جواب به نامه های رسیده
به حزب کمونيست م.ل.م افغانستان!
نخست سلام های پر حرارتم را تقديم تان می نمايم اينکه ايمل فرستا ديد و در آن ازباز نشدن نامه مختصرم تذکر داديد ، ممنونم سايت شما را باز نموده مطا لعه می نمايم. دربخشي نو شتۀ تان „مهاجر“ را شعله اي خوانده ايد . از همين سبب خواستم برايتان تذکر بدهم که اين شخص هر چه بوده ميتواند؛ مگر „ شعله اي“. آقاي مهاجر“کسي جزپيکارپاميرنيست ، وي چند نام مستعار دارد . از گذشته هاي دور روابطي با برخي ازاعضاي محفل مجيد آغا داشت، چونکه مو صوف از اهالي چاريکار مي باشد ، خودش را گاهي به آنها مي چسپاند وزماني هم ازآنها (يعني سامايي هاي تسليمي همرهان شان خادي ها ي سامايي نما ) دور مي شود بازهم نزديک و بازهم ... به هالند هم رفت و آمد هايي دارد و با جلوه نمايي ميخواهد توجه سيا و نماينده اش „سپنتا „ را بخود جلب نمايد ، تا به وزارت خارجه راه يابد و .... شخص مجيد زنده ياد به رفقايش همواره ميگفت که متوجه وي ( کريم پيکار ) باشند. برادر زنده يادش ( رهبر ) همچنان وي ( پيکار پامير) را عضو ... ميخواند و از اعضاي سازمانش مي طلبيد شديداً مراقب مذکور باشند. در سايت „ گفتمان „ اگرنظر اندا زي کنيد ،يک نوشته وي تحت عنوا ن „ نگاهي بر يک اثر تحليلي بين خود ما باشد اثر ضد انقلابي از انجنير ش ميباشد ) ديده مي شود که در نوشته اش از آن کتاب به ستايش پرداخته است ( در يک نشريه ايران بنام „ شه روند“ هم مونش در ستايش از کتاب مذکور را بدست نشر سپرده است .) . وي تا مغز استخوان ضد شعله اي به مفهوم ( کمونيست آن) مي باشد. و از هر فرصتي سودبرده از پشت به آنها خنجر مي زند. وي فعال سياسي است . نهايت محيل زيرک و موقع شناس مي باشد . از آغاز تجاوز امپرياليزم امريکا به افغانستان تجاوز را مورد تائيد قرار داده است ( اسناد چاپي يعني نوشته هاي وي موجود است ) بگونه مثال از نخستين روزي که دست نشانده امريکا بروي صحنه با آن کلاه و چپنش ظاهر گرديد وي ( پيکار پامير و دوست اش نصير مهرين ) در راديوي صداي امريکا طي مصاحبه اي از برش و رنگ بيرق استعماري براي افغانستان و کلاه و چپن کرزي ستايش نمو د. و ي که عضو „شوراي دموکراسي“ نيزاست و با „شوراي نظا ر“ ( بخش عبدالله و قانوني ) به خصوص با برادرمسعو د (سفيردرلند ن) پيوند تنگاتنگ دارد.و... و... وکار و بارش در وزارت خارجه و سفارت افغانستان در اسلام آباد در " چهار پادشاه گردشي" يعني ازدوره داودخان، تره کي، امين وتا دوسال ياکمتردوره کارمل . وهم اکنون تلاشش به خاطر رسيدن به وزارت خارجه ( که از نوشته اش „سراب صلح ودموکراسي د رافغانستان“ که درسايت ستايشگران دولت دست نشانده „گفتمان“ برقرار شده، چنين پيداست که به نتيجه مطلوب نرسيده، ورنه در موردامريکا البته به تناسب سا يرنوشته هايش که ستايشگرانه ميباشد،„ تند „ نمي نوشت) جريان دارد چنين افراد بايست شناسايي و افشا گردند البته افشا در دايره جنبش چپ انقلابي در صورتي که به آرزو ي „شناخت منطقي“ وي و امثالش - که به احتمال قوي روزي با شما هم در تقابل قرارخواهد گرفت- باشيد دوستانه تقاضا مي نمايم که از نام نگارنده اين نامه - که البته ناميست مستعار همچنان آدرس ايملم در نشريه و سايت تان، تذکري ندهيد. يک جريان سياسي - چه رسد به حزب م.ل.م هرگاه فعالين سياسي ضد انديشه ا ش را بدرستي ارزيابي نتواند، سکتگي و حتي صدمه در کار و پيکارش خواهد ديد. شاد و موفق باشيد. (ص. تورهن)
سلام هاي گرم متقابل را پذيرا شويد.
در مقاله „ سر و صدا ها در مورد شعله ئي ها „ که در شماره دوازدهم دوره سوم شعله جاويد نشر شده بود ؛ در مورد مقالات „ ش . آهنگر „ و „ مهاجر گفته شده بود که هر دو مقاله ظاهرا به شدت از شعله ئي ها دفاع کرده و از آنها تعريف و تمجيد به عمل آورده و از مظلوميت هاي شان ياد کرده است . ولي خطي را که دنبال مي کنند ، به شدت تسليم طلبانه و انحرافي است . گرچه اين مقالات نکات انحرافي و نادرست زيادي دارد ، ولي ما درينجا نمي توانيم به همه آنها بپردازيم و توجه خود را صرفا به جنبه تسليم طلبي آنها در قبال اشغالگران امپرياليست و رژيم دست نشانده متمرکز مي کنيم در چهارچوب اين نتيجه گيري ، بطور مشخص در مورد „ مهاجر „ و مقاله اش گفته شده است که ما دقيقا نمي دانيم که „ مهاجر“ کيست.
ازمتن مقاله همين قدر معلوم شده مي تواند که وي يکي ازشعله يي هاي سابقه و فعلا مقيم کانادا است . قسمتي از متن مقاله „ مهاجر „ نشان مي دهد که او تائيد کننده خط „ ملالي جويا „ و طرفدار محاکمه „جنايت کاران جنگي „ افغانستاني توسط امپرياليست هاي امريکائي و متحدين شان است. بنابرين اين نتيجه گيري شماکه ما „ مهاجر را شعله ئي „ خوانده ايم ، درست نيست . اولا به اين دليل که تسليم طلبان کنوني ، سابقا هرچه بوده باشند ، يعني شعله ئي بوده باشند يا نبوده باشند ، فعلا شعله ئي محسوب نمي گردند . کساني مثل „ اسپنتا „ آشکارا به اين موضوع معترف اند . ولي کساني ديگري هم هستند که فعلا درخط تسليم طلبي قراردارندولي کماکان خوش شان نميآيد که کسي آنها را „ غير شعله ئي يا „ ضد شعله ئي „ بخواند .درهرحال „ مهاجر „ فعلا در خط تسليم طلبانه قرار دارد و لذا صرفنظر از سابقه اش ، فعلا „ شعله ئي „ محسوب نمي گردد . اساس " شناخت منطقي" ما از او همين موضوع ايدئولوژيک سياسي است و اين موضوع به بحث مشخص مقاله درمورد سر و صدا هاي کنوني در مورد „ شعله ئي „ ها مربوط است گذشته از آن گفته شده است که : „ ما دقيقا نمي دانيم که مهاجر کيست . „ و به دنبال ان اضافه شده است که : „ ازمتن مقاله همين قدر معلوم شده مي تواند که وي يکي ازشعله يي هاي سابقه و فعلا مقيم کانادا است . „ او در متن مقاله اش ، „ ظاهرا به شدت از شعله ئي ها دفاع کرده ما فکر نمي کرديم که „ مهاجر „ همان „ پيکار پامير „ باشد . حدس ما بيشتر آن بود که „ مهاجر يکي از شعله ئي هاي سابقه مربوط به „ ساو و“ است که فعلا کم و بيش با „ محافلي مثل „ راوا „ پيوند دارد.
