Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

شماره بیست چهارم دور سوم جدی 1389 ( جنوری 2011 )

مکث کوتاهی در مورد " انجوایزم "

چند ماه قبل نوشته ای تحت عنوان " حزب کمونیست مائوئیست افغانستان انجوایزم یا گسست از مارکسیزم " از طرف " سازمان انقلابی افغانستان " منتشر شد که در آن قويا روي مسلط بودن انحراف انجو بازي بر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان تاكيد به عمل آمده است. با توجه به اينكه كسان ديگري نيز اين موضوع را مطرح كرده و با توسل به آن حزب را مورد حمله قرار داه اند، لازم است كه درينمورد بطور مشخص و روشن، مکث کوتاهی به عمل آید.
اولين موضعگيري رسمي برنامه يي در جنبش چپ افغانستان عليه انجو بازي توسط حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان صورت گرفته است. برنامه حزب كار هاي انجويي را بخشي از برنامه باز سازي امپرياليستي جاري در كشور مي داند و عليه كليت اين برنامه باز سازي اعلام مبارزه مي نمايد. به همين دليل حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان هيچگاهي صاحب انجو نبوده و مسئوليت پيشبرد كار ها و سازماندهي هيچ انجو يي را بر عهده نداشته است. هم اكنون حتي يك فرد منسوب به حزب، حتي در سطح يك عضو عادي حزب، در كار هاي سازماندهي انجويي سهم و نقش ندارد. حتي بالاتر از اين، حزب اعضاي خود را تشويق مي نمايد كه حتي الوسع سعي نمايند براي امرار معاش نيز در انجو ها كار نكنند و چنانچه مجبور شوند بخاطر امرار معاش به چنين كارهايي تن دهند، نبايد به تبلبغات به نفع انجوها و كارهاي انجويي بپردازند و يا از طريق رساندن " كمك هاي خيريه امپرياليستي " به مردم، براي خود حيثيت و وقار اجتماعي قايل شوند و توده ها را گويا ممنون احسان خود بدانند. آنها نبايد در مورد تاثيرات سوء فلج كننده كارهاي انجويي بالاي ذهن و روان روشنفكران و توده ها سكوت كنند و مكلف هستند كه به تبليغات عليه انجوها در ميان مردم بپردازند و ماهيت " كارهاي خيريه امپرياليستي " را براي توده ها بيان نمايند. براي ما مبارزه عليه انجو بازي يك مبارزه عملي در ميان روشنفكران و توده هاي مردم بوده و است و نه موضوعي براي علم كردن درست و نادرست يك موضوع حريف شكنانه در مقابل مخالفين فرضي و يا واقعي مان در ميان منسوبين جنبش چپ افغانستان. 
به نظر ما انجو بازي، در پهلوي پارلمانتاريزم، حزب سازي هاي قانوني، عدم مخالفت با كليت اشغال امپرياليستي و مخالفت قسمي با جنبه هايي از سياست هاي اشغالگران، عدم مخالفت با كليت رژيم دست نشانده و  مخالفت با بخش هاي معيني از آن، مخالفت با طرح شعار مبارزات مسلحانه عليه اشغالگران و رژيم پوشالي و غيره و غيره، بخشي از خطوط عمومي تسليم طلبانه در قبال اشغالگران امپرياليست و رژيم درست نشانده شان است و همين خصلت آن است كه مضمون اساسي اش را مي سازد و نه خواست ها و تمايلات شخصي افراد براي پولدار شدن؛ هر چند چنين خواست ها و تمايلاتي مي تواند به مثابه انگيزه شخصي توسط منابع امپرياليستي به خدمت گرفته شود.
اگر از تسليم شدگان موقعيت يافته در رژيم دست نشانده بگذريم، خط رويزيونيستي تسليم طلبانه سازمان رهايي بلا فاصله به دنبال خط يا خطوط آنها مي آيد. حاملين اين خط كه در اصل متكي به وابستگي ايديولوژيك – سياسي و مالي به رويزيونيست هاي بر سر اقتدار كنوني در چين هستند، از گذشته هاي دور به اينطرف، چه در زمان رهبري داكتر فيض و چه بعد از آن، و به مثابه بخشي از روابط سياسي با محافل امپرياليستي غربي، وسيعا با محافل انجويي و دونر هاي غربي سرو كار داشته و دارند.
جاي خوشي است كه به تازگي رفقایی تحت نام " سازمان انقلابی افغانستان " از اين خط رويزيونيستي تسليم طلبانه و خوان " پر نعمت " انجويي مربوطه آن رسما فاصله گرفته و ديگر به دور اين " خوان رنگين " تسليم طلبانه حضور ندارند. اي كاش چنين فاصله گيري اي سال ها قبل و حد اقل در همان زمان آغاز تجاوز امپرياليست هاي امريكايي و موتلفينش بر افغانستان صورت مي گرفت و اوقات گرانبهاي چند ساله مبارزاتي بسيار حساس عده اي از عناصر باالقوه انقلابي نمي سوخت. اما اين فاصله گيري دير وقت نيز يك تحرك و پيشروي مبارزاتي مثبت است و انتظار ما آن است كه هر چه بيشتر تعميق و گسترش يابد و غير قابل بازگشت گردد. ما حاضريم به اندازه توان مان هر نوع كمكي براي پيشروي اين جمع در چنين مسير مبارزاتي ارائه نماييم.
در قدم بعدي، خط تسليم طلبانه بقاياي ساما قرار دارد كه چوكات كلي آن را پارلمانتاريزم تسليم طلبانه، مسالمت جويي، قانونمداري، عناد ورزي عليه استراتژي مبارزاتي جنگ خلق، حزب سازي هاي قانوني در انطباق با قوانين رژيم دست نشانده و غيره مي سازد. اين خط به نحو نسبتا مبسوطي در كتاب " افغانستان الگوي دموكراسي امريكايي ... " فرموله شده است. اما اين خط تسليم طلبانه بر خلاف خط تسليم طلبانه سازمان رهايي بصورت متشكل و سازمانيافته اعمال نمي گردد، بلكه حاملين آن دسته ها و افراد پراگنده فاقد سازماندهي تشكيلاتي مشخص و معين هستند. كتاب " افغانستان الگوي دموكراسي امريكايي ... " در واقع حركت هاي عملي تسليم طلبانه قبلا به مرحله اجرا در آمده بقاياي " ساما " را تئوريزه نمود و از اين طريق سعي ناكامي به عمل آورد كه اين بقايا را دوباره متشكل سازد.
ازينها كه بگذريم، انجو بازي هاي افراد پراگنده قبلا منسوب به چپ و سازمان ها و گروه هاي مختلف آن قرار دارد. اين افراد يا به تنهايي، يا بصورت خانوادگي و يا بصورت گروپ هاي چند نفره آشنايان قديمي درين كار دخيل هستند. اين افراد براي انجو بازي شان هم توضيح اجتماعي و سياسي قايل نيستند و هم آن را راهي براي بهتر ساختن زندگي شخصي مي شمارند.
و اما در مورد آنچه انجو بازي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان گفته مي شود:
موضوع انجو بازي را در ابتدا " سازمان پيكار براي نجات افغانستان ( اصوليت انقلابي پرولتري )، كه درين اواخر نام خود را به " گروه پيكار براي نجات افغانستان ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) " تغيير داده است، عليه حزب مطرح نمود. پس از آنكه رفيق مسئول اين هسته از جريان پيشرفت پروسه وحدت جنبش كمونيستي در سال هاي 2003 – 2004 عقب ماند و نتوانست در كنگره وحدت جنبش كمونيستي ( م ل م ) شركت نمايد، بناي مخالفت با حزب را گذاشت و يكي از مسايلي را كه عليه حزب مطرح كرد، سازگاري حزب با انجو بازي بود، در حاليكه در طول دوره شكلگيري و پيشرفت پروسه وحدت جنبش كمونيستي ( م ل م )، كه اسناد آن وقتا فوقتا در اختيار او و سايرين قرار مي گرفت، هيچگونه بحث و انتقادي درين زمينه و هيچ زمينه ديگري نداشت.
" سازمان پيكار براي نجات افغانستان ( اصوليت انقلابي پرولتري ) " در واقع بدون توجه به موضعگيري برنامه يي حزب در مورد انجو ها، كه اصولا انجو بازي را براي حزب غير مجاز مي سازد، و بدون اطلاع دقیق و روشن از وضعيت مشخص و چگونگي برخورد عملي حزب و تعلق و عدم تعلقش نسبت به این یا آن انجو، به دلیل محدودیت ذاتی میدان فعالیت یک هسته مستقر در اروپا، با تكيه بر معلومات غالبا سوخته گذشته یعنی معلوماتی که در واقع به زمان قبل از برگزاری کنگره وحدت تعلق داشت، عليه حزب به جر و بحث پرداخت و تلاش به عمل آورد كه با توسل به تبليغات عليه انجوبازي به نحوي کل چهره حزب را مسخ نمايد.
حزب، مباحثات مطرح شده مربوطه توسط او را در همان وقت و زمانش و تا آنجائيكه لازم و ضروري تشخيص داده جواب گفته است. درينجا لزومي ندارد كه يكبار ديگر بطور مفصل به آن بپردازيم.
پس از " سازمان پیکار ... اصولیت ... " نوبت به هسته " مائوئيست هاي افغانستان " رسيد. این هسته در مورد انجو بازي حزب و انجوايزم مسلط بر حزب آنچنان راه اغراق و غلو را در پيش گرفت که رهبران حزب را صريحا و بطور آشكار مرتبط و وابسته به مراجع امپرياليستي و بزرگترين فيودال – كمپردادورهاي موجود در افغانستان محسوب كرد. آنچه که امروز به كسي چون " برومند " جرئت مي دهد كه حزب و رهبران حزب و بطور مشخص رفيق ضياء را مورد حمله قرار دهد و اتهامت بيشماري عليه حزب و وی رديف نمايد، همين اغراق گويي ها و غلو پردازي هاي عجیب و غریب و فاقد احساس مسئوليت و عاقبت نينديشانه " مائوئيست هاي افغانستان " است که به منظور تبليغات منفي عليه حزب و بدون هيچگونه سند و مدرك معتبر و تحقيق و بررسي مورد لزوم، علم گردیده است.
مثلا قلمداد كردن " ضياء " به مثابه بزركترين فئودال يك منطقه بزرگ كه از غزني تا كويته پاكستان امتداد دارد، اصلا يك ادعاي منطقي قابل طرح و پذيرش نيست. اين منطقه، ولايات غزني و زابل و قندهار در افغانستان و ساحه چمن تا كويته در بلوچستان پاكستان را در بر مي گيرد. بطور مثال خانواده فيودال كمپرادور بزرگي چون خانواده حامد كرزي، از همين منطقه است. آیا کسی فکر کرده می تواند كه زمین و سرمایه " ضياء " و يا فرد ديگري از منسويين حزب، و لو اينكه فرضا زمين و سرمايه زيادي هم داشته باشند، كه ندارند، نسبت به زمين و سرمايه خانواده كرزي بيشتر باشد. برعلاوه آيا كسي بطور منطقي و معقول فكر كرده مي تواند كه " ضياء " توانسته باشد در ساحه چمن تا كويته، يعني در منطقه بزرگي از قلمرو بلوچستان پاكستان، به بزرگترين فيودال تبديل شده باشد؟
اما امروز همين ادعاي بي نهايت غير منطقي و فاقد دليل و مدرك را عنصر فرصت طلبي چون " برومند " با نقل از آنها گرفته و با لجن پراگني به روي حزب و خود آنها مي زند.
ما مدت ها قبل به رفیق اصلي هسته " مائوئيست هاي افغانستان " گفته بودیم كه گفته ها و بيانات بي رويه و فاقد احساس مسئوليت او افراد همراهش فقط مي تواند مورد سوء استفاده تسليم طلبان و فرصت طلبان عليه تمامي مائوئيست ها گردد و امروز اين سوء استفاده به عيان ديده مي شود.
در هر حال، هسته " مائوئيست هاي افغانستان "، چنانچه بخواهد به نيازمندي هاي مبارزاتي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي كشوري و بين المللي بطور اصولي و مناسب پاسخ درست و بموقع بدهد و در جهت گرد آمدن تمامي مائوئيست هاي افغانستان به دور حزب كمونيست ( مائوئیست ) واحد، نقش مثبتی ایفا نماید، مکلف است که زياده روي ها و اغراق گويي هاي خارج از چوكات خود عليه حزب درینمورد و سایر موارد را بطور اصولي و شجاعانه ترميم نمايد؟ البته ما خود نیز ادعاي " معصوميت " نداريم و " جايز الخطا " هستيم. می توان پذیرفت که حزب نيز در مباحثات و مجادلات عليه هسته " مائوئيست هاي افغانستان " و همچنان " گروه پيكار براي نجات افغانستان ( م ل م ) " و سائر حلقه ها و يا منفردين مائوئيست، زياده روي هايي كرده است. اميد واريم بتوانيم صميمانه براي ترميم آن زياده روي ها بكوشيم. البته ما خود را مکلف می دانیم که سايرين را نيز صميمانه براي ترميم زياده روي هاي شان مدد برسانيم و در عين حال از گذشت هاي قابل قبول و مورد نياز نيز كار بگيريم.
اما در مورد آنچه " سازمان انقلابي افغانستان " مي گويد:
بخش عمده افراد اين سازمان را عناصر تازه خارج شده از چوكات تشكيلاتي " سازمان رهايي افغانستان " تشكيل مي دهند. اين افراد سال هاي سال در داخل چارچوب سانسور شديد معلوماتي سازمان مذكور قرار داشته اند و تازه از چوكات تشكيلاتي مذكور خارج شده اند. به همين سبب معلومات شان در مورد ساير منسوبين چپ افغانستان، منجمله حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، در حال تغيير و انكشاف است و هنوز حالت قطعي بخود نگرفته است.
" سازمان انقلابي افغانستان " در ابتداي اعلام موجوديت و بر آمدش، مشكل عمده حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان را خارج كشوري بودن حزب و محدوديت مليتي تشكيلات آن مي دانست. اما پس از آنكه ما نوشته " سازمان انقلابي افغانستان، گسست ناقصي از سازمان رهايي افغانستان " را منتشر كرديم، دفعتا معلومات سازمان مذكور در مورد حزب تغيير و تحول يافت و با انتشار نوشته " حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، انجوايزم – گسست از ماركسيزم " مشكل عمده در حزب را " انجوايزم " نشاني نمود. اخيرا باز هم موضعگيري سازمان مذكور در مورد حزب تغيير يافته است و اين بار مشكل عمده با حزب را اختلافات در مورد گذشته جنبش چپ افغانستان اعلام كرده است.
نوشته " انجوايزم – گسست از ماركسيزم ... " در واقع يك نوشته عكس العملي بوده و بر مبناي پراگماتيستي و سياست دفع الوقت به رشته تحرير در آمده و انتشار يافته است. عنوان انتخاب شده براي نوشته و فشار آوردن روي موضوع به اصطلاح انجوايزم مسلط بر حزب در متن آن، پوششی است برای دفاع يكجانبه از سازمان رهايي تحت رهبري داكتر فيض، تا غير اصولي بودن و زنندگي آن از انظار پوشیده بماند. اينگونه برخورد براي سازمان مذكور بطور خاصي يك مصرف داخلي نيز دارد. با توجه به تمامي اسناد منتشره توسط " سازمان انقلابي ... " و تا آنجائيكه معلومات ما اجازه مي دهد، ما فكر مي كنيم كه در مورد سازمان رهايي تحت رهبري داكتر فيض در اين سازمان وحدت نظر وجود ندارد. افرادي از سازمان مذكور كه يا سابقه عضويت در سازمان رهايي نداشته اند و يا سابقه نسبتا كمي داشته اند، اصولا نمي توانند با دفاع از سازمان رهايي تحت رهبري داكتر فيض موافق باشند. كساني از همينگونه افراد، همانگونه كه در گذشته با چسپيدن به پراگماتيزم امكانات گرايانه انجوايستي و غیر انجوایستی و با ناديده گرفتن تعهدات شان با رفقای دیرینه شان، به دامن سازمان رهايي و مربوطات آن چسپيدند، اكنون نيز با پناه بردن به پراگماتيزم تشكيلاتي حفظ وحدت سازمان نوپاي شان، با اكثريت سابقه دار يا سابقه دار تر در سازمان رهايي، حتي در دفاع از داكتر فيض، سر مي جنبانند. جالب تر اينكه همين ها امروز كساني را به امكانات گرايي و انجوايزم متهم مي سازند كه ديروز خود شان امكانات انجوايستي و غیر انجوایستی سازمان رهايي را نسبت به فقر آنها ترجيح دادند و خود و جوانان و نوجوانان تازه فعال شده شان را در محيط ايدئولوژيك - سياسي و تشکیلاتی فاسد سازمان رهايي و مربوطات آن جا دادند. بگذار صريحا بگوئيم كه اين سياست غير اصولي پراگماتيستي " صدور بحران به بيرون " هر نتيجه اي كه ببار آورد، نه تنها نمي تواند اصولي باشد، بلکه دیر یا زود زيان آوري و مضريت خود را نيز ثابت خواهد ساخت.
" سازمان انقلابي ... " گفت كه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان يك حزب خارج كشوري است و رهبري آن عمدتا در پشت مرز هاي كشور مستقر است. اين گفته نه در زماني كه بيان شد درست بود و نه اكنون درست است. رهبري عالي حزبي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان كلا در داخل كشور مستقر است و از همينجا فعاليت هاي مبارزاتي واحد هاي تشكيلاتي، اعضا و هواداران حزب و همچنان فعاليت هاي مبارزاتي ملي – دموكراتيك تحت رهبري حزب در داخل و خارج از کشور را هدايت مي نمايد.
البته فعاليت هاي مبارزاتي بخش نسبتا قابل توجهي از منسوبين درجات مختلف حزب – اعم از عضو و هوادار – و همچنان فعالیت های دموکراتیک تحت رهبری حزب، در خارج از مرزهاي افغانستان، در كشور هاي همسايه و همچنان كشور هاي ماوراء اوقيانوس ها – نيز وجود دارد. ما براي انتقال تعدادي از اين رفقا و دوستان به داخل كشور تلاش مي كنيم، اما حفظ و گسترش فعاليت هاي مبارزاتي هواداران حزب و همچنان فعالیت های دموکراتیک تحت رهبری حزب در خارج از كشور نيز ضروري و مهم است و سعي ما برآن است كه اين فعاليت ها در آينده بطور فزاینده با گستردگی و عمق بیشتری پيش برده شود.
" سازمان انقلابي ... " گفت كه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان داراي محدوديت مليتي است و در لفافه بيان داشت كه اين حزب يك حزب هزارگي است. اين گفته به هيچوجه صحت نداشته و ندارد. حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان از همان ابتداي ايجادش در كنگره وحدت جنبش كمونيستي ( م ل م ) افغانستان، به مثابه يك حزب كثيرالمليتي قد علم كرد. تركيب كثير المليتي حزب تنها شامل صفوف حزب نمي شود، بلكه تا سطح رهبري عالي حزبي امتداد دارد. جنبه مهمي از سياست تشكيلاتي حزب اين است كه نه تنها بايد اين تركيب كثير المليتي حفظ  گردد بلكه لازم است كه بطور روز افزوني تقويت و گسترش نيز بيابد. جالب اين است كه " سازمان رهايي ... " و مربوطات آن، بر خلاف " سازمان انقلابي ... "، باري در يكي از اسناد شان و در لفافه ما را بخاطر اينكه طالبان را در شرايط كنوني دشمن عمده نمي دانيم، متهم به " شوونيزم قومي پشتونيستي " نمود. شايد سازمان رهايي، و باز هم بر خلاف " سازمان انقلابي ... "، حدس بزند كه حضور رفقاي پشتون نسب در رهبري حزب ما نسبتا پر رنگ است. تركيب منسوبين حزب در خارج از كشور، اعم از عضو و هوادار، نيز يك تركيب كثير المليتي است و فعاليت هاي مبارزاتي اين رفقا در كشورهاي خارجي مختلفي پيش برده مي شود و نه صرفا در يكي از شهر هاي پشت خط ديورند.
" سازمان انقلابي ... " گفت كه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان به كار توده يي در داخل كشور نمي پردازد و به سازماندهي كمونيستي پيشروان توده يي نمي پردازد. اين گفته نيز هيچگاه صحت نداشته و ندارد و ما تلاش هاي مان را در عرصه تبليغ، بسيج و سازماندهي مبارزاتي توده هاي جوانان، زنان، كارگران، دهقانان و روشنفكران هم در داخل كشور و هم در خارج از كشور داشته ايم و سعي مي كنيم كه دامنه اين فعاليت هاي مبارزاتي را در اشكال مختلف هر چه بيشتر گسترش دهيم. قدر مسلم است كه اين فعاليت هاي مبارزاتي در شرايط       
جنگي مستولي بر افغانستان از يكطرف و ناتواني مفرط نظامي و عدم حضور آشكار ما در عرصه هاي جنگي از جانب ديگر، به شدت دچار محدوديت است و تا زماني كه در چنين وضعيتي قرار داشته باشيم، محدوديت مذكور جبرا خود را بر ما تحميل خواهد كرد.
در هر حال، از نظر ما در شرايط كنوني اشغال امپرياليستي و موجوديت حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده، انتشار نشريه هاي به اصطلاح دموكراتيك راجستر شده در وزارت مربوطه رژيم دست نشانده و رونق دهي رسانه هاي انجويي صوتي و تصويري نمي تواند يك كار توده يي اصولي تلقي گردد. پيشبرد اينچنين فعاليت هايي نه اصولي و درست است و نه هم مفيديتي در بر دارد. ما نه تنها خود هیچگاهی دست به چنين به اصطلاح فعاليت هاي مبارزاتي انجویی نزده ایم و نمي زنيم، بلكه ساير منسوبين چپ كشور، به ويژه چهره هاي سر شناس، را نيز از دست زدن و ادامه اينگونه فعاليت ها منع مي كنيم. فرقي نمي كند كه اينچنين " فعاليت هايي " از طريق تماس و ارتباط مستقيم با " دونر " هاي خارجي و احيانا داخلي پيش برده شود يا نشود.
به نظر ما انجوايزم در بعد اقتصادي آن خطرناك و مضر است، ولي انجوايزم سياسي و رسانه يي نيز همانقدر خطرناك و مضر است، چرا كه مستقيما شعور سياسي و ذهنيت روشنفكران و توده هاي مردم را مورد هدف قرار مي دهد. به همین جهت، موضعگيري و عمل ما عليه انجوايزم صرفا بعد اقتصادي آن را در بر نمي گيرد، بلكه ابعاد ديگر آن، منجمله انجوايزم سياسي ( حزب سازي هاي انجويي ) و انجوايزم رسانه يي، را نيز در بر مي گيرد.
علاوتا موضعگيري و عمل مبارزاتي حزب عليه انجوايزم، انجوایزم در سایر کشور ها و در سطح بين المللي را نيز شامل مي گردد.
متاسفانه گسست " سازمان انقلابي ... " از " سازمان رهايي ... " در تمامي عرصه ها، منجمله در عرصه ابتلا به انجوايزم، يك گسست ناقص و نيمه تمام است. اين گسست بطور روشن و واضح، گسست از انجوايزم رسانه يي و همچنان گسست از حمايت انجوايزم در سطح بين المللي را در بر نمي گيرد. اگر از يك مورد مشخص انجوايزم در سطح بين المللي صحبت كنيم، نمونه تاسف بار محصور شدن نيروي تقريبا بيست هزار نفري اردوي آزاديبخش خلق نيپال در كمپ هاي تحت تامين به اصطلاح سازمان ملل متحد در مقابل چشم ما قرار مي گيرد. اين رزمندگان قهرمان خلق نيپال كه زماني قهرمانانه در ميدان هاي نبرد ضد ارتجاع و امپرياليزم مي رزميدند، پس از به انحراف كشانده شدن انقلاب نيپال، به جيره خواران مزد بگير امپرياليست ها، از طريق به اصطلاح سازمان ملل متحد، مبدل گردبدند. " سازمان انقلابي... " كه در مورد انقلاب نيپال دير با خبر شده است و اسپ تبليغات براي انقلاب نيپال را از دم قيضه مي كند، رسما به تبليغات توجيه گرانه براي خط انحرافي مسلط بر حزب متحده كمونيست نيپال ( مائوئيست ) دست مي زند و در ضمن انجوايزم مسلحانه فوق الذكر را نيز از زبان " بسنته " تفسير توجيه گرانه مي نمايد.
يكي از بدترين جنبه هاي سند ضد حزبي " سازمان انقلابي ... "، به گونه اي، حمايت بدون قيد و شرط اين سند از " دشنامنامه " ضد حزبي " آقاي برومند " است. این سازمان در حمايت بدون قيد و شرط از " دشنامنامه " ضد حزبي " آقاي برومند " ، از يك ديد سكتاريستي تنگ نظرانه حركت كرده، هيچ جنبه غير اصولي در " دشنامنامه " مذكور نيافته و حتي بي توجهي و عدم احساس مسئوليت در قبال مسايل امنيتي را تا حدي از او تقليد كرده است، آنهم بدون اينكه شناخت روشن و مشخصي از آن " آقا " و وضعيت گذشته و حال او داشته باشد. كساني كه عميقا به منافع عمومي جنبش چپ كشور، و بطور مشخص منافع عمومي جنبش چپ در داخل كشور بينديشند مثل " سازمان انقلابي ... " با " يارگيري " نادرست، صفبندي خود را مغشوش نمي سازند. بطور مشخص، وارد آوردن اتهام سلطه انجوايزم بر حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان از طرف " سازمان انقلابي ... " از " دشنامنامه " ضد حزبي " آقاي برومند " اقتباس گرديده است.
گرچه سازمان متذكره از يكجانب اين اتهام اقتباس شده را تا آنجايي بزرگسازي مي نمايد كه آن را با انجوايزم مسلط بر " سازمان رهايي ... " مقايسه مي نمايد، ولي از جانب ديگر نكات زشت و زننده اي از اتهامات مطرح شده توسط " برومند " عليه حزب را از موضعگيري هايش حذف مي نمايد و صدور احكام نهايي در مورد موضوع مورد بحث را به نتايج " تحقيقات " بعدي محول مي سازد!؟
ما خود حاضريم زمينه خوب انجام اينچنين " تحقيقات " را براي سازمان مذكور مساعد سازيم، هيچ نيازي براي سازماندهي " تحقيقات " مخفي درينمورد – و هر مورد ديگري – عليه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان وجود ندارد. آنچه " سازمان انقلابي ... " درين زمينه نياز دارد خارج شدن از حصار ديرين انزواي " گروهي " ، ترك برج و بارو سازي هاي سكتاريستي و مهم تر از همه، گسست قاطع از منش و كنش گرد آوري مخفيانه اطلاعات در مورد ساير شخصيت ها و نيروهاي چپ، يعني يكي از جنبه هاي شديدا زننده و زيان آور سبك كار " سازمان رهايي " است. پيشبرد " تحقيقات " مخفي و ادامه آن، چيزي جز توجيه كننده و ابقا كننده انزوا، برج و بارو سازي ها و منش و كنش متذكره نمي تواند باشد و عملا نيز غير از آنكه بيشتر از پيش به سوء تفاهمات دو جانبه دامن بزند، نتيجه عملي مثبتي در بر نخواهد داشت. 
به نظر ما، همانطوري كه در سند منتشر شده قبلي در مورد " سازمان انقلابي افغانستان" گفتيم، مشكل عمده ايديولوژيك – سياسي سازمان متذكره، گسست ناقص ايديولوژيك – سياسي از " سازمان رهايي ... " است. اين مشكل همانقدر كه يك مشكل مربوط به گذشته تاريخي جنبش چپ افغانستان است، همانقدر نيز محتواي خط فكري – سياسي و سبك كار، منجمله سبك كار تشكيلاتي، كنوني " سازمان انقلابي افغانستان " را شكل مي دهد.
به نظر ما میان حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان و " سازمان انقلابي افغانستان "، به مثابه دو تشکل حزبی و سازمانی حاضر در صحنه مبارزاتی داخل کشور، باید مناسبات و روابط نزدیکی وجود داشته باشد. فقط از اينطريق است كه می توانیم وظایف مبارزاتی مشترک را در پیوند و هماهنگی با هم پیش ببریم، در جريان پراتيك، شناخت بيشتر و مشخص تر از همديگر و توانمندي ها و ناتواني هاي مبارزاتي همديگر حاصل نماييم و براي حل و فصل اختلافات تیوریکی و پراتیکی میان ما، در جريان پيشبرد جر و بحث هاي شفاف و روياروي و آزمایش های عملی مبارزاتی، بكوشيم.
متاسفانه " سکتاریزم " بجا مانده از " سازمان رهایی " در " سازمان انقلابی ... " باعث گردیده است که تلاش های ما در راستای ایجاد اینچنین مناسبات و روابطی تا حال بی نتیجه بماند. وقتی پس از مدت ها تعلل در مقابل تلاش های ما برای ایجاد پیوند ها و همکاری های مبارزاتی میان دو طرف، " سازمان انقلابی ... " رسما خواهان معرفی نماینده حزب گردید تا متقابلا نماینده " سازمان " نیز به حزب معرفی گردد و این دو با هم رسما ارتباط داشته باشند، حزب با حسن نیت نماینده اش را معرفی کرد. اما متاسفانه " سازمان انقلابی ... " از چند ماه به اینطرف از معرفی نماینده اش سر باز زده است. اینگونه بی مسئولیتی مبارزاتی سنگین صرفا می تواند باعث دامن زده شدن سوء تفاهمات میان دو طرف گردد.
به یقین گرایشی که از یکطرف جلو رابطه فعال میان حزب و آن سازمان را می گیرد و از جانب دیگر کل سازمان مذکور را بطرف دفاع از اکونومیزم " گروه انقلابی ... " و رویزیونیزم " سازمان رهایی ... " تحت رهبری داکتر فیض عقب تر و عقب تر می برد، عاقبت " سازمان انقلابی افغانستان " را کاملا به شکل جدید باز سازی شده " سازمان رهایی افغانستان " مبدل خواهد کرد و ابهامات خطی کنونی سازمان مذکور علیه تسلیم طلبی های کنونی " سازمان رهایی افغانستان " را نیز بیشتر و بیشتر انکشاف منفی خواهد داد. ما وظیفه مان می دانیم که در حد توان، از هر طریق اصولی و ممکن، برای جلوگیری از این انکشاف منفی و عقبگرد بکوشیم.    

      
اعلاميه هاي كمونيستي ( مائوئيستي ) و ملي – دموكراتيك
در

تحريم دومين انتخابات پارلماني رژيم دست نشاند
ه

اعلاميه هاي تحريم دومين انتخابات پارلماني رژيم دست نشانده، كه ذيلا در اين شماره شعله جاويد به نشر مي رسد، علاوه از اعلاميه حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، ساير اعلاميه هاي كمونيستي و ملي – دموكراتيك را نيز در بر مي گيرد. نشر اعلاميه هاي اخير الذكر در صفحات اين شماره از شعله جاويد، به مفهوم حمايت اجمالي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان از حركت هاي مبارزاتي ناشرين اين اعلاميه ها مبني بر تحريم دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي است. مسئوليت متن اعلاميه هاي متذكره بر عهده خود ناشرين و پخش كنندگان اعلاميه ها است.

           دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي را قاطعانه تحريم كنيم!         

