Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

تذکرات نقد گونه ای در مورد
موضعگیری‌های نادرست مندرج در دو سند "جنبش انقلابی جوانان افغانستان"

در دو سندی که اخیراً از طرف "جنبش انقلابی جوانان افغانستان" منتشر گردیده، موضع‌گیری‌های نادرستی صورت گرفته است. تذکرات مختصری در مورد موضع‌گیری‌های نادرست مذکور ضروری است. امید است این تذکرات مختصر به صورت جدی مورد دقت و توجه قرار بگیرد. 
سند اول گزارش در مورد تظاهرات "جنبش روشنایی" در روز شنبه 2 اسد 1395 است که از طرف گزارش‌گر پیکار جوانان تهیه شده و در شمارۀ 28 نشریۀ پیکار جوانان منتشر گردیده است. مهم ترین موضع‌گیری‌های نادرست مندرج در این سند عبارت اند از:
1 -  در گزارش گفته می‌شود که: «تعداد تظاهرات کنندگان حدوداً 3000 تا 3500 نفر محدود به ملیت هزاره بود و از ملیت‌های دیگری در آن شرکت نداشتند و رنگ و بوی شوونیزم ملیتی هزارگی آن چندان غلیظ بود که یکی از شعارهای آن این‌طور تدوین شده بود: «تاجیک، ازبک، هزاره با هم برادر و برابر». و از یادآوری و تبلیغ برادری با ملیت پشتون در آن خبری به مشام نمی‌خورد چه که ملیت‌های دیگر بر علیه ملیت پشتون توسط سازمان‌دهندگان آن تحریک می‌شد.»
هم‌چنان در جای دیگری از این گزارش، سخن‌رانی ای به عنوان «سخن‌رانی شوونیستی» مورد نکوهش قرار گرفته است.
اطلاق "شوونیزم ملیتی هزارگی" و آن‌هم "شوونیزم غلیظ" بر "ناسیونالیزم ملیتی هزارگی" نادرست است. افغانستان یک کشور چندین ملیتی است که در آن ملیت پشتون ملیت حاکم و سایر ملیت‌ها ملیت‌های تحت ستم هستند. در این کشور اطلاق "شوونیزم ملیتی" فقط می‌تواند بر ناسیونالیست های برتری طلب از ملیت پشتون یعنی ملیت حاکم درست باشد نه بر ناسیونالیست‌های سایر ملیت‌ها که ملیت‌های تحت ستم هستند. البته در طی دورۀ حکومت ربانی- مسعود موجی از شوونیزم نوخاستۀ تاجیک در کشور سربلند کرد که در رقابت با شوونیزم ضربت خوردۀ پشتون قرار داشت و بر سایر ملیت‌ها ستم روا می‌داشت. اما این شوونیزم نوخاستۀ ملیتی عمر مستعجل داشت و با روی‌کارآمدن امارت اسلامی طالبان از سریر قدرت به زیر کشیده شد.
ناسیونالیزم ملیت‌های تحت ستم در موقعیتی قرار ندارد که حامل و عامل شوونیزم و برتری ملیتی باشد. این ناسیونالیزم از موقعیت ستمدیدگی، عامل و حامل عقده های خودکمتر بینی و احساس حقارت ملیتی است، نه عامل و حامل خودبرتر بینی و احساس خود بزرگ بینی. چنانچه هزاره خواندن یک هزاره در عرف معمول جامعه رنگ و بوی توهین و تحقیر ملیتی را در خود دارد. اما پشتون خواندن یک پشتون در عرف معمول جامعه نه تنها چنین رنگ و بویی ندارد بلکه باعث افتخار و سربلندی نیز هست.   
