Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

شماره هفدهم- ويژه پولينوم سوم کميته مرکزي ---دوره سوم-- عقرب 1386 نوامبر 2007

 

تدوير موفقيت آميز
سومين پولينوم کميته مرکزي
حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان


سندي که در اصل بعد از تدوير پولينوم سوم کميته مرکزي حزب کمونيست( مائوئيست ) افغانستان، در شماره ويژه اي از نشريه دروني حزب منتشر گرديده بود، بعد از تعديلات لازمه که مستلزم انتشار آن در شعله جاويد است، در نوشته حاضر انعکاس داده شده است. آن مطالبي از متن سند اصلي که خصلت دروني داشته اند، در اين نوشته انعکاس داده نشده اند. علاوتا مطالب معيني از متن اصلي از لحاظ نحوه بيان به قسمي مورد تعديل قرار گرفته اند که براي نشر در شعله جاويد مناسب و موزون باشند.
مطابق به ماده سيزدهم فصل دوم اساسنامه ( آئين نامه تشکيلاتي ) حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان ، پولينوم کميته مرکزي حزب بايد سال يکبار دائر گردد. متاسفانه حزب قادر نشد پولينوم دوم کميته مرکزي را يکسال بعد از تدوير پولينوم اول برگزار نمايد، بلکه توانست دو سال بعد از آن دائر نمايد. اين موضوع به عنوان يکي از مسائل قابل دقت در پولينوم دوم کميته مرکزي مورد توجه قرار گرفت و فيصله به عمل آمد که پولينوم سوم حتما يکسال بعد دائر گردد. گرچه مشکلات امنيتي و لوجيستيکي باعث گرديد که پولينوم سوم کميته مرکزي در موقع تعيين شده از قبل دائر نگردد، ولي حزب قادر شد که در مدت زمان نسبتا کمي بر اين مشکلات فايق آيد و پولينوم سوم را پس از چند هفته تعويق برگزار نمايد .
پولينوم سوم کميته مرکزي حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با شرکت اکثريت قريب به اتفاق اعضاي اصلي و علي البدل کميته مرکزي حزب برگزار گرديد.... .
پولينوم با ارائه گزارشات دفتر سياسي کميته مرکزي حزب در عرصه هاي ايدئولوژيک – سياسي ، تشکيلاتي ، روابط بين المللي ، نشراتي ، مالي ، فعاليت هاي ملي – دموکراتيک و مبارزات ويژه تدارکي براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي، به مثابه شکل مشخص کنوني جنگ خلق در افغانستان ، آغاز گرديد . گزارش عمومي توسط صدر کميته مرکزي حزب ارائه گرديد و اعضاي ديگر دفتر سياسي کميته مرکزي حزب نيز در عرصه هاي تشکيلاتي و فعاليت هاي ملي – دموکراتيک، گزارشات ويژه شان را ارائه کردند. پس از ارائه گزارشات دفتر سياسي به پولينوم، سائر رفقاي شرکت کننده در پولينوم نيز تا آنجائيکه لازم دانستند نکات تفصيلي معيني از گزارشات
مربوطه شان را به پولينوم تقديم کردند.
هر چند حل و فصل تفصيلي مسائل مطروحه در پولينوم مستلزم پيشبرد مباحثات طولاني و همه جانبه بود و اين امر طلب مي کرد که جلسات پولينوم چندين روز را در بر گيرد. اما به دليل شرايط امنيتي نسبتا ناگواري که در اثر پيدايش شرايط جنگي ناخواسته در منطقه مورد تدوير پولينوم به وجود آمد، پولينوم در همان ابتداي برگزاري تصميم گرفت که مجموع جلسات آن بيشتر از چند روز طول نکشد. به اين ترتيب پولينوم به حل و فصل اصولي مسائل مطروحه پرداخت و تدوين تفصيلي و نهائي فيصله ها را بر عهده دفتر سياسي کميته مرکزي گزاشت.   
مسائل ايدئولوژيک – سياسي و مبارزات ويژه تدارکي براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي دو مورد اصلي تمرکز مباحثات پولينوم را در ابتدا و انتهاي جلسات آن تشکيل دادند. عرصه هاي تشکيلاتي، روابط بين المللي و فعاليت هاي ملي – دموکراتيک مورد توجه و ارزيابي جدي قرار گرفتند و سائر عرصه ها نيز مورد دقت لازمه واقع شدند.