بار ديگر نمايش مضحك دموكراسي دروغين و تحميلي اشغالگران امپرياليست و خاينين ملي دست نشانده شان در قالب دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي، بي رونق تر و سرد تر از دفعات قبل، آغاز گرديده است. چنانچه حضور تجاوزكارانه و اشغالگرانه امپرياليست ها و حيات ننگين رژيم سرا پا خيانت و فساد را در طي نه سال گذشته از منظر انتصابات لويه جرگه يي و انتخابات رياست جمهوري و پارلماني مورد توجه قرار دهيم، روندي را مشاهده مي كنيم كه نه تنها هيچگاهي جمع و جوش و شگوفايي لازم نداشته، بلكه بطور روز افزوني سير نزولي داشته و پيوسته بي رمق تر و كم دامنه تر گرديده است. اكنون ديگر حتي براي مدعيان دروغيني كه با توهم پراگني در مورد ترويج " دموكراسي "، از طريق سهمگيري در اينچنين نمايشات اشغالگرانه و ميهنفروشانه، به مردم فريبي، و احيانا خود فريبي، مشغول هستند، بايد واضح شده باشد كه اكثريت بسيار بزرگي از مردمان اين مرز و بوم، كه بخش مهمي از تاريخ طولاني و پر فراز و نشيب شان را مقاومت و نبرد عليه اشغالگران خارجي و وطنفروشان بومي تشكيل مي دهد، هر قدر هم عقبمانده و فقير باشند، تن به انقياد و تسليمي نمي دهند و استقلال كشوري و آزادي ملي شان را در بدل هيچ چيزي به معامله نمي گذارند.
و چرا چنين نباشد؟ فقط اقليت كوچك خاينين ملي كه فيودال – بورژوا كمپرادورهاي تازه به دوران رسيده در درون رژيم و يا بيرون از آن هستند، از وضعيت موجود يعني حالت اشغال كشور و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده اشغالگران نفع مي برند. اينها با هزار حيله و نيرنگ و به ويژه صرف پول هاي هنگفت براي خريد آراء، سعي دارند دست نشاندگي و بي اختياري تمامي ارگان هاي اجرائيه، قضائيه و مقننه ( پارلمان ) رژيمي را كه خود نهاد هاي مرتبط به اربابان اشغالگر امپرياليست آن، فاسد ترين رژيم روي زمين اعلام كرده اند، از انظار توده ها بپوشانند و آنها را به شركت در بازي فريبكارانه انتخاباتي جاري بكشانند. اينها با هزار حيله و نيرنگ، منجمله ترساندن مردم از برگشت استبداد طالبان و دامن زدن به گرايشات و تمايلات شوونيستي و تنگ نظرانه مليتي، سعي مي كنند كه حالت اشغال كشور و روند تقويت و گسترش روز افزون قوت هاي اشغالگر امپرياليستي، ايجاد پايگاه هاي مستحكم صد هزار جريبي در نقاط مختلف كشور براي اين نيروها و قتل و كشتار روزمره مردمان افغانستان و مردمان ماوراء خط ديورند توسط اين نيروها را از ديد توده ها بپوشانند و آنها را به شركت در انتخابات پارلماني اي وادارند كه برنامه ريزي، تامين بودجه و تامين امنيت آن را مستقيما اشغالگران امپرياليست در دست دارند.  
مطمئنا اكثريت عظيمي از توده هاي كشور، با انگيزه ها و محركات مختلف، در بازي انتخاباتي فريبكارانه جاري در هيچ سطحي سهم نمي گيرند و هيچ علاقه اي هم به نتايج نهايي اين نمايش ندارند. اين حركت مبارزاتي، بخشي از مبارزه و مقاومت همه جانبه توده ها عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان است و بايد هر چه بيشتر گسترش يابد و سمت و سوي ملي مردمي و انقلابي پيدا نمايد.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي را، همانند اولين انتخابات پارلماني و ساير نمايشات انتخاباتي اش، قاطعانه تحريم مي نمايد. ما از تمامي بخش هاي توده هاي مردم و تمامي نيروها و شخصيت هاييكه خود را انقلابي، ملي و دموكرات مي دانند، جدا تقاضا مي نماييم كه در هيچ سطحي در بازي انتخاباتي فريبكارانه جاري اشغالگران و خاينين ملي سهم نگيرند. ما خود را مكلف مي دانيم كه وظايف و مسئوليت هاي نظري و عملي مان را در جهت ناكام ساختن هر چه عميق تر و گسترده تر اين نمايش ضد ميهني، ضد ملي و ضد مردمي، در راستاي تدارك براي برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي، مسئولانه و جانبازانه ايفا نماييم.
مسلما تمامي نيروها و شخصيت هاي انقلابي، ملي و دموكرات كشور، به شمول حزب ما، عهده دار اجرا و پيشبرد وظايف و مسئوليت هاي مبارزاتي مقاومت خواهانه ميهني ملي مردمي و انقلابي متذكره هستند و بايد باشند. ازينجاست كه درينمورد، مانند تمامي موارد مبارزاتي مشترك ضد اشغالگران و ضد رژيم دست نشانده و كليت مبارزات ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي، ضرورت و الزام يك همنوايي و همآهنگي نظري و عملي ميان تمامي اين نيروها و شخصيت ها، بخاطر دامن زدن به يك كارزار مبارزاتي موثر و وسيع، پيش مي آيد و به عنوان يك مسئوليت تخطي ناپذير همه ما مطرح مي گردد.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، تمامي نيروها و شخصيت هاي انقلابي، ملي و دموكرات افغانستاني در داخل و خارج كشور را به سازماندهي و پيشبرد يك كارزار مبارزاتي مشترك عليه كمپاين انتخاباتي جاري اشغالگران و رژيم دست نشانده در جهت به ناكامي كشاندن هر چه وسيع تر و عميق تر اين كمپاين، فرا مي خواند و مصمم است كه مسئوليت هاي مبارزاتي خود را درين مبارزه مشترك متعهدانه و اخلاصمندانه ايفا نمايد. راه اندازي اين كارزار مبارزاتي مشترك نه تنها از لحاظ پيشبرد يك مبارزه نسبتا وسيع عليه اشغالگران و دست  نشاندگان شان ضرورت انصراف ناپذير دارد، بلكه از لحاظ پر رنگ ساختن نقش مبارزاتي تحريم انتخاباتي جنبش ملي مردمي و انقلابي در كشور، در جوي كه تحريم انتخاباتي تا حد زيادي رنگ و بوي طالباني و گلبديني بخود گرفته است، نيز قويا مورد نياز است.

مرگ بر اشغالگران و خاينين ملي!
دومين انتخابات پارلماني رژيم دشت نشانده را قاطعانه تحريم كنيم!
به پيش در راه برپايي و پيشبرد جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي!

حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
دهم سرطان 1389 ( اول جولاي 2010 )

  
*******

به انتخابات زیر اشغال فقط "نه" بگوییم

اینک اشغالگران غربی بار دیگر با بیشرمی خاصی هیاهوی انتخابات پارلمانی را در افغانستان به راه انداخته اند تا با این درامهء مضحک در برابر چشمان مردم پردهء ساتر بیاویزند و در پس پشت آن تجاوزگری، اشغال و جنایات خود را پنهان نمایند. یکی از شگرد های امپریالیست ها در کشور های زیر اشغال این است که توده های مردم را با چنین نمایشاتی اغفال کنند تا عمر تجاوز و اشغال را درازتر نمایند. این بار نیز مانند انتخابات گذشته لابد وطنفروشانی به پارلمان پوشالی راه خواهند یافت که هر کدام برای خدمتگذاری در زیر چکمه های تجاوز گل خواهند کاشت.
در انتخابات 89 نیز بخش اعظم کاندیدان را جنگسالاران، طالبان، خلقی ها، تکنوکرات ها و پرچمی های مزدوری تشکیل دادند که افسار شان با مشت استخبارات غربی، ایرانی و پاکستانی گره خورده و مطمئناً که این بار نیز اینان به ولسی جرگه خواهند رفت. کثرت جناوران کاندید این بار چشمگیر بوده و نشان می دهد که شبکه های جاسوسی متجاوزان نسبت به گذشته فعالتر و پرمصرف تر شده و هر یک می کوشند عوامل خود را به پارلمان بفرستند. سود های کلانی که "وکلای" گذشته به قول لنین ازین "طویله" به جیب زده اند، با دیدن آن آدم هایی که از چتلی زورمداران هم بی ارزش ترند نیز خود را کاندید کرده و با هر خفتی از هر دری پول به دست می آورند و برای کسب شهرت و عزیز شدن نزد باداران، می کوشند هر طوری شده وارد این "طویله" گردند. اینان به این خاطر پول های کلانی را به مصرف میرسانند و برای دستیابی به سود های پارلمانی شب از روز نمی شناسند و به هر دنائتی تن می دهند.
با تمام شعار های میان خالی، تهدید ها و مصارف سرسام آور، اشغالگران تلاش دارند به این انتخابات شکلکی ببخشند، اما مردم افغانستان در هر گذر و کوچه بی هیچ اغماضی به طور علنی به نکوهش این بی آزرمی ها پرداخته با برحذر داشتن یکدیگر از شرکت در انتخابات می پرسند که "این پارلمان پیش خارجی ها چه ارزش و صلاحیتی دارد؟"، "بار گذشته اینان چه کردند که باز رأی بدهیم"، "اینان همان خونریز هایی اند که فرمان خود بخشی را امضا کردند"، "اکثر کاندیدان جاسوسان خارجی اند"، "کسانی که کامیاب می شوند از قبل تعیین شده اند"، "اینان پول های کمپاین را از کجا می کنند" و حتی بر تصویر برخی ها چتلی و یا رنگ می پاشند. تصاویر بیشتر کاندیدان که با ادا های فلمی بر بلبورد های کلانی نصب شده، برای عابران و مخصوصاً پسران و دختران جوان به شوخی های مزه داری مبدل شده، آنان را پوشالی، بیشرم و غیر جدی می دانند که فقط ارزش مسخره شدن را دارند.
در این انتخابات مطمئناً گراف شرکت مردم بسیار پایین خواهد بود، زیرا باز هم تصاویر اهریمنانی چون سیاف، قانونی، گلابزوی، محقق، قدریه، انوری، عرفانی، اکبری، راکتی، توفان، عزت، گذر و غیره را در برابر خود می بینند، به این خاطر اکثر مردم برین انتخابات تف خواهند ریخت. این مسئله تا حدی اشغالگران را به اضطراب انداخته و به بهانهء "خوب نبودن  وضعیت امنیتی" در برگزاری آن شک دارند که یا آن را به تعویق خواهند انداخت و یا بعد از انتخابات تعداد شرکت کنندگان را به دروغ بالا نشان خواهند داد. فضل احمد معنوی یکی از جنگسالاران شورای نظار و مزدوران مذهبی اشغالگران که ریاست کمیسیون برگزاری انتخابات به او "هدیه" شده، می گوید که " در صورتی وضعیت امنیتی بهبود نیابد ما به راه های قانونی توسل خواهیم جست" که اشارهء مستقیمی به تعویق انداختن این انتخابات است. اینکه این باشهء سر انگشت چقدر صلاحیت به تعویق انداختن را دارد، برای همه روشن است. وی فقط چیزی را نشخوار می کند که بادارانش به او چشمک بزنند.
"سازمان انقلابی افغانستان" به عنوان تشکیل آهنین و پیشاهنگ زحمتکشان کشور که در جریان کمپاین انتخابات ریاست جمهوری، در جزوهء "با تحریم انتخابات، چپ منحرف را بی نقاب سازیم" تحلیل مارکسیستی از شرکت در انتخابات زیر اشغال به عمل آورد و به پیشگاه جنبش انقلابی کشور تقدیم نمود؛ اکنون نه تنها بر همان باور انقلابی استوار است که بار دیگر از انقلابیون و زحمتکشان کشور می خواهد تا درین انتخابات پوشالی شرکت نکنند، زیرا شرکت در چنین انتخاباتی خیانت و وطنفروشی آشکار بوده، برای دولت مزدور شکلکی بخشیده می شود و به ازدیاد عمر اشغال در کشور ما کمک می کند.
در میان تشکل های مدعی مارکسیزم در افغانستان با تمام اختلاف نظر های اساسی که با حزب کمونیست (مائویست) افغانستان داریم و بخشی از آنها در جزوهء "پیوند با انجوایزم، گسست از مارکسیزم" آمده، ولی در مورد تحریم انتخابات پوشالی و زیر اشغال موضع اصولی داشته و حد اقل تا حال درین مورد لغزشی نداشته است. اما هستند سازمان های به ظاهر چپی که چپ و راست و به هر طریقی در مغازله با اشغالگران وطن ما قرار می گیرند و در مورد انتخابات نیز در انحراف چند لایه غوطه ور اند. اینان در لویه جرگه ها شرکت نموده، در انتخابات پارلمانی گذشته فعالانه حضور داشته، در انتخابات اول ریاست جمهوری به نفع کاندید مشخص اعلامیه داده و با اینکه در اثر چکش های پیهم "سازمان انقلابی افغانستان" و بی نقاب کردن انحراف های عریان آنها که یا باید انقلابی و یا ضد انقلابی بمانند، این بار با اینکه در انتخابات شورا های ولایتی شرکت کردند و در چتلی ای به نام مشرانو جرگه حضور [ دارند ] و با هوس عجیبی بوی این چتلی را استشمام می کنند، اما ظاهراً در انتخابات ریاست جمهوری بی آنکه کلیت انتخابات زیر اشغال را نفرین کنند، فقط در مخالفت با افراد معین به تحریم این افراد پرداختند که در حقیقت با سر افگندگی و خجلت بر کلیت انتخابات پوقانه ای ریاست جمهوری، مهر تایید گذاشته و تصویر یکی از کاندیدان شورای ولایتی پایتخت را دست به دست گشتانده و به اعضا و هواداران شان دستور می دادند که "اگر رای دادید" به این آدم بدهید. یکی ازین سازمان های منحرف درین انتخابات نیز به یکی از کاندیدان خود می گوید "ما کار نداریم که خود را کاندید میکنی یا خیر، ما برنامه و بودجه ای برای این کار نداریم" و با چنین موضعگیری "بیطرفانه"، خام، سست و ناپیگیر نام سازمان چپ، انقلابی و پیشاهنگ را بر خود میگذارد. به قول مائو محکم نگرفتن به معنی نه گرفتن است، در حالیکه تعهد به مارکسیزم، لنینیزم، اندیشهء مائوتسه دون جز قاطعانه تاکید کردن بر شرکت نکردن در چنین انتخابات خاینانه و پوشالی چیزی دیگری نیست که باید روشنفکران انقلابی و توده های زحمتکش کشور را از شرکت در آن جداً بر حذر داشت و ضرر های خیانتبار آن را برای توده های مردم شناساند.
این برخورد کجدار و مریز که در زیر دل همگامی با انتخابات است، ناشی از مشی نا نوشتهء چنین تشکلاتی است. اینها در ظاهر طوری و در باطن طور دیگر می اندیشند، میان گفتار و عمل شان فرق فاحشی وجود دارد و به قول رفیق مائو در انبان هم این و هم آن را دارند که مطمئناً قادر نخواهند شد تا آخر عمر، شتر مرغ بمانند. چنین تشکلاتی خوب "ورد" می آورند، اما "سوراخ دعا" را یا گم می کنند و یا عمداً مغشوش می دارند تا اعضا ندانند که در عقب این تبر به درز نگرفتن چه امیال ضد انقلابی و سود آوری نهفته است. وقتی تشکلات به ظاهر انقلابی در کلی ترین مسایل در قبال اشغالگران کشور موضع انقلابی و مارکسیستی نداشته باشند، هرگز قادر نخواهند شد که در مسایل کوچکتر و مرتبط به آن موضع اصولی و روشن داشته باشند و به این صورت ظاهر و باطن شان در تضاد و تناقض قرار می گیرد. حرف های اول و آخر، کار های عمده و نا عمدهء اینها عمداً نامرتب و سره از ناسره جدا شده نمی تواند. اینها بدون اینکه مشی مدون و نوشته شده ای داشته باشند، حتی برنامه و اساسنامه ای ترتیب بدهند، کنگره و انتخاباتی را مطرح سازند، تحلیلی از اوضاع ارائه کنند، کار روزانه و دراز مدت شان مشخص باشد، از گذشته و مخصوصاً مغازله با اشغالگران جمعبندی ارائه کنند، هر کاری که سود آنی پولی داشت به همان می چسپند و اعضا هم سربزیر، ناراضی و دلخور بی آنکه جرئت انتقاد را داشته باشند، نظاره گر این روزگار اند و خاموش و "بیطرفانه" این درامه را مشاهده می کنند.
از عمده ترین ابزار هایی که اشغالگران کشور ما می کوشند به وسیلهء آنها وجدان سازمان ها و تشکلات انقلابی را سیاه سازند، تشکیل انجو ها، خوش و بش با جواسیس امپریالیستی، سرمایه اندوزی، رفت و آمد به سفارتخانه ها و مورد حمایت قرار گرفتن آنها و تبدیل تشکل انقلابی به کمپنی سود آور و در ظاهر انجام حرکات انقلابی و واکنشی است که راه را برای ورود هر فکر ضد انقلابی در آنها باز می کند. رهبران این تشکلات با چنین دو رویی هیچگاه قادر نخواهند شد جلو انحراف و در نهایت خیانت را ازین سازمان ها بگیرند. این سازمان ها وقتی در برابر انتقادات تشکلات انقلابی قرار میگیرند، واکنش موقتی نشان داده و مثلاً شعار ضد اشغال را سر می دهند، اما چون انحراف در مشی و اندیشهء آنها وجود دارد و فاشیزم فردی بر تشکلات شان سایهء سنگین و سیاهی افگنده، لذا حاضرند برای به دست آوردن چند دالر و رسمی ساختن انجو به دست گرفتن دل سردمداران اشغال حتی از روبوسی با اوباما نیز شرم نمی کنند تا نشان و اوارد به خاطر جانکنی جهت پیاده نمودن برنامه های تشکلاتی چون یو اس ای آی دی را به دست آورند و مورد قدردانی و تفقد کاخ سفیدی ها قرار بگیرند. اینجاست که دیگر شرکت و یا عدم شرکت اینان در انتخابات جدیت خود را از دست می دهد. صف اصلی انقلابی و غیر انقلابی در میان سازمان های چپ و مدعی چپ مشخص می گردد، ادعای وطنپرستی و ضد وطنپرستی آنها روشن شده، شعار های ضد اشغال چنین تشکلاتی بی مایه و بی ارزش می گردد چون اصل مسئله به جایی بر می گردد که باید یا بند ناف را از جایی برید که خون اشغال را در بدن این تشکلات جاری می سازد و یا اگر این پیوند نافی همچنان باقی می ماند، پس نباید شعار های مسخره ای "ضد اشغال" اینان جدی انگاشته شود زیرا سیاست را نمي توان چون کاسه و کوزه های سالم و شکسته ای تعبیر کرد که در جایی ازین و در جایی از آن استفاده شود.
برای یک سازمان انقلابی در شرایط کنونی همین قدر کافیست که حد اقل با یک انجو در کنار دونر ها بلمد. بعضی از سران این سازمان ها زمانی می نوشتند "هیچ انجویی در افغانستان وجود ندارد که دم آن زیر پای شبکه های استخباراتی قرار نداشته باشد" و یکی دیگر از همین قماش در برنامهء تاریخی یکی از رادیو ها گفت که "هیچ دونری برای رضای خدا به کسی پول نمی دهد، ابتدا امضایش را می گیرد و بعد برایش پول حواله می کند". وقتی چنین می گویند و بعد خود شان همان کار را می کنند که اگر با هزاران زبان بخواهند به تبرئه و توجیه خود بپردازند، مطمئناً کسی از جمله افراد صفوف خود شان هم به چنان توجیهاتی باور نخواهند کرد و لابد باید نارضایتی میان صفوف آنها هر روز وسیعتر گردد و برخی اعتراف کنند که با رفتن ازین تشکیلات قادر به امرار معاش نیستند و در سایه این ضرب المثل جاودانی "مسجد گرم و گدا آسوده" بر تمام باورهای خود خط بطلان می کشند و درین مسجد گرم می خوابند.
تشکلات به ظاهر انقلابی که مشی مشخص و برنامهء روشن شان را انجو ایزم تشکیل می دهد، اعضای آنها با بی برنامگی و سرگردانی در میان دو کرسی نشسته، اکثر آنان تا آخر قادر به ادامهء این وضعیت نیستند. به این خاطر گاه مثل کمپنی های رو به ورشکست آنها را اضطراب فرا می گیرد و چون "بتری های کهنه" بعد از نشست ها و جلسات کسل کننده و غیر عملی یکی دو پلیت چارج می گیرند و وعده وعید های سر خرمنی که به زودی "این کوه را به آن کوه خواهند زد" به پفی مبدل می گردند. چون کار این تشکلات از اساس خراب است، در مغایرت با اصول مارکسیزم قرار دارند، خون کهنه در لاشه های شان جریان دارد و فاشیزم فردی این خون را به گردش نگه میدارد، لذا بعد از چند روز یکی دو پلیت چارج از دست رفته و هر کس پی کار خود می رود. واقعاً اگر پای این همه پول و عاید و مشکلات اقتصادی عده ای مطرح نمی بود، آیا چنین کمپنی هایی در ظرف چند روز تا عمق، شغالی نمی شد؟
موضعگیری در قبال انتخابات کنونی بار دیگر سازمان های انقلابی را به آزمون می طلبد که آیا در برابر آن قاطعانه می ایستند و یا پای شان باز هم می لنگد. سازمانهایی که در گذشته به خفت ضد مارکسیستی شرکت در انتخابات تن داده و حال به نحوی خود را ظاهراً نادم نشان می دهند، به هیچ وجه کافی نیست، انها باید تمام تار های ارتباط خود را با اشغالگران قطع کنند، مدال ها و اوارد های پست و پلشت امپریالیستی را آتش بزنند، بر انجو سازی تف بریزند و با انتقاد آتشین از این خفت ها، مخصوصاً شرکت در گلهء وطنفروشان پارلمانی، ریشهء انحراف های گذشته را بخشکانند تا موضعگیری های مغشوش اخیر شان مقداری شفاف گردد، در غیر آن این چرخش مزورانه، افزون بر انحراف های گذشته خواهد شد و بالاخره در گودال خیانت کله پا خواهند گشت.
"سازمان انقلابی افغانستان" بار دیگر با این اعلامیه، از خلقهای زحمتکش کشور قاطعانه می خواهد که درین انتخابات شرکت نکنند و با رأی خود به عمر اشغال و امپریالیزم در کشور شان نیافزایند تا باشد این نه گفتن سر آغازی برای نبرد های بعدی زحمتکشان افغانستان جهت نابودی متجاوزان و مزدوران، جنگسالاران، تکنوکرات، طالب، خلقی و پرچمی در سرزمین بلاکشیدهء شان گردد و به زودی بیرق ظفر نمون آزادی و برابری بر قله های هندوکش و بابا به اهتزاز ابدی در آید.

مرگ بر امپریالیزم
در راه سوسیالیزم، به پیش

سازمان انقلابی افغانستان
22 سنبله 1389

*******
استعمارگران امپریالیست  با انتخابات نمایشی
زنجیر های اسارت خلق افغانستان راپنهان میکنند


هموطنان گرامی،
بازهم بازارانتخابات چاق شده ودرچندشهروروستای کشورکه امکان برگزاری انتخابات وجوددارد،عناصراستفاده جو ومکارکارزارفریب دهی را به راه انداخته اند. آنهاازهررشته وبافته ممکن کارمیگیرند، قوم وقبیله مامیشوند، ملاوسید رابه خانه های مامیفرستند،جلوه های مردم دوستی میکنندوبه یک صدوبیست چهارهزارپیغمبرو ملائیک مقرب وغیر مقرب خدا سوگند میخورندکه بغیرازخدمت به مردم دیگرهیچ هدفی ازاین کارندارند:"اگراین ولسوالی فراموش نشده بود،اگرحکومت به آن توجه کرده بود،اگر درفلان جامکتب ودرفلان جا شفاخانه ودرفلان منطقه سرک وجودمیداشت، اگردراین ولسوالی پروژه های انکشافی آورده شده بودواگرفلانی وفلانی که خودراکاندیدکرده اند،میتوانستندازحق وحقوق مردم مادفاع کننداوهرگزاین زحمت رابرخودهموارنمیکرد!اوبفکرپول وقدرت نیست وخداشاهد است که قلبش برای بهبودی مردم می طپد". شاطرهاوپای دوهای آنهابه هرجامی روند، ازمکرهاوحیله های گوناگون کارمیگیرند،از "خطری که قوم راتهدیدمیکند" حرف میزنند،ازنتایجی که اگرفلانی بجای فلانی برنده شودصحبت میکنندتااحساسات مردم رابه جوش بیاورند. بطورمختصر؛دسته یی ازکفتارهای لاشخوارباخیلی ازروباهای مکاربازهم درجوتیره وتار سیاسی کشوربه هیاهوی پرداخته اند. این کارزارشعبده بازی ووعده دادن های دروغین همه وهمه برای جذب آرائی ما به راه افتاده است.آنهاازاینطریق میکوشندکه باکشانیدن مابه پای میزانتخابات نمایشی، مارانیزمانندخودشان درخدمت  اداره استعماری کابل  ودرراه استحکام این برج بی پایه واردمیدان کنند. امااین فرصتی است که مامیتوانیم گوشه یی از بیزاری ما را از اشغالگران و دولت نمایشی و فاسد کابل و این شعبده بازان دروغگو و حقیر از طریق شرکت نکردن در این مسخره بازی؛ ابرازداریم.
مابرای اینکاردلایل متعددداریم: نخست اینکه درطی این تقریبا 10 سال که افغانستان دراشغال متجاوزین امریکائی واروپائی قراردارد،قوماندانهای جهادی، جنگ سالاران جنایتکار، رهزنان قانونی وغیرقانونی،آدم ربایان دولتی وغیر دولتی که ردیف اول حکام وسران دولت مزدورراتشکیل میدهند، ثروتمندتروقدرتمندترشده اند.آنهاخانه هاوعمارات مجلل وچندین طبقه رابرای شان درداخل وخارج ازکشوراعمارکرده اند. پول های گزاف شان پروژه های ساختمانی بزرگی رادرشهرهایی مانندلندن، ماسکو،آستانه،دوشنبه، استانبول وعمان می چرخانند.سهام آن هادربنگاه های بزرگ تجارتی بین المللی اروپا-امریکا وجاپان شرکتهای عظیم ترانسپورتی هوائی وبحری وشبکه های وسیعی مخابراتی به هزاران ملیون دالرمیرسد. اما، مابیشترازپیش فقیر، مظلوم وستمکش شده ایم . دلبندان مابه دنبال یک لقمه نان خود رابه آب وآتش می اندازند، هزاران نوع طعنه، کنایه ونیش زبان راازاهالی بومی کشورهائیکه درآن زندگی میکنند میشنوند. برادران ما درایران به ناحق ازچوبه دارآویزان میشوند، دختران ماازشدت ستم واحساس بیچاره گی خودرا زنده زنده میسوزانندوخواهران ومادران مادرسرهرچهاراهی وخم هرکوچه، درامتدادهرجاده وانحنای هرگذرگاه به گدائی نشسته اند.حاصل این دموکراسی درطی این ده سال این هااندودرچنین وضعیتی که خلق کشوربرخاکستر فقرو سیه روزی نشسته اند،آنهابرای خوددرمناطق مختلف دنیا قصرهای مجلل میسازندوبهشت برین اعمارمیکنند. کاندیدهای پارلمان از مامیخواهندکه برویم وبارائی دادن مااین بیعدالتی جنایتکارانه راقانونی بسازیم وخودرا به نفهمی بزنیم که مانمیدانیم که شما درحق ما چه میکنید.
دوم؛ دراین ده سال مابچشم سرناظرگسترده ترین فساددرتمام ارگانهای دولت نمایشی کابل بوده وهستیم .هیچ کارما دردستگاه دولتی بدون رشوت ورشته- بافته های پشت پرده انجام نشده ونمیشود. شهرهای کشوربین باندهای جنایتکاروآدم ربایانی که ازجانب دستگاه اطلاعات ومقامات کابینه واداره پولیس حمایه میشوند،تقسیم گردیده اند. هر صبح وقتی دختران وپسران ماازخانه می برآیندوبه مکتب میروند، مابادلهره ونگرانی درخانه منتظرودست به دعا می نشینیم که آنهابخیربخانه برگردند. روزانه ده هادختروپسراختطاف میشوند وبازگرداندن آنهامربوط به اینست که آیا والدین شان میتوانندمبلغ طلب شده رابپردازندیانه؟ اماکارهای سران احزاب، قوماندان ها، سردسته باندهای جنایت، روسای طوایف وکسانیکه بایکی ازخائنین ملی ناف پیوندی دارند، درهرجاباسفارش وفرمایش انجام میشوند، کسی حق نداردآنهاراحتی درمیدان هوائی کنترول کند.دختران وپسران شان درحمایه یک دسته تادندان مسلح کاروان لاندکروزر به مکتب برده وآورده میشوند. وقتی خودشان باموترهای ضدگلوله ازسرک میگذرند،مابایدراه رابرای آنهارهاکنیم. آنهادرهمه جامانندفرعون هااندومادرهمه جامانندبرده ها. دموکراسی آنهایعنی این.آنهابازهم ازمامی خواهندکه بیائیدوبارائی دادن تان این دستگاه فسادواختلاس، رهزنی وآدم ربائی رابالباس"مظهراراده ما"تزئین کنید. مابایدبا تحریم این انتخابات نشان بدهیم که ازاین ام الفسادومسخره بازی استعمارگران امریکائی- اروپائی سیرآمده ودیگرخواهان تماشای این سیرک دغل بازی نیستیم.
سوم؛ ماخوب بیادداریم که استعمارگران متجاوزوقتی به افغانستان لشکرکشی کردند، میگفتندکه آمده اندبا"تروریزم" مبارزه کنند،تولیدموادمخدررامتوقف سازند،افغانستان ویران شده بدست نوکران شان رادوباره اعمارنمایند،زنان را ازاسارت وبردگی قرون اوسطائی طالبی وجهادی رهائی بخشندو...غیره.کدام یک ازاین وعده هاعملی شده است؟آنهابه جای مبارزه با"تروریزم" آنها راازطروق مختلف تمویل وتسلیح کردندتابهانه یی برای اشغال افغانستان داشته باشند. امروزکاربجائی رسیده است که آنهاباگلبدین حکمتیاریعنی شریرترین وجنایتکارترین تروریست تا ریخ کشوربر سر میز مذاکره می نشینند. چه تروریستی از گلبدین تروریست وجنایتکارتراست؟ همین گلبدین وبرادرانش نبودند که کابل را ویران ساختند؟ آنها نبودند که بیشترازشصت هزارانسان بیدفاع رابه راکت بستند؟گلبدین نبودکه برروی دختران شما درپوهنتون کابل تیزاب ریخت؟ وسرانجام همین گلبدین نبودونیست که بامیسرشدن هرفرصت خیانت به شما، لحظه یی هم درنگ وتامل نکرده است؟ لازم نیست ازتولیدتریاک حرف بزنیم زیراخوب آگاهیم که تولیدتریاک بعدازلشکرکشی واشغال استعماری افغانستان هرسال بازهم بیشترشده وسالهاست که افغانستان به اولین کشورتولیدکننده تریاک دنیا مبدل گردیده است. مبارزه باتولیدتریاک فقط روپوش نازکی بودبرای استتاراهداف شیطانی استعمارگران  امریکائی واروپائی. وبه همین صورت دروغ بزرگ"اعمارافغانستان"آنهاراکمتربی آبرورسوانمیسازد. یک بخش ازشرکت های امریکائی، تحت این نام پولهاواعتبارات بانکی راواردافغانستان کرده ودرمعامله باشرکت های هندی به حساب شرکت های خوددوباره سرازیرساختند.اعمارافغانستان کشیدن پول واعتبارازدولت وسرازیرکردن آن به حساب های بانکی "هالی برتن، کارلایل وامثالهم" بود. رهائی زنان"دروغ بزرگترازتمام اینهابود."قانون احوال شخصیه اهل تشیع"که از جانب آیت الله محسنی طرح شدوازطرف اداره استعماری ورئیس آن امضاگردید، مثال خوبی است برای اثبات این دروغگوئی بیشرمانه. امروززنان ودختران افغانستان بیشترازهرزمان دیگرخودکشی میکنند، خودراآتش میزنندوراه فرار ازخانه رامیگیرند.این حقیقت گواه این مطلب است که این رژیم دست طالبان رادرستم برزن ازپشت بسته. درهیچ کشور دنیا بغیراز افغانستان زنان قانونامجبوربه تن دردادن به خواهشات جنسی مردنیست. دردموکراسی امریکائی در افغانستان زن قانونابایدبه"تجاوزجنسی"تن دردهد. دموکراسی این ها همین است. به این قسم می بینیم که استعمار گران امریکائی واروپائی درهمه موردمارافریب داده ودروغ گفته اند.دموکراسی آنهایعنی سرهم بافتن دروغهائی ازاینگونه وامیدوارساختن مردم به وعده های سرخرمن. وقتی باداران بزرگ اینطور دروغگو،عوامفریب ونیرنگ باز اند، آیامزدوران روباه صفت وشاگردان این دبستان که خودرا کاندید کرده اند، میتوانند بهتر از آنها باشند؟ نه، هرگز. ماباشرکت نکردن دراین انتخابات بایدنشان بدهیم که ازدروغگویان کوچک وبزرک متنفر هستیم.
چهارم؛ امروزاستعمارچیان غربی خوداعتراف میکنندکه افغانستان یک هشتم ثروت تمام دنیارادارامیباشد.آنها سخت خواهان دزدیدن این ثروت اند.چگونه میتوان ثروت به ارزش یک هشتم تمام ثروت جهان را"قانونی" ازکشوری مانند افغانستان دزدید؟ دموکراسی آنها زمینه قانونی این دزدی بزرگ را آماده میسازد. آنها باید یک عده استفاده جو وفرصت طلب را درکنار یک تعدادوطنفروش و خائین به منافع ملی افغانستان درولسی جرگه گردآورده وقانون فروش ثروت های مادی افغانستان راازطریق آنهابه تصویب برسانند. اینکه رهزنان اشغالگراین ثروتهای عظیم رامانندکفتار های وحشی دریده وازافغانستان خارج میکنند، یک امرمسلم است وآنچه ازآن به افغانستان میرسدمسلم است که یک دریک ملیونم هم نخواهدبودکه آنهم دراعمارکاخهای مجلل سران رژیم مصرف خواهدشد. چیزیکه نسل های آینده مابه حیث مالکین وصاحبان اصلی افغانستان میراث میبریم،افغانستان آلوده به انواع زهرهای کیمیاوی ورادیواکتیف خواهدبود. افغانستانی که درآن بنابه استعمال انواع زهریات کیمیاوی بخاطراستخراج لیتیم،آهن، طلا وغیره هیچ پرنده وخزنده یی نمیتواندزندگی کندوتشعشعات رادیواکتیف که عامل سرطان است دمارازروزگار نسل های بعدی کشورما در خواهد آورد. آنهاازمامیخواهند که دراین انتخابات شرکت کنیدوازمیان 2800 میهنفروش وخاین به خلق چندی راانتخاب کنیم تا رفته وبه دزدان وغارتگران امپریالیست قانونا اجازه بدهند که سرزمین مارا به صحرای غیرقابل زیست مبدل سازند.
هموطنان گرامی!
خلقی که دراسارت استعمارواشغال سربازان اجنبی باشد، آزادنیست. کشوری که استقلال ندارد چگونه میتواند انتخابات آزاد داشته باشد؟ دولتی که بودونبودش وابسته به سربازان بیگانه باشد؛ چگونه میتواندپارلمان آزادداشته باشد؟ آیا پارلمان افغانستان میتواندقانونی رابرخلاف منافع استعمارگران امریکائی واروپائی به تصویب برساند؟ نه خیر. این پارلمان وظیفه دارد که غارتگری و چپاول آنهاراقانونی بسازد.آیاپارلمان افغانستان میتواندکاری رابرخلاف میل و اراده جنایتکارانی
 مانندسیاف،محسنی،خلیلی،فهیم،دوستم،محقق،انوری و...غیره انجام بدهد؟ نه خیر. تاریخ فراموش نکرده که همین پارلمان بودکه فیصله کردتاکسی درموردجنایتکارجنگی وآنانیکه دختران وزنان جوان کشوررابه کنیزی به اعراب فروختندوآنانیکه به حساب سن اسیربرسراومیخ کوبیدندویاآنانیکه موازین حقوق بشررا ازسر تاپا نقض کردندو..غیره حرف نزند. دوره چهارساله پارلمانی که گذشت نشان دادکه پارلمان یک رژیم مزدوریک پارلمان مزدوراست.ترکیب پارلمان گذشته نشان دادکه دراین مجمع بزرگترین حیله گران،دروغگویان،جنایتکاران خلقی-پرچمی وجهادی گرد هم جمع میشوند. افرادیکه دستان شان تا مرفق بخون فرزندان دلبندشمارنگین است.مگرگلاب زوی در همین پارلمان نبود؟ مگرسیاف درهمین پارلمان نبود؟ مگریونس قانونی رئیس همین پارلمان نبودو...غیره.کدام یک از این ها چهره نووجدیداست که نیازبه آزمایش داشته باشدودرپارلمان جدیدنیزافرادی بهترازاینهانخواهندآمد.اگر احتمالاچندتن ازافرادیکه درگذشته باجنبش انقلابی افغانستان بوده واکنون ایمان وشرف شان رابه هوای دالر وقدرت به دست باد سپرده اند، دراین پارلمان هم برودکاری جزتائید پیشنهادات برده سازوضدمردمی خائنین میهنفروش بزرگ راندارند. مانبایدبه دلیل اینکه اینگونه افرادکاندیدای پارلمان هستند، درانتخابات شرکت جوئیم، بلکه باید درگام اول به افشای پارلمان ونقش این خائنین ملی اقدام کنیم.زیرانتنها پارلمان جزیک دستگاه ترفندچیزبیشترنیست، بلکه این افراد مضاف برآن"خائنین آگاه"هستندو"آگاهانه وشعورا"تصمیم دارنددزدی کنند،فسادراگسترش بدهندوبرقامت رژیم مزدوروبی پایه لباس قانونی بپوشانند. آنها بطورارادی به خلق خیانت میکنند، بیشترازیک رئیس طایفه یایک خان فئودال که دراین پارلمان بخاطرپرکردن کیسه اش میرود،به خلق خیانت روامیدارند. آنهامیدانندکه استحکام  این رژیم میهنفروش خیانت ملی است ویک فئودال یایک رئیس طایفه این آگاهی رانداردوتمام اینهابرایش بیشترازیک بازی سودآوروقدرت آفرین چیزدیگرنیست.
حقیقت مسلم اینست که هرسیاستی برشالوده های اقتصادی واجتماعی یک جامعه بنامی یابدوبه همینصورت هر سیاستی پایه های اقتصادی واجتماعی اش راتحکیم وتقویه نموده ونتنهاانکشاف می بخشدبلکه سمت وسوی رشد آنها را تعین میکند.افغانستان جامعه ای است که اقتصادآن اقتصاد مستعمراتی- نیمه فئودالی بوده وتمام ساختاراجتماعی آن نیزدرتباین وهمسوئی بااین اقتصادعیارشده است.فرهنگ فئودالی-مستعمراتی، سنت هاوعنن فئودالی وقرون اوسطائی  زنجیرهای سنگینی اندکه حرکت تاریخی این جامعه راعقب میزنند.دموکراسی امریکائی دراین جامعه نیزبه هیچ صورتی ازدایره این اقتصاد وسنن عقبمانده اجتماعی فراتر نمیرود. بسیج توده ها درترفند انتخابات در جهت استحکام نظام اقتصادی وساختاراجتماعی فرسوده حاکم کنونی کشورسیرمیکندنه درخارج ازآن. به این لحاظ اگرپارلمان افغانستان بجای افراد کنونی پیغمبران وفرشتگان هم باشند،نتائیج کارآنهابه استحکام بیعدالتی ها وتفاوتهای فاحش بین داراهاونادارها تمام می شود. امانبایدازاین گفتاراین نتیجه را گرفت که اعضای پارلمان دراین میان هیچ موثرنیستند ونقش آنهاتابع نقش ساختارحاکم برجامعه است.برعکس نقش اعضای پارلمان دربطن این نظام خیلی اهمیت داردواین ساختاراقتصادی واجتماعی رااستحکام می بخشدوآنرا گسترش میدهد.
تا زمانیکه توده های مردم درجهت تغیربنیادی اقتصادی-اجتماعی جامعه تحت رهبری طبقه کارگربپانخیزندوازطریق جنگ مسلحانه توده ای، تشکیل پایگاه های سرخ خلق وسرانجام کسب قدرت سرتاسری وتاسیس جمهوری توده ای خلق افغانستان واستقرارنظام دموکراسی نوین،شرکت درهرگونه انتخابات دسته کردن تبردشمن است. بسیج توده ای خلق کبیرافغانستان فقط برای تغیربنیادی ساختاراقتصادی- اجتماعی حاکم انقلابی ومترقی درست است نه درجهت اهداف خصوصی واجندای شخصی واستحکام رژیم مزدور.مرتجعین تسلیم طلب وخائنین میهنفروش که دیگرهرمعیارو موازنه سیاسی،علمی وترقیخواهانه تاریخی رابه هوای دالربرزمین  گذاشته اند، به خلق وعده خدمت میدهنددرحالیکه خودخوب میدانندکه خلق رادرجهت بردگی واسارت بسیج میکنند. تاریخ افغانستان خیانت هاوازپشت خنجرزدن های گوناگونی رابیاددارد اماخیانت چپی های  راکه روزی ازانقلاب حرف میزدند، کمترمی شناسد. اما زمان ومیسرشدن شرایط خیانت نشان داد که این افرادچه موجودات کوچک وبوالهوسی بوده اند. نسل های آینده کشورنقش هرکس را دربحرانی ترین لحظات تاریخی افغانستان موردمطالعه قرارخواهندداد، آنچه آنهادرخواهندیافت این حقیقت دردناک است که بامهیاشدن زمینه خیانت،آنهائی که هیچ زمانی شرف وشخصیت مقاومت رانداشته اندمانند مگس های گرسنه بسوی شیرینی روآورده اند.
انتخابات نمایشی برقامت استعمارواشغال کشورجامه قانونی می پوشاند!