بنابرین نباید میان ناسیونالیزم ملیتی و شوونیزم ملیتی علامت تساوی گذاشت. شوونیزم یکی از اشکال ناسیونالیزم است، شکل برتری طلب آن. شوونیست‌ها ملیت خود را برتر از سایر ملیت‌های کشور و لایق حاکم بودن بر آن‌ها می‌دانند. اما ناسیونالیست‌های ملیتی سایر ملیت‌ها در قاطع ترین شکل از خواست های ملیتی خود، خواهان حق تعیین سرنوشت ملیت خود اند و به بیان دیگر ملیت خود را لایق حاکم بودن بر خود می‌دانند و در موقعیتی قرار ندارند که شوونیست باشند
اگر بطور مشخص "جنبش روشنایی" را در نظر بگیریم باید بگوییم که این جنبش یک حرکت ناسیونالیستی هزارگی است. این حرکت ناسیونالیستی هزارگی از لحاظ ایدیولوژیک تا حد زیادی گنگ و سردرگم است و از لحاظ سیاسی هنوز نتوانسته است خواست‌ها و شعارهای سیاسی خود را به روشنی طرح و بیان نماید و از این لحاظ هنوز نتوانسته است به یک جنبش سیاسی ملیتی دارای مواضع روشن تکامل نماید. از آن‌جایی که این حرکت در شرایط اشغال امپریالیستی کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشاندۀ اشغالگران امپریالیست، فقط از مبارزه علیه شوونیزم ملیت حاکم، و آن‌هم بصورت گنگ و مبهم، دم می‌زند و خواستش را تحت شعار "درد ما برق نیست، فرق است" مطرح می‌نماید و مبارزه علیه ستم ملی امپریالیستی اشغال‌گرانه را کلاً به فراموشی می‌سپارد، در قبال ستم ملی امپریالیستی و ارتجاعی خارجی اشغال‌گرانه و به طریق اولی در قبال ستم ملی امپریالیستی و ارتجاعی خارجی غیر اشغالگرانه، انقیاد‌طلب و تسلیم‌طلب است.
از آن‌جایی که بخش شوونیست‌های ملیتی پشتون در رژیم دست نشاندۀ اشغالگران امپریالیست، بخش حاکم در این رژیم را تشکیل می‌دهد، انقیادطلبی حرکت‌هایی مثل حرکت "جنبش روشنایی" در قبال اشغال‌گران امپریالیست، در آخرین تحلیل، عامل و حامل تسلیم‌طلبی و سازش‌کاری در قبال شوونیست‌های پشتون در رژیم دست‌نشانده می‌گردد و نمی‌تواند از محدودۀ سیاسی عمومی رژیم پوشالی پا فراتر بگذارد. بنابرین چنین حرکت‌هایی ولو حامل شعارهای معین ناسیونالیستی هزارگی باشد، در نهایت نمی‌تواند یک حرکت ملیتی اصیل در میان ملیت هزاره را شکل دهد و مبارزات اصیل ملیتی آن‌ها را رهبری نماید. 
برعلاوه تمامی شرکت کنندگان در تظاهرات 2 اسد 1395 هزاره‌ها نبودند بلکه حداقل تعداد معدودی از غیر هزاره‌های مرتبط با نهادهای مدنی ساخته و پرداختۀ امپریالیست‌های اشغالگر نیز در آن شرکت داشتند. شعار "هزاره، تاجک و ازبک با هم برادر و برابر!" نشان می‌دهد که حداقل تعداد معینی از تاجکان و ازبکان تسلیم طلب نیز در تظاهرات سهم داشته اند. منتها تعداد آن‌ها آنقدر زیاد نبوده است که کلاً باعث تغییر رنگ هزارگی تظاهرات گردیده باشد. به همین سبب تمامی افراد جان‌باخته و زخمی‌ها در حادثۀ دهمزنگ هزاره‌های شامل در تظاهرات بوده اند و در میان آن‌ها هیچ غیر هزاره‌ای وجود نداشته است. البته افراد مصدوم از میان افراد پولیس رژیم  از ملیت‌های مختف بوده اند.
2 -- «برداشت من از شعور سیاسی مطلوب "زینب مزاری" همان «تسلیم طلبی» و «تسلیمی» است که بر جو و وضعیت سیاسی مردم هزاره حاکم شده است و این ملیت را هر روز بیشتر از روز قبل فرا می‌گیرد و در آغوش استعمار و بردگی و ارتجاع امپریالیستی می‌اندازد به همین طور است که می‌بینیم بیشترین فعالان مدنی دست‌پروردۀ امپریالیزم هم از هزاره ها هستند.»