از اينکه شما در نامه تان „ مهاجر „ را بصورت مشخص براي ما معرفي کرده ايد از شما ممنونيم روابط قبلي و کنوني „ پيکار پامير „ همانگونه بوده و هست که شما در نامه تان بيان کرده ايد . اما عليرغم تمامي اين مسائل روابط قبلي او با محفل زنده ياد مجيد و بعدا روابطش به „ ساما „ و اکنون با بقاياي ساما ، قطع نشده و ادامه يافته است . اينکه او شخصا در آينده با ما طرف خواهد شد يانه ؟ موضوعي نيست که قابل بحث باشد. او هم اکنون نيز با شموليت در جرگه تسليم طلبان با ما طرف است و ما خود با نقد مقاله اش با او طرف شده ايم. موضوع ديگر ي را که در آخر اين سطور بايد به شما بگوئيم اين است که نام حزب ما " حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان" است و نه "حزب کمونيست م . ل . م افغانستان" . رفقأودوستان مابايد به اين موضوع توجه کنند وبصورت دقيق نام حزب را به همان صورتي که هست بکار برند.
* * * * * *
خانم يا آقاي عزيز!
بسيارخرسندم که امروزويب سايت بزرگ تان را در انترنت پيدا کردم وواقعا درموردآن خوشحالم نام من „ ر „ است و در ...... بسر مي برم . به يک خانواده کمونيست تعلق دارم و خودم هم يک کمونيست هستم و به کمونيزم و محکمي آن در مقابل امپرياليزم باور دارم يکبارديگربهترين تمنياتم رابه شماتقديم ميکنم و درخواست دارم که رابه عضويت حزب تان بپذيريد. اگربراي پذيرش اين درخواست به ارائه مدارک و اسنادضرورت داشته باشيد ميتوانم آنراتهيه کنم. اميدوارم به زودترين فرصت جواب شمارا دريافت نمايم. زنده باد کمونيزم! مرگ بر امپرياليزم! رفيق کمونيست شما „ ر . ا . „ ۱۵ جون ۲۰۰
رفيق عزيز ! درود بر شما !
خوشوقتيم از اينکه به ويب سايت حزب دسترسي پيدا کرده ايد . اميد واريم تا زمان مطالعه جوابيه به نامه تان در شماره چهاردهم شعله جاويد ، موفق شده باشيد اسناد حزب را در سايت به دقت مطالعه کرده باشيد . ما از درخواست شما براي عضويت در حزب استقبال مي کنيم و آن را نشانه اي از جديت مبارزاتي تان محسوب مي کنيم. اما در مورد اين درخواست بصورت مشخص بايد بگوئيم که چگونگي پاسخ ما به آن مشروط به ملاقات مستقيم با شما و حل و فصل موضوع در صحبت هاي روياروي است . ما تلاش خواهيم کرد زمينه تماس مستقيم با شما را پيدا نمائيم . تا آن موقع لازم است که برنامه و اساسنامه حزب را به دقت بخوانيد و اگر مي توانيد چند بار مرور کنيد . چنانچه در اين مطالعه و مرور به سوالاتي برخورديد و ي ا با مسائلي روبرو شديد که براي تان به قدر کافي روشن نباشد ، آن ها را ياد داشت نمائيد ، تا موقعيکه با شما تماس گرفتيم در مورد آن مسائل و سائر مسائل مربوطه از نزديک صحبت نمائيم. موفق و کامگار باشيد!
* * * * * *
ببرهاي مائوئيست ! دلاوران عزيز!
اميد وارم خوب باشيد و در کار ها موفق . نام من ....است و در .... زندگي مي کنم . براي اولين بار است که ويب سايت شما را مي بينم و از بابت آن بسيارخوشحالم . امروز از ديدن ويب سايت شما احساس خرسندي مي کنم و فردا مي خواهم يکجا با مائوئيست ها به پيش بروم . منتظر دريافت جواب شما هستم. با درود! س . ص „ ۱۸
جون ۲۰۰۶
رفيق همرزم ! از دريافت نامه پر احساس تان نهايت خرسنديم . خوشوقتيم از اينکه به ويب سايت حزب دسترسي پيدا کرده ايد . از اعلام آمادگي تان براي پيشروي يکجا با حزب کمونيست ( مائوئيست) افغانستان با آغوش باز استقبال مي کنيم . اميد واريم به زودي موفق شويم شما را از نزديک ديده و رابطه مستقيم با شما بر قرار کنيم . تا آن موقع از شما مي خواهيم که اسناد حزب ، به ويژه برنامه و اساسنامه حزب ، را به دقت مطالعه نمائيد تا اگر سوالاتي براي تان پيدا شود ، م وقعيکه شما را از نزديک ديديم در مورد آنها صحبت نمائيم. سر فراز باشيد!
* * * * *
باسلام!
خواهشمندم سايت شعله جاويد را به روز نگاه داريد. متاسفانه اين سايت در فاصله زماني بسيار طولاني غيرفعال مي ماند . کمونيستها بايد همگام با تحولات جهان پيش روند و به موقع به جنبشهاي توده اي و کارگران و زحمتکشان رهنمود دهند. پيشنهاد مي کنم صفحات نشريه را کاهش دهيد ولي در عوض آن را در فاصله زماني کوتاه تري منتشر نماييد. موفق باشيد
ف. گ." "
رفيق محترم ! سلام هاي متقابل ما را بپذيريد.
پيشنهاد رفيقانه شما نشانه احساس جدي رفيقانه شما نسبت به حزب کمونيست ( مائوئيست) افغانستان است . پولينوم دوم کميته مرکزي حزب فيصله نمود که ارگان مرکزي حزب ( نشريه شعله جاويد ) بايد بصورت ماهانه منتشر گردد . شماره دوازدهم و سيزدهم شعله جاويد بصورت ماهانه منتشر شدند ، اما متاسفانه انتشار شماره چهاردهم ارگان مرکزي حزب به تعويق افتاد و اينک بعد از چند ماه تاخير منتشر مي گردد . ما نهايت سعي مان را به عمل مي آوريم که فيصله پولينوم دوم کميته مرکزي حزب را دقيقا اجرا کنيم . اما متاسفانه شرايط ما در داخل افغانستان بسيا ر سخت است و هر دم با مشکلات و موانع نا خواسته روبرو مي شويم . ما يقين داريم که
شما درينمورد با ما تفاهم خواهيد داشت و مشکلات ما را درک خواهيد کرد . اين گفته ما به اين مفهوم نيست که ما کم کاري هاي مانرا توجيه کنيم ؛ بلکه فقط خواستيم دليل عمده در تاخير انتشا ر شماره هاي مختلف شعله جاويد را با شما در ميان بگزاريم. پيروز باشيد!
* * * * * *
رفقاي عزيز!
من ..... هستم . من يک مائوئيست اندونيزيايي مي باشم . کشورم را وقتي ترک کردم که رفقايم گرفتار گرديده و به قتل رسيدند . بعضي از رفقايم مرا کمک کردند که به ... بروم . در آنجا من قادر شدم پناهندگي سياسي ، ... و تابعيت ... بگيرم . ..... در جستجوي کمک و توجه رفقا از سراسر جهان هستم. درين اواخر در ... هستم . در آنجا دوستي را ملاقات کردم که از افغانستان آمده بود . او در باره تشکيلات شما برايم معلومات داد و من علاقه گرفتم که در باره تشکيلات شما بيشتر بدانم . ويب سايت تشکيلات من قرار ذيل است: http://groups.msn.com/brotherhoodofmao
من کوشش ميکنم گفتني هايم ر ابراي جهانيان از طريق تماس بيشتر با مردماني که به عين تئوري مورد قبولم باور داشته باشند، بيان نمايم. به اميد دريافت جواب تان
رفيق عزيز !
