Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

" موضعگیری " سامایی ها علیه اشغالگران و رژیم پس از ده سال تسلیم طلبی، در دو گروپ منشعب از هم

" موضعگیری " سامایی ها علیه اشغالگران و رژیم پس از ده سال تسلیم طلبی، در دو گروپ منشعب از هم

در ماه ثور و جوزای سال جاری خورشیدی، دو سند بنام سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) منتشر گردیده است: سند اول " اعلامیه سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ادامه دهندگان ) " تحت عنوان " باز هم پویندگان و ادامه دهندگان در امتداد زمان " است که در سایت انترنیتی " افغانستان آزاد " به نشر رسیده است. سند دوم شماره اول دوره پنجم " ندای آزادی " است که بنام " نشریه ملی – دموکراتیک سازمان آزادیبخش مردم افغانستان " منتشر گردیده است. " ندای آزادی " توسط به اصطلاح مرکزیت " ساما " که در ماه دلو سال گذشته یکجا با افراد دیگری " جرگه " ای داشته، منتشر گردیده است، در حالیکه اعلامیه " ادامه دهندگان " در بر  گیرنده موضعگیری های کنفرانس ماه جوزای سال جاری است که توسط برگذار کنندگانش بنام " کنفرانس احیاء و تداوم " خوانده شده است.
با انتشار این دو سند بنام " ساما "، به اصطلاح بی زبانی و سکوت بیست و چند ساله " ساما " پایان یافت و پس از یک دهه تسلیم طلبی های سامایی ها در قبال اشغالگران و رژیم دست نشانده، که هنوز هم ادامه دارد، به نحوی و به سبک سامایی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده موضعگیری گردیده است. بنابرین جا دارد که هر دو سند را مختصرا مورد دقت و ارزیابی قرار دهیم.
درینجا نه فرصت و جایی برای بررسی تمامی مندرجات شماره اول دوره پنجم ندای آزادی وجود دارد و نه لزومی برای این کار دیده می شود. لذا صرفا سرمقاله نشریه را مورد دقت قرار می دهیم. در همان اولین سطر سر مقاله صریحا اعتراف می گردد که:
« دو دهه و اندی است که سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) در تاریکی و بی زبانی بسر میبرد. »
سر مقاله این مدت بیســـت و چـنـــد ساله را به دو دوره تقسیم می نماید و دلایل این بسر بردن در تاریکی و بی زبانی " ساما " را در هر دوره به ترتیب ذیل بیان می نماید:
دوره اول از زمان جانباختن قیوم رهبر در سال 1369 تا زمان تجاوز امپریالیستی به رهبری امپریالیست های امریکایی بر افغانستان و اشغال کشور را در بر می گیرد. درین دوره به قول سرمقاله، در اثر جنگ های داخلی و مهاجرت ها:
«  نه کسی را فرصت نوشتن بود و نه هم فردی را هوس خواندن و احیانا اگر این دو امکان میسر می بود برای چاپ و پخش نشریه ای چون " ندای آزادی " امکان مادی و زمینه تخنیکی چاپ و نشر در دسترس قرار نداشت. »
دوره دوم از زمان تجاوز امپریالیستی به سردمداری امپریالیست های امریکایی بر افغانستان و اشغال کشور در میزان سال 1380 تا جوزای سال جاری را در بر می گیرد. درین دوره سرمقاله " ندای آزادی " دلیل دیگری را برای بازماندن " ندای آزادی " از انتشار مطرح می نماید و این دلیل را تحت عنوان مستقل ذیل بیان می نماید:
« جدل های فکری زاده اوضاع جهانی که در باز ماندن از نشر " ندای آزادی " موثر افتاد »
و سپس اینگونه توضیح می دهد:
« بحث و جدل دموکراسی گریبان عده ای از ماها را هم به گونه ای گرفت که جدل بر سر آن ... ده ســال دوام کــــرد.
همین جدل فکری باعث گردید که در ده سال اخیر نشریه ندای آزادی منتشر نگردد... در رابطه به ادعای گسترش  دموکراسی این فکر دامن زده شد که در این مقطع زمانی سرمایداری گویا با بنیادگرایی در تضاد آشتی ناپذیر قرار گرفته و برای حل آن سرمایداری تا سرحد نابودی بنیاد گرایی در افغانستان و جهان جلو می رود.... امید کاذب مبارزه با فئودالیزم و بنیاد گرایی تنها روشنفکران افغانی و ایرانی را به سراب دموکراسی نمی کشید. » 
بر خلاف ادعای سرمقاله، از سال 1369 تا سال 1380، صرفا " ندای آزادی " از نشر باز نماند و سامایی ها صرفا در تاریکی و بی زبانی بسر نبردند، بلکه وسیعا به فرار طلبی و تسلیم طلبی رو آوردند. بعد از جانباختن قیوم " رهبر "، معاون اول منشی عمومی کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری " ساما " که یگانه فرد باقیمانده از کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری " ساما " در پهلوی قیوم رهبر بود، بلافاصله اعلام کرد که:
« " رهبر " یک پیر و مرشد مذهبی است و مریدان بسیاری دارد و " ساما " نیز به هیچوجه یک سازمان کمونیستی نیست، بلکه یک سازمان ملی است. »
این فرد بجای اینکه برای جمع و جور کردن صفوف سازمان تحت رهبری اش بعد از قیوم رهبر تلاش و مبارزه نماید، راه پناهنده شدن به غرب را در پیش گرفت و به معاون دوم منشی عمومی کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری" ساما " که چند سال قبل از جانباختن قیوم " رهبر " و به بهانه مشکلات خانوادگی به غرب عقب کشیده بود، پیوست.    
در چنین حالتی که کل شیرازه تشکیلاتی " ساما " فرو پاشیده بود، هر کسی که توانست خود را به غرب رساند و سائرین در شهر های دیگر پاکستان غیر از پشاور و همچنان ایران پراگنده شدند و عده ای هم به داخل افغانستان آمدند. مدتی پس از این هزیمت همگانی ، توسط آنانی که به داخل افغانستان آمده بودند و یا در ایران و پاکستان بسر می بردند، سندی بنام " جبهه متحد ملی افغانستان " در حمایت از طرح صلح ملل متحد و تشکیل لویه جرگه منتشر گردید که در موقعش بنام یک سند تسلیم طلبانه در یکی از شماره های دوره دوم شعله جاوید مورد نقد قرار گرفت. 