در مورد "تسلیمی" و "تسلیم طلبی" حاکم بر جو و وضعیت سیاسی هزاره‌ها نباید مطلق‌اندیشی و مطلق‌گویی نمود. واقعیت این است که جو غالب در میان آن‌ها همان جو "تسلیمی" و "تسلیم طلبی" است. اما یک جو غیر غالب مبارزاتی نسبتاً مهم علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی نیز وجود دارد که نباید از نظر دور نگه داشته شده و کلاً به فراموشی سپرده شود. حتی اگر از نفوذ جنبش مائوئیستی، مشخصاً نفوذ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، که خواهان برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران و رژیم است، در میان هزاره‌ها بگذریم و نفوذ جنبش دموکراتیک نوین در میان این ملیت را، و بطور مشخص حضور جنبش انقلابی جوانان را، که خواهان پیش‌برد مقاومت همه جانبه بر محور مقاومت قهرآمیز علیه اشغال‌گران و رژیم دست نشانده است، مدنظر قرار دهیم، می‌بینیم که مطلق‌اندیشی و مطلق‌گویی گزارش‌گر پیکار جوانان درین‌مورد نفی مطلق موجودیت و مؤثریت مبارزاتی خودش و "جنبش انقلابی جوانان" که به آن تعلق دارد، می باشد. وظیفۀ گزارش‌گر پیکار جوانان این است که برای نشریۀ پیکار جوانان و برای جنبش انقلابی جوانان تبلیغ نماید، نه این‌که موجودیت و حضور این "جنبش" در میان یک ملیت را نفی نماید.
برعلاوه به طور تقریبی 20% از تمامی نفوس ملیت هزاره را هزاره‌های سنی تشکیل می‌دهند. بخش نسبتاً بزرگ این یک پنجم کل نفوس این ملیت را، هزاره های بادغیسی، که به طور غالب یکی از اقوام (دای) ده گانۀ این ملیت را دربر می‌گیرد و به نام "دای‌زینیات" یاد می‌گردد، تشکیل می‌دهند. جنبش طالبان در میان دای‌زینیات ها و کلاً هزاره های بادغیسی نفوذ گسترده ای دارند و در پیش‌برد مقاومت ارتجاعی امارتی علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست نشانده سهم فعال دارند.     
برعلاوه، این ادعا که «بیشترین فعالان مدنی دست‌پروردۀ امپریالیزم هم از هزاره ها هستند» یک ادعای غیر مستند است. در واقع نه گزارش‌گر پیکار جوانان و نه هیچ کس دیگری تا حال طبق یک احصائیه می‌تواند چنین ادعایی را ثابت نماید. البته نه تنها بیشترین فعالان مدنی دست‌پروردۀ امپریالیزم، بلکه تمامی آن‌ها، در ساحات هزاره نشین چند شهر معدود کشور، از هزاره ها هستند. از قرار معلوم گزارش‌گر پیکار جوانان باید یک فرد هزاره نسب بوده باشد، زیرا اگر غیر ازین می‌بود حداقل حضور خودش را در تظاهرات به عنوان یک فرد غیرهزاره تصدیق می‌نمود. برعلاوه برای جنبش انقلابی جوانان نیز بهتر و عادی‌تر بوده است که یکی از منسوبین هزارگی خود را برای اجرای چنین کاری توظیف نماید. از قرار معلوم گزارش‌گر فقط "فعالین مدنی" ساحۀ مورد سکونتش را محاسبه نموده است و بر آن مبنا یک حکم کلی صادر کرده است، در حالی که مجموع این ساحات فقط بخش بسیار کوچکی از ساحات شهری کشور را در برمی‌گیرد و تعداد و بخصوص امکانات "فعالان مدنی" وابسته به امپریالیست ها درین ساحات نیز بیشتر از مناطق دیگر نیست. بنابرین منطقاً نه بیشترین فعالان مدنی بلکه بخش نسبتاً کوچکی از مجموع آن‌ها، بخصوص از لحاظ امکانات مالی، حتی در شهر کابل، به هزاره‌ها تعلق دارند. این تسلیم طلبان در میان سایر ملیت‌های کشور نیز زیاد هستند و روی‌هم‌رفته بخش نسبتاً مهمی از پایه‌های اجتماعی رژیم را تشکیل می‌دهند.  
3 -- "«مسالۀ دیگر این‌که این جنبش تقریباً مردانه بود و از زنان بسیار محدود افراد در آن شرکت کرده بودند به صورت تقریبی یعنی بیست تا سی نفر و آن هم فعالین مدنی دست پروردۀ امپریالیست‌ها که به شکل نمایشی شرکت جسته بودند.»