مائویست های افغانستان
6 سرطان 1390
*******


علیه انتخابات ضد ملی پارلمانی رژیم سکوت نخواهیم کرد!


جوانان مبارز وطن!
طوریکه اطلاع دارید، به تاریخ 27 سنبله 1389 قرار است تا انتخابات ضد ملی پارلمانی ( ولسی جرگه و مشرانو جرگه ) برگذار گردد و ثبت نام آنعده از نامزدانی که آگاهانه میخواهند درین خیانت ملی شریک وطن فروشی و تحکیم حالت اشغال کشور گردند از 31 حمل آغاز و با تاخیر دو روز به تاریخ 16 ثور 1389 به پایان رسیده است.
اکنون کمیسیون انتخابات رژیم در تلاش است تا از تعداد 2673 تن این نامزدان که گویا ، آنعده را که واجد شرایط اینگونه انتخابات نیستند دسته بندی نماید و زمینه کمپاین انتخابات را برای آنعده که گویا واجد شرایط انتخابات اند روی دست قرار دهد.
طبق گفته رئیس کمیسیون انتخابات رژیم سن قانونی که برای کاندیدان ولسی جرگه درنظر گرفته شده 25 سال و برای مشرانو جرگه 35 سال تعیین گردیده است.
" جنبش انقلابی جوانان افغانستان " علیه این خیانت ملی و انتخابات ضد ملی پارلمانی رژیم موضع خویش را صریحا اعلام میدارد و از تمامی هموطنان آزادیخواه کشور علی الخصوص جوانان رزمنده این دیار می طلبد تا در انتخابات ضد ملی پارلمانی رژیم شرکت ننمایند.
دولت دست نشانده ، بار دیگر میخواهد با روی کار آوردن فاسدترین افراد بعنوان نمایندگان " ملت" افغانستان برای تامین مقاصد امپریالیستی اشغالگران و برای مشروعیت بخشیدن به نظام پوشالی اش استفاده نماید.
معنی انتخابات دریک نظام اساسا مستعمراتی و دریک کشور نیمه فئودالی – مستعمره ، نمیتواند غیر از تحکیم موقف اشغالگران امپریالیستی و نمایندگان فئودال کمپرادور و بورژوا کمپرادور چیز دیگری باشد.
" جنبش انقلابی جوانان افغانستان" بر مبنای اهداف ملی – دموکراتیک اش ، با هرگونه توطئه علیه خلق کشور ، خواه در چهره انتخابات "ریاست جمهوری" باشد و یا چهره انتخابات " پارلمانی" ، موضع اتخاذ نموده و به مبارزه برمیخیزد.
" جنبش انقلابی جوانان افغانستان " از هم اکنون ، از تمامی جوانان مبارز کشور و سراسر اقشار ستمدیده افغانستانی ، عناصر ضد امپریالیزم و ارتجاع ، نیروهای انقلابی آگاه و گروه هاي دموکرات جدا میطلبد تا علیه این خیانت ملی بپا خیزند و هویت دشمنان این سرزمین و خلق کشور را که در تائید مقاصد اشغالگرانه فعالیت دارند، افشاء نمایند.


به پیش در راه برپائی و پیشبرد مقاومت ملی ، مردمی وانقلابی علیه اشغالگران امپریالیستی و خائینین ملی دست نشانده شان!

" جنبش انقلابی جوانان افغانستان "
5 جوزای 1389

*******

دومين دور، انتخابات پارلماني رژيم پوشالي را قاطعانه تحريم كنيم

هموطنان غيور ، جوانان دلير و رزمنده!
بارديگر كمپاين هاي اغواگرانه كانديداهای انتخابات پارلماني رژيم مزدور آغاز گرديد ه است. پروسه انتخابات نامنهاد و فرمايشي كه بعد از اشغال كشور توسط امپرياليستهای جنایتکار و غارتگر به سردمداري امپرياليسم امريكا، روي دست گرفته شده بود، اكنون به دومين دور انتخاباتي اش رسيده است.
گذشت پنج سال، كاركرد پارلمان پوشالي بر همه واضح و روشن ساخت كه انتخابات فرمايشي رژيم پوشالي، به جز عوام فریبی ، به  انقياد كشيدن خلق كشور ، خيانت ملي و توجيه گری های مضحک اشغال كشور هيچ دست آوردي ديگر نداشته است.
 انواع و اشکال شعبده بازی های امپریالیتسها و خائنین ملی چون : انتخابات رياست جمهوري ؟! انتخابات پارلمانی؟! جرگه های ارتجاعی گونه گون قطعا به منظور بقاء و تحكيم حالت مستعمراتي ، تحت اشغال بودن كشور و مشروعيت بخشيدن به رژيم پوشالي صورت مي گيرد.
اين انتخابات امپریالیستی- ارتجاعی نيروي رزمند گی و روحیه سلحشوري توده ها و به خصوص جوانان را به تحليل مي برد و سبب اغفال انان مي گردد.
به بيان كلي تر، انتخابات در يك كشور مستعمره- نيمه فيودالي با حمایت همه جانبه مالی و نظامی امپریالیستهای اشغالگر نمیتواند  هدفی  بجز حفاظت از حکومت مزدور و دست نشانده و مشروعيت بخشيدن به موجوديت قواي اشغالگر خارجي در كشور، داشته باشد. بعلاوه امپریالیستها و خائنین ملی بدین و سیله تلاش دارند توده ها و جوانان را اغفال نموده و نیروی رزمندگی و روحیه سلحشوری آنان رابه تحلیل ببرند.
به طور يقين میتوان گفت که توده هاي كشور و به خصوص جوانان، ديگر فريب و نيرنگ اينگونه نمايشات مضحكه  آمیز را نخواهند خورد و با آگاهي از ماهيت عوام فريبانه آن، در آن شركت نخواهند كرد .
شركت اندك از توده ها و جوانان در انتخابات رياست جمهوري سال قبل ، مبین  رشد شعور و دانش سياسي مردم و جوانان  میباشد. بنابر این زمان آن رسيده است كه مردم ما همه توهمات را بدور انداخته و با يك پارچگي کامل انتخابات فرمايشي رژيم مزدور و باداران خارجي شان را تحريم و برای یک مقاوت ملی , مردمی و انقلابی بمنظور دفع تجاوز ، اخراج قوت های اشغالگر امپریالیستی و سرنگونی رژیم مزدورآماده شوند. فقط و فقط بر مبنای یک چنين حركت اصولي ورزمنده است كه ميتوان اينده شكوفا و درخشان را انتظار داشت. با بي تفاوتي و بي اعتنائي نسبت به آينده كشور جز تداوم سلطه استعمار وارتجاع و فلاكت و بدبختي چيز ديگري را نبايد انتظار داشت.
در چنين شرايط حساس است كه " جنبش انقلابي جوانان افغانستان" بمنظور تحريم هر چه قاطع تر انتخابات پارلماني رژيم مزدور از تمامی نیروهای انقلابی، ملی و د موکرات، بطور اخص جوانان، جدا طلب مینماید که در این راستا مسئولیت و وجیبه میهنی خویش را ادا نموده و در جهت ناکام ساختن این توطئه امپریالیستی – ارتجاعی از هيچگونه تلاش دريغ نورزند.

به پيش در راه برپايي و پيشرد مقاومت ملي، مردمي و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و خائینين ملي دست نشانده شان!

به پيش در راه تحريم قاطعانه دومين دور انتخابات پارلماني رژيم پوشالي!

"جنبش انقلابي جوانان افغانستان"
15 سرطان 1389 (  6 جولاي 2010 )

 

*******

برای تحریم قاطعانه دومین انتخابات پارلمانی بپا خیزیم!

دومین انتخابات پارلمانی دولت دست نشانده اشغالگران امپریالیستی، با توزیع پوسترها ، چاپ عکسهای نامزد ها  و تزئینات محوطه کمپاین ها در سراسر کشور به کار خود اغاز کرده است.
این جنایتکاران مزدور که غیر از سر فرود آوردن به آستان اشغالگران چاره دیگری ندارند کوشش میکنند با هزاران حیله ونیرنگ ،حتی ترساندن مردم، منجمله زنان کشور، از برگشت حاکمیت فاشیستی طالبان و دامن زدن به گرایشات و تمایلات شوونیستی و تنگ نظرانه ملیتی ، توده های ستمدیده  ، بخصوص زنان را به پای صندوقهای انتخابات بکشانند.
این خاینین ملی که جزء وطن فروشی و چاکر پیشگی دست آورد دیگری برای توده های کشور نداشته اند سعی دارند که با این چنین شعبده بازی های مسخره حالت اشغال افغانستان و روند رو به تقویت هرچه بیشتر حضور قوت های اشغالگر امپریالیستی ، قتل عام روزمره مردمان سلحشور افغانستانی و ماوراء خط دیورند را از انظار توده ها بپوشانند و بازماندگان قربانیان این جنگ تجاوزکارانه امپریالیستی را به پای صندوقهای انتخابات بکشانند.
یقینا که این انتخابات نمایشی از یک سو باعث دوام و استحکام حالت مستعمراتی – نیمه فئودالی در کشور خواهد شد و مهر مشروعیت بر نظام حاکم برافغانستان خواهد زد و از سوی دیگر باعث دوام و استحکام شوونیزم مرد سالار و تحمیل ستم جنسی بر زنان . در شرایط فعلی که کشور و مردمان کشور تحت انقیاد و اسارت به سر میبرند ، شوونیزم مردسالار نیمه فئودالی در اساس توسط امپریالیستها و مرتجعین نه تنها حفظ بلکه تقویت میگردد و اشکال ستم جنسی  بورژوا کمپرادوری و امپریالیستی نیز به آن علاوه میشود.
اکنون باید برای آنعده از مدعیان دروغینی که در مورد " دموکراسی " ، " آزادی زنان " و " مبارزه علیه ترویزم" از طریق سهم گیری در نمایشات مضحکه آمیز اشغالگرانه و میهن فروشانه شان به خود فریبی و عوام فریبی مشغول هستند ، واضح شده باشد که مردمان این خطه هرقدر در فقر و عقب ماندگی نگهداشته شده باشند ، تن به انقیاد ، اسارت ، تسلیم طلبی و مزدور منشی نمیدهند و نخواهند داد.
" دسته هشت مارچ زنان افغانستان " از آنعده  هموطنان عزیزمان که از روی مجبوریت زندگی شان ، به عنوان کارمند و مامور در  کمپاین های دومین انتخابات پارلمانی در بدل پول ناچیز، سهم میگیرند، جدا تقاضا دارد که از شرکت در این توطئه  فریبنده و اغواگرانه امپریالیزم و خائنین ملی خود داری نمایند. به یقین کامل میتوان گفت که اگر اینگونه همکاری ها و حمایت مالی و نظامی  اشغالگران نباشد ، تحریم صد در صد انتخابات حتمی است .
با در نظر داشت مسائل آتی است که " دسته هشت مارچ زنان افغانستان" دومین انتخابات پارلمانی رژیم پوشالی را به مثابه یک نمایش  به شدت ضد ملی  ضد دموکراتیک بطور کامل تحریم میکند. ضرورت دامن زدن به تلاش ها ی هرچه گسترده و همه جانبه، تحریم این انتخابات را وظیفه مبارزاتی خود میداند و از تمامی اقشار جامعه میطلبد که به پای صندوقهای انتخابات جاری نروند و فریب نیرنگ این خاینین ملی را نخورند.

به پیش در راه برپائی و پیشبرد مقاومت ملی ، مردمی وانقلابی!
علیه اشغالگران امپریالیست وخاینین ملی دست نشانده شان!
به پیش در راه تحریم قاطعانه دومین انتخابات پارلمانی رژیم پوشالی!

" دسته هشت مارچ زنان افغانستان "
12 اسد 1389 ( 3 آگست 2010)

 

*******

تحریم قاطعانه انتخابات پارلمانی ، ضرورت اجتناب ناپذیر ملت ماست

در کشوری که تحت انقیاد باشد و یک مستعمره تمام عیار اشغالگران به شمار رود؛ در کشوری که یک دولت دست نشانده و گوش به فرمان اشغالگران حاکمیت داشته باشد؛ در کشوری که حاکمیت آن نماینده   خائنین ملی و مرتجعین میهن فروش باشند ؛ چگونه میتوان انتخابات نمایشی و فرمایشی آنها را تایید نمود ویا اینکه به پای صندوقهای این انتخابات رفت؟ افغانستان فعلی، کشوری است که ازچنین خصوصیاتی برخوردار است . زحمتکشان افغانستانی اعم ازکارگران ، دهقان و... ،در طول مدت زمان نه سال حاکمیت ننگین رژیم مزدور، جز  فقر ، بدبختی، بی امنیتی و سرکوب ، چیز دیگری نصیب شان نبوده است. 
 بنابراین مردم ما برای رهایی ازفقر ، بدبختی ، بیچارگی ، بیشتر ازهرچیز دیگری به استقلال ، آزادی ،  دولت مردمی و دموکراسی مردمی نیاز دارند نه دموکراسی خون آشام و تجاوزگرامپریالیسیم امریکا و شرکای بین المللی اش!
کارگران افغانستان که طبقه کارگر کشور را تشکیل میدهد ، تقریبا نیم میلیون نفر میشوند. با احتساب روابط خانوادگی این مجموعه ، میتوان گفت که حدود دو تا دو- نیم میلیون نفر یعنی تقریبا ده فیصد نفوس کشور در موقعیت کارگری قرار دارند. باید خاطر نشان نمود که همین کارگران هستند که در بخش های صنایع ، معادن، پروژه های ساختمانی ، حمل نقل ، پیشه وری ، هوتل داری ، صنایع دستی و غیره فعالیت دارند ، که بدون نیروی کار آنها این تاسیسات نمیتواند اداره و گردانندگی شوند.
اربابان اشغالگر خارجی و رژیم گوش به فرمان شان ، در حق کارگران افغانستانی به غیر از استثمار مضاعف ، چه کار در جهت بهبود زندگی این طبقه ستم کش و رنجیده انجام داده است، که با به راه اندازی بازی فریبنده و نمایشی" انتخابات پارلمانی "  کنونی کاری را به نفع این طبقه انجام دهد ؟! یقینا که در  کمپاین تبلیغاتی نامزدهای مزدور و فریبکار دومین دوره انتخابات پارلمانی باز هم ، با وعده های سرخرمن که گوش مردم را می آزاراند و به هیچ یک از وعده هایشان عمل کرده نمیتوانند، روبرو خواهیم بود.
با درنظر داشت مسائل فوق است که " هسته کارگری مبارز افغانستان" از هم اکنون که این بازی فریبکارانه و نمایشی که با چاپ عکس ها، پوسترهای تبلیغاتی، تزئینات محوطه کمپاین ها ومصارف گزاف آغاز شده است، ازتمامی کارگران و زحمتکشان کشور میخواهد که رفتن به پای صندوقهای انتخابات ارتجاعی- امپریالیستی و شرکت در آن که  مشروعیت بخشیدن به اشغال کشور و رژیم مزدور میباشد،با قاطعیت کامل تحریم نمایند. 
 "هسته کارگری مبارز افغانستان " مقاومت و مبارزه مردمی علیه اشغالگران و دولت دست نشانده شان را مسئولیت مبارزاتی عمده فعلی خود میداند و زندگی در یک افغانستان مستقل ، آزاد ، آباد و مردمی،شعار این تشکل مبارز وانقلابی  میباشد.
" هسته کارگری مبارز افغانستان " یکبار دیگر از تمامی مردمان آزادیخواه وسلحشور کشور منجمله کارگران ، دهقانان و زحمتکشان جامعه،اکیدا میطلبد که با تحریم هرچه وسیعتر این انتخابات، حیله های فریبکارانه دشمنان وطن و مردمان وطن را بیشتر از پیش نقش بر آب سازند و گامی در جهت به دست گرفتن سرنوشت خویش بدست خودشان ، بردارند. البته طبقه کارگرنسبت به سایر طبقات و اقشار زحمتکش وتحت ستم جامعه، مسئولیت و رسالت خاص در قبال وضعیت کنونی(مستعمره – نیمه فئودالی)کشوردارد. این رسالت تاریخی، رهبری اگاهانه مقاومت ملی ، مردمی و انقلابی در راه دفع تجاوز امپریالیستی و سرنگونی رژیم مزدور، میباشد.


به پیش در راه متشکل شدن، مستقلانه کارگران افغانستان!
به پیش، در راه تحریم هرچه قاطعانه تر انتخابات پارلمانی رژیم مزدور!

" هسـتـه کارگــری مــبـارز افغانستان "
شانزدهم سرطان 1389 ( 7 جولای 2010 )

*******

 

اعلامیه شماره 1 جاآا تحریم انتخابات و تقبیح کشتار جاده میوند
مردم ما انتخاب خود را كرده اند
تحريم انتخابات و دفاع و خونخواهي از مجروحين و جانباختگاني كه با فير سگان زنجيري ملا تره خيل وحشي جانشان را از دست داده اند


اين اعلاميه در شام سه شنبه 05/05/1389 برابر با 27/07/2010 در شهر كابل از طرف جنبش انقلابي آزادي افغانستان (جاآا) پخش گرديد. و اينك ما از خوانندگاني كه از طريق اينترنت اين نوشته را دريافت ميدارند ميخواهيم كه در هر كجاي اين جهان كه بسر ميبرند به طريقه هاي مختلف ما را در تكثير و پخش بيشتر اين اعلاميه در ديگر ولايات كشور و ديگر نقاط جهان كه هموطنان ما وجود دارند ياري دهند.
دستهاي گرم تمامي تان را ميفشاريم
جاآا

به امپرياليستها و دست نشاندگان و نوكرانشان چون ملا تره خيل


مردم مبارز ما در طي دوره هاي تاريخي كشور خويش قهرمانيها و حماسه هاي فراواني را از خود بر جاي گذاشته اند. زيرا با شجاعت در مقابل تمامي تهاجمات و لشكركشي ها دليرانه ايستادند. تاريخ از هجوم هاي بسياري بما ميگويد: از هجوم هاي تورانيان در ازمنه هاي بسيار قديم، از هجوم هاي قوي سواركاران چادر نشين بعدي آسياي مركزي در قرن ششم قبل از ميلاد و از حملة كوروش كه مردم افغانستان شش سال در برابر او سخت جنگيدند تا اينكه خودش در سال 539 قبل از ميلاد در يكي از اين جنگها كشته شد و بعد از كوروش حملة پسرش كامبوزيا به اين كشور و بعد از او داريوش سوم كه در افغانستان بدست بسوس والي باختريان كشته شد و سپس اسكندر مقدوني كه در اين كشور با مقاومت مسلح مردم آنچنان مواجه شد كه مدت چهار سال در اين كشور درگير ماند و خود وي در شرق افغانستان زخم برداشت و سپاه او نيز بر اثر جنگهاي دفاعي و قيامهاي متعدد مردم افغانستان خسته گرديد. بعدا حتي نفوذ دولت تانگهاي چين در شمال افغانستان در قرن هفتم ميلادي و از قرن هفتم تا قرن نهم ميلادي استبداد دولت اموي ها و عباسي ها و باز مبارزات و قيامهاي مردم افغانستان، در دورة استبداد اموي ها مردم افغانستان براي حصول استقلال كشور خويش با يك جنبش بيسابقه به رهبري مردي از عمق اجتماع بنام ابومسلم خراساني و باز پنج سال بعد از كشته شدن ابومسلم بار ديگر مردم افغانستان در دوره دولت عباسي به قيام برخاستند و اينبار، اين قيام از ولايت هرات به رهبري مردي بنام سندباد در سال 759 ميلادي صورت گرفت. سندباد خودش را جانشين ابومسلم معرفي كرد. بعد از كشته شدن سندباد، مردم هرات دوباره به قيادت يكنفر بادغيسي بنام «استاد سيس» و حريش سيستاني رفيق او، بر ضد عرب قيام كردند. تاريخ ميگويد كه: اگر چه استاد سيس كشته شد اما چون ستم و فشار دولت عباسي بر شانه هاي توده ها سنگيني ميكرد آنان بناچار پي در پي قيام ميكردند چنانيكه در سال 767 دهقانهاي هرات و سيستان تحت رهبري «آذرويه» بر ضد حكومت عربي شورش كردند. باز در سال 775 مرد ديگري بنام حكيم بن عطاي بادغيسي و معروف به حكيم مقنع، رهبري قيام كنندگان را در مرو بدست گرفت و هزاران نفر زرتشتي و مسلمان (با عنوان سپيد جامگان) براي طرد عرب كه به نام اسلام به غارت مردم ميپرداختند كمر بستند. بعد از حكيم مقنع، «يوسف ابرم» هراتي با داوطلبان ملي، علاقه هاي ميمنه و مرغاب و پوشنگ را بتصرف خويش درآورد تا آنكه وي در يكي از جنگها اسير و به بغداد فرستاده شد و در آنجا با ساير روساي انقلابي افغانستان يكجا اعدام گرديد. و حضين سيستاني نيز فرد آزاديخواه ديگري بود كه قيام مردم را در سيستان رهبري نمود. در سال 799 مرد ديگري در سيستان بنام حمزه قيادت مردم دهقان و پيشه ور را بر ضد عرب در دست گرفت. و كسان ديگري كه مردم افغانستان از بين خود بعنوان رهبر مبارزات خويش تقديم تاريخ نمودند ميتوان از طاهر پوشنگي نام برد. و علاوه بر آن از عياران اصيل نيز بايد ياد كرد كه نظر به شرايط اجتماعي وقت، به شكل سياسي درآمده و عليه سلطة خارجي و فشار ارتجاع داخلي وارد مبارزه ميشدند، هزارها نفر از اينها در زير امر رؤسا و سرهنگان خويش، در هنگامه هاي سياسي و انقلابي شركت ميكردند. اينها در همين كابل با عنوان «كاكه» و در قندهار با عنوان «جوان» تا قرن بيستم عمر نمودند، كاكه هاي كابل در همين منطقه مرادخاني، پل خشتي و شور بازار و چنداول تشكيلات خويش را داشتند. آنها با مردم بينوا و درمانده همدرد و مجتنب از اقويا و توانگران بودند. سپس در قرن 13 ميلادي حملة مغول و مبارزات مردم افغانستان در اين قرن بسيار برجسته است، خصوصا شهر طالقان و عياران آن كه به روايت تاريخ دليرانه تا آخرين نفس در مقابل دشمن جنگيدند. بعد از تالقان مردم شهر باميان شجاعانه رزميدند و خلاصه در تمام قلعه ها و حصارها و شهرها مردم تا آخرين توان خويش در مقابل دشمن به مبارزه پرداختند. در قرن 14 و 15 ميلادي هجوم امير تيمور و مبارزة مردم افغانستان صورت گرفت. قرن شانزدهم تا قرن هژدهم ميلادي دوران تجزيه و انحطاط كشور در اثر نفوذ دولتهاي خارجي و مبارزة مردم افغانستان است. قرن هيژدهم تا قرن بيستم ميلادي افغانستان مورد تهاجمات روس و انگليس و مبارزات قهرمانانة مردم در مقابل آنان قرار داشته است. و اينك در قرن بيست و يكم كشور ما در تحت اشغال امريكا و انگليس و ديگر شركاء خورد و ريز آنان قرار دارد.
وقتيكه نگاهي اينچنين كوتاه بر تاريخ كشور خويش مي افكنيم ميبينيم كه سرزمين ما از همان ازمنه هاي قديم تا به امروز مورد تاخت و تاز و تهاجمات بيگانگان قرار گرفته است، اما مسئله مهم و حياتي در تاريخ كشور ما اينست كه مردم ما هيچگاهي در مقابل متجاوزين سر فرود نياوردند و براي آزادي و رهائي خويش با تقديم بهترين و پاكترين و صادق ترين فرزندان خود دليرانه رزميدند. قارن ها، سوري ها، نيزك ها، بازان ها، حبان ها، سندباد ها، استاد سيس ها، آذرويه ها، ابرم ها، ملالي ها، سيد كمال ها، محمد عظيم ها، عبدالخالق ها و هزاران دلير ديگر كه در گمنامي بسر ميبرند اينها فرزندان رشيد خلقهاي ما هستند كه دهليزهاي تاريك
تاريخ كشور ما را با رشادت ها و از خود گذريهاي خويش روشنايي ابدي بخشيده اند.
در پرتو مبارزات اين بهترين فرزندان خلقهاي ما، راه رهائي و آزادي بر ما روشنتر از گذشته گرديده است. مردم ما در مقابل تجاوزات و اشغالگريهاي تورانيان، ايرانيان، يونانيان، اموي ها، عباسي ها، انگليس ها، روس ها و بعدها شوروي ها تا آخرين نفس جنگيده اند و هرگز تن به اسارت و ذلت نداده اند. و اينك نيز در مقابل تجاوز امريكا و شركاء آن نيز به مقاومت ميپردازند. و بار ديگر در اين برحة از تاريخ راه آزادي خود را با تقديم بهترين فرزندان رشيد انقلابي خويش فروزان ميسازند. امپرياليستها و دست نشاندگان آنها بايد بدانند كه مردم افغانستان بسيار بسيار پيش از اين در طول تاريخ خويش انتخاب خود را كرده اند. و بارها و بارها در طي دهه ها تا به امروز با مقاومت در برابر اشغالگران به تجديد عهد و پيمانشان پرداخته اند و بر انتخاب خويش مبني بر ادامه راه آزادي و رهائي تاكيد مؤكد كرده اند.
بر اين اساس، امروز مردم ما بخوبي ميدانند كه كشورشان در تحت اشغال قوت هاي خارجي قرار دارد و رژيم دست نشانده و سراپا مزدور كنوني بر طبق نقشه هاي اربابانش باز براي دور ديگري در حال اجراي انتخابات نمايشي پارلماني خويش ميباشد. در اين نمايش تمام كسانيكه شركت دارند خود فروختگاني همچو ملا تره خيل هستند كه نقش خويش را با كارگرداني امپرياليستها بازي ميكنند. و براي فريب افكار عامه از هيچ پستي و دنائتي فروگذار نمي كنند.
و بر پايه همين آگاهي است كه مردم ما باز هم همچون گذشته در مقابل امپرياليستها و مرتجعين دست نشانده آنان به مقاومت ميپردازند و شجاعانه بار ديگر به اين حاكميت ضد انساني مزدور نه ميگويند زيرا همانطور كه ذكر شد مردم ما مدتهاست كه انتخاب خويش را كرده اند. و تصميم شان را براي آزادي خويش گرفته اند. اين مردم شريف، اين مردم نجيب، اين مردم با عزت هرگز اجازه نميدهند تا بنام آنها جنايتكاران، دغلبازان، رسوايان، سوداگران، آدم فروشان و خلاصه آدمكشان تصميم بگيرند و با شرافت و نجابت و عزت آنان بازي كنند.
شام روز يكشنبه مورخ 03/05/1389 برابر با 25/07/2010 در جادة ميوند تني چند از همشهريان كابل كه در عبور قلدرانة ملا تره خيل وكيل ولسي جرگه و محافظينش در منطقه پر ازدحام اعتراض كردند توسط فير سگان زنجيري اش مجروح و شهيد گرديدند. ملا تره خيل در اين دوره نيز نامزد انتخابات پارلماني حكومت دست نشانده ميباشد، او و محافظين خون آ‌شامش يك بار ديگر دشمني خويش را بشكل خونين آن نسبت به مردم افغانستان در جادة ميوند به نمايش گذاشتند.
خلق هاي شريف كشور ما هرگز چنين جلاداني را بعنوان نمايندگان خويش قبول نداشته و ندارند. اينان را بعنوان دشمنان خويش ميشناسند. ملا تره خيل ها هم اينرا بوضاحت ميدانند كه مورد خواست مردم نيستند و از همينروست كه تا بحال در تمام انتخابات گذشته، خود صندوق هاي رأي گيري كه بايد توسط مردم پر ميگرديد در خانه هايشان توسط عمال خويش بنام مردم پر كردند.
اگر زياد دور نرويم ميتوانيم بگوييم كه اين شرف باختگان و آبرو ريختگان حداقل از همين دورة انتخابات نمايشي سراپا تقلب گذشته خويش به انتخاب مردم ما پي برده اند. جهان شاهد است كه خلق هاي افغانستان بطور وسيع انتخابات نمايشي و مضحك آنان را تحريم نمودند.
جنبش انقلابي آزادي افغانستان - جاآا اين عمل جنايتكارانة ملا تره خيل و محافظين خونخوارش را شديدا تقبيح مينمايد و از مردم سراسر كشور دعوت بعمل مياورد تا براي مقابله با اين جنايتكاران و قاتلان به اتحاد و يكپارچگي خويش استحكام بيشتري ببخشند و با تمام قدرت و توان خويش به جنبش انقلابي كشور نيروي بيشتري اعطاء نمايند تا توان بيشتري نسبت به نيروي ارتجاعي اين جلادان كسب كند.
در آخر يك بار ديگر ما به امپرياليستها و دست نشاندگان و نوكرانشان همچون ملا تره خيل ميگوييم كه مردم شريف افغانستان انتخاب خويش را پيشاپيش به شما اعلام داشته اند، و آن مبارزه بر عليه شماست.
در پايان ما از همشهريان كابل و يا هر هم وطني كه از منطقة چنداول - جادة ميوند - پل خشتي الي مراد خاني موفق به دريافت اين اعلاميه شده است ميخواهيم كه اعلاميه را بعد از خواندن حتما به افراد مورد اعتماد خويش بسپارند. تا به اينطريق ما را در تكثير اين اعلاميه ياري رسانده باشند.


