Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

شماره بیست و دوم        دوره سوم        عقرب 1388 (دسمبر 2009 )

برگزاري موفقيت آميز
چهارمين پولينوم كميته مركزي حزب كمونيست (مائوئيست ) افغانستان

 

چهارمين پولينوم كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با شركت اكثريت قريب به اتفاق اعضاي اصلي و علي البدل كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با موفقيت برگزار گرديد. تنها يكي از اعضاي اصلي كميته مركزي و يكي از اعضاي علي البدل كميته مركزي بخاطر مشكلات در مسافرت و مشكلات شخصي نتوانستند در پولينوم شركت نمايند.
مقدمتا پولينوم با ارائه گزارش در مورد چگونگي اجراآت فيصله هاي پولينوم سوم كميته مركزي و دستاورد ها و كمبودات اين اجراآت و دلايل دستيابي و عدم دستيابي به آنها، توسط صدر كميته مركزي حزب، شروع گرديد و متعاقبا سائر اعضاي دفتر سياسي كميته مركزي و همچنان چند رفيق ديگر شركت كننده در پولينوم گزارشات تكميلي شان را ارائه كردند. پس از آن بحث و تبادل نظر در مورد گزارشا ت ارائه شده توسط تمامي رفقاي شركت كننده در پولينوم پيش برده شد و نتيجه گيري هاي نهايي به اتفاق آراء به تصويب رسيدند.
پولينوم مسائل و مباحث مطروحه در جنبش انقلابي انترناسيوناليستي را به عنوان يكي از مباحث محوري مورد ارزيابي و دقت قرار داده و مبارزه علني آغاز شده عليه خط انحرافي تسليم طلبانه كنوني مسلط بر حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست )، توسط حزب ما را جدا حمايت نمود و خواهان ادامه عميق تر و گسترده تر آن گرديد و در عين حال جوانب نادرست برخورد حزب به مواضع و عملكرد هاي حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) را مورد انتقاد قرار داده و عوامل مهم اين نوع برخورد را مشخص نمود.
پولينوم، آنچه را كه حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) بنام راه " راه پاراچاندا " مطرح كرده و مدعي است كه اين " راه "  داراي ابعاد بين المللي بوده و ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم را تكامل داده است، به مثابه لب و لباب خط انحرافي تسليم طلبانه كه دستاورد هاي ده ساله جنگ خلق در نيپال را بر باد نموده و يك حزب رزمنده مائوئيست را به يك حزب سهيم در حاكميت ارتجاعي نيمه فئودالي – نيمه مستعمراتي تبديل نموده است، مشخص نمود.
پولينوم روي ضرورت تكامل ايدئولوژيك كمونيزم علمي به سطوح عالي تر از طريق درك اصولي و تطبيق خلاقانه ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم در شرايط مشخص انقلابات كشور هاي مختلف و شرايط مشخص انقلاب جهاني و جمعبندي تئوريك از آنها بر اساس دستاورد هاي عمومي سه عرصه پراتيكي مبارزات طبقاتي، مبارزات توليدي و آزمون هاي علمي كل جامعه بشري، تاكيد نمود. اما در عين حال طرز ديد و برخورد خام و عجولانه و در عين حال فرصت طلبانه اي را كه صرفا با اتكاء به يكسلسله دستاورد هاي مبارزاتي در جنگ خلق در پيرو و نيپال باعث مطرح شدن " انديشه گونزالو " و " راه پاراچاندا " توسط حزب كمونيست پيرو و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) گرديده و نهايتا همان دستاورد ها را پامال نمود، قويا مردود شمرد. پولينوم تاكيد نمود كه بايد عليه اين طرز ديد و برخورد و هر گونه تبارز عملي و تئوريكي ديگر آن نيز، كه در بهترين حالت مي تواند يك حركت خام عجولانه و يك ادعاي ميان تهي فرصت طلبانه باشد و در بد ترين حالت يك حركت و ادعاي برتري طلبانه و رويزيونيستي آشكار، در سطح مشمولين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و كل جنبش كمونيستي بين المللي، مبارزه جدي و قاطع صورت بگيرد.
پولينوم روي ضرورت مبارزه براي حفظ وحدت اصولي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و تكامل و گسترش اصولي اين وحدت توسط حزب ما و تمامي مشمولين ديگر جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، به مثابه يك وظيفه و مسئوليت اساسي مبارزاتي مبتني بر انترناسيوناليزم پرولتري، تاكيد نموده و هر گونه حركت مبتني بر خود محوري سهل انگارانه در سطح جنبش را غير اصولي و زيانبار بحال كل جنبش و يكايك مشمولين آن، ارزيابي نمود.  
پولينوم يكبار ديگر، تكيه استوار حزب ما بر خط ايدئولوژيك – سياسي و تشكيلاتي تعيين شده در برنامه و اساسنامه حزب ( هويت پرولتري؛ ايدئولوژي رهنما يعني ماركسيزم – لنينزم – مائوئيزم؛ انترناسيوناليزم پرولتري؛ هدف غايي كمونيستي، برنامه حداكثر سوسياليستي و برنامه حد اقل دموكراتيك نوين براي گذار به برنامه حد اكثر و جنگ خلق – كه شكل مشخص كنوني آن جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي است - و همچنان تشكيلات حزبي مبتني بر اصول تشكيلاتي، ساختار تشكيلاتي و انضباط تشكيلاتي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي ) را به مثابه اساس موجوديت مبارزاتي انقلابي پرولتري حزب اعلام نمود. برين پايه، با توجه به تغييرات و تحولات اوضاع در سطح كشور، منطقه و جهان و جمعبندي از تجارب، دستاورد ها و كاستي هاي مبارزاتي خود حزب ما و جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و كل جنبش كمونيستي بين المللي، پولينوم ضرورت وارد نمودن تعديلات، اصلاحات، تنقيصات و اضافات معيني در برنامه و اساسنامه را مورد تائيد قرار داد و فيصله نمود كه اين ضرورت بايد مبتني بر مبارزات خطي و طبق طريقه كار تعيين شده در ائين نامه تشكيلاتي حزب ( فصل دوم اساسنامه حزب ) بصورت درست و اصولي تامين گردد.     
پولينوم يكبار ديگر تاكيد به عمل آورد كه در شرايط اشغال كشور و موجوديت حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده، جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي براي اخراج اشغالگران از كشور و سر نگوني رژيم دست نشانده، شكل مشخص كنوني جنگ خلق ( استراتژي مبارزاتي حزب براي دستيابي به انقلاب دموكراتيك نوين در افغانستان ) است و مبتني بر اين وظيفه و مسئوليت عمده مبارزاتي كنوني، تدارك براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي، وظيفه و مسئوليت محوري مبارزاتي كنوني حزب ما محسوب مي گردد. پولينوم طولاني شدن بيش از اندازه اين مرحله تداركي مبارزاتي را جدا مورد انتقاد قرار داده و در عين حاليكه در مورد خطر مبدل شدن شعار " مبارزه براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي " به يك شعار كاملا خشك و خالي قويا هوشدار داد، كمي ها و نواقص مبارزاتي حزب در طول چند سال گذشته درين مسير و راه هاي رفع آنها را مورد ارزيابي قرار داد. پولينوم تدارك اصولي منطقه يي و جهاني براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي را، ضمن تكيه اساسي بر مبارزات تداركي حزبي، توده يي و نظامي در كشور به مثابه اساس و نيروي محركه پايه يي اين مبارزات، يك شرط مهم و ضروري آغاز و پيشبرد موفقانه اين جنگ اعلام نمود.
يك بخش از اسناد تفصيلي مبتني بر فيصله ها و تصميم گيري هاي پولينوم چهارم كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، در روز هاي آينده بصورت بيروني منتشر خواهند شد. اما بخش ديگري از اين اسناد تفصيلي، بنا به دلايل گوناگون فعلا نميتوانند بصورت بيروني منتشر گردند و صرفا بصورت دروني انتشار مي يابند. هر يك از اين اسناد تا موقعيكه ضرورت ايجاب نمايد به مثابه اسناد دروني باقي خواهند ماند.

 

كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
اول سنبله 1388 ( 23 اگست 2009

 

شكست فضاحت بار نمايش انتخاباتي اشغالگرانه و خائنانه ملي

 

بازي نمايشي دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي پايان يافت و كرزي برنده اين بازي اعلام گرديد. اما در پايان اين بازي رژيم و اشغالگران سازنده و حمايت كننده آن، در موقعيت بهتري قرار نگرفته اند، بلكه بحران مشروعيت بيشتر از پيش دامن شان را گرفته است.
" كمسيون انتخابات " انتصابي، پس از برگزاري دور اول دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم دست نشانده، ادعا كرد كه نزديك به شش ميليون (6000000 ) نفر در انتخابات شركت كرده اند و حامد كرزي با بدست آوردن بيشتر از 54 در صد مجموع آراء، برنده انتخابات است.
اما بر همگان روشن بود كه بخش بزرگي از اين شش ميليون راي، تقلبي هستند. كشمكش چند هفته يي ميان
گردانندگان اشغالگر اين بازي فريبكارانه و پوشـــالـــي

هاي روي صحنه اين نمايش مضحك ( كانديداها ) منجر
بدان گرديد كه " كمسيون بررسي شكايات انتخاباتي " در حدود يك ميليون و سيصد هزار ( 1300000 ) راي از ميان مجموع آراء شمرده شده توسط " كمسيون انتخابات " را به عنوان آراء تقلبي نشاني نمايد. مطابق به اين محاسبه، در حدود يك ميليون ( 1000000 ) راي تقلبي به حامد كرزي، تقريبا دوصد هزار ( 200000 ) راي تقلبي به عبدالله، نود هزار ( 90000 ) راي تقلبي به بشر دوست و در حدود ده هزار ( 10000 ) راي تقلبي به چند كانديد ديگر تعلق گرفت. در نتيجه، مجموع آراء مربوط به حامد كرزي به كمتر از پنجاه فيصد پائين آمد، در حاليكه مجموع آراء مربوط به عبدالله از 28 فيصد به 32 % بالا رفت و طبق حكم قانون اساسي رژيم، برگزاري دور دوم انتخابات رياسـت جـمـهـوري رژيم، ميان اين دوكانـديــد
ضروري گرديد.
گفتـه هـاي غيـر رسـمي مـنـابـع نـزديـك بـه " كمسيون
انتخابات " رژيم حاكي است كه مجموع آراء تقلبي در اصل تقريبا يك ميليون و هشتصد هزار ( 1800000 ) راي بوده است و چون" كمسيون بر رسي شكايات انتخاباتي " از طريق نمونه گيري به بررسي آراء تقلبي پرداخت، توانست صرفا بخشي از مجموع آراء تقلبي را نشاني نمايد. مطابق به اين محاسبه، مجموع افراد شركت كننده در انتخابات كمي بيشتر از چهار ميليون ( 4000000 ) نفر بوده اند و اين در حالي است كه قبل از برگزاري انتخابات، " كمسيون انتخابات " رژيم، اعلام كرده بود كه هفده ميليون ( 17000000 ) راي دهنده در افغانستان وجود دارند. در اين محاسبه، مجموع آراء مربوط به پناهندگان افغانستاني در كشور هاي خارجي كه صرفا در پاكستان و ايران تقريبا به سه ميليون ( 3000000 ) راي مي رسد، منظور نگرديده است. در اولين انتخابات رياست جمهوري رژيم، پناهندگان افغانستاني مقيم در پاكستان و ايران در انتخابات سهم داده شدند، اما در دومين انتخابات، رژيم و اربابان خارجي اش قادر نگرديدند، بازي انتخاباتي شان را در ميان اين پناهندگان براه بيندازند و اين امر در حد خود شكستي را براي آنها رقم زد.
به اين ترتيب، طبق ادعاي نهايي مقامات اعلام كننده نتيجه نهايي انتخابات، مجموع افراد شركت كننده در دور اول دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي، صرفا بيست و سه و نيم فيصد ( 5/23 % ) مجموع افراد داراي حق راي در داخل كشور ( چهار ميليون از مجموع هفده ميليون ) و صرفا بيست فيصد ( 20 % ) مجموع افراد داراي حق راي در داخل كشور و ايران و پاكستان ( چهار ميليون از مجموع بيست ميليون ) بوده اند. به يقين رقم واقعي افراد شركت كننده در انتخابات، خيلي كمتر از رقم نهايي اعلام شده بوده است. بعضي از كانديداهاي شكست خورده تخمين زده اند كه سه ميليون نفر در انتخابات شركت كرده اند. اين رقم، 15 % مجموع افراد داري حق راي در داخل كشور و ايران و پاكستان را تشكيل مي دهند.
با توجه به همين شكست فاحش سياسي در دور اول انتخابات، نتايج دور دوم آن از قبل معلوم و مشخص بود. به همين جهت، كانديد جناح حاكم رژيم ( حامد كرزي )، در ابتدا عليه نتيجه گيري نهايي " كمسيون بررسي شكايات انتخاباتي " به مخالفت پرداخت و از پذيرش آن سر باز زد. اما چون گردانندگان خارجي و همچنان پوشالي هاي روي صحنه اين نمايش نتوانستند در مورد ناديده گرفتن كامل تقلبات صورت گرفته به توافق برسند و " بحران انتخاباتي " اي كه اوج گرفت، حتي نمايندگي " سازمان ملل متحد " در افغانستان را قويا در هم پيچاند. كانديد جناح حاكم رژيم، اجبارا و تحت فشار هاي شديد داخلي و خارجي به پذيرش نتيجه گيري نهايي " كمسيون بررسي شكابات انتخاباتي " تن داد.
ولي " بحران انتخاباتي " اوج گرفته، پس از آنكه " كمسيون انتخابات " رژيم، نتيجه گيري نهايي مذكور و ضرورت برگزاري دور دوم انتخابات ميان دوكانديد پيشگام در دور اول را رسما اعلام نمود، نيز پايان نيافت. جناح عبدالله كه از همان ابتداي تدارك و برگزاري انتخابات، " كمسيون انتخابات " را، به مثابه يك كمسيون گمارده شده توسط كرزي، كاملا طرفدار وي مي دانست، پس از يكسلسله مشاورات باهمي، سرپرستي و نظارت اين كمسيون بر دور دوم انتخابات را نپذيرفت و بخاطر احتراز از " خود كشي سياسي " جناحي، يعني شكست قطعي جناحي  و جلوگيري از " انتحار سياسي " كليت دموكراسي پوشالي يعني شكست فاحش تر كليت بازي انتخاباتي نسبت به دور اول، برطرفي رئيس كمسيون و تغييرات ديگري در حكومت را به عنوان پيش شرط هاي شركت در دور دوم مطرح كرد. اما چون جناح كرزي اين پيش شرط ها را كاملا رد كرد، عبدالله عبدالله به عنوان اعتراض اعلام كرد كه از شركت در دور دوم انتخابات ابا مي ورزد.
به اين ترتيب، در حاليكه دور اول انتخابات رياست جمهوري رژيم، با رونما شدن فضاحت بار تقلبات وسيع در آن، بي نتيجه پايان يافته بود و برگزاري دور دوم هم با موجوديت صرفا يك كانديد در صحنه، " قانونا " ناممكن بود، همه گردانندگان خارجي " نمايش "، براي پايان دادن به " بحران انتخاباتي" رژيم، سريعا به توافق رسيدند و سرمنشي " سازمان ملل متحد " به كابل آمد تا اين توافق را در عمل پياده نمايد. " كمسيون انتخابات " رژيم، به اتفاق آراء تمامي هفت نفر عضو خود، ضرورت و امكان برگزاري دور دوم انتخابات را منتفي دانست و حامد كرزي را برنده انتخابات اعلام كرد. بلا فاصله پيام هاي تبريكيه از نيويارك و واشنگتن و مراكز كشور هاي اروپايي به سوي حامد كرزي، بخاطر دستيابي به اين " پيروزي درخشان"، سرازير گرديد.
در چـنـيـن جـوي، كانـديـداي بـازنـده اين سـرهـم بـنـدي
" دموكراتيك "، صرفا توانست به اعلام مخالفت لفظي عليه اين اقدام " فاقد بنياد قانوني " دست بزند و توام با آن از طرفداران خود خواست كه از دست زدن به هر گونه اقدام غير قانوني اجتناب ورزند.   
بدينسان بازي انتخاباتي ايكه در دور اول آن، قوت هاي
نظامي اشغالگر و پوشالي ســيــصد هزار ( 300000 )
نفري، تامين امنيت آن را بر عهده گرفتند و تنها در روز برگزاري انتخابات تقريبا صد ( 100 ) نفر كشته و زخمي دادند ، تقريبا سيصد ميليون (300000000 ) دالر امريكايي از بودجه اشغالگران مستقيما خرچ برداشت، نزديك به يكصد و هفتاد هزار ( 170000 ) كارمند استخدام شده موقتي و غيرموقتي " كمسيون انتخابات " رژيم براي آن فعاليت كردند و براي بيشترنشان دادن ميزان شركت راي دهندگان در آن، يكجا با سائر اراكين حكومتي، " مبتكرانه " دست به تقلبات وسيع انتخاباتي زدند و از همه مهم تر اينكه در جريان كار براي تعيين نتيجه نهايي آن، گردانندگان خارجي و پوشالي هاي داخلي روي صحنه اين نمايش، تا آخرين حد توان شان، همديگر و نتيجتا كل پروسه را رسوا و مفتضح كردند، با يك اقدام " غير انتخاباتي " دستوري هفت نفره و اعلام مخالفت لفظي و بي مفهوم كانديد بازنده اعلام شده، پايان يافت.
در جريان اين كشمكش دو و نيم ماهه، از 29 اسد تا 12 عقرب، تمامي گردانندگان خارجي و پوشالي هاي داخلي سعي كردند كه نمايش انتخاباتي به خوبي و خوشي به سر انجام رسد؛ منجمله متناوبا سعي كردند بصورت رسمي و يا غير رسمي ائتلافي ميان جناح كرزي و جناح عبدالله به ميان آورند. اما اوضاع آنچنان براي شان ناگوار بود كه تمامي اين كوشش ها به ناكامي انجاميدند. در نتيجه رژيم فاسدي كه بنا به اعتراف خود رئيس جمهور آن، به شدت بد نام است، عميق تر و وسيع تر از قبل در بحران فرو رفت. دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم، بجاي اينكه باعث تقويتش گردد، بيشتر از پيش و به شدت بحران مشروعيت رژيم را عمق و وسعت بخشيد. اين امر را سردمداران قصر سفيد و دفتر نمايندگي " سازمان ملل متحد " در افغانستان نيز به روشني درك كرده و صريحا مورد اعتراف قرار داده اند. اما تلاش هاي شان براي بيرون رفت از اين مخمصه، نه تنها بي حاصل است، بلكه آشفتگي هاي شان را بيشتر و بيشتر مي سازد.
هنوز پيام هاي تبريكيه واشنگتن و نيويارك به مناسبت انتصاب كرزي بحيث رئيس جمهور رژيم از سوي " كمسيون انتخابات " انتصابي خودش، در گوش ها طنين انداز است كه اوباما براي رژيم اولتيماتوم صادر ميكند كه بايد در ظرف شش ماه آينده مشروعيت بدست آورد ورنه اجبارا پشتش را خالي خواهد كرد و نماينده عالي " سازمان ملل متحد " در افغانستان، از رژيم مي خواهد كه جنگ سالاران و جنايتكاراني را كه يكجا با اعوان و انصار شان پايه اجتماعي رژيم را تشكيل مي دهند، از دستگاه دولتي تصفيه نمايد.
اينها كيانند؟ فـهيم، خليـلي، دوسـتم، اسـماعيل، محقـق،
سياف، مجددي، گيلاني، سيد منصور، ولي كرزي و هم قماشان ديگر شان. بدون وجود اينها؛ وجود رژيم كرزي قابل تصور نيست و اينها يكجا با خود كرزي و مداحان و دلقكان " مدرن " دور دسترخوانش، سردمداران داخلي جنايت و فساد غير قابل اصلاح رژيم را تشكيل مي دهند. اما منبع بين المللي فساد در افغانستان كنوني، همان هايي اند كه در حال حاضر انگشت انتقاد بالاي رژيم بلند كرده اند و براي زدودن فساد از جان و تن مولود سراپا فاسد خود شان، اشك تمساح مي ريزند. اينچنين وضعيتي در واقع نشاندهنده آشفتگي روز افزوني است كه سراسر كمپ اشغالگران و دست نشاندگان شان را فرا گرفته است. در چنين جوي، هر بخشي از مشمولين اين كمپ مي كوشد گناه آشفتگي روز افزون كل كمپ را به گردن يك يا چند بخش ديگر بيندازد و خود را پاك و منزه جلوه دهد. اينها به آن مجرميني مي مانند كه در دادگاه، بالاي همديگر شهادت مي دهند.
درين ميان، نقش به شدت فريبكارانه اپوزيسيون شكل گرفته از درون بازي انتخاباتي اخير در آينده، نبايد از نظردور داشته شود. هسته اصلي اين اپوزيسيون را بخشي از مرتجعين جنايتكار " جمعيت اسلامي " و " شوراي نظار " تشكيل مي دهند كه چهره هاي برجسته آن، رباني، عبدالله، برادران مسعود و عطامحمد نور هستند. جناياتي را كه دولت اسلامي تحت رهبري رباني – مسعود در طي چند سال حاكميت متزلزل خود، مرتكب شدند، همه بخاطر دارند، به ويژه شهريان كابل. نه تنها نيروهاي نظامي مربوط به همين حاكميت ارتجاعي و وطنفروش، پس از تجاوز نيروهاي امريكايي و انگليسي بر افغانستان، راه ورود قوت هاي زميني اشغالگر به كشور را هموار كردند، بلكه جناح هاي مختلف سياسي شامل در حاكميت مذكور، نقش برجسته اي در شكلدهي رژيم دست نشانده بازي كرده اند و كماكان بخش مهمي از رژيم را تشكيل مي دهند. بنابرين وطنفروشي ها، جنايات، فساد عميق و گسترده، قاچاق مواد مخدر و در يك كلام مجموع خيانت هاي كرزي و اعوان و انصارش در حق كشور و مردمان كشور، در عين حال خيانت هاي اين اپوزيسيون فريبكارانه نيز هست. اين اپوزيسيون عليه جناح كرزي يك مسابقه وقيحانه براي وطنفروشي براه انداخته و در تلاش است كه خود را نسبت به آن جناح، در قبال " جامعه جهاني " ( اشغالگران امپرياليست ) همنوا تر ( گوش به فرمان تر ) نشان دهد. نقش اين اپوزيسيون قانوني در آينده اين خواهد بود كه براي عناصر ناراض از حكومت كرزي، يك جال فريب پهن نمايد و كوشش كند كه از گام گزاشتن آنها به ميدان مبارزه و مقاومت عليه اشغالگران و كليت رژيم پوشالي جلوگيري به عمل آورد. بايد در قبال اين فريبكاري هوشيار بود و جدا عليه آن مبارزه كرد.
پايان يافتن بازي نمايشي دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي، از طريق " غير انتخاباتي "، شكست فضاحت بار اين بازي اشغالگرانه و خائنانه ملي و پيروزي حركت مقاومت طلبانه تحريم اين " انتخابات " توسط اكثريت قريب به اتفاق مردمان ما را رقم زد. اين امر، يك پيشروي ظفرمندانه كل جنبش مـقـاومـت عـليـه اشــغالـگران و دسـت نشـاندگان شــان
محسوب ميگردد. بر ماست تا از اين پيروزي سياسي
در جهت شگوفايي هر چه بيشتر مبارزات تداركي براي
برپايي و پيشبرد موفقانه جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي ( شكل مشخص كنوني جنگ خلق در كشور ) استفاده نمائيم. حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، تمامي شخصيت ها و گروه هاي انقلابي و ملي - دموكرات مقاومت طلب افغانستاني در داخل و خارج كشور را به تشريك مساعي و هماهنگي مبارزاتي در اين مسير ملي مردمي و انقلابي دعوت مي نمايد.

دو اعلاميه ذيل از حزب ما، حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، در داخل كشور و همچنان در خارج از كشور، بصورت شبنامه و همچنان بصورت دست بدست وسيعا پخش گرديدند. شبنامه اول، كه مجددا در شعله جاويد منتشر مي گردد، بطور خاص با عكس العمل هاي منفي كانديداهاي انتخابات رژيم و همچنان تسليم طلبان قبلا منسوب به جنبش چپ كشور بدرقه شد كه ذيلا فقط به ذكر دو نمونه از اين عكس العمل ها اكتفا مي كنيم.
پس از پخش شبنامه اول در يكي از نقاط كشور، بعضي از كانديداهاي شوراي ولايتي رژيم پوشالي در مصاحبه هاي مطبوعاتي شان شكايت راه انداختند كه " مخالفين دولت " با پخش شبنامه آنها را مورد تهديد قرار  داده و پوليس بايد بصورت جدي تامين امنيت شان را مورد توجه قرار دهد. واضح است كه شبنامه سياسي افشاگرانه حزب كسي را مورد تهديد قرار نداده بود، ولي شركت در نمايش انتخاباتي راه انداخته شده توسط اشغالگران و رژيم دست نشانده شان را واضحا وطنفروشي و خيانت ملي خوانده بود. همين مطلب اخير را كانديداهاي ترسو و جبون شوراي ولايتي رژيم تهديد امنيتي نسبت بخود شان تلقي نموده و خواهان تامين امنيت شان از طرف پوليس گرديده بودند. واقعيت اين است كه متاسفانه ما در موقعيتي قرار نداشته ايم كه بتوانيم شركت كنندگان در انتخابات رژيم را مورد تهديد امنيتي قرار دهيم. واضح است كه اگر اين توان را مي داشتيم، در استفاده از آن ، بخصوص عليه سازماندهندگان خارجي و داخلي اين بازي و كانديداهاي شامل در آن، مضايقه نمي كرديم و اين موضوع را آشكارا در شبنامه اعلام مي نموديم.
عكس العمل نسبتا تند يكي از كانديداهاي شوراي ولايتي در انتخابات چهار سال قبل رژيم، عليه شبنامه اول حزب، در نشريه شورا، كه در همين شماره شعله جاويد مورد نقد قرار گرفته است، نشان داد كه شبنامه حزب همچون بار گراني بر وجدان منحرف شده تسليم طلبان قبلا منسوب به جنبش چپ كشور، سنگيني كرده و باعث عذاب وجدان و روان شان گرديده است.
اما پس از پخش شبنامه دوم، شاهد عكس العمل هاي منفي از نوع عكس العمل هاي فوق نبوده ايم. مدت زمان اندكي پس از پخش اين  شبنامه، دور دوم انتخابات رياست جمهوري رژيم توسط خود گردانندگان اشغالگر خارجي و پوشالي هاي وطني اين بازي فريبكارانه ملغا اعلام شده و ناكامي و شكست كامل اين پروسه عملا ثابت گرديد.

 

دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم دست نشانده در دور دوم را وسيع تر از دور اول آن تحريم نمائيم!

 

ردمان آزاديخواه و عدالت طلب افغانستان با سهم نگرفتن وسيع در دور اول دومين انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي نشان دادند كه اين رژيم را از خود نمي دانند. كل گردانندگان خارجي و داخلي اين نمايش مضحك سعي كردند از طريق تقلبات وسيع، ميزان شركت مردم را بيشتر از حد واقعي آن نشان دهند. اما اين تلاش مذبوحانه، رسوا و بي نقاب در مواجهه با افكار عامه داخلي و بين المللي و تشديد تضاد هاي جناح هاي مختلف خائنين ملي و قدرت هاي امپرياليستي، بيشتر از پيش باعث رسوايي و بي آبرويي رژيم پوشالي و اشغالگران گرديد. بخاطر پوشاندن اين رسوايي و بي آبرويي است كه اين انتخابات به دور دوم كشانده مي شود تا دو تقلب كار اصلي و بزرگ در دور اول آن، به " رقابت انتخاباتي " با هم بپردازند.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان خواهان آن است كه مردمان ما با تجربه اندوزي از دور اول اين انتخابات تقلبكارانه، با سهم نگرفتن بيشتر از پيش درين نمايش مسخره، بحران مشروعيت رژيم پوشالي و اشغالگران امپرياليست ايجاد گر و مدافع آن را يكبار ديگر قويا و نيرومند تر از قبل تشديد نمايند.
افغانستان و مردمان افغانستان به حضور اشغالگران پامال كننده استقلال كشور هيچ احتياجي ندارند. اشغالگران بايد بدون هيچ قيد و شرطي از اين كشور بيرون روند. ما به يك افغانستان مستقل احتياج داريم.
افغانستان و مردمان افغانستان به يك رژيم دست نشانده، مرتجع و نماينده منافع يك مشت فئودال و سرمايه دار دلال وطنفروش و دست پرورده امپرياليست ها، مدافع شوونيزم مليتي و جنسي و داراي ماهيت ارتجاعي مذهبي و برگزاري انتخابات براي چنين رژيمي هيچ احتياجي ندارند. اين رژيم و كليت دولت ارتجاعي حاكم بايد سر نگون شود. ما به يك دولت مردمي مدافع استقلال كشور و آزادي ملي مردمان كشور احتياج داريم. ما به يك دولت مدافع منافع كارگران، دهقانان و سائر زحمتكشان – اين اكثريت بيشتر از 95 % نفوس كشور – احتياج داريم. ما يه دولت ضد شوونيزم مليتي و مدافع حقوق مليت هاي تحت ستم، ضد شوونيزم جنسي و مدافع حقوق فردي، خانوادگي واجتماعي زنان و يك دولت سكولار يعني غير مذهبي نيازداريم. چنين دولتي مبتني بر حاكميت شوراهاي نمايندگان توده هاي وسيع مردم خواهد بود و نه مبتني بر حاكميت اين يا آن باند مزدور و ارتجاعي.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان قويا باورمند است كه ايجاد و برقراري چنين دولتي، در شرايط كنوني اشغال كشور و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده اشغالگران، فقط و فقط از طريق پبشيرد مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران و خائنين ملي، ممكن و ميسر است.  ما بطور محكمي باور داريم
كه جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي، به مثابه شكل مشخص كنوني جنگ خلق، در مسير انقلاب دموكراتيك نوين براي فراهم آوري شرايط مساعد گذار به انقلاب سوسياليستي و پيشروي بسوي جهان عاري از هر گونه استثمار و ستم، محور عمده چنين مقاومتي را بايد تشكيل دهد. حزب ما وظيفه و مسئوليت مبارزاتي عمده كنوني خود را تدارك براي برپايي هر چه اصولي تر و سريع تر و پيشبرد موفقانه چنين جنگي قرار داده است.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، ضمن اعلام مجدد تحريم دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي در دور دوم آن، همانند دور اول، يكبار ديگر از توده هاي پيشرو مي خواهد كه از مبارزات تداركي براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي بطور نيرومند و سازمانيافته حمايت نمايند. برپايي و پيشبرد موفقانه چنين جنگي، انحصار ارتجاعي طالبي و جهادي بر مقاومت جنگي عليه اشغالگران و رژيم را از بين مي برد، حربه دروغين مبارزه عليه ارتجاع، استبداد و شوونيزم بنياد گرايانه مورد ادعاي اشغالگران و رژيم را نا كاره مي سازد و تحول كيفي ملي مردمي و انقلابي اي در مقاومت به وجود مي آورد كه فرجام پيروز مند سرتاسري آن باعث كسب استقلال و آزادي حقيقي كشور و مردمان كشور و پيروزي انقلاب دموكراتيك نوين خواهد شد.

دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي در دور دوم، " رقابت انتخاباتي " ميان دوتقلبكار اصلي در دور اول آن است. اين انتخابات تقلبكارانه را وسيعا تحريم نمائيم!
به پيش در راه برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و رژيم پوشالي دست نشانده آنها!

حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
سوم عقرب 1388

در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد!