صرفاً مردانه بودن یک جنبش یا وسیع بودن آن (شامل مردان و زنان بودن آن) را نباید صرفاً از لحاظ کمی به ارزیابی گرفت، بلکه مهم از آن کیفیتش را از لحاظ سیاسی و خواست ها نیز باید در نظر گرفت. یک جنبش انقیاد‌طلب در قبال اشغال‌گران امپریالیست، ولو اینکه از لحاظ کمی تعداد زیادی از زنان نیز در آن شرکت نمایند، نمی‌تواند یک جنبش اصیل زنان و حامل خواست‌های حقیقی جنبش انقلابی زنان کشور باشد، چرا که ستم شوونیزم مرد سالار حاکم بر جامعۀ افغانستان صرفاً ستم نیمه فیودالی نیست، بلکه ستم امپریالیستی نیز می‌باشد. در واقع در شرایط اشغال امپریالیستی کشور و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشاندۀ امپریالیست‌ها، این ستم امپریالیستی بر زنان است که نسبت به ستم نیمه فیودالی بر زنان از نقش عمده برخوردار است. به همین جهت یک جنبش انقلابی اصیل زنان بخشی از مقاومت همه‌جانبۀ ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست نشاندۀ آنان می‌باشد.    
4 -- «مسئولیت تظاهرات امروز نه تنها به دوش رژیم که هم‌چنان به‌دوش سازمان‌دهندگان آن یعنی داود ناجی و بهزاد و مهدوی و رویش این بی آبروی نوکر امپریالیزم و خلیلی و سعادتی و سائرین به‌طور خاصه که در برگذاری غیرمسئولانۀ این تظاهرات سهم گرفتند می‌باشد.»
تنها "رویش" نوکر بی آبروی امپریالیزم نیست، بلکه "ناجی"، "بهزاد"، "مهدوی"، "خلیلی"، "سعادتی" و سایر هم‌قماشان شان نیز چنین هستند. برعلاوه باید توجه نمود که همین‌ها نیز در واقع بخش کاملاً جدایی از رژیم نیستند، بلکه بخشی از رژیم هستند. مثلاً "بهزاد" عضو پارلمان رژیم است، "مهدوی" نیز یکی از منسوبین برحال رژیم است، "خلیلی" با وجودی که شخصاً در حکومت فعلی کدام موقعیت رسمی ندارد، ولی حزب تحت رهبری اش در قدرت پوشالی شریک است و یکی از منسوبین همین حزب معاون دوم رئیس جمهور رژیم است و "سعادتی" نیز یکی از منسوبین بلند پایۀ رژیم است. ازین میان تنها "ناجی" و "رویش" فعلاً موقعیت های رسمی حکومتی ندارند، ولی از لحاظ سیاسی در خدمت اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست نشانده قرار دارند. تضاد اینها با دارودستۀ "احمدزی" و احیاناً "عبدالله" تضاد میان دسته‌های مختلف خاینین ملی محسوب می‌گردد، درست همان‌گونه که دعوا بر سر چگونگی استفاده از برق وارداتی ای که با پول اشغال‌گران امپریالیست تهیه می‌گردد، دعوا بر سر چگونگی استفاده از کمک های مالی اشغال‌گران است.
مسئولیت تظاهرات یا بهتر گفته شود مسئولیت قتل عام شرکت کنندگان در تظاهرات در قدم اول به دوش کسانی از منسوبین رژیم است که نقشۀ قتل عام مذکور را طراحی، سازمان‌دهی و اجرا کردند و مقدم بر آن به دوش ارگ نشینان کنونی، در رأس آنها "احمدزی"، است. یقیناً کسانی مثل "بهزاد" و "رویش" و سایر سازمان‌دهندگان تظاهرات نیز در این مسئولیت شریک هستند. اما مسئولیت عمده به دوش ارگ نشینان،  در رأس "احمدزی"، است. نادرست است که همه جناح‌ها را در مسئولیت در یک سطح قرار داد.   