خلاصه ارزيابي ها و نتيجه گيري هاي پولينوم قرار ذيل ارائه مي گردد :
I -  مجموع مسائل ايدئولوژيک – سياسي در پنج عرصه مورد توجه و دقت قرار گرفتند :
1 : مسائل ايدئولوژيک – سياسي دروني حزب .
2 : مسائل ايدئولوژيک – سياسي دروني جنبش انقلابي انترناسيوناليستي .
3 : مبارزات ايدئولوژيک – سياسي عليه منحرفين چپ ( " سازمان پيکار ... اصوليت ... " ، " مائوئيست هاي افغانستان " ، سوسياليست هاي کارگري ، ... ) مبارزات ايدئولوژيک – سياسي عليه تسليم طلبان قبلا منسوب به چپ ( حزب آزاديخواهان ، حزب هماهنگي ملي ، سازمان روشنگران افغانستان ، سازمان رهايي و راوا   بقاياي تسليم طلب ساما و اخگر و غيره )
افشاي چهره هاي خائن و موقعيت يافته در درجات بالايي مقامات دولتي رژيم دست نشانده که قبلا به چپ منسوب بوده اند.
مطالبي پيرامون چند مسئله مبرم ايدئولوژيک – سياسي
مطالبي که ذيلا تحت عناوين جداگانه مطرح گرديده اند، در اصل در پولينوم سوم کميته مرکزي حزب کمونيست ( مائوئيست ) افغانستان مورد بحث قرار گرفته و قبلا در نشريه دروني مرکزي حزب بصورت دروني منتشر گرديده بودند. براي آماده کردن اين مطالب غرض نشر در شعله جاويد، نه تنها نحوه طرح آنها تغيير داده شده بلکه تغييرات معيني در خود متن نيز وارد گرديده است. بعضا مطالب مورد تعديل قرارگرفته اند و يا جديدا در متن وارد گرديده اند و همچنان مطالب معيني از متن اصلي به دليل دروني بودن شان در متن حاضر وارد نگرديده اند.


تباني و تقابل
امپرياليزم با فئوداليزم و نيمه فئوداليزم


سلطه سرمايه هاي امپرياليستي بر جهان بطور عموم در دوره استعماري تامين گرديد . در طي اين دوره در مجموع مناطق مستعمراتي و نيمه مستعمراتي جهان سه نتيجه مختلف ببار آمد:
1 – انتقال مناسبات سرمايه دارانه از کشور هاي استعمارگر به مناطق مستعمراتي و سرمايه داري شدن اين مناطق .
2 – تبديل شدن آشکار مناسبات فئودالي کهن به مناسبات نيمه فئودالي در کشور هاي مستعمره و نيمه مستعمره.
3 – ايجاد تغييرات اندک در مناسبات فئودالي کهن .
1 – انتقال مناسبات سرمايه دارانه از کشور هاي استعمار گر به مناطق مستعمراتي اي چون امريکاي شمالي ( ايالات متحده امريکا و کاناداي کنوني ) و استراليا به قسمي صورت گرفت که کلا چهره اين مناطق را تغيير داد و مناسبات سرمايه دارانه را بر اين مناطق مسلط و حاکم ساخت. قبل از ورود استعمارگران اروپايي به اين مناطق، مردمان بومي اين مناطق در مناسبات اقتصادي – اجتماعي ماقبل برده داري بسر مي بردند. استعمار گران اروپايي، بوميان سرخپوست امريکاي شمالي و ابوريچن هاي سياه پوست استراليايي را قتل عام کردند. بر پايه اين قتل عام نفوس بومي، مستعمره چيان اروپايي به سکنه اصلي و عمده اين سر زمين ها مبدل شدند و مناسبات اقتصادي – اجتماعي زادگاه اصلي شان را به اين مناطق انتقال دادند. به همين سبب ايالات متحده امريکا، کانادا و استراليا از مناسبات ماقبل برده داري راسا وارد مناسبات سرمايه دارانه گرديدند.
درين مناطق در واقع توپخانه سرمايه داري يک ويرانگري و قتل عام عمومي براه انداخت و بر پايه آنها نظام سرمايه داري را به سرعت بر اين مناطق مسلط ساخت.