از دريافت نامه تان بي نهايت خرسند شديم. حزب کمونيست اندونيزيا يک حزب بزرگ انقلابي بود و اميدي براي جنبش بين المللي کمونيستي و پرولتاريا و خلق هاي جهان به شمار مي رفت . تجارب منفي و مثبت اين حزب براي کل جنبش ما يک تجربه غني و مملو از دروس قابل آموختن است . به همين سان آنچه که توسط مرتجعين بومي اندونيزيايي و امپرياليست هاي حامي آنها بر سر حزب کمونيست اندونيزيا و توده هاي تحت رهبري آن آمد ، نمونه
برجسته اي از دشمني و کين توزي سبعانه آنها عليه حزب و توده هاي انقلابي است . امروز ما ياد رفقاي جانباخته اندونيزيايي را گرامي مي داريم و در راهي که با خون آنها گلگون گرديده است به پيش مي رويم ، از تجارب آنها مي آموزيم و سلاح هاي مبارزاتي مان را بيشتر از پيش حدادي مي کنيم.
حزب ما با علاقمندي از تماسگيري شما با ما استقبال مي کند . ما آدرس هاي تماس با شما را در اختيار هواداران حزب در ساحه مورد سکونت تان قرار داده ايم. اميد واريم تا زمانيکه اين شماره شعله جاويد ( شماره چهاردهم ) منتشر مي گردد ، آن ها با شما از نزديک داخل تماس شده باشند. سرفراز و استوار باشيد!
* * * * * *
رفقاي عزيز !
من رفيقي از ... هستم و بسيار علاقه دارم که جريده حزب کمونيست ( مائوئيست) افغانستان ( شعله جاويد ) را بدست آورده و مطالعه نمايم . ازشما مي خواهم که يک نسخه نمونه شعله جاويد را در اختيارم قرار دهيد و در مورد نحوه اشتراک در خارج برايم معلومات دهيد. اميد وارم که به زودي از شما بشنوم. منتظر نامه و احوال تان هستم. با تشکرات زياد!
رفيق شما „ ر . ج . „ – ۶ اکتوبر ۲۰۰۶
آدرس من : ..............
ياد داشت : لطفا مرا ببخشيد که نمي توانم به دري بنويسم . من مي توانم دري را خوب بخوانم اما برايم خيلي مشکل است که با آن بنويسم.
رفيق عزيز ! درود بر شما!
خوشوقتيم که نامه شما را گرفتيم. علاقمندي شما براي مطالعه جريده شعله جاويد مايه تشويق ما است. اينکه توانسته ايد توان خواندن خط دري را پيدا نماييد ، به شما شاد باش مي گوئيم . يقينا براي کساني مثل شما که خط زبان مادري شان داراي الفباي لاتيني است ، نوشتن به دري مشکل و بلکه خيلي مشکل خواهد بود ، ولي ناممکن نيست . ما به شما پيشنهاد ميکنيم که درينمور دنيزکوشش به عمل آوريد. حتما ازاين کوشش تان نتايج مثبتي خواهيد گرفت.
اميد واريم شماره چهاردهم شعله جاويد اولين شماره اين نشريه نباشد که در اختيار تان قرار بگيرد و قبل از آن شماره يا شماره هاي قبلي را گرفته باشيد . ما آدرس الکترونيکي و همچنان آدرس پستي شما را در اختيارهواداران حزب در ساحه قرار داده ايم تا با شما داخل تماس گردند. اما در مورد وجه اشتراک شعله جاويد: درينمورد علاوه از شما ، رفقا و دوستان ديگري نيز پرسيده اند شعله جاويد درداخل افغانستان وهمچنان درخارج از کشوراساسا مجاني پخش ميگردد ووجه اشتراک ندارد. مصارف مالي انتشارآن ازبودجه حزب وهمچنان کمک هاي مالي ويژه اي که رفقاودوستان طبق آمادگي و توان شان مي پردازند ، تامين ميگردد . از اين جهت ما تمامي خوانندگان شعله جاويد ، منجمله خود رفقاي حزب ، را فرا مي خوانيم که در صورت توان از کمک مالي به شعله جاويد مضايقه نکنند . اين وضعيت شامل حال شما نيز مي شود . ما در هر حال بعد از اين شعله جاويد را براي تان مي رسانيم و تقاضاي ما از شما اين است که طبق توان کمک مالي ويژه تان را با نشريه به عمل آوريد . البته پرداخت کمک مالي اجباري نيست و حد معيني براي حد اقل و حد اکثر آن نيز معين نمي باشد.
جمع آوري کمک مالي به شعله جاويد از طريق کانال هاي ارتباطي با اعضا و هواداران حزب صورت ميگيرد و نه از طريق کدام نمبر بانکي خاص. براي هر کمک کننده يک نمبرتعيين ميگرددوهمان نمبردرليست کمک کنندگان درج مي شود. ماکوشش ميکنيم که بعداز اين ليست کمکهاي مالي به شعله جاويد را در هر شماره آن يکجا با نمبر هاي تعيين شده براي کمک کنندگان، نشرکنيم، تا از يکجانب رفقا و دوستان کمک کننده از رسيدن کمک هاي شان به مرجع مربوطه مطمئن شوند و از جانب ديگررفقا و دوستان بيشتري براي کمک تشويق گردند.
موفق و سر فراز باشيد!
* * * * * *
سلام!
لطفا مقداري مواد چاپي در مورد „ حزب „ را در اختيارم قرار دهيد
آرزومند " ج . ر."
آدرس : ....
دوست عزيز!
آدرس شما را در اختيار روابط حزب در ساحه قرار داده ايم . اميد واريم تا زمان انتشار بيروني اين سطور
مواد مورد ضرورت بدسترس تان قرار گرفته باشد.
موفق باشيد!
* * * * * *
سلام رفقا!
کجا شدين ؟ هيچي ديده نمي شين ؟ نکنه انتقاديون شما را خيلي به نقد گرفته اند که اينطور مصروف شده ايد ؟ بهر حال هميشه درکار تان موفق وسربلندباشيد. فقط يک سوال داشتم که مي خواستم جواب آن داده شود و در پاسخ به نامه ها درج گردد. بعضي ازدوستان من ميگويندکه نام حزب کمونيست توسط شماغضب شده است. زيراکه شماخودراپيش داوران خط انقلاب ميخوانيد وادعاي کمونيست بودن را ميکنيد بايد دربرخورد با رفقا رويه نيک داشته باشيد. شايد سوال پيدا شودکه چرا اين سوال رامي پرسم؟ بهر حال چند نفر از دوستان را مي شناسم که به دنبال شعله جاويد براه افتادند اما در برخورد لفظي با ايشان به خشونت رفتار شده است. آنها ميگويند که اينهاخود راکمونيست ميدانند اما با قهرديگران راسرکوب ميکنند . اين موضوع باعث مي شود که در صدر حزب يعني در هسته نفوذ کرده و خط رهبري را بدست آورند. لطفا رفتارتان رابارفقايي که باشماهستند وبه شما وفادار اند وياکساني که هنوز با شما نه پيوسته اند و خط شما را قبول ندارند در پاسخ به نامه ها تشريح نماييد.
با تشکر!