 

هموطنان عزيز!
طوري كه اطلاع داريد قرار است در اواخر ماه اسد امسال، دومين انتخابات رياست جمهوري رژيم دست نشانده، يكجا با دومين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم،برگزار گردد. ما، از هم اكنون كه روند به اصطلاح مبارزات انتخاباتي براي گرم كردن ميدان اين بازي نمايشي امپرياليستي – ارتجاعي و فريبكارانه تازه آغاز گرديده است، شما را مورد خطاب قرار مي دهيم و از شما مي خواهيم كه:
در انـتـخـابـات رياسـت جمهـوري و
شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد!
ما بخـاطـري اين خـواسـت را بـه پيشـگاه شما تقديم مي كنيم كه:
اولا: هـمـه مـي دانـند كه شركت مردم دراين انتخابات حتي در سطح انتخابات قبلي رژيم نخواهد بود و تعداد به مراتب كمتري در آن شركت خواهند كرد كه يك اقليت بسيار كوچك از مجموع نفوس كشور را شامل خواهد شد. مردمان ما كاملا حق دارند با اينچنين روحيه نا مساعد با انتخابات آينده رژيم برخورد نمايند و وسيعا در آن سهم نگيرند. آنها نتايج انتخابات هاي قبلي رژيم را با چشم سر مشاهده كردند و به روشني ديدند كه نتيجه آنها جز بمباران هاي قتل عام كننده بيشتر اشغالگران، تعميق و گسترش فساد رژيم، دربدري، بيكاري و گرسنگي بيشتر زحمتكشان و تشديد تضاد هاي ارتجاعي ميان بخش هاي مختلف اهالي مناطق مختلف كشور، چيز ديگري نبوده است.
بنابرين اقليت بايد با اكثريت بر حق مردمان ما كه در اين انتخابات شركت نمي كنند، همراهي نمايند و در هيچ سطحي در آن شركت نكنند. ما به همه هموطنان اطمينان مي دهيم كه هيچ قدرت و مرجعي نمي تواند و حق ندارد كه جبرا آنها را به شركت درين انتخابات مجبور سازد. چنانچه در مواردي با تهديدات مراجع قدرت رژيم و جنگ سالاران جنايتكار مربوط به باند هاي مختلف رژيم مواجه شديد، دست به مقاومت بزنيد و مطمئن باشيد كه آنها هيچ كاري عليه شما انجام داده نمي توانند. حتي مطابق به قانون اساسي و قانون انتخابات خود رژيم، شركت در انتخابات اجباري نيست و هيچ يك از مقامات رژيم و جنايتكاران مربوط به آن، قانونا حق ندارند شما را مجبور به شركت در انتخابات نمايند. علاوتا رژيم آنها آنقدر پاشيده و شاريده است كه ديگر توان اجراي تهديدات شان درينمورد را ندارند. 
به هيچوجهي حاضر نشويد آراء تان را بصورت فردي و يا جمعي بفروشيد. چيز هاي ناچيزي كه شما در بدل اين فروش دفعتا بدست مي آوريد، در آينده بصورت مستقيم و يا غير مستقيم چند برابر بيشتر از شما پس گرفته خواهند شد.
ما به نوبه خود وظيفه مان مي دانيم كه با موارد تهديدات ميان تهي و يا واقعي و همچنان خريد و فروش آراء با استفاده از هر وسيله مبارزاتي بايستيم و يا لا اقل چنين مواردي را افشا نمائيم.
ثانيا: اين انتخابات همانند انتخابات هاي قبلي رژيم دست نشانده از تمامي جهات سياسي، مالي، امنيتي، تبليغاتي و غيره توسط اشغالگران رويدست گرفته شده و به پيش برده مي شود. بودجه برگزاري اين انتخابات را اشغالگران تامين مي كنند و امنيتش را هم عمدتا همانها مي گيرند. جريان برگزاري اين انتخابات نيز بصورت محكمي توسط اشغالگران كنترل مي گردد. فقط كافي است نگاهي به تركيب " كمسيون سمع شكايات " در مورد كانديداهاي اين انتخابات بيندازيم. در اين كمسيون پنج نفره، سه نفر خارجي و دو نفر افغانستاني شركت دارند. رئيس كمسيون يك كانادايي است و دو عضو ديگر كمسيون يكي امريكايي و ديگري انگليس هستند. در واقع همين سه نفر تصميم گرفته اند كه به چه كساني از كانديدا ها اجازه شركت در انتخابات بدهند و به چه كساني ندهند.
شركت درين انتخابات به مفهوم تائيد اشغال كشور توسط قدرت هاي امپرياليستي وارتجاعي خارجي و به مفهوم تائيد حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده است كه هيچ مفهومي جز خيانت ملي و وطنفروشي ندارد.
ثالثا: وضعيت امروزي كشور و مردمان كشور با وضعيت زمان اشغال افغانستان توسط سوسيال امپرياليست هاي شوروي و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده آنها كدام فرق اساسي ندارد. مردمان ما در مبارزه و مقاومت عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان دران زمان دو و نيم ميليون نفر قرباني دادند و چندين ميليون ديگر شان رنج ها و مصيبت هاي آوارگي به كشور هاي خارجي و بيخانماني در داخل افغانستان را بجان خريدند. سلسله اين رنج ها و مصيبت ها هنوز پايان نيافته است.
يقين داريم كه اكثريت شما، يك يا چند عزيز تان را در آن وقت از دست داده ايد ويا شخصا و همراه با خانواده هاي تان درد ها و رنج هاي آوارگي و بيخانماني را تحمل كرده ايد و بعضا هنوز هم تحمل مي كنيد. ما و شما آن قرباني هاي عظيم را به اين خاطر متقبل نشديم كه سوسيال امپرياليست هاي شوروي و نوكران شان از دروازه كشور ما خارج شوند تا امپرياليست هاي امريكايي و نوكران شان از كلكين آن وارد گردند. شركت در اين انتخابات به مفهوم ناسپاسي در حق شهداي جنگ مقاومت ضد سوسيال امپرياليستي و ناديده گرفتن رنج ها و مصيبت هاي آوارگـان و بيـخانمان شدگان
آن جنگ مقاومت است.
رابعا: رژيم دست نشانده و پوشالي حاكم، سر تا پا و بصورت كامل يك رژيم فاسد و چپاولگر است، آنچنانكه مي توان آنرا فاسد ترين رژيم در تاريخ افغانستان دانست. اين خصلت رژيم با تغيير سردمداران آن تغيير نمي نمايد. ولي شركت ولو محدود شما در اين انتخابات يكبار ديگر به اين رژيم فاسد و سردمداران سراپا آلوده آن فرصت مي دهد كه دعواي دروغين منتخب شدن توسط مردم را مطرح نمايند و باز هم به فساد وچپاولگري هاي شان ادامه دهند.
خامسا: اكثريت كساني كه سردمداران اين رژيم پوشالي را تشكيل مي دهند، جنايتكاران قابل محاكمه خلقي – پرچمي، جهادي و طالبان تسليم شده هستند و اكثريت كانديداهاي رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم نيز همين هايند. كل جريان آمادگي ها براي برگزاري اين انتخابات نشان مي دهد كه معامله گري هاي آشكاري صورت گرفته تا يكبار ديگر همين جنايتكاران حاكم موجود با فريبكاري ها و تقلبات وسيع و با جابجايي ها و تغييرات اندكي، بر مسند اقتدار و حاكميت پوشالي حاكم باقي بمانند. اين رسوايي و افتضاح آنقدر عريان و عيان است كه حتي تعداد زيادي از كانديداهاي رياست جمهوري رژيم، دم از تحريم انتخابات مي زنند. در چنين شرايطي، كساني كه با " نيت نيك " در اين بازي انتخاباتي شركت مي كنند، آرزو دارند كه تعفن زجر دهنده و كثافت غير قابل تحمل يك مرداب عميق و وسيع را كه پرورش دهنده انواع بيشمار ميكروب ها و حشرات گزنده است، با " عطر پاشي " از ميان ببرند. اين كار شدني نيست. اينها بايد بدانند كه بو و گند اين مرداب را با " عطر پاشي " نمي توان از ميان برد. يگانه راه و چاره، خشكاندن كامل اين مرداب است تا همراه با آن، تمام بو و گند و تمام حشرات زهري پرورده شده در آن نيز از ميان بروند.
ما بطور خاص كارگران و دهقانان كشور را مورد خطاب قرار مي دهيم:
در انتخابات رژيم شركت نكنيد! اين رژيم نماينده و حامي و پشتيبان يك مشت فيودال و سرمايه دار استثمارگر دلال است. يكي از اهداف اصلي برگزاري انتخابات جاري، ابقا و تحكيم زنجير هاي استثمار بر دست ها و پاهاي شماست. شركت شما در اين انتخابات، جز خدمت سياسي به دشمنان طبقاتي تان، مفهوم ديگري نمي تواند داشته باشد. از دست زدن به چنين كاري بر حذر باشيد!
ما توده هاي ستمديده زنان و دختران افغانستاني را مورد خطاب قرار مي دهيم:
در انتخابات رژيم شركت نكنيد! امپرياليست هاي اشغالگر و رژيم دست نشانده آنها مسئله زنان را صرفا به مثابه گروگاني در خدمت به اشغالگري ها و وطنفروشي هاي شان مورد استفاده قرار مي دهند. سر تا پاي اين رژيم را وارسي كنيد! آيا اكثريت قريب به اتفاق گردانندگان كنوني و كانديداهاي دومين انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم، شوونيست هاي قسم خورده و زن ستيزان نا پشيماني نيستند كه براي ابقا وتحكيم بردگي جنسي زنان، قانون برده دارانه، تدوين، تصويب و توشيح مي كنند؟
موجوديت يك اقليت كوچك نمايشي از زنان در ميان گردانندگان رژيم و كانديداهاي انتخابات جاري، نبايد شما را فريب دهد. چند نفر از زنان پارلمان نشين رژيم، در مخالفت با قانون تحميل كننده بردگي جنسي بر زنان يعني " قانون احوالات شخصيه اهل تشيع " راي مخالف دادند؟ امارت اسلامي طالبان نيز در زمان قدرتش، تعداد زيادي از زنان را به خدمت گرفته بود كه گرچه رتبه هاي شان پائين بود، اما نقش شان در خدمت به امارت اسلامي نمايشي نبود. اين وضعيت انعكاس دهنده واقعيت تلخ موجود در سطح كل جامعه، به شمول خانواده ها، است. واقعيت تلخ مذكور اين است: شوونيزم مرد سالار توسط خود زنان نيز تحكيم و تقويت مي گردد. يكي از وظايف اصلي زنان مربوط به رژيم نيز تحكيم و تقويت شوونيزم مرد سالار است. 
ما نسل جوان كشور را مورد خطاب قرار مي دهيم:
در انتخابات رژيم شركت نكنيد! شركت در انتخابات رژيم به مفهوم شركت در تلاش
براي تحكيم حاكميت پوشالي اين رژيم است. به هر اندازه ايكه اين تلاش نتيجه بدهد به همان اندازه عمر بي سرنوشتي شما نيز بيشتر خواهد شد. تحكيم بيشتر اين رژيم به مفهوم تحكيم بيشتر حالت اشغال كشور و به مفهوم ادامه بيشتر جنگ در كشور است و اين يعني طولاني شدن مدت استفاده از شما به مثابه گوشت دم توپ جنگ اشغالگرانه اربابان رژيم و جنگ وطنفروشانه خود رژيم و دوام دار شدن بيشتر بيكاري، بي آيندگي، دربدري و آوارگي شما.
ما توده هاي مليت هاي تحت ستم كشور را مورد خطاب قرار مي دهيم:
در انتخابات رژيم شركت نكنيد! اين رژيم ذاتا يك رژيم شوونيست و اعمال كننده ستم ملي بر مليت هاي تحت ستم كشور است. اين خصلت ذاتي رژيم در قانون اساسي اش رسما تثبيت شده است. مهره هاي غير پشتون موجود در اين رژيم و مهره هاي كانديد براي احراز مقام در اين رژيم، نمايندگان منافع حقيقي مليتي شما نيستند. آنها خود فروختگاني هستند كه تعلقات مليتي شان را در خدمت شوونيزم حاكم قرار مي دهند تا ثروت هاي چپاول شده دست داشته شان را حفظ كنند و ثروت هاي بيشتري بدست بياورند.
ما توده هاي پشتون در كشور را مورد خطاب قرار مي دهيم:
در انتخابات رژيم شركت نكنيد! نصيب شما از وضعيت كنوني، قتل هاي پيهم در بمباران هاي هوايي اربابان اشغالگر رژيم بوده و خواهد بود. به هم مليتي هاي تان در پاكستان نگاه كنيد! لشكر كشي اردوي دولتي پاكستان بر مناطق مختلف پشتون نشين آن كشور در ظرف چند ماه گذشته، چهار ميليون پشتون پاكستاني را به آوارگي كشانده و هزاران نفر شان را از ميان برده است. اين لشكر كشي كه بنا به دستور اربابان امريكايي رژيم پوشالي تحميل شده بر افغانستان صورت مي گيرد، مورد حمايت و تشويق اين رژيم قرار دارد. شركت شما در انتخابات جاري رژيم، سهمگيري در تلاش براي تحكيم اين رژيم و گسترش بيشتر نفوذ و حاكميت آن است. هر قدري كه اين تلاش
ضد ملي و ضد مردمي نتيجه بدهد، بمباران هاي قتل عام كننده بر شما بيشتر و بيشتر خواهد شد و اردوي دولتي پاكستان نيز بيشتر و بيشتر تشويق و حمايت خواهد شد كه همچون سوات و باجور، وزيرستان و سائر مناطق پشتون نشين پاكستان را درهم كوبد و اهالي شان را وسيعا به قتل رسانده وبه آوارگي بكشاند. شما  بايد بدانيد كه پشتون هاي شامل در رژيم و پشتون هاي كانديد براي رسيدن به مقام و چوكي درين رژيم، به شمول كرزي، نمايندگان حقيقي شما نيستند. آنها در اصل به دنبال منافع طبقاتي، خانوادگي و شخصي خود شان هستند و از احساسات مليتي شما در جهت تامين اين منافع سوء استفاده مي كنند.     
عدم شركت در انتخابات رژيم پوشالي، بخشي از مقاومت عليه اشغالگران امپرياليست و خائنين ملي دست نشانده آنها است. بيائيد به جهانيان نشان دهيم كه اكثريت قاطع و قريب به اتفاق مردمان كشور ما در اين حركت مقاومت جويانه شركت مي كنند!
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان متعهد است كه با تمام توش و توان، براي توفيق هر چه گسترده تر كارزار مبارزاتي تحريم
انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده، در مسير مبارزه براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي
و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و خائنين ملي، كار و پيكار نمايد.
در حال حاضر، ما تمامي شخصيت ها و حلقات ملي، دموكرات و انقلابي كشور را به تنظيم يك مبارزه مشترك براي پيشبرد كارزار مبارزتي تحريم اين انتخابات عوام فريبانه و نمايشي بر مبناي مواضع و شعار هاي مشترك فرا مي خوانيم!
 

حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
اول سرطان 1387 ( 22 جون 2009 )

سائر
شبنامه ها و اعلاميه هاي تحريم انتخابات رژيم پوشالي


حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در شبنامه مورخ اول سرطان سال جاري خود، كه در صقحات قبلي اين شماره از شعله جاويد درج گرديده است، تمامي شخصيت ها و حلقات ملي، دموكرات و انقلابي كشور را به تنظيم يك مبارزه مشترك براي پيشبرد كارزار مبارزتي تحريم انتخابات عوام فريبانه و نمايشي اشغالگران و دست نشاندگان شان، بر مبناي مواضع و شعار هاي مشترك، فرا خواند. گر چه متاسفانه، بنا به دلايل گوناگون، قادر نشديم يك مبارزه سازماندهي شده مشترك درين راستا را با تمامي شخصيت ها و حلقات متذكره پيش ببريم، ولي با آنهم چندين تشكل چپ و ملي – دموكراتيك ديگر، علاوه از حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، نيز بر مبناي خط حركي مبارزاتي خود شان، دست به تحريم انتخابات رژيم زده و شبنامه ها و اعلاميه هايي را انتشار دادند.
ما درين شماره از شعله جاويد، اين شبنامه ها و اعلاميه ها را، به منظور پخش بيشتر آنها و توام با حسن نيت مبارزاتي مبني بر ضرورت همسويي و هماهنگي عملي مبارزاتي ميان حزب و تمامي شخصيت ها و حلقات متذكره، در عين پيشبرد مبارزات ايدئولوژيك – سياسي سالم بر سر اختلافات، در موارد لازمه و در سطوح مختلف ، درج مي نمائيم.
همسويي و هماهنگي عملي مبارزاتي ميان تمامي شخصيت ها و تشكلات مقاومت خواهانه كمونيست، چپ و ملي - دموكراتيك انقلابي افغانستاني، چه در داخل و خارج كشور فعال باشند و چه صرفا در داخل و يا خارج حضور داشته باشند، در شرايط كنوني كشوري، منطقه يي و جهاني يك ضرورت انصراف ناپذير و غير قابل چشم پوشي است. ما مي توانيم – و بايد – مبارزات ايدئولوژيك – سياسي بخاطر حل و فصل و يا حد اقل تصريح و تثبيت درست و اصولي اختلافات موجود ميان اين مجموعه را، به شيوه اي پيش ببريم كه هم قاطع و مبتني بر اصول باشد وهم بتواند باعث ايجاد همسويي و هماهنگي مبارزاتي ميان ما گردد.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با درك هرچه عميق تر اين ضرورت مبارزاتي، نه تنها كل بدنه تشكيلاتي خود در داخل كشور را بيشتر از پيش در چنين راستايي بسيج مي نمايد، بلكه از واحد هاي مختلف هواداران خود در خارج از كشور نيز جدا تقاضا مي نمايد كه با استواري و متانت بيشتر درين راستا گام بردارند.
يكي از الزامات جدي اوليه در تامين درست اين مامول اصولي و ضروري، سازماندهي همآهنگ مبارزات قلمي واحد هاي مختلف هواداران حزب و يكايك منسوبين اين واحد ها، و جلوگيري از پراگنده كاري و پراگنده نويسي آنها است. حزب با درك ضرورت اين سازماندهي، مدت ها قبل، بخش مستقلي را بنام " هواداران " در صقحه انترنيتي شعله جاويد باز نموده است تا هواداران حزب در خارج از كشور بتوانند نوشته هاي شان را دران درج نمايند و فعاليت هاي مبارزاتي عملي شان را از آن طريق انعكاس دهند و پس از مدتي بتوانند صفحه انترنيتي مستقل خود را باز نمايند. اما متاسفانه در طول يكسال گذشته، در يكي دو مورد، نوشته هاي هوداران حزب، نه از طريق بخش" هواداران " در صفحه انترنيتي شعله جاويد، بلكه از طرق ديگري منتشر گرديده اند. طبيعي است وقتي خود هواداران حزب دست به پراگنده كاري بزنند و همانند عناصر سرگردان فاقد ميدان نشراتي، در لابلاي سايت هاي غير خودي و فاقد احساس مسئوليت سرگردان باشند، نبايد از ديگران گيله و شكوه نمائيم كه چرا " يك زاغ را چهل زاغ مي سازند " و هر حركت شخصي مخالف از جانب يك عضو يا هوادار حزب عليه خود شان را به يكي از رهبران حزب و حتي كل حزب نسبت مي دهند.همه منسوبين حزب، به شمول هواداران حزب در خارج از كشور، بايد جدا توجه داشته باشند كه مبارزات شان عليه انحرافات بايد اصولي و سازنده باشد و نه مبتني بر عكس العمل در مقابل حملات شخصي عليه خود شان و يا چسپيدن به مسائل فرعي و كناري. فقط مبارزات اصولي قادر است كه به نحو اصولي و موثر، عناصر سكتاريست و فاقد احساس مسئوليت را يا وحدت طلب و مسئوليت پذير سازد و يا از گردونه مبارزات انقلابي به بيرون پرتاب نمايد. 

 

انتشار اعلاميه ذيل در صفحه انترنيتي " شورش " يك حركت مبارزاتي عليه انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي محسوب مي گردد. به همين خاطر اين اعلاميه در صفحات شعله جاويد انعكاس داده مي شود.
صفحه انترنيتي " شورش " متعلق به هسته " مائوئيست هاي افغانستان " است، ولي در پاي اعلاميه امضاي هسته مذكور وجود ندارد. دليل اين كار براي ما روشن نيست.انتشار اين اعلاميه در صفحات شعله جاويد به مفهوم تائيد كامل متن اعلاميه و بصورت كلي تر به مفهوم تائيد كامل خط حركي صفحه انترنيتي انتشار دهنده اين اعلاميه و هسته مربوطه نيست

انتخابات فرمایشی را تحریم کنید!

 

هموطنان عزیز!
باردیگر دسته ای ازلفاظان دو رو وشعبده بازان مکاروحیله گرکه از طریق مزدوری به امپریالیستهای اشغالگرکیسه شان راپرمیکنند، خودرادرمعرض انتخاب شما قرارمیدهند. آنها با هزاران ترفند وحیله گری ازشمامیخواهندتایکی ازآنهاراانتخاب کنیدکه برای مدت معینی به شما"رسماخیانت"کند. شما یکی از آنهاراانتخاب کنید تاقانونامعاهدات برده سازوفقرآفرین راباباداران غارتگرش امضانماید، ذخایرمادی ومعنوی مملکت رابه معامله گرفته واشغال ده ودیارشما رابنام شما قانونی جلوه بدهد. شمایکی ازآنهارا انتخاب کنیدتابنام شماتحقیر،اهانت وسرخوردگی تان را "آزادی" نام کند،آتشباری برخانه وکاشانه تان را"مبارزه بادشمنان افغانستان"بخواند،برادران مقتول شمارا "تروریست"بنامد، سرزمین شماراقرارگاه دایمی کنترول ممالک شرق وجنوب آسیابسازد. وابستگی واسارت شمارادراین مدت ادامه داده وآوازاعتراض برحق شماراخفه سازد.کسانی که خودراکاندیدکرده اند، همه وهمه چهره های اندکه شماآنهاراخیلی خوب میشناسید. اکثریت آنهاتادیروزبر خانه های شماآتش میباریدند. فرزندان تان راشکنجه میکردند، یاهمکارمتجاوزین روسی بودندویاسردرآستان پاکستان،ممالک عربی وآخندهای ایرانی می سائیدند. هیچکدام آنهانه دردشمارامیداندونه ازرنج، بیچارگی،آوارگی وفقر شماخبردارد. هیچکدام آنهاحتی درحدوحدودسرکاتب بودنش هم حلقه ای ازکوه های زنجیرهائیکه بردست زنان حلقه زده اندراکم نمیکندونمیتواندزیرا، این نظام کمافی السابق تحت قیادت وسیادت امپریالیستهاو منفورترین چهره های ضدآزادی انسان مانندربانی،محسنی،خلیلی،سیاف و امثالهم باقی خواهدماند. هرکدام آنهاکه به قدرت برسدبدون چون وچرا قوانینی ماننداحوال شخصیه اهل تشیع راتصویب خواهدکرد. هیچکدام آنهابرمال وجان شما ترحم روانداشته وبنوبه خودخواهدکوشیدتامانندسیاف، خلیلی،قانونی وفهیم زمین های مردم بیچاره وبیدفاع راغضب وبفروش برسانند.
هیچکدام ازاین شعبده بازان مخالف اشغال افغانستان نبوده، بلکه برای ادامه اشغال کشوروتحقیرمردم آزادیخواه افغانستان فن وفریب نووجدیدی رادرجیب بغل شان آماده دارند. هریک ازآنهانماینده وسرسپرده یک جناح امپریالیستی بوده ودرحقیقت ازمنافع آن درافغانستان نمایندگی میکند. هیچکدام آنها قادر به ایجادصلح، آرامش ورفاه نبوده وهرکدام ازآن ها درصدداست تاازغارت شماودهن کیسه گرفتن باامپریالیستها ،جیب خودراپرکند.امپریالیستها عاملین درجه اول سیه روزی، فقر، بیکاری وویرانی افغانستان میباشند. آنهابودندکه طالبان رابوجودآوردند.آنها موجد گلبدین، برهان الدین، خلیلی، محسنی ودیگران هستند. آنها دیروزازطریق طالبان شمارابه خون می کشیدوامروزببهانه مبارزه باطالبان. تازمانی که آنهادرکشورشماهستند، صلح،آرامش ورفاه مردم افغانستان جزخواب وخیال بیهوده چیزدیگرنیست. آنهااشغالگرندواشغالگران برای شما، کار، بهروزی، رفاه وآرامش به ارمغان نخواهندآورد.آنهابه این شعبده بازان مکار اجازه نخواهنددادکه ازحدوحدوداصلاحات نیم بنداداری پیشترحرف بزنند. آنهااین شعبده بازان رابرای نمایش نیازدارندودرحقیقت امراین امپریالیستها وارتش های تادندان مسلح شان میباشند که اموررااداره میکنند.
ازجانب دیگر، آیامیتوان گفت که دریک کشورمستعمره میتواندانتخابات آزادوجودداشته باشد؟ درکشوریکه همه چیز آن دراختیارامپریالیست هامیباشد، آیا میتوان کاندیدای مستقل ازاراده امپریالیستهارا سراغ داشت که آرزوهای مردم راانعکاس بدهد؟ آیادریک کشور تحت اشغال  تبلورخواستهای مردم درسیاست ممکن است؟ مردمی که آگاهی سیاسی شان در حدودمراجعه به خوانین، سیدوملا است، آیادرانتخابات میتواندجزاین ستمگران کسان دیگرراانتخاب کنند؟ درچنین جامعه یی آیاکسان دیگرجزاین رهزنان تعین کننده آرای مردم هستند؟ اینهاهستندکه ازطریق دلالی سیاسی آرای دهقانان مظلوم رابه این وآن میفروشند. معامله فروش آرای محمدمحقق به سیاف وده هانمونه دیگرراهمه مابیاد داریم. انتخابات که حتی درپیشرفته ترین ممالک اروپائی وامریکائی جزترفندوفریب مردم، وعده دادن سرخرمن وعمل نکردن به آنها،چیزدیگرنیست چطورمیتوانددرافغانستان انعکاس دهنده آرای شماباشد؟ انتخابات رقابت بین سران مرتجع تاجک, پشتون، ازبک، هزاره وترکمن را درسطح مردم عام وتا کوچه وخیابان می کشاندوبرحدت وشدت نفاق ملی وتنفربرادرازبرادرمی افزاید.
شما دیدید که ازطریق انتخابات ممکن است منفورترین چهره ها برشما حاکم شوند. تجربه انتخابات گذشته پارلمان نشان دادکه بدترین دشمنان مردم افغانستان میتوانند ازاینطریق بقدرت برسند. گلاب زوی، علومی، سیاف، خلیلی، محسنی، قانونی و...غیره را تماشا کنید. چه کسی فراموش کرده که همین هابودندکه کابل رابه ویرانه تبدیل کردند وبه فروش آثارتاریخی وموزیم شمااکتفا نکرده حتی زنان ودختران جوان این مملکت راربوده دربازاربرده فروشی به کنیزی فروختند. اینهابودندکه جنایات بیشماری رادرحق مردم این سرزمین مرتکب شدند. اینها بودند که بپای معاهده ننگین بن، کشورشمارابه امپریالیست های غربی فروختندتاآنرا به پایگاه نظامی دایمی شان مبدل سازند. اینها بودند که ملکیت واختیاری راکه اجدادمابراین سرزمین درمدت 2000سال ازآن دفاع کرده بودند، درمقابل دالرامریکای بفروش رسانیدند. همین هابودندوهستندکه به نفاق میان پشتون وهزاره، پشتون وتاجک، ناجک وهزاره، پشتون و ازبک برای مقاصد خوددامن میزنند. اینهاشمارا بجان برادرتان می اندازند تاخودازآن سودببرند. کسی که سرکاتب نمایشی افغانستان میشود، جزاینکه همین کارهارابکند،هیچ راه دیگری نداردولوهرقدرصالح وخیرخواه باشد. هرکسی دراین مسابقه پیروزشود، کسی است که امپریالیستهابرروی اوبه موافقت رسیده اند. این شخص اگرحامدکرزی نباشد، بدون شک مزدورتر،میهن فروشتروچاکرترازاوست. کسی که بقدرت میرسد،بزرگترین نفاق افگن ملی میباشد. زیرا امپریالیست ها فقط کسی را برکرزی ترجیح میدهد که ازاو غلام تر وبی اراده تر باشد.
هموطنان عزیز!
دفاع ازآزادی میهن  واستقلال طلبی تان راباتحریم کردن این مسخره گی که انتخابات ریاست جمهوری نام دارد، شروع کنید. آنهادرمطبوعات شان ازانتخابات آزادحرف میزنند. شمامیدانیدکه دربیشتراز15 ایالت افغانستان جنگ درجریان است. دراین ولایات عوامل دولتی قادرنیستندآزادانه گشت وگذارنمایند.آیادرچنین شرایطی میتوان ازانتخابات آزادحرف زد؟ آنها ازایجادیک دولت مشروع وقانونی حرف میزنند، آیادولتی که درسایه تیغ وتبرسربازان اشغالگر قراردارد، میتواندمشروع وقانونی باشد؟ نه. یگانه چیزمشروع وقانونی تحریم این انتخابات ودرخانه نشستن میباشد. بگذاریدامپریالیستها درک کنندکه فقط میتوانندچند مزدور بی ارزش رابخرندنه اراده مردم شجاع افغانستان را.

مردم شریف افغانستان درانتخابات نمایشی سهم نگیرید!

تحریم انتخابات سیلی محکمی است بررخسار طالبان وباداران شان. 

زنده باد مردم افغانستان!     

  نابودبادانتخابات سرکاری ونیرنگ بازی مزدوران ارتجاع!

درج اعلاميه ذيل، كه بصورت دست بدست در داخل كشور پخش شده است، در صفحات شعله جاويد، به منظور تبليغ بيشتر براي يك حركت مبارزاتي عليه انتخابات رژيم پوشالي صورت مي گيرد و تائيد كامل مطالب مندرج در اعلاميه و تائيد كامل خط ايدئولوژيك – سياسي سازمان انتشار دهنده آن را در بر ندارد. حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان با سازمان انتشار دهنده اين اعلاميه اختلافات ايدئولوژيك – سياسي نسبتا مهمي دارد و اميد وار است كه بتواند هر چه زود تر اين اختلافات را در صفحات " شعله جاويد " انعكاس دهد. 