2 – در مناطق وسيعي از آسيا، افريقا و امريکاي لاتين، استقرار سريع مناسبات سرمايه دارانه متحقق نگرديد.
در امريکاي لاتين مناسبات مسلط برده دارانه و ماقبل برده داري از بين برده شدند، ولي نظام مسلطي که بر جاي آنها نشست، سرمايه داري نبود بلکه نيمه فئوداليزم بود. 
در همين دوره بود که نه تنها در تعداد زيادي از کشور هاي مستعمره بلکه در کشور هاي نيمه مستعمره اي مثل چين ، ايران و ترکيه که هيچگاهي رسما به مستعمره مبدل نگرديدند  )صرفنظر از پارچه هاي جدا شده از قلمرو آن ها ) فيوداليزم کهن به نيمه فيوداليزم استحاله يافت و بطور عموم مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي و يا مناسبات نيمه مستعمراتي – نيمه فيودالي بر اين کشور هاي ماقبل سرمايه داري مسلط گرديدند . مثلا مناسبات نيمه فيودالي در دوره مستعمراتي در شبه قاره هند به وجود آمده بود . همين مناسبات يعني مناسبات مستعمراتي – نيمه فئودالي بود که دراواخر نيمه اول قرن بيست يعني آستانه ورود به نيمه دوم اين قرن، پس از خروج استعمارگران کهن انگليسي از هند، به مناسبات نيمه مستعمراتي – نيمه فيودالي مبدل گرديد .  
اما در تعداد ديگري از کشور هاي ماقبل سرمايه داري، مناسبات کهن فئودالي در دوره استعمار کهن تا حدي دچار تغيير و تحول گشتند اما نه در حدي که بتوان از تبديلي آشکار مناسبات فئودالي کهن به مناسبات نيمه فئودالي صحبت به عمل آورد. درين مورد مي توان از افغانستان به عنوان يک نمونه ياد کرد. افغانستان از سال 1839 تا سال 1919 يعني براي مدت هشتاد سال حالت مستعمراتي داشت. گرچه در طول اين دوره تغييراتي در مناسبات فئودالي کهن رونما گرديد، اما اين تغييرات در حدي نبودند که بتوان از تبديلي آشکار فيوداليزم به نيمه فيوداليزم صحبت به عمل آورد. تبديلي آشکار فئوداليزم به نيمه فئوداليزم بعد از تبديل شدن سلطه استعماري به سلطه نيمه استعماري آغاز گرديد، يعني از زمان آغاز سلطنت امان الله خان. البته در آن زمان از لحاظ جهاني و حتي منطقه يي هنوز دوره استعمار کهن پايان نيافته بود. دوره استعمارکهن از لحاظ  جهاني و منطقه يي بعد از جنگ جهاني دوم و بعد از بپا خيزي مبارزات ضد استعماري وسيع در جهان رويهمرفته به پايان رسيد.
به عبارت روشن تر، سرمايه هاي استعماري در مناطق آسيا، افريقا و امريکاي لاتين يا خود ايجاد کننده مناسبات نيمه فئودالي گرديد و يا اينکه  راه سازش و مماشات با فئوداليزم بومي را در پيش گرفت که نتيجه آن استحاله شدن تدريجي فئوداليزم کهن به نيمه فئوداليزم بود. با شروع قرن بيست که در واقع جهان وارد عصر امپرياليزم و انقلابات پرولتري گرديد و مبارزات ملي آزاديبخش خلق ها و ملل تحت ستم جهان، در پهلوي مبارزات پرولتارياي کشور هاي سرمايه داري به يکي از مولفه هاي انقلاب جهاني مبدل گرديد، رسالت پيشبرد مبارزات انقلابي عليه فئوداليزم و نيمه فئوداليزم همانند رسالت پيشبرد مبارزات ضد امپرياليستي در مناطق آسيا، افريقا و امريکاي لاتين بر عهده نيروهاي انقلابي پرولتري و انقلابات کارگري و نو دموکراتيک افتاد، در حاليکه سرمايه هاي امپرياليستي در اتحاد با نيمه فئوداليزم قرار داشت. از اينجا بود که انقلابات پيروزمند در عين سرنگوني سرمايه داري و سلطه امپرياليستي در مناطق وسيعي از جهان، ضربات کاري و مرگباري بر فئوداليزم و نيمه فئوداليزم نيز وارد آورد.