„ پيغام „
۷ نوامبر ۲۰۰۶
رفيق عزيز
سلام متقابل ما را بپذيريد. اگر منظور تان از اينکه "هيچ معلوم نمي شويم" اين باشد که نشر شعله جاويد براي چند ماه به تعويق افتاده است بايد بگوئيم که اين امر نه در اثر مصروفيت به جوابگوئي به نقد يا نقد هاي انتقاديون
بلکه در اثر بروز يک سلسله مشکلات نا خواسته ديگر به وقوع پيوست . بهر حال اميد واريم و نهايت تلاش مان را خواهيم کرد که دوباره به اينچنين تعويق هايي از بابت نشر ارگان مرکزي حزب مواجه نشويم . ولي با آنهم ممکن است شرايط سخت افغانستان بازهم مشکلاتي براي ما ايجاد کند و شعله جاويد را نتوانيم در هر ماه منتشر کنيم. اما در مورد نفوذ در هسته رهبري يا صدر حزب و بدست گرفتن خط رهبري ما دقيقا متوجه منظور تان
نشديم . همچنان در مورد اينکه کساني مي گويند که ما نام حزب کمونيست را غضب کرده ايم نيز دقيقا متوجه نشديم که مثلا چه کساني حامل اصلي و يا مستحق اين نام بوده اند که ما اين نام را از ايشان غضب کرده ايم؟
در مورد اينکه کساني به طرف شعله جاويد جلب شده باشند ولي بعدا با برخورد هاي خشن و سرکوب گرانه از جانب حزب مواجه شده و دلسرد شده باشند، نيز دقيقا نمي توانيم بطور مشخص درک کنيم که منظور تان چه کساني اند؟ البته تا حال با کساني مواجه شده ايم که در اين حد يا آن حد بطرف حزب آمده اند ، ولي بنا به مشکلات ايدئولوژيک - سياسي و يا انضباط ناپذيري تشکيلاتي، يا خود از حزب فاصله گرفته اند يا حزب از آنها معذرت خواسته است.
ماکمونيست هارک وراست وصريح هستيم و افرادي را که بطرف ما مي آيند با نرم گوئي و چرب زباني نمي خواهيم که با خو د داشته باشيم. صراحت لهجه و يا به قول مائوتسه دون „ رک وراست وصريح „ بودن، خصلت کمونيست ها است وبدون بکا ربرد قاطع و پيگيرآن نه مي توان مواضع انقلابي رفقاي خو درا تعميق بخشيد و نه نواقص وکمبودات شان را نشاني و رفع کرد. کسانيکه تاب تحمل اينگونه برخوردهاي قاطع و صريح رفيقانه را، که بخشي از مبارزات ايدئولوژيک سياسي خطي است ، نداشته باشند و آن را سرکوب قهري قلمداد کنند، در واقع تمايل شان اين است که با کمبودات شان سازش شود و نواقص شان رک و راست و صريح به روي شان آورده نشود. از اين جهت رويه نيک و رويه بد با رفقا را اساسا بايد با معيار هاي ايدئولوژيک - سياسي کمونيستي سنجيد و به ارزيابي گرفت و نه از ظاهر به اصطلاح نرم و يا به اصطلاح تند آن.
برخو رد و رويه نرم و ملايم ولي مبتني بر يک موضع غلط را در واقع بايد يک رويه و برخورد محيلانه ضد انقلابي به شمار آورد. و نه يک برخورد نيک و رفيقانه . همچنان يک رويه و برخورد مبتني بر اصوليت انقلابي پرولتري ، ولو اينکه ظاهر نرم و ملايم نداشته باشد و به اصطلاح تند و تيز باشد ، را نمي توان اساسا يک رويه و برخورد بد به حساب آورد . منظور اين نيست که هر موضوعي را بايد تند و تيز مطرح کرد و در هر موردي به
پرخاشگري پرداخت. تيز و تند مطرح کردن يک موضوع يا نرم و ملايم بميان کشيدن آن اساسا يک موضوع سليقه اي نيست بلکه موضوعي است که به مضمون خود موضوع مورد بحث مربوط است . اگر موضوعي از لحاظ مضمون خود تيز و تند باشد نا درست است که شما آنرا نرم و ملايم مطرح کنيد، همانطوريکه طرح يک موضوع "نرم و ملايم" بصورت تيز و تند نا درست و غلط است شماخود ميدانيد که حزب مايک حزب پارلمانتاريست نيست که تعداد اعضايش رادرروي کاغذ زياد کند و از توده ها هم صرفا يک ورقه راي بخواهد .
ما حزب جنگ خلق و به بيان مشخص تر حزب جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي هستيم . گرچه هنوز اين جنگ را برپا نکرده ايم امابا تمام توان مان براي برپايي آن تلاش ميکنيم. پيشبرد مبارزات تدارکي براي برپايي
جنگ نيزکمترازجنگ نيست وسربازي ميخواهد و به عبارت ديگرکار سخت و مشکل و نهايت خشن است. ما نميتوانيم رفقاي مان را بنا به اصطلاح عاميانه „ با الله و بسم الله „ باخود نگهداريم. حزب اعضاي سرباز وجانباز ميخواهد، اعضايي که هر لحظه آماده جانفشاني و فداکاري باشند. نفس کار ما و راهي را که برگزيده ايم از ما طلب مي نمايد که با رفقاي مان قاطع و رک و جدي برخورد نمائيم و از آنها نيز جز اين انتظاري نداريم. ما مي توانيم „ خوش بگوئيم و خوش بشنويم „، ولي چنين برخوردي سودي ببار نمي آورد و در مواجهه با مشکلات عديده مبارزاتي بي ثمري خود را به اثبات مي رساند. خلاصه اينکه برخورد قاطع و روشن و رک و راست با رفقاضروري است ومااين نوع برخوردر ابه مفهو م برخورد خشن نميگيريم. برخوردخشن برخوردي است که بايد درحل تضاد ميان ماودشمن وجودداشته باشد. بنابرين ما نمي توانيم بپذريم که کساني بطرف ما آمده باشند و بعدا با برخورد هاي خشن سرکوبگرانه ما مواجه شده باشند و به همين خاطر از حزب فاصله گرفته و پي کار شان رفته باشند.
وقتي برخورد هاي لفظي پيش ميآيد بايد ديد که دليل آن چيست؟ برخورد هاي لفظي بدون علت و دليل بوجود نمي آيد. وقتي برخورد لفظي ميان دو طرف به وجود مي آيد بايد ديد که کدام يکي از دو طرف مجادله ملامت است. معيار ملامتي افراد هم نادرستي گفته ها و عملکرد هايشان است و نه نحوه بيان شان که اگر نرم و چرب و گرم بود ملامت نيست و اگر تند و قاطع و جدي بود ملامت است. اما در مورد اينکه مي پرسيد که : برخورد ما با کساني که خط ما را نمي پذيرند و يا با آن مخالف هستند ، چگونه است؟ مشکل است که يک جواب ساده ارائه کنيم. عدم پذيرش و مخالفت با خط حزب سطوح و درجات مختلف دارد. بدترين حالت آن دشمني و خصومت است؛ سطح ديگر اختلاف دوستانه است؛ سطح ديگري هم مي تواند اختلاف رفيقانه باشد. سطوح و درجات ديگري نيز مي تواند مطرح باشند. ما هم طبعا با دشمن دشمني مي کنيم ، با دوست دوستي و با رفيق هم رفاقت. ما با کساني که فکر ميکنيم اشتباها ما را دشمن مي انگارند دشمني نمي کنيم و سعي به عمل مي آوريم که چنين کساني را متوجه اشتباه و غلطي شان بنمائيم. ولي اگر عليرغم تلاش هاي مان باز هم برخورد هاي خصمانه آنها عليه ما دوام نمايد، طبيعي است نتيجه گيري کنيم که چنين کساني نه از روي خطا و اشتباه بلکه بصورت قصدي وعمدي با ما دشمني مي ورزند. خلاصه اينکه „ ما در رفاقت متعهد و وفادار ، در دوستي قدر دان و صميمي و در دشمني بي گذشت و بي برگشت هستيم .„ بلي ! مااينگونه هستيم و نمي توانيم غير از اين باشيم.
کامگار و سر بلند باشيد!
* * * * *
آقا يا خانم عزيز!