مرگ بر امپرياليسم
مرگ بر اشغالگراني كه كشور ما را هم اكنون اشغال كرده اند
مرگ بر دولت دست نشانده
زنده باد جنبش انقلابي كشور
زنده باد جنبش انقلابي آزادي افغانستان - جاآا
زنده باد انقلاب
برقرار باد آزادي
05/05/1389
27/07/2010
jaaaemail@gmail.com
www.jaaa.blogfa.com

يادداشت ضروري – اعلاميه فوق از ويبلاگ www.jaaa.blogfa.com گرفته شده است. حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان نسبت به " جنبش انقلابي آزادي افغانستان " كه مسئوليت اعلاميه فوق را بر عهده گرفته است، شناخت مشخص و روشني ندارد. نشر اين اعلاميه در شعله جاويد به مفهوم حمايت اجمالي ما از تحريم دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي توسط " جاآا " است و هيچ نوع حمايت ديگري از خط حركي مبارزاتي آن را در بر ندارد. اميد واريم بتوانيم در آينده شناخت مشخص و روشني از " جاآا " حاصل نماييم.

*******

بيانيه جنبش زنان تحت ستم افغانستان در تحريم انتخابات پارلماني

دومين دور انتخابات پارلماني دولت دست نشانده در جريان است و موظفين پيشبرد پروسه انتخابات با تبليغات مزخرفانه خود در تلويزيون، راديو و رسانه هاي چاپي و غيره ميخواهند باز بار ديگر مردمان عزيز ما را فريب دهند و براي منافع خود آنها را استعمال نمايند. بياييد بيدار شويم، آگاه شويم، و با چشمان باز اطراف مان را بنگريم كه تا كجا ما را به منجلاب فرو برده اند. و ببينيم كه چگونه دشمنان ما سموم تبليغاتي خويش را در جامعه پخش ميكنند.
ما زنان تحت ستم افغانستان دومين دور انتخابات پارلماني را شديدا تحريم مي نماييم و از مردم خويش مي خواهيم كه در اين انتخابات شركت نكنند چرا كه يك مشت آدمفروش، خائن، مرتجع دارند به نفع خود از آنها استفاده بعمل مي آورند.
ما زنان تحت ستم افغانستان در انتخابات شركت نمي كنيم، زيرا اين دولت ساخته شده توسط امپرياليست ها از گروه ها و دسته هايي تشكيل شده است كه هر يك در دوره هاي حاكميت خود ستم هاي فراواني را بر ما روا داشته اند تا آنجا كه هم اكنون فرياد ما زنان از عمق تاريكي ها بلند مي شود. و اگر در اين انتخابات شركت كنيم و راي دهيم. ما با راي خود آنها را تاييد كرده ايم و آنها نيز با استفاده از همين راي ها ما را در تاريكي، بيشتر از اين فرو ميبرند.
ما زناني كه كرك پاك مي كنيم، پشم ميريسيم و يا قالين مي بافبم و يا اينكه در كارگاههاي كوچك و بزرگ كار مي كنيم در ازاي اينهمه كار طاقت فرسا مگر به ما چند معاش مي دهند؟ همانقدر كه حتي معيشت روزانه ما را هم تامين نمي كند. ما زنان تحت ستم افغانستان از يك طرف در محيط هاي كاري مانند قاليبافي خفه، فرسوده و استهلاك مي شويم و از طرف ديگر با دستان مرد سالارانه اي بنام شوهر جان مي دهيم.
بعنوان مثال آن بخش از ما زنان تحت ستم را كه در كارگاه قاليبافي كار مي كنند تصور كنيد و ببينيد كه بدنشان چقدر فرسوده مي شود و چه امراض و مريضي هاي گوناگوني به سراغ شان مي آيند.
بياييد بوضعيت صحي اين بخش از ما زنان تحت ستم نگاهي عميقتر بيفگنيم:
وقتي هر يك از ما پشت كارگاه قاليبافي نشسته ايم، چشم هاي مان كه يكي از اعضاي حياتي بدن است بينائيش از دست مي رود و بد تر از آن اينكه ريه هاي مان كه يكي از مهم ترين بخش هاي حياتي بدن ما است و تبادله اكسيژن و كاربن دي اوكسايد را بر عهده دارد از اثر گرد و غبار بشدت آسيب ديده  و ما را به مشكلات تنفسي دچار مي سازد. و پوكي استخوان، سر دردي هاي شديد، مشكلات عصبي و روحي و تبركلوز استخوان از امراض ديگر هستند كه هر يك از ما بواسطه آن استهلاك مي شويم.
اين وضعيت تنها بخشي از ما زنان تحت ستم يعني زنان قاليباف بود و اگر به بخش هاي ديگري از ما زنان تحت ستم نگاهي بيفگنيم به يقين كه وضع به مراتب بد تر از اين خواهد بود اما نه بهتر.
بطور كلي جريان استثمار شديد ما زنان باعث آن مي گردد تا بخش هاي مختلف بدن ما و عضلات آن به تحليل رفته و با مرگ تدريجي مواجه شويم.
اينها فقط جزئي از مشكلات ما زنان تحت ستم افغانستان است كه در پهلوي ديگر مشكلات امنيتي، تعصبات مرد سالارانه، نابرابري هاي حقوقي اجتماعي و غيره از همين نظام ناعادلانه سر چشمه مي گيرد.
حال با اين حقيقتي كه از وضعيت ما زنان تحت ستم كه مختصري از آن در اين بيانيه ذكر گرديد، آيا بايد در انتخاباتي كه برخاسته از چنين نظامي ناعادلانه و حامي آن است شركت كنيم؟ و يا بايد آنرا شديدا و وسيعا تحريم نماييم؟
در جواب بايد گفت كه يقينا بايد آنرا تحريم نماييم تا به اين طريق به اين نظام نا عادلانه طبقاتي نه گفته باشيم و نفرت و انزجار خود را نيز به اين صورت بيان كرده باشيم.
جنبش زنان تحت ستم افغانستان با انتشار اين بيانيه در تحريم دومين دور انتخابات پارلماني دولت دست نشانده از تمام مردم كشور دعوت به عمل مي آورد تا در برابر اينهمه نابرابري ها و نابساماني ها با شركت نكردن در انتخابات رژيم به پا خاسته باشند.
همچنانكه ميدانيد و ميبينيد كشور ما توسط قدرت هاي امپرياليستي كاملا اشغال شده است. و از اينرو انتخابات در كشوري كه تحت اشغال قرار دارد، چيزي نيست جز فريبي كه با آن متجاوزين و مزدوران شان ميخواهند سلطه استعماري موجود در كشور را از نظر ها در سطح بين المللي بنحوي پنهان سازند.
بنابرين رفتن به پاي صندوق هاي راي كمك به اشغالگران و مزدورانشان است.

اعلاميه فوق از یک ويبلاگ گرفته شده است.  حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در مورد " جنبش زنان تحت ستم افغانستان " كه مسئوليت اعلاميه فوق را بر عهده گرفته است، شناخت مشخص و روشني ندارد. نشر اين اعلاميه در شعله جاويد به مفهوم حمايت اجمالي ما از تحريم دومين انتخابات پارلماني رژيم پوشالي توسط " جنبش زنان تحت ستم افغانستان " است و هيچ نوع حمايت ديگري از خط حركي مبارزاتي آن را در بر ندارد. اميد واريم بتوانيم در آينده شناخت مشخص و روشني در مورد " ج ز ت س ا " بدست آوريم.

**************************

سند ذيل يك سند فيصله شده در پولينوم چهارم كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان است. اين سند پس از تصويب، به عنوان يك سند دروني در ميان حزب پخش شد و براي پخش دروني آن در ميان منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، به شمول كميته " جاا " و حزب كمونيست انقلابي امريكا، اقداماتي رويدست گرفته شد.
از آنجائيكه خط جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا – كه موضوع مورد بحث سند ذيل است، وسيعا در سطح بين المللي مطرح گرديده و ديگر يك مسئله خطي دروني جنبش انقلابي انترناسيوناليستي محسوب نمي گردد.
از آنجائيكه نشريه دروني " جنبش انقلابي انترناسيوناليستي " و كلا فعاليت هاي كميته " جاا "، به شمول انتشار مجله بين المللي جهاني براي فتح، در واقع با تاثير پذيري منفي از مطرح شدن وسيع خط جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا در سطح بين المللي و اقدامات سياسي مرتبط به آن، به حالت تعليق در آمده است.
از آنجائيكه كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م )، با تاثير پذيري منفي عميق و گسترده از خط جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا نيز اخيرا يك سند پسا ماركسيستي – لنينيستي - مائوئيستي اساسا شبيه به " مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا " را، بدون پيشبرد مباحثات دروني در ميان منسوبين " جاا " و منجمله حزب ما، علنا در سايت خود و ارگان نشراتي خود ( نشريه حقيقت ) منتشر كرده است.
حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان ناگزير است كه ديگر مباحثات خود در مورد خط جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا را ، كه اينك ديگر علنا به خط مورد پذيرش كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) نيز بدل شده است، بصورت دروني پيش نبرد. انتشار بيروني سند فيصله شده در پولينوم چهارم كميته مركزي حزب، اولين گام در راستاي پيشبرد يك مبارزه تيوريك اصولي بيروني عليه خط پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي اي است كه مضمون و محتواي اساسي ايديولوژيك – سياسي - تشكيلاتي آن را انحلال ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و انحلال جنبش انقلابي انترناسيوناليستي تشكيل مي دهد.

" كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان "
9 سرطان 1389 ( 30 جون 2010 )

 

مواضع ما
در قبال
خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا

يكي از موارد مهم بحثي در پولينوم چهارم كميته مركزي حزب، بحث روي خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا در متن بحث عمومي روي وضعيت كنوني جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، بود.
پولينوم به ادامه گفتگو ها و بحث هاي دروني قبلي در مورد خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا، يكبار ديگر روي اين خط به عنوان يكي از مهم ترين موضوعات مربوط به جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و كل جنبش بين المللي كمونيستي بطور جدي مكث نموده و به نتيجه گيري هاي زيرين دست يافت:
1 – هم در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و هم در مانيفيست آن حزب، در حالي از " سنتز هاي نوين اواكيان " بار بار صحبت به عمل مي آيد كه " ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم " در متن اين اسناد اصلا وجود ندارد. در متن اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا، حتي براي يكبار هم از لنين و مائوتسه دون نام برده نشده و صرفا در يكجا از ماركس و انگلس در حالي نام برده شده است كه نام اواكيان بار بار به چشم مي خورد. تنها در ضميمه اساسنامه راجع به لنين و مائوتسه دون بطور روشن صحبت مي گردد. در متن هر دو سند حتي براي يكبار هم كوشش به عمل نيامده است كه دلايل اين چشم پوشي ها توضيح داده شوند. يگانه دليلي كه براي اين چشم پوشي ها مي توان از لابلاي عنوان بندي ها و متون اسناد متذكره يافت اين است كه هم ماركس و انگلس، هم لنين و مائوتسه دون و هم ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم متعلق به گذشته غير قابل بازگشت دانسته مي شوند.
در چنين حالتي، عليرغم توضيحاتي كه در متون اسناد متذكره مبني بر ادامه و تكامل م ل م به مرحله عاليتر وجود دارد، سنتز هاي نوين باب اواكيان، نمي تواند مفهوم روشن ادامه و تكامل ماركسيزم – لنينزم – مائوئيزم به مرحله عالي تر را بيان نمايد، بلكه گسست از كليت آن را به ميان مي كشد.   
2 – اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و همچنان مانيفيست آن حزب، كل تاريخ جنبش بين المللي كمونيستي، انقلاب پرولتري و كمونيزم علمي و علم و ايدئولوژي انقلابي پرولتري را به دو مرحله تقسيم مي نمايد. مطابق به اين تقسيم بندي، مرحله اول از زمان انتشار " مانيفيست حزب كمونيست " درسال 1848 شروع مي گردد و تا زمان سرنگوني انقلاب چين درسال 1976 ادامه مييابد و مرحله دوم كه با " سنتز هاي نوين اواكيان " شروع شده وهمچنان ادامه دارد. صراحتا بيان مي گردد كه مرحله اول ديگر پايان يافته و به گذشته تعلق دارد.
اين تقسيم بندي دو مرحله يي، نه منطبق به مراحل مختلف تكامل سرمايه داري يعني دو مرحله سرمايه داري رقابت آزاد زمان ماركس و انگلس و سرمايه داري امپرياليستي از زمان لنين تا حال كه همچنان ادامه دارد، مي باشد و نه منطبق به مراحل مختلف تكامل علم و ايدئولوژي انقلابي پرولتري يعني مراحل ماركسيزم، ماركسيزم – لنينيزم و ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و همچنان ضرورت مرحله چهارم تكامل آن و احيانا اعلام آغاز اين مرحله. يگانه معياري كه براي اين تقسيم بندي مطرح مي گردد، سنتزهاي نوين باب اواكيان و در پيامد آن، انتشار " مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا " به مثابه دومين مانيفيست پس از مانيفيست تدوين شده توسط ماركس و انگلس در سال 1948 است.      
3 – در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا، قيام عمومي نهايي كه بايد باعث سرنگوني قدرت حاكمه امپرياليستي و استقرار حاكميت انقلابي نوين پرولتري گردد، بطور واضح و روشن به مثابه قيام عمومي مسلحانه تعريف و بيان نمي گردد. عنواني كه براي اين موضوع در اساسنامه جديد در نظر گرفته شده است، يك عنوان گنگ و يك كلي گوئي ناروشن است: " براي تصرف قدرت، مردم انقلابي بايد با دشمن مقابله كنند و دشمن را شكست دهند." در متني كه تحت اين عنوان مي آيد صرفا و باز هم بطور كلي از ‹‹ ضرورت مقابله با قواي قهريه سركوبگر و شكست آن درخدمت به مبارزه انقلابي براي پيروزي ›› صحبت به عمل مي آيد، بدون اينكه مشخصا و بطور روشن ضرورت برپايي و پيشبرد قيام عمومي مسلحانه مطرح گردد. بر علاوه در حالي جبهه متحد تحت رهبري پرولتاريا تحت عنوان جداگانه اي به مثابه استراتژي براي برپايي و ادامه انقلاب مطرح مي گردد كه هيچ صحبتي از  يك سلاح ديگر انقلاب از جمله سه سلاح آن، يعني اردوي مسلح انقلابي، درميان نيست. تحت همين عنوان بيان مي گردد كه: ‹‹ طبقه حاكمه و نيروهاي مسلح ارتجاعي ( و سائر مرتجعين ) از يكطرف وجنبش انقلابي ميليوني و ده ها ميليوني ازطرف ديگر، به مثابه دونيروي عمده با هم مقابل خواهند شد و كل جامعه به دور اين دوقطب فشرده خواهد شد. ››  مفهوم قيام مسلحانه و نقش نيروهاي مسلح انقلابي تحت رهبري حزب انقلابي پرولتري درينجا نيز روشن و واضح نيست.
4 – حزب كمونيست انقلابي امريكا، هم دراساسنامه جديد و هم در مانيفيست خود، موجوديت جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و طبعا تجارب مبارزاتي مثبت و منفي آن، به شمول تجارب جنگ خلق در پيرو و نيپال، را بطور كلي ناديده مي گيرد. در رابطه با كليت دوره مبارزاتي 25 ساله جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، صرفا در يكجا و آنهم بصورت گذرا از " گروپ بندي مجدد جنبش كمونيستي بعد از شكست انقلاب چين " تذكري به عمل مي آيد، كه آنهم نافرجام و بصورت نهايي شكست خورده ارزيابي مي گردد. با توجه به اينكه حزب كمونيست انقلابي امريكا موثرترين حزب در تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و رهبري مبارزات آن از طريق ايفاي موثرترين نقش در كميته " جاا " بوده است، اينگونه برخورد غير اصولي و به شدت غير مسئولانه در قبال آن، ميتواند – و تا حد زيادي توانسته است – به مراتب نقش منفي زيان آور تري نسبت به بروز انحرافات در انقلابات پيرو و نيپال، براي موجوديت و ادامه و تكامل مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در بر داشته باشد.
زيان اين برخورد غير اصولي و به شدت غير مسئولانه در قبال جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، قبل از همه دامن خود حزب كمونيست انقلابي امريكا را مي گيرد و در واقع هم اكنون نيز تا حد زيادي گرفته است. جنبش انقلابي انترناسيوناليستي مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي را در سرلوحه وظايف مبارزاتي خود قرار داده بود. هم اكنون چشم پوشي كامل حزب كمونيست انقلابي امريكا از موجوديت و مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در مانيفيست و اساسنامه جديدش باعث شده است كه اين دو سند، مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي را از وظايف عاجل و حتي وظايف قابل ديد خود حذف نمايد. در چنين وضعيتي مبارزه براي فرا گير ساختن جهاني خط مانيفيست و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و بطورخاص " سنتز هاي اواكيان "، صرفا مي تواند نمايانگر يك ديد ناسيوناليستي تنگ نظرانه و برتري طلبانه اي باشد كه تحت نام انترناسيوناليزم پرولتري و ضروت جنبش كمونيستي بين المللي پيش برده مي شود.
5 – شكي نيست كه هدف غايي كمونيست ها يعني جهان كمونيستي فارغ از هر گونه استثمار و ستم و روبناي سياسي و فرهنگي چنين مناسباتي، نجات بشريت بطور كلي را در بر دارد. اما تا رسيدن به آن دوران غايي، در طول دوره هاي طولاني موجوديت جوامع طبقاتي، به شمول دوره طولاني سوسياليستي، اين مبارزه طبقاتي انقلابي است كه موتور محركه تكامل تاريخي جوامع مختلف و كل جامعه بشري محسوب مي گردد و نه " اومانيزم " فرا تر از آن. ما مي توانيم هم اكنون نيز از " اومانيزم " كمونيستي صحبت نمائيم و روي آن تكيه نمائيم، اما نه به مثابه اصل برتر از مبارزه طبقاتي و در نتيجه كمرنگ ساختن مبارزه طبقاتي. محرك عمده كنوني مبارزاتي ما كمونيست ها در جوامع طبقاتي كنوني و حتي در دوره سوسياليزم بايد – و حتما – پيشبرد قاطع مبارزات طبقاتي باشد. اين خطي است كه در " مانيفيست حزب كمونيست " يعني مانيفيست تدوين شده توسط ماركس و انگلس مطرح گرديده و ما كمونيست ها مكلف هستيم آن را قاطعانه بدست داشته باشيم. " اومانيزم غليظ " مطرح شده در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و مانيفيست آن حزب، مادامي كه در پهلوي جنبه هاي ديگري از خط مطروحه اين اسناد، مثلا كمرنگ بودن اصل ديكتاتوري پرولتاريا، كمرنگ بودن اصل " ادامه انقلاب تحت ديكتاتوري پرولتاريا و طرح آن تحت نام " ادامه انقلاب تحت سوسياليزم "، نبود استراتژي قيام مسلحانه به مثابه استراتژي تصرف قدرت سياسي در اساسنامه، چشم پوشي از جنبش انقلابي انترناسيوناليستي وناديده گرفتن وظيفه عاجل مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي و ...، در نظر گرفته شود، بخوبي مشخص و روشن ميگردد كه اين " اومانيزم " تا چه حدي توانسته است باعث كمرنگ شدن مبارزه طبقاتي در خط جديد اين حزب گردد.
اينها مهم ترين نكاتي اند كه استقامت استراتژيك كلي نادرست خط مطرح شده در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و مانيفيست ان حزب را تشكيل مي دهند. اما در عين حال جهتگيري هاي تاكتيكي زيادي نيز در لابلاي متون اين اسناد وجود دارند كه در جهت مخالف با اين نتيجه گيري قرار مي گيرند، كما اينكه جهتگيري هاي تاكتيكي نادرست زيادي نيز در لابلاي متون متذكره به چشم مي خورند. به نظر ما متاسفانه جهتگيري هاي تاكتيكي درست دو سند مورد بحث،  فعلا در خدمت قابل قبول ساختن استقامت استراتژيك شديدا غير قابل قبول و حساسيت بر انگيز آنها قرار مي گيرند و چنانچه اين استقامت استراتژيك دير دوام نمايد، جهتگيري هاي تاكتيكي درست موجود بايد حذف گردند.          
طرح مسئله به اين صورت به هيچوجهي نميتواند به مفهوم ناديده گرفتن خدمات قابل قدر گذشته حزب كمونيست انقلابي امريكا به انقلاب در امريكا و جنبش كمونيستي بين المللي و موارد مثبت موجود در " سنتز هاي نوين اواكيان " و كلا موارد مثبت در متون هر دوسند جديد حزب مذكور تلقي گردد. اما متاسفانه راهي را كه حزب كمونيست انقلابي امريكا در مسير رسيدن به خط موجود فعلي پيموده است، شبيه به همان طرقي است كه قبلا حزب كمونيست پيرو در راه رسيدن به " انديشه گونزالو " و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) در مسير رسيدن به " راه پاراچاندا " پيموده بودند. هر دوحزب مذكور با تكيه بر خدمات تئوريكي و پراتيكي معين و قابل قدر و مخلوط كردن آنها با فرمولبندي هاي نادرست، ادعاي غير اصولي و ميان تهي تكامل كيفي ايدئولوژيك به مرحله بالاتر را مطرح كردند و انقلابات و جنگ خلق هاي هر دو كشور را به طرف انحراف و شكست سوق دادند.
حزب كمونيست انقلابي امريكا نيز از يكجانب در ارزش گزاري هاي خدمات شايسته و قابل قدرش خيلي بيش از حد غلو مي نمايد و از جانب ديگر فرمولبندي هاي اساسا غلط ونادرستي را با آنها مخلوط كرده و بنام خط تكامل يافته نوين مطرح مي نمايد. اما متاسفانه پيشروي حزب كمونيست انقلابي امريكا در اين مسير انحرافي خيلي عميق تر و گسترده تر از موارد حزب كمونيست پيرو و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) است. اين حزب اساسا در يك مسير انحرافي پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي قرار گرفته است و در اين مسير نه به تكامل ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم  به مرحله بالا تر بلكه به حذف كلي آن كمر بسته است. 
بنابرين، وظيفه اساسي مبارزاتي فعلي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در رابطه با خط مطرح شده مورد بحث، مبارزه عليه استقامت استراتژيك پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، پاسيفيستي – " اومانيستي " و برتري طلبانه غير انترناسيوناليستي آن است.
پيشبرد اين مبارزه مستلزم طرح مباحث تفصيلي زيادي است كه بايد در آينده توسط حزب پيش برده شود. ما بايد درين مبارزه، درسگيري از تجارب موارد مربوط به حزب كمونيست پيرو و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) را عميقا و دايما بخاطر داشته باشيم. بي اهميت انگاشتن نظري و عملي اين مبارزه، سهل انگاري در مورد آن و يا برخورد خوشبينانه مبتني بر ساده لوحي در پوشش رفاقت انترناسيوناليستي كمونيستي نسبت به آن، نه اصولي است و نه هم مفيديت دراز مدت در بر خواهد داشت.

كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
اول سنبله 1388

حزب كمونيست ايران ( م ل م ) هم به بيراهه پسا م ل م افتاد

مقدمه:
ايراني سازي پسا ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم امريكايي:
سند جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) كه تحت عنوان" كمونيزم بر سر دو راهي: پژمردگي يا شكوفايي – خطاب به همه كمونيست هاي ايران "، منتشر شده است، يك نوع ايراني سازي خط پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا ( آر سي پي ) است و تمام مختصات اساسي آن خط را با خود حمل مي نمايد. البته در موارد معيني اين سند صريح تر و بي پرده تر از بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا حرف مي زند و در مواردي هم مجمل تر و درهم و بر هم تر از آن اسناد.
آنچه سند متذكره به آن مي پردازد، اساسا يك موضوع و مبحث بين المللي است و بايد به مثابه يك مبحث بين المللي و در مباحثه با جنبش بين المللي كمونيستي مطرح شود و نه صرفا به مثابه خطابي به « همه كمونيست هاي ايران ».
بطور مشخص، حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) سال هاي سال يكي از اعضاي مهم " جنبش انقلابي انترناسيوناليستي " بوده و منسوبين آن در پهلوي منسوبين يكي دو حزب ديگر، نقش كليدي در پيشبرد كار هاي كميته رهبري كننده اين جنبش بر عهده داشته است. به همين جهت لازم بود كه كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) مباحثه مطرح شده در سند جديدش را قبل از همه در خطاب به منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، منجمله حزب ما ( حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان ) و آنهم بصورت دروني مطرح مي كرد و نه در خطاب به « همه كمونيست هاي ايران » و در يك اقدام بي مقدمه علني.
متن سند نشان مي دهد كه منظور حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) از عبارت « همه كمونيست هاي ايران » چه كساني هستند. اينها شامل بقاياي دسته هاي مختلف چريك ها، دسته هاي مختلف كمونيست هاي كارگري، تيپ هاي مختلف پيروان رويزيونيزم روسي، چيني و خوجه يي، گروپ هايي چون كومله، رنجبران، توفان و غيره و منسوبين خود حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست )، يعني همه مدعيان كمونيزم در ايران، صرفنظر از دروغين بودن يا راستين بودن ادعاهاي شان، هستند.
اولا: اينكه سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، در يك مبحث بين المللي، صرفا " همه كمونيست هاي ايران " را مورد خطاب قرار مي دهد، قبل از هر چيزي به اين معنا است كه اين سند كار خطاب به همه كمونيست هاي جهان را با انتشار مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا در سطح بين المللي پايان يافته تلقي مي نمايد. اينگونه برخورد، جز تائيد كامل دنباله روانه از مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا و نداشتن هيچگونه ملاحظه و تبصره اي بر متن آن، معنا و مفهوم ديگري نمي تواند داشته باشد.
ثانيا: اين ايراني بازي انحلال طلبانه ايديولوژيك – سياسي – تشكيلاتي، يك تعهد شكني ايديولوژيك – سياسي – تشكيلاتي در قبال كل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و يكايك اعضاي آن، به شمول حزب ما، و يك گام مهم قهقرايي در مسير منحل ساختن كامل ايديولوژيك – سياسي – تشكيلاتي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي است. به همين جهت است كه سند، تعلق حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست ) به جنبش انقلابي انترناسيوناليستي  و كل جنبش ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي را يك تعلق تاريخي و نه يك تعلق نقدا موجود مي داند و مي گويد:
« اين حزب ... تاريخا به جنبش ماركسيست – لنينيست – مائوئيستي ( بطور مشخص جنبش انقلابي انترناسيوناليستي – ريم ) تعلق داشته ... »
ثالثا: عليرغم تمام ادعاهاي انترناسيوناليستي اي كه در سند مطرح مي شود، تمركز كار آن روي اعتلا و شگوفايي جنبش كمونيستي بين المللي و جنبش كمونيستي منطقه نيست، بلكه در پي « طلايه دار » شدن « كمونيست هاي ايران » در به اصطلاح « موج دوم انقلاب پرولتري » است و به همين جهت همان ها را مورد خطاب قرار مي دهد و مي گويد:
« اين يك شانس تاريخي است كه كمونيست هاي ايران بتوانند با تكيه به اوضاع عيني مساعد طلايه دار موج دوم
انقلاب پرولتري شوند.»
رگه هاي محدود نگري ناسيوناليستي ايراني، در اين بلند پروازي ايراني به وضوح نمايان است. همين امر يكي از دلايلي است كه مثلا حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان، همانند سائر اعضاي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، كلا نا ديده گرفته مي شود و مدعيان دروغين رنگارنگ ايراني كمونيزم، از پيروان رويزيونيزم روسي، چيني و خوجه يي گرفته تا كمونيست هاي كارگري، مورد خطاب قرار مي گيرند.
اين محدود نگري ايراني يك جنبه ديگر نيز دارد. با تاسف، جريانات اصلي در آنچه جنبش كمونيستي ايران ناميده مي شود، توده ايزم و فدائيزم و سائر جريانات انحرافي بوده و هست و نه مائوئيزم. بر خلاف آنچه مثلا در افغانستان، تركيه يا هند مشاهده مي شود، جنبش مائوئيستي در ايران يك جريان اصلي در ميان مدعيان رنگارنگ كمونيزم در ايران نبوده و نيست و به دليل ضعف و محدوديت تاريخي و اجتماعي خود مداوما توسط دسته هاي مختلف فدايي و اخيرا كمونيست هاي كارگري ناديده گرفته شده و مي شود.
ايراني بازي سند جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، نوعي تمكين در برابر اين كمتر بيني است، تمكيني كه از فيصله هاي پولينوم سوم كميته مركزي اين حزب در سال 1385، در قالب سندي بنام " نو سازي جنبش كمونيستي " آغاز گرديد و اينك بيشتر از پيش تئوريزه شده است. ما همان وقت در يك بحث درون جنبشي با حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست )، گفتيم كه طرح مندرج در سند متذكره مبارزه عليه انحرافات مدعيان دروغين كمونيزم در ايران را به سوي تعطيل رهنمون مي شود و پافشاري روي تطبيق آن، خود حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) را بطور روز افزون به تمكين بيشتر در قبال آنها سوق مي دهد.
تمكين رونما شده در سند جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) در قبال كمونيست هاي دروغين ايراني، كليت آنچه را كه بنام جنبش كمونيستي ايران ناميده مي شود، بيشتر از پيش بطرف انحراف و بيراهه سوق مي دهد و بطور مشخص باعث نابودي كوتاه مدت يا ميان مدت و يا حد اقل ضعف و ناتواني بيشتر از پيش مائوئيست هاي ايران خواهد گرديد.
مطالب مندرج در سند " كمونيزم بر سر دو راهي – خطاب به همه كمونيست هاي ايران " را از زواياي مختلفي مي توان به بحث گرفت. اما ما در سطور حاضر، بحث مختصر فعلي خود را روي دو موضوعي كه به نظر ما لب و لباب خط پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي اين سند را تشكيل مي دهد، محدود مي نماييم: يكي نفي كلي چارچوبه تئوريك و فكري ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و ديگري هم مطلق انديشي در مورد نقش تئوري. بر علاوه، چار چوبه كلي طرح حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در قبال سوالات تئوريكي و پراتيكي مطروحه در جنبش كمونيستي بين المللي و بطور مشخص جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، تحت عنوان " چه بايد كرد؟ "، در اخير اين سطور، مختصرا بيان مي گردد.