اما پس از فاجعه 8 ثور 1371 جمع کثیری از کادر ها و فعالین سابق " ساما " که در بیرون از مرز های افغانستان بسر می بردند به داخل کشور بر گشتند و غالبا در ارتباط با شورای نظار و احمد شاه مسعود قرار گرفتند. از میان این مجموعه، 31 نفر در حادثه سقوط طیاره بر فراز تنگی تاشقرغان در ثور 1372 قتل عام شدند. اینها که از طریق روابط غند سنگین در ارتباط با شورای نظار قرار گرفته بودند، می خواستند به بهانه شرکت در سالگره جنبش ملی اسلامی رشید دوستم به مزار بروند و روابط شان را با دوستم و جنبش ملی اسلامی اش محکم سازند. در میان اینها چهره های مهم سامایی از قبیل سخی تسلیم طلب، حاجی یارمحمد کلکانی و نیزک هراتی قرار داشتند. بقایای این سامایی های مرتبط به شورای نظار بعد از آن حادثه نیز در خدمت شورای نظار قرار داشتند. درینجا کافی است به یکی از چهره های معروف همین بقایا اشاره کنیم. او در جریان جنگ های داخلی میان جهادی ها، بین شورای نظار و حزب وحدت اسلامی مزاری میانجی بود و یک فرد با نفوذ در شورای نظار محسوب می گردید.
وقتی در " ساما " در طول تقریبا 12 سال، « نه کسی را فرصت نوشتن بود و نه هم فردی را هوس خواندن و احیانا اگر این دو امکان میسر می بود برای چاپ و پخش نشریه ای چون " ندای آزادی " امکان مادی و زمینه تخنیکی چاپ و نشر در دسترس قرار نداشت »، پس در حقیقت امر سازمان سیاسی ای بنام " ساما " اصلا موجودیت نداشته است، بلکه آنچه موجودیت داشته است، افراد پراگنده سابقا منسوب به " ساما " بوده اند که سر شناسان آنها هم اکثرا در کارها و فعالیت های تسلیم طلبانه ذکر شده در فوق تا گلو غرق بوده اند. در واقع در طول این 12 سال، " ندای آزادی " بخاطری از نشر باز ماند که در واقع یک تشکل سیاسی ولو کوچک برای نشر آن در داخل کشور و حتی در غرب وجود نداشته است.
در طول ده سال گذشته نیز سامایی ها صرفا در بی زبانی بسر نبرده اند. آنچه اعلامیه " ادامه دهندگان " درینمورد می گوید، خود به خوبی گویا است:
« در سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) می رفت تا این خطر آنرا از سر به فساد و نابودی بکشاند. این بار بقایای مرکزیت غیر قانونی که مدتهاست از نظر تشکیلاتی بی صلاحیت شده اند، دامن شان را تا توانستند آلوده ساختند و با سفسطه تئوری " تچ امپریالیسم و فئودالیسم و عمده ساختن دموکراسی در شرایط اشغال " و رقابت با گروه های منحرف چپ نمای " ان جی او باز " و " مدالگیر " به گنداب تسلیم طلبی ملی و طبقاتی در غلطیدند؛ و در جرگه ماه دلو 1389 خود، که خلاف تمام موازین تشکیلاتی پذیرفته " ساما " و در غیاب نمایندگان فکری سازمان، به رسم جرگه های حاکمیت مستعمراتی و احزاب ارتجاعی ، با حضور عده ای از عناصر فاقد صلاحیت دایر شده بود، صف خود را از صف ساما و شهدایش و از تاریخ و ایدئولوژِی سازمان جدا کردند. »
ازینقرار " ساما " صرفا در حال فساد و نابودی از سر قرار نداشته است، بلکه این سر که اعلامیه " ادامه دهندگان " از آن بنام " بقایای مرکزیت غیر قانونی " یاد می نماید، « تا توانستند دامن شان را آلوده ساختند، در رقابت های " ان جی او بازی " و " مدالگیری " غرق شدند و به گنداب تسلیم طلبی ملی و طبقاتی در غلطیدند. » تا آن حدی که تسلیم طلبی شان را رسما تئوریزه کردند. درینمورد فقط کافی است به ایجاد دو حزب قانونی راجستر شده در وزارت عدلیه رژِیم توسط آنها برای شرکت در بازی های سیاسی طراحی شده توسط اشغالگران و شرکت در انتخابات های پارلمانی رژیم اشاره نمائیم. دفاتر این احزاب موقعی که دم و دودی داشتند، مراکز تجمع سازمانی و توده یی این غرق شدگان در " گنداب " محسوب می شدند. فعلا بازار این دفاتر بی رونق شده و بعضا حتی تعطیل شده اند. به همین جهت است که حالا " ادامه دهندگان " از احیاء و تداوم " ساما " حرف می زنند، یعنی " ساما " به چیزی بدل شده است که باید سر از نو زنده شود و تداوم یابد. 
در این بهانه تراشی ها آنچه از لحاظ ایدیولوژیک – سیاسی جالب است، برداشت تسلیم طلبانه و بورژوا- دموکراتیک " بقایای مرکزیت ساما " از دموکراسی است. اگر اشغالگران امپریالیست بخواهند و بتوانند برای نابودی بنیادگرایی تا آخر جلو بروند و یک دموکراسی فئودال - بورژواکمپرادوری غیر بنیاد گرا، مثل دموکراسی هند، به وجود بیاورند، نباید علیه اشغالگران مبارزه کرد و به استقبال دموکراسی آنچنانی شان سر از پا نشناخت؟ هم اکنون اشغالگران امپریالیست، دموکراسی نوع ویژه شان یعنی دموکراسی اسلامی یا جمهوری اسلامی را در افغانستان به وجود آورده اند. این دموکراسی فئودال – بورژوا کمپرادوری هر چیزی که باشد و هر شکلی که داشته باشد، یک رژیم دست نشانده و پوشالی ساخته شده توسط اشغالگران امپریالیست و متشکل از خائنین ملی است و مبارزه و مقاومت ملی علیه آنها، جزء الفبای مبارزه انقلابی است. بر علاوه این دموکراسی هرچه باشد، دموکراسی برای فئودال ها و بورژواکمپرادور ها است. در این دموکراسی حتی منافع بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی اساسا نمی تواند بر آورده شود، چه رسد به منافع اساسی دهقانان و کارگران. هر تشکل و سازمان و حزب مدعی انقلاب ملی – دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی در افغانستان باید برای دموکراسی نوین یعنی دموکراسی توده یی تحت رهبری پرولتاریا مبارزه نماید نه برای دموکراسی به مفهوم عام کلمه. دموکراسی مفهوم طبقاتی دارد و دموکراسی ماوراء طبقاتی اصلا نمی تواند وجود داشته باشد.