من ماه گذشته نامه اي براي تان ارسال کردم مگر تا حال جواب نامه ام را نگرفته ام . من مي دانم که چيز هاي زيادي اتفاق مي افتند و شما بسيار مصروف هستيد. ولي من فکر مي کنم اين هم مهم است که نامه هاي هواداران جواب داده شوند. در نامه ام من خود را معرفي کرده ام و يکبار ديگر خود را معرفي ميکنم . اسم من „ ف . „ است و دانشجوي حقوق در ... هستم . پسري جواني بودم که به ... آمدم ودرحدود ده سال ميشود که درينجا زندگي
ميکنم. در دو سال گذشته من سايت و نشرات شما را تعقيب کرده ام . در عين حال در حزب کمونيست هم فعال هستم. علاقه دارم با شما و ارتباطات تان در ... تماس داشته باشم . علاقه دارم با شما کار کنم و خدمتم را به افغانستان انجام دهم. طوري که مي دانيد ما در ... فرصت هاي خوبي داريم و بايد از اين فرصت ها براي تقويت در برابر دشمن استفاده کنيم . مردم افغانستان همين اکنون به ما ضرورت دارند . صرفا نوشتن روزنامه و مجله کافي نيست. ما بايد کار هاي بيشتري انجام دهيم تا مردم افغانستان را در مورد خود باورمند بسازيم . همچنان اين نيز مهم است که ما پسران و دختران جوان افغان را بطرف شناخت از اهداف کمونيستي جلب نمائيم. حقيقت اين است که اين جوانان بطور اتوماتيک گرد نمي آيند. ما بايد با آنها صحبت نمائيم و جوانب مثبت جنبش مان را به آنها نشان دهيم. ما براي برقراري اين تماس ها به شما ضرورت داريم . طوريکه من مي دانم تعداد زيادي از افراد نسل جوان افغان و داراي تحصيلات عالي وجود دارند که ميخواهند کارکنند ودرباره مارکسيزم ، لنينيزم و
مائوئيزم بياموزند. اماآنهاضرورت به سازماندهي دارند. من يکي ازهمين افراد جوان هستم که خواهان کار
مشترک باشمااند . ميخواهم درتماس باشما و دوستان تان در ... قراربگيرم ( اگردر ... باشد بهتر است)
به انتظار دريافت هر چه زود تر جواب تان
رفيق صادق شما „ ف . „ -- ۱۱ نوامبر ۲۰۰۶
آدرس من.......
رفيق عزيز ! درود بر شما!
از بابت دير جواب دادن به نامه هاي تان نهايت متاسفيم. طوريکه مي دانيد شماره چهاردهم شعله جاويد بعد از تاخير سه - چهار ماهه منتشر گرديده است. دليل اين تاخير مشکلات ناخواسته اي بوده اند که در افغانستان با آن ها مواجه شديم. يقينا براي تان قابل درک خواهد بود اگر بگوئيم که شرايط افغانستان شرايط واقعا سختي است. در اين کشور و جامعه ويران بعضا اتفاق مي افتد که حل يک مشکل ساده که مثلا در کشور مورد سکونت شما کار چند ساعته مي طلبد، روز ها و حتي هفته ها وقت نياز داشته باشد. بهر حال اميد واريم تا زمانيکه چشم تان به اين سطور مي افتد رفقاي آن ديار با شما تماس گرفته باشند. ما قبلا آدرس شما را به آنها داده ايم. تنظيم جزئيات روابط برعهده آن رفقا و خود شما است. به هر طريقي که ميتوانيد آن را بصورت موثر تنظيم و برنامه ريزي کنيد. در مورد ضرورت کار در ميان جوانان کاملا با شما موافقيم. پس از اينکه روابط تان با رفقاي آن ديار برقرار گرديد، از طريق آنها در جريان برنامه هاي کار در ميان جوانان قرار خواهيد گرفت. اميد واريم موفقيت هاي روز افزون در اين مسير مبارزاتي داشته باشيد.
کامگار باشيد!
* * * * * *
ضمن عرض سلام و تقديم احترامات!
بنده يکي از خوانندگان جريده شعله جاويد ميباشم. سوالاتي دارم که اميد است در بخش پاسخ به نامه هاي جريده خويش جوابات آنها را تحرير بداريد. سوال اول : چرا در کشور شوروي از پيروزي انقلاب اکتوبر تا مرگ استالين و پشت سر گذاشتن جنگ جهاني دوم و آن هم به نفع اردوگاه سوسياليستي حزب کمونيست شوروي ۳۷ سال قدرت سياسي را بدست داشت و بعد از مرگ استالين و گرفتن قدرت توسط خروشچف حزب کمونيست شوروي تبديل به يک حزب رويزيونيست مي شود در حاليکه ده ها هزار نفر عضو حزب که از مشي لنين و استالين دفاع مي کردند؛ چه شد که همه از خروشچف و دار و دسته اش پيروي کردند و کشور شورا ها و اردوگاه سوسياليزم به يک قدرت سوسيال امپرياليستي تبديل شد؟ و هکذا در چين به عين شکل کشوري که انقلاب را به پيروزي رسانيد و سال ها قدرت سياسي را در دست داشت و بعد هم انقلاب کبير فرهنگي راپشت سر گذاشت، بعد از مرگ مائو به يک کشور رويزيونيستي تبديل گرديد، در صورتيکه صد ها هزار عضو حزب کمونيست داشت.
سوال دوم : اينکه بعد از مرگ استالين در شوروي و بعد از مرگ مائو در چين چرا دوباره در اين دو کشوري که سال ها احزاب کمونيست داشته و صد ها هزار عضو و هزارها نفرکدر داشت بعد از مرگ رهبران کمونيست شان احزاب کمونيست تشکيل نشد و تا امروزهم احزاب کمونيست دراين دوکشوروجودندارد. در صورتيکه هر دوي اين کشور ها از جمله کشور هاي صنعتي جهان به شمار مي روند و ميليون ها کارگر در اين دو کشور در توليد سهيم اند و جمعيت اضافه از يک ميليارد انسان در آن ها زندگي ميکنند. اما درکشورهاي عقبمانده مستعمره و نيمه مستعمره چون نيپال و افغانستان احزاب کمونيست وجود داشته و عضو جنبش انقلابي انترناسيوناليستي مي باشند. آرزو مندم تا پاسخ سوالاتم را به نشر بسپاريد.
قبلا از لطف شما سپاسگزارم.
۲۵ عقرب ۱۳۸۵
رفيق عزيز!
سلام هاي متقابل ما را بپذيريد.
ارائه پاسخ مناسب به سوالات شما مستلزم بحث مفصلي است که پرداختن به آن در صفحات پاسخ به نامه ها مقدور نيست. ولي عليرغم اين محدوديت سعي خواهيم کرد تا آنجائيکه ممکن باشد نکات اصلي بحث را درينجا مطرح کنيم.
برنامه حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با تکيه بر تجربه انقلاب عظيم فرهنگي پرولتاريايي چين و تئوري " ادامه انقلاب تحت ديکتاتوري پرولتاريا" جمعبندي ذيل را از مشي انقلاب پرولتري در دوران ساختمان سوسياليزم و چگونگي پيشبرد مبارزه بخاطر جلوگيري از احياي سرمايه داري در جامعه سوسياليستي به عمل آورده است. انقلاب سوسياليستي يک انقلاب مداوم است که از زمان تصرف قدرت سياسي توسط پرولتاريا و ساختمان اوليه سوسياليزم تا رسيدن به جامعه کمونيستي بايد پيوسته ادامه يابد. جامعه سوسياليستي يک جامعه در حال گذار از سرمايه داري به کمونيزم است و طبقات و مبارزه طبقاتي در اين جامعه وجود دارد و موتور محرکه تکامل آن است . مصادره مالکيت هاي طبقات استثمارگر و شکلدهي نوين آنها در مالکيت هاي عمومي دولتي و يا مالکيت هاي جمعي زحمتکشان، صرفا شکل بسيار ابتدايي مالکيت اجتماعي محسوب مي گردد. اين مالکيت هاي سوسياليستي، مالکيت هاي اجتماعي اعتباري است و به اعتبار سو سياليستي بودن دولت و رهبري پرولتري بر آن مالکيت هاي اجتماعي محسوب مي گردند. اگر ماهيت سوسياليستي دولت و پرولتري بودن حزب رهبري کننده دولت يعني حزب کمونيست، عوض شود، مالکيت هاي مذکور تغيير ماهيت مي دهند و به مالکيت هاي سرمايه دارانه مبدل مي گردند. مالکيت اجتماعي حقيقي فقط در جامعه کمونيستي مي تواند به وجود آيد: يعني جامعه اي که ديگر دولت در آن نمي تواند موجوديت داشته باشد. در جامعه سوسياليستي ، حزب کمونيست به مثابه حزب سياسي بر سر قدرت، به تبلور تمامي تضاد هاي اين جامعه در حال گذار تبديل مي گردد. از اين جهت است که تضاد طبقاتي ميان پرولتاريا و بورژوازي يعني تضاد عمده اين جامعه، در درون حزب کمونيست متمرکز مي گردد و باعث سر بلند کردن ستاد بورژوازي از داخل حزب مي گردد.