قبل از انقلاب اکتوبر ، در بخش هاي وسيعي از سرزمين تحت تصرف روسيه تزاري در آسياي ميانه ، قفقاز ، سايبريا و مناطق غير روسي خود جمهوري روسيه فعلي ، روابط نيمه فيودالي نيرومندي وجود داشت . انقلاب اين روابط را کاملا در هم ريخت و از بيخ و بنياد برکند . قبل از انقلاب در روسيه حاکميت استبدادي تزاري که در واقع حاکميت سياسي فيودالي بود ، بر روسيه مسلط بود . انقلاب اين حاکميت را سرنگون کرد . پيروزي انقلاب اکتوبر يک پشتوانه جهاني نيرومند براي مبارزات ضد ارتجاعي و بطور مشخص ضد فيودالي در جهان به وجود آورد .
انقلاب چين روابط نيمه فيودالي و فئودالي حاکم بر يک پنجم نفوس جهان را بطور ريشه يي و بنيادي سرنگون کرد و مبارزات ضد فيودالي در جهان را بصورت نيرومندي اعتلاي نوين بخشيد .

خلاصه ، تا حال نيمه فيوداليزم در مناطق وسيعي از جهان توسط انقلابات مورد ضربت قرار گرفته و سلطه اش را از دست داده است ( روسيه ، چين ، ويتنام ، کورياي شمالي ، البانيه و کيوبا ) . اين انقلابات فعلا در مجموع جا را براي ضد انقلاب سرمايه دارانه خالي کرده و شکست خورده اند ، اما نقش تاريخي شان را از لحاظ اختتام بخشيدن به سلطه نيمه فيوداليزم بطور قاطعي ايفا کرده اند . اکنون درتمامي اين کشور ها - که تقريبا يک چهارم نفوس دنيا و يک سوم نفوس کشور هاي تحت سلطه را در برگرفته اند – سرمايه داري وابسته به امپرياليزم حاکميت دارد و نه نيمه فيوداليزم.
در طي همين دوره ، سرمايه داري امپرياليستي، اگر ازيکجانب مناسبات فيودالي کهن را تا حدي مورد ضربت قرار داد ، ولي از جانب ديگر گرايش نيرومندي براي حفظ اين مناسبات و اتحاد با طبقه فيودال داشت. پيدايش مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي و همچنان مناسبات نيمه فيودالي - نيمه مستعمراتي ( که مطابق به بيان اساسنامه حزب اساسا با مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي هم ماهيت بوده و شکل به اصطلاح ملايم ترهمان مناسبات است ) ثمره همين گرايشات متضاد سرمايه داري امپرياليستي بود.
حتي بعد از آنکه انقلاب در شوروي سرنگون گرديد و سوسيال امپرياليزم شوروي و بلوک تحت رهبري اش به عنوان يک ابر قدرت امپرياليستي و يک بلوک امپرياليستي در عرصه جهاني قد علم کردند ، امپرياليزم غرب به رهبري امپرياليزم امريکا در هر کشور و منطقه اي که سوسيال امپرياليست ها به تقويت بورژوازي بيروکرات کمپرادور وابسته بخود مي پرداختند ؛ اينجا و آنجا آنها را به قدرت مي رساندند و از قدرت و حاکميتش دفاع مي کردند، نيروهاي فيودالي را به عنوان متحدين طبيعي شان مي يافتند و روي آنها تکيه مي کردند ، البته در پيوند با بورژوازي کمپرادور وابسته بخود شان . افغانستان را يک نمونه مشخص اين وضعيت مي توان به حساب آورد با شکست سوسيال امپرياليست هاي شوروي در افغانستان و فروپاشي رژيم بازمانده از دوران اشغال آنها ، حاکميت سرمايه داري بيروکراتيک وابسته به سوسيال امپرياليزم شوروي نيز به پايان رسيد و نيروهاي فيودال - کمپرادور به قدرت رسيدند . برعلاوه نبايد فراموش کرد که حاکميت غليظ فئودالي چند ساله طالبان در نيمه دوم دهه نود قرن گذشته و دو سال اول قرن بيست و يک ، حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم امپرياليست هاي امريکايي – انگليسي و وابستگان منطقه يي آنها را پشت سر خود داشت .