دلیل سر مقاله برای طولانی شدن ده ساله " جدل های فکری بر سر دموکراسی " در " ساما "، در شرایط اشغال افغانستان و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشانده در کشور و ضرورت اضطراری پیشبرد مبارزه و مقاومت علیه  اشغالگران و رژیم، یک یاوه گویی بی سر و ته و یک سفسطه گویی آشکار تسلیم طلبانه است. به جملات ذیل از این سرمقاله توجه کنیم:      
« البته که در ذهن بسیاری از خوانندگان این سوال مطرح می گردد که چرا ده سال جدل و انتظار؟ در پاسخ به عرض می رسانیم که یک فرد سامایی پیرو خط مجید و رهبر به مبارزه اصولی درون سازمانی معتقد است و تا آن زمان به مبارزه درونی ادامه می دهد که یا خود قانع گردد و یا کسی و کسانی را که به انحراف رفته اند قانع سازد. برای کوبیدن این راه هرگز به انشعاب و چند دستگی تن نمی دهد. به همین لحاظ هر گونه انشعاب را زیر هر عذر و بهانه که باشد محکوم می کند و آن را انحراف از اصول و پرنسیپ یک سازمان پیشرو و زاده بی حوصلگی و تکبر خرده بورژوازی می داند... در یک سازمان پیشرو برای زدودن زنگار کجروی ها همواره باب بحث و جدل باز است. اگر کسی طفره می رود بایستی گریبانش را گرفت و او را به انحرافش که سخت زیان آور است آگاه ساخت. بناء سامایی های " پیرو اصول مبارزاتی " بدین باور اند همانطوری که انحراف راستگرایانه مایه به کجراه کشیدن سازمان از مسیر اصلی اش می گردد انشعاب هم آبی است که نخواسته به آسیاب دشمن خلق می ریزد زیرا انشعاب مایه تضعیف، دلمردگی و سر در گمی آن اعضای یک نهاد می گردد که تا هنوز به کنه انحراف و اختلافات پی نبرده اند. وظیفه اعضای پیشرو یک نهاد روشن کردن این اعضا در درون سازمان است نه آنکه در بیرون و در برابر شان سنگر گرفت. »
گویا اینها ده سال تمام بخاطر جلوگیری از انشعاب در " سازمان " شان، علیه اشغالگران و رژیم پوشالی موضعگیری نکرده اند. یک سازمان یا حزب سیاسی یک سلاح مبارزاتی است و نه ایستگاهی برای توقف مبارزاتی ده ساله. اینها در واقع می گویند که برای شان حفظ وحدت " سازمان " بالا تر از مسئولیت های مبارزاتی و مقاومتی علیه اشغالگران و رژیم پوشالی بوده است. اما سازمانی که ده سال تمام نتواند علیه اشغالگران مهاجم و خائنین ملی دست نشانده شان موضعگیری آشکار و صریح داشته باشد، به چه دردی می خورد جز اینکه عملا در خدمت اشغالگران و رژیم پوشالی قرار داشته باشد. سکوت ده ساله – که فوقا گفتیم صرفا سکوت نیز نبوده است – در قبال جنایات اشغالگران و پامالی استقلال و حاکمیت ملی کشور و مردمان ما توسط آنها، خود هیچ مفهوم دیگری جز تسلیم طلبی ملی و طبقاتی نمی تواند داشته باشد.
بر خلاف ادعای سرمقاله شماره اول دوره پنجم " ندای آزادی "، یک سازمان سیاسی و آنهم سازمان سیاسی انقلابی ارگانی است برای سازماندهی، پیشبرد و رهبری مبارزات انقلابی علیه امپریالیزم و ارتجاع و در شرایط اشغال کشور و حاکمیت یک رژیم پوشالی در آن، عمدتا ارگانی است برای سازماندهی، پیشبرد و رهبری مبارزه و مقاومت انقلابی علیه اشغالگران و رژیم و نه ارگانی برای پیشبرد مباحثات و مجادلات نظری طولانی ده ساله در مورد دموکراسی و یا هر موضوع مورد بحث دیگر و آنهم به قیمت " بی زبانی " و تسلیم طلبی در قبال دشمنان عمده کشور و مردمان کشور.
تشکل سیاسی انقلابی سلاح مبارزه انقلابی است و موقعی که به سلاح ارتجاعی و تسلیم طلبانه مبدل گردد و مثلا  اشغالگران را فرشتگان نجات مردمان افغانستان از شر شیاطین اخوان معرفی نماید، اولین وظیفه مبارزاتی هر عنصر استوار و صادق انقلابی است که از چنین تشکلی بصورت صریح و روشن انشعاب نماید و برای ایجاد یک تشکل انقلابی دیگر مبارزه و تلاش نماید. متاسفانه در طول ده سال گذشته حتی یک عنصر استوار و صادق انقلابی در میان سامایی ها پیدا نشد که اینچنین صدا و ندایی بلند نماید.
سر مقاله می گوید که: " هرگز به انشعاب و چند دستگی تن ندادن " و " محکوم کردن هر گونه انشعاب زیر هر عذر و بهانه " جزء اصول و پرنسیپ های تشکیلاتی یک سازمان پیشرو محسوب می گردد. معلوم نیست نویسندگان این سر مقاله اینچنین اصول و پرنسیپ ها را از کجا آورده اند؟ لابد اینها و سائر همقماشان شان هرگز حاضر نخواهند شد زبان نشراتی و حتی برنامه یی آزوپی سازمان شان را صریح و روشن بسازند تا بتوان تجارب کل جنبش بین المللی کمونیستی در مورد ضرورت حفظ وحدت و پیشبرد مباحثات و مبارزات درونی و همچنان ضرورت انشعاب در صورت لزوم یا به عبارت دیگر اشکال گوناگون مبارزه دو خط را برای آنها بیان کرد. اما از آنجائیکه آنها خود را به خط مجید و رهبر منسوب می دانند می توان به آنها گفت که به گفتار و کردار آن دو درینمورد مراجعه نمایند. مگر زنده یاد مجید یکی از چهره های اصلی در اولین انشعاب جریان شعله جاوید یعنی انشعاب گروه پس منظر نبود؟ مگر مجید و رهبر در سال 1357 بخاطر تائید صریح رویزیونیزم سه جهانی چینی توسط رهبران " گروه انقلابی خلق های افغانستان " و سائر اختلافات، راه شان را از راه آن گروه و رهبران شان جدا نکردند؟ البته بعدا مجید خود تا حدی انشعاب نادرست گروه پس منظر از جریان شعله جاوید را انتقاد کرد، ولی انشعاب نسبتا درست از " گروه انقلابی ... " را هیچگاهی و از هیچ بابتی مورد انتقاد قرار نداد. در اصل شخصا خود " رهبر " در جناح تحت رهبری مجید بود که در خزان سال 1357 در جریان سفر به چین، اختلاف با چینی ها و گروه انقلابی در مورد تئوری رویزیونیستی سه جهان را متبارز ساخت. البته او بعد ها از آن موضعگیری اش نظرا و عملا پشیمان گردید و دوباره به سوی آنها مراجعه نمود و بدین ترتیب یکی از عوامل انشعاب در " ساما " را در سال 1363 بدســت خــود ایـجـاد نمود.