در طول دوره انقلاب سوسياليستي، چنين ستاد هايي بار بار سر بلند مي نمايند و براي احياي سرمايه داري تلاش مي کنند. حزب از طريق مبارزه عليه اين ستاد ها و سرنگون کردن بار بار شان است که مي تواند خصلت
سوسياليستي پيشرونده جامعه و انقلاب را حفظ نمايد و همچنان خصايل انقلابي خود، دولت سوسياليستي و کل جامعه را پيوسته ارتقا و گسترش دهد. از اين جا است که بر پايي انقلابات فرهنگي متعدد در جامعه سوسياليستي ضرورت مي يابد. بدون پيشبرد مداوم و پيوسته اين مبارزه، فساد و گنديدگي در درون حزب بيشتر و بيشتر مي گردد و خطر قلب ماهيت حزب و خطر سرنگوني انقلاب بروز مي نمايد.
۲- برقراري مالکيت هاي دولتي و مالکيت هاي جمعي زحمتکشان حتي در سطح کل جامعه، به مفهوم نابودي کامل مناسبات سرمايه دارانه نيست. سيستم مبادله کالايي و رواج پول، عملکرد قانون ارزش و حق بورژوايي، تضاد ميان سطح در آمد افراد، تضاد ميان کار فکري و جسمي، شهر و ده، دهقان و کارگر، زن و مرد، آن جوانبي از مناسبات سرمايه دارانه اند کهبراي مدت طولاني در جامعه سوسياليستي باقي مي مانند و به فوريت و با يکي دو ضربه کاري از ميان نمي روند. انقلاب بايد پيوسته بر مسايل مربوط به اين تضا دها فايق آيد و آنها را در جهت تکامل پيوسته سوسياليزم و حرکت بسوي کمونيزم حل و فصل نمايد و اين تضاد ها را پيوسته به سوي حل نهايي سوق دهد. چنانچه انقلاب بنا به هر دليل تئوريک و عملي و يا داخلي و خارجي، از اين حرکت مداوم پيشرونده باز ماند ودر جا زند، خطر رشد عوامل سرمايه دارانه در جامعه بيشتر مي گردد و زمینۀ عيني احياي سرمايه داري بيشترو بيشتر ميگردد.
۳- جوانب مختلف روبناي فکري وفرهنگي بازمانده از دوران قبل از انقلاب، به درجات و سطوح مختلف و براي مدت طولاني در جامعه سوسياليستي به حيات خود ادامه مي دهند و بصورت خود بخودي از ميان نمي روند، بلکه فقط مي توانند طي يک مبارزه طولاني و پيوسته به سوي نابودي سوق داده شوند. از جانب ديگر به همان ميزاني که جوانب گوناگون مناسبات سرمايه دارانه در جامعه سوسياليستي موجود باشند، روبناي فکري و فرهنگي ارتجاعي و ضد انقلابي در خود جامعه سوسياليستي نيز از پايه مادي برخوردار است. بناء حفظ خصلت سوسياليستي انقلاب و تضمين پيشروي آن، مستلزم مبارزه دوامدار در عرصه روبنا، نه تنها در عرصه سياست، بلکه در عرصه هاي فکري، فلسفي، فرهنگي و غيره نيز هست. اگر اين عرصه هاي مبارزاتي نا ديده گرفته شوند و يا حتي اهميت لازم به آنها داده نشود. افکار و عقايد و فرهنگ و سنن ارتجاعي مي توانند رشد کنند و نه تنها تاثيرات منفي فرهنگي، بلکه تاثيرات منفي سياسي و اقتصادي نيز بر سطح کل جامعه وارد نمايند و براي زمينه سازي احياي سرمايه داري خدمت کنند.
۴- موجوديت نظام امپرياليستي در جهان، فشارهاي سياسي، نظامي ، اقتصادي و فرهنگي عديده اي را بر جامعه سوسياليستي وارد مي نمايد. اين فشار ها صرفا به خطر تهاجم و تجاوز نظامي از بيرون محدود نمي گردند و در اشکال متعدد خود، عوامل منفي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي جامعه سوسياليستي را تقويت مي نمايند . اگر پيشروي انقلاب در سطح جهاني باعث جلوگيري و يا حد اقل تضعيف اين تاثيرات منفي نگردد، عاقبت مي تواند به نحو موثري در سرنگوني انقلاب و احياي سرمايه داري نقش بازي نمايد. يک انقلاب پيروزمند حيثيت يک پايگاه انقلابي براي انقلا ب جهاني پرولتري را دارا مي باشد.اگراين پايگاه انقلابي نتواندد رمتن پروسه پيشرونده انقلاب جهاني تحکيم و گسترش يابد و براي مدت طولاني منفرد باقي بماند ، عو امل منفي ارتجاعي سرنگون کننده دردرون آن رشدمينمايدومي تواند خطر واژگوني براي انقلاب رابه وجودآورد.کمک به رشدوگسترش انقلاب جهاني توسط يک انقلاب پيروزمند، صرفا کمک انترن اسيوناليستي به ديگران محسوب نم يگردد، بلکه وجه مهمي ازمبارزه براي بقا و پيشروي خود آن انقلاب را نيز در بر مي گيرد." ( برنامه حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان بخش اوضاع جهاني و جنبش جهاني کمونيستي) )
اين جمعبندي مبتني بر تجارب انقلاب شوروي، انقلاب چين و به ويژه انقلاب فرهنگي پرولتاريايي چين است . درينجا به موارد مشخصي در رابطه با انقلاب شوروي و انقلاب چين و همچنان انقلاب فرهنگي چين نظر مي اندازيم:
درموردانقلاب شوروي : اشتباهات، نواقص و کمبودات تئوريک و عملي زيادي در طول حيات تقريبا چهل ساله انقلاب شوروي رو نما گرديد و زمينه هاي زيادي براي رشد رويزيونيزم در داخل حزب کمونيست شوروي به وجود آورد. نا درست است اگر بگوئيم که بعد از مرگ استالين دفعتا رويزيونيست ها بر سر کار آمدند و سوسياليزم را در شوروي سرنگون کردند. وقتي در شوروي سرمايه داران و فئودالان به نفع مالکيت هاي دولتي و مالکيت هاي جمعي زحمتکشان خلع مالکيت شدند، استالين تحليل کرد که در شوروي ديگر طبقات استثمارگر وجود ندارد و اين جامعه مرکب از کارگران، دهقانان و روشنفکران يعني طبقات خلقي اي است که مناسبات في مابين شان مبتني بر استثمار طبقاتي نيست. اين تحليل و نتيجه گيري نا درست درطول مدت زماني تقريبا دو دهه بعد از مطرح شدن، زمينه ساز بعدي ايجاد و تطبيق تئوري هاي رويزيونيستي خروشچفي يعني „ حزب عموم خلقي „ ، „ دولت عموم خلقي „ و „ دموکراسي عموم خلقي „ گرديد. طرح و تطبيق „ جبهه واحد ضد فاشيزم „ به عنوان يک جبهه کاملا فراگير بين المللي براي کمونيست هاي تمامي کشور ها، بر محور مطلق سازي دفاع از شوروي، تا آنجائي به انحراف رفت که همه کمونيست ها ملزم شدند که همسو و هماهنگ با امپرياليست هاي امريکايي و انگليسي و فرانسوي عليه فاشيزم بجنگند. حتي کمونيست هاي هند دوش به دوش امپرياليست هاي انگليسي که هند را در اشغال داشتند، در جنگ عليه فاشيزم داخل شدند. بالا تر از آن الزامات حفظ „ جبهه واحد ضد فاشيزم „ و „ دفاع از شوروي „ آنقدر مطلق ساخته شد که کمينترن در سال ۱۹۴۳ م نحل گرديد . شوروي هماهنگي با قدرت هاي امپرياليستي فاتح جنگ جهاني دوم را حتي بعد از ختم جنگ نيزقويا مدنظرميگرفت. درواقع اين قدر تهاي فاتح جنگ جهاني، به شمول شوروي، بودند که براي حفظ نظم جهاني بر آمده از درون جنگ جهاني دوم و بر مبناي حق „ ويتو „ براي اين قدرت ها ، „ سازمان ملل متحد „ و „ شوراي امنيت „ آنرا بنيان نهادند.