وقتي امپرياليست هاي امريکايي و انگليسي افغانستان را مورد حمله و تجاوز و اشغال قرار دادند ، در برخورد با نيروهاي فيودالي ، صرفا با رژيم طالبان طرف واقع شدند ، نه با تمام نيروهاي فيودالي و يا نيمه فيوداليزم در کليت آن . آنها بخش عمده نيروهاي فيودالي – به شمول بخش هايي ار رژيم ساقط شده طالبان – را زير چتر حمايت شان گرفتند و در چوکات رژيم دست نشانده به حاکميت رساندند همين جهت هم اکنون نيمه فيوداليزم در افغانستان عمدتا متحد امپرياليزم است و فقط بخش غيرعمده آن در وجود طالبان معارض ، و نه همه طالبان دوره امارت اسلامي ، با اشغالگران و رژيم دست نشانده شان طرف واقع گرديده است .

در مجموع مي توان گفت که خصلت هاي سرمايه دارانه نظام مستعمراتي کنوني حاکم بر افغانستان نسبت به خصلت هاي سرمايه دارانه نظام مستعمراتي دوره اشغالگري سوسيال امپرياليست ها ، به مراتب ضعيف تر و ناتوان تر است و مدت ها وقت به کار دارد تا بتواند به آن سطح برسد . . رژيم حامد کرزي در واقع يک رژيم فيودال – کمپرادور است ، يعني رژيمي که از اتحاد دو طبقه فيودال و بورژوازي کمپرادور تشکيل گرديده است و خصلت فيودالي آن بسيار غليظ تر از خصلت بورژوا کمپردوري آن است .
اين موضوع را در مورد عراق در نظر مي گيريم :

به جرئت مي توان گفت که عراق تحت سلطه امپرياليست هاي امريکايي – انگليسي و رژيم دست نشانده شان ، نسبت به عراق تحت سلطه رژيم صدام ، فيودالي تر است . هم اکنون نيروهاي فيودال – کمپرادور کرد ها و شيعيان تقريبا در مجموع و تعدادي از نيروهاي فيودال – کمپرادور عرب هاي سني در رژيم دست نشانده عراق جمع اند .درين اواخر امپرياليست هاي امريکايي حتي موفق شده اند که تعدادي از روساي قبائل عرب هاي سني باديه نشين را نيز به سوي خود جلب نمايند . در مقايسه با تمام اين نيروها ، بخش نيروهاي فئودالي در جبهه مخالف به وضوح بخش غيرعمده را تشکيل مي دهند . در سطح کل عراق مناسبات اجتماعي فيودالي وسيعا احيا شده است . اين موضوع را به خصوص در مورد زن ها به خوبي مي توان مشاهده کرد .

صهيونيست هاي اسرائيلي ، به عنوان بازوي نظامي – سياسي امپرياليست هاي امريکايي در منطقه ، در فلسطين با حماس طرف هستند ولي با دار و دسته محمود عباس هم اکنون در واقع متحد اند ؛ در لبنان با حزب الله طرف هستند ولي با رژيم حاکم بر لبنان و ارتش دولتي لبنان طرف نيستند. برعلاوه با رژيمهاي فيودال – کمپرادوري اردن و مصر نيز طرف نيستند . در سطح کل جهان عرب ، امپرياليست هاي امريکايي و متحدين شان با بخش عمده و مهم تر از آن با بخش حاکم نيروهاي فيودالي ( رژيم سعودي ، شيخ هاي خليج ، سلطان قابوس عمان ، ملک عبد الله اردن ، سلطنت مغرب ... ) متحد اند يا حد اقل طرف نيستند . در مقايسه با اين نيروها و قدرت هاي حاکم ، القاعده ، حماس ، حزب الله و بنياد گرايان معارض سودان واضحا بخش اقليت نيروهاي فيودالي در جهان عرب تلقي مي گردند .