به طور کلی منظور از شرکت منسوبین جنبش انقلابی، مشخصاً منسوبین جنبش انقلابی جوانان، در حرکت‌های توده یی، ولو تسلیم طلبانه و ارتجاعی، و بحث روی این حرکت‌ها باید سمت‌دهی اصولی مبارزاتی انقلابی به مبارزات توده‌های شرکت کننده در این حرکت‌ها در مسیر خارج ساختن شان از تحت رهبری نیروها و شخصیت‌های تسلیم‌طلب و مرتجع باشد. این‌که منسوبین جنبش انقلابی جوانان افغانستان در هم‌چو حرکت‌ها سهم می‌گیرند و راجع به حرکت‌های مذکور گزارش تهیه می‌کنند و به بحث می‌پردازند، یک جهت‌گیری مبارزاتی مثبت را نشان می‌دهد. اما این سهم‌گیری، گزارش‌دهی و بحث باید بر اساس موضعگیری‌های درست و اصولی انقلابی صورت بگیرد و نه بر اساس موضعگیری های نادرست و غیر اصولی.
اما با تأسف باید گفت که نه تنها گزارش‌گر پیکار جوانان بلکه مسئولین انتشار دهندۀ نشریۀ مذکور نیز که باید مواضع غلط مندرج در گزارش را قبل از انتشار اصلاح می‌کردند، روی‌هم‌رفته عمدتاً در برآورده ساختن هدف مذکور ناکام بوده اند. دلیلش این است که گزارش مذکور حتی برای بعضی از منسوبین جنبش انقلابی جوانان و پشتیبانان "جنبش" تا حد معینی یک گزارش ضد هزارگی تلقی گردید، چه رسد به آن روشن‌فکران و توده‌های شرکت کننده در تظاهرات که جزء منسوبین جنبش انقلابی جوانان و یا پشتیبان "جنبش" نبوده اند. چرا باید تأثیرات یک حرکت مبارزاتی مثبت را که ممکن بود به قیمت جان گزارش‌گر پیکار جوانان و سایر هم‌قطاران وی، در جریان شرکت در تظاهرات مذکور، تمام شود، با موضع‌گیری غیر اصولی نادرست، عمدتاً به تأثیرات منفی مبدل نمود؟ این سوالی است که نه تنها گزارش‌گر بلکه مسئولین جنبش و مشخصاً مسئولین پیکار جوانان باید بار بار از خود به عمل آورند.
از بحث روی موارد نادرست دیگر و هم‌چنان اشتباهات و کمبودات ادبی نوشته صرف‌نظر می کنیم.  
سند دوم اعلامیۀ جنبش انقلابی جوانان افغانستان تحت عنوان: «ششم جدی را تقبیح کنیم و مقاومت ملی مردمی و انقلابی خود را همچنان ادامه دهیم!» است. مهم ترین مواضع نادرست مندرج در این سند عبارت اند از:
1 –  خود عنوان سند قابل بحث است. در عنوان سند فقط از ادامۀ مقاومت ملی مردمی و انقلابی صحبت می گردد. اما این مقاومت خیلی ضعیف و کم دامنه و صرفاً سیاسی و تبلیغاتی است و نه همه جانبه. روشن است که صرفاً ادامۀ چنین مقاومتی کافی نیست، بلکه باید برای تقویت، تکامل و گسترش آن نیز کوشید. در واقع یک مقاومت ملی مردمی و انقلابی قدرتمند، تکامل یافته و گستردۀ همه جانبه قادر است اشغال‌گران را از کشور بیرون براند، رژیم دست نشانده را سرنگون سازد و زمینه را برای پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین مساعد سازد.
2 – همان گونه که عنوان سند بر موجودیت مقاومت ملی مردمی و انقلابی در کشور اذعان دارد، چنین اذعانی در قسمتی از متن سند نیز وجود دارد: 
«ما از تمامی نیروهای ملی، مترقی و انقلابی و تمام اقشار و طبقات مردمی جامعه اعم از زن و مرد می‌طلبیم که در اتحاد عمل مبارزاتی و مقاومت هم‌سو و مشترک در چوکات مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و خاینین ملی دست نشاندۀ کنونی شان و هم‌چنان اشغال‌گران مرتجع داعشی، هم‌گام و هم‌صدا شده و بیاییم که دوشادوش هم درین راه گام برداریم.»