نفي كلي چار چوبه تئوريك و فكري ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم:   
در سند پولينوم چهارم كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان كه تحت عنوان " مواضع ما در قبال خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا منتشر شده است، در مورد خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا گفته شده است كه اين خط، به لحاظ استقامت استراتژيك خود يك خط پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي است. اين استقامت، با خارج شدن از چوكات ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم، گويا چوكات فكري – سياسي جديدي را مطرح مي نمايد كه شكل گيري آن با سنتز هاي نوين باب اواكيان آغاز گرديده است.
سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، اين استقامت استراتژيك خارج شدن از چوكات ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم را صريح تر و بي پرده تر از حزب كمونيست انقلابي امريكا مطرح مي نمايد. به مطالب ذيل در متن سند توجه نماييم:
« به لحاظ عيني موج اول انقلاب پرولتري به پايان رسيده است. موجي كه با انتشار مانيفيست كمونيست توسط ماركس و انگلس آغاز شد؛ با نقاط عطف مهمي چون كمون پاريس، انقلاب اكتبر و انقلاب چين – بخصوص انقلاب فرهنگي در چين – تكامل يافت و سر انجام در سال 1976 با از كف رفتن چين سوسياليستي پايان يافت. »
« پس منظر بحران كنوني شكست بزرگي است كه جنبش كمونيستي با از دست دادن حاكميت پرولتاريا نخست در شوروي و سپس در چين پس از مرگ مائو در سال 1976 تجربه كرد. بحران جنبش كمونيستي پس از فروپاشي بلوك شرق و گسترش كارزار ضد كمونيستي بدون وقفه بورژوازي در سطح بين المللي تشديد شد. اين بحران خود نشانه قطعي پايان يافتن يك دوره و آغاز دوره جديد است. »
« پيشروي دوره اول مرهون چار چوبه تئوريكي بود كه ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چار چوبه تئوريكي نويني است كه بر پايه جمعبندي نقادانه از دستاورد ها و كمبود هاي تئوريكي و پراتيكي دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جديدي كه در پيش است تكرار دوره قبل نبوده و نمي تواند بر مبناي سابق به پيش رود. »
چرا ما استقامت استراتژيك خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا را پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي مي دانيم؟ به دليل اينكه اين خط سنتز هاي باب اواكيان را از لحاظ تئوريك آغاز مرحله جديد خروج از چوكات، مبنا و اساس ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم مي داند و در پي طرح يك چوكات، مبنا و اساس تئوريك جديد غير از ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم است. به عبارت ديگر اين استقامت استراتژيك در پي تكيه بر چارچوبه تئوريكي كه « ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت » و در پي تكامل آن به مرحله بالا تر نيست، بلكه كل اين چارچوبه را رد مي نمايد و خواهان ايجاد يك چارچوبه جديد است.
اين استقامت استراتژيك در سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، بصورت خيلي برهنه و واضح بيان گرديده است. قسمت اخير مطالب نقل شده در فوق از سند متذكره را يكبار ديگر درينجا نقل مي نمائيم تا موضوع مورد بحث روشن تر و واضح تر خود را نشان دهد:
« پيشروي دوره اول مرهون چار چوبه تئوريكي بود كه ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چار چوبه تئوريكي نويني است كه بر پايه جمعبندي نقادانه از دستاورد ها و كمبود هاي تئوريكي و پراتيكي دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جديدي كه در پيش است تكرار دوره قبل نبوده و نمي تواند بر مبناي سابق به پيش رود. »
درينجا حذف كل چار چوبه تئوريك ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي و جاگزين ساختن چارچوبه تئوريك جديد بجاي آن مدنظر است. به عبارت ديگر تنها حذف مائوئيزم و انقلاب چين و انقلاب فرهنگي چين و همچنان حذف لنينيزم و انقلاب شوروي مد نظر نمي باشد، بلكه ماركسيزم نيز آماج قرار مي گيرد، كاري كه حتي منصور حكمت و كمونيزم كارگري تا حال جرئت نكرده اند به آن دست يازند.
بحث روي مطالب نقل شده از سند را از سر پي مي گيريم:
اولا: كل دوران مبارزات زمان ماركس و لنين و مائو را به مثابه يك موج انقلابي ( موج اول انقلاب پرولتري ) به تصوير در آوردن نادرست و غير اصولي است.
پيدايش نظام سرمايه داري و بافت طبقاتي اين نظام و مبارزات طبقاتي در آن، مبناي عيني پيدايش ماركسيزم بود. سرمايه داري زمان ماركس، سرمايه داري رقابت آزاد بود. تكامل نظام سرمايه داري به مرحله امپرياليزم و بافت ها و مبارزات طبقاتي جديد ناشي از اين تحولات نظام سرمايه داري، زمينه سازعيني تكامل ماركسيزم به ماركسيزم – لنينيزم گرديد. گسترش انقلاب پرولتري به كشور هاي تحت سلطه امپرياليزم و مهم تر از آن، شكست انقلاب در شوروي و مبارزه براي جلوگيري از احياي سرمايه داري در چين انقلابي، زمينه عيني تكامل ماركسيزم – لنينيزم به ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم را فراهم نمود.
مرتبط با همين زمينه هاي عيني، تا حال سه مرحله تكامل در كمونيزم علمي وجود دارد، يعني: 1 -  مرحله ماركسيزم، 2 – مرحله ماركسيزم – لنينيزم و 3 -  مرحله ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم.
نقاط عطف چهارگانه انقلاب پرولتري در دوران ماركس و لنين و مائو عبارت اند از: كمون پاريس ( 1871 )، انقلاب اكتوبر ( 1917 )، انقلاب چين ( 1949 ) و انقلاب فرهنگي چين ( اواسط دهه 60 قرن گذشته ). فاصله زماني ميان كمون پاريس و انقلاب اكتوبر 46 سال است. فاصله زماني ميان انقلاب اكتوبر و انقلاب چين 32 سال است. فاصله زماني ميان انقلاب چين و انقلاب فرهنگي چين تقريبا يك و نيم دهه است.
بنابرين، نه مبناي عيني اي براي به تصور در آوردن كل دوران ماركس و لنين و مائو به مثابه يك موج انقلابي ( موج اول انقلاب پرولتري ) وجود دارد و نه هم اصوليت هاي ذهني اي.
ثانيا: امواج انقلابات پرولتري آغاز شده از  زمان ماركس – آنطوري كه سند مي گويد از زمان انتشار مانيفيست كمونيست توسط ماركس و انگلس – نه به لحاظ عيني به پايان رسيده است و نه هم به لحاظ ذهني و تئوريك.
نظام اجتماعي – اقتصادي مورد نقد و چلنج چار چوبه تئوريك بنيانگذاشته شده توسط ماركس و تكامل داده شده توسط لنين و مائو يعني نظام سرمايه داري، عليرغم تحولات عظيمي كه در آن رخداده است، كماكان وجود دارد و بنياد و اساس آن عينيتا موجود است. طبقه كارگر به مثابه طبقه نيازمند مبدل شدن از طبقه اي در خود به طبقه اي براي خود نيز عليرغم تحولات و تغييراتي كه بخود ديده است، اساسا وجود دارد. سرمايه داري امپرياليستي كماكان وجود دارد و ما نه با مرحله بعد از سرمايه داري و حتي نه با مرحله مابعد امپرياليستي اي چون اولترا امپرياليزم در خود نظام سرمايه داري مواجه هستيم.
از لحاظ وجود قدرت سياسي پرولتري نيز امواج انقلابات پرولتري آغاز شده از زمان ماركس، پس از شكست انقلاب در چين، گر چه وسيعا و عميقا تضعيف گرديدند، اما كاملا پايان نيافتند. در دهه هفتاد جنبش توده يي و مسلحانه ناگزالباري در هند، مبارزات مسلحانه كمونيست هاي فليپين و مبارزات مسلحانه كمونيست هاي ترك و در اوايل دهه هشتاد جنگ خلق در پيرو و در دهه نود جنگ خلق در نيپال براه افتادند كه هر يكي از آنها، عليرغم شكست ها و يا فرود و فراز هاي مبارزاتي بعدي، به فراخور قوت و توان و دوام شان قادر به ايجاد قدرت سياسي انقلابي پرولتري، در سطوح و درجات گوناگون، در مناطق وسيعي از كشورهاي مربوطه شان گشتند. چنانچه از ديد غرب مدارانه و بي اهميت تلقي كردن مبارزات توده هاي كشور هاي تحت سلطه به موضوع نگاه نكنيم، هر يكي از اين مبارزات تحت رهبري نيروهاي ماركسيست – لنينيست - مائوئيست، چه از لحاظ دوام خود و چه از لحاظ گسترش خود حد اقل قابل مقايسه با كمون پاريس، يعني قدرت سياسي انقلابي پرولتري در يك شهر و آنهم تحت رهبري انارشيست ها، بوده و روي زندگي و ذهنيت توده ها و همچنان روي انقلابيون جهان و دشمنان انقلاب تاثيرات باالفعل مهمي بر جاي گذاشته اند و كماكان بر جاي مي گذارند.
جنگ خلق در هند هم اكنون وجود دارد و عليرغم فرود و فراز هاي عملي و نظري خود، گسترش مي يابد. در فليپين نيز مبارزات مسلحانه كمونيست ها كماكان ادامه دارد. سند، اين مبارزات و سائر مبارزات را به طعنه مبارزات انقلابي مقاومت جويانه كمونيست ها مي خواند. باشد! در شرايطي كه پيشروي هاي گسترده و سريع در اطراف و اكناف جهان ممكن و ميسر نيست، دوام و بقاي مبارزات " مقاومت جويانه " كاملا ضروري و مهم است.
سند بجاي اينكه اين مبارزات را حمايت نمايد و براي آنها تبليغ نمايد، آنها را دست كم مي گيرد. اين دست كم گرفتن، باطنا نوعي تلاش غير مستقيم براي تعطيل اين مبارزات " مقاومت جويانه " و فراخوان دادن به همه براي مصروف شدن به كار تماشاگرانه ايجاد " چار چوبه تئوريكي نوين " است. اين خود محوري پاسيفيستي براي كمونيست هاي تمامي كشور ها، به ويژه كمونيست هاي ايران و منطقه، منجمله كمونيست هاي افغانستان، به شدت زيان آور و فلج كننده است و بايد با اصوليت و قاطعيت عليه آن مبارزه شود.
اگر موضوع مورد بحث را از لحاظ فاصله هاي زماني ميان نقاط عطف انقلابي مورد توجه قرار دهيم، تصوير ذيل را به دست مي آوريم:
فاصله زماني ميان كمون پاريس و انقلاب اكتوبر 46 سال است. اما فاصله زماني ميان شكست انقلاب در چين ( 1976 ) و آغاز جنگ خلق در پيرو ( 1980 ) صرفا چهار سال است، آنهم در حاليكه ميان شكست انقلاب در چين و آغاز جنگ خلق در فليپين در واقع فاصله اي وجود ندارد و خيزش عظيم ناگزالباري در هند، كه در واقع تا كنون ادامه يافته است، قبل از آن شكست سر بلند كرده بود. وقتي جنگ خلق در نيپال براه افتاد ( 1996 )، جنگ خلق در پيرو، عليرغم افول خطرناك، كماكان در سطح معيني ادامه داشت. از زمان نهايي شدن شكست جنگ خلق در نيپال، يا تقريبا نهايي شدن آن، صرفا مدت چهار سال مي گذرد، در حاليكه در طي اين مدت جنگ خلق در هند وسيعا گسترش يافته و اينك به خطر امنيتي عمده براي دولت ارتجاعي هند مبدل گرديده است.
در كجاي اين تصوير پايان يافتن كامل امواج انقلابات پرولتري در جهان به نظر مي رسد؟
حزب كمونيست انقلابي امريكا و اينك به دنبال آن حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، مراسم سوگواري مرگ دروغين جنبش كمونيستي ( ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي ) را بر پا كرده اند تا به خيال خود شان طرحات به اصطلاح نوين شان را تحت عناوين " سنتز هاي نوين " و " چار چوبه تئوريك نوين " جا بيندازند. اما كساني كه بخواهند چاه آب آشاميدني شان را با سنگ و گل مسدود نمايند، قبل از همه خود تشنه مي مانند و مي ميرند. در آينده نزديك خواهند ديد. اواكيان نمي تواند با لگد مال كردن مقبره هاي ماركس و لنين و مائو براي خود حيثيت كمايي نمايد و به عنوان ماركس " موج نوين انقلاب كمونيستي " بر آمد نمايد.
شكي نيست كه چارچوبه تئوريك ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، نياز مند تكامل و انكشاف بيشتر و بيشتر است. اما بايد متوجه بود كه منظور ما از اين چارچوبه تئوريك چيست؟ اين چار چوبه تئوريك مجموعه عددي آثار تئوريك و جمعبندي هاي تئوريك كارنامه هاي پراتيكي ماركس و لنين و مائوتسه دون نيست و نمي تواند باشد. برعلاوه بايد متوجه بود كه ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم يك كليت ارگانيك است و هر يكي از مراحل تكامل آن فقط در چار چوب اين كليت معنا و مفهوم حقيقي خود را بيان مي نمايد. به عبارت ديگر، ماركسيزم زمان ماركسيزم تنها با ماركسيزم زمان ماركسيزم – لنينيزم كاملا يك چيز نيست و يك تفاوت كيفي قسمي ميان آنها وجود دارد. لنينيزم در قدم اول و عمدتا تداوم ماركسيزم را در بر دارد، اما در قدم دوم و بصورت غير عمده گسست هاي علمي درست از آن را و انكشاف بيشتر علم و ايديولوژي انقلابي پرولتري را نيز شامل مي گردد.
مثلا به ميان آمدن تئوري امپرياليزم توسط لنين، باعث انكشاف بيشتر علم و ايديولوژي انقلابي پرولتري در شرايط نوين تكامل سرمايه داري به مرحله امپرياليزم گرديد. همچنان به ميان آمدن تئوري رشد ناموزون سرمايه داري امپرياليستي و پيدايش حلقات ضعيف در جهان امپرياليستي، باعث گسست از تئوري ماركسيستي انقلاب همزمان در چند كشور سرمايه داري پيشرفته گرديد و امكان پيروزي انقلاب در يك كشور را ، كه به مثابه حلقه ضعيف امپرياليزم تبارز نمايد، به ميان آورد. بنابرين تئوري انقلاب همزمان در چند كشور سرمايه داري پيشرفته در چارچوبه تئوريك ماركسيزم – لنينيزم وجود ندارد.
به همين ترتيب مي توانيم با يك مثال برجسته تفاوت كيفي ميان ماركسيزم – لنينيزم زمان ماركسيزم – لنينيزم بدون مائوئيزم را با ماركسيزم – لنينيزم زمان ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم روشن نماييم. در ماركسيزم – لنينيزم بدون مائوئيزم، قانون نفي در نفي و همچنان قانون تبديل تكامل كمي به تكامل كيفي، در پهلوي قانون تضاد، قوانين اساسي دياليكتيك ماترياليستي را تشكيل مي دهند. مائوتسه دون قانون نفي در نفي را از اساس رد نمود و همچنان نشان داد كه قانون تبديل تكامل كمي به تكامل كيفي جلوه اي از قانون تضاد است و نه يك قانون جداگانه در پهلوي آن و به اين ترتيب قانون تضاد را به مثابه يگانه قانون اساسي دياليكتيك ماترياليستي اعلام كرد. به همين سبب دياليكتيك ماترياليستي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، داراي سه قانون اساسي نيست و اين سه قطبيگري در آن وجود ندارد، بلكه صرفا يك قانون اساسي دارد.       
تا آنجائيكه به تكاملات اين چارچوبه توسط مائوتسه دون مربوط مي شود، جمعبندي خود حزب كمونيست چين از آن در كنگره نهم آن حزب در سال 1969، يعني در جريان انقلاب فرهنگي چين و چند سال بعد از آغاز آن، تحت نام ماركسيزم – لنينيزم – انديشه مائوتسه دون، صورت گرفت. جمعبندي كنگره نهم حزب كمونيست چين از خدمات مائوتسه دون به علم و ايديولوژي انقلابي پرولتري، يك زاييده لين پيائوئيستي ( تئوري عصر زوال امپرياليزم ) را در بر داشت و اين زاييده در كنگره دهم آن حزب به دور انداخته شد.
جمع بست خدمات مائوتسه دون به علم و ايديولوژي انقلابي پرولتري تحت نام مائوئيزم، از زمان آغاز آن در سال 1980 توسط حزب كمونيست پيرو، كه در سال هاي بعد توسط احزاب و سازمان هاي ديگري دنبال گرديد، تا زمان تصويب بين المللي آن در نشست گسترده جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در اواخر سال 1993، يك پروسه زماني تقريبا چهارده ساله را در بر گرفت. يك مقايسه اجمالي ميان مبحث " انديشه مائوتسه دون " در مجموعه مصوبات كنگره نهم حزب كمونيست چين و مبحث " مائوئيزم " در سند تصويب شده در نشست گسترده جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در سال 1993 تحت نام " زنده باد ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم "، تفاوت كيفي ميان اين دو و وضعيت كيفي متكامل تر دومي نسبت به اولي را بخوبي نشان مي دهد.
در هر حال، منظور ما ( منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي ) بطور كلي از مائوئيزم و ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم همان است كه در سند " زنده باد ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم " بيان گرديده است. نقد سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م )  از  چارچوبه تئوريك ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم، بايد بطور مشخص نقد از چارچوبه تئوريك مطرح شده در سند متذكره مي بود و نه نقد از چارچوبه تئوريك ماركسيزم يا لنينيزم يا مائوئيزم به اصطلاح واقعي.
بطور مشخص " مائوئيزم " را در نظر مي گيريم. براي ما چارچوبه تئوريك مائوئيزم نه تنها در بر گيرنده آن جوانبي از " مائوئيزم واقعي " نبوده و نيست كه سند از آن ها نام گرفته است، بلكه بطور مثال تئوري عصر زوال امپرياليزم، جانشين سازي لين پيائوئيستي قبل از مرگ رهبر و موضعگيري و برخورد آغشته به شوونيزم هان، در مورد حق ملل در تعيين سرنوشت شان در كشور چند مليتي چين، توسط حزب كمونيست چين و دولت چين در زمان مائوتسه دون را نيز در بر نمي گيرد.
اما از آنجائيكه طرف مباحثه در سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، كمونيست ها و به اصطلاح كمونيست هاي رنگارنگ ايراني است و نه اعضا و منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در جهان، چارچوبه تئوريك مائوئيستي مورد بحث در آن، چار چوبه تئوريك مطرح شده در سند " زنده باد ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم " نيست، بلكه چارچوبه تئوريك به اصطلاح مائوئيزم واقعي است. اين نوع برخورد، خواسته يا نا خواسته نوعي بد خواهي در مورد مائوئيزم و سپر انداختن در مقابل ضد مائوئيست ها را در بر دارد.      
سند در جايي از متن خود مي گويد كه:
« خطا ها يا كمبود هاي واقعي در نظرات و روش هاي رهبران كمونيزم از ماركس تا مائو علت شكست نخستين تلاش هاي انقلاب كمونيستي -  در برابر قدرت گسترده بورژوازي در سطح بين المللي – نبودند اما به شرايط اين شكست ها ياري رساندند. »
به نظر ميرسد كه كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست ) به لكنت افتاده باشد. آيا بهتر نبود، مطلب بيان شده در فوق بصورت ذيل فرمولبندي مي گرديد:
« خطا ها يا كمبود هاي واقعي در نظرات و روش هاي رهبران كمونيزم از ماركس تا مائو علت ‌[ اساسي ] شكست نخستين تلاش هاي انقلاب كمونيستي – در برابر قدرت گسترده بورژوازي در سطح بين المللي – نبودند، اما به شرايط اين شكست ها ياري رساندند [ ولذا يكي از علل غير اساسي اين شكست ها محسوب مي شوند. ] »
اما با تاسف بايد گفت كه فراخوان سند – همانند فراخوان مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا – در مورد ضرورت قالب ريزي يك چوكات تئوريك نوين پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، هيچ معنا و مفهوم ديگري نمي تواند در بر داشته باشد جز پايان يافته اعلام كردن نقش انقلابي چار چوبه تئوريك ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم بطور كلي، يعني خطا ها يا كمبود هاي اين چارچوبه را علت اساسي شكست هاي گذشته و كنوني جنبش كمونيستي بين المللي دانستن.
تداوم امواج انقلابات كمونيستي آغاز شده از زمان ماركس و ادامه يافته در زمان لنين و مائو و پس از آن از لحاظ تئوريك، به اين معنا است كه چارچوبه تئوريك ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي بطور عمده كاربرد دارد و بايد بطور محكمي به دست گرفته شود. ولي در عين حال نياز، و يقينا نياز جدي، به تكامل بيشتر آن نيز موجود است و جنبش كمونيستي بين المللي بايد به طريقه درست و اصولي اين نياز را بر آورده نمايد.     
ثالثا: بحران همانند هر پديده ديگر يك امر مشروط و نسبي است. درين شكي وجود ندارد كه در مقايسه با دوران موجوديت سوسياليزم در شوروي و چين، فعلا جنبش بين المللي كمونيستي دچار يك بحران عميق و گسترده است. تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و  مبارزات پر فراز و نشيب بيست و پنج ساله گذشته آن، تلاشي بود از سوي نيروهاي ماركسيست – لنينيست – مائوئيست جهان براي پاسخگويي به بحراني كه متعاقب شكست انقلاب در چين دامنگير جنبش بين المللي كمونيستي گرديد. اين جنبش پس از بروز نشيب مبارزاتي در پيرو به وضعيت بدي افتاد، ولي فراز مبارزاتي در نيپال اوج ديگري به مبارزات آن داد. اما متاسفانه پس از منحرف شدن انقلاب نيپال و بي نتيجه ماندن مبارزات دروني پر پيچ و خم عليه اين انحراف، اوج مبارزاتي ديگري براي اين جنبش فرا نرسيد، بلكه بر عكس با بروز پسا ماركسيزم- لنينيزم - مائوئيزم امريكايي و اينك با بروز شكل ايراني آن، جنبش انقلابي انترناسيوناليستي بيشتر از پيش و به نحو عميق تر و گسترده تري در سراشيب افول مبارزاتي قرار گرفته است. بدون مبارزه اصولي، قاطع و پيشرونده عليه اين انحراف، پيشبرد مبارزات موفقيت آميز براي فايق آمدن بر بحراني كه فعلا دامن جنبش انقلابي انترناسيوناليستي را گرفته است، ممكن و ميسر نيست
بهر حال، وجود بحران در جنبش بين المللي كمونيستي، به نسبت زمان موجوديت چين انقلابي، يك امر مسلم و روشن است. اما اين بحران نمي تواند – و نبايد – نشانه قطعي پايان يافتن امواج انقلابات پرولتري آغاز يافته از زمان ماركس و تداوم يافته در زمان لنين و مائو و بعد از آن تلقي گردد. اين امواج كماكان موجود هستند و پايان يافته تلقي كردن آن ها، گفتار عاميانه معروف " فاتحه قبل از مرگ " را در ذهن تداعي مي نمايد. اساسا بحراني شدن وضعيت هر پديده اي دال بر پايان يافتن آن پديده نيست، بلكه دال بر موجوديت خطر باالفعل در جهت نابودي آن است. مثلا بحران گسترده در نظام سرمايه داري امپرياليستي جهاني، نمي تواند – و نبايد – دليل قاطع – و حتي دليل غير قاطع – مرگ باالفعل اين نظام تلقي گردد.      
اگر وضعيت فعلي جنبش انقلابي انترناسيوناليستي را بطور مشخص در نظر بگيريم، مي بينيم كه اين جنبش، نسبت به زمان جنگ خلق در پيرو و نيپال، دچار بحران است. اما اين بحران را نبايد به مفهوم پايان قطعي كار اين جنبش تلقي كرد. هنوز هم زمينه ها و امكانات زيادي براي باز سازي و فعال سازي مجدد اين جنبش، و صد البته با تكيه روي اصوليت ها و برخورد نقادانه به كمبود ها، ضعف ها و انحرافات تبارز يافته در آن، وجود دارد و حزب ما، در پهلوي سائر منسوبين متعهد و وفادار به خط جنبش انقلابي انترناسيوناليستي وظيفه خود مي داند كه درين راستا تلاش نمايد.
پسا ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم علم شده از سوي حزب كمونيست انقلابي امريكا و كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست ) عميق ترين و گسترده ترين انحراف تبارز يافته در جنبش انقلابي انترناسيونالستي از لحاظ ابعاد تئوريك خود است. اين انحراف بسي خطرناك تر از انحراف در نيپال و انحراف قبلي در پيرو است. به همين جهت ما فكر مي كنيم كه در چهار چوب مبارزه عليه انحرافات تبارز يافته در ميان منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، مبارزه عليه اين انحراف پسا ماركسيستي -  لنينيستي – مائوئيستي، وظيفه عمده مبارزاتي كنوني را مي سازد. 
رابعا: نكته اساسي مورد مجادله ما در خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و اينك در خط مطرح شده در سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، طرح چارچوبه تئوريكي نوين غير از چارچوبه تئوريك ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و نفي كامل مبناي تئوريك آن تحت عنوان « مبناي سابق نا كار آمد » است. يكبار ديگر قسمت اخير مطلب نقل شده از سند را درينجا نقل مي كنيم:    
« پيشروي دوره اول مرهون چار چوبه تئوريكي بود كه ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چار چوبه تئوريكي نويني است كه بر پايه جمعبندي نقادانه از دستاورد ها و كمبود هاي تئوريكي و پراتيكي دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جديدي كه در پيش است تكرار دوره قبل نبوده و نمي تواند بر مبناي سابق به پيش رود. »
درينجا به روشني مشاهده مي شود كه منظور سند از « چار چوبه تئوريك نوين »، تكامل
چارچوبه تئوريك ماركسيزم – لنينزم – مائوئيزم به يك مرحله ديگر، آنگونه كه تا حال
مراحل مختلف تكامل خود را طي كرده، نيست؛ بلكه نفي و رد كل مبنا و اساس آن تحت عنوان « مبناي سابق » و طرح مدعاي « چارچوبه تئوريك نوين » با مبنا و اساس كلا كيفي نوين است. طبق اين ادعا، دوره ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم به سر رسيده و در « دوره جديد » ديگر از اساس و مبنا كار كرد ندارد. اين موضوع به گونه هاي مختلف در قسمت هاي ديگر سند نيز بيان گرديده است، به جمله ذيل در قسمت ديگري از متن سند توجه كنيم:
« بر پايه جمعبندي نقادانه از دوره اول انقلاب كمونيستي، ‌‌[ 1 ] هر آنچه غير علمي و نادرست بوده و ديگر با واقعيت عيني منطبق نيست، بايد بدور افگنده شوند؛ [ 2 ] دستاورد ها و درك هاي پايه اي صحيح در دست گرفته شوند؛ و همزمان همه اينها در چارچوبه جديد از نو قالب ريزي شوند. »
مسئله درست بر عكس ترتيب بندي اي است كه سند بيان مي نمايد. ما بايد اساسا و عمدتا با تكيه اصولي و استوار بر دستاورد ها و درك هاي پايه يي صحيح و علمي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، از هر آنچه كه در اين چارچوبه، غير علمي و نادرست باشد و يا با واقعيت هاي عيني كنوني منطبق نباشد، گسست نماييم و كل چار چوبه را بيشتر از پيش انكشاف دهيم.
دستاورد ها و درك هاي پايه يي صحيح ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، خاك و كلوخ تخريب بر آمده از يك ساختمان كهنه و فروريخته نيست كه پس از كوفتن و غربال كردن، بقايايش با خاك و گيل ديگري و با آب مخلوط گردد و خوب بهم زده شود و سپس در يك قالب جديد خشت زني انداخته شود و بصورت بخشي از يك خشت جديد در آيد. دستاورد ها و درك هاي پايه يي صحيح ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي اساس و بنياد تكيه گاهي انقلاب كموينستي را تشكيل مي دهند و بدون تكيه استوار بر اين مبنا و اساس، تكامل اصولي بيشتر علم انقلاب پرولتري ممكن و ميسر نيست.      
و اينك جمله ديگري از يك قسمت ديگر متن سند:
« ما نياز به سلاح فكري جديدي داريم كه تا واقعيت هاي جهان مادي و راه تغيير آنها را عميق تر، همه جانبه تر و صحيح تر توضيح دهد. پراتيك عظيم و انقلابي ساختمان سوسياليزم در قرن بيستم منبع رجوع غني براي چنين كاري فراهم كرده و جمعبندي نقادانه از آن به يك ضرورت تاريخي مبدل شده است. »
درينجا خيلي صريح و روشن نياز به يك سلاح فكري جديد، غير از  ماركسيزم – لنينيزم –
مائوئيزم، مطرح مي گردد و نه نياز به تكامل بيشتر سلاح فكري موجود. همچنان پراتيك عظيم و انقلابي ساختمان سوسياليزم در قرن بيستم صرفا « منبع رجوع غني براي چنين كاري » تلقي مي گردد و نه بخش و جزء جدايي ناپذيري از سلاح فكري كمونيستي مورد نياز كنوني؛ درست همانگونه كه در مبحث " سه منبع و سه جزء ماركسيزم »، فلسفه آلمان، اقتصاد سياسي انگلستان و سوسياليزم فرانسه، سه منبع سلاح فكري جديد يعني ماركسيزم در هر سه جزء فلسفه، اقتصاد سياسي و سوسياليزم علمي را تشكيل مي دهد.
سند در جاي ديگري از متن خود مي گويد:
« بدون تكيه به سنتز نوين – يعني بدون دستيابي به چارچوبه تئوريكي جديد از تئوري هاي كمونيستي – حل مسايل مربوط به انقلاب در جهان كنوني و مشخصا ايران ميسر نيست. »
درينجا بحث بر سر ناكافي بودن چار چوبه تئوريكي موجود براي حل مسايل انقلاب در جهان كنوني و مشخصا ايران و ضرورت تكامل بيشتر آن، نيست، بلكه بر سر ناكار آيي كامل آن است.
تا اينجا ما با استقامت استراتژيك سند از لحاظ فكري مواجه هستيم. همين استقامت استراتژيك در بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا، حذف ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم از  خود اين اسناد و سائر اسناد حزب مذكور را باعث گرديده است. حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست ) در قدم اول با حذف سه عكس ( ماركس، لنين و مائو ) از صفحه اول نشريه حقيقت در اين استقامت گام برداشت و سپس با حذف ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم از نوشته هاي جديد خود و نشر علني ترجمه فارسي " مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا " در  سايت انترنيتي و ارگان نشراتي خود و اينك با انتشار سند مورد بحث كنوني توسط كميته مركزي خود، در استقامت مذكور به " پيش روي " ادامه داده است. ولي عبارت " ماركسيست – لنينيست – مائوئيست " هنوز هم به دنبال نام حزب يدك كشيده مي شود، عبارتي كه ديگر معنا و مفهوم خود را از دست داده است. دير يا زود، اين عبارت تو خالي نيز مي تواند به دور افگنده شود، مگر اينكه استقامت فكري استراتژيك برگزيده شده توسط سند مردود شناخته شود و يكبار ديگر اين حزب روي خط ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي قرار گيرد.
اما همانگونه كه اسناد اساسي حزب كمونيست انقلابي امريكا، استقامت استراتژيك فكري پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي خود را با جهتگيري هاي تاكتيكي مبني بر ضرورت تكامل بيشتر ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم در هم مي آميزد، سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) نيز دست به اين كار مي زند. ما در مورد اين جهتگيري هاي تاكتيكي فكري در اسناد اساسي حزب كمونيست انقلابي امريكا گفتيم كه اين جهتگيري ها به منظور كم كردن از زنندگي غليظ استقامت استراتژيك پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي اين اسناد صورت گرفته است. اين گفته در مورد سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) نيز صادق است. به جملات ذيل از متن سند توجه كنيم:
« اگر كمونيست ها بر پايه جمعبندي نقادانه از تجارب مثبت و منفي موج قبلي انقلاب هاي پرولتري درك شان را بطور علمي نوسازي نكنند و چار چوبه تئوريكي ماركسيسم را تكامل ندهند و آن را به عمل در نياورند قادر نخواهند بود مردم را در سطح گسترده به درك صحيح از مشكلات جهان و راه حل انقلاب سوق دهند. »
« خطا ها يا كمبود هاي واقعي در نظرات و روش هاي رهبران كمونيزم از ماركس تا مائو علت شكست نخستين تلاش هاي انقلاب كمونيستي – در برابر قدرت گسترده بورژوازي در سطح بين المللي – نبودند اما به شرايط آن شكست ها ياري رساندند. »
« چار چوبه تئوريكي كه ماركس بنيان گذاشت و سپس لنين و مائو آن را تكامل دادند براي بيرون رفت از بحران كنوني جنبش كمونيستي و رهبري موج ديگري از انقلاب هاي
سوسياليستي براي تغيير جهان كافي نيست. »
مفهوم اين جمله با مفاهيمي چون " سلاح فكري جديد "، " نا كار آيي بنياد سابق " و غيره قابل مقايسه است.
« اين چار چوبه تئوريكي [ جديد ] هم در بر گيرنده تداوم بدنه علمي تئوري هاي ماركسيستي از زمان ماركس تا مائو است و هم گسست از آن »
مشكل بر سر موجوديت همزمان تداوم و گسست نيست، بلكه بر سر عمده بودن يكي از اين دو است. اگر تداوم عمده دانسته شود، چار چوبه تئوريكي مورد نياز عمدتا ادامه همان چارچوبه تئوريكي بنيانگذاشته توسط ماركس و تكامل داده شده توسط لنين و مائو است و نه عمدتا يك چار چوبه تئوريكي جديد. چار چوبه تئوريكي جديد صرفا وقتي عمدتا معنا و مفهوم پيدا مي نمايد كه گسست از ماركسيزم - لنينيزم – مائوئيزم نسبت به تداوم آن عمده گردد.      
« مصالح تجربي اين تكامل تئوريك توسط تجربه دو انقلاب سوسياليستي شوروي و چين بدست ما داده شده است. بدون واكاوي علمي اين تجربه و از اين رهگذر تكامل تئوري هاي كمونيستي در زمينه ها و جنبه هاي گوناگون از جمله فلسفه، مبارزه طبقاتي و اقتصاد سياسي ممكن نيست. واكاوي علمي به معناي آن است كه اول ببينيم آن تجربه به واقع دور از اتهامات بورژوازي بين المللي چه بود. دوم چرا شكست خوردند. تا چه حد دلايل شكست به محدوديت هاي تاريخي گام هاي اوليه پرولتاريا براي تغيير جهان مربوط بوده است ؛ تا چه حد به قدرت بورژوازي ربط داشته و تا چه حد به اشتباهات كمونيست ها و درك هاي غلط شان از روند تكاملي جامعه سوسياليستي و انقلاب جهاني ربط داشته است. »
« عدم استفاده از اين مصالح مانند آن خواهد بود كه بخواهيم چرخ را از نو اختراع كنيم. اين
در واقع چرخي است كه اختراع شده است . بايد آن را از حالت ابتدايي كه ديگر پاسخگوي معضلات كنوني جهان نيست در آورد تا بتوان حركت هاي بزرگ سازمان داد. »
استقامت استراتژيك پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي خط مانيفيست و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و اينك خط سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) در نامگذاري اين خط تحت عنوان " سنتز هاي نوين " نيز بخوبي نمايان است. " سنتز هاي نوين " يك " انديشه "، مثل انديشه گونزالو، يا يك " راه "، مثل راه پاراچندا، يا يك " ايزم "، مثلا اواكيانيزم، چيزي به مثابه دنباله و ادامه تكاملي ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم نيست، بلكه سنتز كلي و اساسي آن است، يعني يك چارچوب و سلاح فكري اساسا جديد پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي است. به همين جهت است كه ما آنرا خط عميقا و وسيعا انحرافي و گمراه كننده اي مي دانيم كه ژرفا و پهناي انحرافات آن بسي عميق تر و گسترده تر از خط انحرافي حزب كمونيست پيرو كه تحت نام " انديشه گونزالو " تبارز نمود و نيز بسي عميق تر و گسترده تر از خط انحرافي حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) كه تحت نام " راه پاراچندا " خود را نشان داد، است.
پديده هاي مختلف طبيعي، اجتماعي و فكري، از زمان پيدايش تا زمان مبدل شدن به يك پديده جديد ديگر، از مراحل مختلف تكاملي مي گذرند. اين مراحل مختلف تحول و تكامل را بطور كلي مي توان به دو مرحله تحولات و تكاملات كمي و تحول و تكامل كيفي تقسيم نمود. پروسه تبديل تحولات كمي به تحول كيفي، جلوه اي از قانون اساسي تحول و تكامل تمامي پديده ها ( قانون تضاد ) است. در اين پروسه، كميت و كيفيت و همچنان كيفيت و كميت وحدت اضداد را تشكيل مي دهند. در مرحله تحولات كمي، با وجودي كه تحولات كمي جنبه عمده تحولات در پديده را تشكيل مي دهند، تحولات كيفي قسمي نيز وجود دارند. همچنان در مرحله تحول كيفي، كه تحول كيفي جنبه عمده تحول پديده به يك پديده كيفيتا متفاوت ديگر را تشكيل مي دهد، تحول يا تحولات كمي قسمي نيز موجود است. به اين ترتيب در طول مرحله تحولات كمي، تحولات كيفي نيز انباشته مي شوند و همين تحولات كيفي به تدريج انباشته شده، در مرحله تحول كيفي پديده به جهش كيفي اي مبدل مي گردد كه باعث حل تضاد اساسي پديده و تبديل آن به يك پديده جديد مي گردد.
چار چوبه فكري بنيانگذاشته شده توسط ماركس نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اين سلاح فكري تا حال، علاوه از مرحله زمان خود ماركس و همچنان انگلس، از دو مرحله تحول و تكامل كمي ديگر يعني مراحل لنينيزم و مائوئيزم نيز گذشته است. درينجا منظور بي اهميت تلقي كردن كيفيت هاي نوين لنينيزم و مائوئيزم نيست. منظور آن است كه در ماركسيزم – لنينيزم، تداوم ماركسيزم در لنينيزم و كليت ماركسيزم – لنينيزم جنبه عمده تحول را مي سازد و گسست از ماركسيزم جنبه غير عمده تحول را. همچنان در ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم، تداوم ماركسيزم – لنينيزم در مائوئيزم و كليت ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم جنبه عمده تحول را مي سازد و گسست از ماركسيزم – لنينيزم جنبه غير عمده تحول را. به همين جهت است كه مراحل مختلف ماركسيزم، ماركسيزم – لنينيزم و ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم، اساسا مراحل مختلف تكامل يك سلاح فكري را مي سازد.
ما صرفا زماني از يك سلاح فكري جديد بجاي ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم مي توانيم صحبت نماييم كه اين سلاح فكري بعد از طي مراحل مختلف تحولات و تكاملات كمي خود به مرحله تحول و تكامل كيفي برسد و با سنتز شدن نهايي عمرش به پايان برسد و جايش را به سلاح فكري ديگري بدهد. فقط در چنين صورتي است كه " سنتز نوين " معنا و مفهوم اساسي خود را مي يابد. در غير آن، سنتز هاي قسمي در جريان تحولات و تكاملات كيفي قسمي، در مرحله تحولات و تكاملات عمدتا كمي، نمي تواند عنوان كلي " سنتز نوين " را كسب نمايد.
انتخاب عناويني چون " سنتز هاي نوين "، " سلاح فكري جديد " و " چارچوبه تئوريك
نوين " توسط حزب كمونيست انقلابي امريكا و كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست ) دقيقا بيان كننده اين موضوع است كه به نظر آنها ديگر ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم به مرحله نهايي تحول و تكامل كيفي خود رسيده و بايد با سنتز شدن نهايي، جاي خود را براي يك چار چوبه و سلاح فكري جديد خالي نمايد.
اما واقعيت از چه قرار است؟
" سنتز هاي نوين اواكيان " كه سر آغاز اين تحول و تكامل اساسي و عظيم فكري قلمداد مي گردد، " در سطح و كيفيتي نيست كه بتوان آن را يك ايزم جديد در پروسه تكامل ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم دانست و بصورت ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم – اواكيانيزم مطرح نمود، چه رسد به آنكه سر آغاز سنتز كلي ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و سر آغاز شكلگيري يك مكتب فكري و سلاح فكري كاملا جديد محسوب گردد. اين سنتز ها حتي به اندازه " انديشه گونزالو " و " راه پاراچندا " عملا شور مبارزاتي و تلاش فكري بر نمي انگيزد، نه در سطح بين المللي و نه هم در خود جامعه امريكا. زيرا كه ميدان پراتيكي و توده يي مستقيم و بي شر و شورش با ميدان هاي پراتيكي و توده يي مستقيم پر شور آن " انديشه " و " راه " اصلا قابل مقايسه نيست.  
غرض اين نيست كه اين سنتز ها را بي اهميت و عاري از هر گونه جنبه مثبت و پويا بدانيم. سنتز هاي اواكيان داراي جنبه هاي مثبت و پويا بوده و همين جنبه هاي آن در حد خود نشاندهنده مسير تكاملي چارچوبه فكري كمونيزم ( ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم ) مي باشد، كما اينكه نقاط ضعف خود را نيز دارا است. بايد اين حد را به درستي شناخت و با مشخص كردن دقيق حد و مرز آن، ارزشگذاري علمي درست در مورد آن به عمل آورد.
اين سطور حوصله يك بحث مفصل در مورد " سنتز هاي نوين اواكيان " را ندارد. اينچنين بحثي را بايد در يك نوشته مستقل و در آينده به عمل آورد. درينجا اجمالا بايد بگوييم كه اين سنتز ها، از جنبه هاي مثبت و پوياي خود، نشاندهنده يك گسست قسمي كيفي از خطا هاي دوره هاي ماركس و انگلس، لنين، استالين و مائوتسه دون است و همچنان يك انكشاف قسمي نسبت به كمبودات آن دوره ها. ولي اين گسست و انكشاف قسمي هنوز بايد در ميدان مبارزاتي تئوريكي و پراتيكي آزمون هاي سختي را، از سر بگذراند تا تازه به مرحله تكامل يك " ايزم " به دنبال ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم برسد و خدمات اواكيان در سطح خدمات ماركس و لنين و مائوتسه دون قرار بگيرد. كسب موفقيت نهايي در همين مسير پر پيچ و خم و مملو از فراز و نشيب، مي توانست صرفا يكي از احتمالات باشد، آنهم به اين شرط كه استقامت استراتژيك پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي اتخاذ شده كنوني نفي گردد. ولي اين سنتز ها هرگز نمي تواند و نخواهد توانست واقعا مقدمه و سر آغاز شكلگيري يك چارچوبه فكري جديد كمونيستي باشد. اتخاذ اين استقامت استراتژيك، مبتني بر گزافه گويي و خود نشناسي است. گزافه گويي و خود نشناسي اي كه اگر جلو آن گرفته نشود خود خوشخيالان و لافزنان را آنچنان به زمين خواهد كوفت كه كاملا زمينگير شوند و ديگر توان برخاستن و قد راست كردن نداشته باشند و كسان ديگري را نيز در اين سطح يا در آن سطح به زمين خواهند زد.