با تحریم انتخابات، چپ منحرف را بی نقاب سازیم

 

و اینک بار دیگر امپریالیست های ریز و درشت به سردمداری ایالات متحده امریکا، سناریوی انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی را به عنوان «مهمترین کار دموکراتیک» در افغانستان به راه انداخته و با اختصاص 240 ملیون دالر، از سازمان ملل تا دولت ها و رسانه های امریکایی و اروپایی هیاهو سر می دهند تا با چنین شگردهایی از یکسو تجاوز عریان و اشغال کثیف شان را پوشانده، رنگ «دموکراتیک» بدهند و از سوی دیگر برای دولت  قلاده بند شان به اصطلاح با رأی و انتخاب آبرویی کمایی کنند. درین میان امریکا هزاران سرباز دیگر با دهها جت و هلیکوپتر را به بهانة تأمین امنیت برای تنگتر نمودن حلقة اشغال وارد کشور ما نموده و لذا شرکت درین انتخابات جز خدمت به پیاده نمودن سیاست های امپریالیستی چیز دیگری بوده نمی تواند.
با اینکه درامة مسخره و مضحک انتخابات با سروصدا ها و حتی با اعلامیه از سوی اوباما همراه است، اما مردم افغانستان خوب می دانند که «هر آنکه را امریکا بخواهد همان را به قدرت می رساند» زیرا مردم از دوران روس ها این را در عمل یافته اند که باداران کرملین چگونه سگان خلقی و پرچمی شان را یکی پی دیگری بر اریکة قدرت می نشاندند و به این خاطرکوچکترین تمایلی از سوی مردم برای شرکت در این انتخابات دیده نمی شود، اما عده ای از مزدوران پروپاقرص امپریالیست ها در به اصطلاح «نهادهای جامعة مدنی» هیاهو راه می اندازند تا اگر بتوانند شکلکی برای این انتخابات بتراشند. اینان که غیر ازین وظیفه ای ندارند، درین جا مورد بحث ما نیستند، بحث اصلی این نوشته در مورد موضعگیری مارکسیست ها و مدعیان دروغین مارکسیزم در مورد انتخابات است.
شرکت در انتخابات و تشویق مردم به شرکت در چنین انتخاباتی (شرکت در هرنوع انتخابات در دوران اشغال کار ضد مارکسیستی
است، اینکه انتخابات ریاست جمهوری را با کلمات تند و انقلابی نمایی های دروغین رد کرد، اما با تمام وجود به پای انتخابات شوراهای ولایتی بوسه زد، برای آن کاندید داد، شعار نوشت، پوستر چاپ کرد، تبلیغ کرد و مردم را به شرکت در آن تشویق نمود، به معنی گوشت را خوش داشتن و از شورباش بد بردن، و این سالوسانه ترین برخوردیست که تشکلات بی مشی، پشت کرده به ایدیولوژی پرولتری، ترشیده و به بن بست رسیده به آن توسل می جویند) جز صحه گذاشتن بر اشغال و در نهایت خدمت به برنامه های اشغالگران چیز دیگری نیست. با حضور 90 هزار نیروی امریکا و ناتو که به زودی به بیش از یک صد هزار نفر خواهد رسید، غیر از مستعمره نامی بر افغانستان گذاشتن جز حماقت سیاسی چه بوده می تواند.
 اینکه در یک کشور مستعمره و نیمه فیودالی ارادة مردم چه معنی و مفهومی دارد و وظیفة مارکسیست ها در چنین کشوری چیست، علم مارکسیزم آن را به روشنی بیان داشته و تجارب عملی احزاب کمونیستی، مخصوصاً حزب کمونیست چین به رهبری رفیق مائوتسه دون و موضعگیری های سازمان جوانان مترقی در دورة 12 شورا، چراغ راه ماست و عدول از آن جز پشت کردن به این اصول چیز دیگری بوده نمی تواند. نیروهای امریکا و ناتو (پکت نظامی کرکسان سرمایه داری زیر تسلط کامل امریکا) مالک و صلاحیت دار اصلی کشور ما می باشند و دولت افغانستان، دولتی دست نشانده و مزدوریست که نه تنها مولود این نیروهاست بلکه ناف زندگی آن به واشنگتن بسته بوده، تمام مصارف نظامی و غیر نظامی آن را امریکا و متحدانش می پردازند که اگر یک روز از حمایتش دست بردارند چون پوقانه ای خواهد ترکید. وقتی کرزی پنج سال پیش با به اصطلاح رأی مردم به ریاست جمهوری رسید و مدتی قبل با گریه و زاری از بادارش اوباما خواست تا ملکی ها را بمباران نکند، اما اوباما برایش مغرورانه جواب سربالا داد که نیروهایش در افغانستان به این کار ادامه خواهند داد و مردم افغانستان را خواهند کشت، هر دبیلی را به این نتیجه باید رسانده باشد که دولت پوشالی افغانستان و ارگان های مکمل آن چون پارلمان و شوراهای ولایتی، چه قدرت و صلاحیتی دارند و شرکت در انتخاباتی که چنین رییس جمهور، پارلمان و شوراهای ولایتی را انتخاب کند، غیر از به میدان انداختن برگ وطنفروشی چیز دیگری بوده می تواند؟ اینکه گفته می شود که این نیروها برای نابودی تروریست های القاعده و طالب به افغانستان آمده و با رفع این غایله دوباره به خانه های شان برخواهند گشت، جز شگردی جهت خاک زدن به چشم مردم افغانستان چیز دیگری نیست که اگر چنین می بود، کرزی و سپنتا با امضای معاهدة ستراتیژیک برای90 سال بر حضور نیروهای اشغالگر در افغانستان مهر تأیید نمی گذاشتند. بنابرین زیر چتر چنین استعماری، انتخاب و رأی مردم مضحک ترین چیزیست که اگر قرار باشد رأی مردم افغانستان قابل احترام باشد، اولین انتخاب آنان جز خروج ارتش اشغالگر از کشور شان چیز دیگری نخواهد بود.
 در مـیـان کاندیـدان به اصـطلاح مـطـرح
ریاست جمهوری (کرزی، عبدالله و احمدزی) کدام شان از زنجیر غلامی امریکایی ها رها اند؟ که اگر همین فردا دستوری از کاخ سفید نه که از سفارت امریکا در کابل مبنی بر کنار رفتن شان از کاندیداتوری داده شود، هر سه شان چون باشه های روی دست لحظه ای مکث نکرده، استعفا خواهند داد. مردم افغانستان شاهد اند که امریکایی ها چگونه این سه تن را درین چند سال بر قدرت سوار کرده و دو تای شان را چطور پایین نمودند. 90 درصد اعضای شوراهای ولایتی را قومندانان جنایتکار جهادی و طالبی تشکیل می دهند که فکری جز جاسوسی و دریدن هست و بود مردم را ندارند. لذا تکیه زدن در کنار اینان و در سایة اشغال، فقط تن دادن به خیانت و پشت کردن به انقلاب است.
با اینکه امروز حتی «چپ مدالگیر» نیز با تمام مدال هایی که بی هیچ شرم و ننگی از دست این اشغالگران و قاتلان زحمتکشان افغانستان به گردن آویخت، زیر فشار سازمان های چپ که در برابر اشغال موضع مارکسیستی دارند، شرم شرمک لفظ «اشغال» را به جای «مداخله» که سال ها آن را به خورد جوانان معصومی داد و به مشاطه گری اشغالگران پرداخت، به کار می گیرد، مگر به هیچ عنوان از شرکت در انتخابات (اینان در کنفرانس بن، لویه جرگه اضطراری، لویه جرگه تصویب قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی در زمانی که مردم با حملات هوایی اشغالگران و انفجارهای طالبان سلاخی می شدند، شرکت کرده و از دست کرزی و مجددی مدال گرفتند و بعد از انتخابات ریاست جمهوری که کرزی برنده شد، با بی شرمی نوشتند که «انتخابات لگد تاریخی بر پوزة جنگ سالاران» و به این صورت نتوانستند که از مغازله با اشغالگران و مزدوران شان دست برندارند) دل نکنده، با اینکه به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بی میلی نشان می دهند (معلوم نیست چرا این بار نمی تواند «لگدی بر پوزة جنگ سالاران» باشد) اما به پای شوراهای ولایتی سجده زده، برای سر رسیدن انتخابات پارلمانی که بسیار پر سود و مدال آور است، از حالا لحظه شماری می کنند و به این صورت در انبان هم این و هم آن را دارند. از جاییکه مارکسیست ها با هر پدیده برخورد طبقاتی دارند و تیوری های فنا ناپذیر رهبران این ایدیولوژی را چراغ رهنما قرار داده، لذا نمی توان شرکت و یا عدم شرکت در انتخاباتی را که زیر سایة اشغال صورت می گیرد، ازین پرتو خــارج دانسـت و الـی کــه بـه
مارکسیزم پشت کرد.
پارلمانتاریزم مهمترین ابزار و ستراتیژی احزاب بورژوایی برای رسیدن به قدرت سیاسی است. این احزاب که به وسیلة سرمایه داران تمویل می شوند و حافظ منافع کمپنی های سرمایه داری اند، در جوامع سرمایه داری تمامی قوانین و ارگان های اعمال قدرت را در دست دارند، لذا به جز احزابی که پابند به این قوانین که شاخص ترین قیدهای آن ها احترام به مالکیت خصوصی و ارزش اضافی است، نباشند، ممکن نیست به قدرت برسند و به این خاطر وقتی خروشچف در پی تغییر ماهیت سوسیالیستی اتحاد شوروی که رهبران بزرگ پرولتاریای جهان (لنین و ستالین) با خون بلشویک های قهرمان آن را اعمار کرده بودند، برآمد، «پارلمانتاریزم» را به عنوان ستراتیژی «مقدس» احزاب ریویزیونیستی قرار داد و جهانیان نتیجة آن را در آزمون شیلی به روشنی یافتند. اما شرکت احزاب کمونیستی در انتخابات پارلمانی (و هر انتخابات دیگری)  کشورهای سرمایه داری که مورد اشغال قرار نگرفته، خود اشغالگرند، ماهیت سرمایه داری، رشد فکری زحمتکشان و مطرح شدن این احزاب از نظر ذهنی در میان  توده های مردم می باشد که از آن به عنوان یک تاکتیک استفاده می گردد؛ انقلاب درین کشورها با کشورهای مستعمره و نیمه فیودالی بسیار فرق دارد، زیرا در کشورهای سرمایه داری انقلاب در شهرها و به شکل قیام های توده ای به سر می رسد. رهبری این قیام ها که منجر به سرنگونی سرمایه می گردد، به عهده پرولتاریاست. این کشورها تحت اشغال قرار ندارند و به این اساس احزاب مارکسیستی شرکت در هر نوع انتخاباتی را تاکتیک قرار داده، با نشان و آرم حزب و سازمان شان بهترین تیوریسن های خود را به پارلمان می فرستند تا با  دانش تیوریک و زبان رسا خیانت های رژیم و ماهیت ضد مردمی آن را افشا و از منافع زحمتکشان دفاع نمایند، نه افراد بی دانش و بیسوادی که چشم بسته هر چیزی را قبول کنند، یک کلمه بر ضد اشغال نگویند و حتی ندانند که کدام کارت را برای  رد و یا تأیید مسئلة ساده ای بالا نمایند، واقعیتی که با هیچ ژست و ادای انقلابی و «تند خویی» توجیه و نمی توان آن را کتمان کرد. تصمیم بلشویک ها به رهبری لنین برای شرکت در دوما به خاطر افشا نمودن ماهیت ضد مردمی دولت حاکم بود، نه به خاطر به دست آوردن امتیازهای مادی از دولت مزدور و اشغالی و کسب مدال های امپریالیستی از اشغالگران؛ زیرا بلشویک ها هر نوع هماغوشی با سرمایه داران را بیشرافتی و خیانت به زحمتکشان دانسته، چنین چپ هایی را دشمنان مارکسیزم خطاب می کردند. در کشورهای اشغالی، شرکت در هر انتخاباتی جز تأیید اشغال چیز دیگری نیست زیرا در چنین وضعیتی مارکسیست ها وظیفه دارند تا طرق مقابله با این اشغال و رهایی میهن شان را از قید اسارت جستجو کنند. این مقابله جز با رعایت کامل اصول پنهانکاری، تشکیل مخفیانة پیشاهنگ و زیر لوای آن به راه انداختن جنگ خلق با ابزار دیگری ممکن نبوده، تمام تلاش ها بر روی تدارک چنین جنگی و تضعیف اشغالگران باید متمرکز باشند، نه اینکه با شرکت در انتخابات سرکاری برای دولت پوشالی و قانون اساسی رسمیت قایل شد و کلمه ای بر ضد اشغال کشور بر زبان نیاورد و «دوستانه» از آنان خواست تا جاسوسان شرفباختۀ خود شان را محاکمه کنند و از دست آنان  مدال «شجاعت» دریافت کرد!! هیچ انقلابی و کمونیستی که ذره ای به اصول مارکسیزم متعهد و بویی از اندیشة مائو برده باشد، این خیانت به مارکسیزم و خدمت به بورژوازی اشغالگر را در هیچ جای دنیا نمی پذیرد جز «اکادمیسین» های پست خلقی و پرچمی که در هر خم روزگار صد بار مادر وطن را به حراج گذاشته و آن را در زیر پای تجاوز و اشغال عریان انداخته و بر صدر «شورای انقلابی» متجاوزان به ناموس وطن نشسته باشند. شرکت در انتخابات و آن را کار «دموکراتیک» مارکسیست ها جلوه دادن، جز همزبانی با اشغالگران و مزدوران پست «نهادهای جامعة مدنی» آنان چه بوده می تواند؟ چپ مدالگیر و چپ لیبرالیزه شده که از یکسو کلمة اشغال را بر زبان می آورند و با چشم باز می بینند که مادر وطن چگونه در زیر چکمه های اشغال نفس می زند، اما از سوی دیگر بر انتخابات شوراهای ولایتی مهر «دموکراتیک» می کوبند. در شرایط اشغال هر کاری که در خدمت رهایی وطن از قید استعمار و تجاوز باشد، کار دموکراتیک بوده و عکس آن کار انقیادطلبانه است که مارکسیست های انقلابی آن را با تیزبینی از یکدیگر جدا می سازند به خاطری که زحمتکشان در دام تزویر اشغالگران نیفتند.    
 رفیق مائوتسه دون در اثر جاودانش «مسایل جنگ و ستراتیژی» این وظیفه را برای حزب و پیروانش با چنان وضاحتی بیان داشته که هیچ معامله گری با هر زبان و قلمی قادر نیست آن را وارونه جلوه دهد و چشم انقلابیون را پر از خاک سازد. «... ویژگی های چین درین است که کشور مستقل و دموکراتیک نیست، بلکه نیمه مستعمره و نیمه فیودالی است (درحالیکه افغانستان مستعمره و نیمه فیودالی است) در داخل آن رژیم دموکراتیک مستقر نیست بلکه سیستم فیودالی حکمفرماست (در افغانستان رژیم جنایتکار و مزدور). کشوریست که در مناسبات خارجی خویش از استقلال ملی برخوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیزم قرار دارد. ازین جهت در چین پارلمانی که مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق قانونی تشکیل اعتصابات کارگری هم وجود ندارد. درین جا وظیفة حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزة قانونی طویل المدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، بلکه درست عکس این است». و چون شرایط مستعمره و نیمه فیودالی امروز افغانستان شباهت با چین آن وقت دارد (چین نیمه مستعمره بود و دولتِ بر اقتدار آن مستقیماً به وسیلة اشغالگران ساخته نشده و خونریزان و قاتلانی چون سیاف، فهیم، دوستم، ربانی، قانونی، علومی، اسماعیل، اتمر، خلیلی، محقق وغیره در رأس آن قرار نداشتند)، لذا در شرایط کنونی شرکت در هر انتخاباتی، جز فراموش نمودن چین آن زمان و تحلیل داهیانة مائوتسه دون از آن وضعیت و دراز نمودن عمر اشغال و گردن نهادن به مشروعیت نظام مزدور و قانون اساسی آن چیز دیگری بوده نمی تواند که اگر ظاهراً این را با هر لعاب و زرورقی پیچاند و سر زیر ریگ فرو برد و به چشم توده ها خاک زد، نمی توان واقعیت ضد مارکسیستی چنین سیاست هایی را پنهان ساخت. بلشویک ها با استفاده از شرایطی که دوما در آن تأسیس شد و با شرکت در آن به افشای چهرة بورژوازی بزرگ، سیاست های امپریالیستی و اشغالگرانة آن، تبانی این بورژوازی برای حفظ نیروهای سرکوب فیودالی و ضرورت سرنگونی این نیروها، ضرورت وحدت کارگران و دهقانان، محکوم نمودن جنگ امپریالیستی به عنوان یک جنگ ارتجاعی و افشای چهره های کثیف سوسیال شئونیست ها که  شعار دفاع از میهن را سر می دادند، پرداخته و با استفاده ازین موقعیت و این طریق تلاش می نمودند تا شرایط ذهنی انقلاب را مساعد سازند، نه اینکه برای تمثیل دموکراسی امپریالیستی در زیر هر بیرقی گردن خم کنند و القاب جالبی از اشغالگران به دست آورند و بیشرمانه شرکت در رقابت های پارلمانی را معادل شرکت بلشویک ها در دوما قرار دهند. سازمان جوانان مترقی به رهبری انقلابی کبیر رفیق اکرم یاری در دوران دموکراسی نیم بند ظاهر شاهی که انتخابات دورة 12 پارلمانی برگزار می شد، نه تنها در آن شرکت نکرد بلکه  با تحلیل از وضعیت آن زمان و با  نوشتة تحلیلی «مرگ بر انتخابات سرکاری» شرکت در انتخابات آن دوره را تحریم نمود و حتی تاکتیک قرار دادن شرکت در انتخابات را که ریویزیونیست ها برایش سینه چاک می کردند، نیز رد کرد و بر انقلاب قهری تأکید ورزید، این در حالیکه افغانستان در آن زمان کشور مستعمره نبود (مشعل رهایی، ارگان تیوریک سازمان رهایی این را جزء اشتباهات سازمان جوانان ندانسته و لابد مورد تأییدش بوده است)، اما امروز مستعمره می باشد و لذا در زیر این بیرق چرا باید مردم را به شرکت در انتخابات شوراهای ولایتی تشویق کرد و آن را بیشرمانه «کار دموکراتیک» نامید؟ و آیا اگر چپ مدالگیر از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری چیزکی نصیبش می شد، باز هم از شرکت در آن انکار می کرد؟ فرق این دو تا چه است که آن را با چنان غضبی رد می کند و خاک پای این را سرمة چشم می سازد!!
نگاه گذرا به کار پارلمان فعلی که چپ مدالگیر در آن شرکت نمود، هر آدمی با کوچک آگاهی سیاسی را به این نتیجه می رساند که چگونه اشغالگران این چپ را کلوله کرد و در جیب بالایش گذاشت. نمایندگان این چپ در طول حضور شان در پارلمان حتی یک کلمه بر ضد اشغالگران نگفتند و پیوسته از آنان خواستند تا مزدوران بنیادگرا و جنگسالار خود شان را «محاکمه» کنند و این را «گام بزرگ» در راه خدمت به خلق و وظیفة انقلابی نامیده، به این صورت با هم آوایی با «نهادهای جامعة مدنی» که خواهان اجرای عدالت توسط «جامعة جهانی» می باشند، با پذیرش کامل اشغال بر مبارزة توده ها و انقلابی که با بازوان زحمتکشان به ثمر می رسد، خط بطلان کشیدند، تا جاییکه به درگاه وطنفروشان کمیسیون برگزاری انتخابات عریضه برده از گدی گک های امریکایی خواستند تا چند تا از کاندیدان جنایتکار (کرزی، فهیم، خلیلی، راکتی، عبدالله، تنی و پدرام) را اجازه ندهد به این پست کاندید شوند. چپ مدالگیر از یکطرف این انتخابات را رسماً و قانوناً پذیرفت و از سوی دیگر برای افرادی چون اشرف غنی، حبیب منگل، معتصم بالله مذهبی، میرویس یاسینی، اکبربای، فی سبیل الله  و جرثومه های دیگر، جواز «رهبری خلق افغانستان» را صادرکرد!!!
سازمان انقلابی افغانستان با باور به اینکه کشور ما در اشغال کامل امپریالیست ها قرار دارد و مبارزة تزلزل ناپذیر در راه رهایی کشور از قید استعمار و استبداد در بستر داغ مبارزات توده ای بر انتخابات پوشالی ریاست جمهوری، پارلمانی و شوراهای ولایتی که جز صحه گذاردن بر اشغال چیز دیگری نیست، تف انداخته و چپ های دروغینی را که سالوسانه در این انتخابات شرکت می کنند، برای دولت مزدور شکلکی می بخشند و توده ها را از وظایف اصلی مبارزاتی شان منحرف می سازند، بی نقاب ساخته، این دین مارکسیستی را تا حدتوان به انجام می رساند.

 

مرگ بر امپریالیزم !    در راه سوسیالیزم، به پیش!             
سازمان انقلابی افغانستان

 

اعلاميه ذيل از ويبلاگ يك سازمان چپ بنام " سازمان كارگران افغانستان " گرفته شده است. اما در پاي خود اعلاميه امضاي سازمان متذكره موجود نيست. دليل اين كار براي ما روشن نيست. اميد واريم سازمان كارگران افغانستان صرفا يك سازمان خارج كشوري نبوده و در داخل افغانستان نيز فعاليت داشته باشد.
درج اين اعلاميه در شعله جاويد به منظور تبليغ بيشتر براي يك موضعگيري مبارزاتي عليه انتخابات رژيم پوشالي صورت مي گيرد و به مفهوم تائيد عام وتام متن اعلاميه نيست.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان اختلافات عميق و مهمي با خط ايدئولوژيك - سياسي مطرح شده در ويبلاگ سازمان كارگران افغانستان دارد. اميد واريم بتوانيم هر چه زود تر اين مسائل را در صفحات شعله جاويد انعكاس دهيم.

انتخابات پوشالي آينده ، نمكي بر ناسور ملت ماست

 

پس از فروپاشي حاكميت خون و جنايت "طالبان" ؛ با آنكه هنوز بقاياي اين گروه دد منش و وطن فروش بوسيله امپرياليسم امريكا تمديد حيات داشته است؛ و با آنكه سرو صداي كركننده " دموكراسي" استعماري بوسيله رسانه ها و تبليغات رژيم دست نشانده آمريكا ادامه داشته است؛ هنوز عده بيشماري از " روشنفكران" ما به تطهير و تبليغ زير بناهاي تيوريك تجاوز آمريكا به افغانستان ادامه داده اند. آري، احزاب و سازمان هاي راجستر شده وزارت عدليه دولت دست نشانده ؛ نه تنها مهر تاييد بر " انتخابات" زير گرز آمريكا زده اند ؛ بلكه بيشرمانه و وقيحانه برخي از آنان از " مبارزان" فعال پروسه " دموكراسي شدن" ! از آب درآمده و كانديدا هاي خويش را براي " انتخابات " اعلان داشته اند. حد همين است وطن فروشي و بي وجداني را.! افغانستان امروز يك كشور اشغال شده است. دشمنان ملت افغانستان همانا در درجه نخست بورژوازي كمپرادور و فيودالان اند. فيودالان در زير سايبان حاكميت اشغالگران تقويه گرديده اند. اكنون قاچاقسالاران مشهوري از ميان اين فيودالان به فيودالان كمپرادور مبدل گشته اند. بورژوازي كمپرادور ماهيت بيروكراتيك به خود گرفته و پا به پاي فيودالها؛ تمامت پارلمان و ماشين دولت را بدست دارند. خرده بورژوازي ، همانگونه كه خصلت نوساني اش ايجاب ميكند، هرچند گاهگاه با صداهايي نحيف از ظلم ها و زخم هايي كه از سوي ستمگران بر پيكر دارد مي نالد، اما شديدا درگير توهمات ذاتي خويش بوده ، و خصلت راديكال دموكراتيكش در بوته انجماد قرار گرفته است. طبقات ميليوني كارگري و دهقاني قربانيان درجه اول حاكميت خون و جنايت رژيم پوشالي اند. بورژوازي ملي، چنان در تشتت ،پراگنده گي و بي رمقي است كه وضعيت تسليم طلبانه اش، وجودش را زير سوال برده است. اين طبقه ، آنچنان با هزاران رشته بر ناف بورژوازي كمپرادور بسته است، و آنچنان به توسري خوردن از سوي سيستم كمپرادور- قاچاقسالار عادت گرفته است كه انگار با آن درآميخته و پاره يي از تن آن گشته است. پتانسيل انقلابي اين طبقه ، چنان پايين است كه هرگز نمي توان رمقي در تكاپوهايش جست. تنها اتحاد انقلابي طبقات ميليوني كارگري دهقاني تحت رهبري پرولتارياي مبارز درفش دار رستگاري ملي و ايجاد افغانستان مستقل ، غير وابسته و دموكرات خواهد بود. روي اين اصل، هرگونه مشروعيت تراشي براي رژيم پوشالي كنوني ، نمك ريزي بر زخم هاي ستمديده گان كشور ما بوده ، و نمك پاشان ، به مثابه كثيف ترين وطن فروشان در پيشگاه تاريخ و توده هاي ميليوني زحمتكشان مجرم اند. احزاب، جريانها، و عناصري كه رژيم دست نشانده كنوني را به رسميت ميشناسند، در شمار غلامان حلقه به گوش امپرياليسم امريكا اند. تاييد " انتخابات " آينده ، همانند تاييد پروسه هاي استعماري قبلي كه بر اساس آجنداي امپرياليسم جهاني بوسيله مزدوران استعمار پياده شد، در شمار كثيف ترين انواع وطن فروشي و خود فروشي قرار دارد. روي اين ملحوظ، سازمان كارگران افغانستان ، توده هاي ميليوني زحمتكش افغانستان را به اتحاد مستحكم و انقلابي بر ضد " تاييد گران" پروسه " انتخابات" آينده فراخوانده ، و در اين راستا، تعهد انقلابي را يگانه چراغ راهنماي روشنفكران اصيل ، مبارز و انقلابي ميداند. تنها اتحاد انقلابي زحمتكشان تحت رهبري طبقه كارگر ميتواند به تشكيل ارتش ملي- رهايي بخش و بلوك انقلابي دموكراسي منجر شود. اين مامول زماني ميسر خواهد بود كه مبارزه زحمتكشان خصلت انقلابي يعني شكل مبارزه مسلحانه به خود گيرد. مبارزه مسلحانه زحمتكشان افغانستان راه ما است. اين راه است كه به انقلاب منجر ميشود؛ و انقلاب يعني رهايي؛ رستگاري؛ استقلال ، دولت دموكراتيك كارگري –دهقاني و سرانجام جاده سوسياليسم و رهايي انسان افغانستان از قيد ستم و استعمار. انتخاباتی که در راه هست , با همه کثیف و منفور بودنش , سرانجام از اهمیتی ویژه برخوردار است و آن اینکه محکی است برای شناسایی دقیق خاینان به ملت. ملت ما با این دور, به وضوح تام , قبیله " وطن فروشان" مدعی روشنفکری را همانند خاینان جهادی- طالبی و تکنوکرات باز خواهد شناخت. مردم ما در خواهند یافت که کوشانی ها, پدرام ها, حبیب منگل ها و... همانگونه که از گذشته داغ خون و خیانت بر دامان دارند, امروز نیز, همانند گلبدین کثیف , ربانی لعین و سایر وطن فروشان جهادی , به تسلیم طلبی, سرسودن در آستان امپریالیسم آمریکا و سرانجام: به وطن فروشی و بی ناموسی تام , مشغول مشق دلربایی در آغوش بیگانگان متجاوز اند. چهل و چهار کاندیدی که برای دلربایی امپریالیسم امریکا عشوه فروشی میکنند, اینک در انظار تیز بین توده ها , رسوا تر از همیشه , و در اذهان توده ها, آونگ جاودانه اند. این چهل و چهار وطن فروش, سگان حلقه بگوش متجاوزان اجنبی اند و با پارس زدن های بی مانند, برای باداران شان کسب و طلب " مشروعیت " میکنند. توده های میلیونی زحمتکش افغانستان , با رستاخیز انقلابی خویش, نقطه پایانی بر این روند خون و خیانت خواهند گذاشت. آری! تنها روشنفکران انقلابی, آنانی که در کنار توده های کارگری و دهقانی می ایستند, آنانی که انتخابات پوشالی آینده را داغ ننگی و حلقه غلامی بیش نمی دانند , سزاوار ستایش اند. ایشان را باید ستود زیرا ایشان اند که در خدمت زحمتکشان قرار گرفت و فدایيان راه انقلابي خلق اند.

سرنگون باد حاکمیت سگان اوباما! 
بر چیده باد بساط روند خون و خیانت! 
نابود باد خیمه شب بازی های " انتخاباتی" توله های امپریالیسم! 
زنده و پاینده باد شور انقلابی خلق های افغانستان!  
یا مرگ یا جمهوری دموکراتیک کارگری- دهقانی تحت رهبری پرولتاریا!

 

علاميه هاي ذيل به صورت شبنامه در نقاط مختلف كشور پخش گرديده و همچنان در ويب سايت " جنبش انقلابي جوانان افغانستان " درج گرديده اند. درج اين اعلاميه ها در شعله جاويد به اين مفهوم نيست كه ما هيچگونه ملاحظاتي نسبت به متن اين اعلاميه ها و همچنان خط مبارزاتي عملي " جنبش انقلابي جوانان افغانستان " نداريم. " جاجا " به مثابه يك حركت مبارزاتي توده يي جوانان بايد عليه محدوديت بافت روشنفكرانه خود قاطعانه مبارزه نموده و وسيعا به جلب و جذب و سازماندهي و بسيج مبارزاتي كارگران و دهقانان جوان بپردازد، در غير آن قادر نخواهد بود به يك جنبش وسيع مقاومت خواهانه توده يي  جوانان مبدل گردد. در عين حال " جاجا " بايد در هر حركت مبارزاتي اش، منجمله پخش شبنامه ها، در چهار چوب مسائل عام مبارزاتي، به مسائل ويژه جوانان بطور خاص توجه نموده و مشخصا روي اين مسائل تكيه جدي نمايد.

انتخابات امپریالیستی – ارتجاعی ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم دست نشانده را با قدرت و توانمندی تحریم کنیم!

 

هموطنان عزیز!
طوری که اطلاع دارید رژیم دست نشانده میخواهد به تاریخ 29 اسد 1388، دومین دور انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی اش را برگزارنماید.
انتخابات در کشوره مستعمره و تحت اشغالي مانند افغانستان، بزرگترین فریب و نیرنگي است که برای اغوای توده های مردم بلا کشیده ما بکار گرفته میشود. کشور ما طی هفت سال حاکمیت رژیم دست نشانده هر چه بیشتر به مغاک فقر و فلاکت فرو رفته و مصائب بیشمار و بی مانند هر روز دامنگیر مردم آن می شود. فقر، گرسنگی، بی کاری، آواره گی، فحشاء و صدها مصائب دیگر بطور روزمره در کشور گسترش می يابند و بر وسعت جنایات مانند قتل، بی امنیتی، تجاوز و هتک حرمت هر روز افزوده می شود. با تمام این وضعـیـت اسـفبار تـــوده

های مردم و عمق جنایات جاری در کشور، وطن فروشان و خائنین ملی سر گرم بازی هاي انتخاباتی شان هستند. برگزاری این خیمه شب بازی و صرف
ملیون ها دالر در تبلیغات انتخاباتی در عین بی خانمانی مردمان کشور، چیز ديگري جز نمک پاشیدن بر زخم های دیرینه مردم نمی تواند باشد. ما نباید از عناصر خود فروخته و خائنین ملی انتظار بیشتر از این را داشته باشیم. انتخابات مضحکه آمیز 5 سال قبل که توسط اشغالگران امپریالیست به ویژه امریکا سر و سامان داده شد، ماهیت انتخابات نوع امریکایی را به ما نشان داد که چیزی نبود جز مشروعیت بخشیدن به رژیم دست نشانده و مردمی نشان دادن آن.
انتخابات دور دوم ریاست جمهوری رژیم دسـت نشانده و شــوراهای ولایتی آن نیـز

برنامه ی است که در اصل توسط اشغالگران امپریالیست به سردمداری امپریالیزم اضلاع متحده امریکا رویدست گرفته شده است و در خدمت تحکیم

موقعیت اشغالگرانه آنها قرار دارد و به بیان دیگر این انتخابات برای تداوم و تحکیم حالت مستعمراتی افغانستان برنامه ریزی شده است.
"جنبش انقلابی جوانان افغانستان" قویا باورمند است که باید انتخابات ریاست جمهوری و سایر اشکال انتخابات امپریالیستی - ارتجاعی را، هم از لحاظ استراتیژیک و هم ازلحاظ تاکتیکی تحریم نماید، چون هر گونه نظامی که تحت چنین شرایطی بوجود آید فقط و فقط میتواند چهره کریه استبداد امپریالیستی – ارتجاعی حاکم بر جامعه را بپوشاند و نظام سر و دم بریده ای بیش نباشد.
"جنبش انقلابی جوانان افغانستان" از تمامی مردم میهن دوست و ستمدیده کشور میطلبد که به پای صندوق های رای این بازی فریبکارانه و نمایشی امپریالیستی – ارتجاعی نروند و با
قاطعیت تمام این روند به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولايتي را تحريم كنند.
ما از تمامي نيروها وشخصيت هاي انقلابي، ملي ودموكرات وتوده هاي پيشرو كشور مي خواهيم كه قعالانه به كارزار تحريم اين انتخابات امپرياليستي – ارتجاعي بپيوندند.

به پیش در راه تحریم هرچه قاطعانه تر دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم پوشالي!

به پیش در راه برپائی و پیشبرد مقاومت ملی، مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده شان!
جنبش انقلابی جوانان افغانستان
23 اسد 1388

 

 

دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رژیم دست نشانده
را نیز قاطعانه تحریم کنید!