اما در یک قسمت دیگر از متن سند از ضرورت برپایی مقاومت ملی مردمی و انقلابی صحبت می‌گردد، گو اینکه چنین مقاومتی فعلاً برپا نیست و وجود ندارد:
«ما برین باوریم که فقط با برپایی و پیش‌برد موفقیت آمیز مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و خاینین ملی دست نشاندۀ شان است که قادر خواهیم بود تمامی اشکال ظلم و ستم اجتماعی را از میان برداشته ...»
 همچنان در آخر اعلامیه شعار «به پیش در راه برپایی و پیش‌برد مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست کنونی و خاینین ملی دست نشانده و اشغال‌گران مرتجع داعشی!» مطرح می‌گردد که بازهم دلالت بر عدم موجودیت مقاومت ملی مردمی و انقلابی دارد.
بدین ترتیب اعلامیه در میان اذعان بر موجودیت مقاومت ملی مردمی و انقلابی در کشور و عدم موجودیت این مقاومت و در نتیجه ضرورت برپایی چنین مقاومتی سرگردان است.
واقعیت این است که مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست، رژیم دست نشانده و اشغال‌گران مرتجع داعشی در حد یک مقاومت خیلی ضعیف و ناتوان سیاسی و تبلیغاتی محدود وجود دارد. ضرورت این است که این مقاومت باید تقویت و گسترش یابد و به یک مقاومت ملی مردمی و انقلابی قوی و گستردۀ همه جانبه مبدل گردد. مسئولین جنبش انقلابی جوانان باید درین‌مورد روشن باشند و خود را از سرگردانی نجات دهند.
3 --  در چهار قسمت از متن سند، قشون متجاوز و اشغال‌گر سوسیال امپریالیست‌های شوروی به صورت های ذیل بنام قشون سرخ یاد شده است:
«حملات تجاوزکارانۀ قشون سرخ سوسیال امپریالیستی»،
« تجاوز نظامی قشون سرخ سوسیال امپریالیست‌های شوروی»،
«قشون سرخ تا دندان مسلح سوسیال امپریالیستی»
و
«قشون سرخ سوسیال امپریالیست شوروی»
ارتش سرخ، ارتش اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در زمان لنین و استالین بود. وقتی رویزیونیست‌ها قدرت را در شوروی غضب کردند و دولت سابق سوسیالیستی در آن کشور را به یک دولت سوسیال‌امپریالیستی مبدل ساختند، ارتش سرخ و انقلابی نیز به یک ارتش سوسیال‌امپریالیستی مبدل گردید و دیگر چیزی از رنگ انقلابی و سرخ آن باقی نماند.
اما رویزیونیست‌های برسرقدرت در دولت سوسیال‌امپریالیستی در طول دوران حاکمیت رویزیونیست‌ها، کماکان این ارتش سوسیال‌امپریالیستی را ارتش سرخ و انقلابی می‌خواندند، همان گونه که حزب رویزیونیست را حزب کمونیست و دولت سوسیال‌امپریالیستی را دولت سوسیالیستی می‌خواندند.
از جانب دیگر انتی‌کمونیزم بین‌المللی، اعم از امپریالیست‌ها و مرتجعین رنگارنگ، نیز ترجیح دادند که ارتش سوسیال‌امپریالیستی را کماکان ارتش سرخ بخوانند، همان گونه که دولت سوسیال‌امپریالیستی را نیز دولت سوسیالیستی و حتی کمونیستی خواندند تا به این ترتیب بتوانند جنایات ارتش سوسیال‌امپریالیستی و دولت سوسیال‌امپریالیستی را به پای سوسیالیزم و کمونیزم بنویسند.
جنبش انقلابی جوانان افغانستان که متعهد به آرمان‌های انقلاب دموکراتیک نوین در کشور است و اصول انقلابی را نصب‌العین سیاسی خود قرار داده است، حق ندارد پا جای پای انتی‌کمونیزم بین‌المللی بگذارد. درینجا در واقع اعلامیۀ جنبش انقلابی جوانان افغانستان از پلاتفرم مبارزاتی خود عدول کرده است. اگر این‌گونه تخلفات از اصول مبارزاتی "جنبش" ادامه یابد، این جنبش به زودی به یک جنبش غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی مبدل خواهد شد.      