مطلق انديشي در مورد نقش تئوري:
ما در مورد رابطه ميان تئوري و پراتيك دو فرمول معروف داريم: يكي اينكه: تئوري رهنماي پراتيك است. و ديگر اينكه: پراتيك هم منشاء تئوري است و هم معيار درستي و نادرستي آن. فقط با در نظر داشت توام اين دو فرمولبندي است كه مي توانيم نقش تئوري و پراتيك را به درستي تعريف نماييم. اما سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) ديد مطلق انديشانه اي نسبت به نقش تئوري دارد. به جملات ذيل از متن سند توج كنيم:
« برخلاف درك عاميانه كه تئوري بايد پشت پراتيك گام بردارد، اين تئوري است كه بايد از پراتيك جلو تر گام بردارد و رهنماي آن شود. اين كاري است كه امروزه از همه كمونيست هاي جهان طلب مي شود. »
« پيشروي دوره اول مرهون چار چوبه تئوريكي بود كه ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت. دوره جديد نيز نيازمند چار چوبه تئوريكي نويني است كه بر پايه جمعبندي نقادانه از دستاورد ها و كمبود هاي تئوريكي و پراتيكي دوره قبل جلو گذاشته شود.... . »
درك درست آن است كه پراتيك، قبل از تدوين تئوري سر چشمه آن و بعد از تدوين تئوري معيار درستي و نادرستي آن است و در پيوستگي با اين حقيقت، درك درست آن است كه تئوري به نوبه خود رهنماي پراتيك است. غير از اين، هر نوع مطلق انديشي در مورد نقش تئوري يا پراتيك، ايده آليستي يا امپريسيستي است.
درين سيكل پراتيك – تئوري – پراتيك، تئوري پشت پراتيك گام بر مي دارد و پراتيك هم پشت تئوري و تقدم و تاخر مطلق و يك خطي ميان آنها وجود ندارد. اما وقتي مجموعه يك سيكل پراتيك – تئوري – پراتيك را از ديد حل كلي و نهايي تضاد اساسي آن سيكل مد نظر قرار دهيم، ديد درست ماترياليستي دياليكتيكي مبتني بر برتري و تقدم پراتيك نسبت به تئوري است. ولي تئوري نيز به نوبه خود مهم است و رهنمايي پراتيك را بر عهده دارد.
اگر باور داشته باشيم كه تئوري بايد هميشه جلو تر از پراتيك گام بردارد، درينصورت سرچشمه تئوري را چگونه مشخص مي كنيم و معيار درستي و نا درستي آن را چه چيزي مي دانيم؟
 آيا واقعا پيشروي تا كنوني انقلاب كمونيستي، به قول سند پيشروي دوره اول اين انقلاب، مطلقا مرهون چار چوبه تئوريكي بوده كه ماركس جلو گذاشت و بعد ها توسط لنين و مائو تكامل يافت؟ آيا واقعا پيشروي هاي جوامع بشري بطور كل، مطلقا مرهون تئوري ها و چارچوبه هاي فكري هستند؟ آيا واقعا چارچوبه تئوريك ماركسيستي، بعدا ماركسيستي – لنينيستي و بعدا هم ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي مطلقا و بصورت پيهم از زمان انتشار مانيفيست حزب كمونيست تا شكست انقلاب در چين ( 1848 – 1976 ) جلو تر از پراتيك انقلابي پرولتري گام برداشته است؟ آيا اينچنين طرز تفكري يك ايده آليزم ناب به حساب نمي آيد؟
واقعيت اين است كه شكلگيري چارچوبه تئوريك كمونيستي، چه در مرحله ماركسيستي، چه در مرحله ماركسيستي – لنينيستي و چه در مرحله ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي و تا حال و همچنان در آينده، پروسه اي است كه بصورت پيهم از پراتيك به تئوري و از تئوري به پراتيك جهش كرده و مي كند و پس از طي هر مار پيچ پراتيكي – تئوريكي و تئوريكي – پراتيكي پخته تر و متكامل تر گرديده و مي گردد.
بطور مشخص، نقطه عطف در پيشروي انقلاب كمونيستي در زمان ماركس يعني كمون پاريس، تا حد زيادي مرهون چارچوبه تئوريك جلو گذاشته شده توسط ماركس نبود و ماركسيست ها در واقع نقش برجسته و روشني در بر پايي و رهبري انقلاب كمون پاريس نداشتند. بر عكس، پيشروي تئوريك ماركس، به ويژه در عرصه تئوري ديكتاتوري پرولتاريا، تا حد زيادي مرهون پراتيك انقلابي كمون پاريس بود و ماركس با جمعبندي از اين پراتيك، تئوري ديكتاتوري پرولتاريا را به مثابه يك تئوري ساخته و پرداخته ماركسيستي مطرح نمود.
انقلاب اكتوبر هم مرهون چارچوبه تئوريك اوليه لنينيستي بود و هم به نوبه خود نقش مهمي در ترفيع ماركسيزم به ماركسيزم – لنينيزم  و تثبيت اين تكامل بازي نمود. همچنين است انقلاب سال 1949 چين و انقلاب فرهنگي چين، كه از يكجانب مرهون چارچوبه تئوريكي مائوئيستي بودند و از جانب ديگر به نوبه شان نقش مهمي در ترفيع ماركسيزم – لنينيزم به ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و تثبيت اين تكامل بازي نمودند.                   
موجوديت رخوت تئوريك در ميان تعداد زيادي از نيروهاي كمونيست در جهان انكار ناپذير است. اما رخوت در
پراتيك نيز به همان پيمانه، و در مواردي حتي بيشتر از آن، وجود دارد. ما خود به موجوديت هر دو مرض در حزب مان معترف هستيم.
تقدم قايل شدن به رخوت تئوريك و آن را عامل اصلي رخوت در پراتيك دانستن، در موارد زيادي مي تواند درست باشد. اما نادرست است كه درينمورد به مطلق انديشي بيفتيم. در موارد زيادي نيز رخوت در پراتيك نسبت به رخوت تئوريك تقدم دارد و عامل اصلي در ايجاد رخوت تئوريك محسوب مي گردد. 
در مواردي مثل حزب كمونيست ايران ( م ل م )، ما با گزافه گويي تئوريك مواجه هستيم كه خود شكلي از رخوت تئوريك است. اين گزافه گويي تئوريك، نواقص اصلي اين حزب يعني كوچكي خطرناك اندام تشكيلاتي، بافت غليظ روشنفكرانه و بريدگي وسيع از پايه اجتماعي طبقاتي، تا حد زيادي از دور دستي به آتش داشتن و فلج مزمن مبارزاتي اش را مي پوشاند و يك حالت ارضاي وجداني مصنوعي و بي پايه براي رهبران آن به وجود مي آورد كه به نوبه خود باعث تعميق و گسترش بيشتر و بيشتر نواقص متذكره مي گردد. بنابرين در مورد حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست – مائوئيست ) بايد گفت كه مشكل اصلي آن رخوت در پراتيك است و نه رخوت تئوريك. گزافه گويي تئوريك اين حزب – كه گفتيم شكلي از رخوت تئوريك است – روكشي است كه در خدمت پوشاندن اين رخوت در پراتيك قرار دارد.    
  
چه بايد كرد؟
ما چارچوبه كلي تئوريك ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم را داريم كه مبارزه براي تثبيت بين المللي آن – مشخصا تثبيت بين المللي مائوئيزم بجاي انديشه مائوتسه دون – توسط حزب كمونيست پيرو در سال 1980 شروع شد و در طول دهه اول عمر جنبش انقلابي انترناسيوناليستي ( از زمان كنفرانس بين المللي موسس جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در اوايل سال 1984 تا نشست گسترده جنبش در اواخر سال 1993 ) ادامه يافت. تصويب سند " زنده باد ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم " در نشست گسترده جنبش در اواخر سال 1993، يك پيشروي مشخص تئوريك براي كل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و از اين بابت يك پيشروي مشخص تئوريك براي كل جنبش بين المللي كمونيستي، به ويژه براي جنبش مائوئيستي در جهان، بود.
مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا و سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، اين پيشروي را بطور كل ناديده مي گيرد.
در طول اين مدت، و در ايام قبل و بعد از آن، پيشروي هاي تئوريكي و پراتيكي قسمي ديگري نيز در مسير تكامل مزيد چارچوبه تئوريكي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، و همچنان پراتيك انقلابي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، توسط نيروهاي موثر و كليدي در جنبش صورت گرفته است كه تا اين حد يا تا آن حد توسط سائر منسوبين جنبش و به يك معنا توسط كل جنبش جذب گرديده اند.
مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا و سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، از يكجانب دستاورد هاي تئوريكي خود شان را مطلق مي سازند و از جانب ديگر دستاورد هاي پراتيكي و تئوريكي سائر نيروهاي منسوب به جنبش انقلابي انترناسيوناليستي را به هيچ مي گيرند.  
از جانب ديگر انحرافات و كجروي هاي تئوريكي و پراتيكي مهم و جدي اي نيز به وجود آمدند كه تاثيرات ناگوار تئوريكي و پراتيكي آنها بر كل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و حتي فرا تر از آن بر كل جنبش كمونيستي بين المللي و مشخصا كل جنبش مائوئيستي در جهان نيز بخوبي مشهود بوده و هست.
به نظر ما جمعبندي از اين دستاورد ها و باخت ها، يك حلقه كليدي در اعتلاي پراتيكي و همچنان تكامل تئوريكي جنبش ما بايد تلقي گردد. اين جمعبندي، قبل از هر جمعبندي اي از جنبش ما طلب مي شود و اگر جنبش به اين جمعبندي دست نيابد، به هيچ جمعبندي درست ديگري نيز دست نخواهد يافت. اين جمعبندي، حلقه كليدي تئوريكي در باز سازي پيشرونده كل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي محسوب مي گردد.
مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا و سند كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( ماركسيست – لنينيست - مائوئيست )، براي اين جمعبندي نقش كليدي قايل نيستند و با سهل انگاري و برخورد مجمل و كناري از روي آن مي گذرند.
بر پايه همين جمعبندي است كه ما مي توانيم – و بايد – انقلاب چين، حزب كمونيست چين و مائوتسه دون را مجددا بررسي نماييم و اين بار نه از ديد تثبيت بين المللي مائوئيزم و توجه به جوانب عمدتا مثبت آنها، كه مرحله آن اساسا طي شده است، بلكه از ديد نقادانه توجه به كمبودات، اشتباهات و احيانا انحرافات انقلاب چين، حزب كمونيست چين و خود مائوتسه دون، يعني كاري كه تا حال نمود بين المللي جنبشي نيافته است. اين بررسي مجدد مي تواند – و بايد – بررسي مجدد زمان لنين و استالين را بر پايه بررسي زمان مائوتسه دون از آن و بخاطر تعميق و گسترش بررسي مذكور و همچنان بررسي مجدد زمان ماركس و انگلس را بر پايه بررسي هاي لنين و مائوتسه دون از آن و بخاطر تعميق و گسترش بررسي مذكور، در پي داشته باشد.   
ما مي توانيم – و بايد – براي اين جمعبندي هاي مورد نياز، در متن و بطن شرايط موجود كشوري و بين المللي، توجه به وظايف و مسئوليت هاي مبارزاتي عمده و تكيه بر چارچوبه تئوريك و فكري موجود، بدون اينكه ادعاي كامل بودن آن را داشته باشيم، كار نماييم و اين جمعبندي ها را توام با تلاش ها و پيشروي هاي پراتيكي، توسط هر يك از منسوبين جنبش و همچنان توسط  جنبش بصورت كل، به عمل آوريم.
وظايف و مسئوليت هاي مبارزاتي عمده ما را در هر جامعه و كشوري و همچنان در سطح بين المللي بصورت كل، اساسا اوضاع عيني كشوري و جهاني تعيين مي نمايد و نه موقعيت و وضعيت تئوريكي و فكري ما. ما مي توانيم – و بايد – طبق وضعيت تئوريكي و فكري موجود خود در ميدان مبارزات پراتيكي حاضر باشيم. غير حاضري از اين ميدان مبارزاتي، تحت هر عنوان و بهانه اي كه صورت گيرد، جز شانه خالي كردن از حضور در ميدان جنگ، معنا و مفهوم ديگري نمي تواند داشته باشد.
علم و ايديولوژي انقلابي پرولتري بنيانگذاشته توسط ماركس و تكامل داده شده توسط لنين و مائو مي تواند – و بايد – همچنان مسير تكاملات بعدي خود را طي نمايد. اما اين مسير يك مسير گذار از تئوري به پراتيك و گذار از پراتيك به تئوري است و با شيوه ملا صدرايي، يعني سال ها براي تفكر در غار نشستن و از اين طريق براي يكبار و بصورت نهايي به آخرين نتايج مطلوب تئوريك رسيدن، نمي تواند – و نبايد –  طي گردد.        
ما نمي توانيم – و نبايد – با پيشداوري پيشگويانه، براي تكامل ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم به مرحله بالاتر، جدول زماني تعيين نماييم و يا متحقق شدن آن را پيش شرط هر گونه پيشروي جنبش بين المللي كمونيستي در جهان بدانيم. اما ما مي توانيم – و بايد - براي دستيابي به اين تكامل، و فقط همين تكامل، با تكيه بر جمعبندي هاي فوق الذكر، جذب پيشرفت هاي علمي و توليدي در جهان و توجه به تغييرات و تحولات عيني به وقوع پيوسته در جهان و كشور هاي مختلف، كار و پيكار نماييم، و نه براي دستيابي به سراب چارچوبه تئوريكي و فكري پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي.

***
*

به مناسبت جانباختن رفیق زنده یاد " آزاد "

اعلام همبستگی با حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند

رفیق آزاد، سخنگوی مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند به تاریخ اول جولای سال جاری جان باخت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!
رفیق زنده یاد آزاد، عضو کمیته مرکزی و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند بود. نبود او ضایعه ای برای حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند، کل انقلاب هند و انقلابات منطقه و جهان است. نقش او در شرایط جاری هند که دولت ارتجاعی هند از یکجانب 250000 نفر از نیروهای شبه نظامی و پولیس را علیه جنگ خلق مائوئیستی در هند، در چوکات یک عملیات گسترده سرتاسری تحت نام " عملیات شکار سبز " بسیج کرده است و از جانب دیگر به تبلیغات گمراه کننده ای حول " آتش بس " و " مذاکرات صلح " دست زده است، بسیار جدی و حساس بود. قتل او توسط پولیس ویژه ایالت اندرا پرادیش هند، و آنهم در یک ایالت دیگر، که طبق خود قوانین دولتی هند یک اقدام غیر قانونی محسوب می گردد، نشان داد که این دولت ارتجاعی تبلیغات دروغین حول آتش بس " و " مذاکرات صلح " را به مثابه روکشی برای پوشاندن سرکوبگری های خونین ضد توده یی خود بکار می برد و درین راه از زیر پا کردن قوانین خود نیز ابایی ندارد.
مقاومت توده یی تحت رهبری حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند علیه  " عملیات شکار سبز " که اینک بیست ایالت از مجموع بیست و هشت ایالت هند را در بر گرفته است، مقاومتی است علیه اقدامات دلال صفتانه دولت ارتجاعی هند برای مساعد ساختن زمینه های وسیع غارت منابع طبیعی هند توسط شرکت های چندین ملیتی. در جریان این مقاومت، که همچنان ادامه دارد و گسترش می یابد، توده های مردم جانبازانه قربانی می دهند و ضربات مرگباری بر نیروهای سرکوبگر دولتی وارد می سازند. مقامات دولت ارتجاعی هند و در راس آنها نخست وزیر هند ( منموهن سینگ ) از چند سال به اینطرف پیوسته اعلام می نمایند که مائوئیست ها بزرگترین خطر برای حاکمیت آنها بر هند محسوب می گردند.
مبارزات مسلحانه و جنگ خلق جاری در هند که توسط حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند رهبری می گردد، ادامه خیزش سرتاسری توده یی ناگزالباری، که چند دهه قبل در آن کشور سر بلند کرد، می باشد. اینک که این جنگ انقلابی در مناطق وسیعی از کشور پهناور و پر نفوس هند گسترش یافته و صد ها میلیون از توده های هندی را مستقیما تحت تاثیر گرفته است، جانباختن رفیق آزاد، به مثابه یکی از رهبران طراز اول و کلیدی آن، یک موفقیت مهم برای نیروهای سرکوبگر ارتجاعی هند محسوب می گردد. اما در میان توده های مبارز چند صد میلیونی هند، آزاد های زیادی وجود دارند و آزاد های دیگری نیز پا به میدان خواهند گذاشت. جنگ خلق در هند می تواند –  و باید -  با موفقیت این صدمه را جبران نماید و همچنان به پیشروی تا پیروزی انقلاب در هند ادامه دهد. 
حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، در مسیر مبارزه برای برپایی و پیشبرد جنگ خلق در افغانستان, که شکل مشخص کنونی آن جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده آنها است، یاد رفیق آزاد را گرامی و زنده می دارد و به مناسبت این ضایعه با حزب کمونیست ( مائوئیست ) هند و جنگ خلق در آن کشور اعلام همبستگی می نماید.

حـزب کـمـونـیـسـت ( مـائـوئـیـسـت ) افـغـانـسـتـان

25 سرطان 1389 ( 15 جولای 2010 )

****** 

از طرف حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان

به حزب کمونیست ایران ( م ل م )!


رفقای عزیز!
با تاسف اطلاع یافتیم که رفیق نسرین، یک تن از اعضای حزب کمونیست ایران ( م ل م )، پس از یک مبارزه طولانی چند ساله علیه مرض سرطان، وفات نموده است. از این بابت غم انگیز، با تمامی رفقا و دوستان همرزم رفیق نسرین و همچنان اعضای خانواده اش، ابراز همدردی و غم شریکی می نماییم.
رفقای عزیز!
پیوند و همسنگری مبارزاتی کمونیستی انترناسیونالیستی دیرینه میان حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان و حزب کمونیست ایران ( م ل م )، بر مبنای مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم و شمولیت در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به مثابه تجمع بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست – مائوئیست جهان استوار بوده است. حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، ضمن اظهار همدردی و غم شریکی به مناسبت وفات رفیق نسرین، یکبار دیگر تعهد مبارزاتی استوارش را برای حفظ، ارتقا و نوسازی این پیوند و همسنگری اعلام می نماید. ما وظیفه و مسئولیت کمونیستی انترناسیونالیستی خود می دانیم که علیه تمامی چلنج ها علیه مبنا و اساس این پیوند و همسنگری، از هر جایی که سر بلند نماید، همچنان به مبارزه اصولی خود ادامه دهیم. فقط بدین صورت است که می توانیم یاد و خاطره رفقایی مثل رفیق نسرین را زنده نگه داریم.