 

همه میدانیم که انتخابات ریاست جمهوری رژیم دست نشانده همزمان با انتخابات شوراهای ولایتی اش بتاریخ 28 اسد 1388 با حمایت پولی ، نظامی و سیاسی امپریالیستهای اشغالگر و رژیم پوشالی و با تقلبات بیش از حد گسترده برگزار گردید. هرچند تا قبل از اعلان نتایج بررسی کمیسیون به اصطلاح مستقل انتخابات و شکایات انتخاباتی از حکومت ائتلافی میان داکتر عبدالله و حامد کرزی سخن می رفت ، اما هردو طرف رقبای اصلی این نمایش مضحکه آمیز، تشکیل حکومت ائتلافی را بارها رد کردند و مذاکرات برسر شکل گیری چنین ائتلافی را حتی جان کیری و کرزی نیز تکذیب نمودند، با آنهم تشکیل حکومت ائتلافی ، گره کار امپریالیستهای اشغالگر را در بحران کنونی کشور نمی گشود و مشروعیت دولت ائتلافی پس از تدویر یک "انتخابات" بدنام و ناکام برای افکار عامه نه تنها در جوامع امپریالیستی بلکه در داخل افغانستان فراهم نمی شد.
برای امپریالیستهای اشغالگر و متحدین شان کشیدن اینگونه نمایش به  دور دوم پس از آن همه هیاهو در مورد تقلب گسترده که خود آن را دامن زدند، یک ناگزیری و اجبار شمرده می شد. هرگونه راه حل چون تشکیل حکومت ائتلافی و مشترک میان داکتر عبدالله و کرزی بدونبرگزاری دور دوم انتخابات برای اشغالگران امپریالیستی  پرمخاطره به شمار میرفت. اشغالگران امپریالیستی چگونه می توانستند افکار عمومی کشور های خود را به حمایت مالی و نظامی دولتِ برآمده از یک انتخابات پر از تقلب و بدنام قانع و راضی نمایند؟ آیا دولت امریکا که شبانه روز با بوق و کرنا بحث " دموکراسی" و " آزادی" را به میان میکشد چگونه میتوانست دولت برآمده از چنین انتخابات متقلبانه را مشروعیت ببخشد؟ پاسخ این پرسشها روشن است ، امپریالیستهای اشغالگر بخاطر فریب اذهان توده ها چاره ای جزء پذیرش این موضوع را نداشتند.  بهرحال، از زمان تجاوز امپریالیست های امریکائی و متحدین شان بر افغانستان و اشغال این کشور توسط آنها تا حال چندین نمایش عوامفریبانه انتخاباتی براه افتاده است . اما این انتخابات دروغین، در راستای تامین استقلال افغانستان و تامین حاکمیت ملی مردمان آن قرار نداشته و نخواهند داشت ، بلکه  در خدمت دوام اشغال کشور ، در خدمت دوام پایمالی حاکمیت ملی مردمان کشور و در خدمت دوام حضور قوای اشغالگر امپریالیستی در افغانستان هستند . بطور واضح و روشن آشکار گردیده که هدف اصلی اینگونه انتخابات ابقا و تحکیم رژیم دست نشانده بوده و نه تحقق دموکراسی در افغانستان.این هدف در خدمت نقشه های دراز مدت اشغالگران امپریالیست امریکائی و متحدان شان قرار دارد . آنها از این طریق می خواهند حضور دائمی نظامی شان در افغانستان را شکل به اصطلاح قانونی بدهند. در یک کشور اشغال شده که استقلال آن ، حاکمیت ملی مردمان آن ، تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت مردمان آن  پایمال گردیده است ، چنین انتخاباتی به هیچ دردی ، جزء برای حفظ و بقای رژیم دست نشانده و چاکر منشی به درگاه اشغالگران  امپریالیستی نمی خورد.  امپریالیست های اشغالگر که استقلال کشور و حاکمیت ملی مردمان آنرا پایمال کرده اند و اساس حق تعیین سرنوشت مردمان این خطه را مورد تعدی و تجاوز قرار داده اند ، برای شان اصلا ممکن نیست که بتوانند حاکمیت مردم در افغانستان را تحقق بخشند . دموکراسی بدون استقلال کشور و بدون حاکمیت ملی مردمان کشور ، اساسا نمی تواند قابل تحقق باشد . اساس مسئله این است که امپریالیست ها به دنبال منافع استراتژیک ، اقتصادی و سیاسی خود شان هستند ، نه به دنبال آوردن دموکراسی در افغانستان. شعار آوردن دموکراسی در افغانستان توسط امپریالیستهای اشغالگر یک شعار فریبنده و اغواگرانه است. این " دموکراسی " در اساس مبتنی بر حق حاکمیت مردم نیست، بلکه فقط و فقط پرده ساتری بر چهره کریه استبداد مستعمراتی – نیمه فئودالی در کشور است .
هموطنان عزیز! آنکسانیکه به پای صندوق های رای این مرتجعین و خائینین ملی رفتند با رای آنها چه برخوردی صورت گرفت که با رای شانزدهم عقرب شان صورت بگیرد؟ چرا دزدان جنایتکارو خادم امپریالیزم آنرا به یغما بردند که نتوانند برای بار دوم به یغما برند؟ حال که طشت رسوائی شان به صدا درآمد برای باردیگراز همان اقشارمردمی میطلبند که برای همین خائینین ملی که جزء فقر، فلاکت و بدبختی و جزء تامین منافع غارتگرانه امپریالیستهای اشغالگر دستاورد دیگری نخواهند داشت شرکت بجویند؟ بنا براین شرکت در انتخابات ریاست جمهوری  رژیم دست نشانده در هر سطحی که باشد ، شرکت در بازی های سیاسی ای است که از سوی اشغالگران امپریالیست ، در راس امپریالیست های امریکائی طرح ریزی شده و به پیش برده می شود، تا رژیم دست نشانده شان را حیثیت قانونی و منتخب بدهند .
تا زمانیکه سلطه اشغالگران امپریالیست بر کشور باقی بماند ، چه فرق اساسی میان رئیس جمهورغیر منتخب و رئیس جمهور به اصطلاح منتخب توسط مردم می تواند وجود داشته باشد؟ بدین اساس است که انتخابات ریاست جمهوری  رژیم دست نشانده که بر اساس طرح و نقشه اشغالگران و با تکیه بر قوت های مسلح و امکانات پولی و مالی آن ها رویدست گرفته شده و قرار است به تاریخ 16 عقرب 1388 مصادف با 7 نوامبر 2009 مجددا برگزار گردد ، باید قاطعانه تحریم نماییم.

 

به پیش در راه تحریم هرچه قاطعانه تر دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رژیم دست نشانده
جنبش انقلابی جوانان افغانستان
2 عقرب 1388

دو اعلاميه ذيل بصورت دست به دست در نقاط مختلف كشور پخش گرديده وهمچنان در ويبلاگ " دسته هشت مارچ زنان افغانستان " درج گرديده اند. انتشار مجدد اين اعلاميه ها در شعله جاويد به اين مفهوم نيست كه ما هيچگونه ملاحظاتي نسبت به متن اين اعلاميه ها و خط مبارزاتي " دسته هشت مارچ زنان افغانستان " بطوركل نداريم. " دسته هشت مارچ زنان افغانستان "، به مثابه يك حركت مبارزاتي مقاومت خواهانه توده يي زنان افغانستان، بايد بطور جدي روي ضرورت استمرار حركت هاي مبارزاتي خود توجه نموده و فعاليت هاي مبارزاتي اش را از حالت فعاليت هاي مبارزاتي وقفه دار بيرون نمايد. سطح فعاليت هاي مبارزاتي كنوني " دسته هشت مارچ زنان افغانستان " به هيچوجهي نمي تواند جوابگوي ضرورت هاي مبارزاتي مقاومت خواهانه زنان افغانستان باشد.

 

انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم پوشالي را قاطعانه تحریم کنیم!

قرار است دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم پوشالي به روز 29 اسد 1388 برگزارشود. به یقین کامل میتوان گفت که این انتخابات نمیتواند چیز دیگری جز يك حركت نمايشي عوام فريبانه باشد. 
برهمگان هویداست که مبارزات به اصطلاح انتخاباتی صرفا مبارزه قدرت میان چند نفر مزدور است و مردم در این انتخابات هرگز آزادي و رفاه خود را نمی بینند. این دستهای پلید قدرت هاي جهانخوار اشغالگر، متجاوز و مداخله گر هستند كه گودی های کوکی یی را زیر نام کاندیداتوران به اصطلاح انتخابات در افغانستان به حرکت در آورده اند.
عليرغم دموكراسي نمايي هاي امپرياليستي – ارتجاعي، حضور چند زن بصورت نمايشي در صحنه به اصطلاح مبارزات انتخاباتي جاري، اختصاص تعدادي از كرسي هاي وزارتخانه ها و پارلمان رژيم پوشالي به زنان و غيره و غيره، به صورت کلی هیچگونه تفاوت اساسي در وضعیت زنان در طول عمر رژیم دست نشانده به وجود نیامده است. زنان در این کشور از ابتدایی ترین حقوق خود محروم اند. آنان نباید بدون اجازه شوهران شان از خانه بیرون شوند، کار نمایند و یا دست به فعالیت های اجتماعی بزنند. هم اكنون خود سوزی ها، ازدواج های اجباری، خود کشی ها و اعتیاد هزاران هزار زن به مواد مخدر و تجاوزات وحشیانه جنسی در سراسر كشور شايع میباشد و تا زماني كه حاكميت پوشالي كنوني بر سر كار باشد، هيچگونه اميدي براي پايان دادن به وضعيت ناگوار نمي تواند وجود داشته باشد.
 " دستـه هشـت مـارچ زنـان افغانسـتان"
این انتخابات امپریالیستی – ارتجاعی را
یک خیمه شب بازی فريبكارانه مي داند و قاطعانه تحریم میکند. امیدواری در جهت تامین صلح و ثبات و تامين دموكراسي و حقوق زنان در زیر چکمه های نظامیان متجاوز و اشغالگر امپریالیستی در افغانستان توهمي بيش نيست. اوضاع سیاسی کشور نشان میدهد که ارائه هرگونه راه حلی بجز برپائی و پیشبرد مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و خائنین ملی دست نشانده، بخاطر اخراج کامل اشغالگران امپریالیست از کشور و سر نگوني رژيم پوشالي، راه رفتن به بیراهه است
در مبارزات به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم، نقش پیدا و پنهان امپریالیزم امریکا تعيين كننده است. بخصوص در انتخابات رياست جمهوري رژيم، حرف اول و سخن آخر تایید در مورد کاندیدای پيروزمند در انتخابات را امپریالیستهای امریکایی مي زنند و تعیین کننده مهره ايكه بايد در راس حاكميت پوشالي قرار بگيرد، آنها هستند. از همین رو تمامي کاندیداتوران مهم ریاست جمهوری رژيم هر کدام به نحوی چشم انتظارحمایتهای بی دریغ امپریالیستهای امریکایی نشسته اند. آنها بخوبي مي دانند که برای انتخاب آنها رای مثبت امریکا بیشتر موثر خواهد بود تا رای توده های زحمتکش افغانستان. این حالت نشاندهنده عمق فاجعه در کشور مستعمره – نیمه فئودال افغانستان است.
امپریالیستهای امریکایی مدعی بیطرفی در انتخابات هستند. اين ادعا واقعيت ندارد. امپرياليست هاي امريكايي فقط و فقط از پيروزي كانديدي در انتخابات رياست جمهوري رژيم پشتیبانی مي نمايند که استراتیژی نظامی - سیاسی زمامداران کاخ سفید در افغانستان را تائيد نمايد و در چوكات آن خادم و خدمتگار شان باشد.
" دسته هشت مارچ زنان افغانستان " تمامی نیروها و شخصیت های ملی، دموکرات و انقلابی كشور را به تحریم هرچه قاطعانه تر این انتخابات امپریالیستی – ارتجاعی فرا میخواند و از تمامی آنها می طلبد كه براي برپايي، گسترش و شگوفایی روز افزون مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و خائنین ملی تلاش نمایند. ما به نوبه خود با تمام قوت و توان در راستای سازماندهی وسیع و سرتاسری این مقاومت کوشش مي نمائيم.
" دسته هشت مارچ زنان افغانستان " یکبار دیگر اعلام می نماید که مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست و دست نشاندگان آنها ، حق و مسئولیت وطنی  و ملی مردمان افغانستان است. ما اعلام می کنیم که مبارزات مان را در مسیر مقاومت ملی مردمی با جهتگیری انقلابی یکجا با سائر نیروهای مردمی و انقلابی افغانستان به پیش مي بريم. یقین کامل د اریم که چنین مقاومتی قادر خواهد بود نه تنها اشغالگران را از کشور اخراج و دست نشاندگان شان را سرنگون نمايد، بلکه به مثابه مرحله ای از مبارزات توده ها در جهت نابودی نهایی نظام استثمار و ستم عمل خواهد نمود. چنین مقاومتی قادر است حمایت توده های مردمان جهان، منجمله مردمان اضلاع متحده امریکا و سائر کشور های امپریالیستی را نیز جلب نموده و ضربات کاری ای بر کل نظام امپریالیستی حاکم بر جهان وارد نماید .

انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم پوشالي را قاطعانه تحریم کنیم!


     
به پیش در راه تحریم هرچه قاطعانه تر دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی رژيم پوشالي!
       
به پیش در راه برپائی و پیشبرد مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و خائنین ملی!

دسته هشت مارچ زنان افغانستان
ماه اسد 1388

مرگ بر انتخابات پوشالي، قلابي و نمايشي

 

در يك نظام استثمارگرانه و ستمگرانه طبقاتي، ملي و جنسي، انتخابات غير از " حق " مردمان تحت استثمار و ستم براي " انتخاب " سركوبگران شان از ميان استثمارگران و ستمگران براي دوره هاي معين، معني و مفهوم ديگري نمي تواند داشته باشد. ولي در يك نظام مستعمراتي – نيمه فئودالي تحميل شده توسط متجاوزين امپرياليست و مبتني بر استثمار و ستم اشغالگرانه امپرياليستي و نيمه فئودالي، مثل نظام حاكم كنوني بر افغانستان، حتي همين " حق " نيز شكل يك نمايش ميان تهي، مسخره و تقلبي را بخود مي گيرد.
در " جمهوري اسلامي افغانستان " ظاهرا حق زنان براي شركت در انتخابات به رسميت شناخته شده است. اما اكثريت بسيار بزرگي از زنان كه فكر مي كنند انتخابات رژيم اصلا به آنها مربوط نيست، علاقه اي به شركت در آن ندارند. ولي حتي بخش مهمي از زنانيكه در انتخابات شركت مي كنند، نيز نقش مستقلانه اي ندارند و دنباله رو مردان خانواده شان هستند. علاوتا عده قابل توجه زنانيكه علاقمند شركت در انتخابات هستند، در اثر ممانعت اتوريته هاي مرد سالار خانوادگي، قومي، مليتي و سياسي حاكم بر جامعه، نمي توانند در انتخابات شركت نمايند. به اين ترتيب، شركت نمايشي بخش بسيار كوچكي از زنان در انتخابات، كه صرفا به درد آرايش" دموكراتيك " نظام ضد ملي استثمارگرانه و ستمگرانه حاكم مي خورد و تاثير مثبت اساسي روي وضعيت و حالت اكثريت قريب به اتفاق زنان ندارد، يكي از مشخصات مهم انتخابات هاي گوناگون رژيم دست نشانده
را تشكيل مي دهد.
طبـق احـصـائـيـه رسـمـي نـهـاـيي دولتي،
مجموع كساني كه در دور اول دومين انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي شركت كردند، صرفا يك چهارم مجموع افراد واجد شرايط شركت در انتخابات را در بر گرفت و به اين ترتيب سه چهارم افراد واجد شرايط شركت در انتخابات، در آن سهم نگرفتند. طبق همين احصائيه، زنان صرفا يك پنجم مجموع افراد شركت كننده در انتخابات بوده اند و به عبارت ديگر 90 % زنان در انتخابات شركت نكرده اند. يقينا ميزان واقعي شركت زنان و مردان در انتخابات به مراتب كمتر از احصائيه هاي رسمي دولتي بوده است. بطور مثال بخش قابل توجهي از آراء اقليت كوچك زنان به اصطلاح شركت كننده در انتخابات، غيابا و توسط مردان خانواده شان به صندوق ها ريخته شده و در محاسبه نهايي رسمي دولتي گنجانده شده است.
آنچه كه باعث كشانده شدن انتخابات رياست جمهوري رژيم، به دور دوم گرديده، تثبيت يك چهارم مجموع آراء ريخته شده به صندوق ها در دور اول، به عنوان آراء تقلبي، توسط خود گردانندگان خارجي و داخلي اين نمايش انتخاباتي است. اما دور دوم اين انتخابات باز هم تحت رهبري و نظارت همان ارگان هاي قبلي سازمانده تقلبات در دور اول برگزار مي گردد و افراد شركت كننده در آن بايد به يكي از دو تقلبكار اصلي دور اول راي بدهند. 
دسته هشت مارچ زنان افغانستان، با توجه به تمامي دلايل بر شمرده فوق، همانگونه كه دور اول اين انتخابات در 29 اسد را تحريم نمود، دور دوم آن در 16 عقرب را نيز تحريم مي نمايد و از تمام مردمان كشور و بطور خاص از زنان ميخواهد كه در آن شركت نكنند. ما جدا اميد واريم كه ميزان شركت مردم، اعم از زنان و مردان، در دور دوم اين انتخابات، به مراتب نسبت به دور اول آن كمتر باشد.
دسته هشت مارچ زنان افغانستان، خواهان شركت واقعي زنان و مردان كشور در تعيين سرنوشت كشور و تعيين ارگان هاي دولتي و تامين دموكراسي و حاكميت مردمي ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي است. دموكراسي دروغين، نمايشي و تقلبكاري را كه اشغالگران امپرياليست به زور قوت هاي اشغالگر و صرف ميليارد ها دالر بر افغانستان و مردمان افغانستان تحميل كرده اند، آنچنان رسوا و بي آبرو است كه فقط مي تواند در مقايسه خود با استبداد امارتي طالبي براي خود حيثيت دموكراتيك جستجو نمايد. اما تجربه هشت سال گذشته نشان داده است كه اين " دموكراسي " پوشالي و تا مغز استخوان فاسد، حتي در مقابله با طالبان، عرصه هاي مانورش پيوسته تنگ تر و تنگ تر مي گردد.
ما بايد در چوكات عمومي مقاومت ملي مردمي و انقلابي و در هماهنگي با سائر نيروهاي انقلابي و ملي -دموكرات، قاطعانه بديل دموكراسي مردمي را در مقابل دموكراسي پوشالي و فاسد رژيم دست نشانده، قرار دهيم؛ تا توده ها صرفا دموكراسي پوشالي و استبداد طالبي را نبينند و مقاومت طلبي هاي ضد اشغال و دموكراسي خواهي هاي ضد استبدادي شان در يك مسير درست و اصولي جريان يابد. زنان فقط و فقط در اينچنين مسير مبارزاتي اي مي توانند – و بايد – آرزوي هاي شان براي رهايي از ستم مرد سالاري را جستجو نمايند.

انتخابات نمايشي و قلابي نمي خواهيم! مقاومت ملي مردمي و انقلابي مي خواهيم!

دسته هشت مارچ زنان افغانستان
هشتم عقرب 1388

 

علاميه ذيل در يكي از مناطق كشور دست بدست پخش شده و در اختيار ما قرار گرفته است. اميد واريم هسته مبارزاتي كارگري انتشار دهنده اين اعلاميه هر چه اصولي تر و سريع تر بتواند محدوديت منطقه يي خود را رفع كرده و به يك تشكيلات توده يي كارگري وسيع مقاومت خواهانه در كشور، كه جاي آن در شرايط كنوني افغانستان واقعا خالي است، مبدل گردد.

انتخابات نمايشي و تقلبي رژيم پوشالي را قاطعانه تحريم نمائیم

 

مردم قهرمان، مظلوم، ستمديده و آزاديخواه افغانستان ديگر دانسته اند كه رژيم حاكم كنوني كه با وعده ها و وعيد هاي دروغين در صدد است آنها را فريب دهد، صرفا يك دار و دسته پوشالي، مزدور و دست نشانده اشغالگران است. به همين جهت اكثريت بسيار بزرگ شان در دور اول انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي اين رژيم سهم نگرفتند. آنها نشان دادند كه فريبكاري ها و نيرنگ بازي هاي اين جنايتكاران و اربابان اشغالگر خارجي شان ديگر روي آنها تاثير نمي نمايد. مـردم مـا بـايـد اين زباله
هاي تاريخ را به زباله دان تاريخ بريزند.
كارگران و دهقانان يكجا با زحمتكشان ديگر، سازندگان اصلي اين وطن بوده و اكثريت عظيم نفوس كشور را تشكيل مي دهند. اين اكثريت عظيم، گرسنه، برهنه، بيخانمان، بيكار و محروم از آزادي ها و حقوق اجتماعي اند. اينها، نان، لباس، خانه و كار مي خواهند و خواهان آزادي ها و حقوق اجتماعي خود هستند. اما اشغالگران و رژيم دست نشانده آنها اساسا در صدد تامين اين خواسته ها نمي باشند. نظام آنها تامين كننده منافع اقليت كوچك سرمايه داران و فئودالان مزدور قدرت هاي جهانخوار است و براي زحمتكشان افغانستان غير از فقر، بدبختي، بي امنيتي و سركوب، چيز ديگري بار نمي آورد.
مردم ما براي رهايي از فقر، بدبختي و بيچارگي، به استقلال و آزادي و به يك دولت مردمي و دموكراسي مردمي نياز دارند. بر آورده شدن اين نياز ها، بدون مقاومت و مبارزه عليه اشغالگران سركوبگر و غارتگر خارجي و دولت ضد مردمي نوكر قدرت هاي جهانخوار و نماينده منافع سرمايه داران و فئودالان استثمارگر و ستمگر، ممكن و ميسر نيست. در شرايط فعلي پيشبرد مقاومت و مبارزه مردمي عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان وسيله عمده دسترسي به استقلال، آزادي، دولت مردمي و دموكراسي مردمي محسوب مي گردد.
درين راستا است كه هسته كارگري مبارز
افغانستان، دور دوم انتخابات رياست جمهوري رژيم پوشالي را تحريم مي نمايد، همانطوريكه دور اول اين انتخابات را تحريم نمود. ما از تمام مردم افغانستان مي خواهيم كه با تحريم هر چه وسيع تر
اين انتخابات تقلبي و فريبكارانه، فريبكاري ها و نيرنگ بازي هاي دشمنان وطن و مردم وطن را بيشتر از پيش نقش بر آب سازند و گامي در جهت بدست گرفتن سرنوشت خويش بدست خود شان بردارند.

 

شعار ما: زندگي در يك افغانستان مستقل، آزاد، آباد و مردمي!
مسئوليت مبارزاتي عمده فعلي ما: مقاومت و مبارزه مردمي عليه اشغالگران و رژيم پوشالي!           

هسته كارگري مبارز افغانستان
عقرب سال 1388-

يك تذكر ضروري: در جريان كار تنظيم مطالب شماره بيست و دوم شعله جاويد سعي كرديم اعلاميه هاي سازمان ملي و دموكراتيك آوارگان افغاني و سازمان پيكار براي نجات افغانستان ( اصوليت انقلابي پرولتري ) در مورد تحريم انتخابات رژيم پوشالي را بدست آورده و در صفحات همين شماره شعله جاويد انعكاس دهيم؛ اما متاسفانه
درين كار توفيق نيافتيم. اميد واريم آنها درينمورد سكوت نكرده و اعلاميه هايي انتشار داده باشند.
بر علاوه در صفحه انترنيتي " بـابـا " مطلبي تحت عنوان « 20 اگست – روزي كه بايد شاه شجاع را "انتخاب " كنند » منتشر گرديده است، اما از آنجائيكه اين سند يك نوشته تحليلي از ديد مسئولين صفحه انترنيتي مذكور است و نه يك اعلاميه تحريم انتخابات، از درج آن در صفحات شعله جاويد خود داري كرديم.در هر حال، اميد واريم در حركت هاي مبارزاتي مشترك آينده همآهنگي ميان بخش هاي مختلف جنبش انقلابي كمونيستي و ملي – دموكراتيك كشور بيشتر و روز افزون گردد.

گزارش ذيل، متن توحيد شده و خلاصه شده گزارشات چند گزارشگر " شعله جاويد " از وضعيت مناطق مختلف شهر كابل و حومه هاي آن، در روز اجراي مراسم تحليف كرزي ( پنجشنبه 28 عقرب ) است.

 

مراسم تحليف شاه شجاع سوم و  برقراري حكومت نظامي در شهر كابل


سر انجام پس از سپري شدن مدت سه ماه از زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي، اشغالگران ايجاد كننده و پرورش دهنده اين رژيم توانستند شاه شجاع سوم را به روز پنجشنبه 28 عقرب، پشت ميز تحليف قرار دهند.  حوالی ساعت نه صبح همين روز، زمری بشری سخنگوي وزارت داخله رژيم، در یک مصاحبه خصوصی با " رادیوی آزادی " ( صداي سيِ آي اي ) گفت که: « امروز مراسم تحلیف آقای کرزی در ارگ ریاست جمهوری در حالی برگزار میگردد که شهر کابل، با جابجا شدن " قواي مسلح افغانستان " در كمر بند امنيتي ايكه مناطق پل آرتل، دهانه باغ بالا، سلیم کاروان، وزیراکبر خان، گمرک، سیاه سنگ و تهیه مسکن را در بر میگیرد، محاصره شده است. »
اين گفته سخنگوي وزارت داخله رژيم، واضحا به معناي اعلام حكومت نظامي در شهركابل بود. اما اين حكومت نظامي صرفا كمربند امنيتي متذكره و مناطق داخل آن را در بر نمي گرفت، بلكه تمامي مناطق شهركابل، حومه هاي شهر و دروازه هاي ورودي آن از شرق، شمال، غرب و جنوب را نيز شامل مي شد. در واقع كمربند امنيتي مذكور صرفا حلقه اول حضور سنگين قوت هاي نظامي اشغالگر و پوشالي در چند كمر بند امنيتي در تمامي مناطق داخل دروازه هاي ورودي شهر بود. 
به عنوان بخشي از اين مجموعه چند ده هزار نفري قوت هاي اشغالگر و پوشالي بود كه  نيروهاي پوليس رژيم در مناطق پل آرتل، دهمزنگ، کوه تلویزیون، قول آب چکان، قوای مرکز، دهانه باغ بالا، انحصارات، چهارراهی صدارت، چهار راهی شیرپور، سرک هاي 13، 12 و 11 وزیراکبرخان، تپه بی بی مهرو، ریاست حوزه اول در قلعه خاطر، چهار راهی میدان هوایی کابل ، یکه توت، قلعه زمان خان، پل پاچا خان، کارته نو، سمنت خانه، تپه مرنجان، شهرک طلائی، نقليه سیاه سنگ، منطقه تانک لوگر، بالاحصار، شهدای صالحین، تپه زیارت تمیم، کوه زنبورک، وایصل آباد، جنگلک، کوته سنگی، چهار راهی مامورین، سه راهي بهارستان، چوک برکی، چوک ترافیک ( کلوله پشته )، چوک تایمنی، چوک تهیه مسکن، سلیم کاروان و چوک شهرک آریا، تراكم و حضور شديد و وسيع داشتند. اين نيروها عبور و مرور موتر ها، موترسايكل ها و بايسكل ها در تمامي مناطق داخل كمر بند امنيتي را متوقف نموده و از ورود تمامي وسايل نقليه ملكي اهالي به اين مناطق جلوگيري مي كردند. استقرار اينچنين حكومت نظامي شديد در سطح شهر كابل، بيانگر خوف بينهايت اشغالگران و رژيم دست نشانده از مردم بود، مردمي كه با يك اكثريت قريب به اتفاق 85 فيصده در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم سهم نگرفته بودند و اين انتخابات نمايشي و فريبكارانه را از خود نمي دانستند  و نمي دانند. تدابیری که درین راستا توسط اشغالگران و رژیم پوشالی روی دست گرفته شده بود، دقیقا بیانگر یک حالت اضطراري جنگی بود که از وخامت اوضاع حکایت می نمود و مردم را در تشویش و افسردگی فرو مي برد.
جاده های خلوت مناطق داخل حلقه اول کمربند هاي امنیتی الی ارگ ریاست جمهوری فقط صحنه و محل رفت و برگشت وسایط و عراده جات نیروی های اردو و پولیس رژیم و همچنان رفت و آمد وسایط زرهی نیروهای اشغالگر امپریالیستی بود.
افراد مربوط به اداره استخبارات رژيم ( رياست امنیت ملی ) با لباس های شخصی ( كرتي و پتلون ) و مخابره های دستی در فواصل تقریبی 100 تا 500 متره از هم قرار داشتند و تمامی افرادی را که از کنار شان میگذشتند مورد بازپرسی قرار میدادند.
چوک دهمزنگ كه توسط منسوبين پولیس و اردوی رژیم و همچنان اداره ترافیک کابل مسدود شده بود، صحنه لت و کوب مردمان ملکی توسط آنها بود. فقط در يك مورد، آنها سه دريور جوان موترهای تونیس و کرولا را که میخواستند به طرف سه راهی علاوالدین و ده افغانان حرکت کنند مورد لت و کوب قرار داده و به شدت زخمي ساختند.
تلاشی های بدنی توسط پولیس و اردوی رژیم در مناطق پل پاچا خان، سرک 11 وزیراکبرخان، چهارراهی شیرپور و چند نقطه دیگر وسيعا جريان داشت. درين مناطق، عبور و مرور عابرین پیاده را به داخل حلقه اول کمربند امنیتی تا ساعت 11:30 بازگذاشته بودند. اما بعد از ساعت 11:30 صبح که مراسم تحلیف کرزی رسما آغاز یافت، حتی عبور و مرور عابرین پیاده نيز به داخل حلقه اول کمربند هاي امنیتی ممنوع اعلام گردید.
دروازه های ورودی شهر کابل توسط نیروهای آیساف، ناتو و اردوی پوشالي كاملا مسدود شده بود و صرفا به کسانی که میخواستند با موتر سایکل و بایسکل وارد شهر شوند، بعد از تلاشی بدنی توسط نیروهای آیساف، اجازه ورود داده میشد. مناطق دیگری از شهر کابل مانند چهار راهی میدان هوائی کابل الی " یکه توت " و قلعه زمان خان در اختیار نیروهای اشغالگر بلغاریايي قرار داشت.  در مناطق دیگری مانند کمربندهای امنیتی اطراف وزیراکبرخان نیروهای اشغالگر ترکی حضور داشتند و چوک صحت عامه الی پل محمود خان و چوک صحت عامه الی شهرنو در اختیار نیروهای آیساف قرار داشت و به شدت تحت کنترول قرار گرفته بود.
هلیکوپترهای نظامی و طیاره های B52
اشغالگران فضای کابل را تحت نظارت و کنترول خویش گرفته بودند. وزارت دفاع و داخله رژيم براي مدت حد اقل هشت ساعت حریم هوایی افغانستان را بصورت کامل بر روی تمامی پروازهای داخلی و خارجی مسدود اعلام كرده بودند و میدان هوایی بین المللی کابل تحت کنترول و مراقبت شدید نیروهای اشغالگر ناتو قرار داشت. بالون فضائی و کامره های دیجیتالی امنیتی جهت کنترول بیشتر مناطق مختلف شهر، همچنان فعاليت داشتند.
تمامی بازارهای شهر کابل ( مارکت ها، نانوائی ها، دکانها ، ... ) از عصر روز چهارشنبه بر اساس دستور ارگان های ذیصلاح رژيم مسدود گردیده بودند و فقط در بعضی کوچه پس کوچه های شهر، آنهم در پشت حلقه اول کمربند هاي امنیتی، چند مغازه باز دیده میشد. تنها در مناطقی مانند مسیر باغ رئیس الی چهل ستون و مسیر کوته سنگی الی دارالامان و کوته سنگی الی منطقه کمپنی، که از حلقه اول کمربند امنیتی نسبتا دور بودند، دکانها و مغازه ها كم و بيش باز بوده و صاحبان آنها به کار و بار اشتغال داشتند. 
به اين ترتيب، شــهــر کابــل در روز 28
عقرب شديدا حالت نظامی بخود گرفته بود و از حالت ملکی کمتر اثری در آن دیده میشد. اين حالت در ظاهر قوت و قدرت نيروهاي اشغالگر و پوشالي را نشان مي داد، اما در اصل خوف شديد اشغالگران و رژيم دست نشانده از توده های ملکی شهر کابل را به نمايش مي گزاشت.  برقراري اين حكومت نظامي در شهر كابل، پس از تعطیلی طولانی مدت تمامی دانشگاه ها، مکاتب و موسسات تحصیلات خصوصی كشور، منجمله شهر كابل، توسط رژيم، به بهانه جلوگيري از شيوع انفلونزاي خوكي، حالت بي ثباتي و تزلزل شديد رژيم و حاميان اشغالگرش را واضحا بي پرده و رسوا ساخت. شهريان كابل واقعا حق داشتند كه داستان دروغين شيوع انفلونزاي خوكي را باور نكنند و از شيوع " انفلونزاي سياسي " در كشور حرف بزنند.
مراسم تحلیف کرزی با حضور نمایندگان 42 دولت خارجي امپرياليستي و ارتجاعي برگزار گرديد. اينها عبارت بودند از: رئیس جمهور پاکستان، معاون رئیس جمهور هند، معاون رئیس جمهور ایران، وزرای خارجه کشورهای امریکا، برتانیه، فرانسه، روسیه، ایتالیا، کانادا، آلمان، ترکیه، سوئدن، لیتوانیه، تاجیکستان، ترکمنستان، امارات متحده عربی و نمایندگان دولت هاي هسپانیه ، رومانیه، هالند، بلجیم، دنمارک، ناروی، پرتگال، هنگری، بلغاریه، جمهوری چک، سلوانیه، یونان، سلواکیه، آیسلند،
پولند، لوکزامبورگ، استرالیا، اطریش، آلـبـانیـه، آذربـایـجان، آیـرلـنـد، سـویـس،
کروشیه، فنلند، مقدونیه و زیلاند جدید.
بدين ترتيب به خوبي ديده مي شود كــــه
نمايندگان دولت امريكا و سائر دولت هاي خارجي ايكه به افغانستان نیروی نظامی فرستاده اند و قوت های نظامی شان تحت رهبری اشغالگران امپرياليست امریکايي در درون خاک کشور حضور اشغالگرانه دارند، در همراهي با نمايندگان چند دولت همكار شان از كشورهاي همسايه نزديك و دور افغانستان، در مراسم تحلیف ریاست جمهوری عروسک دست نشانده شان شرکت ورزيدند تا قدر و قیمت آنرا به جهانیان نشان دهند و مشروعيتي براي حضور نيروهاي اشغالگر در افغانستان و موجوديت رژيم دست نشانده درين كشور، ايجاد نمايند. اما بر عكس اين نمايش اشغالگرانه بيشتر از پيش عدم مشروعيت آشكار نيروهاي اشغالگر و رژيم پوشالي را به نمايش گزاشت و واضحا نشان داد كه عدم مشروعيت غير قابل التيام آنها تا چه حدي عميق و گسترده است.
طبق گفته های مقامات رژیم پوشالی در مراسم تحليف كرزي مجموعا 800 نفر شرکت كرده بودند كه 300 تن آنها را مهمانان خارجی و 500 تن دیگر را مهمانان داخلی تشکیل میدادند. دو رقيب انتخاباتي مهم كرزي يعني عبدالله عبدالله و رمضان بشر دوست درين مراسم شركت نداشتند. علاوتا تعداد ديگري از كانديداهاي ناكام انتخابات رياست جمهوري رژيم نيز در مراسم تحليف شركت  نداشتند.   
داكتـر عبدالله تـقـريـبا بـلا فاصـلـه پس از اجراي مراسم تحليف كرزي، در يك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد كه رياست جمهوري كرزي غير قانوني است و رژيم غير قانوني تحت رهبري او كه خود زاده فساد يعني تقلبات وسيع انتخاباتي است، هرگز نمي تواند عليه فساد اداري مبارزه نمايد. حتي جمعي از وكلاي پارلمان رژيم در عكس العمل عليه برگزاري مراسم تحليف كرزي، يك گرد همآيي اعتراضي تشكيل دادند، رويكار آمدن مجدد كرزي را مرگ دموكراسي خواندند و خود او را " سلطان جابر " لقب دادند. گرچه شكلگيري اينچنين اپوزيسيون سياسي ارتجاعي تسليم طلبانه مي تواند گمراه كننده بوده و باعث اغفال جزئي و يا كلي بخش هايي از توده هاي ناراضي گردد، ولي درعين حال نشاندهنده عمق و گستردگي بحران مشروعيت رژيم پوشالي نيز مي باشد. هر دوجنبه اين موضوع در لحظه مشخص كنوني، كه در حدود چهل هزار نفر ديگر از نيروهاي اشغالگر امپرياليست هاي امريكايي و متحدين امپرياليست و دنباله روان ارتجاعي خارجي شان براي ورود به افغانستان آمادگي مي گيرند و به زودي نيروهاي اشغالگر كنوني در كشور، از لحاظ تعداد به سطح نيروهاي اشغالگر سوسيال امپرياليست هاي شوروي سابق و دنباله روان شان در پيمان نظامي سابقه وارسا، مي رسند و اين امر وضعيت جنگي در كل منطقه را بيشتر از پيش دامن مي زند، سزاوار توجه و دقت جدي مي باشد.