اکنون که سامایی ها پس از 22 سال سکوت بطور کلی و 10 سال سکوت در قبال اشغالگران و رژیم پوشالی، گویا به موضعگیری علیه انها پرداخته اند، آیا توانسته اند از بروز انشعاب در " سازمان " شان جلوگیری نمایند و وحدت آنرا حفظ کنند؟ نه. اینها که در مدت طولانی سکوت و عدم موضعگیری شان حد اقل رسما منشعب نشده بودند، اکنون که گویا به موضعگیری پرداخته اند، در دو دسته منشعب و جدا از هم زبان باز کرده اند. این واقعا مایه تاسف است. وحدت در عدم موضعگیری علیه اشغالگران و رژیم پوشالی و نفاق در موضعگیری عـلـیه آنها واقعا مایه تاسف است؟!
ببینیم که در نتیجه این حفظ وحدت تاسفبار، سامایی ها به چگونه موضعگیری ای علیه اشغالگران و رژیم پوشالی دست یافته اند؟ سر مقاله درینمورد می گوید:
« پس از ده سال جدل ها و بحث های زیاد درونی و همچنان روی دادن حوادثی که در به بند کشیده شدن کشور گواهی می داد بر این مطلب اذعان گردید که افغانستان کشوریست در بند اشغال، حاکمیتش نقض و تمامیت ارضی اش در مورد خطر قرار دارد ...  وقتی کشوری در اشغال بسر می برد مجموع خلق آن کشور با اشغالگران در تضاد قرار دارند. اگر چنین نمی بود مردم شاهد تظاهرات، راه پیمایی ها در کابل، لوگر، غزنی، وردک، مزار شریف، ننگرهار و تالقان نمی گردیدند و شعار مرگ بر اشغالگران را سر نمی دادند. با نیل به این توافق نسبی در واقع به پای جدل عمده درون سازمانی در درون " ساما " علی العجاله خط پایان کشیده شد. »
چقدر بحث ها و جدل های درونی ادامه یابد و تا چند سال اشغالگران و خائنین ملی، استقلال و حاکمیت ملی کشور را نقض نمایند و مردمان آن را قتل عام کنند، تا یک سازمانی که نام سازمان پیشرو را بر خود می گذارد پی ببرد که کشور در حالت اشغال قرار دارد و حاکمیت ملی مردمان آن پامال گردیده است؟ سر مقاله مورد بحث جواب می دهد که: 10 سال. اینچنین سازمانی نه تنها پیشرو پیشآهنگ توده ها نیست، بلکه حتی دنباله رو آنها نیز محسوب نمی گردد!! کسانی که از بینش علمی و روحیه مبارزاتی پیشروانه پرولتری برخوردار اند، قبل از آنکه توده ها بصورت خود بخودی و یا رهبری شده دست به مبارزه بزنند، می توانند آنقدر درک و فهم سیاسی و روحیه پیشروانه مبارزاتی داشته باشند، که علیه دشمنان توده ها به موضعگیری بپردازند. پروسه وحدت جنبش کمونیســتی ( مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی ) افغانستان که تقریبا بلافاصله پس از تهاجم امپریالیستی به رهبری امپریالیست های امریکایی بر افغانستان آغاز گردید و سر انجام منجر به تدویر کنگره وحدت جنبش کمونیستی ( مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی ) افغانستان و وحدت چند جناح مارکسیست – لنینیست – مائوئیست کشور در حـزب کـمـــــــــونـیـسـت ( مائوئیست ) افغانستان گردید، از یک جنبه به مثابه عکس العمل مبارزاتی کمونیستی مائوئیستی علیه تهاجم امپریالیستی بر افغانستان و اشغال کشور رویدست گرفته شد. مشمولین این پروسه، در جریان پیشبرد پروسه وحدت و قبل از آنکه به وحدت برسند، به موضعگیری صریح و اشکار علیه اشغالگران و خائنین ملی پرداختند و از همان اولین روز های آغازین کارزار امپریالیستی، مبارزات افشاگرانه و تبلیغاتی مقاومتجویانه شان را براه انداختند. سپس حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان از همان اولین روز تشکیل خود در ماه می 2004 ( 1383 ) تا حال مبارزات خود علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده را پیش برده است.
سامایی ها نه تنها سال های سال از این مبارزات نیاموختند، بلکه درست همان موقعی که " بقایای مرکزیت " ساما در داخل افغانستان و روابط و هواداران پراگنده " ساما " در کشور های غربی غرق در تسلیم طلبی بودند و هنوز هم هستند، و گویا بخاطر جلوگیری از انشعاب رسمی در میان سامایی ها، بی زبانی و سکوت در قبال اشغالگران و خائنین ملی را پیشه کرده بودند و " ادامه دهندگانی " نیز وجود نداشتند، کسانی از میان شان بجای آموختن از مبارزان و مقاومتجویان پیشرو ضد اشغال و خیانت ملی یعنی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان و سائر مائوئیست ها، با استفاده از نام های ساختگی شخصی فاقد تعلق و هویت سازمانی ( نادر، احمد برومند، آئیژ )، دست به توطئه و تخریب علیه آنها زدند و حتی به افشاگری های توطئه گرانه علیه آنها پرداختند. همین ها که تا دیروز تسلیم طلبی ها و سکوت تسلیم طلبانه " بقایای مرکزیت غیر قانونی " ساما را تسلیم طلبانه نادیده می گرفتند و از طرح های تسلیم طلبانه مورد خواست خود شان و آنها در کتاب " افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی ... " بی پرده حمایت می کردند، امروز بخاطری که از زیر بار مسئولیت های تسلیم طلبی های خود و همقطاران سامایی شان شانه خالی کنند، علم انشعاب از " بقایای مرکزیت غیر قانونی " ساما را بر افراشته اند و در زیر آن بنام " ادامه دهندگان " سینه می زنند.
اینان دلایل انشعاب شان از " بقایای مرکزیت غیر قانونی " ساما را اینگونه توضیح می دهند:
« ...  محاصره و مقاومت بیش از حد و درد و مشقت ها، رنج آوارگی و فقر، داغ شکنجه و حرمان و خستگی و بیماری های فراوان ناشی از آن برخی را از پا در می آورد و توان ادامه راه را از آنها می گیرد. از همین راهیان خسته و رنجکشیده و باقی مانده های هجرت دیده، فقر کشیده و عقده ئی است که دشمن می تواند نماد سجود و تسلیم بسازد و امتداد همین خطر مزمن و ویرانگر است که گاهی تا ستاد فرماندهی اردوگاه مقاومت رخنه می کند. در سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) می رفت تا این خطر آنرا از سر به فساد و نابودی بکشاند. این بار بقایای مرکزیت غیر قانونی که مدتهاست از نظر تشکیلاتی بی صلاحیت شده اند، دامنشان را تا توانستند آلوده ساختند و با سفسطه تئوری " تچ امپریالیسم و فئودالیسم و عمده ساختن دموکراسی در شرایط اشغال " و رقابت با گروه های منحرف چپ نمای " ان جی او باز " و " مدالگیر " به گنداب تسلیم طلبی { ملی } و طبقاتی در غلتیدند؛ و در جرگه ماه دلو 1389 ش خود، که خلاف تمام موازین تشکیلاتی پذیرفته " ساما " و در غیاب نمایندگان فکری سازمان، به رسم جرگه های حاکمیت مستعمراتی و احزاب ارتجاعی ، با حضور عده ای از عناصر فاقد صلاحیت دایر شده بود، صف خود را از صف ساما و شهدایش و از تاریخ و ایدئولوژی سازمان جدا کردند.
