند ممکن باشد. اما این کاهش وسیع قوا چیزی نیست که بتواند به عنوان خروج دایم قوا تلقی گردد. چنانچه قوای کاهش یافتۀ چند هزار نفری امریکا پس از اجرای استراتژی به اصطلاح خروج اوباما، که ممکن در آن حدی که ادعا شده بود اصلاً نبوده باشد، مجدداً افزایش یافت و اکنون به یک نیروی اشغالگر پنجاه هزار نفری رسیده است. بنابرین یکبار دیگر میتواند وسیعاً کاهش یابد و در صورت لزوم دوباره میتواند افزایش پیدا کند، البته در صورت اقتضای وضعیت اقتصادی امریکا که با توجه به وضعیت فعلی امریکا مشکل خواهد بود، اما نمیتواند تا زمان افول واقعی دو دهه بعد آن ناممکن باشد. پس باید جداً متوجه بود که هنوز "راه باز و جاده دراز است".