===========================================================

 

نگاهي به يك موضعگيري تسليم طلبانه جالب


نشريه علني و قانوني اي بنام " شورا " كه در شهر هرات منتشر مي گردد و خود را يك نشريه سياسي، اجتماعي و فرهنگي معرفي مي نمايد، در شماره دوم خود، يعني شماره منتشره ماه اسد سال جاري، مقاله اي را تحت عنوان " چرا شورا ها " بچاپ رسانده كه نويسنده آن " سلطان كهندژي " يكي از كانديداهاي اولين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم در هرات است. اين مقاله كه شش صفحه از مجموع هشت صفحه شماره دوم " شورا " را در بر گرفته، به سه بخش تقسيم شده است:
1 – مقدمه تقريبا يك صفحه يي.
2 -  بـررسـي آراء و افـكـار اسـتـاد سـيـد
مسعود حسيني كانديد شوراي ولايتي
هرات كه تقريبا دو صفحه ديگر مقاله را
بخود اختصاص داده است.
3 – بحث عليه شبنامه اي كه زير عنوان " در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد "، به تاريخ اول سرطان 1388 از طرف حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان پخش گرديده است.
در يادداشت هاي حاضر، عمدتا روي مطالب مندرج در بخش سوم مقاله " سلطان " مكث مي كنيم و كل متن همين قسمت مقاله را نيز ضميمتا درج مي نمائيم. مراجعه به دو بخش ديگر مقاله صرفا در آن مواردي صورت خواهد گرفت كه مستقيما با مندرجات بخش متذكره رابطه داشته باشند.
اما قبل از بررسي مواضع " سلطان " عليه شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، لازم است كه خط سياسي نشريه " شورا " را كه همانا خط سياسي كنوني نويسنده مقاله مورد نظر نيز هست، معين و مشخص نمائيم.
تمام صفحه اول شماره دوم نشريه " شورا "، به تبليغات انتخاباتي براي جواني بنام " فرهاد مجيدي ( فدا ) " اختصاص يافته است. " فرهاد مجيدي " به عنوان ‌« كانديد مستقل نسل جوان » در شوراي ولايتي رژيم پوشالي در هرات معرفي شده و عكس برجسته اين جوان رشيد يكجا با نشان و شماره انتخاباتي اش، اين صفحه نشريه را مزين ساخته است. در قسمت پائين همين صفحه، يك مطلب تبليغاتي انتخاباتي براي " فرهاد مجيدي " بمثابه يك كانديد شوراي ولايتي هرات، در داخل يك چوكات گنجانده شده است.
shora
" فرهاد مجيدي " يك كانديد مورد حمايت " سلطان " بوده و گفته مي شود كه يك عامل مهم كانديداتوري او به شوراي ولايتي هرات، تشويقات مستقيم و غير مستقيم "سلطان " بوده است. خود " سلطان "، چهار سال قبل، در اولين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي، به عنوان يك كانديد شوراي ولايتي هرات سهم گرفت؛ ولي به دليل آراء كمي كه بدست آورد ( در حدود سه صد و پنجاه ( 350 ) راي ) نتوانست به شوراي مذكور راه يابد. اما اين بار، به دليل شكست انتخاباتي قبلي و يا هر دليل ديگري، مستقيما وارد ميدان مسابقات انتخاباتي نگرديد و در عوض، " فرهاد مجيدي " جوان را در اين ميدان پيش انداخت و خود نقش توجيه گر تئوريك اقدام كنوني اين جوان كم تجربه سياسي و اقدام چهار سال قبل خودش را در صفحات نشريه " شورا " بر عهده گرفت.
shora1
بنابرين بخوبي مشخص و روشن است كه انتقادات مطرح شده عليه شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در مورد تحريم دومين انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي، از طرف " سلطان " در صفحات نشريه " شورا "، انتقاداتي است كه از طرف يك كانديد قبلي شوراي ولايتي هرات و حمايت كننده يك كانديد فعلي شوراي ولايتي متذكره به رشته تحرير در آمده و در صفحات نشريه اي كه در واقع در خدمت تبليغات انتخاباتي كانديد مذكور قرار دارد، به چاپ رسيده است.  بنابرين، نويسنده و نشريه طرف صحبت ما، بطور آشكارا و بدون هيچ پرده پوشي، نويسنده و نشريه تسليم طلبي هستند كه هوس راهيابي به شوراي ولايتي رژيم دست نشانده را در سر پرورانده و براي دستيابي به مقام ننگين عضويت در شوراي پوشالي متذكره، بدون هيچ ننگ و عاري، در بازي انتخاباتي فريبكارانه و خائنانه ملي ايكه هدفش قبل از همه و در قدم اول، مشروعيت بخشيدن به حضور قوت هاي اشغالگر در كشور و مشروعيت بخشيدن به حاكميت وطنفروشانه خائنين ملي دست نشانده شان است، بحيث كانديد و مبلغ، شركت كرده اند.
طبعا اينچنين نويسنده و نشريه اي وظيفه خود مي داند كه عليه شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان شديدا به مخالفت برخيزد و از هيچ نوع دليل تراشي و اتهام زني عليه آن ابا نورزد.

shora2
بحث انتقادي " سلطان " عليه شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، زبان حال آشكار و زبان قال غوم غوم گونه زير لب و يا محافل خصوصي تسليم طلبان بسياري است كه قبلا از جمله منسوبين جنبش چپ كشور بوده اند، حتي آن تسليم طلباني كه بنا به اختلافات سليقه يي، اين شخص را به شدت بد مي بينند. به همين دليل است كه ما روي اين بحث، مكث مي كنيم. اين امر كه سلطان جرئت به خرچ داده و در واقع به نمايندگي از جمع كثير فوق الذكر زبان باز كرده و موضعگيري هايش عليه شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان را به حيطه مطبوعات علني كشانده است، واقعا مورد استقبال ما قرار دارد. اينكه او برخلاف سائر همسفران سياسي اش، از اين جرئت سياسي ناسنجيده برخوردار است كه فكر كند از طريق پيشبرد بحث هاي علني گرايانه چپ گونه مخالف عليه سياست تحريم انتخابات رژيم پوشالي توسط حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، ميتواند براي خود ميدان و فضاي سياسي مناسب تسليم طلبانه ايجاد نموده و كساني را دور خود جمع كند، براي ما مفيد است. اينكه او حتي دچار توهم خود بزرگ بيني است و فكر مي كند كه حزب نمي تواند در مقابل بحث هايش به جوابدهي بپردازد، نيز براي ما مفيد است. اگر او طور ديگري فكر مي كرد و همانند سائر همسفران سياسي اش عليه حزب نه از طريق مباحثات سياسي صريح بلكه از طريق توطئه سكوت مبارزه مي كرد، چه مفيديتي مي توانست براي ما داشته باشد؟ فقط اميد واريم كه " جرئت سياسي " موجود او توسط تلقينات وسوسه بر انگيز سائر همسفران توطئه گر سياسي اش سلب نشود و او بتواند " جـرئتـمـنـدانـه " بحثـي را كـه آغـاز كرده
است، متوقف نسازد و ادامه بدهد.
اولين چيزي كه در مقاله " سلطان " به روشني جلب نظر مي نمايد، موضع تسليم طلبانه ملي آن در قبال نيروهاي اشغالگر امپرياليست امريكايي و متحدين و دنباله روان امپرياليست و ارتجاعي شان است. اين موضع تسليم طلبانه ملي در سراسر متن مقاله، بخصوص در بخش سوم آن، بي پرده و عريان مطرح گرديده است.
چوكات كلي اين تسليم طلبي، ناديده گرفتن عمومي حالت اشغال كشور توسط امپرياليست هاي امريكايي و متحدين و دنباله روان امپرياليست و ارتجاعي شان است. در سراسر متن مقاله، براي يكبار هم از موجوديت نيروهاي اشغالگر و تحت اشغال بودن كشور، حتي بر سبيل اشاره و كنايه صحبت به عمل نيامده است. در داخل همين چوكات عمومي تسليم طلبانه است كه جمله ذيل از بخش مقدمه مقاله " سلطان " معنا و مفهوم خاص خود را مي يابد:
« اگر با يورش و حمله ارتش جهان مي توانستيم از اين سياه روزي و استبداد نجات يابيم حد اقل روزنه هايي از اميد به جلوي رويمان باز مي شد كه نه تنها نشد بلكه روز به روز افق سياه و تاريك تري براي ما نويد داده مي شود. »
در جمله نقل شده فوق، كلمات كلي " يورش و حمله " و " ارتش جهان " بكار گرفته مي شود تا بطور مشخص از " يورش و حمله تجاوزكارانه و اشغالگرانه " و " نيروهاي امپرياليستي امريكا و متحدين و دنباله روان امپرياليستي و ارتجاعي شان " صحبتي به عمل نيايد. سياه روزي و استبداد حاكم بر كشور و مردمان كشور، ناشي از سلطه نظام مستعمراتي، نيمه مستعمراتي – نيمه فئودالي بر كشور است. سلطه اين نظام از لحاظ سياسي بطور مشخص، در حال حاضر عمدتا از طريق اشغال كشور و حاكميت پوشالي يك رژيم دست نشانده اشغالگران اعمال مي گردد. كلي گويي غير مشخص به مفهوم ناديده گرفتن اين وضعيت مشخص است.
" سلطان " تا آن حد در ناديده گرفتن نيروهاي اشغالگر و حالت تحت اشغال كشور اصرار دارد كه حتي هنگام نقل مطالبي از شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، دست به تقلب مي زند و مطالب مذكور را به گونه اي نقل مي نمايد كه كلمات " اشغال " و " اشغالگر " را در خود نداشته باشد.
در قسمتي از شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان گفته شده است:
« شركت درين انتخابات به مفهوم تائيد اشغال كشور توسط قدرت هاي امپرياليستي و ارتجاعي خارجي و به مفهوم تائيد حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده است كه هيچ مفهومي جز خيانت ملي و وطنفروشي ندارد. »
درينجا خيانت به مفهوم عام كلمه نه، بلكه خيانت ملي و وطنفروشي به مفهوم خاص آن مطرح گرديده و دلايل اينكه شركت در انتخابات رژيم پوشالي به مفهوم خيانت ملي و وطنفروشي است نيز بطور روشن بيان گرديده است. 
امـا در انطباق با خـط تسـليم طلبـانه مـلي
مقاله مورد بحث، اين مطالب مشخص و روشن به يك كلي گويي گنگ و غير مشخص مبدل مي گردد و به گونه ذيل دست به تقلبكاري زده مي شود:
« پهلوان پنبه هاي حزب ( ك م ا ) ادعاي قهرماني مي كنند كه مسئله مهمي را كشف كرده اند و به مردم خطاب و فرمان مي دهند كه شركت نكنيد و اگر كرديد خائن هستيد!!! »
درين كلي گويي متقلبانه اين مسئله مسكوت مي ماند كه آيا شركت در انتخابات رژيم دست نشانده به مفهوم تائيد اشغال كشور توسط قدرت هاي امپرياليستي و ارتجاعي خارجي و تائيد حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده هست و يا نه و آيا چنين تائيداتي به مفهوم خيانت ملي و وطنفروشي هست يا نه؟
يك مثال ديگر:
در قسمتي از شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان گفته شده است:
« وضعيت امروزي كشور و مردمان كشور با وضعيت زمان اشغال افغانستان توسط سوسيال امپرياليست هاي شوروي و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده آنها كدام فرق اساسي ندارد. »
درينجا در واقع گفته مي شود كه وضعيت
امروزي كشور درست مثل زمان اشغال افغانستان توسط سوسيال امپرياليست هاي شوروي و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده آنها، وضعيت اشغال و حاكميت پوشالي يك رژيم دست نشانده اشغالگران است و از اين لحاظ ميان وضعيت امروزي و وضعيت آن وقته كشور كدام فرق اساسي وجود ندارد.
اما در مقاله " سلطان " اين مطلب روشن و مشخص به گونه ديگري بيان مي شود، به گونه ايكه واضحا تسليم طلبي ملي نويسنده مقاله مورد بحث دران خود را نشان مي دهد.
« مسئله تكان دهنده ديگري كه حزب (ك م ا ) مطرح مي كند اين است كه فرق بين تجاوز روس ها و مداخله امروز امريكا و پيروانش وجود ندارد در حاليكه مردم افغانستان نجنگيدند تا نتيجه جنگشان تجاوز روس شود و در مداخله دوم مردم افغانستان سه دهه جنگيدند و نتيجه جنگشان شرايط امروزيست... »
در جمله نقل شده فوق، نه يكبار بلكه دوبار كار ديروزي روسها تجاوز خوانده مي شود و كار امروزي امريكا مداخله. علت بيان مطلب بدينگونه چه مي تواند باشد غير از ينكه كار امروزي امريكا از ديد نويسنده مقاله مورد بحث اصلا تجاوز و اشغالگري محسوب نمي گردد. مطابق به اين كلي گويي تسليم طلبانه ملي، نويسنده مقاله، خود را مكلف نمي داند كه استدلالاتش را در مورد اينكه چرا كار امروز امريكا در افغانستان مشخصا تجاوز و اشغالگري نيست، بلكه بطورعام مداخله است، بگونه روشن و مشخص مطرح نمايد.  
خلاصه، بر مبناي يك بينش تسليم طلبانه ملي متبلور در دليل تراشي هاي نظري و عملكرد هاي سياسي مشخص و معين خائنانه ملي و وطنفروشانه است كه در مقاله "سلطان "، سلطه اشغالگرانه امپرياليست هاي امريكايي و متحدين و دنباله روان امپرياليستي و ارتجاعي شان، " حكومت كل جهان " ( جامعه جهاني ) و نيروهاي اشغالگر امپرياليستي و ارتجاعي خارجي " نيروهاي بين المللي " خوانده مي شوند. اين اصطلاحات دقيقا همان اصطلاحاتي اند كه اراكين و سخنگويان بلند پايه رژيم دست نشانده، مثلا جنرال عظيمي سخنگوي وزارت دفاع رژيم، در تبصره ها، مصاحبه ها و سخنراني هاي شان بكار ميبرند.
تقلبكاري هاي تسليم طلبانه ملي و طبقاتي " سلطان " در نقل مندرجات شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، صرفا در حد تقلبات ذكر شده در فوق محدود نيست، بلكه سراسر متن مقاله اش را در بر گرفته است. او در هيچ موردي به نقل دقيق و كامل مطالب مطرح شده در شبنامه نمي پردازد، بلكه آن مطالب را غير دقيق و ناكامل مطرح مي نمايد و جمله بندي هاي من در آوردي خودش را نيز به آن نسبت مي دهد.
مثلا در قسمتي از شبنامه حزب كمونيست
( مائوئيست ) افغانستان گفته شده است:
«  كساني كه با " نيت نيك " در اين بازي انتخاباتي شركت مي كنند، آرزو دارند كه تعفن زجر دهنده و كثافت غير قابل تحمل يك مرداب عميق و وسيع را كه پرورش دهنده انواع بيشمار ميكروب ها و حشرات گزنده است، با " عطر پاشي " از ميان ببرند. اين كار شدني نيست. اينها بايد بدانند كه بو و گند اين مرداب را با " عطر پاشي " نمي توان از ميان برد. يگانه راه و چاره، خشكاندن كامل اين مرداب است تا همراه با آن، تمام بو و گند و تمام حشرات زهري پرورده شده در آن نيز از ميان بروند. »
اما اين مطالب روشن و واضح بصورت ذيل در مقاله مورد بحث سلاخي ميشود و مورد تمسخر قرار مي گيرد:
« حزب ( ك م ا ) بعد از كشفيات بزرگ به
اختراع بزرگي دست يافته و آن اينكه ميگويد بايد مرداب را خشكاند نه آنكه عطر پاشي كرد و اگر در انتخابات شركت كرديد مرداب عطر پاشي مي شود و اگر شركت نكرديد مرداب خشك مي شود. »
واضح است كه بو و گند مرداب مناسبات مستعمراتي – نيمه فئودالي حاكم را فقط و فقط مي توان از طريق خشكاندن كامل يعني سرنگون كردن كامل آن از بين برد و نه از طريق عطر پاشي يعني اقدامات ريفورميستي، منجمله آرايش به اصطلاح انتخابي دادن به اين نظام ستمگرانه و استثمار گرانه. فقط يك فرد تسليم طلب داراي بينش و عملكرد تسليم طلبانه ملي و طبقاتي مي تواند اين مطلب روشن و ثابت شده علمي و انقلابي را مورد تمسخر قرار بدهد و دلقك وار " اختراع بزرگ " بخواند.
البته چنانچه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، شركت نكردن در انتخابات رژيم را يك اقدام كافي و وافي براي خشك كردن مرداب يعني سرنگوني نظام ستمگرانه و استثمارگرانه حاكم اعلام كرده باشد، واقعا سزاوار تمسخر و توهين است و جا دارد كه در جايگاه ريفورميست ها و دشمنان انقلاب قرار داده شود. ولي اين اتهامي است كه تقلبكارانه توسط " سلطان " بر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان وارد مي گردد. اين شخص، با وارد آوردن چنين اتهاماتي بر حزب انقلابي پرولتري ايكه استراتژي مبارزاتي خود را جنگ خلق ( كه شكل مشخص كنوني آن جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي است )، برنامه حد اقل خود را انقلاب دموكراتيك نوين، برنامه حد اكثر خود را انقلاب سوسياليستي و دور نماي غايي خود را رسيدن به جهان بي طبقه كمونيستي اعلام كرده است، نمي تواند براي خود شخصيت و وزنه  سياسي بخرد، بلكه فقط و فقط خود را از لحاظ سياسي بي شخصيت و سبك معرفي مي نمايد.
شبنامه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان واضحا از  كار و پيكار براي توفيق هر چه گسترده تر كارزار مبارزاتي تحريم انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده در مسير مبارزه تداركي براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و خائنين ملي صحبت مي نمايد و « عدم شركت در انتخابات رژيم پوشالي » را « بخشي از مقاومت عليه اشغالگران امپرياليست و خـائنيـن مـلي دسـت نشـانده
آنها » محسوب مي نمايد.
به عبارت ديگر از ديد حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان راه استراتژيك خشكاندن مرداب ( سرنگوني نظام حاكم ) همانا برپايي و پيشبرد جنگ خلق و در شكل مشخص كنوني جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي است و نه راه ديگري، منجمله تحريم انتخابات رژيم. اما تحريم انتخابات رژيم، اهميت مبارزاتي تاكتيكي خود را دارد و در حد خود بخشي از مقاومت عليه اشغالگران و رژيم دست نشانده محسوب مي گردد.
اما " سلطان " هيچ اهميتي براي تحريم انتخابات رژيم قايل نيست، چنانچه در جايي از مقاله مورد بحثش ادعا مي گردد كه:
«  در چنين شرايطي شركت كردن و يا نكردن كوچكترين تاثيري در سرنوشت انتخابات ندارد »
يك برخورد اجمالي به انتخابات اخير و نتايج آن براي اشغالگران، خائنين ملي و مردمان كشور واضحا نشان مي دهد كه موضوع از چه قرار است.
در دور اول انتخابات اخير، اشغالگران امپرياليست تقريبا 300 ميليون دالر پول مصرف كردند، 300 هزار نيروي نظامي اشغالگر خارجي و نيروي نظامي پوشالي داخلي را براي تامين امنيت انتخابات گماردند و اين نيروها تنها در روز انتخابات در حدود صد نفر كشته و زخمي دادند و در حدود 170 هزار كارمند موقتي و غير موقتي كمسيون انتخابات رژيم، يكجا با جمع كثيري از كارمندان دولتي درجات مختلف، جنگ سالاران، روحانيون و سران قومي تسليم طلب بـراي مــوفـقـيـت ايـن انـتـخـابـات، كــار و
تقلبكاري كردند.
مگر امپرياليست هاي اشغالگر و دست نشاندگان و وابستگان مرتجع شان ديوانه اند كه بخاطر هيچ و پوچ اين همه تلفات و زحمات را بر خود هموار مي سازند و اينهمه مصارف را متقبل مي گردند؟ نه و هرگز نه. آنها براي مشروعيت بخشيدن به حالت اشغال افغانستان و براي مشروعيت بخشيدن به حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده در افغانستان، نياز دارند كه اشغالگري و رژيم دست نشانده را شكل انتخابي بدهند. درست به همين جهت است كه شركت در انتخابات رژيم در واقع حركتي براي مشروعيت بخشيدن به حضور اشغالگران و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده محسوب مي گردد و بايد قاطعانه تحريم گردد. و باز درست به همين جهت است كه تحريم انتخابات بخشي از مقاومت عليه اشغالگران و رژيم پوشالي است و نه گفتن به تقاضاي آنها براي مشروعيت بخشيدن انتخابي شان توسط مردم.
در دور اول دومين انتخابات رياست جمهوري و شورا هاي ولايتي رژيم دست نشانده، بنا به محاسبات خود منابع اشغالگران و رژيم، صرفا در حدود 20 % از افراد داراي حق راي شركت كردند و كارزار مبارزاتي تحريم اين انتخابات موفقيت برجسته اي بدست آورد. به همين جهت كل مشمولين كمپ اشغالگران و خائنين ملي به بحران افتادند و نتوانستند دور دوم اين انتخابات را بر گزار نمايند و سر انجام ناچار شدند نقاب انتخاباتي را آشكارا پاره نمايند و رئيس جمهور رژيم را از يك طريق غير انتخاباتي تعيين نمايند.
حالا اشغالگران امريكايي و اروپايي آشكارا بر بحران مشروعيت رژيم دست نشانده و بحران مشروعيت حالت اشغال افغانستان اذعان مي كنند و وانمود مي سازند كه اين مشروعيت را از طريق مبارزه موثر عليه فساد حاكم بر دم و دستگاه خود شان و دم و دستگاه دست ساخته پوشالي شان بدست مي آورند. واضح است كه برچيدن كامل و حتي موثر اين فساد گسترده توسط آنها، اگر كاملا ناممكن هم نباشد فوق العاده مشكل خواهد بود.
از طرف ديگر بحران مشروعيت رژيم توسط يك اكثريت هنگفت قريب به اتفاق هشتاد فيصده نفوس كشور و آنهم در جريان يك انتخابات سر همبندي شده توسط اشغالگران امپرياليست و خائنين ملي دست نشانده شان، رسما و بطور واضح و آشكار ثابت شده است. به همين سبب توده هاي مردم خيلي جدي تر، قاطع تر و آشكار تر، نسبت به زمان قبل از انتخابات اخير رژيم، در مورد عدم مشروعيت رژيم صحبت مي نمايند و بي اعتمادي شان نسبت به كار كرد هاي آينده آن را ابراز مي دارند.
ولي چنانچه در انتخابات رژيم، هفتاد يا هشتاد در صد دارندگان حق راي شركت مي كردند و حامد كرزي توسط آراء هفت عضو كمسيون انتخابات رژيم به عنوان رئيس جمهور منصوب نمي شد، بلكه توسط آراء شصت در صد مجموع افراد داراي حق راي انتخاب مي شد، نه اوضاع براي اشغالگران و خائنين ملي ميتوانست بدين منوال باشد و نه هم براي توده هاي مردم.
از قرار معلوم سال ها تجريد و انفراد منشي و دوري و بيگانگي با مبارزات انقلابي جمعي و سازمانيافته، عقل سليم انقلابي و قضاوت معقول علمي را از مغز " سلطان " زائل ساخته و او را بجايي رسانده است كه الزاما بايد دست به بحث هاي بي سر و ته و استدلالات من در آوردي بزند.
يكي از مشخصات بحث هاي بي سروته و استدلالات من در آوردي، تناقض گويي است. به مطلب ذيل در مقاله مورد بحث توجه كنيم:
« حزب ( ك م ا ) بعد از كشفيات بزرگ به اختراع بزرگي دست يافته و آن اينكه ميگويد بايد مرداب را خشكاند نه آنكه عطر پاشي كرد و اگر در انتخابات شركت كرديد مرداب عطر پاشي مي شود و اگر شركت نكرديد مرداب خشك مي شود، چه منطق عميق و ژرفي! و اگر اين مرداب عبارت از فرهنگ، سياست، اقتصاد، مناسبات اجتماعي، موجوديت بافت فرسوده اجتماعيست كه بايد شناخته شود، تحليل شود، مورد انتقاد قرار گيرد تا مردم با گوشت و پوست خود درك كنند و بدانند كه علت اساسي همه بدبختي شان در همين مرداب است. اما شما كه نقطه ثقل را بر خروج نيروهاي خارجي مي گذاريد كه در حقيقت مردم را نسبت به مرداب شان كور مي كنيد و اين انديشه را در مردم زنده مي كنيد كه شما آگاه ترين و مترقي ترين مردم جهان هستيد فقط با خارج شدن نيروهاي خارجي اين وطن به گلستان و به بهشت برين تبديل مي شود، مگر رهبران گذشته چنين تبليغي را نكرده اند و نتيجه اش روي دست همين مردم سنگيني نمي كند، آيا شما مصداق اين مثل نيستيد: كور خود بيناي مردم. »
" سلطان  "، در ابتداي اين پروگراف از نوشته اش، بر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان اتهام مي بندد كه اين حزب خشكاندن مرداب ( سرنگوني نظام حاكم  ) را از طريق تحريم انتخابات رژيم ممكن و ميسر مي داند، اما تقريبا بلافاصله و در عين پروگراف ميگويد كه اين حزب مردم را نسبت به مرداب ( نظام حاكم ) كور مي كند چرا كه نقطه ثقل [ مبارزه اش ] را بر خروج نيروهاي خارجي مي گذارد و نه بر تحريم انتخابات رژيم دست نشانده.
درينجا لازم است روي چند موضوع ديگر نيز تاكيد يا تاكيد مجدد نمائيم:
1 - درين شــكي وجـود ندارد كـه شـركت كردن در انتخابات رژيم پوشالي، هيچ مفهوم ديگري ندارد جز عطر پاشي روي يك مرداب متعفن و گنديده. اين حقيقت، آنقدر مسلم و روشن است كه حتي " سلطان "، عليرغم مصروفيت درين عطر پاشي، نمي تواند آن را در نوشته اش بصورت آشكارا و روشن مورد انكار قرار دهد.
2 - روشن است كه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در شبنامه اش، همانطوري كه قبلا هم گفته شد، راه چاره اساسي درد هاي كشور و مردمان كشور را سرنگوني نظام ستمگرانه و استثمارگرانه حاكم و بر قراري نظام مردمي دانسته و بديل خشكاندن مرداب در مقابل عطر پاشي كردن مرداب را قرار داده است. درين راستا است كه حزب در شرايط مشخص كنوني افغانستان، يعني در شرايط اشغال امپرياليستي و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده، برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران و رژيم دست نشانده و تدارك براي آن را به عنوان وظيفه و مسئوليت عمده مبارزاتي اش تعيين كرده است و نه مبارزه و مقاومتي كه هدفش صرفا اخراج نيروهاي اشغالگر از افغانستان باشد.
همانطوري كه معلوم است جنگ مورد نظر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان صرفا جنگي براي اخراج قواي اشغالگر از كشور نيست، بلكه داراي سه خصلت است:
در قدم اول، اين جنگ يك جنگ مقاومت ملي است، مقاومت ملي در مقابل قوت هاي اشغالگر امپرياليستي و ارتجاعي خارجي و مقاومت ملي در مقابل رژيم دست نشانده اشغالگران. اين خصلت جنگ مورد نظر حزب، آن را از جنگ مقاومت تيب طالباني و گلبديني كه به مثابه مقاومت اسلامي و به عنوان جهاد عليه كفار متجاوز و اشغالگر توصيف مي گردد، جدا مي سازد.   
در قدم دوم، اين جنگ يك جنگ مردمي است، يعني جنگ توده هاي خلق است كه عمدتا دهقانان و كارگران و همچنان خرده بورژوازي را در بر مي گيرد و مي تواند بورژوازي متوسط را نيز بصورت نسبي و متزلزل در بر بگيرد. اين خصلت جنگ مقاومت ملي مورد نظر حزب، آن را از جنگ مقاومت تامين كننده منافع فئودال ها و بورژوازي دلال جدا مي سازد.
در قدم سوم، اين جنگ مقاومت ملي مردمي يك جنگ انقلابي است، يعني داراي استقامت استراتژيك انقلابي در راستاي انقلاب دموكراتيك نوين و انقلاب سوسياليستي است.
به نظر مي رسد كه " سلطان " يا تا حال قادر به درك مفهوم " جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي " نبوده است و يا با تجاهل عارفانه خود را به نافهمي مي زند. اگر چنين نمي بود، حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان را مورد اتهام قرار نمي داد كه صرفا در پي يك افغانستان فارغ از موجوديت قواي خارجي است. يقينا حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان وظيفه عمده كنوني مبارزاتي اش را مقاومت و مبارزه عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان مي داند، اما نه در راستاي دستيابي به يك نظام نيمه مستعمراتي – نيمه فئودالي، بلكه در راستاي دستيابي به يك نظام ملي مردمي و انقلابي يعني نظام تامين كننده استقلال و آزادي ملي حقيقي افغانستان و مردمان آن، تامين كننده منافع طبقاتي توده هاي مردم و داراي استقامت استراتژيك انقلابي؛ در يك كلام در راستاي پيروزي انقلاب دموكراتيك نوين، گذار به انقلاب سوسياليستي و حركت به سوي يك جهان كمونيستي فارغ از هرگونه استثمار و ستم.
آنچه كه " رهبران گذشته " – به قول سلطان – در مورد جنگ تبليغ كردند و به نظرما نه تنها تبليغ كردند بلكه به آن عمل نيز كردند، يكي ازعوامل سلطه تام و تمام نيروهاي ارتجاعي اسلامي بالاي جنگ مقاومت ضد تجاوز و اشغالگري سوسيال امپرياليست هاي شوروي محسوب ميگردد، امري كه از يك جهت زمينه ساز شرايط موجود در كشور به شمار مي رود. اما از انتقاد بالاي اين جنبه منفي جنگ " رهبران گذشته " نبايد سوء استفاده تسليم طلبانه به عمل آورد و ضرورت جنگ مقاومت بطور كلي را مورد انكار قرار داد. كاملا لازم است كه به راه مقاومت عليه اشغالگران كنوني و خائنين ملي دست نشانده اشغالگران كنوني رفت و در عين حال كاملا لازم است كه با جمعبندي علمي از جنگ " رهبران ديروزي " و با نقد علمي نظري و عملي از جنبه هاي منفي آن جنگ، يعني نقد از پوشش اسلامي، ناديده گرفتن و كم اهميت گرفتن وظايف ملي – دموكراتيك و استقامت استراتژيك انقلابي آن، با روحيه سرشار مبارزاتي براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و رژيم پوشالي دست نشانده آنها، در جهت تامين استقلال و آزادي ملي حقيقي افغانستان و مردمان آن و تامين منافع علياي توده هاي خلق و بخاطر تامين حركت مداوم در استقامت استراتژيك انقلابي، تدارك ديد. 
البته " سلطان " درين قسمت از نوشته اش نيز خيلي محتاط است كه از " نيروهاي اشغالگر " و " اخراج نيروهاي اشغالگر " حرفي به ميان نياورد. همانطوري كه قبلا هم گفتيم، او حتي موقعيكه اتهامي بر حزب وارد مي آورد، از بكار برد كلمات " اشغال " و " اشغالگر " پرهيز مي كند. درينجا او صرفا از " نيروهاي خارجي "حرف مي زند و برعلاوه در مورد آنها از كلمات خروج و خارج شدن –  و نه اخراج و بيرون راندن – استفاده مي نمايد.
3 – در مطلب نقل شده فوق از مقاله مورد بحث،« فرهنگ، سياست، اقتصاد، مناسبات اجتماعي [ و ] موجوديت بافت فرسوده اجتماعي » به مثابه مردابي تعريف گرديده است كه علت اساسي همه بدبختي هاي مردم در آن نهفته است، اين تعريف واضحا يك تعريف من در آوردي و از لحاظ علمي نادرست است، چرا كه مسائل زير بنايي و روبنايي را در يك رديف قرار داده و در پهلوي زير بنا، روبنا را نيز علت اساسي خوانده است.
علت اساسي يا زير بنايي همه بدبختي هاي مردم ما در زير بناي اقتصادي طبقاتي استثمارگرانه جامعه ما نهفته است. فرهنگ و سياست يا بطور كلي روبناي اين جامعه طبقاتي بالاي زير بناي اقتصادي متذكره استوار است و نه اينكه خود علت اساسي يا زير بنايي باشد.
وقتي كسي قلم بدست مي گيرد و از موضع چپ عليه يك حزب كمونيست ( مائوئيست ) مقاله مي نويسد، بايد آنقدر سواد سياسي داشته باشد كه اصطلاحات ادبـيـات چـپ را بـصــورت دقـيـق مــــورد
استفاده قرار دهد. 
4 - از نظر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، تسلط نظام اقتصادي – اجتماعي مستعمراتي، نيمه مستعمراتي – نيمه فئودالي بر افغانستان، علت اساسي همه بدبختي هاي مردمان اين كشور را تشكيل مي دهد. تحميل ستم ملي اشغالگرانه امپرياليستي بر كل ملت، تحميل استثمار طبقاتي فئودال – بورژوا كمپرادوري بر توده هاي خلق، به ويژه دهقانان و كارگران، ستم شوونيستي مرد سالارانه بر زنان و ستم ملي شوونيستي بر مليت هاي تحت ستم، نشانه هاي ملي – طبقاتي – جنسي بزرگ و مهم اين نظام اقتصادي – اجتماعي هستند كه با وضوح و روشني در شبنامه حزب قيد گرديده و مورد تاكيد قرار گرفته اند. به اين ترتيب شبنامه حزب، تا آنجائيكه براي يك شبنامه تهييجي كه تهييج توده يي روي موضوع مشخص تحريم انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده را مد نظر قرار داده است، در حد گنجايش و توان خود، براي معرفي كردن " مرداب " به توده ها كوشيده است. اين كوشش بسيار مشخص و روشن است و مثل " سلطان كهندژي " بصورت فرمولبندي گنگ و مبهم و كلي گويي نامشخص « فرهنگ، سياست، اقتصاد، مناسبات اجتماعي [ و ] موجوديت بافت فرسوده اجتماعي » بيان نگرديده است.
5 – وظايف مبارزاتي يك حزب كمونيست ( مائوئيست )، بر خلاف فرمولبندي " سلطان " ، صرفا محدود به « تحليل نمودن، مورد انتقاد قرار دادن و شناختاندن همه جانبه " مرداب " به مردم، تا آن حدي كه آنها بتوانند با گوشت و پوست خود درك كنند و بدانند كه علت اساسي همه بدبختي هاي شان در همين " مرداب " است » نمي باشد. يقينا اين وظيفه مبارزاتي همه جانبه تهييجي – ترويجي، مسئوليت مبارزاتي غير قابل انصرافي است كه هرگز نبايد به فراموشي سپرده شود. اما حزب بايد راه استراتژيك خشكاندن "مرداب " و اقدامات تاكتيكي مشخص در خدمت يه هموارسازي اين راه و در خدمت به راهپيمايي در آن را نيز به مردم معرفي نمايد و خود در اجراي عملي آنها پيشگام گردد. اين راه استراتژيك يعني جنگ خلق و يك اقدام تاكتيكي مشخص در خدمت به آن يعني تحريم انتخابات رژيم، در شبنامه حزب بصورت روشن معرفي شده اند.
اما كل درك " سلطان " از مجموع وظايف مبارزاتي، از محدوده « تحليل نمودن، مورد انتقاد قرار دادن و شناختاندن " مرداب " به مردم فراتر نمي رود. در حاليكه مطابق به بينش انقلابي پرولتري، شناختن درست جهان و جامعه توسط يك فرد و يا جمع انقلابي و شناختاندن درست آنها به مردم كافي نيست، بلكه يافتن راه درست تغيير و تحول انقلابي آن ها، معرفي اين راه به مردم و پيشگام شدن در تطبيق عملي اش، نيز لازم است و بلكه مهم تر است. اما " سلطان " نه تنها وظيفه دومي يعني وظيفه مهم تر را كلا در نوشته اش به فراموشي سپرده است، بلكه راهي را كه گويا براي پيشبرد وظيفه اولي در پيش گرفته است، يعني فرو رفتن در منجلاب انتخابات رژيم دست نشانده و فرو رفتن در منجلاب مبارزات انتخاباتي مربوطه آن، به معني حقيقي كلمه يك بيراهه تسليم طلبانه ملي و طبقاتي است. در پيش گرفتن اين راه نه تنها اصولي نيست و به نفع تهييج و ترويج انقلابي ملي و طبقاتي نيست، بلكه صد در صد در ضديت با آن قرار دارد. در پيش گرفتن چنين راهي آلوده شدن سرتا پا در گنديدگي هاي " مرداب " و تشويق ديگران براي راهپيمايي درين راه نيز تشويق آنها به آلوده شدن در گنديدگي هاي مذكور است.
ولي " سلطان " با طيب خاطر چنين راهي را در پيش گرفته است و ديگران را نيز به راهپيمايي درين راه تشويق مي كند. به نظر او سني و شيعه و پشتون و تاجك و هزاره و سائرين همه به صورت قومي [ مليتي ] و مذهبي به اين راه مي روند و اين پروسه يك پروسه سرتاسري منقسم شده از لحاظ قومي [ مليتي ] و مذهبي است. به جمله ذيل از نوشته اش توجه كنيم:  
« ... اگر سني خود را انتخاب كند سني و اگر شيعه انتخاب كند شيعه، اگر پشتون انتخاب كند پشتون، اگر تاجك انتخاب كند تاجك و اگر هزاره انتخاب كند هزاره بدنبالش مي رود، چرا كه همه اقوام و مذاهب در طول تاريخ به دليل نبودن فضاي دموكراتيك و آگاهـي انسـانــي [ در
جامعه، با هم ] درگير بوده اند... »    