ولی به مصداق اینکه " روندگان طریقت رهی بلا سپرند "، کادر ها و فعالان " ساما " که تا حال به خاطر نجات عده ای نیالوده از این روطه { ورطه }، مدارا جویانه عمل کرده بودند دیگر کار را یکسره دیدند و نهایتا برای جلوگیری از انحلال سازمان به تدویر " کنفرانس کادر ها و فعالین سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) "  در هژدهم ثور 1390 ش اقدام نموده و ضمن تحلیل، تجزیه و نفی کامل انحرافات، مکررا بر تداوم راه شهدا تا رسیدن به آرمان والای شان تعهد بستند و با انسجام بهتر خود و صفوف پاکباز سازمان چون سدی آهنین در مقابل پلورالیسم تشکیلاتی و انحلال قرار گرفتند. " کنفرانس کادر ها و فعالین ساما " که کنفرانس " احیاء و تداوم ساما " نام گرفت برای تفکیک سازمان از تسلیم طلبانی که احیانا جهت معاملات شان بخواهند نام سازمان را یدک بکشند، مشخصه " ادامه دهندگان " را بر خود می افزاید.
کنفرانس احیاء و تداوم هژدهم ثور 1390 ش نیز چون کنفرانس سرتاسری سوم قوس 1362 ش نقطه عطف دیگری است در سازمان که به انحرافات تسلیم طلبانه، ایدئولوژی زدایانه، انحلال طلبانه و سنتریستی مهر بطلان زده و در پرتو ایدئولوژی دوران ساز عصر، بر تحقق وظایف برنامه ئی خود یعنی تحقق آرمان شهدای بزرگ سازمان، " مجید " , " رهبر " و دیگران تاکید کرد.  " کنفرانس احیا و تداوم " از کلیه رفقای سامایی که تا حال زیر گرد و خاک انحرافات فوق روحیه شان را نباخته اند، رفیقانه می خواهد که سنگر مبارزات شانرا خالی نگذارند و دست در دست هم، چون تنی واحد و " ادامه دهندگانی " استوار علیه تجاوز، امپریالیسم، ارتجاع، اپورتونیسم و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی به مبارزه شان در سامای واحد زیر هدایت رهبری رزمنده منتخب کنفرانس " احیاء و تداوم " ادامه دهند. »
فوقا دیدیم که شماره اول دوره پنجم " ندای ازادی " برای اولین بار در جوزای سال جاری یعنی دقیقا سه ماه کم 10 سال بعد از آغاز تهاجم امپریالیستی تحت رهبری امپریالیست های امریکایی بر افغانستان و اشغال کشور گویا علیه اشغالگران موضعگیری کرده است و " ادامه دهندگان " فقط یک ماه زود تر از آن. هر دو گروپ حاضر نبوده اند در طی این مدت کمی کمتر از 10 سال گذشته به نام " ساما " درینمورد به موضعگیری بپردازند. دلایل سر مقاله شماره اول دوره پنجم " ندای آزادی " در مورد این سکوت را در سطور قبلی مختصرا مرور کردیم و اینک دلایل " ادامه دهندگان " را مــــورد توجه قرار می دهیم:
اعلامیه " ادامه دهندگان " درینمورد می گوید:   « ... کادر ها و فعالان " ساما " که تا حال به خاطر نجات عده ای نیالوده از این ورطه، مدارا جویانه عمل کرده بودند دیگر کار را یکسره دیدند و نهایتا برای جلوگیری از انحلال سازمان به تدویر " کنفرانس کادر ها و فعالین سازمان ازادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) در هژدهم ثور 1390 ش اقدام نموده و... ».
سر مقاله شماره اول دوره پنجم ندای آزادی ادعا دارد که " مرکزیت ... " بخاطر جلوگیری از انشعاب در ساما، تقریبا 10 سال تمام از موضعگیری صریح و روشن علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده ابا ورزیده است، اما" ادامه دهندگان " ادعا دارند که بخاطر نجات عده ای آلوده نشده در گنداب، در طول تقریبا ده سال تمام اینچنین موضعگیری ای به عمل نیاورده و مدارا جویانه عمل کرده اند. دلیل قانع کننده ای است؟! گویا بخاطر نجات عده ای آلوده نشده در گنداب تسلیم طلبی، مسئولیت های مبارزاتی در قبال کل کشور و مردمان کشور به فراموشی سپرده شده است. این مداراجویی بخاطر نجات یک عده چیزی جز جفای عظیم در حق کشور و توده های چند ده میلیونی کشور چیز دیگری بوده نمی تواند. چنانچه " ادامه دهندگان " واقعا و از ته دل علیه اشغالگران و رژیم پوشالی موضعگیری کرده باشند، باید از این جفای بزرگ شان در حق توده های کشور صریحا و جرئتمندانه انتقاد نمایند. در غیر آن باز هم برای پوشاندن جفای ده ساله شان خواهند کوشید و بجای آموختن از پیشروان مائوئیست علیه آنها زهر پراگنی خواهند کرد.
اگر بخوبی دقت کنیم متوجه می شویم که هر دو گروپ فوق الذکر سکوت و بی زبانی تقریبا 10 ساله شان را به صورت معکوس به موضوع انشعاب ربط می دهند. سرمقاله " ندای آزادی " این سکوت را به جلوگیری از انشعاب ربط می دهد، در حالیکه اعلامیه " ادامه دهندگان " آن را به تقویت و گسترش انشعاب شان از " مرکزیت غیر قانونی " مربوط می سازند. اما در فرجام نه گروپ اولی توانسته از بروز انشعاب جلوگیری نماید و نه گروپ دومی توانسته به تقویت و گسترش جناح انشعابی اش دست یابد. به همین جهت است که گروپ اول " ادامه دهندگان " منشعب را خرده بورژواهای بی حوصله و متکبر می خواند و گروپ دوم بعد از انشعاب صفوف آلوده نشده در " گنداب " تسلیم طلبی را به سوی خود می خواند. 