4 --  مقاومت حماسی مردمان این خطه علیه بیگانگان و متجاوزین در سند در همه اعصار و دوره ها مطلق ساخته شده است:
«افغانسـتان کشـوری است که در طی هر عصـر و دوره، مـقـاومـت حـمـاسـی مـردمـان این خـطـه عـلیه بیگانگان و متجاوزین را در دل تاریخ خود جای داده است.»
برعلاوه عبارت «روحیۀ بیگانه‌ستیزی و استقلال‌طلبی» در یک پاراگراف سند از "اعلامیه" چهار بار تکرار شده است.
در رابطه با این موضوعات باید گفت که:
«تا جايي‌كه تاريخ به ياد دارد در دوران شكل‌گيري و استقرار اوليۀ دولت‌هاي برده‌دار در منطقه، سرزمين فعلي افغانستان، بخشي از "آريانا"ي قديم محسوب مي‌گرديد و بعدها عموماً به نام "باختر" ناميده مي‌شد. با آغاز سلطۀ مهاجمين عرب كه جاي‌گزيني تثبيت‌شد‌ۀ برده داري به فيوداليزم را در پي داشت، اسم "خراسان" بر قسمت اعظم اين خطه اطلاق گرديد. قبل از برقراري قدرت دولتي طبقۀ حاكمۀ فيودال پشتون در وجود سلسله هاي هوتكي و دراني، سرزمين فعلي افغانستان تحت حاكميت دولتي سلسله‌هاي مختلف برده‌دار و فيودال ترك‌نژاد يا آريايي‌نژاد قرار داشته است كه مراكز اين دولت‌ها زماني در داخل قلمرو فعلي "افغانستان" و زماني بيرون از آن واقع بوده اند. با برقراري حاكميت سلسله‌هاي هوتكي و دراني، اطلاق اسم "خراسان" بر اين خطه كماكان تا اواسط قرن نزده (19) ادامه يافت. در واقع پس از آن‌كه كابل حيثيت مركز خراسان آزاد از قيد استعمار را از دست داد و به يك اميرنشين تحت سلطۀ استعمار انگليس مبدل گرديد، نام رسمي كشور نيز تغيير يافت و اسم "افغانستان" به جاي "خراسان" نشست.
تاريخ اين خطه، همانند تاريخ تمامي جوامع طبقاتي ديگر، تاريخ تضاد‌هاي طبقاتي و مبارزات طبقات تحت استثمار (بردگان، دهقانان، كارگران) عليه طبقات استثمارگر (برده داران، فيودالان، سرمايه داران) است. اين مبارزات كه با فرازونشيب‌های فراوان، سراسر تاريخ اين خطه را در بر گرفته است، به مثابۀ موتور محرك تكامل اجتماعي و سوق‌دهندۀ اصلي حركت روبه‌جلو تاريخ عمل كرده و مي‌نمايد. مرتبط با اين مبارزات و به تابعيت از آن، مبارزات توده‌هاي تحت ستم عليه ستم‌هاي مختلف اجتماعي، مداوماً برپا شده و با پيچ‌وخم‌ها به پيش رفته است. تاريخ اين مرزوبوم صفحات درخشاني از مبارزات و مقاومت‌هاي استقلال‌طلبانه و آزادي‌خواهانۀ توده‌هاي مردم عليه تجاوزات و سلطه‌گري‌هاي قدرت‌هاي بيروني را دربردارد. اين تاريخ نشان مي‌دهد كه طبقات استثمارگر حاكم مداوماً مبارزات طبقات تحت استثمار و كل توده‌هاي تحت ستم را مورد سركوب قرار داده اند، در مقابل تهاجمات و سلطه‌گري‌هاي بيروني، سازش‌كاري و تسليم‌طلبي پيشه كرده اند و يا خود بالاي سرزمين‌هاي ديگر تهاجم و تجاوز نموده و به سلطه‌گري پرداخته اند.
سراسر تاريخ معاصر كشور‌ يا در واقع سراسر تاريخ كشوري بنام "افغانستان"، تاريخ سلطۀ مستقيم يا غير مستقيم استعمار كهن و امپرياليزم و حاكميت طبقات استثمارگر وابسته به آن‌ها است. اين تاريخ از يك‌جانب تاريخ مبارزات طبقاتي و ملي مردمان ما عليه طبقات حاكم استثمارگر و اربابان استعمارگر و امپرياليست‌شان است و از جانب ديگر تاريخ سركوب اين مبارزات توسط استثمارگران بومي و باداران خارجي استعمارگر و امپرياليست شان.»