قبل از همه لازم است بگوئيم كه درين جمله، بكار برد كلمه " انتخاب " نادرست است و باعث بي معنا شدن جمله مي شود. درينجا بايد كلمه " كانديد " بكار برده شود. در محيط هرات، عده زيادي در مكالمات عام روز مره، بجاي اينكه بگويند: " فلان شخص خود را به شوراي ولايتي رژيم كانديد كرده است "، مي گويند: " فلان شخص خود را به شوراي ولايتي رژيم انتخاب كرده است ".  اينگونه استفاده از كلمه " انتخاب " در مكالمات عام روز مزه، معمولا ميان

هراتي ها مشكلي ايجاد نمي كند. اما كسي كه قلم بدست مي گيرد و يك مقاله، و آنهم مقاله سياسي انتقادي عليه شبنامه يك حزب انقلابي، مي نويسد، بايد به زبان عمومي تحرير و به گفته كابلي ها به " لفظ قلم " بنويسد تا همه كساني كه در زبان دري با سواد باشند و اين  مقاله را بخوانند، در درك معاني كلمات و جملات مقاله سر گردان نشوند. متاسفانه نادرستي هاي ادبي مقاله، يكي دوتا نيستند. بعضي از اين نادرستي ها مبتني بر محليگرايي در تحرير است و بعضي هم ناشي از بي دقتي در نوشتن و يا ناتواني در نويسندگي بطور كلي. بهر حال، اين موضوع را در قسمت آخر نوشته حاضر مرور خواهيم كرد و فعلا بايد برگرديم به بحث سياسي مشخص روي مطلب نقل شده در فوق.
وقتي انسان جمله نقل شده فوق را مي خواند، واقعا به حيرت مي افتد كه چگونه يك كانديد شوراي ولايتي رژيم دست نشانده مي تواند در روز روشن و عليرغم مواجهه دايمي با واقعيت هاي سر سخت تاريخي و موجود در جامعه، شرايط تاريخي و موجود در جامعه افغانستان را با تقلب كاري طور ديگري نشان دهد.
اولا: كل تاريخ خطه اي  كه امروز افغانستان ناميده ميشود، صرفا به درگيري هاي قومي و مذهبي خلاصه نشده و اين درگيري ها صرفا صفحات معيني از كل كتاب تاريخ اين خطه را بخود اختصاص داده است. صغحات درخشاني از اين كتاب، حماسه هاي مقاومت عليه تجاوزات خارجي را در خود جاي داده است: بطور مثال: مقاومت عليه تجاوزات و اشغالگري هاي امپراتوران فارس، مقاومت عليه تجاوز و اشغالگري اسكندر يوناني، مقاومت عليه تجاوزات و اشغالگري هايي كه توسط  اعراب و تحت پرچم اسلام صورت مي گرفت، مقاومت عليه تجاوزات و اشغالگري هاي انگليس، مقاومت عليه تجاوز و اشغالگري سوسيال امپرياليزم شوروي و امروز نيز مقاومت عليه تجاوزات و اشغالگري هاي امپرياليزم امريكا و متحدين و دنباله روان بين المللي اش.
صغحات ديگري از اين تاريخ به تجاوزات و اشغالگري هاي اقوام و قدرت هاي شكل گرفته در اين خطه، به سائر مناطق اختصاص يافته است. بطور مثال: كوچكشي مهاجمانه و اشغالگرانه اقوام آريايي از اين خطه به هندوستان و فارس، تهاجمات چپاولگرانه غزنويان بر هند و اشغالگري هاي سبعانه شان بر آن خطه عظيم، سلطه سلسله هاي سلطنتي اشغالگرانه شاهان منشأ گرفته از اين ديار بر هند يعني شاهان غوري، لودي، سوري و مغول ، تجاوز شاهان هوتكي بر فارس و اشغال آن خطه و يورش هاي غارتگرانه احمد شاه ابدالي بر هند. 
در هر دو مورد، يعني هم در زمان مقاومت عليه تجاوزات خارجي وهم در زمان اجراي تجاوزات خارجي بالاي ديگران، معمولا كشمكش هاي داخلي، اعم از مبارزات و برخورد ها و كشمكش هاي طبقاتي و قومي و مذهبي، عمدگي نداشته و به درجات مختلف در حالت فروكش قرار داشته اند.
خطـه اي كه امـروز افغانسـتان ناميده مي
شود، تقريبا پنج هزار سال پيش از نظام كموني اوليه وارد نظام طبقاتي برده دارانه آسيايي شد. در طول تمام مراحل برده داري، بعدا فئوداليزم كهن و در عصر حاضر نيمه فئواليزم توام با سلطه استعمار و امپرياليزم، طبقات و مبارزات طبقاتي وجود داشته و با فراز و نشيب پيش رفته است و كماكان پيش مي رود. جنبش هاي مبارزاتي برده ها و دهقانان و اخيرا كارگران و نمايندگان سياسي آنها، با سطور زرين، صفحات زيادي از تاريخ اين خطه را بخود اختصاص داده است. درينجا بطور مثال مي توان از جنبش عياران نام برد كه هم يك جنبش دهقاني بود و هم يك جنبش مقاومت عليه اشغالگري هاي اعراب. همچنان بطور مثال مي توان از جنبش روشانيان نام برد كه ايضا هم يك جنبش دهقاني بود وهم يك جنبش مقاومت عليه دست اندازي هاي امپراتوري مغولي هند.
علاوتا كشمكش ها ميان مرتجعين نيز كاملا و بصورت هميشگي، بصورت درگيري ميان اقوام مختلف و يا پيروان مذاهب مختلف پيش نرفته است. بخشي از اين كشمكش ها، كشمكش ميان مرتجعين يك قوم و پيروان يك مذهب بوده است. مثلا: كشمكش هاي هشتاد ساله ايكه ميان شاهان و اميران سدوزايي، ميان شاهان سدوزايي و اميران محمد زايي و ميان خود اميران محمد زايي، از زمان مرگ تيمور شاه سدوزايي تا زمان امارت عبدالرحمان، به وجود آمدند.
فكر نمي شود كه " سلطان " از اين واقعيت هاي تاريخي كاملا بيخبر باشد. در واقع او عمدا دست به جعلكاري و تقلب در تاريخ مي زند تا گويا مطالبي عليه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان سر همبندي كند.
به نظرمي رســـد كه او در بـــررســــي از
شرايط كنوني نيزعمدا جعلكاري و تقلب مي نمايد. آيا او نمي داند كه در اولين انتخابات رياست جمهوري رژيم دست نشانده و همچنين اولين انتخابات پارلماني و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده، صرفا اقليت كوچكي از افغانستاني ها به پاي صندوق هاي راي رفتند؟ همچنان اكنون همه مي دانند كه ميزان راي دهي در دومين انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم پوشالي، به مراتب كمتر از ميزان راي دهي در اولين انتخابات رياست جمهوري و پارلماني رژيم بوده است. منابع مربوط به خود دست اندركاران اشغالگر خارجي و پوشالي هاي وطني اين انتخابات، ميزان اين شركت را 20 % مجموع افراد داراي حق راي مي دانند و به يقين ميزان واقعي شركت در اين انتخابات به مراتب كمتر از اين ميزان بوده است.
مطابق به همين محاسبه 80 % مجموع افراد داراي حق راي، از ميان همه مليت ها و پيروان تمامي مذاهب، اصلا در انتخابات شركت نكرده اند. اگر پشتون ها به دنبال كرزي مي رفتند، تاجك ها به دنبال عبدالله و هزاره ها هم به دنبال بشر دوست، وضعيت نهايي نتايج انتخابات رياست جمهوري رژيم، به گونه كنوني زار و ابتر نمي بود.
كرزي مطابق به محاسبه اوليه " كمسيون انتخابات " تعيين شده توسط خودش، سه ميليون راي آورده بود. بيشتر از يك ميليون راي از اين سه ميليون راي، توسط " كمسيون بررسي شكايات انتخاباتي " تعيين شده توسط خود اشغالگران و رژيم، كه تقريبا همه متعلق به مناطق پشتون نشين بودند، به عنوان آراء تقلبي تثبيت گرديد. اگر پشتون ها درين انتخابات همه به دنبال كرزي مي رفتند، وي به تنهايي از ميان پشتون هاي افغانستان، هشت تا ده ميليون راي مي آورد و نيازي نداشت كه دست به تقلبات انتخاباتي بزند. اما وي صرفا كمتر از دو ميليون راي آورده است. چقدر اين تعداد راي از طرف پشتون هاي افغانستان به كرزي داده شده است؟ به زحمت مي توان پذيرفت كه چيزي در حدود يك ميليون آن. بنابرين بين هفت تا نه ميليون پشتون داراي حق راي به كرزي راي نداده اند، يعني يك هشتم الي يكدهم پشتون ها براي كرزي راي داده اند. نصف ديگر آراء داده شده به كرزي مربوط به غير پشتون ها بوده است. دليل آن هم روشن است.
همه مي دانند كه چهره هاي اصلي بلـوك
انتخاباتي كرزي يعني خودش، فهيم، خليلي، دوستم، سياف، اسماعيل، محقق، مجددي، گيلاني، ولي كرزي، شير زوي، شيخ آصف، سيد منصور، نورستاني، لودين و ديگراني از قبيل براهوي، سپنتا، دادفر، سيما سمر، حبيبه سرابي، نجفي و سائرين از ميان تسليم طلبان قبلا منسوب به جنبش چپ، صرفا پشتون و سني حنفي مذهب نيستند، بلكه اينها جمعا يك بلوك چندين مليتي تشكيل يافته از پشتونها، تاجيك ها، هزاره ها، ازبك ها، بلوچ ها، نورستاني ها و ... را مي سازند. اين بلوك از لحاظ مذهبي نيز صرفا شامل سني هاي حنفي مذهب نيست، بلكه شيعيان جعفري و اسماعيلي و وهابي ها نيز در آن شامل هستند و تا جائيكه ما معلومات داريم هندو ها و سيك ها نيز در اين بلوك شامل بوده اند، البته بخشا و اقليت كوچكي از آنها، درست مثل سائرين.
اگر وضعيت آراء هر يك از كانديداهاي ديگر رياست جمهوري رژيم دست نشانده را نيز مورد بررسي قرار دهيم، به نتيجه گيري نسبتا مشابهي خواهيم رسيد. چرا چنين است؟
بخاطر اينكه در جريان انتخابات رژيم، در
قدم اول مجموع افغانستاني ها به گروه هاي مليتي و مذهبي مختلف شركت كننده در اين انتخابات تقسيم نشدند، بلكه به اكثريت 80 % تحريم كننده و اقليت 20 % شركت كننده، از ميان همه مليت ها و پيروان همه مذاهب و همچنان غير مذهبي ها، تقسيم گرديدند. در ميان 20 % شركت كننده در انتخابات، دو بلوك بندي مهم مربوط به كرزي و عبدالله به وجود آمده است كه گرچه كرزي پشتون و عبدالله تاجك هستند، اما بلوك هاي مربوط به آنها صرفا پشتون ها و تاجك ها را در بر ندارند. صفبندي ميان اين دو بلوك، قبل از آنكه صفبندي ميان پشتون ها و تاجيك ها باشد، انعكاس دهنده تضاد هايي است كه از لحاظ بين المللي ميان امپرياليست هاي امريكايي، روسي و اروپايي و از لحاظ داخلي ميان بخش هاي مختلف فئودال ها و و سرمايه داران دلال وجود دارند.
درينمورد وضعيت خود " سلطان " يك نمونه مشخص و گويا تلقي مي شود. او در اولين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده، چهارسال قبل، خود را كانديد نموده بود. گرچه حمايت كنندگان اصلي مالي سلطان در آن انتخابات، افرادي از همان اقليت ملي خود او بودند، اما اهل اطلاع ميدانند كه اين حمايت دليل مذهبي و قومي نداشت. سلطان در آن انتخابات در حدود سه صد و پنجاه راي آورد و باز هم اهل اطلاع ميدانند كه بخش مهمي ازين سه صد و پنجاه راي، كه حتي آراء افراد پشتون نسب را نيز شامل مي شد، به دليل قومي و يا مذهبي و حتي دليل خانوادگي  و خويشاوندي به او داده نشده بود.
يك نمونه گوياي ديگر: احمد بهزاد ( ژورناليست ) و جبرئيلي ( آخوند ) از جمله وكلاي هرات در پارلمان مركزي رژيم پوشالي هستند و هر دو از لحاظ مذهبي شيعه جعفري هستند. اما اينها فعلا از فعالين بلوك عبدالله هستند و نه رمضان بشر دوست. دليل اينگونه موضعگيري اين دو وكيل پارلمان رژيم، در قدم اول وابستگي مشترك آنها و عبدالله به جمهوري اسلامي ايران و در قدم دوم مخالفت محلي مشترك آنها و عبدالله با جناح هاي محلي اسماعيل و سپنتا است و نه تعلق مليتي و مذهبي مشترك با عبدالله كه اصلا وجود ندارد.  
شناخت " سلطان " از ساختار جامعه افغانستان، مبتني بر ديدي است كه عامل تعيين كننده در اوضاع جامعه افغانستان را فعل و انفعالات قبيلوي و مليتي و مذهبي ميداند و نه فعل و انفعالات طبقاتي و تاثير پذيري از اوضاع جهاني استعماري و امپرياليستي. اين ديد در قسمت مقدمه مقاله صريحا بيان گرديده است:
« ... در جوامع عقب مانده و عقب نگه داشته شده چون افغانستان كه بافت اجتماعي اش چون به صورت طايفه، عشيره، تيره، قوم، مذهب گرايي، لسان گرايي، نژاد گرايي، منطقه گرايي شكل گرفته و هر مقوله و مفهوم ديگري را اگر در اين ديگ جوشان بريزيم در آخرين تحليل، به شكل و مظمون [ مضمون] خود در مي آورد؛ يعني اينكه با قدرت به شما اعلان مي كند كه هنوز در اين سرزمين صف طبقات مشخص نيست اما طبقات به صورت بالقوه وجود دارد.
مثلا اگر در دهي برويد كه مردم آن در فقر و فلاكت زندگي مي كنند، بگوئيد كه فلان ارباب يا خان كه از قوم، نژاد، مذهب، يا همزبان خود شان است مسبب اصلي بدبختي شان است، برايتان مي خندند يا با سكوت معنا داري از شما دوري مي كنند.
همچنين در يك كارخانه قبل از صف كارگر و كارفرما صفوف ديگري بين كارگران وجود دارد كه  در زندگي شان نهادينه شده است و اگر براي كارگران سر گذر بگوئيد كه علت بدبختي شما اين است كه از طرف سرمايه داران استثمار مي شويد ، اگر نگويند ديوانه است حتما مي گويند خل و يا گيج شده است. ... »
مطابق به فرمولبـندي هـاي جامعه شناسـي عـلمي، جـامـعـه اي كه در آن صف طبقـات مشخص نباشد و طبقات در آن بصورت باالقوه وجود داشته باشد و نه بصورت باالقعل، جامعه اي است كه در حال گذار از مناسبات توليدي غير طبقاتي كمون اوليه به مناسبات توليدي طبقاتي برده دارانه قرار داشته باشد. بنا به روايات ثابت شده تاريخي، در بخش بزرگي از خطه اي كه امروز افغانستان ناميده ميشود، همنوا با بخش هاي بزرگي از مناطق اطرافش، پنج هزار سال پيش از امروز، يعني زمان شكل گيري اولين دولت هاي برده دارانه در آن، گذار تاريخي مذكور سپري گرديد و پس از آن، جامعه ديگر اساسا يك جامعه قبيلوي كموني نه بلكه يك جامعه طبقاتي برده دارانه بود. در اين مرحله كه چند هزار سال دوام نمود، سلسله هاي مختلف شاهي آريايي و ترك، دولت هاي شان را تشكيل دادند.
سلسله كابل شاهان كه تقريبا پانزده قرن قبل با تهاجمات عربها مواجه شدند، هنوز عمدتا يك دولت برده دارانه بود، اما در متن جامعه، نيروهاي مولده فئودالي رشد كرده بود. گسترش اسلام در اين سرزمين، با گسترش مناسبات فئودالي بجاي مناسبات برده داري، مقارن گرديد. فئوداليزم كهن، توام با سلسله هاي شاهي گوناگونش، حتي مدت ها بعد از نفوذ استعمار براين سر زمين، دوام كرد. در واقع با شروع سلطنت امان الله خان بود كه تبديلي آشكار فئوداليزم كهن به نيمه فئوداليزم كاملا مشخص گرديد و با نفوذ سرمايه هاي امپرياليستي به كشور، شيوه توليدي سرمايه داري، عمدتا دلال، به مثابه شيوه توليدي غير مسلط در جامـعـه
عرض اندام كرد.
سرمايه داري دلال وابسته به سوسيال امپرياليزم شوروي چند دهه بعد از دوران سلطنت امان الله خان، از طريق يك كودتاي تحت هدايت " شوروي ها " قدرت سياسي را تصرف كرد. اما در تلاش براي تبديل كردن شيوه توليد سرمايه داري، عمدتا دلال، به شيوه توليدي مسلط بر جامعه ناكام ماند و پاي قشون اشغالگر سوسيال امپرياليستي به اين سر زمين كشانده شد. با شكست اشغالگران سوسيال امپرياليست و سرنگوني رژيم دست نشانده شان، شيوه توليدي سرمايه داري عمدتا دلال به سختي صدمه ديد اما كاملا از ميان نرفت. بعد از اشغال افغانستان توسط نيروهاي امريكايي و انگليسي و متحدين و دنباله روان شان، با وجوديكه هنوز شيوه توليد سرمايه داري عمدتا دلال، شيوه توليدي غير مسلط باقيمانده است، اما به رشد معوج، درد آور و زجر دهنده خود ادامه مي دهد.
به اين ترتيب، از پنج هزارسال قبل تا امروز، طبقات اجتماعي استثمارگر و تحت استثمار برده دار و برده، بعدا فئودال و دهقان و در عصر حاضر فئودال و دهقان، توام با سرمايه دار و كارگر، درين جامعه بصورت باالفعل وجود داشته و دارند. ولي اينك " سلطان " ادعاي ضد علمي عدم موجوديت باالفعل طبقات اجتماعي در اين كشور را مطرح مي نمايد و با اين وجود حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان را به عدم درك جامعه شناسي علمي متهم مي كند.
البته درين شكي وجود ندارد كه بقاياي مناسبات قبيله يي هنوز هم در جامعه افغانستان وجود دارد، بخصوص در مناطق پشتون نشين. اما اين بقايا ديگر قرن ها است كه به بخشي از مناسبات طبقاتي برده دارانه و فئودالي و در كل به بخشي از مناسبات استثمارگرانه طبقاتي تبديل گرديده است. بنابرين موجوديت اين بقاياي مناسبات كهن كموني اوليه به معني نبود طبقات اجتماعي تلقي شده نمي تواند. واقعيت اين است كه بقاياي مناسبات قبيله يي نه تنها توانسته است در خدمت مناسبات برده دارانه و فئودالي قرار بگيرد، بلكه از ظرفيت قرار گرفتن در خدمت مناسبات سرمايه دارانه نيز برخوردار است.
بر مبناي ديد نادرست مقاله، فقط جامعه سرمايه داري داراي صفبندي روشن طبقاتي مي باشد، گو اينكه در جوامع طبقاتي ماقبل سرمايه داري، نه طبقات ميتوانند بصورت باالفعل وجود داشته باشند و نه هم صفبندي هاي طبقاتي. بر مبناي همين ديد، چون فعلا در افغانستان نظام سرمايه داري كاملا رشد يافته و مسلط وجود ندارد، طبقات اجتماعي نيز بايد صرفا بصورت باالقوه وجود داشته باشند و نه بصورت باالقعل و آن گروه هاي اجتماعي ايكه درين جامعه بصورت باالفعل وجود دارند، صرفا قبايل و اقوام، گروه هاي اجتماعي نژادي و گروه هاي اجتماعي هم مذهب هستند و نه طبقات اجتماعي فئودال و دهقان، سرمايه دار و كارگر و اقشار مختلف خرده بورژوازي.
در واقع به همين جهت است كه " سلطان " تشكيل احزاب سياسي به نمابندگي از طبقات اجتماعي گوناگون را يك كار بي ثمر، پيش از وقت و ناشي از عدم شناخت جامعه افغانستان مي داند و طرح " شوراهاي مردمي " را يگانه راه نجات مردم كشور اعلام مي نمايد. درينمورد در مقاله گفته مي شود:
«  مردم و جوانان بياييد با هم دور هم جمع شويم تا زبان همديگر را درك كنيم ... براي نجات از... توهين ها و تحقير هايي [تحقير هاي] حزب سازي كه حزب ( ك م ا ) بدان گرفتار است...، پناه به تشكيل شوراهاي مردمي يعني شوراهاي كانون خانواده، شوراي محله، ناحيه، شوراي شهر، شوراي استان، شوراي ده، شوراي قريه، محله، شهرستان، و شهرك ببريم. زيرا در اين شورا هاست كه خواسته ها، نيازها و اختلافات و آگاهي و نا آگاهي مردم مشخص مي شود و موانع و بم [ بن ] بست ها آشكار مي گردد. در اين شوراهاست كه كمبود كادر رهبري عريان مي گردد، در اين شورا هاست كه چهره هاي ره پويان، آزادگان، حرافان، مزدوران، مفت خواران و خائنين مشخص مي شود. در اين شوراهاست كه آزمون بزرگ تحميل عقايد بر واقعيت ها و بيرون كشيدن تئوري تحول جامعه از درون شكافتن وعملكرد خود مردم معنا و مفهوم پيدا مي كند، در اين شوراهاست كه پاسخ قاطع به نوع حكومت و دولتي كه در آينده بتواند سكان به گل نشسته اين مردم را براي نجات بدست گيرد، نشان داده مي شود، در اين شوراهاست كه دولت رياستي آقاي كرزي و دولت پارلماني آقاي دوكتور عبدالله، دولت فدرالي آقاي پدرام و دولت امارتي طالبان و دولت دموكراتيك خلقي ها و دولت كمونيستي ماويستي حزب ( ك م ا ) و دولت بر آمده از درون شوراهاي مردمي يعني دولت شورايي معنا و مفهوم پيدا مي كند. در اين شورا هاست كه كتله هاي عظيم مردم بي تفاوت و بي اعتنا و بي مسئوليت نسبت به سرنوشت شان پا به عرصه وجود مي گذارند و اينجاست كه مردم نوين و انساني نوين شكل مي گيرد، پيش به سوي برپايي شوراهاي مردمي در سراسر افغانستان.»
دعوت عجيبي است! 
وقتي مـردم و جـوانـان نمي توانـنـد زبان همديگر را درك كنند، خواسته ها، نيازها و اختلافات و آگاهي و نا آگاهي و موانع و بن بست هاي سر راه شان هم  براي شان آشكار نيستند، چهره هاي ره پويان، آزادگان، حرافان، مزدوران، مفت خواران و خائنين نيز براي شان مشخص نيست و معنا و مفهوم نوع نوع حكومت و دولتي را كه بايد بخواهند نيز نمي دانند، چگونه مي توانند دور هم جمع شوند؟ جمع شدن مردم و جوانان در شوراهاي مردمي و هر نهاد ديگري قطعا مستلزم اين است كه در قدم اول زبان همديگر را بطور كلي درك كنند. بدون چنين دركي اصلا زمينه اي براي جمع شدن آنها در يك نهاد اجتماعي به وجود آمده نمي تواند. در قدم دوم، جمع شدن مردم و جوانان در يك نهاد اجتماعي، مستلزم يك درك كلي مشترك از نيازها و خواسته هاي مشترك شان و راه بر آورده شدن اين نيازها و خواست ها است. در قدم سوم، جمع شدن مردم و جوانان در يك نهاد اجتماعي مستلزم شناخت كلي آنها نسبت به همديگر شان است، حد اقل در سطحي كه به صداقت همديگر باور داشته باشند و در مورد عدم خيانت به همديگر مطمئن باشند. در قدم چهارم، جمع شدن مردم و جوانان در يك نهاد اجتماعي سياسي، مستلزم موجوديت يك درك كلي مشترك ميان آنها درمورد نوع حكومت و دولت مورد خواست شان است. وقتي هيچ يك از اينها معين و مشخص نباشد، بر چه مبنايي مردم و جوانان ميتوانند خود شان را در شوراهاي مردمي سازماندهي نمايند؟
هركسي كه قلم بدست مي گيرد و با ادعاي انقلابيگري مطالبي در يك نشريه سياسي، فرهنگي و اجتماعي مي نويسد، بايد در فرمولبندي مطالب، از منطق علمي پيروي نمايد. مروري بر مقاله مورد بحث نشان مي دهد كه از " سلطان " نميتوان – و نبايد – چنين انتظاري داشت؛ ولي لا اقل مي توان – و بايد – اينقدر انتظار داشت كه چنين مقاله اي كم از كم منطق صوري را رعايت كند و اگر نتواند ماترياليستي – دياليكتيكي باشد، لا اقل بايد متافزيكي – ارسطويي باشد، كه حتي آنگونه نيز نيست.
البته نبايد تصور كرد كه طرح شوراهاي مردمي " سلطان " از منطق خاص خود نيز برخوردار نيست. شوراهاي مورد خواست " سلطان " در واقع نميتوانند شورا هاي اين يا آن طبقه اجتماعي باشند، چرا كه گويا طبقات اجتماعي در جامعه افغانستان بصورت باالفعل وجود ندارند. اين شوراها بر مبناي درك كلي از خواست ها و نيازهاي مشترك، شناخت نسبتا دقيق از همديگر و توافق كلي در مورد نحوه حكومت و دولت نيز نميتوانند ايجاد كردند، چرا كه اين ها همه هنوز مشخص و روشن نيستند. پس برچه مبنا يا مبناهايي ميتوان دست به ايجاد و تشكيل چنين شوراهايي زد؟
از ديد او، چيزهايي كه در جامعه افغانستان كار كرد عملي دارند و هر چيز ديگري را در ديگ جوشان خود حل مي نمايند و مي بلعند، همانا طايفه، عشيره، تيره، قوم، مذهب گرايي، لسان گرايي، نژاد گرايي و منطقه گرايي است. پس " شوراهاي مردمي " هم الزاما بايد بر مبناي همين ساختار هاي دير پا و پاياي جامعه ساخته شوند. منظور او از " مردم " در اين طرح، مجموع اهالي مربوط به طوايف، عشاير، تيره ها، اقوام، پيروان مذاهب، گويندگان زبان ها، نژاد ها و مناطق است و نه توده هاي خلق يا مجموع طبقات و اقشار تحت استثمار و ستم كه از نظر او باالفعل ناموجود هستند.
اين طرح در واقعيت امر طرحي است كه برخي از انجو ها و تمويل كنندگان امپرياليستي و ارتجاعي خارجي شان در سطح نسبتا وسيعي از دهات مناطق مختلف افغانستان، تحت نام شوراهاي ده يا قريه، ايجاد كردند و هم اكنون نيز تعداد زيادي از آنها به نحوي فعاليت دارند. در اين به اصطلاح شورا ها معمولا ارباب ها، آخوند ها و متنفذين دهات نقش اساسي بازي مي كنند و به حيف و ميل وجوه دريافتي از انجوها مصروف اند. از لحاظ نظري اين شورا ها بايد نقش پايه هاي شورايي براي شوراهاي ولسوالي را، كه در قانون اساسي رژيم پوشالي، پائين ترين سطح تشكيلات به اصطلاح شورايي رژيم را مي سازد، بازي نمايند. طرح به اصطلاح شورايي قانون اساسي رژيم، شامل مجلس نمايندگان و مجلس سناي مركزي، شوراهاي ولايتي و شوراهاي ولسوالي است. همچنان طرح شوراهاي قبيله يي و قومي از جانب بعضي از محافل و حلقه هاي امپرياليستي غرب، بخاطر تقويت مجدد نفوذ خوانين و سران عشاير و قبايل مطرح گرديده و بخصوص در مناطق قبايلي پشتون نشين، كم و بيش تطبيق نيز گرديده است. اين شورا هاي قبيله يي نه تنها از لحاظ مالي توسط محافل معيني از اشغالگران امپرياليست تمويل مي گردند، بلكه باند هاي مليشه شان نيز توسط همين محافل تسليح و تجهيز مي شوند.
ما دقيقا نميدانيم كه " سلطان " و همنوايانش تا چه حدي در تمامي سطوح اين شورا بازي هاي " ابتكاري " درگير هستند. ولي چند مـــورد كاملا ثابت شده و
روشن وجود دارد:
- كانديد شدن خودش در اولين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده.     
- حمايت از كانديد شدن فرهاد مجيدي ( فدا ) در انتخابات دوم شوراهاي ولايتي رژيم.
- استقبال از كانديد شدن سيد مسعود حسيني در انتخابات دوم شوراهاي ولايتي رژيم، استقبال از طرح برنامه انتخاباتي از طرف او و پيشبرد جر و بحث انتخاباتي عليه او به نمايندگي از فرهاد مجيدي ( فدا ) در مقاله مورد بحث كنوني
ما.
" سلطان "، انحلال طلبي ايدئولوژيك – سياسي را تا آخرين حد آن در پيش گرفته است. به نظر او، بيرون كشيدن تئوري تحول جامعه از درون شكافتن وعملكرد خود مردم و آنهم از طريق تشكيل و پيشبرد كارهاي شوراهاي پوشالي مورد نظر و عمل او، معنا و مفهوم پيدا مي كند و غير از آن معنا و مفهومي نمي تواند داشته باشد. به همين جهت است كه او عرصه " مبارزات انتخاباتي " شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده را به عرصه اصلي فعاليت هاي سياسي و تبليغاتي خود مبدل كرد و سعي نمود كه تئوري تحول جامعه افغانستان را از درون شگافتن و عملكرد خود و ديگران، مثل سيد مسعود حسيني و فرهاد مجيدي ( فدا ) درين عرصه، بيرون بكشد! گو اينكه هيچگونه تئوري تحول براي اين جامعه از قبل وجود ندارد و در هيچ عرصه اي از عرصه هاي سه گانه مبارزات طبقاتي – كه او آن را بصورت كلي و گنگ " مبارزات اجتماعي " مي خواند – ، مبارزات توليدي و آزمون هاي علمي كل جوامع بشري و در طول تاريخ بشريت، هيچ تئوري به درد بخوري براي ايجاد تحول در جامعه افغانستان به وجود نيامده و براي اين تافته جدا بافته از كل جوامع بشري و كل تاريخ سائر جوامع و حتي تاريخ خودش، بايد از نو و از صفر براي ايجاد يك تئوري با معنا و با مفهوم تحول از طريق به اصطلاح شورا هاي مردمي كار كرد. اين تئوري تحول مورد خواست مقاله نويس در واقع همان ايدئولوژي ملي انقلابي مورد خواست تازه انديشان در " ساما " و يا چيزي شبيه به آن است كه مشي مربوطه آن، "مشي مستقل ملي و انقلابي " خوانده مي شد.
به نظر نمي رسد كه براي نشان دادن ابطال اينگونه ديد و بينش تنگ نظرانه ملي در عصر حاضر و آنهم در زمان تشديد فوق العاده گلوبلازيسيون امپرياليستي، استدلالات مفصلي مورد نياز باشد. از آن گذشته، اساسا مكاتب فكري بزرگ، در طول تاريخ نسل بشر در چهار ديواري سرحدات كشورها و در ميان موسسين اوليه خود محصور نمانده و بدون پاسپورت و ويزا به كشور ها و مناطق ديگر جهان پخش گرديده اند و چه بسا عميق تر و گسترده تر از ساحه پيدايش اوليه شان در كشورها و مناطق ديگر ريشه دوانده اند. افكار و باور ها را نمي توان در درون مرزهاي ملي و نژادي و غـيـره مــحــصـور كـرد. حـرف زدن از
ايدئولوژي ملي پوچ و بي معنا است.
گفته فوق الذكر مقاله را به يك مفهوم ديگر نيز مي توان در نظر گرفت و آن اينكه به نظر مقاله نويس، در شرايط كنوني افغانستان و جهان، يك بحران ايدئولوژيك سرتاسري، بر اساس ناكار آيي تمام ايدئولوژي هاي قبلا به وجود آمده، وجود دارد و هم اكنون بايد براي بيرون كشيدن يك ايدئولوژي جديد از درون به اصطلاح شوراهاي مردمي  تلاش نمود. اين تلاش به اصطلاح مذبوحانه انحلال طلبانه، مادامي كه صبغه چپ داشته باشد، قالب تلاش براي فرمولبندي يك ايدئولوژي پست كمونيستي ( پسا كمونيستي ) را بخود مي گيرد كه بنا به گفته نويسنده مقاله مورد بحث، سلاح ايدئولوژيك – سياسي مبارزه براي تشكيل به اصطلاح دولت شورايي، به مفهوم دولتي غير از يك دولت پرولتري ( دولت دموكراتيك نوين يا سوسياليستي ) خواهد بود.
دولت دموكراتيك نوين مورد خواست حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان نيز يك دولت شورايي است. اما اين شوراها، شوراهاي قبيله يي و عشيره يي نيستند، بلكه شوراهاي زحمتكشان ( شوراهاي كارگران و شوراهاي دهقانان ) و شوراهاي نمايندگان مردم يا به عبارت ديگر شوراهاي نمايندگان طبقات مردمي ( خلق ) هستند. تشكيل اين شورا ها از مسير مقاومت و مبارزه عليه اشغالگران و رژيم دست نشانده شان و در كليت خود از مسير مبارزه عليه امپرياليزم، فئوداليزم و بورژوازي كمپرادور مي گذرد، مقاومت و مبارزه اي كه تحت رهبري پرولتاريا قرار دارد و داراي استقامت استراتژيك سوسياليستي و هدف غايي كمونيستي است.
اگر تلاش براي تشكيل شوراها، مسير مبارزاتي و استقامت و غايت متذكره را نداشته باشد، ولو كه اين شوراها ساخته دست اشغالگران و دست نشاندگان شان هم نباشند، در آخرين تحليل شوراهاي مردمي، يعني شوراهاي مبتني برمنافع علياي توده هاي مردم، نخواهند بود، بلكه صرفا نهاد هايي خواهند بود بخاطرتامين منافع امپرياليست ها و مرتجعين و در ضديت با منافع علياي توده ها.
حال اگر كسي " مبارزات انتخاباتي " براي شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده را تحت نام مبارزه براي تشكيل شوراهاي مردمي پيش ببرد و بتواند در انتخابات برنده نيزگردد، به چه چيزي دست مي يابد؟ واضح است كه به شوراي ولايتي رژيم پوشالي، كه برگزار كنندگان اصلي انتخاباتش اشغالگران امپرياليست بوده و تمويل كنندگان اصلي دوام كارش، منجمله تهيه معاشات اعضايش نيز همان ها مي باشند. چگونه است كه فرزند مبارز يك خانواده زحمتكش از يك اقليت ملي و مذهبي تحت ستم، تا اين حد در تلاش براي بريدن از برخاستگاه طبقاتي و قومي اش و قرار گرفتن در جرگه " از ما بهتران " دست از پا نمي شناسد و بد تر از آن، براي پوشاندن اين تسليم طلبي طبقاتي و ملي توجيهات تئوريك مي تراشد و دست به فريبكاري و تقلب مي
زند؟ 