در کشورهاي اسلامي بيرون از جهان عرب نيز نيروهاي فئودالي عمدتا متحدين امپرياليست ها محسوب مي گردند . مثلا دار و دسته اسلامي حاکم بر ترکيه ، نيروهاي فئودالي در پاکستان در وجود مسلم ليک حاکم ، حزب مردم و مسلم ليک نوازشريف و غيره و همچنان در اندونيزيا و بنگله ديش در وجود رژيم هاي حاکم و احزاب حاکم و اپوزيسيون . در مقايسه با اين نيروها ، نيروهاي فيودالي معارض در وجود احزاب سياسي و دسته هاي جنگي اسلامي به وضوح بخش اقليت و مهم تر از آن بخش غير حاکم را تشکيل مي دهند و موقعيت غير عمده اشغال مي کنند . در تاجکستان نيروهاي فيودالي اسلامي با نيروهاي بورژوايي وابسته حاکم به سازش رسيده اند و فعاليت قانوني دارند . بر عکس در ازبکستان با رژيم حاکم ، که ايضا رژيم بورژوايي وابسته است ، طرف واقع شده اند .
درين ميان جمهوري اسلامي ايران وضعيت ويژه اي دارد . پس از افغانستان و عراق ، قرار است ايران هدف بعدي تجاوز و اشغالگري امپرياليست هاي امريکايي باشد . اما نقشي که تا حال رژيم حاکم در ايران بازي کرده است ، عمدتا همکاري و همگامي با امپرياليست هاي امريکايي بوده است . بطور مشخص در رابطه با افغانستان و عراق ، جمهوري اسلامي ايران از حمله و تجاوز و اشغالگري امپرياليست هاي امريکايي بر اين دو کشور نفع برده است . هر دو رژيم طالبان و صدام حسين در افغانستان و عراق با رژِيم جمهوري اسلامي ايران دشمني مي ورزيدند و سرنگوني آن رژيم ها به شدت به نفع جمهوري اسلامي ايران تمام شد . علاوتا مناسبات ميان جمهوري اسلامي ايران و رژيم هاي دست نشانده در افغانستان و عراق رويهمرفته خوب و حسنه بوده و جمهوري اسلامي ايران يکي از حاميان منطقه يي اين رژيم ها به شمار مي رود .
يقينا چنانچه امپرياليست هاي امريکايي ايران را مورد حمله قرار دهند ، وضعيت فرق خواهد کرد ، ولي در حال حاضر جمهوري اسلامي ايران در رابطه با افغانستان و عراق ، عمدتا با امپرياليست هاي امريکايي همکاري و همگامي دارد . اما در عين حال اين وضعيت مانع از آن نمي شود که امپرياليست هاي امريکايي نيروهاي فئودالي مخالف جمهوري اسلامي ايران را بصورت مستقيم و غير مستقيم عليه جمهوري اسلامي ايران مورد حمايت قرار دهند و يا بر عکس جمهوري اسلامي ايران کمک هايي به طالبان در افغانستان برسانند همچنين است وضعيت در بيرون از کشور هاي اسلامي . نتيجه اينکه هم اکنون نيز امپرياليست ها ، بخصوص امپرياليست هاي امريکايي ، عمدتا با نيروهاي فيودالي متحد هستند و فقط با بخش هاي غير عمده آنها طرف واقع شده اند دوام و بقاي مناسبات نيمه فئودالي از يکطرف و ايجاد تحول تدريجي و قسماغير تدريجي در آن - و درهر حال شديدا درد آور براي توده هاي مردم – به سوي مناسبات سرمايه داري و يا تبديل شدن آن به مناسبات سرمايه داري وابسته نيز ثمره گرايشات متضاد سرمايه داري امپرياليستي است. در کشورهايي مثل کورياي جنوبي ، تايوان ، ماليزيا ، سنگاپور، دوبي و افريقاي جنوبي نيز ديگر نظام مسلط اقتصادي – اجتماعي را نيمه فيوداليزم نمي سازد ، بلکه سرمايه داري وابسته به امپرياليزم مي سازد . شايد بتوان کشورهاي ديگري از مناطق آسيا ، افريقا و امريکاي لاتين را در اين ليست شامل نمود .
به اين ترتيب مجموع کشور هاي تحت سلطه داراي نظام مسلط سرمايه داري وابسته تقريبا بدون کم و کاست نصف نفوس کشور هاي تحت سلطه را در مي گيرد . به عبارت ديگر نيمه فيوداليزم در پنجاه فيصد از مناطق تحت سلطه جهاني ، جايش را به سرمايه داري وابسته داده است و به اين ترتيب پنجاه فيصد از نيروي جهاني آن نسبت به اواسط قرن بيست، کاسته شده است .