شوروي نه تنهادرسال ۱۹۴۸ باتشکيل دولت صهيونيستي اسرائيل درسر زمين فلسطين موافقت کرد، بلکه در معضله کوريا نيز از رويارويي با امپرياليست هاي امريکايي شانه خالي کرد. در اين معضله سرنوشت کمونيست ها و سرنوشت مبارزات آنها در ميان بود. شوروي مي توانست با استفاده از حق ويتو در „ شوراي امنيت سازمان ملل متحد „ جلو لشکر کشي امپرياليست هاي امريکايي به کوريا را بگيرد. اما نماينده شوروي در „ سازمان ملل متحد „ صرفا به عنوان اعتراض جلسه „ شوراي امنيت „ را ترک گفت و در واقع به امپرياليست هاي امريکايي فرصت داد که طرح لشکر کشي اش به کوريا را بدون مانع در شوراي امنيت سازمان ملل متحد" به تصويب" برساند.
در چنين حالتي بود که انقلاب چين در همان نخستين روز هاي پيروزي خود ناگزير شد طرح اعزام داوطلبان چيني براي مقابله با تجاوز امپرياليست هاي امريکايي بر کوريا را رويدست بگيرد. با چنين سابقه اي از سياست ها و عملکرد هاي حزب کمونيست شوروي و دولت شوروي بود که وقتي خروشچف طرحات رويزيونيستي "همزيستي مسالمت" ، "رقابت مسالت آميز" و "گذار مسالمت آميز" خود رامطرح کرد، با مخالفت ملموسي در درون حزب کمونيست شوروي مواجه نشد.
"جبهه واحد ضد فاشيزم" درسياست هاي داخلي شوروي نيزانعکاسات نسبتا برجسته اي داشت و حرکت هايي از قبيل امتياز دهي به ناسيوناليزم روسي و مراجع مذهبي و همچنان باب ساختن وسيع امتيازات افسران عاليرتبه در اردوي شوروي و غيره را شامل مي شد. البته نا گفته نماند که در مورد امتيازات افسران اردو و کلا ساختمان اردوي انقلابي، انقلاب شوروي در مقايسه باانقلاب چين ازهمان آغازدچاراشکالات معيني بود. گر چه اصولاحزب کمونيست شوروي ازهمان ابتداي انقلاب با موضوع „ مسئوليت فرد ي „ متخصصين در اداره موسسات توليدي چندان مرزبندي روشن نداشت، ولي در ابتداي انقلاب و در طول سال هاي دهه بيست و سال هاي اول دهه سي وسيعا بر بسيج توده هاي کارگر و زحمتکش اتکا صورت مي گرفت. اما پس از به پايان رسيدن پروسه خلع مالکيت از سرمايه داران و زميندارا ن سابق، موضوع بسيج توده هاي کارگر و زحمتکش، در طول دهه سي، نه تنها در پروسه توليد بلکه در مسايل سياسي و اداره امور جامعه نيز، به تدريج کمرنک تر و کمرنک تر شده و در ايام نزديک به جنگ جهاني دوم، در جريان جنگ و در سال هاي بعد از جنگ، گرايش يکجانبه بطرف افزايش توليد به شدت تقويت گرديد. اين امر زمينه سازطرح وتطبيق فرمولبندي رويزيونيستي بعدي يعني
"مسئوليت فردي" متخصصين دراداره موسسات توليدي وکاهش نقش کارگران درجريان توليد به توليد کنندگان ومزدبگيران صرف، گرديد. درواقع مرگ استالين „ تير خلاص „ براي سوسياليزم درشوروي بودو قبل از آن، جوانب مختلف فساد رويزيونيستي در همه منافذ جامعه شوروي رخنه کرده بودند و زمينه هاي خوبي براي رسيدن به راس قدرت براي رويزيونيست ها فراهم گرديده بود.
در مورد انقلاب چين:
در چين وضعيت به گونه ديگري به جريان افتاد. مائوتسه دون و جناح انقلابي حزب کمونيست چين با بروز علني رويزيونيزم در شوروي و مسلط شدن آن بر حزب کمونيست شوروي، تبديل شدن حزب کمونيست شوروي به يک حزب رويزيونيست و تبديل شدن دولت شوروي سوسياليستي به يک دولت سوسيال امپرياليستي، خطرراتشخيص دادندو نه تنها درسطح بين المللي به مبارزه عليه رويزيونيزم مدرن شوروي دست زدند، بلکه مبارزات ضد رويزيونيستي در داخل چين را نيز بطور محکمي بدست گرفته و به جلو سوق دادند و به سطح تکامل يافته انقلاب فرهنگي رساندند.
قبل از انقلاب فرهنگي گرايشات رويزيونيستي نسبتا نيرومندي در جريان گذار از انقلاب دموکراتيک نوين به انقلاب سوسياليستي ، در مخالفت عليه جنبش سوسياليستي „ جهش بزرگ „ تحت عنوان عقب مانده بودن نيروهاي مولده در چين و ضرورت تحکيم انقلاب دموکراتيک نوين بروز کرد . بعد ، در جريان مبارزه عليه رويزيونيزم مدرن و در جريان ساختمان سوسياليزم در چين ، رويزيو نيست ها به رهبري ليوشاوچي ، تين سيائوپينگ و غيره که وسيعا مراجع قدرت در حزب و دولت را در دست داشتند ، قد علم کرده و به مقاومت عليه ساختمان سوسياليزم دست زدند . اين مقاومت آنقدر نيرومند بود که مائوتسه دون قبل از انقلاب فرهنگي در رهبري حزب به اقليت افتاد . او براي پيشبرد مبارزه ناچار شد از پيکنگ خارج شده و به شانگهاي برود و از آنجا جنبش توده يي عليه رهروان سرمايه داري را دامن بزند.