زنده باد مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم!

به پیش در راه باز سازی و توسعه تجمع بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست – مائوئیست کشور های مختلف جهان!

حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان
27 جدی 1389 ( 17 جنوری 2011 )

*********************

 ترجمه دری قسمت اول " قطعنامه حزب کمونیست مائوئیست چین " که ذیلا منتشر می گردد، توسط هسته " مائوئیست های افغانستان" از متن انگلیسی مندرج در سایت افراد جدا شده از آر سی پی امریکا ( کاساما ) به دری ترجمه شده و برای بار اول در سایت " شورش " منتشر گردیده است.
اینکه چگونه متن انگلیسی این قطعنامه توسط افراد جدا شده از آر سی پی امریکا منتشر گردیده است، سوال های بسیاری می تواند مطرح گردد. این افراد دارای اساس نظریاتی واحد نیستند. آنها ترجمه های انگلیسی اسناد حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان در مورد خط جدید آر سی پی امریکا و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران ( م ل م ) را نیز در سایت شان منتشر کرده اند. ولی کسانی از آنها مواضع حزب ما را به نحوی حمایت کرده اند و کسان دیگری به شدت علیه آن موضع گرفته اند. از میان همه آنها، موضعگیری مخالف کسی بنام " ایلی " بسیار جالب و عجیب است. این شخص در موارد متعددی علیه موضعگیری های حزب ما به نحو جدی ابراز مخالفت کرده و از مواضع آر سی پی امریکا حمایت نموده است، آنچنانکه گویی یک عضو بر حال و متعصب آر سی پی است. البته او از آنچه " کیش شخصیت اواکیان در آر سی پی " می خواند، به شدت شاکی است و ما را سر زنش می کند که چرا این موضوع را نادیده می گیریم. بحث در مورد نظرات این شخص را به بعد موکول می کنیم.

            
قطعنامه حزب كمونيست مائوئيست چين

بخش اول

  1. ما موجودیت بلوک رویزیونیست های خائن چین را در حزب کمونیست چین و سیاست سرکوب مخفیانه حزب ما را توسط این رویزیونیست ها شدیداً محکوم میکنیم.

حزب ما در 26 دسامبر2008 جزوه ای را تحت عنوان " خطاب به مردم چین " نشر کرد که در آن آمده بود: 
« مردم چین حق دارند تا علیه رهبران رویزیونیست و خائن حزب کمونیست چین بپا خیزند.» 
ما با این کار جرئت کردیم تا دم پلنگ را لمس کنیم.
بدنبال آن؛ ما برای تبلیغ و ترویج در شهرها و موازی به آن از طریق انترنت، توجه مزیدی به خرچ دادیم. این فعالیت های انقلابی حزب ما باعث ایجاد امواج سیاسی عظیم علیه بلوک رویزیونیست های حزب کمونیست چین گردید.
این کار در حقیقت امر، دعوتی بود برای ایجاد یک جنبش انقلابی توسط پرولتاریای چین و میتوان گفت که جرقه یی بود برای هماهنگی میان مردم و بر انگیختن روحیه مبارزه با جنایات رهبران خائن و رویزیونیست حزب. این آغازی بود برای آمادگی جنگ انقلابی مردمی در حرف و درعمل.
جزوه حزب ما بنام " خطاب به مردم چین" نه تنها در چین مورد توجه زیادی قرار گرفت و تا حدی مردم چین را از خواب بیدارکرد، بلکه توجه و واکنش سیاسی بین المللی را نیز جلب نمود. نیروهای ارتجاعی در داخل و بیرون چین فورا احساس کردند که هدف ضربات ما قرار دارند و به حمله بر حزب ما شروع کردند.
مرتجعین شعارهایی را برای هشدار به حزب کمونیست چین بلند کردند و از این حزب خواستند تا ما را نابود سازند. نمونه شعارها و خواست های مرتجعین :
« این تکان دهنده است که به پیروی از مائوعلیه هوجنتاو بر خاسته اند.»
« نواده های مائو حزب کمونیست چین تشکیل میدهند.»
« ما بدون رهایی کامل از تمامی ایده های مائو با مشکلات جدی روبرو خواهیم شد.»
« ما میخواهیم تصویر مائو از میدان تیان آن مین برداشته شود.»
« ما میخواهیم رژیم چین پوسته کمونیستی اش را بر اندازد.»
« اگرحزب کمونیست چین، حزب کمونیست مائویست چین را نابود نسازد، خودش بدست این حزب نابود خواهد شد.»
سران خائن و رویزیونیست حزب کمونیست چین چنان وانمود میکنند که چیزی نشنیده اند ولی در عمل نیروهای پلیس را برای تعقیب و سرکوب حزب ما سازماندهی کرده اند. آنان محلاتی را که ما نشریات خویش را پخش کرده ایم دقیقا ًزیر نظر دارند و تصاویر ویدیوهای مدار بسته را در روزهايی که ما فعال بوده ایم، به دقت مي بینند. انترنت را هم تحت نظر دارند. آنان تلاش می کنند که حزب تازه بنیاد ما را نابود کنند.
حزب ما قاعده سیاسی دموکراتیک " شخص فاضل با شمشیر زبان ضربه می زند تا با دست " را تعقیب می نماید. و همینطور ما قانون آهنین انقلابی " اگر مرتجعین از زور کار می گیرند، ما هم این کار را خواهیم کرد " دنبال می کنیم.
جزوه " خطاب به مردم چین" و اعلامیه ده ماده يی ما وسیله انسجام مردم چین خواهد بود تا آنان برای وقایع بزرگی در کشور آمادگی بگیرند. ما بکار گیری " ترور سفید " فاشیستی توسط بلوک رویزیونیست خاین حزب کمونیست حاکم چین را شدیدا محکوم می نماییم. اگر رویزیونیست ها لجوجانه به اعمال شان ادامه می دهند و مردم را در مسیر دریا و باد ویرانگر می کشانند، ما هم بدون شک این رژیم را تا آخر دنبال می کنیم. ما تا زمانی كه هيچ دشمن ضد مائوئيست در چين باقي نماند به مبارزه خویش ادامه می دهیم. ما مبارزه مان را، تا زمانی که هیچ رویزیونیست خائني، که جرأت میکند به راه سرمایداری ادامه بدهد، مطلقاً باقی نماند، متوقف نخواهيم كرد.

  1. ما ازمردم سپاسگذاریم که به ما اعتمادکردند و ازما حمایت نمودند.

صدرمائو گفت: " سپرآهنین و دیواربرنزی حقیقی چه خواهد بود؟ توده مردم، توده ای که ازانقلاب صمیمانه پشتبانی میکنند.این سپرآهنین ودیواربرنزی واقعی است ، دیواری که توسط هیچ قوتی ویران شده نمیتواند. نیروهای ضدانقلاب نمیتواند ما را نابود نماید، اما مااین نیروهای ضد انقلاب را نابود خواهیم کرد." ایجاد حزب ما وبیرون دادن جزوه " خطاب به مردم چین" پشتبانی و اعتماد اکثریت توده هایی را که میدانند مخاطب ما کیست وحزب برای خدمت به کی ساخته شده است،جلب کرده است. توده های که با حزب ماارتباط گرفته اند، نه تنها ازایجادحزب ما خوشحال گردیده اند، بلکه حمایت معنوی و مالی خویش را ازما اعلام نموده اند. بخصوص بعد ازاولین مبارزه سیاسی دوخط درسه ماه اول تاریخ کوتاه حزب ما، مردم ازواقعیت درباره ما بیشتر و بیشترآگاه شدند وبدین لحاظ ماراخوبتردرک کردند و از ما پشتبانی میکنند. آنان که دراوایل برای پیوستن به حزب مادودل بودند، حالا فعالانه میخواهند بپیوندند؛ آنانی که تصمیم به پشتبانی حزب ما نگرفته بودند، حالا به ما پیشنهاد کمک میکنند...

بدین لحاظ، ما به تمامی کسانیکه ازحزب ما پشتبانی میکنند درودانقلابی میفرستیم. ما ازمردمی که درمورد حزب ما اطلاع پیدکرده اند ودرمورد حزب ما میدانند، متشکرخواهیم بود. بعضی ازمردم نگران اند که ادامه فعالیت حزب ما باعث خواهد شد تا دشمن به عملیات تلافی جویانه بیشتر دست بزند.در حقیقت هرچه حزب ما فعالترشود، به همان اندازه حمایت مردم راجلب خواهدکرد و به هراندازه طرفداران ما بیشترشود، به همان اندازه حزب ما محفوظ ترخواهد بود.

بدون شک، موجودیت و فعالیت های حزب ما باعث ناراحتی بلوک حاکم گردیده است.  آنان ازاین واقعیت که نمیتوانند حزب ما را دریک حمله نابود نمایند، نفرت دارند.

  اما عادتاً دشمن قدرت مردم انقلابی را دست کم میگیرد، وبدین لحاظ درمورد آگاهی وجرئت مردم انقلابی دچاربرآورد نادرست میشود. اززمانیکه حزب ماخواسته های توده مردم و اکثریت اعضای عادی حزب کمونیست رابخوبی درک کرده است، حزب ما دردرون خلق ریشه دوانیده است. این کاربه جهتی ضروربودکه حزب ما باغذایی که خلق به حزب شان میدهد، رشد خواهد کرد. بدین لحاظ، زمانیکه شرایط انقلابی فرابرسد، دشمن گیج خواهد شد. آنان درینصورت قادرنخواهند بودکه دریابند مردم چقدرپشتبان شان خواهد بود، وکی درمسیرضدانقلاب آنان راهمراهی خواهدکرد. برعلاوه آنان دقیقاً نخواهند فهمید که چه تعدادمردم و کی حاضرخواهد بود تا درسرنگونی رژیم شان سهم خواهدگرفت.این دلایل باعث میشود که رژیم حاکم نمیتواند کاری علیه حزب ما انجام بدهند.

  1. ما اعلام میکنیم که بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین دشمن شماره یک مردم چین میباشد.

 

تاریخ ثابت ساخت است که زمانی رویزیونیست هابرسرقدرت میایند،کارگران ودهقانان زیرپالگدمال میگردند. اگررویزیونیست هارهبری دولت رابدست میگیرند، پرولتاریاخلع قدرت میگردند. زمانی که رویزیونیست ها به اصلاحات اقتصادی دست میزنند،این کارگران کشورهستندکه باردیگرمورداستثمار قرار میگیرند.  مسئول تمامی بدبختی های که توسط "اصلاحات" برسرمردم کشورما آمده، بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین میباشد. درسطح جهانی، رویزیونیست های چین نیزمسئول مصائب میباشندکه درکشورهای مختلف ازاثرحملات امپریالیست ها ایجادمیگردد. بنابرین بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین واضحاً دشمن شماره یک مردم چین میباشد. مامیدانیم که راستگرایانی سرمایدارنیزدرین میان دشمن ما ومردم ما است، اما بدون شک بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین دشمن عمده ماست.

صدرمائوگفت: "انکاراصول اساسی وحقیقت عام مارکسیسم، رویزیونیسم است." ضمناً نوشت که: " رویزیونیسم نوعی ازایدئولوژی بورژوازی است. رویزیونیستها تفاوت بین سوسیالیسم و کاپیتالیسم، فرق بین دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی را انکار می‌کنند. آنچه که آنها از آن طرفداری می‌کنند، درواقع مشی سوسیالیستی نیست، بلکه مشی سرمایه‌داری است."

نمایندگان بورژوازی مانند دنگ سیاوپین، جیانگ زمین وهوجنتاوودیگررویزیونیست های ضدانقلابی دردرون حزب میباشند. اینها تفاوت میان سوسیالیسم و سرمایداری را پنهان میکنند ودرخفا کاملاً بسوی سرمایداری حرکت میکنند؛ آنان عامدانه تفاوت های میان دکتاتوری پرولتاریا و دکتاتوری بورژوازی از بین میبرند و درعمل اینها سرمایدار هستند. دریک جمله، اینها همه با انقلاب سوسیالیستی ودیکتاتوری پرولتاری مخالف اند.

صدرمائو به ما میاموزد: " بقدرت رسیدن رویزیونیست هابه معنی به قدرت رسیدن بورژوازی میباشد. نظام تحت رهبری رویزیونیست ها بدترین شکل ممکن سرمایداری است که شباهت به فاشیسم دارد. اگرروزی حزب کمونیست چین دیگربه نفع مردم مبارزه نمیکند، باید مردم بپاخیزند واین حزب را سر نگون کنند!" امروزه بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین برسرقدرت اند وباید سرنگون گردد.

  1. ما اعلام میداریم که حزب کمونیست مائویست چین یک حزب انقلابی پرولتاری میباشد.

 

حزب کمونیست مائویست چین حزب انقلابی پرولتاریایی میباشد که با سلاح مارکسیسم – لنینیسم – مائویسم مسلح مباشد؛ این حزب میراث آرزوهای صدرمائو و حزب کمونیست چین درعصر مائوتسه دون میباشد؛ این حزب یک تشکیلات پیشقراول وپرطراوت انقلابی میباشد که ازقشرپیشرفته طبقه پرولتاریا تشکیل گردیده است.
حزب کمونیست مائویست چین بطوررسمی در28 نوامبر2008 تأسیس گردید. تأسیس حزب کمونیست مائویست چین ثابت میکند که نسل جوان اعضای حزب کمونیست چین کاملاً از بلوک خائنان رویزیونیست حاکم بریده اند؛ این امرنشان میدهد که دوره دوم انقلاب سوسیالیستی درچین پدید آمده است؛ این امر نشانی آن است که مبارزه انقلابی طولانی مدت مردم چین برعلیه برقراری نظام سرمایداری بطور رسمی آغازگردیده است!

خط سیاسی اساسی حزب کمونیست مائویست چین این است که بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین وطبقه برسرقدرت آمده سرمایداری بروکراتیک را کاملاً درهم بکوبیم تا مائویسم دوباره بررویزیونیسم فایق اید. درینصورت است که جامعه سوسیالستی برنده میدان درمقابل جامعه سرمایداری خواهد بود. هدف غایی حزب ما رسیدن به کمونیسم است.

روش اساسی حزب کمونیست مائویست چین تعقیب خط انقلابی پرولتاری میباشد که درابتدا توسط صدرمائو نشان داده شده بود. حزب ما مارکسیسم – لنینیسم – مائویسم را به عنوان رهنمایی عمل، رهنمایی استراتژی خویش پذیرفته است وبکارمیبندد. مامردم رابطورگسترده بسیج وسازماندهی خواهیم کرد و برتوان توده های مردم تکیه خواهیم کرد.

ما به شیوه خیلی منظم و متودیک درگیرانقلاب دوم سوسیالیستی درچین براساس وادامه انقلاب اول سوسیالیستی درشرایط جدیدی  که سرمایداری بروکراتیک دوباره احیاه شده و بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین قدرت را بدست گرفته است، خواهیم شد.

اولین ماموریت این انقلاب برگرداندن دوباره حق توده ها است که ازدست شان گرفته شده است که معنی آن احیاء دوباره دیکتاتوری پرولتاریا میباشد. شیوه که براساس آن این ماموریت را انجام داد همانا ابتکارایجاد جنبش بزرگ انقلابی میباشدکه علیه احیای سرمایداری توسط بلوک خائنان رویزیونیست حاکم حزب کمونیست چین حرکت کند؛ ودرگیرشدن درجنگ انقلابی خلق چه درکردارو چه درگفتار خواهیم شد تا درنهایت پیروزی را بدست آوریم.

فعالیت مرکزی حزب کمونیست مائویست چین درسال 2009 درگیرشدن درتبلیغات میان اجتماعات مردم میباشد تا مردم را ازنظرایدیولوژی مسلح نماییم وتشکیلات مان را گسترش دهیم و دست به مبارزات کنکریت سیاسی بزنیم. ما تمام اعضای حزب مان را، ارتش مان وبالاخره مردم چین را به سلاح مائویسم مسلح خواهیم کردتا بتوانیم کادرفعال را درتمام شاخه ها تربیت نماییم. ما تلاش خواهیم کردتا کمک های مالی مردمی را که برای فعالیت های انقلابی ما لازم است، جلب نماییم. ما به مبارزه علیه دشمن مان شروع کرده و مبارزات گوناگون  مردم را برای بدست آوردن حقوق شان پشتبانی میکنیم. ازاین طریق میتوانیم پایگاهی بسازیم برای ارتقای جنبش انقلابی مان علیه احیای سرمایداری که به تدریج درحال قدرت گرفتن است.



پایان بخش اول
سیپتامبر 2010

*********************

 
اطلاعيه
برگذاري سيمينار حزبي در مورد
خط
بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا
و
بيانيه جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م )
و
موضعگيري حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در قبال آن
پانزدهم جدي 1389 ( پنجم جنوري 2011 )


سيمينار حزبي وسيع چند روزه در مورد خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و بيانيه جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) و موضعگيري حزب كمونيست (مائوئيست ) افغانستان در قبال آن، با موفقيت پايان يافت .
تدارك براي برگذاري اين سيمينار مدت چند ماه ادامه يافت و طي دو مرحله پيش برده شد. در مرحله اول موضوع برگذاري سيمينار و وقت تقريبي برگذاري آن به اطلاع تمامي رفقاي مسئول واحد هاي حزبي رسانده شد تا تمامي واحد هاي حزبي براي شركت در سيمينار آمادگي بگيرند. در مرحله دوم وقت دقيق برگذاري سيمينار به رفقاي مسئول ابلاغ گرديد تا تمامي واحد هاي حزبي آمادگي هاي شان براي شركت نماينده يا نمايندگان شان در سيمينار را تكميل نمايند و آنها بتوانند در زمان و مكان تعيين شده در آن سهم بگيرند .
دفتر سياسي كميته مركزي حزب، كل پروسه تدارك براي برگذاري سيمينار را رهبري نمود، به نحوي كه در مرحله اول، ضمن پيشبرد ساير وظايف و مسئوليت هاي مبارزاتي اش اين مسئوليت را پيش برد، ولي در مرحله دوم، كه چندين هفته را در بر گرفت، به نحو متمركزي روي آمادگي براي تدوير سيمينار كار نمود .
عليرغم عدم شركت چند رفيق مربوط به واحد هاي حزبي خارج از كشور و يكي دو رفيق مربوط به واحد هاي حزبي داخل كشور، به دليل مشكلات مسافرت، مريضي و غيره در سيمينار، حضور رفقا در پيشبرد فعاليت هاي مبارزاتي مربوطه، نسبتا چشمگير بود.
سيمينار با پخش سرود انترناسيونال آغاز گرديد. سپس از عدم حضور رفيق عيسي ( استاد يوسف مومند ) در سيمينار ياد به عمل آمد. تمامي رفقاي حاضر در جلسه بپا خاستند و بخاطر زنده نگه داشتن ياد آن رفيق يك دقيقه سكوت كردند .
تمامي رفقاي شركت كننده در جلسات سيمينار، با خوانش مقالات و يا ايراد سخنراني ها، به ابراز نظر در مورد موضوع مورد بحث و تحقيق پرداختند و با كف زدن هاي پيهم ساير رفقاي حاضر در جلسات مورد استقبال قرار گرفتند. چند واحد حزبي خارج از كشور كه هيچ نماينده اي به سيمينار اعزام نتوانسته بودند، موضعگيري هاي تحريري شان را به سيمينار فرستاده بودند. اين نوشته ها توسط چند رفيق حاضر در سيمينار به خوانش گرفته شد و مورد استقبال و جرو بحث قرار گرفت. يك گروپ از رفقاي منطقه اي كه سيمينار در آن داير گرديد، مسئوليت امنيتي سيمينار را بر عهده گرفت و توانست مسئوليتش را موفقانه پيش ببرد .
در جريان بحث روي مقالات و سخنراني هاي رفقا، در قبال سوال هاي مطروحه از جانب بعضي از رفقا نيز بحث ها و توضيحات اقناعي به عمل آمد و نتيجه گيري هاي نهايي سيمينار مورد توافق اساسي تمامي رفقاي شركت كننده در جلسات سيمينار قرار گرفت .
جمعبندي نسبتا مفصل نتيجه گيري هاي نهايي سيمينار، پس از آماده شدن براي انتشار بيروني، منتشر خواهد شد. در عين حال بخش هايي از نتيجه گيري هاي سيمينار كه هنوز براي انتشار بيروني نمي تواند مناسب باشد، فعلا دروني باقي خواهد ماند و در صفحات نشريه مركزي دروني حزب انعكاس خواهد يافت .
نكات اساسي جمعبندي نهايي سيمينار عبارت اند از :

1 -  سيمينار، موضعگيري پولينوم چهارم كميته مركزي حزب در قبال خط بيانيه و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و موضعگيري دفتر سياسي كميته مركزي حزب در قبال خط بيانيه جديد كميته مركزي حزب كمونيست ايران ( م ل م ) را مورد تائيد قرار داد و خواهان ادامه، تعميق و گسترش مبارزه آغاز شده درينمورد و موارد مشابه ديگر - نيپال، پيرو و غيره - از طرق مختلف دروني و بيروني گرديد .

2 -  سيمينار، روي ضرورت پيشبرد مبارزات فعال براي خاتمه بخشيدن به وضعيت غير فعال كنوني جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و حل مشكل عدم موجوديت يك مركز رهبري كننده و همآهنگ كننده بين المللي كل جنبش ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي جهان، تاكيد كرد و بر اساس خواست پولينوم چهارم كميته مركزي حزب، مبني بر لزوم تدوير دومين كنفرانس جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، خواهان تدوير يك كنفرانس بين المللي ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي متشكل از منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و ساير نيروهاي مائوئيست در جهان، براي فعال سازي مجدد جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و گسترش آن، گرديد .

3 -  سيمينار، در روشنايي تجارب مبارزاتي ربع قرنه جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و آخرين تحولات رونما شده در " جاا " و منسوبين آن، خطوط اساسي يك جمعبندي از اين مبارزات را مشخص نمود و تاكيد نمود كه اينچنين جمعبندي اي در پهلوي جمعبندي از مبارزات نيروهاي مائوئيست بيرون از " جاا "، به ادامه جمعبندي از تجارب انقلابات پرولتري گذشته و تعميق و گسترش بيشتر آن، توسط فعاليت هاي مبارزاتي جمعي نيروهاي مائوئيست جهان، مي تواند – و بايد – يك چارچوب اصولي و مناسب براي تشكيل كنفرانس بين المللي وسيع نيروهاي مائوئيست و تجمع جهاني مجدد و وسيع تر آنها فراهم نمايد .

4 - سيمينار، فعاليت هاي مبارزاتي بين المللي حزب در عرصه هاي سهمگيري در مباحثات ايديولوژيك – سياسي گذشته ميان منسوبين جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، تبليغ و ترويج مواضع حزب در سطح بين المللي، تامين ارتباط با نيروهاي مائوئيست و نيروهاي ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي غير مائوئيست كشور هاي ديگر، حمايت فعال و بموقع از مبارزات انقلابي ساير كشور ها و غيره را شديدا ناقص و ناكافي ارزيابي نمود. به نظر سيمينار اين وضعيت جلوه اي از سبك كار بيحال حزب است، سبك كاري كه تمامي عرصه هاي مبارزاتي حزب را شديدا متاثر ساخته است. ناگفته پيدا است كه فعاليت هاي مبارزاتي بين المللي حزب مي تواند – و بايد – بيشتر از پيش اصولي تر و جدي تر پيش برود. اما اين خواست از طريق توجه صرف به مبارزات متذكره نمي تواند بر آورده گردد. در واقع حزب ما به يك جنبش جدي و قاطع اصلاح سبك كار نياز دارد. فقط از طريق راه اندازي و پيشبرد موفقانه اينچنين جنبش اصلاح سبك كار، در مسير مبارزه براي تعميل استراتژي مبارزاتي حزب ( جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي به مثابه شكل مشخص كنوني جنگ خلق در افغانستان ) و همچنان در مسير مبارزه براي تدوير كنگره بعدي حزب و در خدمت به برگذاري اصولي و موفقانه آن، مي توانيم – و بايد - بيحالي مبارزاتي حزب در تمامي عرصه هاي مبارزاتي، منجمله در عرصه فعاليت هاي مبارزاتي بين المللي، را از ميان ببريم و حزب را بطور كلي شاداب، بحال و تازه بسازيم .

**********************

دور دوم انتخابات پارلماني رژيم دست نشانده
پوشالي تر از انتخابات قبلي

دور دوم انتخابات پارلماني رژيم دست نشانده با افتضاح و رسوايي عظيمي براي اشغالگران و رژيم دست نشانده شان پايان يافت. با وجودي كه نیروهای نظامی 400000 نفری اشغالگران و رژیم پوشالی یا مستقیما امنیت حوزه های انتخاباتی را گرفته بودند و یا در حالت آماده باش قرار داشتند، رسانه های انترنتی، صوتی و تصویری یکروز قبل از انتخابات از 227 عملیات و در روز برگزاری انتخابات از 305 عملیات از سوی گروه های مسلح ضد رژیم خبر دادند. این خبر دهی علیرغم ایجاد محدودیت از سوی کمیسیون بررسی تخطی های مطبوعاتی رژیم برای رسانه ها در مورد گزارشات امنیتی صورت گرفت. به احتمال زیاد" مخالفين مسلح "موجود، خیلی بیشتر از این می توانستند در روز انتخابات از خود تحرکات نظامی نشان دهند که تا حدی به دليل معاملات پشت پرده نتوانستند یا نخواستند نشان دهند. در هر حال بنا به دلایل مختلف، سطح شركت مردم در اين انتخابات آنقدر كم و اندك بود كه دوره دوم انتخابات پارلمانی رژيم را با هيچ معياري، حتي معيار هاي يك رژيم دست نشانده، نمي توان يك انتخابات قابل قبول به حساب آورد.
از ميان 29000 محل رايدهي در دور اول انتخابات رياست جمهوري و پارلماني رژيم، 10000 محل قبل از برگذاري انتخابات مسدود اعلام شده بود. كمي قبل از برگذاري انتخابات، 1000 محل ديگر نيز مسدود اعلام گرديد و در جريان انتخابات نيز 1000 محل راي دهي ديگر مسدود باقي ماند. به اين ترتيب در 41 % محلات راي دهي اصلا انتخابات برگذار نگرديد.
تعداد مجموعي افراد داراي حق راي در دور دوم انتخابات رياست جمهوري رژيم، بدون اينكه 3000000 ( سه ميليون ) افراد داراي حق راي مهاجر در ايران و پاكستان در محاسبه شامل باشند، 17000000 ( هفده ميليون ) نفر تخمين زده شده بود. خود مقامات رژيم در محاسبات تخميني اوليه شان، مجموع آراء ريخته شده به صندوق هاي دور دوم انتخابات پارلماني شان را 4000000 ( چهار ميليون ) راي اعلام كردند و در روز هاي بعدي ده ها هزار راي از مجموع آن آراء را نيز باطله اعلام كردند. اما طبق گفته های یک تعداد از کاندیداهای ناکام، گفته های عامه مردم، تبصره های بعضی از خبرنگاران نسبتا مستقل مطبوعات و مشاهدات خبرنگاران خود ما، مي توان تخمين نمود كه میزان شرکت مردم در انتخابات، صرفا كمتر از 10 % افراد داراي حق راي ( كمتر از 2 ميليون نفر از مجموع 20 ميليون نفر ) بوده است.
نتایج انتخابات و چگونگی اعلام آن توسط مراجع انتخاباتی رژیم، بحران و کشمکش درونی میان جناح ها و مراجع مختلف رژیم را به شدت دامن زد و سر انجام آن را رسما به یک موضوع قضایی و جرمی بدل کرد. پس از آنکه نتایج اولیه انتخابات توسط به اصطلاح کمسیون انتخاباتی رژیم اعلام گردید، تعداد نسبتا قابل توجهی از کاندیداهای ناکام از پذیرش آن شانه خالی کردند. اعتراضات و تظاهرات آنها هفته ها دوام نمود. خواست اصلی معترضین این بود که نتایج انتخابات بطور کلی باطل اعلام گردد و یک انتخابات پارلمانی جدید برگزار گردد. آنها انتظار و ادعا داشتند که با براه انداختن این اعتراضات و تظاهرات، یک جنبش اعتراضی وسیع توده یی براه خواهد افتاد و مقامات ذیصلاح رژیم هیچ چاره دیگری نخواهند داشت غیر از اینکه خواست آنها را برای برگزاری یک انتخابات پارلمانی جدید بپذیرند. ما بر خلاف انتظار و ادعای شان هیچ جنبش اعتراضی توده یی وسیع و غیر وسیعی براه نیفتاد و اعتراضات و تظاهرات آنها همچنان محدود و معدود باقی ماند. این وضعیت نشان داد که توده های مردم اصلا در مورد کلیت پروسه انتخابات پارلمانی رژیم بی باور هستند و همانگونه که انتخابات برگزار شده را از خود نمی دانند، نسبت به برگزاری یک انتخابات پارلمانی جدید نیز هیچ علاقه ای ندارند.
تجدید نظر قسمی در نتایج انتخابات توسط " کمسیون سمع شکایات انتخاباتی " که باعث معکوس شدن برد و باخت انتخاباتی یک تعداد از کاندیداها گردید، اگر از یکجانب تعدادی از آنها را از صف معترضین بیرون کشید، از جانب دیگر باعث افتادن همان تعداد از کاندیداها به صف مذکور گردید. سرانجام معترضین که در راه اندازی جنبش اعتراضی وسیع توده یی کاملا ناکام گردیدند، راه مراجعه به مراجع قضایی رژیم را در پیش گرفتند و " دادخواهی " شان را به ستره محکمه و سارنوالی عمومی رژیم کشاندند. دخیل شدن مراجع عالی قضایی و دادستانی رژیم در این دعوا و منازعه، آن را از چارچوب یک دعوا و منازعه انتخاباتی بیرون نمود و به یک دعوا و منازعه قضایی و جرمی مبدل کرد. این وضعیت کشمکش میان مراجع عالی قضایی و دادستانی رژیم از یکطرف و مراجع عالی انتخاباتی رژیم از طرف دیگر را به شدت دامن زد. از یکطرف تعدادی از افراد مربوط به مراجع انتخاباتی توسط مراجع قاضیی و دادستانی دستگیر گردیدند و تعدادی از مسئولین این مراجع غیر قابل خروج از کشور اعلام گردیدند و از طرف دیگر مداخله مراجع قضایی و دادستانی در امور انتخاباتی توسط مراجع عالی انتخاباتی رژیم غیر قانونی اعلام شدند.
بالاخره کار به ایجاد یک محکمه اختصاصی توسط سردمدار اصلی رژیم پوشالی کشید تا بصورت نهایی دعوا و منازعه مذکور را حل و فصل نماید. کاندیداهای موفق و همچنان کمسیون های انتخاباتی رژیم، قانونیت این محکمه اختصاصی را قبول ندارند و خواست شان این است که جلسات پارلمان جدید هر چه زود تر دایر گردد. اینک که مدت تقریبا چهار ماه از زمان برگزاری انتخابات رژیم دست نشانده می گذرد، هنوز پارلمان جدید رژیم نتوانسته است کارش را آغاز نماید و کشمکش درونی رژیم کماکان ادامه دارد. ممکن است تحت فشار دفتر نمایندگی " سازمان ملل متحد " در افغانستان، کرزی مجبور گردد دیر یا زود جلسات پارلمان جدید را افتتاح نماید، اما موضوع محکمه اختصاصی و نتایج قضاوت آن کماکان به عنوان یک موضوع مورد منازعه درونی رژیم باقی می ماند و ممکن است شکل مزمن نسیتا طولانی بخود بگیرد.
تمامی اینها، نشاندهنده نقص و بحران ذاتی یک رژیم دست نشانده به مثابه یک موجود کلا پوشالی و متکی به اشغالگران است که خود موجودیت و سرنوشت مستقلی ندارد و لذا نمی تواند حتی یک دموکراسی نیم بند را نیز شکل دهد و موسسات و نهاد مربوطه آن را به وجود بیاورد، مگر بصورت یک نمایش افتضاح آمیز و مسخره.