و اما چه شد که " ادامه دهندگان " پس از ده سال " مدارا جویی " تسلیم طلبانه کار را یکسره دیدند و صف شان را از صف " بقایای مرکزیت غیر قانونی " جدا کردند؟ اعلامیه " ادامه دهندگان " درینمورد می گوید:
« بقایای مرکزیت غیر قانونی که مدتهاست از نظر تشکیلاتی بی صلاحیت شده اند، ... در جرگه ماه دلو 1389 ش خود، که خلاف تمام موازین تشکیلاتی پذیرفته شده " ساما " و در غیاب نمایندگان فکری سازمان، به رسم جرگه های حاکمیت مستعمراتی و احزاب ارتجاعی ، با حضور عده ای از عناصر فاقد صلاحیت دایر شده بود، صف خود را از صف ساما و شهدایش و از تاریخ و ایدئولوژی سازمان جدا کردند. »
موازین پذیرفته تشکیلاتی " ساما " همان موازینی اند که در " آئین نامه ساما " درج و توضیح شده اند. در این آئین نامه، ذکری از " نمایندگان فکری ساما " به عمل نیامده است. آنچه در " آئین نامه ساما " درج و توضیح شده است، نمایندگان اعضا و واحد های تشکیلاتی " ساما " هستند که باید برای شرکت در کنگره " ساما " انتخاب شوند. وقتی عملا هیچ تشکیلاتی  و هیچ واحد تشکیلاتی ای وجود نداشته باشد، چگونه می توان " جرگه " ای از نمایندگان اعضا را فراخواند. وقتی چیزی بنام " نمایندگان فکری ساما " در آئین نامه آن سازمان وجود نداشته باشد، چگونه کسانی بنام " نمایندگان فکری ساما " کنفرانس سازمانی تشکیل می دهند و کسانی را در آن دعوت می نمایند؟
می توان پرسید که در طول تقریبا 22 سال گذشته و مشخصا در طول ده سال گذشته، این " نمایندگان فکری ساما " در کجا تشریف داشتند و چرا سازمان شان را از تاریکی و بی زبانی بیرون نیاورده بودند؟ این نمایندگان فکری چکونه نمایندگانی هستند که تقریبا ده سال تمام در شرایط اشغال کشور و حاکمیت رژیم دست نشانده در آن خوابیده بودند و در بهترین حالت صرفا نظاره گر اوضاع کشور بودند و حالا تازه از خواب بیدار شده اند و بخاطر عدم شمولیت شان در جرگه سرهمبندی شده توسط " مرکزیت غیر قانونی "، به فکر احیاء و تداوم " ساما " افتاده اند؟ این " نمایندگان فکری ساما " کسانی هستند که قبل از جانباختن قیوم رهبر و بعد از آن " ساما " را بحال خود رها کردند، از تقبل مسئولیت حفظ و تداوم فعالیت آن شانه خالی کردند و صرفا به بیرون کشیدن خود شان از وضعیت " نا امن " کوشیدند.
در تاریخ جنبش چپ افغانستان سه شخصیت در میان شخصیت های ممتاز این جنبش پس از قرار گرفتن در موقعیت رهبری سازمان های مربوطه شان، از تقبل این مسئولیت شانه خالی کرده اند. آنها یا در سازمان های تحت رهبری شان انشعاب انداخته اند و یکجا با جمع یا افراد معدودی خود را از رهبری کل سازمان تحت رهبری شان کنار کشیده اند و یا بد تر از آن سازمان تحت رهبری شان را بحال خود رها کرده اند و حتی بار بار عملا برای انحلال آن اقدام کرده اند.
اولین نمونه " سمندر " است. او در اواخر سال 1358 پس از دستگیری زنده یاد مجید، به عنوان شخصیت درجه دوم بعد از مجید در " ساما " عملا در موقعیت رهبری این سازمان قرار گرفت. اما بجای اینکه کل سازمانش را تحت رهبری بگیرد، با جمع نسبتا معدودی از مجموع روابط " ساما " از این سازمان بیرون رفت و دست به تشکیل " سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی " ( ساوو ) زد، آنهم در موقعی که همرزمش زنده یاد مجید در زندان بود و به زودی توسط اشغالگران سوسیال امپریالیست و مزدوران پرچمی اش اعدام گردید.
نمونه دوم " فولاد " است. او در اوایل دهه هفتاد قرن جاری خورشیدی عملا در موقعیت رهبری " سازمان پیکار برای نجات افغانستان " قرار داشت. اما بجای اینکه سازمان تحت رهبری اش را علیه انحرافاتی که بحق یا ناحق به آن نسبت می داد، هدایت و رهبری نماید، بدون اینکه هیچ خطر امنیتی ای متوجه اش باشد، مخفیانه از رفقایش برای رفتن به غرب زمینه سازی کرد و برای اینکه کسی جلو دارش نباشد، دست به انشعاب زد، در حالیکه می توانست مبارزات قلمی اش را در درون سازمان تحت رهبری اش و از موقعیت ممتاز تشکیلاتی در آن بهتر و با وزنه تر پیش ببرد. او که همیشه رفتن به غرب را یک کار خائنانه و وطنفروشانه می خواند، با کمال تعجب با صرف مبالغ هنگفت پول، خود به این کار مبادرت کرد.
نمونه سوم " ولید " است. او در کمیته مرکزی منتخب کنفرانس تاسری " ساما " معاون اول منشی عمومی کمیته مرکزی آن سازمان بود و بعد از جانباختن قیوم رهبر عملا در موقعیت منشی عمومی کمیته مرکزی آن سازمان قرار گرفت. اما بجای اینکه با استقامت و شجاعت، سازمان تحت رهبری اش را هدایت نماید، از روی جنازه قیوم رهبر گذشت و با عقب کشی به غرب " ساما " را به حال خود رها کرد. او حتی برای چندین سال تاب و توان پیشبرد یک کار انشعابی از " ساما " را نیز نداشت. ولی در سال های اخیر دست به اقداماتی در غرب زد که غیر از اعلام انحلال رسمی " ساما " مفهوم دیگری نمی توانست داشته باشد. به همین جهت افراد نزدیک به قیوم رهبر آرشیف گذشته " ساما " را از او گرفتند. اگر او یکی از مدعیان نمایندگی از " خط فکری " ساما باشد، می توان " آفرین " اش گفت.