"اعلامیه" از « افغانستان کشوری است که در طی هر عصر و دوره...»، صحبت می‌نماید، و این درست نیست. نام رسمی این سرزمین فقط پس از آن‌که كابل حيثيت مركز "خراسان" آزاد از قيد استعمار را از دست داد و به يك امير نشين تحت سلطۀ استعمار انگليس مبدل گرديد، تغيير يافت و اسم "افغانستان" به جاي "خراسان" نشست. قبل از آن خراسان نامیده می‌شد. حتی تا همین سال‌های اخیر، پشتون های ساکن در مناطق پشتون نشین بلوچستان پاکستان با نام افغانستان چندان آشنا نبودند و این کشور را خراسان و ساکنان آن را خراسانی می نامیدند. قبل تر از آن نام این کشور "باختر" بود و طی قرون متوالی نیز بخشی از آریانای قدیم محسوب می‌گردید. تاریخ کشور افغانستان در واقع از سال 1839 یعنی سال اشغال کابل توسط قوای مهاجم و اشغال‌گر استعمار انگلیس شروع می‌شود و نه قبل از آن. به عبارت ساده تر ما می‌توانیم از تاریخ ده‌ها قرنۀ این سرزمین صحبت نماییم. ولی تاریخ افغانستان به طور خاص از سال 1839 یعنی از 178 سال قبل شروع می‌شود و قبل از آن کشوری به این نام نداشته است. به همین جهت است که "اعلامیۀ جنبش از «تارِيخ کشور با مرز ها و نام فعلِي» صحبت می‌نماید. در واقع قاطعانه باید گفت که مطلق سازی نام "افغانستان" بر سرزمین فعلی کشور در طی تمامی اعصار و دوره‌ها، از لحاظ تاریخی نادرست است و از لحاظ سیاسی در نفس خود نوعی گرایش به شوونیزم پشتون را نشان می‌دهد و این در ضدیت با پلاتفرم مبارزاتی "جنبش انقلابی جوانان" قرار دارد.
در "اعلامیۀ جنبش انقلابی جوانان افغانستان" به صراحت درج گردیده است که یکی از اهداف مهم انقلاب دموکراتیک نوین در افغانستان عبارت است از:
«سرنگونِي شوونِيزم ملِي و برقرارِي تساوِي مِيان ملِيت‌هاِي مختلف کشور براساس قبول حق تعِيِين سرنوشت براِي تمامِي ملِيت‌ها.»                 
موضوع مورد توجۀ دیگر موضوع هم‌سان سازی "بیگانه‌ستیزی" و "استقلال‌طلبی" در "اعلامیه" است و این نیز نادرست است. "استقلال طلبی" حق مسلم هر مردم و ملتی در هر شرایط است، اما "بیگانه ستیزی" فقط در مقابل هر بیگانۀ مداخله‌گر، متجاوز و اشغال‌گر می‌تواند حق مسلم هر مردم و ملتی باشد و نه در مقابل بیگانگان بطور کلی و یا بیگانگان غیر متجاوز و غیر اشغال‌گر. به همین جهت است که در پهلوی اصل "مبارزه و مقاومت علیه مداخلات، تجاوزات و اشغال‌گری ها" و به عنوان تابعی از آن، اصل "همزیستی مسالمت آمیز" میان کشورها و ملل و نظام‌های مختلف به میان آمده است. پذیرش "بیگانه ستیزی" مطلق و تقدیر و تمجید از آن نشان‌دهندۀ دید ناسیونالیستی و بدتر از آن نشان‌دهندۀ دید ناسیونال شوونیستی است. برعلاوه "خودی" و "بیگانه" طبق دیدگاه‌های طبقاتی مختلف، معانی و تفسیرهای مختلف می‌یابند. "خودی" و "بیگانۀ" یک انقلابی با "خودی" و "بیگانۀ" یک مرتجع می تواند از هم متفاوت باشد.
مسایل بحثی دیگری نیز می تواند در متن اعلامیه وجود داشته باشد که بخاطر جلوگیری از طولانی شدن سخن از بحث روی آن‌ها می‌گذریم.