********************


ذیلا  گزارش انتخابات از ولایت غزنی و شهر هرات به عنوان گزارشات نمونه نشر می گردد.
ولايت غزني، از لحاظ تعداد محلات راي دهي مسدود، در سطح كل كشور در رديف اول قرار داشت. همچنان در مناطق پشتون نشين اين ولايت نسبت به تمامي مناطق پشتون نشين ديگر و به اين ترتيب نسبت به تمامي مناطق ديگر كشور، تحريم انتخابات وسيع تر و چشمگير تر بود و در واقع درين مناطق اصلا انتخابات برگذار شده نتوانست.
بر عکس در شهر هرات، و بصورت کلی تر در ولایت هرات، بازار کمپاین های انتخاباتی و انتخابات در مقایسه با ولایاتی چون غزنی، زابل، ارزگان، قندهار و سایر ولایات مناطق جنوبی، چنوب شرقی و جنوب غربی نسبتا گرم بود. قبل از روز انتخابات تمامی جاده های اصلی و محلات عمومی شهر با پوستر ها و تصاویر بزرگ و رنگین کاندیدا ها پوشانده شده بود و گرد همایی ها و مهمانی های پر مصرف انتخاباتی در سراسر شهر جمع و جوش داشت و در روز انتخابات نیز مراکز انتخاباتی دایر بود و رای دهندگان کم یا زیاد به این مراکز مزاجعه می کردند.    


***********************

گزارش انتخابات پارلمانی ولابت غزني

انتخابات در ولايت غزنی نسبت به دفعات پیشتر افتضا آمیز تر بود. در دو ولسوالی اصلا نتوانستند صندوق های رای گیری را انتقال دهند ( ولسوالی های قره باغ و اجرستان ). در ولسوالي هاي رشيدان، آب بند و گيلان اصلا نه کسی رای داد و نه کسی توانست تقلب کند. از هر پنج ولسوالي متذكره حتي يك راي واقعي يا تقلبي در صندوق ها وجود نداشته است. در بسياري از مناطق پشتون نشين، نيروهاي پوليس طرفدار جنرال قاسمي ( فعلا در جناح داكتر عبدالله ) از تقلبكاري توسط طرفداران كرزي جلوگيري كردند.
در ولسوالی قره باغ بین مرتجعين هزاره و پشتون طرفدار رژيم اختلاف بر سر تقلب آنچنان بالا گرفت كه هر دو طرف نتوانستند تقلب کنند. نصف نفوس ولسوالي قره باغ را پشتون ها و نصف ديگر را هزاره ها تشكيل مي دهند. اما مرتجعين پشتون طرفدار رژيم می خواستند از مجموع 34000 راي صرف 10000 آنرا برای مرتجعين هزاره بدهند، ولی خواست مرتجعين هزاره  این بوده که باید آراء نصف شود و هر دو طرف بصورت مساويانه و بطور " عادلانه " تقلب كنند.  در نتيجه اين اختلاف و كشمكش وقت سپري مي شود و همه صندوق هاي مربوط ولسوالي كه در محلي از مسير شاهراه كابل – قندهار بنام " بازار كرو " در حقيقت در كنترل نيروهاي اشغالگر پولندي بوده است، خالی به غزنی برگشت مي نمايد. در مناطق پشتون نشين ولسوالي و همچنان تعمير ولسوالي و بازار آن كه در فاصله تقريبا پنج كيلومتري شمال " بازار كرو " واقع است، اصلا امكان برگذاري انتخابات وجود نداشته است. اما چنانچه صندوق هاي مناطق هزاره نشين شمال و شمال غرب ولسوالي به محل تعيين شده براي راي گيري انتقال داده مي شد اين امكان وجود داشت كه يكتعداد افراد در راي دهي شركت نمايند و يا صندوق ها از طريق تقلبكاري پر شود و دو كانديد هزارگي ولسوالي يعني حبيبي و اخلاقي راي بياورند. كانديداهاي هزارگي ولسوالي قره باغ در اصل سه نفر بودند. اما يكي از آن ها ( نجيب الله گلستاني ) چند هفته قبل از برگذاري انتخابات توسط طالبان به قتل رسيد و صرفا دو نفر آنها در ميدان تقلبكاري هاي " انتخاباتي " باقي ماندند. در مناطق هزاره نشين شاكي و ككرك ( مربوط ولسوالي واغظ ) نيز صندوق هاي راي دهي انتقال نيافت.  
نتايج شمارش تخميني آراء داده شده واقعي يا تقلبي در مراكز و محلات رايدهي مركز ولايت غزني و ولسوالي هاي مربوطه قرار ذيل است:
1-  مركز، داراي 271 محل رايدهي ( مردانه 142، زنانه 78 ، كوچي 51 ) در 44 مركز، مجموع آراء داده شده نزديك به 15000.
2 – ولسوالي جاغوري، داراي 213 محل رايدهي ( مردانه 106، زنانه 60، كوچي 47 ) در 35 مركز، مجموع آراء داده شده كمي بيشتر از 60000.
3  -- ولسوالي ناور، داراي 150 محل رايدهي ( مردانه 73، زنانه 43، كوچي 34 ) در 28 مركز، مجموع آراء داده شده كمي كمتر از 60000.
4 – ولسوالي مالستان، داراي 138 محل رايدهي (  مردانه 69، زنانه 38، كوچي 31 ) در 24 مركز، مجموع آراء داده شده تقريبا 30000.
5 – ولسوالي جغتو، داراي 108 محل رايدهي ( مردانه 54، زنانه 34، كوچي 20 ) در 17 مركز، مجموع آراء داده شده تقريبا 15000.
6 – ولسوالي خواجه عمري، داراي 38 محل رايدهي ( مردانه 18، زنانه 8، كوچي 7 ) در 6 مركز، مجموع آراء داده شده 400.
7 --  ولسوالي مقر، داراي 53 محل رايدهي (  مردانه 28، زنانه 15، كوچي 10 ) در 8 مركز، مجموع آراء داده شده 400.
8 –  ولسوالي قره باغ، داراي 188 محل رايدهي ( مردانه 94، زنانه 50، كوچي 44 ) در 39 مركز، مجموع آراء داده شده صفر
9 --  ولسوالي اندر، داراي 135 محل رايدهي ( مردانه 71، زنانه 32، كوچي 32 ) در 25 مركز، مجموع آراء داده شده 5 .
10 --  ولسوالي اجرستان، داراي 94 محل رايدهي ( مردانه 49، زنانه 31، كوچي 14 ) در 5 مركز، مجموع آراء داده شده صفر.
11 – ولسوالي گيلان، داراي 43 محل رايدهي ( مردانه 24، زنانه 12، كوچي 7 ) در در 5 مركز – مجموع آراء داده شده صفر.
12 --  ولسوالي زنه خان، داراي 25 مركز رايدهي ( مردانه 13، زنانه 6، كوچي 6 ) در 4 مركز، مجموع آراء داده شده 3 .
13 – ولسوالي خوگياني، داراي 24 محل رايدهي ( مردانه12، زنانه 6، كوچي 6 ) در 4 مركز، مجموع آراء داده شده 200 .
14 – ولسوالي واغظ ، داراي 34 محل رايدهي ( مردانه 16، زنانه 12، كوچي 6 ) در 4 مركز، مجموع آراء داده شده 70 .
15 – ولسوالي گيرو، داراي 70 محل رايدهي (  مردانه 37، زنانه 15، كوچي 18 ) در 11 مركز، مجموع آراء داده شده 50 .
16 – ولسوالي آب بند، داراي 24 محل رايدهي ( مردانه 12، زنانه 8، كوچي 4 ) در دو مركز، مجموع آراء داده شده صفر .
17 – ولسوالي رشيدان، داراي 24 محل رايدهي ( مردانه 12، زنانه 7، كوچي 5 ) در 4 مركز، مجموع آراء داده شده صفر .
18 – ولسوالي ده يك، داراي 44 محل رايدهي ( مردانه 22، زنانه 14، كوچي 8 ) در 7 مركز، مجموع آراء داده شده 1000 .
مجموع ولايت غزني، داراي 1666 محل رايدهي ( مردانه 857، زنانه 464، كوچي 345 ) در 272 مركز، مجموع آراء داده شده 182000  .
محاسبه تخميني فوق از لحاظ موجوديت يك عدم تناسب بسيار وسيع و عميق ميان مناطق پشتون نشين و هزاره نشين ولايت يعني تحريم تقريبا مطلق انتخابات در مناطق پشتون نشين و عدم امكان تقلبكاري انتخاباتي درين مناطق از يكطرف و شركت نسبتا وسيع اهالي مناطق هزاره نشين در انتخابات و در عين حال امكان تقلبكاري انتخاباتي وسيع درين مناطق قابل دقت است. بطور مثال ولسوالي قره باغ كه داراي 39 مركز و 188 محل رايدهي است، مجموعا داراي 34000 راي باالقوه است كه بطور كامل در انتخابات بكار نرفته است. اما در ولسوالي هاي جاغوري و ناور كه اولي داراي 35 مركز و 213 محل رايدهي و دومي داراي 28 مركز و 150 محل رايدهي است، بيشتر يا كمتر از 60000 راي شمارش شده است. در ولسوالي ناور تنها در مركز مكتب يخشي تقريبا 18000 راي شمارش شده است، در حاليكه بلند ترين ميزان آراء شمارش شده از ساير مراكز، به مركز مكتب گلستان در واغ تعلق دارد كه 2400 راي است و آراء شمارش شده ساير مراكز معمولا كمتر از 2000 است.       
محاسبه تخميني فوق- كه در حدود 5% امكان كمي يا زيادي در آن وجود دارد - نشان مي دهد كه در ولسوالي جاغوری بازار انتخابات و تقلبات انتخاباتي بيشتر از ولسوالي هاي ديگر گرم بوده است. درين ولسوالي، " عرفانی " در ردیف اول، " علی زا ده " در ردیف دوم و بقیه در ردیف هاي سوم، چهارم و پنجم قرار دارند. پس از ولسوالي جاغوري، ولسوالي هاي ناور، مالستان، مركز ولايت و جغتو، ولسوالي ده يك و پس از آن ولسوالي هاي خواجه عمري و مقر قرار دارند.   
در سطح کل ولایت " جنرال قاسمی " از ناور، " داكتر شاه جهان " از جغتو، بانو هما از مالستان و " شيخ عرفانی " از جاغوري، " شيخ علي زاده " از مالستان و معلم عبدالخالق " آزاد " از جاغوري، از جمله كانديداهاي هزارگي، بيشتر از تمامي كانديداهاي ديگر راي آورده اند. سه نفر اولي به جناح داكتر عبدالله و دو نفر آخري به جناح هاي خليلي و محقق تعلق دارند. نفر ششم كه يك معلم و نويسنده ليبرال – ناسيوناليست و یکی از توابان قبلا چپی است، قبلا به هيچ يك از جناح هاي " جهادي " تعلق نداشت، ولی گفته می شود که در این انتخابات پارلمانی رژیم، مورد حمایت جناح عبدالله بوده و در کنار کسانی مثل جنرال قاسمی، داکتر شاه جهان, بانو هما و سایرین قرار داشته است.
چون كانديدا هاي پشتون نتواستند در مناطق شان راي بياورند يا تقلب نمايند، هيچ كسي از آنها نتوانست به پارلمان رژیم پوشالی راه يابد. مجموع آراء ولسوالي هاي جاغوري، ناور، مالستان و جغتو كه 165000 راي از مجموع 182000 راي مي شود، كلا به كانديداهاي هزارگي تعلق دارد. از ميان 15000 راي مركز، بيشتر از 10000 راي متعلق به مناطق هزاره نشين مركز يعني نوآباد، قلعه شهاده، شهرك مهاجرين و محلات كوچك هزاره نشين مركز شهر غزني است. 400 راي از ولسوالي خواجه عمري و همچنان 400 راي ديگر از ولسوالي مقر، كه آراء هزاره هاي اين ولسوالي است، نيز به كانديداهاي هزارگي تعلق دارد. بر علاوه قسمت اعظم  بيشتر از 6000 راي باقيمانده از مجموع آراء، به تاجيك هاي مركز ولايت اختصاص دارد. در حقيقت براي مجموع كانديداهاي پشتون كمتر از 500 راي واقعي يا تقلبي باقي مي ماند و طبق اين محاسبه هيچكدام آنها نتوانستند به پارلمان رژيم پوشالي راه يابند.  
دولتي ها و بعضي از مرتجعين غير دولتي تلاش کردند كه یک راه جور آمد ساخته شود تا مرتجعين پشتون، هزاره و تاجیک به تناسب معيني در پارلمان حضور داشته باشند. به همين خاطر کمیسیون انتخابات در معامله با بعضی از کاندیداها صندون ها را دو باره رای شماری کرد، اما این شمارش مجدد نیز نتوانست تغییری در نتایج عمومی انتخابات به وجود بیاورد. از ولايت غزني مجموعا 10 نفر به پارلمان رژيم راه مي يابند. تلاش این بود که معامله ای در رابطه با سه نفر هزارگی، سه نفر پشتون و یک نفر تاجیک از میان مرد ها و دو نفر هزارگي و يك نفر پشتون از ميان سه زن صورت بگیرد. حتی کرزی شخصا درینمورد مداخله کرد و خواهان " بر قراری عدالت " در میان بخش های مختلف اهالی ولایت غزنی برای حضور نمایندگان شان در پارلمان گردید.اما این تلاش بجایی نرسید.
دلايل اصلي رویدست گرفته شدن نقشه اين تقلب بيشتر و معامله احتمالي عبارت بود از:
1 –  پوشاندن تحريم قاطع انتخابات در مناطق پشتون نشين ولايت. در مجموع مناطق پشتون نشين ولايت غزني تقريبا 300000 راي دهنده ( از ميان 700000 راي دهنده در سطح كل ولايت ) وجود دارد. شركت واقعي يا تقلبي كمتر از 500 راي دهنده از ميان تمام اين مجموعه به اين مفهوم است كه سطح شركت واقعي يا تقلبي اهالي اين مناطق در انتخابات كمتر از يك نفر از هر 600 نفر (  كمتر از 066 / 0 % ) بوده است.
2 – بر قراري تناسب حضور مرتجعين هزاره و پشتون و تاجيك ولايت در پارلمان رژيم.
3 – حذف افراد " نا مناسب " از ليست برندگان انتخابات و جلوگيري از حضور آنها در پارلمان.  معلم عبداخالق " آزاد " از ولسوالی جاغوري در مقام سوم بعد از عرفانی و علی زاده قرار گرفت و منسوبين حزب وحدت اسلامي خليلي ( نصري ها )، رای گرفتن او را یک شکست برای شان تقلی کردند و کوشش نمودند كه او را تخريب نمايند و عاقبت موفق شدند که نام او را از لیست برندگان انتخابات حذف نمایند. تلاش هایی برای حذف نام " شيخ علي زاده " از لیست برندگان نیز صورت گرفت چرا كه او سابقه عضويت در سازمان مجاهدين مستضعفين داشته است، . البته منسوبين حزب وحدت اسلامي خليلي ( نصري ها ) در جریان کمپاین های انتخاباتی و بعد از انتخابات عمدتا جنرال قاسمی را تخریب مي نمودند. قاسمي نيز آنها را بنام ولايت فقيهي ياد مي نمود و براي ناكام ساختن شان كوشش مي كرد.
چگونگی کشته شدن حاجی الله یار، معاون والي غزني يكجا با پسر، برادرزاده و محافظش در شهر غزني، كه پس از برگذاري انتخابات به وقوع پيوست، بطور مشخص روشن نشد و معلوم نگردید که به چه صورت انجام یافته است؟  گرچه پولیس و بقیه نیروی های امنیتی از حمله انتهاری خبر دادند، ولی اثری از کدام وسیله نقلیه و یا نشانه اي از کشته شدن فرد انتحار کننده به مشاهده نرسید. موتر حاجي الله يار به کلی آتش گرفته بود و چهار فرد سوار به موتر، بدون دريور، کاملا کباب شده بودند. دريور که هنوز زنده بود به بگرام انتقال یافت. از سرنوشت بعدی او معلوماتی در دست نیست. والی ولایت در وقت کشته شدن نامبرده در ولایت نبوده و تا اواخر ماه ميزان به ولايت نيامد. پس از کشتن حاجی الله یار زمزمه هايي در ميان مردم به وجود آمد که وی قبل از کشته شدن مدت چند ساعت در ساختمان پی آر تی ولایت بوده و ممکن است موتر وی توسط امریکایی ها مین گذاری شده باشد. این احتمال وجود دارد که كشته شدن حاجي الله يار، كه به جناح طرفداران داكتر عبدالله تعلق داشت، به موضوع نتايج انتخابات و معامله گري هاي مربوط به آن و هم به موضوع پافشاری وی در کنار نرفتن از معاونیت والی ولایت، ربط داشته بوده باشد.
در اثر اینچنین وضعیت پیچیده ای بود که نتایج انتخابات پارلمانی ولایت غزنی، حتی بعد از آنکه نتایج انتخابات سایر ولایات پس از تاخیر زیاد اعلام گردید، هنوز معلوم نبود و مدت ها بعد اعلام گردید. کاندیداهای موفق تماما به مرتجعین هزارگی و در نهایت به دو جناح داکتر عبدالله و کرزی تعلق دارند. در واقع افراد " موفق " شامل هر دو جناح در سطح ولایت همدست شده اند و تا حال جلو تجید نظر در نتایج نهایی انتخابات را گرفته اند.    
از جانب دیگر، طالبان نتوانستند يا نخواستند کدام مزاحمت جدی در جریان انتخابات ایجاد نمایند.  فقط در صبح روز انتخابات دو سه راکت بالاي شهر غزني شلیک نمودند كه در نتيجه آن دو نفر زخمی شدند. قويا احتمال دارد كه برخورد نسبتا ضعيف نيروهاي طالبان در روز انتخابات در ولايت غزني و ساير ولايات، به سفر كرزي به پاكستان، كه مدت زمان اندكي قبل برگذاري انتخابات صورت گرفت، مرتبط باشد. كرزي درين سفر علاوه از ملاقات با سران ملكي دولت پاكستان، با لوي درستيز قواي مسلح پاكستان نيز ملاقات كرد. موضوع مورد بحث درين ملاقات و نتايج آن كاملا پوشيده باقي ماند. يك تعداد از مبصرين سياسي عقيده دارند كه سفر كرزي به پاكستان عمدتا بخاطر جلوگيري از اجراي عمليات هاي وسيع و قوي توسط طالبان در روز انتخابات صورت گرفته بود.   

*******************

گزارشی از انتخابات پارلمانی در شهر هرات

با آغاز رایگیری میان 151 کاندید برای احراز 17 کرسی پارلمان رژیم ازولایت هرات، شهر هرات صبح روز شنبه مورخ 27 سنبله حال وهوای دیگری به خود گرفته بود. مناطقی از قبیل: دارالحفاظ گاذرگاه ( زیارت خواجه عبدالله انصاری)، شهرک جبرئیل، شهرک مجاهدین، محله حاجی عباس، محله اسحاق سلیمان، مهدیه بزرگ هرات واقع غوردرواز، زیارت خواجه ابولولید، مکتب حوض کرباس ( لیسه صفی الله افضلی) و لیسه سلطان غیاث الدین غوری واقع سرک ولایت، در اول صبح از ازدحام کسانی برخوردار بود که برای این انتخابات صف آرائی کرده بودند. اما این ازدحام دیری نپایید و بعد از ساعات 11 صبح کاملا خلوت گردید.اکثریت رسانه های خبری وابسته کوشش داشتند که بیشتر از این مناطق گزارشاتی تهیه نموده و ازین طریق توجه اشغالگران و رژیم را نسبت به خودشان بیشتر جلب نمایند.
ما مناطق مختلفی از شهرهرات را سروی نمودیم، ولی تمام مناطق همرنگ نبود، مراکز انتخاباتی دیگری از قبیل: لیسه انقلاب در چوک سینما، لیسه صلاح الدین سلجوقی در خواجه کله، لیسه مهری در جاده عیدگاه، لیسه گوهرشاد در چهار راهی مستوفیت، لیسه محجوبه هروی در جاده مخابرات، لیسه تجربوی در باغ آزادی، لیسه صیفی در درب خوش و چند مرکز دیگر از جمله مراکزی بودند که برعلاوه ناظرین انتخاباتی، نیروهای امنیتی خارجی نیز در آنها حضور داشتند. موترهای زره دار امریکایی نیز در قسمت دروازه ورودی هر مکتب دیده میشد و نیروهای به اصطلاح تامین امنیت نیز بصورت مسلحانه در داخل مکاتب به گشت و گذار مصروف بودند. اما از ازدحام افراد درین مراکز اثری به چشم نمی خورد. افراد اندکی در رفت و آمد بودند و کسی به صف منتظر نمی ماند.
والی هرات ضمن بازدید از چند مرکز رای دهی اعلام نمود که امنیت کامل انتخابات را تامین نموده است. با این وجود دو انفجار در ولایت هرات روی داد که باعث کشته شدن 6 تن و زخمی شدن بیشتر از 11 تن دیگر شد. 3 تن از کشته شدگان کارمندان دفتر کمیسیون انتخابات بودند.    
در روز انتخابات قضایای دیگری که در شهر هرات به چشم میخورد ازین قرار بود:

  1. مردم از پاک شدن رنگ در دارلحفاظ گاذرگاه هرات شاکی بودند و می گفتند که رنگ توسط وایتکس پاک میشود و هر شخص میتواند به تعداد 2 تا 3 مرتبه رای دهد.
  2. کمبود اوراق رای دهی در جبرئیل که تعدادی از مردم از آن شاکی به نظر می رسیدند.
  3. معامله گری های نقدی در مرکز رای دهی زیارت ابولولید نیز به مشاهده می رسید. این معامله گری ها نه تنها با افراد شرکت کننده بلکه با ناظرین انتخاباتی نیز صورت می گرفت تا معامله گران بتوانند برای کاندیداهای مورد نظرشان که از امکانات مالی هنگفت برخوردار بوده اند صندوق ها را بصورت جعلی و به سود کاندید مورد نظرشان پر نمایند.

چند پس از برگزاری انتخابات، یک گزارش صوتی در سایت کابل پرس به نشر رسید و حاکی از این بود که اسماعیل خان وزیر انرژی و آب رژیم، طی یک صحبت تلفنی که حدود 22 دقیقه را در بر می گیرد با یکی از کارمندان عالی رتبه کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی، خواهان ناموفق اعلام نمودن 20 تن از کاندیداهای ولایت هرات گردیده است. این افراد عبارت اند از: غلام قادر اکبر، محمد رضا خوشک وطن دوست، وکیل احمد زرین، عزیز احمد نادم، حفیظ الله معلم، محمد رفیق شهیر،  حاجی داود نورزائی،  ناصر عطائی، غلام سخی مسباح، آقا ملنگ بورانی، عزیزه محاکی، احمد علی جبرئیلی، قاضی نذیر احمد حنفی، غلام فاروق مجروح،  احمد بهزاد،  سید ابراهیم عماد، فوزیه گیلانی، محمد معروف فضلی، انجینیر ناصر محتسب زاده و داکتر صالح سلجوقی . کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی فردای صحبت تیلیفونی کارمند عالیرتبه اش با اسماعیل خان والی سابق هرات و وزیر انرژی و اب فعلی رژیم دست نشانده، افراد فوق را از جمله رد شدگان انتخاباتی اعلام نمود.
فعالیت های تقلبکارانه علنی و آشکار، دست کاری های پشت پرده بخاطر رد نامزدان انتخاباتی معین، حضور کم رنگ مردم در بیشتر مراکز رایدهی، تلفات جانی روز قبل و روز انتخابات و عملیات نظامی نیروهای مسلح مخالف رژیم، اختطاف کارمندان انتخاباتی از ادرسکن که می توان از صفی الله مجددی نامزد انتخابات پارلمانی رژیم که با سه تن از همراهانش از ولسوالی ادرسکن هرات اختطاف گردید، ثبت موارد متعدد شکایات انتخاباتی در کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی، متهم شدن 120 نامزد انتخاباتی هرات به دست داشتن در تقلب، یافت شدن 5 جسد از کارمندان ستاد انتخاباتی فوزیه گیلانی به تاریخ 30 آگست 2010 در ولسوالی ادرسکن ولایت هرات، کشته شدن عبدالمنان هاشمی نامزد انتخاباتی ولسوالی شیندند ولایت هرات به دست افراد مسلح ناشناس، تحریم انتخابات توسط جریانات مخالف رژیم، حمله افراد مسلح بالای دی – اف سی های ولسوالی کشک رباط سنگی که باعث پراکندگی و تعطیلی کارشان گردید و غیره قضایای اتفاق اقتاده در ولایت هرات، همانند سایر نقاط کشور، نشاندهنده آن بود که تمامی تلاش های نظامی - تبلیغاتی اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده و صرف صد ها میلیون دالر توسط آنها در این راستا، اکثریت قریب به اتفاق توده های مردم این دموکراسی کذایی  و انتخابات های تقلبی مربوطه آن را از خود نمی دانند و تمایلی به شرکت در نمایشات مضحک ان ندارند. وقتی مردم مجریان اینگونه دموکراسی را به مثل سیاف، ربانی، خلیلی، فهیم، محقق و دیگر جنایتکاران جنگی می بینند، به مفهوم اصلی این دموکراسی پی می برند. وقتی مردم جنایات پی در پی نیروهای اشغالگر امپریالیستی را در افغانستان با بمباران های هوائی، کشتار انسانهای بیگناه این سرزمین و قتل و غارت، دامن زدن به اختلافات قومی، تبعیضات نژادی، تحمیل اسارت بیشتر بر زنان، رشد مواد مخدر در کشور، رشد فحشاء و غیره عوامل را می بینند به مفهوم اصلی این دموکراسی پی میبرند و منطقا نباید به چنین رژیم ها و چنین دموکراسی هایی روی خوش نشان دهند، بلکه باید با تمام قوت و توان علیه آن مبارزه نمایند.

**********************

سبک کار حزب را اصلاح نماییم

 

آغاز پروسه وحدت جنبش کمونیستی ( مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی ) افغانستان، تقریبا همزمان با اشغال کشور توسط امپریالیست های امریکایی و متحدین شان، حرکت اصولی و بموقعی بود که بخاطر جوابدهی به الزامات و ضرورت های مبارزاتی دراز مدت و عاجل کشوری و بین المللی انقلاب افغانستان و انقلاب جهانی براه افتاد. این پروسه که تقریبا دو و نیم سال ادامه یافت، منجر به برگزاری کنگره وحدت جنبش کمونیستی ( مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی ) افغانستان گردید. کنگره وحدت قادر شد با ارائه یک خط ایدیولوژیک – سیاسی اصولی حزبی در قالب برنامه و اساسنامه حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، سه جناح تشکیل دهنده کنگره را در یک تشکیلات حزبی واحد به وحدت برساند. مسلما تشکیل حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان یک حرکت پیشرونده اصولی بوده و هست، ولی نمی توانست – و نمی تواند = کاملا بی عیب و بدون کمبود باشد. تجارب مبارزاتی چند ساله حزب نشان داد که این حرکت با عیب ها و کمبود های نسبتا مهم ایدیولوژیک – سیاسی، منجمله عیب ها و کمبود های تشکیلاتی، همراه بوده است.
مشخص ساختن عیب ها و کمبود های حزب و سعی در جهت زدودن یا به حد اقل کاهش دادن شان، کاری است که باید – و حتما – برای به سر انجام رساندن آن بطور اصولی و شجاعانه کمر همت بست. این کار را فقط می توان – و باید – با تکیه بر اصولیت مبارزاتی حزبی به پیش برد و با موفقیت به سر انجام رساند. آنچه که در سیمینار وسیع حزبی، تحت عنوان " جنبش اصلاح سبک کار در حزب " بخاطر تبدیل " سبک کار بیحال " حزب به یک سبک کار باحال و شاداب حزبی مطرح گردیده است، ناظر بر همین موضوع است.
" جنبش اصلاح سبک کار در حزب" باید هر سه جزء سبک کار یک حزب مارکسیست – لنینیست – مائوئیست یعنی تلفیق تیوری و پراتیک، پیوند فشرده با توده ها و انتقاد و انتقاد از خود را بطور همه جانبه و اصولی و در ارتباط باهم مدنظر قرار دهد.
تلفیق تیوری و پراتیک تنها شامل انطباق پراتیک با تئوری نیست، بلکه شامل انطباق تیوری با پراتیک نیز هست. ما با جمعبندی از پراتیک مبارزاتی گذشته مان، به خط ایدیولوژیک - سیاسی مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی اصولی متبلور در برنامه و اساسنامه حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان دست یافتیم و قادر شدیم حزب را تشکیل نماییم. تجارب سال های گذشته مبارزاتی حزب نشان داده است که نه تنها این یا آن رفیق حزبی بلکه در مواردی حزب به مثابه یک کل یا یک یا چند واحد حزبی، قادر نبوده اند، در این یا آن مورد، پراتیک اصولی مبتنی بر تیوری های اصولی حزبی داشته باشند. در عین حال، بعضا مواردی نیز وجود داشته است که نظرات ما در باره این یا آن مسئله بار بار در عمل نادرستی و یا کمبود و ضعف خود را نشان داده است. راه حل اصولی آن است که پراتیک ما باید بر تیوری های درست منطبق گردد و در عین حال نظراتی که نادرستی و یا کمبود و ضعف خود را بار بار در پراتیک مبارزاتی روز مره نشان داده است و یا در پراتیک مبارزاتی فراگیر نادرستی اش ثابت شده است، یا باید کلا کنار گذاشته شود و یا اصلاح گردد و بجای آنها نظرات درست و یا بهتر اتخاذ گردد.
پیوند فشرده با توده ها یعنی داشتن مشی توده یی. مشی توده یی مبتنی بر بردن آگاهی انقلابی در میان توده ها، جمعبندی مداوم از نظرات توده ها و بردن مجدد نظرات جمعبندی شده در میان آنها، بسیج و سازماندهی مبارزاتی توده ها، رهبری این مبارزات و توده یی ساختن حزب هم از لحاظ اهداف و شعار ها و هم از لحاظ ترکیب تشکیلاتی است. ناگفته پیدا است که درینمورد تلاش ها و موفقیت های ما کم و بیحالی ها و عدم موفقیت های ما زیاد بوده است. این وضعیت، علیرغم تمامی مشکلات و موانع موجود عینی و ذهنی، باید قاطعانه اصلاح گردد. حزب یک فرقه روشنفکرانه فرو رفته در خود نیست. اگر چنین باشیم و چنین باقی بمانیم فقط خواهیم توانست در خود بپوسیم و در نهایت مبارزات انقلابی پرولتری و توده یی را زیان برسانیم.
انتقاد و انتقاد از خود، که هم می تواند متوجه حزب بطور کل و یا واحد های حزبی باشد و هم متوجه یکایک اعضای حزب، در بر گیرنده انتقاد از عملکرد ها و انتقاد از نظرات است. این امر تیوریکی - پراتیکی یا پراتیکی - تیوریکی بخاطر رفع نادرستی ها و کمبودات در دست گرفته می شود و نه بخاطر لکه دار ساختن جمع یا فرد یا نشان دادن تواضع و فروتنی غیر اصولی و یا هم بهانه گیری برای فرار از مبارزه.
انتقاد و انتقاد از خود یک امر بهم پیوسته است که هم انتقاد از دیگران و هم انتقاد از خود را در بر می گیرد. هیچ جمع یا فردی حق ندارد ادعای " معصومیت " داشته باشد و در حالیکه دیگران را به تیر انتقاد می بندد، خود را مبرا از خطا و کمبود و غیر قابل انتقاد بداند.
در اجرای اصل انتقاد و انتقاد از خود نباید به شش جهت حمله ور شد، بلکه باید فرمولبندی مائوئیستی " حق داشتن، سود جستن و اندازه نگه داشتن " را رعایت کرد. اجرای این فرمولبندی به معنای مماشات غیر اصولی با نادرستی ها، نواقص و کمبودات نیست، بلکه به معنای پرهیز از کوبیدن های بی ملاحظه جمع یا فرد مورد انتقاد، بخاطر رسیدن به هدف " نجات بیمار" است. در اجرای اصل انتقاد و انتقاد از خود باید رک و راست و صریح بود و از گنگ گویی و مجمل گویی پرهیز کرد.
همان طوری که در اطلاعیه سیمینار وسیع حزبی گفته شده است: «  فقط از طريق راه اندازي و پيشبرد موفقانه ... جنبش اصلاح سبك كار، در مسير مبارزه براي تعميل استراتژي مبارزاتي حزب ( جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي به مثابه شكل مشخص كنوني جنگ خلق در افغانستان ) و همچنان در مسير مبارزه براي تدوير كنگره بعدي حزب و در خدمت به برگذاري اصولي و موفقانه آن، مي توانيم – و بايد - بيحالي مبارزاتي حزب در تمامي عرصه هاي مبارزاتي، ...  را از ميان ببريم و حزب را بطور كلي شاداب، بحال و تازه بسازيم .  »
پس به پیش بخاطر پیشبرد جنبش اصلاح سبک کار در حزب!