در اخير لازم است اشارات كوتاهي به چند مسئله ديگر داشته باشيم:

- اعلام بيزاري از خيانت ملي و وطنفروشي و تلاش براي برحذر داشتن مردم از آلوده شدن به چنين خيانتي، بيگانگي با مردم نه بلكه تطبيق دادن خود با منافع حقيقي مردم است. خيانت مي تواند از سر ناآگاهي و ناتواني بخش هايي از مردم و اغوا شدن شان توسط عوام فريبان نيز صورت بگيرد. راه مقابله با آن، آگاه سازي و توانمند سازي مردم ناآگاه و ناتوان است.  اما درين ميان كسان ديگري نيز وجود دارند كه با كانديد شدن آگاهانه در انتخابات رژيم پوشالي و يا پيشبرد كمپاين تبليغاتي آگاهانه براي كانديداهاي اين انتخابات، دست به وطنفروشي و خيانت ملي مي زنند. راه مقابله با اينگونه خائنين ملي و وطنفروش آگاه، پيشبرد اشكال مختلف مبارزات ايدئولوژيك و سياسي عليه آنها است. بخشي از اينگونه افراد كه از سر درماندگي و نا اميدي ايدئولوژيك – سياسي به اين ورطه مي افتند، مي توانند قابل اصلاح باشند و ما جدا اميد واريم كه " سلطان " و كسان ديگري مثل او، از جمله همين افراد باشند. اما خائنين ملي و وطنفروشان اصلاح ناپذير نيز وجود دارند كه در نهايت بايد آماج مبارزه و مقاومت عليه اشغالگران و رژيم پوشالي قرار بگيرند.
 
-  چنانچه رژيم پوشالي كنوني در افغانستان حتي سزاوار اين نباشد كه يك رژيم دست نشانده خوانده شود و در موقعيت بد تر از دست نشاندگي قرار داشته باشد، تلاش كساني مثل " سلطان " براي راهيابي به شوراي ولايتي چنين رژيمي را چه نامگزاري مي توانيم؟
ما اين رژيم را يك رژيم دست نشانده، يك
رژيم پوشالي و يك رژيم متشكل از خائنين
ملي مي دانيم. به نظر ما، دست نشاندگي يك رژيم از نحوه تشكيل آن استنباط ميشود و نه از ميزان ايستادگي آن براي حفظ موجوديتش، در صورت نبود قواي اشغالگر خارجي.
رژيم دست نشانده نجيب، در نبود قواي سوسيال امپرياليستي در افغانستان، براي مدت تقريبا سه سال در مقابل فشارهاي نظامي و سياسي مخالفين داخلي و خارجي اش ايستادگي نمود، معهذا يك رژيم دست نشانده بود، چون اشغالگران سوسيال امپرياليست مستقيما با دستان خود شان او را نصب كرده بودند.
اكثر اميران محمد زايي، بدون موجوديت قواي انگليس در افغانستان تا آخر امارت كردند، معهذا امارت هاي شان دست نشانده انگليس بودند. اما سلطنت شاه امان الله، يك سلطنت دست نشانده نبود، ولي تا آخر نتوانست دوام بياورد و در مقابل فشارهاي مخالفين داخلي و خارجي فرو پاشيد.

-  يقينا در نهايت دست اندر كاران خارجي انتخابات تصميم مي گيرند كه چه كسي به مقام رياست جمهوري رژيم پوشالي و چه كساني هم به پارلمان مركزي و شوراهاي ولايتي اين رژيم راه يابند. " سلطان " ادعا دارد كه نه تنها او بلكه همه، اين حقيقت را بخوبي ميدانند و اعلام آن از طرف حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان همانند بريدن سر سرباز كشته شده دشمن و قهرمان نمايي بي پايه است. ولي اگر همه اين حقيقت را بدانند، چرا بايد از ناآگاهي مردم درينمورد شكوه سر داد؟ اگر او خود اين حقيقت را بخوبي مي داند، چرا براي رسيدن خودش و يا رساندن كس ديگري به شوراي ولايتي رژيم تقلا مي نمايد؟ جواب اين سوال روشن است. كسي كه اين حقيقت را مي داند، ولي عليرغم آن، كانديد چنين انتخاباتي مي شود و يا از كانديد ديگري حمايت كرده و كمپاين انتخاباتي او را فعالانه پيش ميبرد، در واقع آگاهانه براي جلب توجه دست اندر كاران خارجي انتخابات رژيم تلاش مي نمايد.                 
معناي حقيقي شركت مردم در انتخابات رژيم، عبارت است از مورد استعمال قرار گرفتن آنها در يك بازي نمايشي براي انتخابي جلوه دادن يك رژيم ساخته دست اشغالگران. به همين سبب، اين انتخابات بايد قاطعانه تحريم گردد. كساني كه بخاطر دستيابي به مقام و منزلتي در رژيم دست نشانده و يا صرفا بخاطر مطرح شدن خود خواهانه تحقير آميز شان در جريان انتخابات رژيم و تبليغات انتخاباتي مربوطه آن، در اين بازي نمايشي اشغالگرانه و وطنفروشانه شركت مي كنند، براي رسيدن به اميال شوم شان، ناگزير اند به اغفال توده هاي ناآگاه و متوهم و جواناني كه از لحاظ سياسي كم معلومات و كم تجربه هستند، بپردازند و به تقلب كاري و فريبكاري سياسي دست يزنند.

-  تهييج و تبليغ براي مردم و در ميان مردم به مفهوم دوري و جدايي از مردم نيست، بلكه تلاش آگاهانه براي ارتقاي سطح درك سياسي مردم است. يك حزب انقلابي بايد يك حزب پيشآهنگ و پيشرو باشد و نه يك جمع دنباله رو توده ها و حتي نه يك جمع كاملا منحل شده در ميان توده ها. حزب انقلابي پيشرو بايد به تهييج و تبليغ در ميان توده ها دست بزند، سخنانش را براي آنها برساند، به آنها فراخوان بدهد، آنها را مورد خطاب قرار دهد، عواقب حركات نادرست و توهم آميز شان را به آنها اعلام نمايد، آنها را به مبارزه عليه دشمنان شان دعوت نمايد و به بسيج، سازماندهي و رهبري مبارزات شان بپردازد. يقينا براي اجراي درست و اصولي اين مسئوليت هاي مبارزاتي انقلابي، منسوبين حزب بايد در ميان مردم باشد و مثل آنها زندگي كند و بر علاوه مثل آنها كار نمايد. اما اينها به تنهايي كافي نيستند. اين زمينه عيني توده يي بايد در خدمت تلاش آگاهانه فكري و عملي براي توده ها يعني تهييج و تبليغ انقلابي در ميان آنها و بسيج، سازماندهي و رهبري مبارزاتي شان قرار بگيرد، در غـيـر آن پيشآهنگي حـزب انقـلابي مفهوم
خود را از دست مي دهد. 

- اين گفته " سلطان " كه در جامعه افغانستان، اتحاديه هاي صنفي بطور عام اصلا وجود ندارند و احزاب سياسي هم كلا به هيچ دردي نمي خورند ، بطور فاحشي نادرست و گمراه كننده است.  
ما امروز در افغانستان اتحاديه هاي كارگري مبارز نداريم ولي اتحاديه هاي كارگري زرد تقريبا براي هر صنف وجود دارد. بطور مثال تنها يك اتحاديه كارگري زرد تحت رهبري خلقي ها و پرچمي هاي سابق بنام " اتحاديه كارگري سرتاسري افغانستان "، طبق ادعاي گردانندگان آن، در حدود يكصد و پنجاه هزار عضو دارد. اين وضعيت ناشي از شرايط مشخص كنوني صفبندي هاي عملي طبقاتي وهمچنان ناشي از وضعيت عمومي اتحاديه هاي كارگري در سطح كل جهان است. در شرايط امروزي جهاني حتي در پيشرفته ترين كشور هاي سرمايه داري امپرياليستي مثل انگلستان يا جرمني كمتر مي توان از موجوديت و فعاليت اتحاديه هاي كارگري مبارز سخن به ميان آورد، چرا كه اتحاديه هاي كارگري تقريبا در مجموع ديگر به اتحاديه هاي زرد مبدل گرديده اند.
اما عدم موجوديت يا ضعف جدي اتحاديه هاي كارگري مبارز در اين يا آن كشور هرگز نمي تواند به مفهوم عدم موجوديت بالفعل طبقه كارگر در آن كشور باشد. موجوديت بالفعل طبقه كارگر در هر كشوري نه با معيار موجوديت اتحاديه هاي كارگري مبارز، بلكه با معيار موجوديت مناسبات سرمايه دارانه در آن كشور رقم مي خورد. همچنان تهييج و تبليغ در ميان كارگران و دهقانان در اصل تهييج و تبليغ در ميان آنها به مثابه مجموع افراد شامل در يك طبقه اجتماعي تحت استثمار است، چه در اتحاديه هاي صنفي متشكل شده باشند و چه نشده باشند. اتفاقا در صورت دوم، تهييج و تبليغ در ميان انها بيشتر و جدي تر مورد نياز خواهد بود تا آنها بتوانند تشكلات مـبـارزاتـي تـوده يـي شـان را بـــه وجــود
بياورند.
ديد "سلطان " از نقش احزاب سياسي، يك ديد انحلال طلبانه و انارشيستي است. هر حزب سياسي بر مبناي منافع طبقه يا طبقات اجتماعي خاص به وجود مي آيد و به همين منافع خدمت مي نمايد. احزاب ارتجاعي فئودال – كمپرادور تا حال بطور واقعي به منافع طبقات فئودال و بورژوا گمپرادور و براي تامين منافع امپرياليست هاي حامي شان خدمت نموده و كماكان به اين خدمتگزاري مصروف هستند. از اين جهت تشكيل و فعاليت اين احزاب براي دو طبقه اجتماعي موصوف واضحا نافع بوده و بخوبي براي منافع طبقاتي انها خدمت نموده اند. طبيعي است كه اين احزاب نه مي توانند و نه مي خواهند كه براي تامين منافع توده هاي مردم كار و فعاليت نمايند. پس آنچه مورد نياز است موجوديت و قوت يابي يك حزب انقلابي رهبري كننده توده هاي مردم در مبارزات شان است. اما اگر كسي با تمسك به خيانت هاي احزاب ارتجاعي به كشور و مردمان كشور، نياز به موجوديت و قوت يابي حزب انقلابي رهبري كننده مبارزات مردم را نفي نمايد، او را بايد يك انحلال طلـب خـدمتـگار بـه احــزاب ارتـجـاعي به
حساب آورد.   
اين مطلب كه در جامعه افغانستان فقط اشخاص منفرد مي توانند نقش برجسته ايفا نمايند، بدين معنا است كه بگوئيم:" زنده باد انفراد منشي و تكروي ".  " سلطان " بيشتر از چهل سال سابقه فعاليت سياسي دارد، ولي مثل اينكه هنوز از تنهايي برخود مي بالد و براي تنهايي اش نقش برجسته اي قايل است. همه كساني كه از سابق او را مي شناسند، حتي همسفران سياسي كنوني اش، مي دانند كه انفراد منشي و ناسازگاري با ديگران، خصيصه ذاتي او است. شعار " شوراهاي مردمي " او در تناقض با اين خصوصيت ذاتي اش قرار دارد و تا آخر شعار باقي خواهد ماند و براي او حتي در قالب شوراي ولايتي رژيم پوشالي نيز تحقق عملي نخواهد يافت.

- يقينا انتخابات رژيم پوشالي معلول پروسه ديگري است و هر فرد، گروه و يا حزبي كه بخواهد اين معلول را بجاي علت بنشاند آگاهانه و يا نا آگاهانه خاك به چشم مردم مي پاشد. به همين سبب، در شبنامه حزب كمونيست (مائوئيست ) افغانستان، انتخابات رژيم پوشالي تحريم گرديده است و علت اين تحريم نيز به روشني بيان گرديده است.  علت آن است كه اشغالگران و رژيم پوشالي مي كوشند از طريق اينگونه انتخابات فريبكارانه و تقلبكارانه براي شان مشروعيت به وجود بياورند. اين علت، درعين حال، علت برگزاري انتخابات رژيم نيزهست. ولي اگر كسي با طرح ادعاي دروغين پرداختن به علت انتخابات رژيم، از پرداختن به خود انتخابات بپرهيزد و بد تر از آن، تحت نام اينكه انتخابات صرفا يك معلول است، با اين معلول درد آور و عذاب دهنده دمساز گردد و براي پروراندنش تلاش نمايد، فقط و فقط غير منطقي بودن موضعگيري اش را نشان مي دهد. اين معلول در حد معلول بودنش نيز يك پديده وطنفروشانه، ارتجاعي و ضد مردمي است و بايد قاطعانه تحريم گردد. علاوتا اين معلول مي تواند خود علت بروز و پرورش پديده يا پديده هاي وطنفروشانه، ارتجاعي و ضد مردمي ديگري گردد و بدين سبب نيز بايد قاطعانه تحريم گردد. درد " سلطان " در واقع اين نيست كه حزب كمونيست ( مائوئيست ) بجاي مبارزه عليه علت، راه مبارزه عليه معلول را در پيش گرفته است. درد او در واقع اين است كه حزب كانديد شدن او در انتخابات اول شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده و آلوده شدن او در دومين انتخابات شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده را، وطنفروشي و خيانت ملي خوانده است.

-  چند صد سال قبل، شاعر دري زبان درد ديده اي با مشاهده افرادي مثل " سلطان " فرياد بر آورده بود كه:
چهل سال عمر عزيزت گذشت
مزاج تو از حال طفلي نگشت
همـه با هـوا و هوس سـاختي
دمـي بـا مـصالح نـه پـرداختي
از زمان شروع فعاليت هاي سياسي " سلطان " بيشتر از چهل سال مي گذرد، اما او هنوز از فعاليت هاي مبارزاتي انقلابي مخفي درك روشني ندارد. به همين جهت است كه او كودكانه از ما مي پرسد كه چرا مخفي هستيم و چرا خود را علني نمي سازيم؟
ما بخاطري هنوز مخفي هستيم كه نميخواهيم مثل " سلطان " و افراد و دسته هاي ديگري مثل او " با شاه شوله بخوريم و با پشك پاتي ". ما نمي توانيم هم در مجالس خصوصي دم از انقلابيگري بزنيم و هم در محافل انتخاباتي رژيم پوشالي خود نمايي كنيم و مطمئن هم باشيم كه امنيت ما كاملا تامين است.
ما بخاطري هنوز مخفي هستيم كه از لحاظ سياسي مخالفت قاطع مان را با اشغالگران و خائنين ملي و نمايشات فريبكارانه انتخاباتي و غير انتخاباتي شان وهمچنان عزم مان را بخاطر برپايي جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه آنها مكررا اعلام كرده ايم و اعلام ميكنيم، ولي هنوز دست ما به تفنگ و سازماندهي مسلحانه نرسيده است.

ما بخاطري مخفي هستيم كه مطابق به مشي انقلابي پرولتري حزب و منطبق با وضعيتي كه در آن قرار داريم، اصل مخفي بودن حزب از لحـاظ تشـكيـلاتـي را

درك مي كنيم و جدا رعايت مي نمائيم.
مخفي بودن ما بخاطر دور ماندن ما از چشمان جستجوگر دشمنان سركوبگر مردم است، نه بخاطر دور ماندن ما از مردم و نه به مفهوم دور بودن ما از مردم. تمامي اعضاي حزب از صدر تا ذيل فرزندان صديق مردمان اين آب و خاك هستند. حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان يك حزب كثير المليتي است كه انقلابيون برخاسته از ميان مليت ها و اقليت هاي ملي مختلف كشور را در تشكيلات خود جاي داده است و يك گروه محدود مليتي و محلي نمي باشد. پايه هاي توده يي و ساحات مبارزات توده يي حزب، با وجودي كه طور شايد و بايد وسيع و گسترده نيست، اما بسيار بسيار فرا تر از كار هاي محلي محدود و آنهم تسليم طلبانه يك كـانـديـد نـاكـام شوراي ولايتي رژيم دسـت نشانده است.
يقينا تشكيلات حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان يك جمع معصوم و مصئون از خطا و اشتباه و كمبود و حتي انحراف نيست، چرا كه از " عرش اعلا " به زمين نيفتاده، بلكه از متن همين جامعه و جهان خاكي سر بر آورده است. اما درستي عمومي خط ايدئولوژيك – سياسي حزب مي تواند – و بايد – راه هاي اصولي و مطمئني را براي رفع مشكلات كنوني و مشكلات آينده حزب باز نمايد. ما در راستاي تامين اين خواست مان، حتي حاضريم انتقادات درست و مفيد يك عنصر تسليم طلب، مثل سلطان، را نيز بپذيريم.
ولي اگر كسي سخنراني در يك گرد همايي حد اكثر صد نفره تماشاچي انتخاباتي رژيم دست نشانده و يا قلمفرسايي براي كمپاين انتخاباتي رژيم را تقلبكارانه كار مبارزاتي توده يي و فعاليت در ميان توده ها تلقي نمايد، اين كار نابكارانه " مبارك " خودش باشد. ولي لازم است حد اقل آنقدر سنگيني و وقار داشته باشد كه آشنايي فريبكارانه با افرادي چند از يك گروهبندي محدود قومي و مذهبي مشخص در چند كوچه يك شهر و يا سوء استفاده تسليم طلبانه محلي از سابقه مبارزاتي در سال هاي دهه چهل را به مثابه پايه توده يي مبارزاتي انقلابي جا نزند و اين مبارزه را به ابتذال نكشاند.

-  ما قبل از آنكه شبنامه تحريم انتخابات رژيم پوشالي را پخش نمائيم، اطمينان داشتيم كه حد اقل هفتاد فيصد ( 70 % ) افراد داراي حق راي بنا به دلايل گوناگون، درين انتخابات شركت نمي كنند. پخش شبنامه تحريم انتخابات و سائر فعاليت هاي مبارزاتي عليه انتخابات رژيم، به اين خاطر رويدست گرفته شد كه فيصدي عدم شركت افراد داراي حق راي در انتخابات رژيم بالا برود. ما حد اكثر اميد وار بوديم كه اين فيصدي مي تواند به هشتاد در صد برسد.
اكنون در واقع خود دست اندر كاران اصلي خارجي و پوشالي هاي وطني روي صحنه اين انتخابات پذيرفته اند كه هشتاد در صد افراد داراي حق راي درين انتخابات شركت نكرده اند. اما طبق اعتراف يكي از كانديداهاي ناكام رياست جمهوري رژيم، اين فيصدي به هشتاد و پنج در صد مي رسد و كل ميزان شركت افراد داراي حق راي در انتخابات، صرفا پانزده فيصد مجموع آنها، يعني جمعا در حدود سه ميليون نفر بوده است.
اينكه تا چه حدي فعاليت هاي مبارزاتي مشخص حزب در افزايش فيصدي عدم شركت افراد داراي حق راي در انتخابات رژيم تاثير داشته است، طور دقيق براي ما روشن نيست و موضوع مورد بحث درين سطور نيز نمي باشد. منظور از طرح مسائل فوق، بيان اين موضوع است كه كارزار تحريم انتخابات رژيم، در مجموع، توانست پانزده فيصد بيشتر از حد انتظار ما نتيجه بدهد.
اين وضعيت يكبار ديگر ثابت مي سازد كه وقتي يك مبارزه در سطح جامعه در مي گيرد و شدت مي يابد، هميشه بخش يا بخش هايي در جامعه وجود خواهند داشت كه از همان ابتداي مبارزه مواضع روشن و واضحي نداشـته باشـند. ايـن بـخـش يـا
بخش ها، از همان ابتدا مخاطبين استوار و ثابت قدم هيچ يك از طرف هاي درگير در مبارزه نيستند و تحت تاثير چگونگي پيشرفت مبارزه و چگونگي پيشرفت طرف هاي در گير در مبارزه، به اين طرف يا به آن طرف كشانده مي شوند. به عبارت ديگر نيروهاي بينابيني هميشه در جريان بروز و پيشرفت مبارزات در جامعه وجود خواهند داشت.
ذهنيتي كه ميان وضعيت طبقاتي عيني جامعه ( اكثريت تحت استثمار وستم و اقليت استثمارگر و ستمگر ) و شرايط  ذهني موجود در جامعه علامت تساوي مي كشد و برين مبنا مخاطبين تمامي نيروهاي سياسي – طبقاتي را ثابت و غير قابل تغيير مي داند و مرزبندي روشن سياسي ميان بخش هاي مختلف جامعه را
هميشه صد در صدي تصور مي نمايد، قادر به درك ضرورت انصراف ناپذير مبارزات ايدئولوژيك – سياسي و ديناميزم
متحول كننده آن، در برهم زدن صفبندي هاي عملا موجود سياسي، در جهت مثبت و يا منفي، و همچنان كاهش و يا افزايش بي تفاوتي هاي سياسي در جامعه، نيست.