جنبش توده يي عظيمي که در انقلاب فرهنگي براه افتاد و پيش رفت ، براي مدت زماني تقريبا يک دهه جلو احيا ي سرمايه داري در چين را گرفت و ضربات سختي بر دارو دسته هاي رويزيونيستي مثل دار و دسته ليو شائوچي و دار و دسته تين سيائوپينگ وارد نمود . اما در جريان اين انقلاب تنها خط مائونبود که عملکرد داشت . اين خط تا حد معيني ، تا قبل از کنگره نهم حزب بطور برجسته اي ، با خط لين پيائو در هم مي آميخت و در عين حال تاثيرات سنتريزم چوئن لاي نيز با آن مخلوط مي شد . مادامي که مخالفت لين پيائو عليه مائوتسه دون تا حد دسيسه چيني عليه مائوتسه دون تکامل کرد و چوئن لاي در خنثي کردن اين دسيسه نقش مرکزي بازي نمود ، نقش سنتريزم چوئن لاي بسيار برجسته شد . از جانب ديگر بروز توطئه لين پيائو شديدا روي روحيه توده ها تاثيرات منفي وارد نمود و امکان بسيج وسيع توده ها در کوتاه مدت را از ميان برد . امواج عظيم توده يي انقلاب فرهنگي فروکش کرد و جوانان شورشي مجددا به کارخانه هاومزارع اعزام شدند تاگويا امرتوليد را پيش ببرند. چوئن لاي درواقع موفق شد تين سيائوپينگ و سائر رويزيونيست هارادراوائل سال هاي هفتاددوباره به مراجع قدرت برگرداند. درست درهمين زمان فشار سياسي و نظامي سوسيال امپرياليست ها بالاي چين بيشتروبيشترشد وخطرحمله آنها بالاي چين به وجود آمد . نظرتقسيم بندي سه جهاني در حزب کمونيست چين به وجود آمد و رويزيونيست ها حتي در همان زمان حيات مائوتسه دون آنرا تا سرحد „ استراتژي و تاکتيک پرولتارياي بين المللي „ ارتقا دادند. تين سيائوپينگ به عنوان نماينده عاليرتبه دولت چين در مجمع عمومي „ سازمان ملل متحد „ در سال ۱۹۷۳ علنا و به نحو فرمولبندي شده اي اين تئوري را مطرح نمود. قبل از آن مناسبات چين با امريکا بهبود يافت و چين توانست موقعيتش را در " سازمان ملل متحد" احراز نمايد. مناسبات و روابط بين المللي چين با کشور هاي خارج وسيعا بر مبناي تقسيم بندي سه جهاني شکل گرفت و روابط حسنه اي با مرتجعين به اصطلاح جهان سوم به وجود آمد.
در اين دوره مائوتسه دون و جناح انقلابي در حزب کمونيست چين مجبور شدند دوره اي از مبارزات ايدئولوژيک را به راه بيندازند که ثمره آن شکل گيري „ گروه شانگهاي „ بود. اما تحت تاثير تمامي مسائل متذکره فوق و در عين حال فروکش کردن نسبي مبارزات ضد امپرياليستي در کشور هاي تحت سلطه و مبارزات انقلابي در کشور هاي امپرياليستي و همچنان تشديد تضاد ميان دو بلوک امپرياليستي رقيب يعني بلوک ناتو و وارسا ، جناح انقلابي در حزب کمونيست چين آنقدر تضعيف و جناح رويزيو نيست ها آنقدر قدرتمند شده بودند که بر سر جانشيني مائوتسه دون به نحوي برسريک فر د بينابيني يعني هواکوفينگ سازش کردند. بعد از مرگ مائوتسه دون، هواکوفينگ نقش محيلانه اي در سرکوب جناح انقلابي يعني جناح „ چهار نفر „ بازي نمود . او به نام مائوتسه دون و به نام دفاع از مائوتسه دون و انقلاب فرهنگي عليه چهار نفر „ دست به کودتا زد و آنها را گرفتار و زنداني کرده و به محاکمه کشاند . مقاومت رهبران جناح انقلابي حزب در درون زندان ، به ويژه مقاومت چيان چين و چان چون چيائو ، مقاومت برجسته و جانانه اي بود . همچنان دسته هاي م يليوني گارد هاي سرخ و توده هاي وسيع مردم در سراسر چين دست به مقاومت زدند، اما مقاومتي که رهبري اش را از دست داده باشد و رهبري جديدي نيز نيافته باشد نمي تواند به پيروزي برسد و عاقبت سرکوب ميشود.
بطور خلاصه بايد بگوئيم که حزب کمونيست چين صرفا حزب مائوتسه دون نبود، بلکه حزب ليوشائوچي ، حزب تين سيائوپينگ ، حزب لين پيائو و حزب چوئن لاي نيز بود. تا زماني که مائوتسه دون زنده بود جناح انقلابي يا بصورت قاطع و يا بصورت لرزان برتري داشت؛ اما بعد از مرگ مائوتسه دون، جناح انقلابي با رهبران نوبرخاسته اش ( چهار نفر و رهبران رده هاي پائين تر مرتبط با آنها ) در مقابل رهبران قديمي تر و به اصطلاح داراي اتوريته و سوابق نيرومند تر که خط رويزيونيستي و سنتريستي اتخاذ نموده بودند، به زانو در آمد و شکست خورد.
تئوري ادامه انقلاب تحت ديکتاتوري پرولتا ريا نتوانست درحزب کمونيست چين همه گيرشود ، بلکه اين تئوري صرفابه جناح انقلابي تعلق داشت. به همين جهت بود که رويزيونيست ها بعد از کودتا و سرکوب رهبران جناح انقلابي و توده هاي تحت رهبري شان، شعارچهار مدرنيزاسيون در چين را مطرح کردند و بصورت بسيارحساب شده اي مناسبات استثمارگرانه درسراسر چين را احيا کردند.
دو عامل را مي توان هم در شوروي و هم درچين به عنوان عوامل اصلي در جلوگيري از تشکيل احزاب کمونيستي نوين، بعد از سرنگوني انقلاب در آن کشور ها، به حساب آورد . يک عامل ، استبدادي بود که بعد از سرنگوني انقلاب در اين کشور ها تحت نام دولت سوسياليستي حاکم شد . عامل ديگر که در واقع مهم تر از عامل اولي مي تواند محسوب گردد، تبديل شدن کل رهبري و بدنه حزب بر سر اقتدار ( در مورد شوروي) وياحد اقل بخش عمده آن ( در مورد چين) به استثمار گران توده ها و صاحبان امتياز جديد در جامعه بود. اين عامل از يکجانب کمونيست هاي سابق را به استثمارگران جديد مبدل نمود و از جانب ديگر سردرگمي عميق و وسيعي در ميان توده هاي کارگر و زحمتکش به وجود آورد.
مثلا کارگر چيني جوان امروز که بعد از انقلاب فرهنگي به دنياآمده است، مائوتسه دون را فقط همينقدرمي شناسد که رهبر گذشته چين بوده وسزاوار احترام است وميتوان گاهگاهي برسرجنازه موميايي شده اش رفته و اداي احترامي برايش به عمل آورد. تاحال کوشش هاي معيني توسط حلقه هايي از انقلابيون کمونيست، هم در شوروي سوسيال امپرياليستي و هم در چين رويزيونيستي براي متشکل شدن به عمل آمده اما اين کوشش هاي مکرر بنا به عواملي که در فوق بر شمرديم با شکست مواجه شده است. بعدازفروپاشي شوروي سوسيال امپرياليستي، بقاياي „ حزب کمونيست شوروي „ در روسيه در چند حزب متشکل گرديده اند که هيچکدام خط انقلابي درست ندارند و بخصوص با ميراث انقلابي مائوتسه دون بکلي بيگانه اند. در جريان حرکت هاي توده يي زمان گرباچوف در اروپاي شرقي تلاش هايي براي پيوند با اين جنبش ها از سوي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي به عمل آمد، اما موثريت ملموسي نداشت. در نتيجه در پهنه تمامي قلمرو شوروي سوسيال امپرياليستي سابق، کشور هاي عضو پيمان وارسا و کشور هاي وابسته به آن، حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، يگانه حزب موجود مارکسيست– لنينيست– مائوئيست است. جنبش انقلابي انترناسيوناليستي يکي از وظايفش را( کمک به تشکيل احزاب کمونيست ( م ل م ) در کشو هايي که چنين حزبي ندا رند، قرار داده است. طبيعي است که اين مسئوليت قبل از همه متوجه حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان به عنوان يکي از اعضاي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي است. اما ما متاسفانه تا حال حتي تا سرحد يافتن و يا ايجاد يک هسته کمونيستي و يا پيوند با کدام هسته تشکيل شده ، در کشور هاي همسايه و هم زبان تاجيکستان و ازبکستان و ترکمنستان نيز نتوانسته ايم به اين مسئوليت مان رسيدگي نمائيم . اميد واريم بتوانيم درآينده گامهاي حد اقلي درين راه برداريم.
* * * * * *