در کشور هاي ديگر تحت سلطه که نيمه فيوداليزم کماکان نظام اقتصادي – اجتماعي مسلط را تشکيل مي دهد نيز اين نظام به پيمانه هاي مختلفي يا توسط مبارزات انقلابي مورد ضرت قرارگرفته و يا توسط سرمايه هاي امپرياليستي به طرف سرمايه داري شدن بيشتر استحاله گرديده است همان طوري که قبلا گفتيم ، از همان زماني که سرمايه داري به مرحله امپرياليزم پا گزاشت، سياست استحالوي را در قبال فيوداليزم در کشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره در پيش گرفت که اولين نتيجه آن مبدل شدن فيوداليزم کهن به نيمه فيوداليزم بود.  از آن پس نيز سياست استحالوي مذکور دوام يافته است . در نتيجه همين سياست است که اکنون با گذشت يک قرن از وارد شدن سرمايه داري به مرحله امپرياليستي ، کماکان در نيمي از کشور هاي تحت سلطه نيمه فئوداليزم حاکم است .
البته هم اکنون تقريبا نيمي از کشور هاي تحت سلطه ديگر بطور مسلط داراي نظام هاي سرمايه دارانه وابسته هستند . ولي اين تحول ، يعني بر افتادن نظام فيودالي، بطور بسيار عمده اي در اثر انقلابات ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي در اين کشور ها به وقوع پيوسته است و فقط در موارد معيني سياست هاي استحالوي امپرياليست ها در قبال فيوداليزم به چنين نتيجه اي منجر گرديده است .
مفهوم ساده و عام فهم سياست استحالوي ، سياست ايجاد تغييرات تدريجي بدون تقابل و رويارويي است . چرا امپرياليزم در قبال فيوداليزم سياست ايجاد تغييرات تدريجي را پيش مي برد ؟
سرمايه داري به عنوان يک شيوه توليد تاريخا متفاوت با شيوه توليد فيودالي نمي تواند عليه فيوداليزم طرف واقع نشود . اما در عين حال سرمايه داري امپرياليستي معمولا حفظ مناسبات نيمه فئودالي در کشور هاي تحت سلطه را به نفعش مي بيند تا از نيروهاي کار مقيد و نيمه مقيد اين کشور ها بصورت ارزان استفاده نمايد ، منابع مواد خام ارزان اين کشور ها را مورد غارت قرار دهد و تجارت نا متوازن را براين کشور ها تحميل نمايد .در نتيجه تداخل اين دو گرايش متضاد سرمايه هاي امپريالثيستي در قبال فيوداليزم است که سياست استحالوي سرمايه داري امپرياليستي در قبال فيوداليزم شکل مي گيرد . اما علاوه از اين دليل اصلي، تحت شرايط معين ديگري نيز سرمايه هاي امپرياليستي به دفاع از مناسبات نيمه فيودالي در کشور هاي تحت سلطه مي پردازد :
– 1 در صورتيکه اين مناسبات توسط مبارزات انقلابي توده ها مورد تهديد قرار بگيرد .مثلا امپرياليزم از نيمه فيوداليزم در قبال مبارزات انقلابي تحت رهبري حزب کمونيست چين دفاع مي کرد . هم اکنون در نيپال نيز وضع به همين منوال است .
– 2 در صورتيکه رقابت ميان امپرياليست ها ، ضرورت دفاع از اين مناسبات را براي يک يا چند قدرت امپرياليستي به وجود بياورد . مثلا امپرياليست هاي غربي از نيمه فيوداليزم در افغانستان در قبال سياست هاي بورژوا بيروکرات کمپرادوري سوسيال امپرياليست هاي شوروي و دست نشاندگان شان دفاع به عمل مي آوردند .

مجموعه اين عوامل باعث مي گردد که بطور عموم سياست استحالوي سرمايه داري امپرياليستي در قبال فيوداليزم شکل بگيرد . البته در صورتي که رقابت هاي بين الامپرياليستي و يا مقابله عليه انقلاب تقاضا کند که معرفي مناسبات سرمايه دارانه وابسته به نحو نسبتا تندي در اين کشور ها معرفي گردد ، اين سياست استحالوي شکل نسبتا تندي را بخود مي گيرد . مثلا در مورد کورياي جنوبي ، تايوان و هانگ کانگ در گذشته چنين بوده است. اما بطورعموم سياست استحالوي بصورت غير شديد پيش برده مي شود .