- طرح مطلب ذيل در سطور آخري مقاله " سلطان " كه در واقع نتيجه گيري نهايي بحث مطرح شده توسط اوست، چه چيزي را مي رساند؟:
« در اين شورا هاست كه دولت رياستي آقاي كرزي ودولت پارلماني آقاي دوكتور عبدالله و دولت فدرالي آقاي پدرام و دولت امارتي طالبان و دولت دموكراتيك خلقي ها و دولت كمونيستي مائوئيستي حزب ( ك م ا ) و دولت بر آمده از درون شوراهاي مردمي يعني دولت شورايي معنا و مفهوم پيدا مي كند. »
دولت رياستي كرزي، دولت پارلماني عبدالله و دولت فدرالي پدرام، همه نمود ها و چهره هاي مختلف همين حاكميت دست نشانده و پوشالي كنوني هستند و اينك مدت هشت سال كامل است كه معنا و مفهوم خود را بطور بسيار واضح و روشن هم در نظر و هم در عمل نشان داده است و كماكان نشان مي دهد. چرا بايد مردمان كشور ما مجبور باشند باز هم معنا و مفهوم اين حاكميت ارتجاعي ميهن فروشانه و خائنانه ملي را از طريق " شوراهاي مردمي " مورد نظر " سلطان " جستجو كنند؟
دولت امارتي طالبان و به بيان صريح تر امارت اسلامي طالبان نيز در طول چند سال حاكميت طالبان، معنا و مفهوم خود را نشان داده است وهم اكنون نيز در مناطق وسيعي از روستاهاي كشور بطور
روزمره در نظر و عمل ترجمه و تفسير مي گردد. چرا بايد « مردم و جوانان » يكبار ديگر فرا خوانده شوند كه معنا و مفهوم اين امارت ارتجاعي، تئوكرات و آغشته به سموم غليظ شوونيزم ملي و جنسي را باز هم از طريق " شورا هاي مردمي "جستجو كنند؟
دولت ضد دموكراتيك خلقي ها و به بيان روشن تر حاكميت رويزيونيستي، ارتجاعي و ميهن فروشانه " خلقي ها " و " پرچمي ها " از زمان پيروزي كودتاي هفت ثور 1357 تا هشت ثور 1371، براي مدت چهارده سال معنا و مفهوم رويزيونيستي، ضد خلقي، ضد كارگري و ضد ميهني خود را با قتل و كشتار و آواره سازي يك سوم تمامي نفوس كشور و ويراني وسيع وطن، چه از طريق خود و چه به مثابه روكش تجاوز و اشغالگري سوسيال امپرياليزم 



شوروي و پس از فروپاشي " شوروي " به عنوان دولت مزدور امپرياليست هاي روسي، آنچنان بطور واضح و روشن بيان داشته است كه هيچ عقل سليمي نمي تواند زحمت جستجوي مجدد معنا و مفهوم آن را بر خود هموار سازد.
يكي از خصوصيات رژيم دست نشانده كنوني اين است كه خائنين ملي برخاسته از ميان تمامي جريان هاي سياسي سابق افغانستاني را در خود جاي داده است. هم اكنون در داخل چوكات اين رژيم، تسليم شدگان سابقا خلقي و پرچمي، تسليم شدگان سابقا ستمي، تسليم شدگان سابقا شعله يي، تسليم شدگان سابقا طالب و تسليم شدگان سابقا جهادي يكجا با هم گرد آمده اند و همه مصروف پيشبرد رقابت هاي سياسي مسالمت آميز در ميان شان هستند.
در همين چهار چوب عنصري مثل " سلطان " نيز همه موضعگيري هاي بر حق ضد پارلمانتاريستي دهه چهل خود در زمان رژيم ارتجاعي وابسته ظاهر شاهي را به فراموشي سپرده و راهي براي ورود خود و ديگران در يكي از شوراي هاي ولايتي رژيم دست نشانده كنوني جستجو مي نمايد. او توانسته است بدون هيچ ننگ و عاري به رقابت سياسي مسالمت آميز انتخاباتي با همه تسليم شدگان سابقا خلقي و پرچمي، ستمي، شعله يي، طالب و جهادي در چوكات رقابت انتخاباتي براي شوراي ولايتي رژيم در هرات تن در داده و گويا طرح شورايي خود را در مقابل طرحات آنها قرار دهد. اما او اين حق را ندارد كه طرح كمونيستي مائوئيستي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان را نيز در چوكات عمومي اين رقابت سياسي مسالمت آميز قرار دهد، چرا كه ما ميراث پر افتخار مبارزات ضد پارلمانتاريستي جنبش دموكراتيك نوين در دهه چهل را در شرايط كنوني كه كشور تحت اشغال امپرياليستي قرار دارد و يك رژيم دست نشانده اشغالگران حاكميت پوشالي خود را بر آن اعمال مي نمايد، بيشتر از پيش و با جديت و شهامت مستحكم تر از سابق گرامي مي داريم.
براي " سلطان " بهتر است كه به سراغ همسفران سياسي خود يعني كساني مثل سپنتا، دادفر، براهوي، سيماسمر و حبيبه سرابي برود و كوشش كند كه يكجا با آنها طرح " شورايي " اش را در عمل پياده نمايد. شايد هم بهترين انتخاب براي او " ملالي " جويا باشد كه توانسته است از محافل امپرياليستي مدال هاي افتخار بگيرد و ممكن است بتواند براي او نيز چال و چم اين مدال گيري را نشان دهد.
  
-  آخرين نكته قابل تذكر: يك نويسنده، كه در صفحات يك نشريه، سياه روي سفيد مي نويسد، بايد قادر باشد كه  بحث هايش را با املا و انشاي درست و جمله بندي هاي با مفهوم و كامل به رشته تحرير در آورد. طرز نگارش " سلطان " نشان مي دهد كه او و كساني مثل او با وجودي كه در زمره با سوادان جامعه نفوس شماري مي شوند، اما متاسفانه يا سواد درستي ندارند و يا هم در نگارش، دقت لازم به عمل نمي آورند. ذكر اين موضوع نه به عنوان يك طعنه ادبي، بلكه به عنوان يك تذكر ضروري لازم دانسته شد تا او و كسان ديگري مثل او جدا در صدد رفع مشكلات و يا بي دقتي هاي نگارشي شان بر آيند.
ذيلا، قسمت سوم مقاله مورد بحث، به همان صورتي كه توسط نويسنده آن نگارش يافته، به عنوان ضميمه شماره اول؛ و متن اصلاح شده آن توسط ما، به عنوان ضميمه شماره دوم، ارائه مي گردد. مقايسه ميان اين دو متن، تا حد زيادي مي تواند مشكلات نگارشي نويسنده مقاله مورد بحث را روشن سازد.


ضميمه شماره اول

متن اصلي قسمت سوم مقاله مورد بحث



مسئله ديگري كه قابل بحث است شب نامه اي است كه از طرف حزب كمونيست ( مائوئيست ) به تاريخ اول سرطان 1388 يا 22 جون 2009 زير عنوان ‹‹ در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد ›› پخش گرديده است، مي باشد كه بعد از خواندن شب نامه من را به فكر آن سربازي انداخت كه در جنگ شركت كرد ولي نجنگيد و ديد هر كسي به عنوان نشانه چيزي از صحنه جنگ با خود مي برد و براي او چيزي باقي نماند او هم سر سربازي كه كشته شده بود از تنش جدا كرد و با خود برد وقتي خواستند قهرمان جنگ را تعيين كنند همين سرباز مدعي شد كه من قهرمان هستم گفتند خودت او را كشتيد گفت نه وقتي به آنجا رسيدم دست ها و پاهايش قطع و سينه اش سوراخ شده بود گفتند پس توچكار كردي، گفت فقط سر را از تنش جدا كردم و حالا
قهرمانم!!
حزب ( ك م ا )هم چنين ادايي را در مي آورد، انتخاباتي كه پولش را در روز روشن بدون سرپوشي كس ديگري مي دهد، رهبري و سازماندهي آن را كس ديگري مي كند، امنيت و تبليغاتش را كس ديگري بدوش دارد، پس حتما اين حق را بخود مي دهد كه چه كس را انتخاب و يا نكند. حالا پهلوان پنبه هاي حزب ( ك م ا ) ادعاي قهرماني مي كنند كه مسئله مهمي را كشف كرده اند و به مردم خطاب و فرمان مي دهند كه شركت نكنيد و اگر كرديد خائن هستيد!!! آيا اين آقا زاده هاي بالانشين نمي دانند كه در چنين شرايطي شركت كردن و يا نكردن كوچكترين تاثيري در سرنوشت انتخابات ندارد، آيا مردمي كه نه قدرت مداخله اقتصادي دارند و نه خلاقيت و ابتكارسازماندهي دارند و نه قدرت تبليغاتي و بر قرار كردن امنيت را دارند به چنين مردمي مهر خيانت زدن معنايش اين نيست كه بين شما و اين مردم دره عميقي از آگاهي و شناخت وجود دارد، آيا شما نمي دانيد اگر سني خود را انتخاب كند سني و اگر شيعه انتخاب كند شيعه، اگر پشتون انتخاب كند پشتون، اگر تاجك انتخاب كند تاجك و اگر هزاره انتخاب كند هزاره بدنبالش مي رود، چرا كه همه اقوام و مذاهب در طول تاريخ به دليل نبودن فضاي دموكراتيك و آگاهي انساني درگير بوده اند، آقايان حزب ( ك م ا ) به عوض اينكه علت اين بدبختي ها را روشن سازند و مردم را از توهم نجات دهند اداي امپراطوران، شاهان، اميران و فتوي دهندگان را در آورده از بيغوله هاي تنگ و تاريك شان مردم را مورد خطاب قرار مي دهند و اگر كسي از خطاب و خطابه شان سرپيچي كرد جايش در آن دنيا جهنم و در اين دنيا خائن است كشف مكشوف راه سوم بارك الله.
به عقيده من انتخابات معلول يك پروسه ديگري است، هر گروه و يا حزبي كه بخواهد اين معلول را بجاي علت بنشاند آگاهانه و يا نا آگاهانه خاك به چشم مردم مي پاشد وكساني كه ميگويند هر كس كه در انتخابات شركت كند خائن است و كساني كه مي گويند هر كس شركت نكند خائن است هر دو از يك قماش اند كه يك سر اين ريسمان پوسيده به دست يكي و سر ديگر به دست ديگري است و معلوم است بعد از زور آزمايي جاهلانه جز افتضاح و خنده تماشاچيان چيز ديگري را در بر نخواهد داشت. حزب ( ك م ا ) مي گويند دولت دست نشانده، چه كشف بزرگي! واقعا به عرق ريزي بعد از تفكر تان بايد شاد باش گفت. آقايان دولت دست نشانده بعد از رفتن امريكا وانگليس در خدمت تان است امروز انسان كمي آگاه ميداند كه در افغانستان كل جهان حكومت مي كند جز خود مردم ازهر قماشي كه باشند. دولت دست نشانده دولتي است كه بدون وجود نيروي ديگري بتواند چند روزي به حكومت ادامه دهد. آيا فكر مي كنيد يك هفته نيروي حاكم بتواند بدون وجود نيروهاي بين المللي دوام بياورد؟ باز حزب ( ك م ا ) به كشف ديگري نائل آمده و مي گويد اكثريت مردم شركت نمي كند، اقليت هم بايد شركت نكند، اولا كه خلاف عقايد تان صحبت مي كنيد مگر شما به طبقات اعتقاد نداريد، آيا جامعه يك دست است؟ همان طوريكه اكثريت گوش به فرمان خطاب شما سپرده اين اقليت سرسپرده هم بايد به خطاب عالي جنابان لبيك بگويند واگر نه كافر بود كافر ترمي شود آخر نميدانيد كه اين اقليت هم خطاب كننده خود را دارد اگر الفباي جامعه شناسي را مي دانستيد چنين خواستي را مطرح نمي كرديد. باز هم حزب ( ك م ا ) به كشف ديگري دست يافته وآن اينكه در قانون اساسي راي دادن و راي ندادن اجباري نيست! چه قانون اساسي مترقي و مدرني!! اما همين دولت دست نشانده وهمين قانون اساسي اگر مردم در انتخابات شركت نكنند به خود اجازه نمي دهد كه مردم را خائن خطاب كند اما حزب ( ك م ا ) با همه مترقي بودن، با همه دموكراتيك بودن اين حق را دارد كه شركت كنندگان را كه در بسا موارد نميدانند كه انتخابات چيست با وقاحت و بي شرمي تمام خائن خطاب مي كند، تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل. حزب ( ك م ا ): دولت دست نشانده و خائن است اما اگر در همين رژيم آرا و راي خريد و فروش شود ما او را افشا مي كنيم!!! چه كار خطرناكي، تن آدم مي لرزد چه انقلابيون هوشيار و پاك دامني.
مسئله تكان دهنده ديگري كه حزب (ك م ا ) مطرح مي كند اين است كه فرق بين تجاوز روس ها و مداخله امروز امريكا و پيروانش وجود ندارد در حاليكه مردم افغانستان نجنگيدند تا نتيجه جنگشان تجاوز روس شود و در مداخله دوم مردم افغانستان سه دهه جنگيدند و نتيجه جنگشان شرايط امروزيست كه با تحليل و بررسي علمي اين امر خطير تاريخ سياسي و اجتماعي جامعه افغانستان از بنيان دگر گون مي شود و تمامي محاسبات قبلي در سطح منطقه و جهان به هم مي ريزد.
حزب ( ك م ا ) بعد از كشفيات بزرگ به اختراع بزرگي دست يافته و آن اينكه ميگويد بايد مرداب را خشكاند نه آنكه عطر پاشي كرد و اگر در انتخابات شركت كرديد مرداب عطر پاشي مي شود و اگر شركت نكرديد مرداب خشك مي شود، چه منطق عميق و ژرفي! و اگر اين مرداب عبارت از فرهنگ، سياست، اقتصاد، مناسبات اجتماعي، موجوديت بافت فرسوده اجتماعيست كه بايد شناخته شود، تحليل شود، مورد انتقاد قرار گيرد تا مردم با گوشت وپوست خود درك كنند وبدانند كه علت اساسي همه بدبختي شان در همين مرداب است. اما شما كه نقطه ثقل را بر خروج نيروهاي خارجي مي گذاريد كه در حقيقت مردم را نسبت به مرداب شان كور مي كنيد و اين انديشه را در مردم زنده مي كنيد كه شما آگاه ترين و مترقي ترين مردم جهان هستيد فقط با خارج شدن نيروهاي خارجي اين وطن به گلستان و به بهشت برين تبديل مي شود، مگر رهبران گذشته چنين تبليغي را نكرده اند و نتيجه اش روي دست همين مردم سنگيني نمي كند، آيا شما مصداق اين مثل نيستيد: كور خود بيناي مردم.
در آخر حزب ( ك م ا ) مي گويد: ‹‹ شما را مورد خطاب قرار مي دهيم كه در انتخابات رياست جمهوري وشوراهاي ولايتي شركت نكنيد. ما به طور خاص كارگران ( مثل اينكه چندين حزب، اتحاديه و جنبش كارگري وجود دارد) و دهقانان ( وطن پر از اتحاديه هاي دهقانيست) را مورد خطاب قرار مي دهيم، ما توده هاي ستمديده زنان ودختران افغانستان را مورد خطاب قرار مي دهيم، ما توده هاي مليت هاي تحت ستم را مورد خطاب قرار مي دهيم.››
حالا از اين ميگذريم كه اين مورد خطاب قرار دادن منوط و مربوط به كدام فرهنگ است. زبانم لال اگر كسي پيدا شد و جرأت كرد كه ازين شبح در گردش و سروش غيب بپرسد كه اخر تو چكاره اي و از كجايي و چرا رخ نمي نمايي؟ اگر از ما هستي و مثل ما هستي چرا به ما خطاب مي كني؟ چرا با ما در كنارما زندگي نمي كني؟ و اگر از ما بهتران هستيد برويد پشت كارتان، ما خطاب كنندگان خود را قرنهاست كه داريم، نيازي به شما نورسيدگان نامرئي نداريم واگر برخيزند بگويند كه بزرگترين خطاب كننده خود را يعني خدا (ج ) و پيغمبر آن ( ص ) و اصحابان و امامان و اوليا الله را داريم ومولوي ها وآيت الله ها و علماي دين را داريم آن وقت شما چه خاكي بر سر تان مي ريزيد و به كجا مي رويد. حتما مي گوئيد ما نياز رفتن به جايي را نداريم چون نامرئي هستيم هر چه هست همان خطابمان است.

مردم و جوانان بياييد با هم دور هم جمع شويم تا زبان همديگر را درك كنيم تا زشتي ها و پليدي هايي كه ما را چون خوره اي از قبيل فقر، بي سوادي، جهل، اختلافات قومي، اختلافات مذهبي از درون مي خورد وما را آماده ميسازد تا نسبت به خود بي اعتماد بار بياييم و به اين باور پليد برسيم كه بايد نيرويي از خارج بيايد ما را آدم كند، امنيت ما را بگيرد، برايمان بيمارستان، مدرسه و ... بسازد، با وجود اين صفات پليد و ضد انساني است كه هر روز يكي خود را بر سر ما رهبر مي تراشد، يكي امير درست ميكند، يكي رئيس ميشود، ديگري فيلسوف و استاد مي شود و نو رسيده اي ما را خطاب مي كند و اگر سر بر خطه خطيب و خطاب نساييديم كافر و خائن مي شويم. براي نجات از اين توهين ها و تحقير هايي حزب سازي كه حزب ( ك م ا ) بدان گرفتار است و براي نجات از اين توهمات فكري كه آقاي استاد مسعود حسيني كه نماينده مليون ها انسان هستند، پناه به تشكيل شوراهاي مردمي يعني شوراهاي كانون خانواده، شوراي محله، ناحيه، شوراي شهر، شوراي استان، شوراي ده، شوراي قريه، محله، شهرستان، و شهرك ببريم. زيرا در اين شورا هاست كه خواسته ها، نيازها و اختلافات و آگاهي و نا آگاهي مردم مشخص مي شود وموانع وبم بست ها آشكار مي گردد. در اين شوراهاست كه كمبود كادر رهبري عريان مي گردد، در اين شورا هاست كه چهره هاي ره پويان، آزادگان، حرافان، مزدوران، مفت خواران و خائنين مشخص مي شود. در اين شوراهاست كه آزمون بزرگ تحميل عقايد بر واقعيت ها و بيرون كشيدن تئوري تحول جامعه از درون شكافتن وعملكرد خود مردم معنا و مفهوم پيدا مي كند، در اين شوراهاست كه پاسخ قاطع به نوع حكومت و دولتي كه در آينده بتواند سكان به گل نشسته اين مردم را براي نجات بدست گيرد، نشان داده مي شود، در اين شوراهاست كه دولت رياستي آقاي كرزي و دولت پارلماني آقاي دوكتور عبدالله، دولت فدرالي آقاي پدرام و دولت امارتي طالبان و دولت دموكراتيك خلقي ها و دولت كمونيستي ماويستي حزب ( ك م ا ) و دولت بر آمده از درون شوراهاي مردمي يعني دولت شورايي معنا و مفهوم پيدا مي كند. در اين شورا هاست كه كتله هاي عظيم مردم بي تفاوت و بي اعتنا و بي مسئوليت نسبت به سرنوشت شان پا به عرصه وجود مي گذارند و اينجاست كه مردم نوين و انساني نوين شكل مي گيرد، پيش به سوي برپايي شوراهاي مردمي در سراسر افغانستان.

 

ضميمه شماره دوم

متن اصلاح شده قسمت سوم مقاله مورد بحث توسط ما 


مسئله ديگر قابل بحث شب نامه اي است كه از طرف حزب كمونيست ( مائوئيست ) به تاريخ اول سرطان 1388 يا 22 جون 2009 زير عنوان ‹‹ در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد ›› پخش گرديده است. بعد از خواندن اين شب نامه، به فكر آن سربازي افتادم كه در جنگ شركت كرد ولي نجنگيد و موقعيكه ديد هر كسي به عنوان نشانه چيزي از صحنه جنگ با خود مي برد و براي او چيزي باقي نمانده است، او هم سر سربازي را كه كشته شده بود از تنش جدا كرد و با خود برد. وقتي خواستند قهرمان جنگ را تعيين كنند، همين سرباز مدعي شد كه من قهرمان هستم. گفتند خودت او را كشتي؟ گفت نه، وقتي به آنجا رسيدم دست ها و پاهايش قطع و سينه اش سوراخ شده بود. گفتند پس توچكار كردي؟ گفت فقط سر را از تنش جدا كردم و حالا قهرمانم!!
حزب ( ك م ا )هم چنين ادايي را در مي آورد. انتخاباتي كه پولش را در روز روشن بدون سرپوشي كس ديگري مي دهد، رهبري و سازماندهي اش را كس ديگري مي كند و امنيت و تبليغاتش را هم كس ديگري بدوش دارد، پس حتما اين حق را بخود مي دهد كه چه كسي را انتخاب كند و چه كسي را انتخاب نكند. حالا پهلوان پنبه هاي حزب ( ك م ا ) ادعاي قهرماني مي كنند كه گويا مسئله مهمي را كشف كرده اند و به مردم خطاب و فرمان مي دهند كه در انتخابات شركت نكنيد و اگر شركت كرديد خائن هستيد!!! آيا اين آقا زاده هاي بالانشين نمي دانند كه در چنين شرايطي شركت كردن مردم در انتخابات و يا شركت نكردن شان دران كوچكترين تاثيري در سرنوشت انتخابات ندارد. آيا به چنين مردمي كه نه قدرت مداخله اقتصادي دارند و نه خلاقيت و ابتكار سازماندهي و نه هم قدرت تبليغاتي و بر قرار كردن امنيت، مهر خيانت زدن معنايش اين نيست كه بين حزب ( ك ا م ) و اين مردم دره عميقي از آگاهي و شناخت وجود دارد؟ آيا اين حزب نمي داند كه اگر سني خود را كانديد كند سني ها و اگر شيعه خود را كانديد كند شيعه ها، اگر پشتون خود را كانديد كند پشتون ها، اگر تاجك خود را كانديد كند تاجك ها و اگر هزاره خود را  كانديد كند هزاره ها بدنبالش مي روند؟ چرا كه همه اقوام و مذاهب در طول تاريخ به دليل نبودن فضاي دموكراتيك و آگاهي انساني با هم درگير بوده اند، آقايان حزب ( ك م ا ) به عوض اينكه علت اين بدبختي ها را روشن سازند و مردم را از توهم نجات دهند، اداي امپراطوران، شاهان، اميران و فتوي دهندگان را در آورده از بيغوله هاي تنگ و تاريك شان مردم را مورد خطاب قرار مي دهند و اگر كسي از خطاب و خطابه شان سرپيچي كرد جايش در آن دنيا جهنم و در اين دنيا خائن است. كشف مكشوف راه سوم! بارك الله!
به عقـيـده مـن انتـخابات مـعـلـول پروسـه
ديگري است، هر گروه و يا حزبي كه بخواهد اين معلول را بجاي علت بنشاند، آگاهانه و يا نا آگاهانه خاك به چشم مردم مي پاشد. به عقيده من كساني كه ميگويند هر كسي كه در انتخابات شركت كند خائن است و كساني كه مي گويند هر كسي كه شركت نكند خائن است، هر دو از يك قماش اند كه يك سر اين ريسمان پوسيده به دست يكي و سر ديگر آن به دست ديگري است و معلوم است كه بعد از زور آزمايي جاهلانه با هم، جز افتضاح و خنده تماشاچيان چيز ديگري نصيب شان نخواهد شد.
حزب ( ك م ا ) ئولت كنوني را دولت دست نشانده ميخواند. چه كشف بزرگي! به اين عرق ريزي بعد از تفكر واقعا بايد شاد باش گفت. آقايان! دولت دست نشانده بعد از رفتن امريكا و انگليس از افغانستان مطرح خواهد بود و نه حالا. امروز انسان هاي كمي آگاه نيز ميدانند كه در افغانستان كل جهان حكومت مي كند جز خود مردم افغانستان، از هر قماشي كه باشند. دولت دست نشانده، دولتي است كه بدون وجود نيروي خارجي در كشور بتواند چند روزي به حكومت ادامه دهد. آيا فكر مي كنيد كه نيروي حاكم بتواند بدون وجود نيروهاي بين المللي يك هفته دوام بياورد؟
حزب ( ك م ا ) به كشف ديگري نائل آمده
و مي گويد: اكثريت مردم در انتخابات شركت نمي كنند، اقليت هم بايد شركت نكنند. اولا كه خلاف عقايد تان صحبت مي كنيد. مگر شما به طبقات اعتقاد نداريد؟ آيا جامعه يك دست است؟ آيا همان طوريكه اكثريت گوش به فرمان خطاب شما سپرده اند، اين اقليت سرسپرده هم بايد به خطاب عالي جنابان لبيك بگويند و اگر نه كافر بود كافر تر مي شوند؟ آخر چرا نميدانيد كه اين اقليت هم خطاب كنندگان خود را دارند؟ اگر الفباي جامعه شناسي را مي دانستيد چنين خواستي را مطرح نمي كرديد.
حزب ( ك م ا ) به كشف ديگري نيز دست يافته و آن اينكه در قانون اساسي دولت كنوني راي دادن و راي ندادن اجباري نيست! چه قانون اساسي مترقي و مدرني!! اما همين دولت دست نشانده وهمين قانون اساسي، اگر مردم در انتخابات شركت نكنند به خود اجازه نمي دهند كه مردم را خائن خطاب كنند، اما حزب ( ك م ا ) با همه مترقي بودن و با همه دموكراتيك بودن بخود حق مي دهد كه شركت كنندگان در انتخابات را كه در بسا موارد نميدانند انتخابات چيست، با وقاحت و بي شرمي تمام خائن خطاب مي كند. تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل. حزب ( ك م ا ): دولت دست نشانده و خائن است اما اگر در همين رژيم آراء خريد و فروش شوند ما آن را افشا مي كنيم!!! چه كار خطرناكي! تن آدم مي لرزد! چه انقلابيون هوشيار و پاك دامني!
مسئله تكان دهنده ديگري كه حزب ( ك م ا ) مطرح مي كند اين است كه فرق بين تجاوز روس ها و مداخله امروز امريكا و پيروانش وجود ندارد. در حاليكه مردم افغانستان نجنگيدند تا نتيجه جنگ شان تجاوز روس شود، ولي قبل از مداخله دوم، مردم افغانستان سه دهه جنگيدند و نتيجه جنگ شان شرايط امروزيست. با تحليل و بررسي علمي اين امر خطير، چگونگي درك از تاريخ سياسي و اجتماعي جامعه افغانستان از بنيان دگر گون مي شود و تمامي محاسبات قبلي در سطح منطقه و جهان به هم مي ريزد.
حزب ( ك م ا ) بعد از اين همه كشفيات بزرگ، به اختراع بزرگي دست يافته و آن اينكه ميگويد بايد مرداب را خشكاند، نه آنكه عطر پاشي كرد و خطاب به مردم مي گويد كه اگر در انتخابات شركت كرديد مرداب عطر پاشي مي شود و اگر شركت نكرديد مرداب خشك مي شود. چه منطق عميق و ژرفي! اگر اين مرداب عبارت از فرهنگ، سياست، اقتصاد، مناسبات اجتماعي و موجوديت بافت فرسوده اجتماعيست كه بايد شناخته شود، تحليل شود و مورد انتقاد قرار گيرد تا مردم با گوشت و پوست خود درك كنند و بدانند كه علت اساسي همه بدبختي هاي شان در همين مرداب است. اما شما كه نقطه ثقل را بر خروج نيروهاي خارجي مي گذاريد، در حقيقت مردم را نسبت به اين مرداب كور مي كنيد و اين انديشه را در مردم زنده مي كنيد كه شما آگاه ترين و مترقي ترين مردم جهان هستيد و فقط با خارج شدن نيروهاي خارجي از كشور همه مشكلات شما رفع گرديده و اين وطن به گلستان و به بهشت برين تبديل مي شود. مگر رهبران گذشته چنين ديدي را تبليغ نكردند و نتيجه اش هم اكنون روي دست همين مردم سنگيني نمي كند؟ آيا شما مصداق ضرب المثلي نيستيد كه ميگويد: كور خود بيناي مردم.
در آخر حزب ( ك م ا ) مي گويد: ‹‹ شما را مورد خطاب قرار مي دهيم كه در انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي ولايتي رژيم دست نشانده شركت نكنيد! ما به طور خاص كارگران( مثل اينكه چندين حزب، اتحاديه و جنبش كارگري وجود دارد) و دهقانان ( گويا وطن پر از اتحاديه هاي دهقانيست) را مورد خطاب قرار مي دهيم! ما توده هاي ستمديده زنان و دختران افغانستان را مورد خطاب قرار مي دهيم! ما توده هاي مليت هاي تحت ستم را مـورد خـطـاب قرار مي دهيم! ››
حالا از اين ميگذريم كه اين مورد خطاب
قرار دادن منوط و مربوط به كدام فرهنگ است. زبانم لال ، اگر كسي پيدا شد و جرأت كرد كه ازين شبح در گردش و سروش غيب بپرسد كه آخر تو چكاره اي و از كجايي و چرا رخ نمي نمايي؟ اگر از ما هستي و مثل ما هستي چرا به ما خطاب مي كني؟ چرا با ما و در كنار ما زندگي نمي كني؟ و اگر از جمله از ما بهتراني برو پشت كارت، ما خطاب كنندگان خود را قرنهاست كه داريم، نيازي به تو نو رسيده نامرئي نداريم، چه جوابي خواهد داد. اگر كساني برخيزند و بگويند كه ما بزرگترين خطاب كنندگان خود را، يعني خداوند (ج ) و پيغمبر آن ( ص ) و اصحابان و امامان و اوليا الله را داريم و مولوي ها و آيت الله ها و علماي دين را داريم، آن وقت اين شبح چه خاكي بر سرش مي ريزد و به كجا مي رود؟ حتما مي گويد نياز ندارم به جايي بروم چون نامرئي هستيم، هر چه هست همان خطابم است.
مردم و جوانان! بياييد دور هم جمع شويم، تا زبان همديگر را درك كنيم و زشتي ها و پليدي هايي از قبيل فقر، بي سوادي، جهل، اختلافات قومي و اختلافات مذهبي كه ما را چون خوره اي از درون مي خورد و ما را آماده ميسازد تا نسبت به خود بي اعتماد بار بياييم و به اين باور پليد برسيم كه بايد نيرويي از خارج بيايد تا ما را آدم كند، امنيت ما را بگيرد و براي ما شفاخانه، مكتب و ... بسازد، از خود دور نماييم. بنا به موجوديت همين صفات پليد و ضد انساني در ماست كه هر روز يكي خود را بر سر ما رهبر مي تراشد، يكي امير درست ميكند، يكي رئيس ميشود، ديگري فيلسوف و استاد مي شود و نو رسيده اي ما را خطاب مي كند و اگر سر بر خط خطيب و خطاب نساييديم ، كافر و خائن مي شويم. براي نجات از اين توهين ها و تحقير هاي حزب سازي، كه حزب ( ك م ا ) بدان گرفتار است و براي نجات از توهمات فكري آقاي استاد مسعود حسيني، كه نماينده مليون ها انسان هستند، بايد پناه به تشكيل شوراهاي مردمي، يعني شوراهاي خانوادگي، شوراهاي محلي، شوراهاي روستايي، شوراهاي ولسوالي، شوراهاي شهري و شوراهاي ولايتي، ببريم. زيرا در اين شورا هاست كه خواسته ها، نيازها و اختلافات و آگاهي و نا آگاهي مردم مشخص مي شود و موانع و بن بست ها آشكار مي گردد. در اين شوراهاست كه كمبود كادر رهبري عريان مي گردد، در اين شورا هاست كه چهره هاي ره پويان، آزادگان، حرافان، مزدوران، مفت خواران و خائنين مشخص مي شود. در اين شوراهاست كه هم آزمون بزرگ تحميل عقايد بر واقعيت ها و هم بيرون كشيدن تئوري تحول جامعه از درون شكافتن وعملكرد خود مردم معنا و مفهوم پيدا مي كند. در اين شوراهاست كه پاسخ قاطع به نوع حكومت و دولتي كه در آينده بتواند سكان به گل نشسته اين مردم را براي نجات بدست گيرد، نشان داده مي شود. در اين شوراهاست كه دولت رياستي آقاي كرزي و دولت پارلماني آقاي دوكتور عبدالله و دولت فدرالي آقاي پدرام و دولت امارتي طالبان و دولت دموكراتيك خلقي ها و دولت كمونيستي مائوئيستي حزب ( ك م ا ) و دولت بر آمده از درون شوراهاي مردمي يعني دولت شورايي معنا و مفهوم خود را در عمل نشان مي دهند. در اين شورا هاست كه كتله هاي عظيم مردم بي تفاوت و بي اعـتنا و بي مســئوليت نسـبت
به سرنوشت شان، مسئوليت پذير وحاكم بر سرنوشت شان مي شوند. در اينجاست كه مــردم نويـن و انسـان نويـن شـكل مـي
گيرد.
به پيش بسوي برپايي شوراهاي مردمي در سراسر افغانستان!

سايت شعله جاويد در انترنيت                                                                   www.sholajawid.org

آدرس الكترونيكي شعله جاويد                                                        sholajawid2@hotmail.com