اما کسی که ادعایش در مورد نمایندگی از خط فکری " ساما " روشن و واضح است، همان فردی است که در راس هیئت 11 نفری " ساما " در زمان قیوم رهبر نزد رویزیونیست های چینی رفت تا تطبیق فرمول " انعطاف ایدیولوژیک " او در قبال آنها را زمینه سازی نماید. باید گفت که این فرمول نه تنها در تناقض با فرمول کنفرانس سرتاسری " ساما " مبنی بر " قاطعیت ایدیولوژیک " در برخورد با رویزیونیست های چینی قرار داشت، بلکه در ضدیت با خط فکری برنامه " ساما " مبنی بر " خاینین نوین " خواندن رویزیونیست های چینی و خط فکری زنده یاد مجید مبنی بر محدود نگه داشتن روابط با چینی ها در حد " روابط دیپلوماتیک " نیز قرار داشت. بدین ترتیب معلوم نیست که این شخص خود را نماینده کدام خط فکری " ساما " می داند، خط فکری " انعطاف ایدیولوژیک " در قبال رویزیونیست های چینی یا خط " خاینین نوین " خواندن آنها و برقراری روابط دیپلوماتیک با آنها؟ موارد دیگری از تفاوت میان خط فکری زنده یاد مجید و خط فکری قیوم رهبر را نیز می توان بر شمرد که بحث در مورد آنها درین سطور نمی گنجد.
اما بطور کل در ابتدای تشکیل " ساما " سه خط فکری – سیاسی در " ساما " وجود داشت: خط مارکسیستی – لنینیستی " سمندر"، خط ملی – دموکراتیک انقلابی " مجید " و خط " تازه اندیشانه " یا خط " اعلام مواضع ساما " یعنی خط ملی – اسلامی.
خط مارکسیستی – لنینیستی " سمندر " ادامه خط سنتریستی درون سازمان جوانان مترقی بود که " اندیشه مائوتسه دون " را قبول نداشت، در حد برنامه نویسی برای " ساما " زبان متداول یعنی زبان آزوپی را پذیرفته بود و علیه جبهه متحد ملی جمهوری اسلامی خواه نیز نایستاد.
خط ملی - دموکراتیک انقلابی مجید در تقریر درونی " مارکسیست – لنینیست – مائوتسه دون اندیشه " بود، اما در تحریر، حتی تحریر درونی، حاضر نبود چنین هویتی را بپذیرد. این خط خود بدعتگذار جبهه متحد ملی جمهوری اسلامی خواه بود و جناح حامل آن بعد از جانباختن زنده یاد مجید، در کنگره اول " ساما "، با تحریر و تصویب یک " اعلام مواضع " جمهوری اسلامی خواه به مثابه درفش بیرونی یا برنامه بیرونی " ساما " موافقت کرد و بدین ترتیب یکجا با جناح تازه اندیشان، برنامه ملی – دموکراتیک انقلابی تصویب شده در کنگره را به یک برنامه و سند درون ســازمـانی مبدل نمود. 
" تازه اندیشان " قبل از کنگره " ساما " برای این سازمان یک برنامه پیشنهادی اسلامی نوشتند و در جریان کنگره تصویب یک " درفش بیرونی " یا برنامه بیرونی اسلامی بنام " اعلام مواضع ساما " را پیشنهاد کردند که مورد تصویب همگانی کنگره قرار گرفت. این جناح در طول زمان انتشار دوره اول " ندای آزادی " ( ارگان نشراتی مرکزی بسم الله دار" ساما " ) عملا رهبری ساما را بر عهده داشت.
جناح سمندر قبل از تدویر کنگره " ساما " از این سازمان بیرون رفت و دست به تشکیل " سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی " زد. اما افراد مربوط جناح تازه اندیشان تا زمان تدویر " کنفرانس سرتاسری ساما " یعنی تقریبا تا چهار و نیم سال بعد از انتشار سند اعلام موجودیت " ساما " ( اعلامیه ساما )، در مرکزیت و صفوف این سازمان حضور داشتند. در این کنفرانس افرادی که همچنان روی خط فکری " تازه اندیشانه " شان استوار بودند از " ساما " کنار رفتند، ولی کسانی که خط " تازه اندیشانه " شان را رها کرده و گویا طرفدار خط برنامه شده بودند، همچنان در " ساما " باقی ماندند. در کنفرانس سرتاسری ساما رویهمرفته موضعگیری هایی علیه " خط تازه اندیشانه " صورت گرفت، اما " اعلام مواضع ساما " رسما رد نگردید. به همین جهت صفحه اول شماره های مختلف دوره دوم " ندای آزادی " همچنان با " بسم الله " مزین بود. بر علاوه، تا آنجائیکه ما اطلاع داریم، تا هنوز هم " ساما " رسما سندی بیرون نداده است که حاکی از رد رسمی " اعلام مواضع ساما " توسط کدام مرجع با صلاحیت تشکیلاتی اش باشد. 
بدین ترتیب کسانی که ادعای نمایندگی از " خط فکری ساما " را دارند، قبل از همه باید روشن سازند که منظور شان از " خط فکری ساما " چیست؟ اینها قبل از همه باید یک جمعبندی " فکری " از چگونگی تشکیل " ساما "؛ گذشته " ساما "، از زمان تشکیل تا زمان رهبری قیوم رهبر با تمام فراز و نشیب ها و دستاورد ها و تسلیم طلبی هایش، از زمان شروع رهبری قیوم رهبر تا زمان جانباختنش با تمام خرابی ها و " سیاست های چرخشی و نرمشی و کرنشی و موشمردگی هایش " و از 22 سال سکوت و " موشمردگی " تسلیم طلبانه در قبال رژیم های ارتجاعی جهادی و طالبی و رژیم دست نشانده کنونی و اشغالگران ایجاد کننده، پرورش دهنده و حمایت کننده اش؛ ارائه کنند تا بتوانند لقب پر طمطراق " نمایندگان فکری ساما " را بصورت واقعی کمایی کنند. اینها با ادعای صرف می توانند القاب پر طمقراق بر خود بگذارند، ولی نباید توقع داشته باشند که دیگران نیز ایشان را شایسته آن القاب بدانند.
برعلاوه سامایی که از 22 سال به اینطرف عملا وجود نداشته است و بنا به اعتراف سرمقاله شماره اول دوره پنجم " ندای آزادی " در تاریکی و بی زبانی بسر برده است، با ادعای صرف نمی تواند " احیاء " شود. " احیاء " این سازمان به دور یک برنامه مدون و منطبق با شرایط فعلی ممکن و میسر است و چنین برنامه ای فعلا  وجود ندارد. برنامه قبلی " ساما " در کنگره سال 1359 یعنی 31 سال پیش و در زمان حضور قوای اشغالگر سوسیال امپریالیستی و حاکمیت پوشالی دست نشاندگان آنها تصویب شده است. زبان اعلامیه " ادامه دهندگان " نشان می دهد که مدعیان نمایندگی فکری از ساما، همچنان سعی دارند در تقریر کمونیست و مائوتسه دون اندیشه باقی بمانند، ولی در تحریر همچنان زبان آزوپی شان را حفظ نمایند و به اصطلاح ملی – دموکراتیک انقلابی باقی بمانند و به این ترتیب خطی را که پراتیک 32 ساله، بطلان آن را عملا و بار بار نشان داده است، همچنان تعقیب نمایند. اما حتی در چنین صورتی آنها ناچار اند برنامه جدیدی تدوین و تصویب نمایند. ادعای داشتن نمایندگی فکری از یک خط، بدون تدوین و تصویب یک برنامه منطبق با شرایط فعلی فقط می تواند یک یاوه گویی باشد.