مناسبات نيمه فئودالي – نيمه مستعمراتي حاکم بر کشور هاي تحت سلطه و همچنان مناسبات سرمايه داري – نيمه مستعمراتي حاکم بر اين کشور ها در خدمت اقتصاد و سياست امپرياليستي در شکل نو مستعمراتي آن قرار دارد . اين خدمتگزاري وقتي به خدمتگزاري مستقيم براي ميليتاريزم امپرياليستي مبدل مي گردد که حالت نيمه مستعمراتي اين کشور ها به حالت مستعمراتي مبل گردد يعني اين کشور ها مورد تجاوز و اشغالگري مستقيم امپرياليستي قرار بگيرند . در چنين حالتي نيازي براي استحاله کردن مناسبات فيودالي به شديد ترين وجه ، وجود ندارد و امپرياليزم نيز چنين سياستي را تعقيب نمي نمايد . مثلا اينچنين سياستي در مورد افغانستان و عراق به مشاهده نمي رسد .براي بررسي اين موضوع نيازي به رفتن به اقصي نقاط جهان نيست.
مثلا در افغانستان مناسبات نيمه فيودالي حاکم اساسا مورد ضربت قرار نگرفته ، نيمه فيوداليزم در روبنا در وجود جمهوري اسلامي افغانستان نهادينه شده و رشد عوامل سرمايه دارانه ، نه بصورت تند و به شديد ترين وجه بلکه بصورت بطي و کند جريان دارد ، آنهم در حاليکه مناسبات نيمه فيودالي در عرصه زيربنا و روبنا نه تنها حفظ ميگردد بلکه از جوانب معيني باز توليد نيز مي شود .
اگر افغانستان کنوني را با افغانستان زمان تسلط سوسيال امپرياليزم شوروي و مزدوران شان مقايسه کنيم ، نه تنها مناسبات نيمه فيودالي به شديد ترين وجه استحاله نشده بلکه وسيعا باز توليد گرديده است ، در حاليکه عوامل سرمايه دارانه در آن وسيعا به نابودي کشانده شده است .
در مورد عراق ميبينيم که عراق کنوني از هر حيث نسبت به عراق زمان صدام حسين نيمه فيودال تر است، در حاليکه عوامل سرمايه دارانه دران که عمدتا در سکتور دولتي متمرکز بود، وسيعا منهدم و ويران گرديده است .
يقينا گسترش سرمايه هدف سرمايه داري امپرياليستي و بطور عموم سرمايه داري است .اما اين هدف صرف از طريق از ميان برداشتن مناسبات توليدي ماقبل سرمايه داري بدست نمي آيد ، بلکه تحت شرايط خاصي مستلزم استفاده از مناسبات توليدي مذکور است . مثلا در گذشته گسترش سرمايه داري در امريکا مستلزم آن بود که سرمايه داري وسيعا از مناسبت برده دارانه استفاده به عمل آيد . حتي هم اکنون ، نه در اقصي نقاط جهان ، بلکه در خود ايالات متحده امريکا ، گسترش سرمايه مستلزم استفاده از اشکال نيمه برده دارانه استثمار است .
درين اواخر وزارت خارجه ايالات متحده امريکا ، سند مفصلي را در مورد قاچاق انسان به نشر سپرده که در آن واضحا به موجوديت مناسبات نيمه برده دارانه در رابطه با کارگران آواره کشورهاي تحت سلطه در کشور هاي امپرياليستي ، منجمله در خود ايالات متحده امريکا ، اعتراف گرديده است . اين سند بخصوص در مورد اعمال اينگونه مناسبات نيمه برده دارانه بالاي " کارگران صنعت سيکس " انگشت گزاشته است . اينها زنان و دختران جواني اند که از کشور هاي تحت سلطه و حتي کشور هاي اروپاي شرقي به کشور هاي امپرياليستي غرب تحت لفافه کاريابي قاچاق مي شوند و از فاحشه خانه ها سر در مي آورند .

هدف گسترش سرمايه در کشور هاي تحت سلطه ، الزاما با استحاله کردن مناسبات نيمه فيودالي به شديد ترين وجه بدست نمي آيد ، بلکه در حالات و شرايطي حفظ اين مناسبات و باز توليد اين مناسبات و يا استحاله تدريجي آن را طلب مي نمايد.