در اخیر این سطور لازم است مطالب مختصری در مورد مبارزه " ساما " علیه تسلیم طلبی ملی و طبقاتی بگوئیم.
آغاز گر مبارزه علیه تسلیم طلبی ملی در درون " ساما "، بخش غرجستان ساما " بود. مبارزات درونی همین بخش قیوم رهبر و کمیته مرکزی تحت رهبری اش را مجبور کرد که در کنفرانس سرتاسری " ساما " به موضوع تسلیم طلبی ملی در " ساما " اهمیت درجه اول بدهند. کنفرانس علیه تسلیم طلبی ملی موضعگیری ها و فیصله هایی را به تصویب رساند. همچنان " کمسیون تحقیق و بررسی تسلیم طلبی " در چوکات کمیته مرکزی منتخب کنفرانس تصویب گردید. اما متاسفانه ادامه این مبارزه از درون کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری نه تنها با موفقیت پیش نرفت، بلکه جلو تسلیم طلبی ملی و طبقاتی جدید قیوم رهبر و افراد همنوایش در قبال رویزیونیست های بر سر قدرت در چین را نیز گرفته نتوانست. 

 البته پیشبرد این مبارزه در درون کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری " ساما " در یک مورد به موفقیت نسبی رسید و آن صدور دستور خروج از روابط دولتی به افراد قبلا سامایی موجود در غند سنگین و سپس راه اندازی عملیات " یا مرگ یا آزادی " بود. مسئول عمومی نظامی ساما که در عین حال مسئول " کمسیون تحقیق و بررسی تسلیم طلبی " در ساما نیز بود، در غیاب قیوم رهبر که هر چند وقت یکبار به سفر های خارجی برای ارتباط گیری با امپریالیست های غربی و مزدوران شان و همچنان رویزیونیست های چینی به خارجه سفر می کرد، بالای بقیه افراد کمیته مرکزی فشار آورد که باید به افراد غند سنگین دستور داده شود که فورا روابط شان را با دولت مزدور قطع نمایند. تا این زمان این غند هم در رابطه با دولت مزدور قرار داشت و هم در رابطه با " ساما " و فرماندهان این غند به امضای خود شان برای قیوم " رهبر " بیعت نامه فرستاده بودند. دستور خروج در جلسه کمیته مرکزی صادر گردید و افرادی برای اجرای دستور اعزام شدند. اما در جریان " عملیات یا مرگ یا آزادی " افراد بسیار کمی از غند خارج شدند و اکثریت بیشتر از 95 فیصد آنان دستور را نادیده گرفتند. مجموع کسانی که سلاح های شان را نزد دولت مزدور در کوهدامن نمره کرده بودند، 760 نفر بودند، در حالیکه مجموع افراد خارج شده از غند صرفا بیست و چند نفر می شدند. دستاورد نسبی این اقدام در اصل انتشار اعلامیه قطع ارتباط " ساما " با افراد باقیمانده در غند بعد از دریافت دستور کمیته مرکزی بود.
بعد از آنکه قیوم رهبر از سفر برگشت، علیه دستور کمیته مرکزی، عملیات " یا مرگ یا آزادی " و اعلام قطع ارتباط با غند، به مخالفت برخاست. گرچه او نتوانست فیصله و اعلامیه صادر شده را باطل سازد، اما خود سرانه و مخفیانه روابطش را با غند همچنان حفظ کرد و افشا شدن همین موضوع یکی از دلایل انشعاب سال 1363 در " ساما " گردید. پس از جانباختن قیوم رهبر روابط حفظ شده اش با غند، که دیگر به شورای نظار پیوسته بود، زمینه ای شد برای پیوستن افراد بیشتر سامایی به شورای نظار که قتل عام 32 نفر از سرشناسان ساما در حادثه سقوط طیاره بر فراز تنگی تاشقرغان را در پی داشت.
انشعاب سال 1363 در " ساما " دو علت داشت: یکی موضوع تسلیم طلبی ملی در قبال سوسیال امپریالیزم شوروی و مزدورانش و دیگری تسلیم طلبی ایدیولوژیک – سیاسی در قبال رویزیونیست های بر سر اقتدار در چین. بخش غرجستان ساما که با موضعگیری علیه این دو تسلیم طلبی به موضعگیری پرداخت و حسابش را از حساب بخش های تحت رهبری قیوم رهبر و افراد همنوایش با موضعگیری صریح و روشن کمونیستی جدا کرد، به زودی به این نتیجه رسید که اصولا نام و چهار چوب سامایی نمی تواند گنجایشی برای پیشبرد مبارزات صریح و روشن کمونیستی داشته باشد. به این ترتیب " هسته انقلابی کمونیست های افغانستان " به وجود آمد.
اکنون که به نظر می رسد کسانی چون مسئول حلقات سیاسی سامایی در درون غند دولتی سنگین و مسئول گروپ اعزامی به چین رویزیونیست، تلاش دارند خود شان را به عنوان پیشروان مبارزه علیه تسلیم طلبی در ساما جا بزنند، ما ناچاریم دوسیه سابقه دار تسلیم طلبی در ساما را یکبار دیگر مجددا ورق بزنیم.
منظور ما از این کار به هیچوجه مقابله جویی با انتشار دهندگان " ندای آزادی " دوره پنجم و همچنان " ادامه دهندگان " نیست، بلکه کمک به آنهاست تا اگر نمی توانند کمونیست های اصولی، شجاع و صریح باشند، حد اقل سامایی های مجیدی گردند. با وجود تمامی مطالبی که در فوق گفتیم، ما موضعگیری ناقص و نیم بند جدید اینها علیه اشغالگران و رژیم پوشالی را یک گام نسبتا مثبت می دانیم و آنرا از یک جنبه، ثمره مبارزاتی می دانیم که در همان اولین روز های آغاز کارزار تجاوزکارانه امپریالیستی تحت رهبری امپریالیست های امریکایی بر افغانستان، براه انداختیم و تا حال ادامه داده ایم و با عزم متین در آینده نیز ادامه خواهیم داد.

 ما هر دو بخش منشعب از هم را تشویق می کنیم که دعوا های غیر سازنده بر سر موقعیت های تشکیلاتی را کنار بگذارند و با هم از در وحدت پیش بیایند. طبعا این کار ممکن نیست مگر اینکه انتشار دهندگان " ندای آزادی " از " امکانات " دولتی و انجویی خود بگذرند و قاطعانه به دورش افگنند. همچنان برای سرشناسان " ادامه دهندگان " لازم است که " از دور دستی بر آتش " نداشته باشند و " خلیل وار در قعر آتش نمرودی " قرار بگیرند.